تبلیغ ها دارن هدف‌مندتر می‌شن؛ آماده باشین!

یوتوب داره ابزار جدید تبلیغش رو فعال می کنه: «دایرکتور میکس». این ابزار به تبلیغ دهنده ها اجازه می ده بر اساس مکان، سرچ ها، علاقمندی ها و اطلاعات دموگرافیک آدم‌ها، هزاران نسخه مختلف از هر تبلیغ رو نمایش بدن.

در حال حاضر تبلیغ سازها، عملا با اینترنت هم مثل تلویزیون برخورد می کنن و در نهایت یک فایل تبلیغ چند ثانیه ای می سازن که قبل از ویدئو پخش می شه اما حالا دایرکتور میکس اجازه می ده شرکت تولید کننده تبلیغ، بخش های مختلف اون رو جدا جدا آپلود کنه. مثلا صداهای مختلف، نوشته های مختلف در لحظات مختلف، حتی قطعات تصویری مختل و در نهایت تصمیم بگیره که بر اساس سن و جنس و سرچ و مکان و غیره، کدوم ها باید ترکیب شده، نمایش داده بشن. این یک قدم جدید توی مسابقه جلب توجه در اینترنت است.

مثلا ممکنه اگر یک مغازه آنلاین داره خودش رو تبلیغ می کنه به یکی لپ تاپ نشون بده و به یکی دیگه دوچرخه یا برای یک پسر نوجوون یک خانم حرف بزنه و برای یک مرد مسن که قبلا دنبال مطالب بخصوصی گشته، یک صدای رباتیک. همچنین با این ابزار جدید این امکان هست که یک تبلیغ دهنده چندین ترکیب مختلف رو تعیین کنه تا یکی یکی به شخصی با شرایط خاص نمایش داده بشن تا تبلیغ در طول چندین روز، نه فقط تکراری نباشه که یک خط منطقی رو هم دنبال کنه.

این کار در واقع داره هدف دقیق تری رو به افراد می گیره و فشار بیشتری بریا خریدن ایجاد می کنه. توی کشورهای درست و حسابی تر تبلیغ ها قواعدی دارن. مثلا گاهی شما نمی تونین به یک کودک بگین «فلان چیز رو که بخری خیلی خوشحال می شی» چون توان تصمیم گیری اش در این مورد خیلی کمتره یا در کشورهای دیگه تبلیغ کردن به شکلی که افراد ناخوداگاه تصمیم به خرید بگیرن غیرقانونیه. حالا این اسلحه جدید، هدفگیری دقیق تری داره که شاید حتی ازش خوشمون هم بیاد ولی یک هل دیگه است به انگولک کردن بخشهای ضعیف آدم ها به نفع خریدن.

مرتبط: اگر گوش نکردین، داستان انسان ناخودآگاه رو حتما گوش بدین.

والمارت می خواد خریدها رو مستقیما به یخچال شما بفرسته

والمارت فروشگاه های زنجیره ای هایپرمارکت آمریکایی است و حالا می خواد یکی از آرزوهای آدم ها رو برآورده کنه؛ البته شاید به روشی عجیب. این آرزو «کاش یخچال خود بخود پر می شد» است. البته اجرا خیلی هم عجیب نیست و از یک سفارش آنلاین کلاسیک فقط یکی دو قدم بیشتر داره.

در این پروژه والمارت با شرکت دلیو که دلیوری «همان-روز» کالاها رو بر عهده داره قرار دادی بسته که طبق اون مسوول تحویل کالا اول به شما زنگ می زنه و اگر خونه بودین که در رو براش باز می کنین و میاد تو و وسایل رو می ذاره تو و چیزهایی که باید بره توی یخچال رو هم می بره می ذاره توی یخچال. اما اگر خونه نبودین ولی به جاش قفل در رو از شرکت آگوست هوم خریده بودین، یک نوتیفیکیشن روی گوشی دریافت می کنین و شرکت آگوست هوم یک رمز یکبار مصرف ورود به خونه تولید می کنه و اونو به مسوول تحویل کالا می ده. مسوول داخل می شه، وسایل رو می ذاره توی خونه و می ره آشپزخونه و چیزهایی که مال یخچاله رو می ذاره اون تو و خارج می شه. رمز استفاده شده هم دیگه معتبر نخواهد بود و البته شما هم این امکان رو دارین که از طریق اپ آگوست هوم، همه مراحل رو آنلاین از گوشی نگاه کنین.

معلومه که این سیستم جدید اول فقط در سیلیکون ولی که قلب استارتاپ های آمریکا است تست می شه و حتی خود وال‌مارت هم می دونه که فضاش کمی عجیب و غیرمرسوم است. مدیر استراتژی تجارت الکترونیک والمارت در این مورد می گه «این شاید برای همه مناسب نباشه – و مطمئنا الان برای افراد بیشتری عجیب به نظر می رسه – اما ما می خواهیم این رو به کمک مشتری ها امروز تست کنیم تا کشف کنیم که فروش آنلاین در آینده باید چطوری باشه».

این ایده امروز شاید عجیب به نظر برسه ولی به زودی ما دفاع شخصی از حریم خونه هامون رو به دوربین ها و ربات هایی خواهیم سپرد که انتظار می ره در غیاب ما در رو برای پستچی و مامور آب و تعمیرکار و غیره باز کنن و انتظار می ره فقط از ما دستور بگیرن.

میکروچیپ‌های زیر پوست، بازی جدید گیک ها

میکروچیپ‌ها می تونن اطلاعات کمی (فعلا حد کیلوبایت) رو نگهداری کنن و اونها رو به ابزارهای خواننده منتقل کنن. مثلا وقتی کارت مترو یا اتوبوس‌تون رو می زنین به دستگاه کارت خوان، در واقع دستگاه کارت خوان دیتای داخل کارت رو می خونه و از حسابتون پول کم می کنه. همین اتفاق وقتی می افته که من این تگ کوچیک رو به در شرکت نزدیک می کنم و در باز می شه:

کمی اطلاعات منحصر به فرد توی یک چیپ در این کارت ذخیره شده که مکانیزم قفل در اونو می خونه و در رو باز می کنه. حالا فرض کنین من این تگ رو باز کنم، میکروچیپی در حد چند میلیمتر رو بیرون بیارم و از یک دکتر مهربون / آینده دوست بخوام که اونو زیر پوست دستم کار بذاره. حالا من با دست زدن به قفل در می تونم اونو باز کنم یا با نزدیک کردن دستم به کامیپوتر، اونو آنلاک کنم یا مثل یکی که اینکار رو کرده، هفت تیری بسازم که فقط وقتی در دست من است شلیک بشه. بعد از اینکارها من به دنیای گیک هایی پیوستم که سعی می کنن با میکروچیپ زیر پوستشون، پیوندی بزنن بین انسان و ماشین.

رنج این آدم ها هم خیلی زیاده ولی نمی دونم چرا الان ازشون کم حرف می زنیم. مثلا عکس بالای مطلب داره مدیر کمپانی 32M رو نشون می ده که در یک «چیپ پارتی» توی کمپانی یکی از ۴۱ کارمندی است که تصمیم گرفته با گذاشتن یک چیپ در زیر پوستش، بی دردسر و اتوماتیک در شرکت رو باز کنه، کامپیوترش رو آنلاک کنه، از وندینگ ماشین های شرکت خوراکی بگیره و … . البته این چیز چندان مرسومی نیست و کسانی و کمپانی های شکل خاصی ازش رو انجام می دن معمولا خبرساز می شن. مثلا یک نفر که رمز بیت کوینش رو توی میکروچیپ زیرپوستی گذاشته یا کسی که هفت تا میکروچیپ برای کارهای مختلف داره.

اما به هرحال بهانه و دلیل هر چیز که باشه، خوبه دیده بشه چون بیشتر و بیشتر داره اتفاق می افته. الان نصب میکروچیپ (و اگر نخواستین برداشتنش) کار سختی نیست و احتمال داره در آینده نزدیک بیشتر و بیشتر شاهدش باشیم پس بذارین دو سه تا نکته رو اضافه کنم:

  • شاید خنده دار باشه ولی «خودتون نکنین!». ابزارهایی هستن و روش هایی که به شما یاد می دن چطوری یک میکروچیپ رو زیر پوست «تزریق» کنین. من اصولا توصیه می کنم فقط در موردش بدونین و اصلا سراغشون نرین. کلی بحث بهداشتی و غیر هست! می گیم که بدونیم نه اینکه بکنیم (:
  • این مساله مشکلات پرایوسی هم درست می کنه. اگر میکروچیپ من قابل خوندن باشه، خب یکی ممکنه با یک خواننده میکروچیپ با من دست بده و رمز منو بخونه و انواع مشکلات دیگه
  • حداقل در آمریکا قانونی هست که می گه به اجبار نمی شه به هیچ کس میکروچیپ تزریق کرد، لازمه همه جا چنین قانونی باشه. شاید الان به نظرتون عجیب بیاد ولی اصلا بعید نیست در اینده نه چندان دور به انواع بهانه ها (از امنیت تا مصالح ملی) به نفری یه میکروچیپ وصل کنن (:
  • بعضی آدم ها از تغییر بدن خوششون میاد. از تتو و سوراخ کردن گرفته تا کارهای حادتر مثل دو شاخه کردن زبون و کشیدن لاله گوش و بقیه چیزها. حدس شخصی من اینه که پذیرفتن میکروچیپ حداقل الان در اون شاخه ها است و جزو بادی مودیفیکیشن‌های گیکی.

خلاصه اگر فردا پس فردا کسی رو دیدیم که با یه دست تکون دادن در خونه رو باز می کرد تعجب نکنیم؛ در حال حاضر انجمن دارویی آمریکا میکروچیپ برای آدم ها رو پذیرفته و هزینه اش خرید و نصبش هم بیشتر از ۲۰۰ دلار نیست.

ظهر دیتابیس‌های مبتنی بر جی پی یو

چیزی که در این سال ها بسیار بی سر و صدا در دنیای کامپیوتر جلو اومد و کم کم گستره اش رو به بخش های مختلف تحمیل کرد، جی پی یو بود. الان حتی سرویس دهنده های کلاود دارن سرویس های جی پی یو ارائه می دن و حالا حتی به نظر می رسه در دنیای دیتابیس هم وارد شدن. مزیت اصلی جی پی یو در مقایسه با سی پی یوهای سنتی وقتی ظاهر می شه که بخواین کارهای تکراری رو روی حجم عظیمی داده انجام بدین. جی پی یو ها می تونن هزارها هسته داشته باشن و پهنای باند زیاد روی هر کور پس در جاهای مختلف گزینه های برنده شدن از جمله توی یادگیری ماشین و ماین کردن بیت کوین.

ولی دیتابیس چی؟ توی کاربردهای جدید خیلی از دیتاهای ما نیاز به پروسس شدنی بیشتر از قبل دارن. مثلا فرض کنین من یک استوریج هدوپ دارم که اطلاعاتی رو نگهداری میکنه که در هر بار درخواست باید پردازش بشن. نمونه واقعی سیستم پست آمریکا است که با داشتن ۱۵۴ میلیون آدرس و تقریبا ۲۰۰هزار مسیر پست لازمه در هر لحظه بتونه مکان هر پستچی رو حساب کنه. چنین کاری اول نیازمند دریافت کلی اطلاعات است و بعد پروسس اون اما چی می شه اگر یک دیتابیس مبتنی بر جی پی یو دیتا در همون سری ای که بازیابی می شه، پروسس هم بشه و سیستم پست بتونه برای هر بسته زمان تقریبی دریافت رو اعلام کنه؟ این مساله واقعا عملیاتی شده و داره کار میکنه. نمونه های دیگه بانک ها هستن و سکتورهای اقتصادی ای که اطلاعات زیادی رو ذخیره و دائما پردازش می کنن و سوییچ کردنشون به دیتابیس های جی پی یو، جواب خوبی داده.

پیاده سازی های فعلی اکثرا مبتنی بر دیتابیس های کلاسیکی هستن که کنارشون جی پی یوهایی هست برای پروسس اطلاعات ولی حدس زده می شه اینها به هم نزدیکتر بشن و سیستم هایی داشته باشیم که خود دیتابیس مسوولیت پروسس دیتا رو هم بر عهده بگیره.

نرم‌افزارهای اداره دادگاه [و جاهای عمومی دیگه] باید توسط عموم قابل بررسی باشن

توی رادیو گیک قبلی از برنامه ای حرف زدیم که توی دادگاه در مورد زندان رفتن محکومین نظر می ده و سرش بحث و گفتگو بود که اصولا آیا می شه کسی رو با یک برنامه بسته و انحصاری که از ساز و کارش سر در نمیاریم به زندان بفرستیم یا نه. حالا مساله جنبه جدیدی هم پیدا کرده. دیروز قاضی دادگاه جلوی درخواست اصلاح برنامه احتمالا مشکل دار مورد نظر رو گرفته.

مدعی العموم (که در جهان از حق کلیت مردم دفاع می کنه)‌ می گه که از دسامبر ۲۰۱۶ که این برنامه آپدیت شده، اشتباه هاش بیشتر شده. قبلا یک قاضی درخواست اصلاح برنامه رو رد کرده بود در حالی که مدی العموم می گه بعد از آپگرید آخر، چندین نفر بدون اینکه واقعا نیازی باشه به زندان فرستاده شدن، یا دستگیر شدن یا حتی اشتباها به عنوان مزاحم جنسی شناخته شدن – البته اینجا نرم افزار فقط این رو بر عهده داشته که به قاضی کمک کنه تصمیم بهتری بگیره و مستقیما تصمیم نمیگرفته.

مساله اصلی اینه که وقتی ما کارهای مهمتر و مهمتر رو می دیم دست نرم افزارها اولا باید کاملا از نحوه کار اونها سر در بیاریم و گروهی مشخص باید بتونین در این مورد که این نرم افزار صحیح کار می کنه یا نه اظهار نظر کنن و از اونطرف باید حق تک تک شهروندان و سازمان ها باشه که به سورس و الگوریتم های تشخیصی چنین چیزی دسترسی داشته باشن.

تفاوت اینترنت چیزها، اینترنت اشیا و اینترنت همه چیز

امروز در یک بحث لازم شد این رو توضیح بدم، گفتم عمومی هم بنویسم. همونطور که قبلا هم صحبت شده، اینترنت چیزها یا همون چیزترنت به یک مفهوم بسیار کلی اشاره می کنه که توش از اتصال چیزهایی بسیار به یک شبکه بسیار وسیع صحبت می شه. در وضعیت ما این یعنی وصل کردن سنسور به چیزهای مختلف و وصل کردن اونها به شبکه اینترنت، گذاشتن درگاه های ارتباطی مثل وای فای روی ابزارها و وصل کردن اونها به اینترنت، گذاشتن حسگر در بخش های مختلف کارخونه و اتصال اونها به اینترنت یا حتی وصل کردن قلاده سگمون به اینترنت و غیره و غیره. در واقع ترکیبی بزرگ از «چیزهایی» که به «اینترنت» وصل هستن. تا چند سال قبل بیشترین چیزهای متصل به اینترنت آدم ها و کامپیوترهاشون بودن ولی الان صحبت ابزارها با همدیگه از طریق اینترنت (مثلا خودرو با در پارکینگ یا سنسور حرارت کارخونه با گوشی مدیر یا توان سنج برق خونگی من با اداره برق) بیشتر از آدم ها شده.

اما این وسط چون ما ایرانی ها خیلی مودب هستم و به «بازی کردن» می گیم «بازی رو انجام دادن»، تصمیم گرفته ایم به اینترنت چیزها هم بگیم اینترنت اشیاء که اشتباه بزرگ ولی مصطلحی در بخصوص آدم‌های آکادمیک است – چون می دونین که، آدم های آکادمیک باید قشنگ حرف بزنن، حتی اگر اشتباه باشه. «چیز» در انگلیسی برابر Thing است و می تونه به سگ و گربه و گلدون و خط تولید و .. گفته بشه در حالی که کسانی که دارن می گن «اینترنت اشیاء»‌ در واقع دارن می گن «Internet of objects» که بسیار محدودتر است و مثلا سگ یک آبجکت نیست.

حالا این وسط هر شرکتی هم سعی کرده یک داستان مستقل برای خودش درست کنه که بگه کارش با بقیه فرق داره. در واقعیت خود اصطلاح چیزترنت یا اینترنت چیزها یا حتی اینترنت اشیاء بسیار مبهمه تا جایی که گاهی می گن انگار توی یک باغ وحش کلمات گیر کرده ایم و دقیقا مشخص نیست داریم در مورد چی حرف می زنیم. شرکت های مختلف سعی کردن با درست کردن عبارت های جدید برای خودشون تبلیغات کنن و مثلا مشهورترینش سیسکو است که با درست کردن **اینترنت همه چیز‌ یا همون InternetOfEverything اصرار کنه که اینترنت چیزها فقط به اتصال اشاره می کنه در حالی که سیسکو به چیزهای خیلی بیشتری فکر کرده (: و البته بامزه است که اساتید ایران هم اینترنت همه چیز رو، اینترنت همه اشیاء ترجمه نکردن – البته فعلا.

توی این حوزه از کامپیوتر، کلی کلمه میشنوین. از اینترنت همه چیز سیسکو تا ماشین به ماشین تا رایانش فراگیر تا سیستم های سایبرفیزیک تا شبکه سنسورهای بیسیم تا اینترنت صنعتی تا … . خلاصه اینکه خیلی درگیر اصطلاح های عجیب و غریب و مد روز نباشیم. اینترنت اشیاء تقریبا همون چیزهایی است که ما می شناسیم، شامل کمی پروتکل، کمی شبکه، کمی سیستم عامل، کمی برنامه نویسی و کمی الکترونیک و کمی دیتابیس و کمی کار داده. چیزهایی مثل اینترنت اشیاء و اینترنت همه چیز، اختراع آدم هایی هستن که خواستن فرقشون با بقیه رو نشون بدن (: شما اصل ماجرا رو بچسبین.

رباتی که وسایلتون رو می ذارین توش و دنبالتون راه می افته می یاد

یکی از نویسنده های مورد علاقه من تری پراچت است. این نویسنده دنیای DiskWorld رو اختراع کرد و در موردش بیشتر از ۴۰ کتاب نوشت. طنزهایی خلاف کلیشه های مرسوم از کسی که زندگیش نوشتن شد و نشان شوالیه برای خدمت به ادبیات گرفت و من واقعا دوستش داشتم و بارها ازش نوشتم. توی دیسک ورد یک صندوق جادویی هست که دنبال صاحبش راه می ره. میتونین چیزهاتون رو بذارین توش و شما رو تعقیب می کنه و مجهز به دندون های تیزیه که باعث می شه اموال شما امن بمونن.

حالا رباتی از شرکت خودروسازی ایتالیایی به اسم پیاگیو به اسم گیتا با دو تا چرخ عظیمش کاری مشابه می‌کنه. نمونه ای از تاثیر عمیقی که تکنولوژی فعلی به زودی روی حمل و نقل خواهد گذاشت. کافیه درش رو باز کنین، وسایلتون رو بذارین توش و هشت ساعت دنبالتون بیاد. اگر باتری اش تموم شد می تونین با یک پریز معمولی شارژش کنین و تمام تلاشش رو هم می کنه که سطحی که وسایلتون رو روش گذاشتین تکون نخوره. روش تعقیب هم کمی غیرمرسومه ولی کارا: یک کمربند که به کمر می بندین! این کمربند دوربینی داره که مسیر طی شده توسط شما رو می بینه و ربات هم همون رو تعقیب می کنه – با دیدن. با این روش حتی اگر ربات چند ساعت بعد از شما راه بیافته می تونه راهش رو پیدا کنه و به شما برسه.

یک جالبی دیگه این خبر اینه که توی دنیایی که همه چیز هی داره نزدیک می شه به «خودکار» شدن و از درون ها و ماشین های خودکاری حرف می زنیم که بدون دخالت انسان سعی می کنن کارهای ما رو بر عهده بگیرن، گیتا به شکلی جذاب درگیر یک رابطه با انسان می شه و عملا به جای انجام دادن کارهای شما، شما رو همراهی می کنه تا راحتتر به اهدافتون برسین.

ربات ها دارن قدم به قدم جلو میان و به زودی در همه چیز از ما بهتر می‌شن

چند وقتی است توی جادی.نت و رادیوگیک هی می‌گیم که در فلان بخش و فلان بخش و فلان بخش ربات‌ها (در واقع نرم افزارهایی که ادای آدم ها رو در میارن) هی دارن پیش می‌یان. تا چند وقت پیش شطرنج، بعد سر بازی گو که فکر می‌کردیم ده سالی مونده تا کامپیوترها ما رو شکست بدن سورپریز شدیم و حالا توی دو سه تا میدون جدید!

  • یک بازیکن کامپیوتری پوکر ساخته شده که با استفاده از هوش مصنوعی تونسته در بازی یک به یک چندین پوکر باز حرفه ای رو شکست بده. گفته می‌شه اگر این درست باشه و قابل تکرار، این یک اتفاق بسیار بزرگ است چون در واقع این ماشین می‌تونه بلوف رو درک کنه و بلوف بزنه، اونم در مقابل انسان‌های واقعی. یک مسابقه هفته بعد با حضور پوکربازهای حرفه برگزار می‌شه که توش در حدود ۲۰ روز بازی انجام می‌شه و آمار دقیق‌تری از وضعیت این بازیکن متکی به هوش مصنوعی به دست می‌یاد.
  • در خبر بعدی یک کامپیوتر تونسته با نگاه کردن به عکس های کافی در تشخیص‌های پزشکی همکاری کنه و نتایجی مشابه نتایج متخصصین بده. این سیستم با شبکه های عصبی عمیق کار می کنه (چند لایه تحلیل) و با دیدن چندین هزار تصویر از توده‌های پوستی و استفاده از شبکه عصبی آزاد اعلام شده گوگل، می تونه تشخیص سرطان رو در حد یک متخصص انجام بده. در واقع الان بخش بزرگی از هوش مصنوعی داره به همین شیوه پیش می ره که به یک کامپیوتر ده هزار عکس گربه می گیم و به احتمال زیاد خیلی راحت می تونه در عکس بعدی با تقریب معقولی بگه عکس جدید مربوط به گربه است یا نه.
  • و یکی از چیزهای که حتما باید در موردش حرف زد، روشی است که کامپیوترهای ماشین‌های خودراننده یاد میگیرن رانندگی کنن حتی بدون اینکه از گاراژ بیرون بیان. در واقع یک کامپیوتر می‌تونه تا حد زیادی توی فکرش چیز یاد بگیره. کافیه به چیزی مثل گوگل استریت ویو وصل بشه و خیابون‌ها رو نگاه کنه و تو ذهنش بگه «من چیکار می‌کردم» و نتیجه اش رو ببینه و بستجه. در همین شیوه کامپیوترهایی رو داریم که با دیدن یک بازی یاد می گیرن بازی کنن و موارد مشابه تا جایی که حتی در یک تحقیق یک کامپیوتر توی ذهنش صندلی تصور می کرد و یک کامپیوتر دیگه با دیدن تصورات ذهنی کامپیوتر اول، درک می کرد که صندلی چیه و می تونست صندلی های دنیای واقعی رو تشخیص بده. این در واقع یک خودکفایی آموزشی به ربات‌ها می‌ده که همون چیزی بود که یکسری خیلی تخیلی تصور می شد.

و البته نکته مشترک همه اینها، موتورهای هوش مصنوعی است که به شکل نرم افزار آزاد ارائه شدن و اطلاعاتی که به آزادی در دسترس مردم هستن. یک نشونه دیگه از اینکه انحصار در اطلاعات و جمع کردن کل قدرت در یک جا، شدیدا در حال صدمه زدن به ما است.