اولتیما – تاریخچه بازی‌ کامپیوتری از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵

من زیاد با بازی‌های کامپیوتری ور نرفته‌ام اما یکی از علاقمندان تاریخچه کامپیوتر هستم. این پست جالب، تاریخچه بازی مشهور اولتیما ۱ تا ۹ را بررسی می‌کند. یعنی از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵. من، همچنین شیفته MMORPGها هستم: Massive Multiplayer Online Role Playing Game یا «بازی‌های ایفای نقش آنلاین با کلی بازیکن».

RPG
یا «بازی‌های ایفای نقش» اولیه تک نفره بودند. روی
کامپیوتر خودتان در نقش یک قهرمان ظاهر می‌شدید و به مصاف هیولاها و مارپیچ‌ها و معماها می‌رفتید. در سال ۱۹۸۰ تقریبا همه این بازی‌ها مبتنی بر نوشتن و در محیط متنی بودند. مثلا بازی می‌گفت:

«چشم‌هایتان خسته است و کنترل چندانی بر آن‌ها ندارید اما با تلاش لای آن‌ها را باز می‌کنید و در نور صبحگاهی اتاق را می‌بینید. تختی که روی آن هستید زنگ زده است و تشک ندارد. پنجره‌ای در سمت راست قرار دارد که از آن منظره یک تپه دیده می‌شود. در طرف دیگر اتاق یک میز است که یک لیوان و یک یادداشت روی آن قرار دارد. در اتاق نیمه باز است و هوای سردی از آن داخل می‌شود. سعی می‌کنید زیرتخت را ببینید ولی بسیار تاریک است.»

و حالا بازی منتظر شما است تا دستور بدهید. مثلا:

 برو پنجره

 برو در

 برو میز

 بردار یادداشت

 بنوش لیوان

 بازکن در

 بازکن پنجره

 و …

بعد از هر حرکت بازی توضیح جدیدی از وضعیت را در اختیار شما می‌گذارد و می‌توانید به سراغ کارهای دیگر بروید. با مجموعه این دستورات کم کم درکی از محیط پیدا می‌کنید و پیش می‌روید.

اما اولتیما یک یکی از اولین بازی‌های ایفای نقش بود که محیط گرافیکی داشت:

شما کماکان تایپ می‌کردید ولی وضعیت به شکل گرافیکی نمایان می‌شد این یک قدم عظیم در سال ۱۹۸۰ بود که تا هشت سال بعد هم کلیت آن حفظ شد. از اولتیمای شش، بازی دراای گرافیک پیشرفته‌تری شد. این تصویر مربوط به اولتیمای هفت – دروازه تاریکی – است:

بنا بر استانداردهای سال ۹۲، حالا دیگر کل بازی با استفاده از ماوس کنترل می‌شد.

اولتیمای هشت را شاید بتوان یک شکست دانست، این اولین اولتیمایی بود که شخصیت اصلی، از «جهان اولتیما» بیرون آمده بود و میزان هیجان و جنگ و گریز آن هم بیشتر بود. خیلی‌ از طرفداران از این بازی خوششان نیامد و نسبت به آن انتقاد کردند.

اولتیمای ۹، آخرین بازی از این سری بازی‌ها بود. در سال ۱۹۹۵ و به شکل سه بعدی و بدون حضور اصلی‌ترین برنامه‌نویسان بازی‌های قبلی نوشته شد.

این بازی با مقیاس‌های سال ۹۵، نیاز به یک سخت‌افزار حسابی داشت چرا که کل محاسبات سه بعدی به شکل نرم‌افزاری انجام می‌شد. داستان بازی‌ هم تغییر کرده بود و به شکل کاملا خطی تنظیم شده بود: دیگر نمی‌توانستید در یک نقشه بزرگ بچرخید و کارهایی که احساس می‌کنید لازم هستند را بکنید بلکه باید به شکل خطی جلو می‌رفتید و مرحله به مرحله همه کارهای لازم را می‌کردید.

معرفی سایت: مولا

آپدیت سال ۹۳: مولا دیگه دامین رو تمدید نکرده و لینک ها دیگه معتبر نیستن ):

مولا، دوست خوب من است و یکی از لینوکس‌کارهای حرفه‌ای ایران. مولا شروع کرده است به نوشتن وبلاگش: www.molaora.com. سایتی که به نظر می‌رسد تمرکز اصلی‌اش روی لینوکس فدورا و نرم‌افزار گیمپ باشد.

من تصمیم گرفته‌ام تا شروع کنم به معرفی وبلاگ‌های جدید ایران تا افسانه قدیمی حلقه مرکزی وبلاگ‌نویسانی که فقط به هم لینک می‌دهند کم‌رنگ‌تر شود و جزو قواعدم هم این بود که وبلاگ مورد معرفی حداقل سه ماه عمر مفید داشته باشد.

وبلاگ جدید مولا هنوز ده روز هم عمر مفید ندارد ولی به سه دلیل عظیم باید معرفی‌اش کنم:

 مولا فوق العاده است. یکی از بچه‌هایی که مشارکت‌های عظیمی در پروژه‌های لینوکسی داشته ولی همیشه بی سر و صدا زندگی کرده است. در اخبار ساعت ۹ برای بالا رفتن دز افتخار ایرانی (که قبلا گفتن لفظ ایرانی و افتخار ایرانی مخالفت با اسلام و انقلاب بود!)، گاهی آدم‌هایی را می‌بینیم که اختراعات ساده‌ای انجام داده اند که در سطح جهان هیچ ارزشی ندارد. مولا کاری کرده که همه جهان رای داده‌اند بهترین در نوع خود است: بخش مهمی از گرافیک توزیع فدورا طراحی مولا است.

 مولا متخصص Gimp است: نرم‌افزار آزاد ویرایش تصاویر؛ برابر آزاد و رایگان فتوشاپ. یکی از مطالب جدید سایتش بررسی نسخه جدید یعنی نسخه ۲.۴ این نرم‌افزار فوق العاده است. به نظر من این مطلب واقعا خواندنی است (: بخصوص برای کسانی که از نقطه ضعف‌های گیمپ نسخه قبلی،‌ شاکی بوده‌اند.

 و در نهایت، جدیدترین مطلب مولا [صفحه‌ای است که در آن زیباترین «بسمه الله الرحمان الرحیم» های نوشته شده را با فرمت آزاد svg تکرار می‌کند تا بتوانیم از آن‌ها در اول پایان نامه‌ها استفاده کنیم (: فعلا یک نمونه بیشتر در این صفحه نیست ولی مطمئن هستم همت بالای www.molaora.com کار را پیش خواهد برد (:

همه اینها باعث می‌شوند تا من مولا را به فهرست وبلاگ‌هایی که هر روز می‌خوانم اضافه کنم. شکی نیست که هر عکس جدید در بخش تصاویر ساخته شده توسط او هم شدیدا توجه من جلب می‌کند.

میزکار کی‌دی‌ای یازده ساله شد: با آن آشنا شویم


اگر یادتان باشند، چندی قبل تولد ده سالگی گنوم را تبریک گفته بودم و نوشته بودم که از آن استفاده می‌کنم. حالا وضع فرق کرده.

میز کار به آن بخشی از سیستم عامل می‌گویند که به شکل گرافیکی ارتباط شما و لایه‌های پایین سیستم‌عامل را فراهم می‌کند. من تقریبا یک ماه است که با خوشحالی زایدالوصف(!) از KDE به عنوان میزکار گنو/لینوکس استفاده می کنم و بسیار بسیار راضی و خوشحالم و زیباتر از‌ آن اینکه امروز کی دی ای یازده ساله شد.

برای خواندن تاریخچه و اطلاعات پایه‌ای تر مربوط به کی‌دی‌ای به صفحه ویکیپدیا مراجعه کنید چون چیزی که من اینجا می‌نویسم، الزاما بحث فنی نیست.

آن بالایی لوگوی کی دی ای است و یک اژدها نماد خوش‌شانس ما که این روزها منتظر رسیدن ۱۱ دسامبر و دیدن نسخه چهار این میز کار فوق العاده هستیم که علاوه بر قابلیت‌های زیبا و جدید، بر خلاف سیستم‌های دیگه قول داده شده، سریعتر هم عمل کنه.

خب! اجازه بدهید چرخی در کی دی ای بزنیم تا ببنیم چرا اینقدر برای من دوست داشتنی است.

اول اینکه صفحه کار من این شکلی است:


زیبا و قدرتمند. منوها و میانبرها و نشانگرها رو سمت راست صفحه گذاشته‌ام. اون بالا منوی اصلی و زیرشون برنامه‌های در حال اجرا (ازجمله سبد دوست داشتنی‌ای که هر چیزی لازمه توشه: یادداشت، لینک، فهرست کارها، برنامه‌ها و ..) و Kopete که پیام رسان من است و ساعتی که قراره عصر زنگ بزنه تا من یک میل مهم رو بزنم. زیر اینها هم فهرست پنجره‌ها هستند. اون پایین سطل آشغاله (که هر چقدر پرتر بشه، لبریزتر می‌شه) و بالاش چهار تا مونیتور مجازی ات و بالاش ساعت و تقویم به هجری شمسی و در نهایت هم میانبر برنامه‌های پر استفاده من.

اما هنوز هیچ چیز اونقدرها هم عجیب نیست که من رو عاشق یک سیستم عامل بکنه. چیزی که من رو عاشق KDE کرده ساختار بسیار حرفه‌ای اونه. به دو نمونه اشاره می‌کنم: KParts و شفاف بودن شبکه.

KParts

به این معنا است که KDE از بخش‌های کوچیکی استفاده می‌کند که کارهای کوچک(؟) انجام می‌دهند. مثلا نرم‌افزاری
مثل Konqueror یک مدیرفایل است که همین که لازم شود چیزی را ادیت کنید با احضار یک KPart برایم ادیتور می‌شود و اگر روی عکسی کلیک کنم، نمایشگر عکس می‌شود و … .

در حالت عادی این ایده خوبی نیست که یک نرم افزار همه چیز باشد ولی وقتی KParts حضور داشته باشند، این ایده فوق العاده است. هر تنظیمی که من در نمایشگر عکسم بکنم، هرجایی در KDE که بخواهد به من عکس نشان بدهد، آن تنظیم را استفاده خواهد کرد. عملا من چند برنامه ریز و مهم دارم که بقیه برنامه‌های میزکارم از آن‌ها تشکیل شده‌اند. حالا اگر KPart مربوط به نوشتن (Kate؟)‌ راست به چپ را پشتیبانی کند، همه نرم‌افزارهای KDE که از آن استفاده کرده‌اند هم قابلیت راست به چپ نوشتن را پیدا می‌کنند.

شفافیت شبکه

شاید از این به بعد بدون KParts زنده بمانم ولی بدون شافیت شبکه هرگز. این بخش از KDE با نام KIO Slave، باعث می‌شود برنامه‌های KDE من بدون هیچ مشکلی بتوانند با فایل‌هایی که روی شبکه هستند کار کنند (انواع و اقسام پروتکل‌ها،از HTTP گرفته تا FTP و SMB و SSH و FISH و ..). ساده‌تر؟ من مدیر کلی سایت هستم. یک روز مسوول یک سایت (مثلا کیبرد آزاد!) تصمیم می‌گیرد تا تغییری در یکی از صفحاتش بدهد و لازم است من یک فایل را روی سرور ادیت کنم. باید چکار کنم؟ با یک برنامه FTP به سرور وصل شوم، فایل مورد نظر را دریافت کنم. آن را در یک ادیتور باز کنم و تغییر دهم و ذخیره کنم و در نهایت با استفاده از FTP آن را به سرور منتقل کنم و نتیجه را بسنجم و اگر اشتباه بود کارها از اول.

اما ما در KDE‌ هستیم با شبکه شفافش! من فقط یک قدم دارم: فایل را در ادیتور باز کنم و تغییر دهم!


جذاب نیست؟ کار من را حداقل دو سه برابر ساده‌تر کرده است. وارد ادیتور می‌شوم و در جعبه open می نویسم: ftp://jadi.net/squelettes/rubrique.html و شروع به ادیت آن می‌کنم و بعد از ذخیره کردم صفحه را می‌بینم.

شکی نیست که همه برنامه‌های دیگر مبتنی بر KDEهم همین قابلیت را دارند. می‌توانم با word یک فایل را مستقیما روی شبکه ادیت کنم یا خروجی تصویری برنامه‌ام را مستقیما در یک صفحه وب قرار دهم.

در نهایت این را هم اضافه کنم که KDE در حال حاضر در نسخه 3.5 است و ظاهر پیش فرض آن چندان جذاب نیست اما در عوض فوق العاده قابل شخصی سازی و تنظیم است و عملا می‌توانید آن را هرطور که دوست دارید شکل بدهید. این داستان بسیار بسیار ادامه دارد ولی من قرار نیست همه چیز KDE را بگویم.

همین الان یکی دوستان خیلی خوب و کسی که باعث شد من بیام توی دنیای KDE و متعجب باشم از اینکه چرا اینهمه مدت با گنوم کار کرده‌ام، برام اسکرین‌شات زیر را فرستاد:


برنامه Konqueror یا همان مدیرفایل KDE که پنجره‌اش به سه قسمت شده و در قسمت‌های متفاوت وب، عکس و دایرکتوری باز شده‌اند.

گیک کیست؟

«گیک»ها جزو موجودات مورد علاقه من هستند و بارها و بارها در موردشون نوشته‌ام. حالا هم می‌خواستم چیزی بنویسم ولی این‌بار تصمیم گرفتم به جای توضیح تک خطی در مورد گیک در هر نوشته، یک‌بار آن را به ویکیپدیای فارسی اضافه کنم و از این به بعد به راحتی لینک بدهم.


پس از این به بعد مدخل گیک در ویکیپدیای فارسی وجود دارد و هرچند الان فقط متن زیر در آن است، در آینده کاملتر و کاملتر خواهد شد.

گیک

امروزه واژه گیک یا Geek معانی بسیار زیاد و غیرقابل توافقی دارد ولی شاید بین تعاریف گوناگون این تعریف که «گیک کسی است که بر اساس شور و اشتیاق به پیش می‌رود» از همه صحیح‌تر باشد.

گیک‌ها کارها را انجام می‌دهند چون از آن‌ها لذت می‌برند یا در آن‌ها مجالی می‌بینند برای ارزیابی قابلیت‌هایشان. مشوق اولیه آن‌ها پول یا شهرت نیست. گیک‌ها معمولا تمرکز بر موضوعی را مهم‌تر از نیاز به پذیرش اجتماعی می‌بینند و به همین دلیل معمولا همنوایی اجتماعی آن‌ها کم است و از نظر دیگران آدم‌ها عجیب و غریبی به نظر می‌رسند. این جدا شدن از اجتماع ممکن است به دلیل شکل، موضوع یا عمق علاقه آن‌ها باشد. گیک‌ها ممکن است خوره ریاضی، مهندسی، کامپیوتر، بازی و … باشند.

نکته: تلفظ این کلمه گاهی به صورت «جیک» می‌یاد ولی لااقل در دیکشنری هریتیج که «گیک» گفته می‌شه و در فارسی هم به نظرم گیک تلفظ بهتری از «جیک» است.

توضیح: عکس گیکی که گذاشته‌ام، یکی از تصاویر پروژه آزاد ۵۶ گیک است: گیک کد نویس.

سرویس جت با کاربران سایت: پلوگو


در مطلب قبلی (آیا سرویس MeeboMe برای چت با نویسنده وبلاگ به درد شما می‌خورد؟) از این گفته بودم که دنبال چیزی بود که بشه گذاشتش کنار یک صفحه وب و از توش با کاربران سایت چت کرد. گزینه میبو رو رد کرده بودم چون برای دیدن پیام‌ها مجبور بودید فقط و فقط در خود سایت میبو لاگین کنید.

دوستان خوب، در کامنت ها برای اینکار سایت www.Plugoo.com رو پیشنهاد کرده بودند. امتحان اش کردم. راحت ساده و بی دردسر.

 وارد سایت پلوگو می‌شوید

 یک شناسه معرفی کنید (مثلا بگویید که در یاهو jonnect هستید)

 پلوگو را به فهرست دوستان خود اضافه کنید (خودش پیشنهاد می کن)

 کد داده شده را در سایت بگذارید

 همه می توانند از سایت با اکانت یاهو، جیمیل، یا هر اکانت دیگری کهدر مرحله دو وارد کرده اید چت کنند.

فوق العاده نیست؟ حتی برای وبلاگ هم خوب است چه برسد به جایی که واقعا به همچین سرویسی نیاز داریم. حالا هرکسی بخواهد می‌تواند از جعبه چت سمت راست سایت من، به شکل زنده با من چت کند (:

به این نکته دقت کنید که حالا پلوگو‌ به عنوان یک دوست به فهرست دوستان شما اضافه شده و هرکس با شما صحبت کند، این کانتکت جدید، با ذکر نام خبر را به شما می رساند و جواب شما را به او. اما اگر دو سه نفر همزمان شروع به صحبت کنند چه ؟ خب برای رساندن پیام های افراد به شما مشکلی نیست ولی جوابی که شما می فرستید باید به دست کدام چت کننده برسد؟‌ در این حالت پلوگوی دوست داشتنی به شما یک لینک وب می دهد که در آن صفحه ای با قابلیت چت چند نفره وجود دارد. با استفاده از این صفحه می توانید با چند نفر همزمان چت کنید. این اتفاق همین الان افتاد.


یک برنامه مفید، از همینجا خودش را نشان می دهد که با حالت های خاص به خوبی کار می کند (: شما نیازی ندارید دائما این صفحه را باز نگه دارید بلکه هر وقت لازم بشود، خود پلوگو لینکش را به شما می دهد.

الان SadeqN اضافه کرد که باید به مقاله اضافه کنم که اولا این سیستم با فونت های فارسی کار نمی کنه و ثانیا وقتی کسی از سیستم خارج بشه، به شما اطلاع می ده.

آیا سرویس MeeboMe برای چت با نویسنده وبلاگ به درد شما می‌خورد؟

میبو را احتمالا می‌شناسید: یک سرویس آنلاین که به شما اجازه می‌دهد از روی وب به پیام رسانهایی مثل یاهو مسنجر و گوگل تاک وارد شوید و با دوستان خود چت کنید (قبلا هم درباره اش نوشتم)

اما چند وقت قبل یک پزشک در مطلب خوبی سرویس MeeboMe را معرفی کرد که بخشی از میبو است و به کاربران وبلاگ ها و وب سایت ها اجازه می‌دهد با شما چت کند.

در این نوشته نگاه دقیق تری دارم به این ابزار و اینکه آیا کارا است یا نه. مساله هم بر می گردد به اینکه یکی از دوستانی که سایتشان را من طراحی می‌کنم از من خواست ابزاری برای ارتباط مستقیم خوانندگان با مسوولین سایت در سایت‌اش بگذاریم و من هم به فکر MeeboMe افتادم و قبل از اجرا روی سایت اصلی تصمیم گرفتم چند ساعتی روی سایت خودم امتحان اش کنم.

برای استفاده از سیستم چت خوانندگان با نویسندگان وبلاگ اول باید به سایت میبو می بروید. نکته دوست داشتنی این است که از همان صفحه اول کار اصلی شروع می‌شود. در صفحه اول رنگ ها و اندازه را انتخاب می‌کنید و در قدم دوم از شما درخواست می‌شود به خود میبو‌ لاگین کنید. یعنی باید یک شناسه در خود سایت میبو درست کنید. بعد از ساخت این شناسه و در قدم آخر یک کد به شما داده می‌شود که با گذاشتن آن در هر جای سایت، یک پنجره کوچک چت باز می‌شود که از طریق آن می‌شود با نویسنده وبلاگ چت کرد.

من این مراحل را طی کردم و بعد از گذاشتن کد در کیبرد آزاد، صفحه اولم به شکل زیر درآمد:


یک پنجره دوست داشتنی و کوچک که هرکس می تواند اسمی در آن انتخاب کند و شروع به نوشتن یک پیام کند و با فشردن enter، چت را شروع کند. در نوار بالا هم گفته شده که در حال حاضر من در سیستم حضور دارم یا نه. کدام سیستم؟ متاسفانه سیستم خود میبو. من باید به سایت meebo.com بروم، آن‌جا لاگین کنم و صفحه‌ای مثل این در وب برایم باز شود:


توجه کنید که این یک پنجره وب است و در یک صفحه معمولی وب باز شده. از امکانات آژاکس به خوبی اسفاده می کند و در نتیجه کار با آن بسیار شبیه کار با یک سیستم معمولی است جز اینکه من باید همیشه به آن وصل باشم و گاه گداری هم سری به این صفحه وب بزنم (یا به صداهایش گوش بدهم) تا ببینم آیا کسی می‌خواهد با من صحبت کند یا نه. اگر کسی شروع به چت کردن با من بکند، یک پنجره در این صفحه باز می‌شود و می‌توانم با او حرف بزنم.

در چند لحظه اول این سیستم به نظر جالب می‌آید ولی به نظر من به دلیل دو ضعف بزرگ، کاربردی نیست: ۱- تنها امکان استفاده از آن با اکانت خود میبو وجود دارد و ۲- حتما باید تحت وب چت کنید.

به نظر می‌رسد شرکت میبو خواسته از این سیستم به عنوان یک سیستم تبلیغاتی برای شناسه های خود میبو استفاده کند. این سیستم بسیار کاربردی تر می‌شد اگر می پذیرفت تا پیام‌های دریافتی از وبلاگ را با پروتکل‌های استاندارد یاهو، جیمیل، ام.اس.ان -یاهرچیز دیگری که میبو قدرت‌اش را دارد- به همان سرورها می‌فرستاد. با این روش من می توانستم جعبه گپی در وبلاگ یا سایتم داشته باشم و هرکس از آن استفاده کرد، در مسنجر مورد علاقه‌ام چت را شروع کنم.

شکی نیست که درصد بسیار بسیار کمی از افراد هر روز در میبو لاگین می‌کنند و صفحه وب را باز می‌گذارند تا با خوانندگان چت کنند. این جریان باعث خواهد شد چراغ آن‌ها همیشه خاموش باشد و سیستم عملا خلاف ایده اولیه‌اش کار کند و خوانندگان احساس کنند که شما هیچ وقت آماده نیستید تا جواب آن‌ها را بدهید. نکته بدتر این بود که با اتصال وطنی ADSLی که دارم، هر نیم ساعت یکبار میبو پیام می‌داد که به دلیل نامشخصی قطع شده‌ام و باید دگمه اتصال مجدد یا ReConnect را بفشارم.

من MeeboMe را از وبلاگم حذف کردم. سرویس دوست داشتنی‌ای است اما به نظر من فقط به درد کسی می‌خورد که اهل ورود هر روزه به میبو و بازگذاشتن همیشگی صفحه وب مربوط به آن و فشردن ساعت به ساعت Reconnect باشد. کاش پیام‌هایش را روی مسنجرها می‌فرستاد

درجه اعتیاد وبلاگی

با تشکر از معرفی یک پزشک و دو دانشجوی آی تی۷، اینهم نتیجه تست اعتیاد وبلاگی من (:

90%How Addicted to Blogging Are You?

Mingle2Dating Site

البته یک شاهد بیرونی شاید امتیاز کمتری بده (: خب آدم خودش خوشش می یاد نتایج رو کنترل کنه.

نکته: این تست توسط یک سایت دوست یابی طراحی و اجرا شده؛ چون بامزه است روش کلیک می کنید و لینک می دهید و سایت توی گوگل بالاتر می یاد و وقتی هم می رید اونجا زیر صفحه براتون تبلیغ می کنه که از تهران دوست پیدا کنید. بیچاره خبر نداره اینجا به هزار تا دلیل، دوست پیدا کردن چقدر سخته (:

کتاب «جنگجوی شبکه»: راهنماهای کسب مدرک را فراموش کنید

به نقل از اسلش دات

مدرک های مقدماتی شرکت هایی مثل سیسکو (مدرک CCNA) این روزها مثل نقل و نبات در دست همه هستند و حتی آدم های دارای «مدرکی» که هیچ درکی از شبکه و کامپیوتر ندارند ولی با افتخار مدرکشان را به رخ این و آن می کشند، مایه خنده هستند. این جریان با مجموعه کتاب های آمادگی امتحان سیسکو بدتر هم شده است. به عبارت دیگر شما می توانید بدون دیدن حتی یکبار روتر سیسکو و بدون زدن حتی یک دستور،‌ یک سری کتاب آمادگی کنکور سیسکو بخرید و بعد از دو ماه در امتحان قبول شوید و «مدرک» بگیرید.


کتاب «جنگجوی شبکه» یا Network Warrior درست نقطه مقابل این سیستم است. عنوان فرعی این کتاب می گوید «هر چیزی که لازم دارید بدانید ولی در امتحان سیسکو از شما پرسیده نمی شود».

این کتاب خیلی چیزها را پوشش می دهد. از معماری ۶۵۰۰ گرفته تا لایه های ۸ و ۹ OSI (که عبارت هستند از سیاست و پول)، این کتاب کتاب خوبی است.

نویسنده Gary A. Donahue
تعداد صفحه ۵۹۸
ناشر O’Reilly
ISBN 9780596101510
خلاصه همه چیزهایی که لازم است برای گرداندن یک شبکه سیسکو بدانید

کتاب،‌ حوزه هایی را پوشش می دهد که سیسکو دقیق شرحشان نداده، مثلا QoS و به روز رسانی بعضی ماجول ها در خانواده ۶۵۰۰. را. در عین حال بحث هایی هم در این مورد دارد که مقاهیم قدیمی شبکه چه کمبودهایی در کارهای شبکه های امروزی به وجود می آورند.

روتینگ و سوییچینگ حدود یک سوم اول کتاب را تشکیل می دهند. بخش عمده دیگر کتاب مربوط به Etherchannel و STP است. همچنین این کتاب به شیوه های فنی پیدا کردن لوپ های لایه ۲ می پردازد.

آخرین بخش مرتبط با امتحان های سیسکو، بخشی است که دستورات CatOS را موضوع قرار داده (در مقابل اینکه سیسکو فقط از IOS حرف می زند).

بخش سوم کتاب، درباره سوییچینگ چند لایه است که روی ۶۵۰۰ و ۳۷۵۰ عمل می کند.

احتمالا جذاب ترین بخش، بخش ۴ است که درباره مخابرات صحبت می کند. این بخش در این باره صحبت می کند که صنعت مخابرات چگونه کار می کند، افراد حاضر در آن باید چکار کنند و حتی چگونه با زبان فنی صحبت کنند. این بخش به شما می گوید که عملا کارهای شبکه چطور می گذرد و چگونه باید قطعات مورد نظر را سفارش دهید و عیب یابی کنید.

این کتاب، کتابی عالی است برای کسانی که می خواهند وارد این صنعت شوند، چه CCNA داشته باشند و چه نداشته باشند. این کتاب بحث عملی می کند و یک کتاب درسی درباره مفاهیم نیست. حتی کسانی که چند سالی در این بخش کار کرده اند نیز از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

توضیح واضحات: منظور این نیست که CCNA بد است یا هر کس CCNA دارد بی سواد است (: من همون رو هم ندارم. منظور معرفی یک کتاب جدید است که خلاء های CCNA را پر می کند