هنر گیکی: تابلویی از چهره‌های نهفته در ابرها

از قدیم عادت بشر بوده تو ابرها دنبال تصاویر آشنا بگرده. مثلا اگر یک دوربین از هزاران ابر عکس بگیره احتمالا این عکس هم توش دیده می شه:

cloud_detail5

که من و شما می تونیم توش چهره یک انسان رو تشخیص بدیم. حالا فرض کنین این هزاران تصویر رو بدیم به یک برنامه تشخیص چهره (مثل همونی که توی دوربین تشخیص می ده آدم ها لبخند می زنن یا نه و اگر لبخند نزنن ازشون عکس نمی گیره چون این دوربین است که احساسات ما رو مشخص می کنه) و هر کدوم از عکسها که توسط برنامه، چهره انسان تشخیص داده شدن رو بریزه توی یک دایرکتوری و بعد بچینه کنار هم و ازشون پرینت بگیره.

اثر نهایی می شه این تابلوی هنری اثر هنرمند کره‌ای به اسم کیمیونگهون.

cloudface_installation1

فیلم سینمایی خط ویژه؛ یک هک خوب

exclusive_path

هفته گذشته خط ویژه رو دیدم و مشعوف شدم! بالاخره یک فیلم که تونسته بود هک رو در حد قابل قبولی نشون بده که هم حرفه‌ها خوشحال باشن هم آماتورها.

توجه: اگر نگران لو رفتن داستان هستین یا اگر قراره فیلم رو ببینین بخش خاکستری زیر رو نخونین:

فیلم جاهایی بیش از حد کلیشه‌های لوس رایج رو تکرار می کرد؛ مثلا زنی که تنها زندگی می کرد و مردی بهش سر می‌زد، روسپی بود و جاهایی هم آدم رو غمگین می کرد چون می‌رفت سراغ فضای گداپرور کشور عزیزمون. مثلا قهرمان‌های داستان لیست درست می کردن که مشکل هر کس در زندگی چیه و بعد با ریختن یکی دو میلیون پول مشکلش رو حل می کردن و در نهایت با ریختن پول از بالای پل عابر پیاده کل شهر رو شاد کردن (: در حالی که نداشتن پول نمود یک مشکل بزرگه و قهرمان کسیه که با اون مشکل بجنگه (:

اما به نظر من امیدوار کننده ترین جای داستان، صحنه‌های خوب هک بود. اولا که هکر خیلی واقعی درست شده بود. نه لازم بود دوربین دورش بچرخه و نه حرفهای عجیب غریب بزنه. یک پسر دور از کلیشه‌های رایج هکرهای هالیوودی (موبلند و خیلی چاق یا خیلی لاغر) خیلی معقول و سربزیر هکش رو می کرد و می رفت پی کارش (: ابزارهای کارش هم خیلی واقعی و جذاب بودن: اوبونتو، دامپ کردن فایل‌هایی به اسم bnksniff و نگاه کردن بسته‌های کپچر شده با وایرشارک! این رو مقایسه کنین با حماقت اون دوستمون که توی سریال نمی دونم چی چی سعی می کرد با ساختن نیوفولدر ویندوز و عوض کردن تم قاچاقچی ردیابی کنه و خوشحال باشیم که کاگردان خط ویژه‌ مشاور خوبی در امور هک داشته. البته ظاهرا مشاور بانکی چندان جذاب نبوده یا من درک خوبی از سیستم بانکی ندارم؛ از نظر من چرخوندن یک پول در صد تا حساب اصلا نباید باعث بشه که پیدا کردن اون پول سخت بشه و منطقا اگر هکر از راه دور می تونه اینکار رو بکنه، نیازی نداره یکی از توی بانک بهش در مورد «پول تو حساب است، منتقلش کن» خبر بده. حالا یا من اشتباه می کنم یا مشاور هک بهتر از مشاور بانکی بوده.

در نهایت این فیلم به خاطر صحنه‌های هک قابل قبول، باعث خوشحالی است و به خاطر داستان نسبتا خوب، قابل پیشنهاد. امیدوارم ببینین و لذت ببرین و نظراتتون رو به منم بگین.

این یک پرنده است – فیلم انیمیشن سورئال ۱۹۳۰

فیلم این یک پرنده است اثر چارلز باورز فیلمیه که به جز صدای خش و خش و سیاه سفید بودنش، هیچ چیزش به یک فیلم ۱۹۳۰ نمی‌ره. در این فیلم چارلز براونز و یک پرنده آهن‌خوار حضور دارن که با کیفیتی باور نکردنی برای ۱۹۳۰، قطعات فلزی بسیاری رو می‌خوره و در نهایت روی زمین می‌شینه تا تخم بذاره. این تخم باز می‌شه و بعد از رشد تبدیل به یک ماشین کامل می‌شه اما پرنده آهن‌خوار در جواب چارلی باورز که می‌گه می‌تونن دو نفری یک کارخونه ماشین‌سازی تاسیس کنن می‌خنده و در حالی که خودش رو کنار آتیش گرم می‌گه پرنده‌های آهن‌خوار هر صد سال فقط یک تخم می‌ذارن و فیلم تموم می‌شه. فیلم توسط هارولد مولر کارگردانی شده.

[از اینجا دانلود کنین]

آموزش تنظیم خانواده والت دیزنی با شرکت دونالد داک

در ۱۹۶۷ والت دیزنی این کارتون ۹ دقیقه ای با شرکت دونالد داک رو ساخت تا به ۱۰۵ میلیون دانش‌آموز آمریکایی در کلاس‌های «آموزش جنسی» درس تنظیم خانواده بده. آموزش جنسی در جهان بخشی از درس‌های مدرسه است چون یاد گرفتن مسایل مربوط به بدن در مدرسه بسیار بهتر از یاد گرفتن اون از فیلم های پورن، مزخرفاتی که توی اینترنت فارسی به اسم آموزش جنسی پر است، شایعه‌ها و کتاب‌های داستان و مذهبی و ادبی توی خونه ها است که گاهی از بلد نبودن هم بدتر هستن.

اگر از موضوع خوشتون اومد این فیلم آموزش جنسی به اسم «داستان پریود» رو هم ببینین که دیزنی ساخته و یادتون هم باشه که تک تک ایده های این فیلم ها درست نیستن و جالبی شون توی تاریخچه ماجرا است (:

«سیاستمداران در حال بحث در مورد گرم شدن زمین»

global_warming

– اثر ایزاک کوردال

ترجمه مهمان: مصاحبه با آرت؛ دانشجوی فلسفه موج نوی دانشگاه هیولاها

این مطلب قسمت دوم مطلبی است که امیر قبلا برامون در مورد روند شکل گیری شخصیت آرت فرستاده بود. توجه کنید به مصاحبه ای کوتاه از سایت دانشگاه با شخصیت آرت.

artinterviewنام: آرت
رشته: فلسفه موج نو

دانشگاه هیولاها (ام یو) مفتخر است به داشتن انواع مختلف دانشجوها، از مجهول الهویه گرفته تا تعریف ناپذیر. با آرت، دانشجوی رشته فلسفه موج نو همراه شدیم تا بیشتر درباره این دانشجوی برگزیده بدانیم.

به عنوان شخصیتی باز با روحی آزاد، آرت عقیده دارد تجربه‌های زندگی اگر نه بیشتر که به اندازه تجربه‌های کلاس درس مهم‌اند. «در واقع من خیلی سر کلاس نمی‌رم، چون که خودم رو دانشجوی دنیا میبینم. و همچنین به خاطر اینکه ۷ ماهِ که شهریه ندادم. ببینید، من به یه سیستم مبادله پایاپای عقیده دارم؛ سیستمی که تا حالا دانشگاه از پذیرفتنش سر باز زده.»

آرت به انجمن برادری‌اش، اوزما کاپا، بسیار متعهد و مشتاق به برقراری پیوندهای قوی با همکلاسی‌هایش در ام یو است. «من عاشق دوست شدن با افراد جدیدم. ولی شما واقعاً نمی‌تونید یه نفر رو بشناسید مگر اینکه با اون گریه کرده باشید؛ ترجیحاً از طریق یه خلسه مشترک عمیق و عاطفی، شاید هم از طریق یه مبارزه بکس حرفه‌ای در قفس.»

وقتی از او پرسیدیم زندگی خود را در ۵ سال آینده چگونه تصور می‌کند، با لبخندی الهام بخش پاسخ داد «من خودم رو تو یه مزرعه زیر نور خورشید می‌بینم در حالی که درامز می زنم، بعد یه قطعه خفن سولو با گیتار شعله‌ور می زنم. منظورم گیتارِ که آتیش گرفته نه خودم؛ هرچند اونم می‌تونه باحال باشه.»

وقتی از او پرسیدیم قبل از ام یو کجا بوده، فقط گفت «از نظر قانونی به من گفتن که حق دارم به این سؤال جواب ندم.»

آرت ممکن است برای بسیاری از دانشجویان ام یو شخصیتی اسرار آمیز باشد، ولی بعد از مدتی روحیه آزاد اندیش‌اش راهی خواهد یافت تا او را شخصیت محبوب دانشگاه کند. یکی از همکلاسی‌هایش به ما گفت «هنوز هیچ‌کس واقعاً اونو نمی‌شناسه. خیلی بانمکه، ولی یه جورایی ترسناک هم هست.»

  • منبع و حتماً یه سر به سایت این فیلم (سایت دانشگاه) بزنید. توجه به جزییات دیوانه کننده است: کلیپ تبلیغ دانشگاه؛ تقویم آموزشی؛ قوانین دانشجویی؛ اعضای هیأت علمی دانشگاه؛ صفحه‌های جداگانه برای دانشکده‌ها وحشت، مهندسی، هنرهای آزاد و وحشتناک، علوم و اقتصاد هر کدام با رشته‌های تحت پوشش، لیست دروس ارائه شده و اساتید هیأت علمی. بعضی از دانشگاه‌های ما سایتی به این خوبی ندارن!
  • ترجمه مهمان: پیکسار و آفرینش شخصیت آرت

    امیر برامون نوشته که چند وقت قبل توی سخنرانی‌ای بود و اِد کاتمول رئیس پیکسار رو دید و با روند رسیدن به داستان و طرح‌های نهایی فیلم UP آشنا شد. نسخه اول ایده این فیلم در مورد یک شهر/دژ فضایی بود که با مردم روی زمین می‌جنگیدن و اگر فیلم رو دیده باشین می دونین که تنها چیزی که از این ایده در فیلم نهایی مونده، کلمه UP است. امیر از توجه به جزییات توی پیکسار هیجان زده بود و سراغش رفت و چیزهای متنوعی خوند دو مقاله خوب برای کیبورد آزاد نوشت در مورد شخصیت آرت در فیلم دانشگاه هیولاها که من در دو مطلب منتشرش می کنم. این اولی است.

    یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های فیلم جدید پیکسار، آرت هیولایِ هیپیِ صورتی با موهای بلند و دانشجوی رشته فلسفه موج نو است. آرت یکی از اعضای ناهمگون انجمن برادری اوزما کاپا است که مایک و سالی به آن ملحق شدند.
    آرت با ظاهر پهن و رنگین کمانی که دارد، از آن دسته دانشجوهایی است که دفتر رؤیا دارد و مشتاق است «تا با شما بخندد و با شما گریه کند.» شکل آرت، شخصیت بی دغدغه‌اش و نحوه حرکت کردن (و ترساندنش) چالش‌های طراحی این شخصیت بودند.

    artfirst

    سازندگان فیلم تلاش می‌کردند شخصیت‌هایشان بر اساس انواع دانشجوهایی باشد که معمولاً در دانشگاه با آنها روبرو می‌شویم؛ مثل ورزشکارها، بچه باحال‌ها، و خرخون‌ها. ولی به گفته کارگردان، دَن اسکانلون «ما نمی‌دانستیم آرت چه شکلی است. اون برای ما یه راز بود. و به طرز عجیبی همین شُد تعریف شخصیت آرت. بعداً متوجه شدیم که این خودش یک نوع از دانشجوهای دانشگاه است.»

    در ادامه کارگردان دَن اسکانلون، طراح کریس ساساکی و مدیر تولید ریکی نیروا درباره روند تکامل شخصیت آرت توضیح می‌دهند.

    artdouble

    آقای اسکانلون در ابتدا پیشنهاد کرد که آرت دانشجوی رشته تئاتر باشد. بنابراین آقای ساساکی با طرح روبرو شروع کرد که شبیه یک سوسمار بود با شال گردن. به گفته آقای ساساکی «ما روی این شخصیت دراز و بدون سینه کار می‌کردیم که خیلی تئاتری بود.» ولی داستان به سمت دیگری رفت و آرت شخصیت مرموزتری شد.

    در فرایند طراحی این شخصیت به استیصال رسیدم چون نمی‌دونستم به کدوم جهت باید ببرمش. یه بار صرف شوخی، حرف A رو کشیدم و دو نقطه به عنوان چشم گذاشتم وسطش. بعد به خودم گفتم هی! این به نظر بامزه میاد. شاید همه جاش فقط پاِ. بعد فکر کردم با یه همچین بدنی، حتماً راه رفتنش خیلی خنده‌دار می‌شه.

    خارج از فیلمنامه
    وقتی در فیلم احتمال بازداشت اعضای اوزما کاپا پیش می‌آید، آرت فریاد می‌زند «نمی‌تونم برگردم زندان!». تک جمله‌هایی مثل این کاراکتر آرت را پیچیده‌تر می‌کند و شناخت تماشاگر از کاراکتر را به چالش می‌کشد. آقای نیروا در طرح اولیه زیر سعی داشت شخصیت مرموز و عجیب آرت را به تصویر بکشد.

    artgray

    من فکر می‌کردم آرت دچار ریزش موِ. ولی بعداً این ایده رو کنار گذاشتیم چون نمی‌خواستیم که یه رد از خودش به جا بذاره. این از نظر تکنیکی چالش بزرگی می‌شد.» آقای نیروا افزود تیم فنی مقداری عصبی شد وقتی که این طرح را دید «همچنین من خیلی اون موی منگوله‌ای روی سرش رو دستکاری می‌کردم که این بیشتر تیم فنی رو عصبانی می‌کرد.

    رسیدن به شکل نهایی
    نقاشی زیر از کارگردان هنری دایس ساتسومی، چیزی است که طراح‌ها به آن می‌گویند «رنگی خام». این طرح نظر نهایی نسبت به شخصیت است بعد از ساخته شدی ماکت با گل رس.

    artbeforelast

    این ایده آقای ساتسومی بود که رنگ آرت صورتی باشد و نوارهای رنگی پیشنهاد آقای ساساکی بود. «یادمه می‌خواستم نواری‌اش کنم تا یه جورایی حس جوراب ساق بلند رو داشته باشه».

    ویژگی که در طول فرایند تکامل شخصیت آرت تغییر نکرد دهان بسیار بزرگش بود که بیشتر فضای صورتش را می‌پوشاند. گروه طراح همچنین نمی‌خواستند که دندان‌ها تیز باشند. به گفته آقای ساساکی «با این کار می‌خواستیم کمتر تهدید‌کننده به نظر بیاد و بیشتر خودمونی باشه. همچنین یه مقدار دندان‌ها رو جابجا کردیم تا یه دندون مرکزی نداشته باشه.»

    حرکت هیولا
    آرت در فیلم موجود پشمالویی است، مخصوصاً در پاها که کرک‌های ریزی با رنگ متفاوت هم دارد. سه منبع الهام شکل، حرکت و دست‌های آرت را تعریف کردند. اولین آنها حرکات عجیب گروه مامِنشانتس بود. به گفته آقای نیروا «به دَن چند ویدیو یوتوب درباره این گروه نشون دادم. مخصوصاً تو یکی از اجراها یه آدم تو یه لوله منعطف بزرگ بود. این لوله شخصیتی بود که با یه توپ بازی می‌کرد.»

    دومین منبع الهام نمایش ماپتس بود. پیکسار مایل بود که آرت و باقی هیولاها مثل کاراکترهای ماپتس دوست داشتنی، جذاب و نه خیلی ترسناک باشند. منبع سوم برنامه ساتوردی نایت با حضور کریس فارلی بود. به گفته آقای نیروا «نحوه ایستادن کریس فارلی برامون جالب بود. موقع حرف زدن، اون پاهاش رو باز می‌کرد و دست‌هاش رو بین پاهاش می‌ذاشت و ما عاشق احساس اون حالت بودیم.»

    artlast

    منبع