در این شماره میبینیم که وقتی کامپیوترهای کوانتومی بیان، ما چطوری امن میمونیم، میبینیم چه اطلاعاتی از من لو رفته، نگاهی به اینترنت اوکراین و اهمیت اتحادیهها میندازیم و از روی صدا، چهره آدمها رو بازسازی میکنین. با ما باشین که دنیا هکرهای بیشتری میخواهد.
یا توی برنامه های پادکست دنبال «کیبرد آزاد» یا «جادی» یا «رادیوگیک» یا jadi یا radiogeek بگردین. هر کسی رادیوگیک رو پیدا نمی کنه، شانس می خواد و البته آنتی فیلتر خوب (: چون فیلترچی به طور خاص رادیوگیک رو دوست نداره (:
و البته ایده جدید که اگر توشون سابسکرایب کنین / مشترک بشین یا هر چی بهش میگن، خوشحال می شم:
در این شماره از رادیوگیک، اول نگاهی به نورولینک داریم و ارتباط مغز میمون با کامپیوتر و بعدش در مورد قوانین کنترلی هوش مصنوعی در اروپا حرف میزنیم. همچنین در مورد خلاف با بیتکوین و بازی سازان ایرانی و اتحادیه ای که در اعتصاب، آی اس پی خودش رو میسازه. با ما باشین که جهان نیاز به تغییر داره.
یا توی برنامه های پادکست دنبال «کیبرد آزاد» یا «جادی» یا «رادیوگیک» یا jadi یا radiogeek بگردین. هر کسی رادیوگیک رو پیدا نمی کنه، شانس می خواد و البته آنتی فیلتر خوب (: چون فیلترچی به طور خاص رادیوگیک رو دوست نداره (:
و البته ایده جدید که اگر توشون سابسکرایب کنین / مشترک بشین یا هر چی بهش میگن، خوشحال می شم:
خبر محوری این هفته، ماجرای گیم استاپ و وال استریت بود. بالاخره مردم تونستن در نقطهای والاستریت رو شکست بدن و همه هیجان زده بودن. به این خبر و تاثیرش روی دوج نگاه میکنیم و بحث اینکه آیا خواهیم تونست سوپر هوش مصنوعی رو تحت کنترل بگیریم یا نه. با ما باشین با رادیوگیکی متمرکز در دفاع از نامتمرکزها!
یا توی برنامه های پادکست دنبال «کیبرد آزاد» یا «جادی» یا «رادیوگیک» یا jadi یا radiogeek بگردین. هر کسی رادیوگیک رو پیدا نمی کنه، شانس می خواد و البته آنتی فیلتر خوب (: چون فیلترچی به طور خاص رادیوگیک رو دوست نداره (:
و البته ایده جدید که اگر توشون سابسکرایب کنین / مشترک بشین یا هر چی بهش میگن، خوشحال می شم:
[https://www.nbcnews.com/business/business-news/gamestop-reddit-explainer-what-s-happening-stock-market-n1255922](گیم استاپ و ماجرای وال استریت)
[https://www.cnbc.com/2021/01/29/dogecoin-cryptocurrency-rises-over-400percent-after-reddit-group-talks-it-up.html](دوج به سمت ماه)
[https://www.sciencealert.com/calculations-show-it-d-be-impossible-to-control-a-rogue-super-smart-ai/amp](آیا خواهیم تونست سوپر هوش مصنوعی رو کنترل کنیم؟)
[https://www.zdnet.com/article/south-african-government-releases-its-own-browser-just-to-re-enable-flash-support/](براوزر آفریقای جنوبی که فلش ساپورت می کنه)
کرونا باعث شد کلی مدرسه به اصطلاح آنلاین بشن. تمام اون گروه عظیمی که زیرساخت و ابزار مورد نیاز آنلاین شدن رو ندارن به کنار ولی بقیه از تکنیکهای مختلف برای آنلاین شدن استفاده می کنن؛ از یه سیستم آموزش راه دور نسبتا قابل دفاع گرفته تا اجبار به نصب برنامه زوری شاد تا دزدیدن انواع سیستمهای آزاد و کمی فارسیسازی و قالب کردنش به اسم افتخار ملی و تولید وطن و دانش بنیان و بقیه چیزها. اما چیزی که توی همه اینها مشترکه اینه: یه معلم سعی میکنه درس رو به شکل فایل صوتی و تصویری و بقیه چیزها ارائه کنه و بعد بچهها اونو دانلود میکنن و تمرین و مشق و غیره رو با معلم چک میکنن و پیش میرن.
میدونیم که مشخصه دنیای دیجیتال صفر بودن هزینه بازتولید است و اتفاقا سودش هم توی همینه. اینهمه شرکت نرمافزاری به سرعت به غولهای اقتصادی تبدیل شدن چون هزینه بازتولید نرم افزار صفر است. یعنی کافیه یک نسخه از یه برنامه تهیه کنین و بعد هر نسخه جدیدی که ازش تهیه می کنین تقریبا رایگان تهیه شده. این کاملا مخالف وضعیت مثلا خودروسازی یا لپتاپ سازی یا پالایشگاه یا کارخونه پفک است. در دنیای صفر و یک، همین که اولین نسخه رو ساختین، میلیونها کپی از اون هم که بگیرین هزینهتون بالاتر نمیره.
حالا اینو ربط بدین به این آنلاین کردن مدارس. چرا به جای تلاش هر معلم برای ساخت محتوای درسی کلاس خودش، آموزش و پرورش یا هر ارگان دیگه نمیاد به بهترین مدرسها ابزار و زمان بده تا یک آموزش خوب و کامل از درس خودش بسازه؛ مثلا خانم فارسی ممکنه فارسی کلاس چهارم دبستان رو بهتر از همه درس داده باشه و همین ضبط بشه و در اختیار همه باشه. یا حتی بهتر از اون مثلا از هر درس هر پایه، ۱۰ استاد منتخب دوره بسازن و همه یکجا قرار بگیرن. بعد دانش آموزها یا حتی معلمها هستن که می تونن توی کل کشور اگر خواستن خودشون درسشون رو ضبط کنن یا به بچه ها پیشنهاد بدن که فلان استاد رو نگاه کنن یا اگر بچه استادی رو دوست نداشت یا روشش براش مناسب نبود، خودش یک استاد دیگه رو تست کنه.
اینطوری با یه بار هزینه تولید، همه بچه هایی که در همه کشور به یه گوشی و سیم کارت و موارد مشابه دسترسی دارن می تونن از بهترین معلمها درس بگیرن. معلمهای خودشون هم بیکار نمیشن چون می تونن وقتشون رو بیشتر برای توصیه اینکه چی بخونین و تمرین و حل مشکل و اینجور چیزها بذارن بدون اینکه درگیر بحث های مسخره ای بشن که هیچ وقت هم براش آموزش ندیدن و ابزار نگرفتن. چیزهایی مثل شیوه ضبط و شیوه ادیت و شیوه کم کردن حجم و … بشن. از اونطرف کشور می تونه ادعا کنه که تمام دروس تمام سال ها برای تمام بچهها قابل دسترسی است – اونم از طریق بهترین معلمها. اگرم معلمی بهتر درس داد می تونه درسش اضافه بشه به اونجا. هیچ ضرری حتی برای هر درس هزار نفر معلم هم درس داده باشن و بچه ها باشن که رای بدن یا انتخاب کنن.
معلومه که در این سیستم مدرسههایی که برای داشتن فلان معلم کلی پول میگیرن ضرر می کنن ولی اتفاقا این فایده همین سیستمه.
لینوس توروالدز خالق لینوکس یکبار گفته بود که اگر روزی مایکروسافت برای لینوکس برنامه بنویسه، اون پیروز شده. حالا نه فقط مایکروسافت ادیتوری مثل vscode رو در دنیای لینوکس هم منتشر کرده و نه فقط اجازه می ده فضای لینوکسی به سیستم عامل خودش راه پیدا کنه، که این هفته اعلام کرد که عضو شبکه اختراع آزاد شده (OIN یا هر ترجمه دقیق دیگه ای که داره). این کنسرسیوم کارش اینه که پتنتهای آزاد هر شرکت رو در اختیار بقیه شرکتها بذاره در مقابل اینکه پتنتهای بقیه شرکتها هم برای این شرکتها آزاد بشه.
شبکه Open Invention Network حدود ۲۶۵۰ عضو که توشن اسمهایی مثل گوگل، آی بی ام، ردهت و سوزه به چشم میخورن. مدیر عامل این شبکه اعلام کرده که «مایکروسافت هر چیزی که داره رو آورده. چه تکنولوژی قدیمیترش مثل اندروید و کرنل لینوکس و اوپن استک و چه تکنولوژیهای جدیدترش مثل LF Energy و هایپرلجر و همه قبلیها و بعدیهاشون».
تعداد پتنتهایی که مایکروسافت آورده حدود ۶۰هزار تا است و خوبه یادمون باشه که درآمد مایکروسافت فقط از پتنتهای اندروید حدود ۳.۴ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۴ بوده. معلومه که همه شک شدن. مایکروسافت مدعی است که دچار یک تغییر فلسفی بنیادی شده و از جایی که با جامعه آزاد دوست نبوده در حرکت به سمت اون است و با این کار نشون داده که این حرکت جدی و مصممه. مدیر اجرایی مایکروسافت میگه که دنبال بهتر کردن وضعیت توسعه دهندهها است و کاری نداره که اونها رو لینوکس کار می کنن یا ویندوز و از دات نت استفاده می کنن یا جاوا.
این تغییر مدتی طولانی است که در شرکت مایکروسافت دیده می شه و دلیلش هم به احتمال زیاد درک این مساله است که دنیای آینده دنیای باز است. جایی که واقعا ایده ها رقابت می کنن و کسانی که در دنیای باز باشن، دسترسی بیشتری به ایدههای متنوع و همچنین دسترسی بیشتری به خلاقیت خواهند داشت. اتفاق بسیار بزرگیه و من هم هنوز بهش شک دارم؛ هی فکر میکنم شاید جایی از خبر رو نفهمیدم یا نکته پنهانی داره که من نمی دونم. اما به هرحال به نظر می رسه مایکروسافت بیشتر از ۶۰هزار پتنتش رو از این به بعد برای دنیای آزاد، رایگان کرده.
اینکه ساعت های کاری ما محدود به حدود ۴۰ ساعت در هفته است، اینکه روزهای مشخص تعطیل داریم، اینکه حق مرخصی داریم، اینکه بیمه بیکاری داریم و غیره و غیره همه حاصل دههها مبارزه نیروهای چپ در جهان است. اما اینجایی که الان هستیم هم بس نیست. بخصوص که توی ایران هنوز خیلی جاها در هفته ۶ روز کاری دارن که عملا زمانی برای زندگی باقی نمیذاره. از نظر من حداقل دو روز تعطیل لازمه، یک روز برای استراحت و یک روز برای تفریح و کارها. اما نظر خیلیها فرق داره؛ از جمله نظر نیوزلندیها.
یک ترند جدید دنیای برنامه نویسی پیشنهاد میده که به جای ۵ روز کار و ۲ روز تعطیل، ۴ روز کار و ۳ روز تعطیل داشته باشیم و برای حفظ تعادل، توی هر کدوم از اون ۴ روز، ۱۰ ساعت کار کنیم. اینجوری هم کماکان ۴۰ ساعت کار خواهیم کرد، هم زمانی که تمرکز کردیم و کار رو شروع کردیم می تونیم طولانیتر از تمرکز و جریان سیال ذهن استفاده کنیم و بهتر پیش بریم و هم ۳ روز تعطیل خواهیم داشت که به نفع استراحتمون است و در نهایت هم منابع کمتری رو در شرکت تلف میکنه (مثلا نور و سرمایش و گرمایش).
احتمالا این روش به درد تمام صنایع نمی خوره ولی توی نیوزلند شرکت پرپچوال گاردین با ۲۵۰ کارمند این رو تست کرده و نتایجش رو مبثت ارزیابی کرده. کسانی که این آزمایش رو زیر نظر داشتن میگن که سطح استرس در دفاتر این شرکت در همه کشور پایینتر بوده، کارمندان رضایت شغلی بیشتری داشتن و برداشتشون از تعادل کار و زندگی شون، بهتر بوده.
البته معلومه که این تیپ کار، ممکنه برای بعضی ها مناسب نباشه و در نتیجه فعلا این شرکت به آدمها اجازه انتخاب داده و شما می تونین به شکل سنتی ۵ روز در هفته کنین. مدیر این شرکت گفته که هدف از برنامه رسیدن به بهرهوری بیشتر است و در طول برنامه نکته منفیای مشاهده نشده. وزیر روابط محیط کار نیوزلند گفته که یافتههای این تحقیق بسیار قابل توجه است و این وزارتخانه علاقمنده با شرکت هایی که میخوان این مفهوم جدید رو تست کنن، همکاری کنه.
همونطور که گفتم ایده هفته با ۴ روز کاری بخصوص توی دنیای کامپیوتر که کارشون نیازمند یک جور تمرکز دقیق است در حال رایجتر شدنه چون به دست آوردن اون تمرکز ممکنه به تنهایی ۲ ساعت از وقت روز رو بگیره و منطقیتره که با هر بار به دست آوردن این تمرکز، ۸ ساعت کار کنیم تا ۶ ساعت. و البته یک روز بیشتر به خودمون و زندگیمون اختصاص بدیم. این ایده از ۲۰۰۸ توی ادارات دولتی یوتا تست شده تا هزینههای اداره دفاتر دولتی کمتر بشه یا حتی در مواردی واقعا یک روز کم شده و ساعتهای کار هفتگی به ۳۲ رسیده به این امید که آدم ها اون ۳۲ ساعت رو عالی کار کنن. نمیدونم در ایران چنین تجربهای داریم یا نه ولی اگر چنین چیزی رو تجربه کردین خوشحال میشم تجربهتون رو بدونم.
جمع کردن و به اشتراک گذاشتن اطلاعات چیزی است که در فرهنگ ما خیلی مرسوم نیست و وقتی مواردش پیش میاد، لذت بخش و خوبه. مثلا یک راننده اسنپ در این پست اطلاعات کاملی از تجربه اش نوشته که به ما پرسپکتیو این شرکت رو از صندلی راننده نشون میده.
میبینید که حدود درآمد برای هر ساعت، ۱۳ هزار تومن است و رحیم آقا روزی حدود ۵ ساعت کار میکرده. این درآمد ناخالص است یعنی هزینه خرید موبایل، خودرو، بنزین و تعمیرات خودرو و غیره به حساب نیومدن. قابل درک است که برای کاری به سختی رانندگی تاکسی. بد نیست برای نتیجه گیری دقیقتر نگاهی هم به درآمد پرکارترین راننده تپسی بندازیم. این نمودار پردرآمدترین راننده تپسی است در چند ماه گذشته:
البته لازم به ذکره که خود تپسی میگه این راننده یا به قول خودشون سفر، روزی ۱۰ ساعت برای رسیدن به این درآمد کار کرده. حتما میدونین که ذات کار کردن روزانه ۱۰ ساعت در قانون ما و اکثر جهان ممنوعه چون از یکطرف برای کارگر صدمه زننده است و از اونطرف بخصوص در چنین شغلی، برای من مسافر هم امنیت رو پایین میاره.
اما اصلیترین بخش این مطلب، اینه که این آدمها بخشی از شرکتهاشون نیستن. اگر من در تپسی راننده هستم، جزو شرکت تپسی نیستم بلکه رابطهام با شرکت تقریبا چیزی مشابه یک مسافر تپسی است. همین مساله در مورد همه سیستمهای دیگه هم صادقه و بحث یک شرکت نیست.
بحث اینه که در شرکتهای جدید تا جایی که بشه کارمندها، تولید کنندهها و تولید کنندگان اصلی ثروت از دایره شرکت بیرون نگه داشته میشن. در این سیستمها شما آدمهایی هستید کاملا مستقل که درست مثل مصرف کننده، از این سیستم استفاده می کنین تا درآمدی موقف داشته باشین. نه ربطی به شرکت دارین، نه بیمه هستین، نه می تونین گواهی اشتغال به کار بگیرین، نه هیچ حق قانونی دارین و هر روزی که سرحال و سالم بودین کار می کنین و حقوق می گیرین و هر روزی که مریض بودین یا امکان کار نداشتین، پول هم نخواهید داشت.
این کاملا متفاوت است با مفهوم کارمندی/کارگری/حقوق بگیری که توش شما حقوق ثابتی دارید و در صورت مریض بودن مرخصی با حقوق دارید و حتی برای تفریح هم اجازه دارین سالی نزدیک یک ماه سر کار نرین ولی حقوق بگیرین.
در این شرایط حداقل چیزی که لازمه، فشار بیشتر به این شرکتها توسط سازمانهای حمایت از کارگران است تا تضمین کنن که با رعایت ساعت کاری می تونین به حدود حداقل درآمد برسن و حقوقی مثل بیمه بیکاری و غیره رو داشته باشن. در سطحی بهتر لازمه چنین قشری از جامعه امکان داشتن یک سندیکا رو داشته باشن تا حداقل در مورد شکل قرارداد و غیره با هم به نتیجه ای مشترک برسن و در اون مورد با کارفرما چونه زنی کنن.
نخست وزیر کانادا از روزی که انتخاب شد، خبرساز بود؛ بخصوص سر جورابهاش. اگر میخواین بدونین چرا خبرساز بود می شه مثلا به دوتاش اشاره کرد. صحبتش در مورد آزاد شدن ماری جوانا در کانادا که خب از نظر پزشکی جدید چیز مضری که نیست هیچ، خیلی هم مفیده یا مثلا این تتو روی بازوی چپش:
و بله. دقیقا نخست وزیر کانادا است قبل از مسابقه بوکس به نفع خیریه! اما این باحالی به طور خاص توی جورابها دنبال شده و خیلی وقتها آقای جاستین ترودو با جورابهای باحالش سعی کرده پیامی مرتبط برسونه. مثلا این جورابها رو در گی پراید کانادا پوشیده تا بگه طرفدار عشق بین آدم ها است و خود آدم ها هستن که انتخاب می کنن عاشق کی بشن:
یا مثلا در روز ۴ می، جورابی با عکس ربات های جنگ ستارگان (آر ۲ دی ۲ و سی ۳ پی او) پوشیده بود و غیره و غیره. این مساله در داووس امسال هم تکرار شد؛ با این جوراب:
و البته در حضور ملاله، برنده جایزه نوبل از افغانستان. با توجه به اینکه نخست وزیر کانادا سابقا هم مثلا در نشست حقوق زنان جوراب با لوگوی فمنیستی میپوشید و در ملاقات آمریکا جوراب با لوگو و عدد مرتبط، ربط این جوراب کودکانه هم احتمالا برمیگرده به حضور ملاله و حق تحصیل و آموزش که موضوع پنل بوده. اما توی ایران وقتی میخوایم از این خبر بسازیم میشه این:
چرا؟ چون فکر میکنیم حتما باید یک دلیل دراماتیک وجود داشته باشه تا کسی کار باحالی بکنه!
آدم های باحالی هستن که کارهایی می کنن که قرار نیست پاداش اخروی/به رخ کشیدن انسانیت/معنای عمیق پشتشون باشه. آدم ها باحال هستن و کارهای باحال میکنن به همین سادگی. تو این شرایط اتفاقا مایی که تلویزیونمون و پوسترهای شهری مون بهمون می گن هر کاری حتما باید پشتش یک دلیل خیلی خفن باشه، کسانی هستیم که کمتر کارهای خفن می کنیم. بازم غر بزنم؟ دقیقا مایی که اینهمه فحش می دیم و بد حرف می زنیم همین هایی هستیم که فکر می کنیم عبارت «اینترنت چیزها» بی ادبی است و باید اصطلاح غلط «اینترنت اشیاء» رو استفاده کنیم یا مثلا به «بازی کردن» بگیم «بازی رو انجام دادن» ((:
حالا که اینجا رسیدیم، بذارین در مورد معلولیت هم یک غر بزنم. من یک معلول رو میارم تلویزیون که همدلی جمع کنم یا یک شرکت می گه ساپورت می کنه که مشهور بشه. معلول هم مثل ما انسانه و اگر چیزی می سازه که خوبه من می خرم و استفاده می کنم و اگر چیزی می سازه که برای من خوب نیست، فقط چون معلوله ازش نمی خرم. با تبعیض مثبت موافقم و معتقدم همه حق دسترسی به نیازهای پایهای رو دارن ولی اینکه بگم چون یکی معلوله من باید الکی ازش خرید کنم در نهایت اون آدم رو به سمت فروختن چیزهای غیرمفید میبره و اجازه نمیده عضو مفیدی از جامعه باشه. واقعیت اینه که اتفاقا این شکل از کمک کردن جامعه رو تبدیل میکنه به جامعهای طبقه طبقه که وظیفه طبقات پایین اینه که با گرفتن کمک از طبقه بالا، به اونها حس مثبت بدن. در چنین جامعهای چیزی به شکل جدی حل نمیشه و پولدارها پولدارتر میشن اما گاه گداری سهمی به فقرا میدن تا حس خوبی بهشون دست بده. خلاصه من که هیچ خوشم نمیاد (: