سلام مجید جان،
من یکبار خیلی قدیمها اسمت رو کنار عبارت «سلطان عشق و احساس» شنیدم – اونم از دوست بسیار باسوادی که کارش تحقیق روی موسیقی بود. چون لقب بامزهای بود و باعث شد آهنگهات رو از اینترنت دانلود کنم و گوش بدم (امکان خریدنش هست؟). چیزی نبود که طولانی گوشش بدم ولی اصلا هم بد نبود. صدای دیجیتالش بامزه بود و همینطور کلیت شعرها فضای جالبی داشت. یک هفته ای گوش کردم و به بعضی دوستان هم معرفی کردم که به عنوان یک چیز متفاوت گوش بدن.
الان اما دوباره توی سفرم و آهنگ بخشی از زندگیام رو پر می کنه و توی لینک یکی از دوستان خیلی عزیز، یک آهنگ قدیمی ازت دیدم: اینو زدم تا بدونی (یوتیوب). آهنگ ناراحت کننده ای است. هنوز سبک ناله و معشوق ستیزی و اینهات قشنگه ولی شعر عمیقا مهمله.
توش تعریف می کنی که یک دختر رو کتک زدی و با اینکه خودت خیلی ناراحتی ولی لازم بوده. میگی که وقتی پرسیدی «کجا داری میری» بهت جواب درست نداده و تو سیلی زدی تا «یادت بمونه هر جا می ری باید بگی» و توضیح میدی که وقت رفتن طرف نبوده و دلت دل نمی کنه و «بدون هر جا که بری خاطراتت مال منه» و «اینو زدم تا بدونی از دست تو ناراحتم».
مجید عزیز، این آهنگت بسیار بده. اونقدر بد که کافیه باهاش شنوندههات رو از دست بدی. تو هنرمندی و ریشت رو مدل مدل دار اصلاح میکنی. کتک زدن یک دختر برای اینکه «یادت بمونه هر جا می ری باید بگی» کار یک وحشی است. دقیقا همونی که اسید می پاشه توی صورت یکی. فرق این شعر با قاتل دختری که بهش «نه» گفته، در سطح شعور نیست بلکه فقط در میزان وحشیگری است.
زن انسانه. گفتن اینکه «اینو زدم داری میری، یادت باشه مردی داری» مایه خجالته. یا مثلا اینکه «اینو زدم یاد بگیری […] جواب سربالا ندی» فقط بازتولید کننده اینه که هر کس زورش بیشتره باید به -در ظاهر- ازش اطلاعت کرد. خراطهای عزیز، سلطان عشق و احساس، ژانر معشوق-ستیزی شما قبول ولی با کتک کسی چیزی یاد نمیگیره.
آهان! اینم بگم که اگر بعد از کتک زدن یک انسان با خودت فکر میکنی یا میخونی «الهی بشکنه دستی که خورد به صورتت» یا «درسته که زدم ولی خیلی دوستت دارم تو رو» یعنی شدیدا نیازمند مراجعه به روانپزشک هستی. آدم سالم هیچ کس رو کتک نمیزنه. تو صاحب هیچ کس نیستی که حس کنی باید برای آموزش یا تربیتش کتکش بزنی و بعد تازه جوگیر هم بشی از انجام این مسوولیت سنگین. بیتی مثل «الهی قربونت برم اشکات آتیشم میزنه» یا «آخ روی ماهش رو ببین، الهی دستم بشکنه» تنها دو معنی داره:
- جزو اونهایی هستی که میدونن زدن بده ولی فکر می کنن وظیفهشونه
- جزو اونهایی هستی که دجار جنون آنی می شن
گروه اول باید سطح آگاهی فرهنگیشون رو ببرن بالا (حتی اگر حقوق بگیرن که نبرن بالا) و گروه دوم هم باید مراجعه کنن به مشاور/روانپزشک و خیلی صریح دنبال کمک بگردن.
حالا که برات زیاد نوشتم، این رو هم بگم که چند وقت پیش یک خواننده افغان یک شعر خونده بود در مورد معشوق خردسالش. توی افغانستان به اون شعر اعتراض شد و خواننده هم در نهایت توضیح داد که به نظرش عشقبازی با کسی که به هجده سالگی نرسیده کار درستی نیست. حدس من اینه که تو هم با خشونت خانگی موافق نباشی و بدونی که چیز درستی نیست اما خب به قول اهل دل در ضرورت شعری اونو خونده باشی.
پیشنهاد می کنم
کار بسیار قشنگیه اگر اعلام کنی که امروز بعد از سه سال لازم می دونی بگی که از شعر اون آهنگ راضی نیستی. به نظرت کتک زدن انسانها بده و خشونت خانگی زشت تره و خشونت نسبت به زنان در خانه از همه قبلیها خجالتآورتره. خشونت خانگی وجود داره ممکنه برای من و تو شعر باشه و بازی با کلمات ولی واقعا کسانی هستن که ممکنه آهنگ تو رو بشنون و بیشتر و بیشتر توی مغزشون حک بشه که طبیعیه مردی زنی که دوست داره رو کتک بزنه حالا چه برسه به کتک زدن غریبهها.
جادی
برچسب: حقوق بشر
بالاخره! پنجاه درصد آمریکاییها طرفدار آزاد شدن ماریجوانا هستند
به گزارش موسسه نظر سنجی و آمار گالوپ بیشتر از نصف آمریکاییها طرفدار این هستن که ماریجوانا در کشور آزاد بشه.
بحث آزادی ماریجوانا بحث طولانیای است. من تخصصش رو ندارم ولی اگر دوست دارین از اینجا بخونین (انگلیسی) ولی پایهاش اینه که ماریجوانا از خیلی چیزهایی که مجاز است کم ضررتره و مردم باید حق انتخاب در موردش رو داشته باشن. اما آمار گالوپ سه نکته جالب داره. اولی نمودارش است و نمودارهای خوب همیشه قشنگ.
دومین نکته جالب اینه که یک موسسه آمارگیری حق داره نظر مردم رو بپرسه در مورد یک چیز غیرقانونی و قانون احتمالا بنا به خواست مردم عوض میشه. اما سومیاش که از همه جالبتره ترکیب جوابدهندگان است.
میبینیم که بیشتر طرفداران آزادی لیبرالها بودن که احتمالا یکی از ایدههای اولیهاشون اینه که دولت نباید آدمها رو محدود کننده. دومین گروه جوون ها هستن (: و در پایین هم جمهوریخواهها و محافظه کارها رو داریم (که دنبال اصلاح جامعه از طریق دین و غیره هستن) و در قعر جدول هم افراد بالای شصت و پنج سال رو. یادم باشه پیر شدیم… پیر نشیم (:
دو نکته! اول اینکه من هیچ وقت مصرف ماده مخدر رو توصیه نمی کنم. دوم اینکه من اطلاعاتم در این موارد بسیار ابتداییه. اگر کسی اطلاعات بهتری داری یا می خواد به یاد باب مارلی ادای احترام کنه خیلی خوبه صفحه فارسی ماریجوانا یا هر اسمی که توی فارسی رو داره اضافه کنه به ویکپپدیای فارسی یا توی همین کامنتها یک توضیح مختصر از گرس و ماریجوانا و علف و حشیش و اینها بدیم ببینیم چی به چیه (:
دنیا در تکاپو… فقط چند خبر کوتاه
روز خاصیه. الان جدی اش نمی گیرم ولی قول می دم یک زمانی که بزرگتر شدیم، از این روزها حرف خواهیم زد. کشمکش مردم با حاکمان به نظرم هیچ وقت اینقدر جهانی نبوده. از دیکتاتوری های خاور میانه تا قلب سرمایهداری مردم دارن کشمکش میکنن. یک طرف با دیکتاتورها و یکطرف با سیستمهای سرمایهداری. اینطرف اسلحه دیکتاتور تانک است و شکنجه و اعدام و زندان و بیکار کردن آدمها و گرسنگی دادن به مخالفین و غذا انداختن جلوی طرفدارها و اون دور دورها اسلحه حاکمان تبلیغ است و تلویزیون و رسانه و خرید و کردیت کارت و رویای آمریکایی.
آسانژ برای جنبش اشغال لندن سخنرانی می کنه. عکس مال دیروزه که پلیس سراغش می یاد و ماسک ناشناس به صورتش زده + و +.
اسراییل بیشتر از هزار نفر اسیر رو آزاد می کنه تا یک اسیرش رو پس بگیره. من هیچ وقت نفهمیدم این خوبه یا بد. از یکطرف تحقیر آمیزه به خاطر مقایسه جون یک اسراییلی با هزار فلسطینی و از یک طرف هم خب بالاخره هزار نفر آزاد شدن. فعلا لیست ۴۷۷ نفر اعلام شده. فلسطین خوشحاله که آدمهایی که به اتهام برنامه ریزی تروریسم محکوم بودن – گاهی به حبس ابد – و یکسری که شاید هیچ گناهی نداشتن ، دارن بر می گردن و اسراییل هم خوشحاله که داره نشون می ده که به هر شکلی برای حفظ جون و آزادی تک تک سربازهاش واستاده. ما هم نگاه می کنیم ببینیم به کجا می رسن. +
تانک دوست و برادر بشار اسد به روی مردم شلیک می کنه که البته خب حتما لازم بوده دیگه و فیلم کاملا واضح نیست (مثلا صورت راننده تانک مشخص نیست که حتما سرباز بشار اسد است یا مردم یک تانک رو دزدیدن به خودشون شلیک کردن که مظلوم نمایی کنن) ولی به هرحال فیلمی بسیار دردناکه. تا این لحظه بیشتر از ۳۰۰۰ نفر در انقلاب سوریه مردن. ایده بشار اسد ادامه کشتاره و جهان داره دنبال راهی می گرده برای متوقف کردنش اما روسیه و چین پشت حزب بعث واستادن مثل شیر تا جایی که بشار اسد توی عکس فیسبوکش، با پرچم این دو کشور ژست گرفته. + (حاوی صحنههای مرگ)
دیروز در یمن ده نفر کشته شدن. خیزش صلح آمیز مردم و کشتارشون توسط حکومت. پادشاه یمن اعلام کرده که از قدرت کنار خواهد رفت ولی کی و چجوری رو نمی دونیم.
اشغال وال استریت جهانی شده و حالا به لندن و نیوزلند و جاهای دیگه رسیده. مطمئنا روشی برای سرنگونی کل نظام سرمایه داری نیست ولی حداقلش اینه که نشون می ده ایدههای چپ، ایدههای ضد سرمایهداری و ایدههای رادیکال زنده است. آدمها دارن به شکل صلح آمیز به سیستمهاشون یادآوری می کنن که حقوق شهروندی باید محترم باشه. توی آمریکا پلیس مجوز استفاده از گاز اشک آور گرفته و مردم رو دستگیر می کنه (و در اکثر موارد بعدا آزاد) تا باعث بشه متفرق بشن. چند هزار نفر سعی می کنن موضع رو حفظ کنن و بهانه هایی مثل «بستن حساب بانکی در فلان بانک» جلوش تجمع کنن. اگر پلیس سراغ دستگیری کسانی بره که می گن می خوان حسابشون رو ببندن، جریان بسیار جذاب خواهد شد چون این آدم ها می تونن از پلیس و بانک به یک سیسمت قضایی شکایت کنن و رسانهها حرف هاشون رو تکرار خواهند کرد +
و غیره و غیره و غیره
خرما برای جابز
همچنین چاپ شده در روزنامه اعتماد ۲۰ مهر ۱۳۹۰
هفته قبل هفته جابز بود. کافی بود هر سایت یا شبکه اجتماعی را باز کنید تا چیزی در مورد جابز بخوانید؛ به احتمال زیاد توضیح زندگی کپی پیست شده یا متنی در این مورد که چقدر جابز انسان بزرگی بود و چه خدمتی به بشریت کرد و چگونه برای نویسنده همیشه یک الگو بوده و هست.
ولی از خیلی چیزها حرفی زده نشد، شاید به خاطر ناآگاهی نویسنده و شاید به خاطر اینکه گفتن یک چیزهایی در مجلس ختم درست نیست. بعضیها اما بدون تعارف بودند. استالمن (+ و بعد + ) و ایریکس، تعارف نکردند و نوشتند که اپل شرکتی غیرانسانی را اداره میکند. در شرایطی که شرکتی مثل اریکسون فقط به این خاطر که یکی از شرکتهای تابعهاش از کودکان زیر ۱۸ سال در کارخانه استفاده کرده بود به شکل رسمی معذرت خواهی کرد، اپل هنوز که هنوز است محصولاتش را کارخانههایی در چین میسازند که به گزارش خود اپل، کودکان زیر ۱۶ سال در آن شاغلند و کارگران زیر شعار شرکت یعنی «به اهداف میرسیم مگر اینکه خورشید دیگر طلوع نکند» گاهی تا ۱۵ ساعت در روز پشت خط تولید هستند. این کارگران دیگر به اندازه قبل خودکشی نمیکنند. نه فقط به خاطر تعهد موقع استخدام که به خاطر نرده هایی که روی پنجرههای طبقات بالا و خوابگاهها نصب شده.
نمیگویم جابز انسان بد یا خوبی است. میگویم که در جهان مدرن هیچ کس نمیتواند در همه چیزها الگو باشد. جهان بسیار پیچیدهتر شده و دیدگاه آدمها را رسانهها شکل میدهند. آدمها فکر میکنند جابز شخصا آیفون را طراحی کرده چون در رسانه جابز و آیفون یکی هستند. اما رسانهای دوست ندارد بگوید که جابز تا دو سال حاضر نبود خرج فرزندش را بپردازد تا در نهایت مادر مجبور شد در دادگاه ثابت کند که دختر جابز، دختر جابز است. یا مثلا این روزها رسانهها دوست ندارند بگویند که جابز از نظر فنی اپل را نساخت. هکری به اسم وزنیاک بود که اپلها را طراحی میکرد. هکری که مثل جابز موسس اپل بود ولی بعدها فقط به عنوان یک مهندس ساده به شرکت بازگشت و حالا حتی برای دریافت محصولات جدید شرکتش، مثل همه مردم «معمولی» شب تا صبح جلوی فروشگاه در نوبت میایستد.
ما عادت کردهایم به الگوی کامل داشتن اما خوشبختانه باید مطمئن باشیم که در بین انسانهای زنده، این الگو پیدا نخواهد شد. از نظر من هم جابز یک اسطوره تجاری بود. او دو شرکت را به عظمت غیرقابل باور رساند – آنهم در مقابل رقبایی بسیار جا افتاده. او تقریبا خوش تیپ بود، ارائهاش عالی بود و به همراه شرکت عظیمش میتوانست چیزهای جدیدی بسازد و به آدمها بقبولاند که این دقیقا چیزی است که تا امروز بدون اینکه بدانند لازم داشتهاند. در این بخش، جابز نه فقط الگو که میتواند یک مرجع درسی هم باشد. اما در کارهای فنی و زندگی نه. خود جابز میگوید که معتقد است جهان را تغییر نداده. اپل زمانی جوان بود. جوانها دوست دارند به جوانی اپل بچسند و نخوانند که الگویشان در چهل سالگی گفت «مشکل این است که من حالا چهل ساله شدهام. تکنولوژی و این جور چیزها دنیا را تغییر نمیدهد. واقعا تغییر نمیدهد. این حرف شاید دل خیلیها را بشکند. بچهدار که بشوید دیدتان به دنیا تغییر میکند. ما به دنیا میآییم، مدت کوتاهی زندگی میکنیم و میمیریم. مدتها همینطور بوده و تکنولوژی تاثیر چندانی بر آن ندارد.»
خاطرات سفر قطر : مستخدمهای خارجی
قطر کشور بسیار عجیبیه. شاید به نوبه خودش یکی از عجیب ترین کشورهای جهان. حدود یک میلیون جمعیت داره و تعداد مردهاش دو برابر تعداد زن ها است (به خاطر مهاجرت کارگرها). ده بیست سال قبل به زور اسمش به گوش کسی رسیده بود اما حالا قراره ده سال دیگه میزبان جام جهانی باشه و درآمد سرانهاش رقم افسانهای ۱۷۹۰۰۰ دلار آمریکا (پی پی پی) است برای هر شهروند قطری! یعنی هر قطری به طور متوسط ماهی ۱۴ هزار دلار پول در می یاره… دقت کنید که «به طور متوسط». از این نظر قطر اولین کشور جهانه.
قطر هم مثل بقیه کشورهای عربی منطقه، پر است از مستخدم. این مستخدمها اکثرا خانمهای میانسال فیلیپینی هستن با لباسهایی شبیه لباس فرم بیمارستان. نمی دونم داشتن یک لباس فرم مستخدمی خوبه یا نه. من جاهای دیگه مشابهش رو ندیده بودم ولی شخصا وقتی می رم تفریح (که اینجا یعنی مرکز خرید یا رستوران) این لباس فرم مستخدمی بیشترین چیزی است که باعث ناراحتی می شه.
راستی! قطر هم جزو کشورهایی است که یک کارگر برای خروج ازش نیاز داره از کارفرما نامه رضایت داشته باشه – حداقل به من که اینطوری گفتن. خوشحال می شم اگر اشتباه باشه. یعنی حتی اگر پاسپورت من دست خودم باشه (که در بسیاری موارد کار اینطوری نیست)، تا وقتی شرکت من به من یک نامه نده که «از نظر ما جادی اجازه داره کشور رو ترک کنه»، من نمی تونم از مرز خارج بشم… برای من این فقط یک کار اداری اضافی است ولی برای یک مستخدم….
پادکست شماره یک رادیو فنگ: این یک معجزه است
یکسری از دوستان خیلی خوب این پادکست بسیار جذاب رادیوفنگ رو راه انداختن. منم از راه دور ده دقیقه توش مشارکت دارم (: به نظرم خیلی کار قوی ای شده و خب مشخصا به اپل زامبی ها به هیچ وجه توصیه نمی شه گوش کردن این شماره بخصوصش (:
پنجاه دقیقه است و فایلی که از رو سایت قابل پخشه بیست و پنچ مگ. اگر اینترنت ایرانی دارین ( ): )، می تونین برین سراغ دانلود فایل های کوچیک تر
با تاخیری چند ساعته، از استودیو فریمان، جایی که انقلاب از رگ گردن به ما نزدیکتر است، با شماییم؛
در شمارهی یکم، با صبح جمعه همراهتان میشویم، از اشغال ِ والاستریت خواهیم گفت. با چشمهای گشوده ز حیرت، به سراغ سمفونی تاریک سیبهای گاز زده خواهیم رفت. به احترام برخیها سکوت خواهیم کرد، و دست آخر با داستانی پیرامون ِ ویدئوگیمها و با درودهایی بیکران به بعضیهای ِ دیگر برنامهمان را به پایان میرسانیم.
بشنوید و برای ما بگویید …
[audio:radiofang01med.mp3][ لینک دانلود با کیفیت و حجم پایین | ۱۳ مگابایت ]
[ لینک دانلود با کیفیت و حجم متوسط | ۲۶ مگابایت ]
[ لینک دانلود با کیفیت و حجم بالا | ۵۲ مگابایت ]
روز جهانی معلم مبارک
دو روز پیش (۵ اکتبر) روز جهانی معلم بود (: من نمی دونستم و تازه فهمیدم. توی لیست کارهام گذاشته بودم در مقابل اون مطلبی که در مورد اول مهر نوشتم یک مطلب هم در مورد معلم ها بنویسم.
معلم ها … فکر کنم دو جورن. یا از سر بدبختی معلم شدن یا از سر علاقه و هر دو گروه نیازمند احترام خاص هستن. من یادمه معلمهایی که بچهها رو کتک می زدن و بدبختی خودشون رو سر بچههای مدرسه خالی میکردن و یادمه معلمهایی رو که با همه وجود میخواستن به ما چیز یاد بدن.
کار معلمی غیرقابل باور سخته. من یک سال، هفتهای یک روز، دو زنگ توی یک مدرسه که بچه هاش همه از خانواده های متوسط به بالا بودن معلم بودم.. و من آدمی هستم بسیار با حوصله و خونسرد و شاد. و یکبار سر کلاس سر یکی داد کشیدم! دعواش کردم که چرا مزاحم همه می شه. خودم باور نمی کردم عصبانی شده باشم. از اون روز فهمیدم که چقدر باید برای معلم ها ارزش قایل بود.. هرچند که در زمان بچگی ما، افتخارمون این بود که کی معلم رو بیشتر اذیت کرده (:
به هرحال.. گذاشته بودم اینو یه جا بگم و چه جایی بهتر از روز معلم. البته منتظر بودم روز معلم دولتی بنویسم ولی اون واقعا نچسبه چون من حتی یک کتاب معقول هم تو کارهای مطهری ندیدم که واقعا بتونم احساس کنم مثل یک معلم خوب داره چیزی می گه و نه مثل یک موعظه گر غیرصادق [ کسی اگر دیده خوشحال می شم بگه کدوم یکی ].
به هرحال… من از اون روز که عصبانی شدم سر کلاس – با وجودی که سی ثانیه بعدش از طرف معذرت خواهی کردم – فهمیدم که معلمی واقعا کار سختیه و اگر کسی توی کلاسهای ما با چهل پنجاه نفر بچه از همه مدل چک و چونه زده باشه واقعا حق ندارم به خاطر عصبانیشدنهاش سرزنشش کنم. هنوز هم کتک بسیار بده، عصبانیت کاملا بده و غیره ولی فردی که اینکار رو می کنه هنوز فقط چون معلمه، قابل احترامه و باید مشکل رو جای دیگه ای حل کرد تا بچه هایی که می خوان در آینده این کشور رو دستشون بگیرن، زیر دست سالمترین آدم های شاد بزرگ شده باشن نه فقیرترین قشری که درخواست حقوقشون با زندان و سرکوب همراه می شه. معلم ها شدیدا محترم هستن و باید باشن و من رسما اعلام میکنم «معلم هاتون رو اذیت نکنین بچه ها! اگر هم حتما می خواین یکی رو اذیت کنین خب برین یکسری دیگه رو اذیت کنین (:»
پی.نوشت. این پست در مورد معلم های مریض نیست که ملعم می شن برای دسترسی به بچه ها و مال معلم های پرورشی هم نیست و مال استادهای دانشگاه هم نیست (:
پی.نوشت.۲. یکی از کامنت گذارها گفته:
منون به خاطر پستهای خوبتون. فقط یک نکته را راجع به روز معلم میخواستم یادآور بشوم. روز ۱۲ اردیبهشت به خاطر سالروز شهادت دکتر خانعلی در سال ۱۳۴۰، روز معلم نامیده شده و نه به خاطر درگذشت آیتالله مطهری (که در واقع شب ۱۱ اردیبهشت اتفاق افتاده). برای اطلاع بیشتر میتونید به این لینک مراجعه کنید.
ویکیپدیای ایتالیایی نیمه تعطیل شد
در یک اتفاق عجیب، ویکیپدیای ایتالیایی در حال تعطیل شدن است. بر اساس قانون احمقانه ای که در ایتالیا در حال بحث است
اگر کسی که از او در مطلبی نام برده شده، اصلاحیهای برای سایتهای اینترنتی از جمله روزنامهها، مجلات و بقیه نشریاتی که با استفاده از سیستمهای مخابراتی توزیع میشوند بفرستد، این رسانه موظف است دقیقا در همان جایی که مطلب اصلی توزیع شده و به همان شکل ظاهری، مطلب را اصلاح کند.
در نگاه اول خیلی وحشتناک نیست ولی در نگاه دوم یعنی این:
در مورد هر کسی هر انتقادی بکنید یا حرفی بزنید، آن شخص حق دارد بدون توجه به واقعیت یا مراجعه به هر مرجع داوری کننده، مطلب شما را با چیزی که خودش می خواهد جایگزین کند.
این قانون شدیدا مشکل داره و در عمل حرف زدن در اینترنت رو بی معنی میکنه. نه دیگه کسی می تونه هیچ انتقادی از حاکمان بکنه و نه در مورد هیچ امر تاریخی که یک فرد معاصر توش حضور داره نظر بده. ویکیپدیای ایتالیایی تقریبا خودش رو تعطیل کرده. تمام صفحات رو مخفی کرده و در متنی این قانون رو توضیح داده و اینکه اگر تصویب بشه در عمل باید ویکیپدیا رو تعطیل کرد.
شدیدا امیدوارم این قانون مسخره تصویب نشه چون گرفتن حق انتقاد و نظر از مردم رو من و شما تا حد زیادی نتایجش رو دیدیم و می دونیم: فساد بیشتر و بیشتر.