رادیوگیک – شماره ۱۱۵ – چطور در فیسبوک و بقیه شرکت های بزرگ استخدام بشیم

این شماره قرار نبود رادیو گیک بشه. قرار بود خیلی سریع و خلاصه در این مورد گپ بزنیم که پروسه استخدام شدن یه آدم فنی در شرکت های بزرگی مثل فیسبوک و گوگل و آمازون و غیره چطوریه. اما .. این گپ کوتاه، طولانی تر شد و تقریبا چهل دقیقه در مورد مراحل و نمونه سوال ها و .. حرف زدم. و در نتیجه چرا یه رادیوگیک نباشه؟

با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین

و البته ایده جدید که اگر توشون سابسکرایب کنین / مشترک بشین یا هر چی بهش میگن، خوشحال می شم:

نتایج نظرسنجی بزرگ وضعیت کار و زندگی برنامه نویسان و مدیر سیستم های ایران در سال ۱۳۹۸

سال گذشته هم مثل هر سال نظرسنجی بزرگ برنامه نویسان و مدیر سیستم های ایران رو دور هم و با کمک شما برگزار کردیم که درک بهتری داشته باشیم از وضعیت شلغمون، روندهاش، شیوه های زندگی هامون و از همه مهمتر حقوق و مزایامون (: امسال به خاطر همزمانی نظرسنجی با کرونا و چند برابر شدن قیمت دلار، احتمالا مشکلاتی داشتیم. مثلا اینکه خیلی ها در حال بیرون اومدن از کار بودن یا تغییر شغل یا فشار ناشی از بی ارزشی پولمون و … و از اونطرف شیوه های کار هم یکهو عوض شده بود و خیلی شرکت ها هنوزم نمی دونن باید چیکار کنه. اگر می خواین تحلیلی روی این دیتا انجام بدین، مهمه که حواستون به این دو مساله باشه.

امسال ۱۸۶۳ نفر در نظرسنجی شرکت کردن که ترکیب سن و جنسشون اینه:

و اکثریت هم لیسانس و فوق لیسانس که آمار رو گویاتر می کنه:

اما همه چیز هم دلچسب نیست. مثلا نزدیک ۶۰ درصد آدم ها در سه ماه گذشته حداکثر یه کتاب خوندن در حالی که هزار و یک جا به این نتیجه رسیدن که آدم هایی که کتاب بیشتر می خونن، از جنبه مختلف (حتی دیت!) باحالترن (:

در امورد فنی زبان های مورد استفاده مثل همیشه است تقریبا: جاوااسکریپت در صدر و پشتش پایتون با رشد زیاد. نکات جالب زنده بودن و فعال بودن جاوا است. این نمودار دیفالت گوگل است و در نتیجه بعضی چیزها رو کامل ننوشته. امیدوارم کسی فرصت کنه و تحلیل دقیقتری روی دیتای خام انجام بده.

دیتابیس ها هم جالب بودن. بخصوص حضور پر رنگ اسکیولایت و زیاد بودن ردیس که نشون دهنده معماری های متنوع تو پروژه ها است.. اوه الان فهمیدم که شاید خیلی از اسکیولایتی ها مرتبط با برنامه نویسی موبایل هستن. باید یکی چک کنه (:

بحث همیشه مناقشه برانگیز «سیستم عامل دسکتاپ» یا «گوشی» هم نتایج بامزه ای داره (: می بینین که لینوکس بسیار پیش اومده و بیشتر از ۵۰ درصد است! و البته ویندوز هم بیشتر از پنجاه درصد. منطقی هم هست. خیلی ها از دو یا بیشتر دسکتاپ استفاده می کنن. و البته بایاس «مخاطب های جادی» هم باید در نظر گرفته بشه.

نتایج مربوط به محیط برنامه نویسی اینهاست که توش ویم حضور داره و جالبه و منطقا وی اس کد و جت برین پیشرو هستن در محیط تیره

اما وقتی بحث تیپ باشه، وضع اینه:

و جالبه که بین کسانی که تغییری توی بدنشون دادن، پیرسینگ و تتو نسبتا زیاده و ۱۰٪ هم گفتن ابزارهای دیجیتال زیر پوست دارن.. که احتمالا دوست دارن داشته باشن (: و البته بشتابید که ۲۶٪ برنامه نویس‌های ما علاقمند به شروع یه رابطه هستن (:

در بحث شیرین درآمد، توزیع درآمدهای پایینتر تقریبا مساوی است. یعنی «۱ تا ۲» و «۲ تا ۳.۵» و «۳.۵ تا ۵» و «۵ تا ۷» و «۷ تا ۱۰» همه تقریبا ۱۰ تا ۲۰٪ هستن. ظاهرا خوب حقوق نمی‌گیریم. البته اینها عددهای سال قبل هستن و با جهش همه چیز، منطقا اینم باید تغییر جدی‌تری بکنه. درآمدهای بالای ۱۰ خیلی کمتر می‌شه هرچند که هنوزم قابل قبوله. درآمدهای بالاتر بسیار کمتره از نظر درصدی. اینجا خیلی مهمه که یک نفر که آمار می دونه، همبستگی متغیر درآمد به بقیه چیزها رو حساب کنه. مثلا بدونیم آیا میزان تجربه است که روی درآمد تاثیر داره؟ جنس است؟ سن است؟ تکنولوژی است یا فرم شرکتی که توش کار می کنیم یا چی.

اینم حقوق ساعتی:

ولی شاید اصلی ترین بخش این نمودارها این باشه:

به نظر می‌رسه ۷۱٪ ما از کاری که انتخاب کردیم راضی هستیم و فقط ۲ درصد هستن که فکر می کنن شغل بسیار بدی انتخاب کردن.

مثل همیشه اطلاعات کامل به شکل csv و صفحه گسترده پیوست است (odt دانلود نمی شد، در نهایت اکسل گرفتم) و برای دیدن نمودارهای دیفالت گوگل هم می تونین فایل پی دی اف رو بگیرین تا چیزهای بیشتری کشف کنین. اطلاعات سال های گذشته در این جستجو قابل پیدا شدن است.

از هر کسی که روی این اطلاعات تحلیلی انجام بده استقبال می شه بخصوص به نظرم روند تغییرات نسبت به سال های قبل یا پیدا کردن عوامل موثر بر چیزهایی مثل حقوق یا رضایت شغلی می تونه بسیار جالب باشه. اگر تحلیلی انجام دادین بگین که لینک بدم از اینجا.

کتابی برای لذت بردن از برنامه نویسی رقابتی: Competetive Programmers Handbook

توی مطلب قبلی در این مورد حرف زدیم که اگر می خواین کار خوبی پیدا کنین لازمه مهارت های خوبی کسب کنین. این مهارت ها یک شبه کسب نمی شن و به نظر شخصی من هم نمیصرفه اگر ازشون لذت نمی برین، سراغشون برین. آدم باید از کارش خوشش بیاد و من از برنامه نویسی لذت می برم.

برنامه نویسی رقابتی به اون شاخه از برنامه نویسی می گن که معمولا در کارهای روزمره کاربرد مستقیم نداره و برای مسابقه های برنامه نویسی استفاده می شه. هرچند که بلد بودنش نشون می ده شما برنامه نویس خوبی هستین و اتفاقا در بعضی مسائل روزمره هم میتونین راه حل های خوبی ارائه بدین.

یاد گرفتن این شکل از برنامه نویسی سخت نیست: یک ایده +‌ یک توضیح در مورد فضای کار و بعد تلاش برای حل یک مساله. اگر علاقمند هستین نگاهی بهش بندازین کتاب خیلی خوبی برای شروع هست به اسم Competetive Programmers Handbook که همین پایین می تونین دانلودش کنین. این کتاب خیلی فشرده و مفید در بخش اول از سورت تا سرچ کامل، الگوریتم های حریص (گریدی) و برنامه نویسی داینامیک و آموزش می ده. بخش دوم کتاب کلا در مورد گراف است از ترورس و اسپنینگ تا فلو ها و کات ها و بخش سوم هم مباحث مستقل پیشرفته تر مثل نظریه بازی، الگوریتم های رشته ها، ژئومتری و غیره است. چه برنامه نویس تازه کار در برنامه نویسی رقابتی باشین و چه آدمی که این کتاب رو مثل یک کتابچه جدول می بینه، فصل های سه چهار صفحه ای این کتاب می تونه براتون جذاب باشه و چیزی بهتون یاد بده.

دانلود پی دی اف کتاب دم دستی برنامه نویسان رقابتی

من چطوری اینجام؟ یا چطوری یک شغل خوب بین المللی داشته باشیم

این مطلب رو خودپسندانه نخونین. من معتقدم نه برنامه نویس خیلی هم خوبی هستم و نه آدم موفق خاصی. در کل جای خوبی هستم ولی خب ترکیبی از کلی چیز است. راستش نوان انتخاب کردن هم سخت بود. به هرحال. چون زیاد می پرسن سعی کردم بنویسم ولی می دونم که کمی سردرگم، ناکافی و شاید خودپسندانه شد. اما خب جواب لحظه ای من به اون سواله که سعی کردم به اشتراک بذارمش. شما دوستانه و با گذشت بخونینش.

بعضی ها می دونن توی دنیا چی دوست دارن بشن و به سمتش حرکت می کنن. من اینطوری نیستم. من در هر لحظه می بینم چی خوبه و اون کار رو می کنم. در نتیجه مثلا مهاجرت نکرده ام چون هم ایران موندن به نظرم جالبتره و هم مهاجرت یک برنامه چند ساله است که من زیاد اهلش نیستم. من معتقدم اگر قدم های خوب در هر موقعیت بردارم نتیجه نهایی خوب خواهد بود. خیلی ها جای فعلی من رو دوست دارن و دائم می پرسن که چطوری باید در یک شرکت خارجی کار پیدا کنن یا چیکار باید بکنن که نسبت به متوسط، شرایط کاری بهتری داشته باشن. من جواب اون رو واقعا نمی دونم ولی می تونم بگم که وضعیت فعلی من استوار بر چند تا چیزه. سعی می کنم اونها رو باهاتون به اشتراک بذارم.

خانواده و خط شروع جلوتر

بله. متاسفانه آدم ها در شرایط برابر شروع نمی کنن. همین که در بچگی کلاس انگلیسی برین شما رو گزینه بهتری می کنه برای بازار جهانی. یا مثلا اعتماد به نفس عمومی یا هر چی اسمش هست. این رو اول نوشتم تا بگم که می دونم هست و متاسفم که در جامعه ای هستیم که نسبتا هم پر رنگ است. معنی اش این نیست که آدم هایی با خانواده های راحتتر از من، از من جلوتر هستن و معنی اش هم این نیست که کسی که از خانواده سخت تری میاد، شانس نداره. ولی به نظرم لازمه در صدر همه «من من کردن«ها گفته بشه که همه از یکجا شروع نمی کنن و هر چقدر بگین چقدر خوب تمرین کردین، وقتی دو سه متر جلوتر از بقیه مسابقه رو شروع کردین، باید بهش اشاره کنین.

جدی یاد بگیرین

عمیق یاد گرفتن چیز مهمی است. اگر نکته ای هست که به نظرتون باید بدونین حتما از پایه بخونین و یادش بگیرین. اگر در شغلی می گن لازمه شبکه بلد باشین، سی سی ان ای رو بخونین. اگر در شغلی می گن لازمه با smtp آشنا باشین حتما خود داکیومنت پروتکل رو بخونین و در موردش چند تا برنامه بنویسین، اگر همکارتون از tcpdump استفاده کرد و شما درست بلدش نبودین شب که رفتین خونه ته و توش رو کامل در بیارین و انواع بررسی ها رو بکنین. اگر جایی گفتن ما از SCRAM-SHA1 و TLS استفاده می کنیم کار شما با دو تا تنظیم هم راه می افته ولی واقعا چرا نباید دقیقا درک کنین که اسکرام چیه وتی ال اس دقیقا چطوری کار می کنه؟ اینجوری برای کاری که قراره بکنین کاملا یک فیت مناسب هستین یا اگر جایی وارد شدین، سریعا یک سر و گردن بالاتر از بقیه می تونین کار کنین – و با تلاش و سعی و خطای کمتر.

حواستون به موقعیت ها باشه

اگر دوست دارین در شرکتی خارجی کار کنین خب باید به یک شرکت خارجی رزومه بدین. به همین سادگی (: اینکار نیازمند دنبال کردن ماجراها است و غیره و غیره. من توش تخصصی ندارم در نتیجه نظری نمی دم. اما یک مدیر داشتیم که در مورد یک دوست موفق می گفت که «حواسش هست و شاخک هاش دائما می جنبه». منظورش این بود که این آدم وقتی موقعیتی می بینه استفاده می کنه. یا مثلا اگر می بینه شرکت خارجی نیازمند زبان قابل قبوله واقعا و جدی زبان یاد میگیره یا اگر دید در یک آگهی گفتن فلان چیز لازمه، می ره ته و توش رو درمیاره نه اینکه در یک شرکت مرسوم کارمند مرسوم باشه و فکر کنه چرا هیچ وقت اتفاق عجیبی نمی افته (:

دوست و همکار خوبی باشین

اگر جایی هستین جوری باشین که همه بخوان اونجا باشین. زندگی رو وسیع و بزرگ ببینین و اگر در یک تیم ده نفره هستین سعی نکنین با زیرآب زدن یا کارهای عجیب توش بالا برین. در واقع شما دارین توسط هزاران نفر دیده می شین و بهتره تو دید اون هزاران نفر آدم خوبی باشین. ماجراش بماند ولی دوستی قدیمی به اسم رضا ای آر یک بار زندگی رو با این جمله جهت بخشید که «جوری باش که همه بگن ایول فلانی اومد نه اینکه وقتی اومدی بگن ای وای فلانی اومد». توی قسمت قبلی دیدین که من و نفر قبلی هر دو به اینکار دعوت شدیم چون رابطه حس کرده بود که خوبه ما اونجا باشیم. اینطوری باشین (: به بقهی کمک کنین و مهربون و مثبت عمل کنین.

تمیز و مرتب باشین

خیلی نکته عجیبی است ولی حیفم اومد نگم. از اون حرف ها است که کسی نمیزنه ولی بسیار مهمه. هر روز دوش بگیرین. مسواک بزنین. اگر مشکلات سلامتی دارین (دندون خراب، …) پیگیری کنین و … گفتنش نافرمه ولی واقعیت اینه که وقتی من آدم های دیگه رو برای موقعیت های خیلی خوب معرفی می کردم و باهاشون مصاحبه، آدم های از نظر فنی کمی بهتری رو رد کردم فقط چون رایحه دهنشون تند و بد بود و آدم هایی رو نظر مثبت دادم که شاید فنی بدتر بودن ولی از نظر بهداشت و شخصیت قابل قبولتر بودن. توی فرهنگ ما خیلی سخته ازش حرف زدن ولی واقعیته. همین مساله در مورد شخصیت هم هست. آدمی باشین که کمک می کنه و همراهه. شرکت های خوب معمولا هکرهای بدون توان صحبت که افتخار می کنن که سرشون فقط تو کامپیوتر است رو نمی خوان. بازیکن تیمی باشین و براش تمرین کنین. دادن بهترین استراتژی برای گرفتن است.

رزومه خوبی داشته باشین

این رو حالا باید بعدا مفصلتر بگم ولی یک برگ برنده من هم رزومه خوب بوده و هست. از کار داوطلبانه برای جاهای خوب که تو اینترنت پیدا می شه تا کارهای مفید برای عموم تا شرکت های خوبی که می تونین کار کنین باعث می شن در آینده خیلی راحتتر پذیرفته بشین. من هنوزم وقتی کاری پیدا می کنم فکر می کنم برای رزومه ام تاثیرش چیه (: دقت کنین که آدم ها در رزومه ها دنبال چیزها عجیب و غریب نیستن. قرار نیست هک فلان جا در رزومه باشه یا فلان قابلیت غیرعادی. یک آدم خوب که در حوزه های معقول و مرسومی مهارت های خوب داره بهترین گزینه اکثر شرکت ها است. اگر ننوشتم یادم بندازین یک موقعی در مورد پیشنهادم برای ساخت رزومه یک چیزی بنیوسم (: این روزها واقعا راحتتر از اون روزها است – به طور خاص برای بازمتن و گیت هاب.

اشاره کنم که شرکت فعلی من اکسیروس است که پایتون کار می کنیم. دقیقا موقع مصاحبه استخدامی مدیر شرکت بهم گفت که گیت هاب من رو نگاه کرده و براش دوره آموزشی پایتونم جالب بوده – چیزی که من دقیقا بدون هیچ هدف خاصی فقط به عنوان یک کار فان و مفید برای بقیه شروعش کرده بودم: بستون.

همیشه مشتاق یادگیری باشین

من الان ۵ ماهه اومدم این شرکت و مثل یک نیروی تازه وارد کار می کنم. نه کارم رو بلدم و با اینکه ادم حرفه ای هستم و قبلا توی یک مقدار قابل قبولی کشور و پروژه و حوزه های مختلف کار کرده ام اینجا شبیه یک کارآموزم. این ترس نداره. می تونستم توی فضای امن خودم باشم و مثلا به عنوان متخصص خیلی خوب لینوکس در یک شرکت متوسط کار کنم یا اینکه برم جایی که خدایگان لینوکس هستن و بشم یه آدم متوسط رو به پایین یا اصلا بیام اینجا که نه سیستمش رو می شناسم و نه فریم ورکش رو بلدم. مشتاق یادگیری بودن باعث می شه شما پیشرفت کنین و دائما هم رزومه ای که ازش حرف زدیم بهتر بشه. از اینکه بلد نیستین هیچ وقت نترسین. برین سراغ پروژه های جدید و یاد بگیرین و کار کنین.

و اما..

شانس بیارین

من به شانس معتقد نیستم.. ولی خب در نهایت ترکیب همه چیزهای بالا و همه چیزهایی که من بلد نیستم بگم رو می تونیم نامگذاری کنیم به اسم «شانس». نقل قول مهمی از کتاب آلیس هست که چشایر کت توش می گه «اگر ندونی کجا می خوای بری هیچ وقت گم نمی شی». اگر من تو بچگی می خواستم استاد دانشگاه بشم حالا گم شده بودم. اگر می خواستم بچه هام شب ها بگن «بابا پفک خریدی برامون؟» حالا گم شده بودم. اگر می خواستم پاسپورت آمریکا گرفته باشم الان گم شده بود. اگر می خواستم قهرمان شطرنج باشم حالا گم شده بودم.. ولی خب در لحظه زندگی کنین و چیزهای خوبی که پیش میاد رو در آغوش بکشین و جای خوبی خواهید بود.

در واقع من نمیدونم چطوری می تونین جای من باشین ولی می دونم اگر آدم خوبی باشین و از اتفاقات استقبال کنین و دست بده داشته باشین، در نهایت جای خوبی خواهید بود.

شاید کمی عارفانه / شاعرانه / خودپسندانه شد ولی به هرحال در جواب این سوال همیشگی، اینو داشتم بگم.

یه شرکت خوب چه شرکتیه

آرمان پرسیده:

همه جا توی کارآفرینی و استارت آپ گفته می‌شه که کارمند خوب چیه ولی کسی نمیگه شرکت خوب چه شرکتیه.

خب این چیزی نیست که یک نفره بشه بهش جواب داد یا از اون بالاتر،‌ جواب عمومی داشته باشه. ممکنه مساله برای هرکسی فرق کنه. ولی خوبه به چند تا نکته بولت لیستی که این لحظه به ذهنم می رسه اشاره کنم:

  • شرکت خوب، درک می کنه که ارزش نهایی رو نیروهای کارش تولید میکنن. اینطوری براشون ارزش قائل می شه و سعی می کنه نگهشون داره و با آوردن نیرو از پایین، نیروهای موجود رو به بالا هل بده.
  • شرکت خوب سعی می کنه نیروهاش باسوادتر بشن تا کار مفیدتر انجام. جایی که مدیرش فکر کنه کارها رو خودش می فهمه و فقط چند نفر می خواد که مثل دست‌های افزوده، کارها رو انجام بدن جای جالبی نیست
  • شرکت خوب شفافیت داره و توش تقریبا مشخصه کی چیکار می کنه و چقدر میگیره و چه مزایایی داره و اگر تلاش کنه به کجا می رسه. این یکی از باگ های کل جامعه ایران هم هست که توش شفافیت نیست و در نتیجه هیچ کس نمی دونه مسیر صحیح برای پیشرفت چیه و همه دنبال فرعی ها می گردن. نمونه کاملا برعکس داشبورد شفافیت بافر.
  • شرکت خوب منافعش رو با کارمندها تقسیم می کنه. شاید تو ایران خیلی مرسوم نیست هنوز ولی شرکتی مثل مایکروسافت اگر شما پروژه رو به موقع یا زودتر تحویل بدین به شما سهام شرکت می ده. وقتی من سهام شرکتم رو دارم با علاقه تلاش می کنم هر لحظه بهتر بشه تا سهام منم بره بالا
  • شرکت خوب از شما فقط کار نمی خواد. براش مهمه که شما یک زندگی خوب خارج از شرکت هم داشته باشین و برای تفریح و بقیه چیزهاتون وقت کافی بذارین. شرکت می فهمه که اگر هر شب تا ۶ و ۷ موندین یا هیچ مرخصی ای نرفتین یعنی شرکت درست کار نمی کنه.
  • و خب بحث محیط و زیرساخت هم هست. شرکت خوب اینترنت خوب داره، صندلی راحت داره، نورش مناسبه، لپ تاپ خوب می ده، گوشی می ده، هزینه ارتباطات شما رو حساب می کنه و ..
  • شرکت خوب می دونه که حقوق اولین فاکتور شادی نیست. حقوق خوب می ده ولی چیزهای دیگه مثل امکانات رفاهی،‌ تقدیر از کار خوب، امکانات ورزشی و … رو هم داره.
  • شرکت خوب مواظبه که شما دائما پیشرفت کنین و حواسش هست که شما برنامه های شخصی برای پیش رفتن داشته باشین و بهش برسین
  • شرکت خوب جایی است که شما فقط توش یک مهره نیستین برای یک کار مشخص. شما بهش اضافه می کنین و می فهمه که گوش کردن به شما براش سود آوره.

دیگه چی؟ الان اینها به ذهنم رسید. شما تکمیل کنین و البته لازمه تکرار کنم که به نظر من در نهایت شرکت ها دنبال سود خودشون هستن نه خوشحالی و پیشرفت شما و این باید درک بشه.

پنج دلیلی که باعث می شه شرکت‌ها به صرف داشتن مدرک شما رو استخدام نکنن

مدرک وبلاگنویسی جادی قهرمان

از وقتی دوره آموزش لینوکس ال پی آی سی ۱۰۱ رو منتشر کردم این سوال رو حتی بیشتر از قبل می گیرم: «فرض کنین من مدرک فلان رو گرفتم، آیا جایی هست که منو استخدام کنه؟». جواب اینه که «نه! اینکه شما مدرک داشته باشین دلیل نمی شه که حتما جایی باشه که شما رو استخدام کنه». به پنج دلیل که این مقاله سرفصل‌هاش رو گفته و من اضافات خودم رو کنارش گذاشتم و بعدش هم نکات مثبت مدارک رو گفته‌ام.

مدرک باعث استخدام شما نمی شه چون…

نرم‌افزار صنعتی بسیار سریع است

در بسیاری از رشته‌ها تغییرات خیلی زیاد نیست و به همین دلیل «سنجش دانش» توش ممکن‌تره. اما در نرم‌افزار همه چیز شدیدا در حال تغییره و مهارت‌هایی که پنج سال پیش داشتین امروزه تنها کاربردش دادن یک دید قوی و کل‌نگر به شماست اما مهارت‌هایی که اون موقع بلد بودین معمولا حالا چندان به درد شما نمی خوره. فایروال لینوکس در دو سال گذشه تقریبا سوییچ کاملی به firewalld کرده، systemd روش جدید استارت و استاپ و تنظیم سرویس‌ها است، برنامه نویسی آی او اس به سمت سوییفت خواهد رفت و NoSQLها یکی از موضوعات داغی هستن که حتی اگر به عنوان یک برنامه نویس مرسوم وارد یک شرکت بشین، در موردش خواهید شنید – چه برسه به بیگ دیتا و یادگیری ماشینی و دیتا ساینس. معلومه که گذشته‌ها هنوز هستن و ارزشمند ولی در این دنیا معمولا داشتن یک مدرک «لینوکس» نشون دهنده سواد این لحظه شما نیست.

هزار مدل مدرک هست

داشتن یک «مدرک» این روزها کاری بسیار ساده است. اگر دکترا می خواین می تونین به انواع و اقسام روش‌ها اونو بگیرین، اگر لازم دارین مدرک لینوکس داشته باشین معلومه چیکار باید بکنین و اگر مدرک کمک های اولیه می خواین بعید نیست با چند ساعت وقت بتونین یک کاغذ به دست بیارین که بگه شما دوره ای در این مورد دیدین. فقط داشتن یک مدرک معنی خاصی نداره بلکه مهمه اینو از کجا گرفتین و پشتوانه اون مدرک چیه. این رو هم بگم که گاهی این مدارک اصولا برعکس چیزی هستن که در واقعیت اتفاق می افته. خیلی از چیزهایی که در امتحان ها «پرسیده می شه» اصولا در دنیای واقعی کاربرد نداره و خیلی از چیزهایی که توی دنیای واقعی مهمه (مثلا گیت، کار با لاگ ها، تست برنامه، …) اصولا در هیچ مدرک برنامه نویسی پوشش داده نشده.

خیلی از مصاحبه کننده‌ها خودشون هم مدرک ندارن

برای رسیدن به مدیرهای رده بالاتر و پروسه‌های استخدامی که توشون مدارک شما مهم می‌شه، باید اول از مرز مصاحبه‌ کننده‌های اولیه رد بشین! این مصاحبه کننده‌ها خیلی وقت ها مدرک ندارن و به همین دلیل حتی براشون مهمه که این مدارک رو نه چندان مهم‌ بدونن. این مساله باعث می شه شما فقط به صرف داشتن مدرک از نظر اونها Wowwww نباشین! از اونطرف برای استخدام کننده‌ها مهمه که شما کار رو بلد باشین و در نهایت تستی که شما حین مصاحبه با مدرک می دین با تستی که کس دیگه بدون مدرک می ده کاملا مشابه است و کسی استخدام می شه که کار رو بهتر انجام بده نه کسی که مدرک داشته (: مطمئن باشین. من برای تعداد خیلی زیادی شرکت مصاحبه استخدامی کرده ام!

مدرک‌ها خیلی وقت‌ها دکون هستن

خیلی از مدرک‌ها دکون هستن. دو سال یکبار باید تکرارشون کنین، باید براشون امتیاز جمع کنین، باید مرحله های مختلف اونها رو بگیرین و غیره. در واقع این مدرک‌ها مکانیزمی هستن برای درآمد زایی کسانی که اون مدارک رو می دن. دقیقا مثل دانشگاه‌های غیرانتفاعی(؟!) و غیره که هدف اصلی شون کسب درآمد است نه انتشار علم و اتفاقا خیلی از مراجعینشون هم دنبال کسب مدرک هستن نه کسب علم. این الزاما اشکالی نداره و یک مساله مرتبط با بیزنس است ولی در نهایت این بخشش برای ما مهمه که باعث می شه کسی که مدرک داره رو الزاما متخصص ندونیم که مراجعه کرده به یک مرکز علم پراکنی و تاییدیه گرفته که علم رو کسب کرده. یک لحظه فکر کنین به اینکه در چند ساعت می شه اسکرام رو یاد گرفت و در مقابل چند مرحله طول می کشه یکی از نظر مدرکی اسکرام مستر بشه و بعدش اسکرام پروداکت اونرش رو بگیره یا مثلا بره سراغ مدرک اسکرام دولوپر.

مدرک ثابت می کنه که می تونیم تست پاس کنیم

برای گرفتن مدرک لازم نیست حتما مسائل رو عمیق درک کنیم. کافیه نمونه سوال بخونیم، درس ها رو نگاه کنیم و تو امتحان شرکت کنیم. حتی در امتحان های واقعا سختی مثل CCIE‌ لب روش اصلی پاس کردن امتحان تمرکز در حل نمونه و رفتن به بوت کمپ ها است و اگر هم حوصله کارهای سخت نداشته باشیم برای خیلی از امتحان ها می شه از پاکستان یک نفر رو اجاره کرد که به اسم ما امتحان بده و مدرک بیاد دم در خونه مون (:

اونطرف ماجرا!

دقت کنین که من هیچ وقت نمی گم هر کس مدرک داره بی سواده یا تقلب کرده یا داشتن مدرک هیچ فایده ای نداره. من دارم می گم این پنج مورد باعث می شه یک کارفرما فقط با دیدن یک نفر که یک مدرک داره، استخدامش نکنه. مدرک فایده‌هایی هم داره:

مدرک در شرایط برابر شانس شما رو افزایش می ده

اگر شما و یک نفر دیگه هر دو یک کار رو بلد باشین و در مصاحبه تقریبا مساوی بشین، شمایی که مدرک دارین شانس بیشتری برای استخدام دارین. حتی قبل از این مرحله هم وقتی کسی رزومه شما رو می بینه اگر مدارک مرتبط و معقولی رو داشته باشین، احتمال اینکه با خوشحالی شما رو به مصاحبه دعوت کنن بالاتره.

مدرک باعث می شه سیستماتیک بخونین

مثل مهمی هست که می گه «اگر فقط یک چکش داشته باشین، همه مساله‌ها رو شبیه میخ می بینین!». مشکل اصلی برنامه نویسی هم همینه! ما به شکل تجربی بخشی از یک چیز رو یاد می گیریم و بعد سعی می کنیم همه چیز رو با همون سواد پیاده کنیم. برای اولین بار در اینجا اعتراف می کنم که من تازه برنامه نویس شده بودم و هنوز «دیتابیس رابطه‌ای» رو نمی‌شناختم که یک کار بزرگ و هیجان انگیز بهم پیشنهاد شد و برای انجامش خودم مکانیزمی شبیه به دیتابیس رو پیاده سازی کردم! حماقت محض به دلیل بی سوادی در یک بخش از دنیای برنامه نویسی. به همین شکل ممکنه شما دستور rename در لینوکس رو بلد نباشین و به جاش سعی کنین بش اسکریپتی پیچیده بنویسین یا به جای یک استفاده ساده از sed به سراغ perl برین. گرفتن مدرک تضمین می کنه که شما همه گوشه‌های یک ماجرا رو دیدین. به همین خاطر پیشنهاد من اینه که مثلا اگر می خواین لینوکس یاد بگیریم من پیشنهاد می کنم از سرفصل های امتحان LPIC1 پیش برین. راستش به نظر این بهترین بخش یک مدرک است.

پروسه گرفتن مدرک شما رو به جامعه وارد می کنه

برای گرفتن مدرک شما ثبت نام می کنین، با چند نفر آدم مشابه رو در رو می شین و خیلی چیزهای دیگه و حتی ممکنه پاتون به جلسات مرتبط با اون جریان هم باز بشه. این یک فایده جانبی مدرک گرفتن است که اصلا نباید ازش بگذریم. برنامه نویس خوب در روابط اجتماعی اش شناخته می شه و رشد می کنه. در زمان کنکور ارشد برای من مهم بود توی کلاس های کنکور ارشد ثبت نام کنم فقط به این خاطر که ببینم بقیه ای که قراره کنکور بدن چه کسایی هستن، کی موقع ثبت نام است، دفترچه رو از کجا باید گرفت و بهترین دانشگاه‌ها کدوم‌ها هستن.

نتیجه

مدرک‌ها رو دنبال کنین و اگر خواستین بگیرین ولی درگیر بازی «گرفتن مدرک» نشین و معتقد هم نباشین که اگر مدرک دارین حتما کار پیدا می کنین. در نهایت کار به آدم‌های با مهارت داده می شه و اگر مهارت کسب کنین به راحتی در ایران کار پیدا می کنین و به نظر من وقت گذاشتن برای گذروندن دوره های رایگان معتبر خیلی بیشتر از گرفتن یک مدرک شانس شما رو توی به دست آوردن ی کا رخوب افزایش می ده. اگر دوست دارین چیزی رو شروع کنین شاید درسنامه بد نباشه و اگر دنبال چیزی حرفه‌ای تر هستین جاهایی مثل کد آکادمی خوبه و کورسرا و البته اگر می خواین هر سرتیفیکیتی رو برای خودتون چاپ کنین اینجا بهترینه.

یک سلف برندینگ موفق: به واقعیت پیوستن جیمیل آبی

دروغ اول آپریل و دروغ سیزده بهانه‌هایی هستن برای من که یکی دو روز از اینترنت دوری کنم. نظر من رو بخواین مایی که صبح تا شب تو یه جامعه پر از دروغ غلت می زنیم بهتره برای چند سالی سیزدهم رو روزی اعلام کنیم که توش قراره دروغی نگیم (و البته به جای بیرون رفتن، تنها بمونیم خونه که نیاز به دروغ گفتن تومون بیاد پایینتر).

ولی به هرحال این دروغ سیزده هم مثل ولنتاین داره تبدیل می شه به یکی از چیزهایی که چون خارجی ها دارن مال هم جدی می گیریمش و در حال گسترشه بخصوص توی سایت‌های آی تی. اما امثال یکسری مقالاتی داشتن در این مورد که دروغ سیزده یک فرصت تبلیغاتی / بازاریابی هم هست. شرکت‌ها سعی می کردن توجه‌ها رو به خودشون جلب کنن یا حداقل نشون بدن که چه ایده‌های خوبی دارن که هنوز فرصت اجراش نیست و آدم‌ها هم سعی می‌کردن سوار بر موج خودشون رو بازاریابی کنن.

سلف برندینگ جیمیل بلو

احتمالا از همه موفق‌تر در این وسط شان دالزمان بود که وقتی از بین کلی دروغ سیزده گوگل چشمش به دروغ جیمیل آبی خورد، یکشنبه با کمی سی اس اس کاری پلاگین جیمیل آبی برای گوگل کروم رو داد. این صفحه فوق العاده زشته و هیچ آدم معقولی این رو نصب نمی کنه و نوشتن پلاگین هم سخت نیست.. اما…

اما.. چیزی هست به اسم Self Branding. این آقا با یک ایده خوب با یک کار بی فایده ولی باحال در زمان مناسب کلی کلی خودش رو مطرح کرد. سه و نیم میلیون نفر ویدئوی جیمیل آبی رو دیدن و احتمالا بیشتر از سی میلیون نفر در موردش خوندن و الان دقیقا اکثر سایت‌های تکنولوژی و کسایی که توی این حوزه مهم حساب می‌شن دارن (ماشابل و من و تک کرانچ رو کجا می برین؟) به صفحه اش لینک می دن و اسمش رو می نویسن. این یک نمونه از حرکت موفقی است که می تونه یک آدم عادی رو یکهو به یک اسم مشهور تبدیل کنه که سایت های بزرگ ازش حرف زدن، بهش لینک دادن و در آینده هم خیلی ها تحت عنوان «همونی که جیمیل آبی رو نوشت» بهش اشاره خواهند کرد.

فراموش نکنین که افراد کمی هستن که بتونن ادعا کنن دروغ سیزده گوگل رو به یک واقعیت تبدیل کردن.

مرتبط برای خوندن بیشتر در مورد سلف برندینگ:
پنج قدم برای تقویت برند «شما»
سلف برند در ویکپیدیا

پیشنهادهای اصلاحی به سینما آزادی: رفع دو باگ در هنگام خرید آنلاین بلیت

دیروز تصمیم گرفتم دو تا بلیت سینما آزادی رزرو کنم. کلیت کار راحته و سایتتون هم خوبه اما دو تا باگ توی سایت، روند خرید رو با مشکل مواجه می‌کنه.

مشکل انتخاب صندلی بعد از پرداخت پول

انتخاب صندلی بعد از پرداخت پول اتفاق می افته. این کار خیلی عجیبی است. چی می‌شه اگر یک صندلی خالی وجود داشته باشه، دو نفر همزمان پول پرداخت کنن و بعد در روند انتخاب صندلی فقط برای یکی صندلی موجود باشه؟ و اصولا حتی در شرایط عادی هم اینکه من اول بگم فلان فیلم و فلان ساعت رو می خوام و بهم گفته بشه که باید وجود صندلی رو چک کنم و بعد پول بانک رو پرداخت کنم و بعد بهم گفته بشه «حالا برو صندلی انتخاب کن» به نظر مشکلدار می‌یاد و احتمالا بی حوصلگی برنامه نویس رو می ‌رسونه. روند طبیعی باید اینطوری باشه:

من فیلم و سانس رو انتخاب کنم. بعد صندلی مورد نظرم رو انتخاب کنم. بعد اون صندلی برای من رزرو بشه تا ده دقیقه و اگر من به شکل موفق رفتم بانک و پول دادم و برگشتم صندلی مال من بشه. در غیر اینصورت – مثلا بعد از پنج دقیقه که از رزرو من گذشت – صندلی آزاد بشه برای انتخاب شدن توسط یک نفر دیگه.

مشکل انتخاب صندلی آخر ردیف

به تصویر زیر نگاه کنین:

cinema_azad_bugs

من می‌خواستم دو تا بلیت بخرم و آخر ردیف بالای تصویر هم دو تا جای خالی هست. اما من نمی تونم این دو تا رو بخرم! چرا؟ چون اگر صندلی راستی رو انتخاب کنم سیستم بهم می گه حق ندارم یک صندلی با نفر کناری جای خالی ایجاد کنم و اگر صندلی سمت چپی رو اول انتخاب کنم سیستم بهم می گه نمی تونم با سر ردیف یک صندلی خالی فاصله بندازم. بامزه نیست؟ در اصل من نمی تونم هیچ کدوم از این دو صندلی رو رزرو کنم به این دلیل که در هر حالت کنارم یک جای خالی می مونه: شما دو تا جای خالی درست کردین تا یکهو یک جای خالی نمونه (:

قواعدی که در مورد «پیشگیری از ایجاد سوراخ خالی بین دو گروه یا با سر ردیف» گذاشتین معقوله ولی در این حالت خاص که دو تا صندلی با سر ردیف داشته باشیم، باعث می شه هیچ کدوم رو نشه خرید.

پیشنهاد به سینما آزادی (:

اگر از یک زبون پراستفاده و مرسوم مثل پی اچ پی یا پرل یا پایتون برای ساخت سایتتون استفاده شده، من چهار میلیون تومن می گیرم که توی یک هفته این دو تا رو درست کنم (: اگر نیاز به اعتبار سنجی من هست با افتخار منابع و رزومه‌ام رو براتون می فرستم. وقت پیشنهادی هم تقریبا یک هفته است: یک روز برای آشنا شدن با سیستم و برنامه ریزی برای محیط توسعه، دو سه روز برای خوندن کد، دو سه روز برای اصلاح کد که این دو تا باگ توشون برطرف بشه و یکی دو روز برای آزمایش سیستم.

اگر هم از ای اس پی و دات و نت این چیزها استفاده شده که مورد علاقه ایرانی ها است، من با شش میلیون و دو هفته تعهدات بالا رو قبول می کنم (:

گرونه؟

منم علاقه ای خاصی به گرفتن این پروژه ندارم مگر اینکه اصرار کنین (: خوشحال می شم خودتون با هر کس ارزونتر می گیره – اما کارش رو بلده – کار کنین ولی لطفا مطمئن بشین که این دو تا باگ نامناسب برای سینمای شما، از سیستم حذف بشن (:

سخنی با خوانندگان


دیدین چه راحته؟ همین رو می شه خیلی مرتب و منظم و فنی تر نوشت و واقعا داد به سینما به عنوان یک پروپوزال کاری. یا به جاهای دیگه. نگین شغل نیست (: کلی کار هست ولی تلاش می خواد.