نقد، بررسی و پیشنهادهایی در مورد دوچرخه‌های اشتراکی بیدود

دوچرخه های بیدود در شهر

دوچرخه‌های اشتراکی مفهومی آشنا توی اروپا هستن و تهران هم یکی دو باری تلاش کرده به شکل های مختلف راهش بندازه. حالا که زحمت چند سال کار بچه‌های دوچرخه سوار شهری جواب داده و کم کم توجه بیشتری به این مساله می‌شه، بودجه ها هم به سمتش می‌یاد و شهر تابلو و خط دوچرخه (بخونین خط و پارکینگ موتور) پیدا می کنه و شاهد بیدود هم هستیم.

ایده اصلی بیدود اینه که شما یک اپ نصب می کنین و با واریز کردن ۱۸۰ هزار تومن پول عضو بیدود می‌شین. بعد در هر کجایی که یک دوچرخه بیدود دیدیدن (که می تونه توی پارکینگ های خود بیدود یا کنار خیابون باشه) اول ترمزهاش رو تست می کنین و زینش رو تنظیم می کنین. بعد از طریق اپ بیدود، کیو آر دوچرخه رو اسکن می کنین و قفل دوچرخه باز می‌شه. سوار می شین و رکاب می زنین و هر جایی دوست دارین می رین و وقتی دیگه لازمش نداشتین، با دست قفل دوچرخه رو می زنین و محل رو ترک می کنین. دوچرخه منتظر می مونه تا نفر بعدی سوارش بشه و شما هم باید برای هر نیم ساعتی که ازش استفاده کردین، ۱۵۰۰ تومن بدین. ساده و سر راست و بامزه.

بعد از چند ماه که هی گفتن «فردا» قراره فعال بشه، حالا بیدود توی بخش هایی از شهر هست و منم که برج میلاد بودم، حاضر بودم نیم ساعت پیاده راه برم تا به یکیشون برسم و برای تست سوارش بشم. البته بعد از نیم ساعت پیاده روی معلوم شد اون بیدودی که رو نقشه دیده می شه واقعیت نداره ولی من کم نیاوردم و رفتم ایستگاه اصلی توی شهرک غرب.

مسوول ایستگاه دوچرخه های بیدود

مسوولشون با حوصله و بامزه بود و گپ زدیم و گفت همینجا هم می شه ثبت نام کرد. البته من پولم رو مدت ها قبل ریخته بودم و وقت سوار شدنم بود (: کلا بدنه دوچرخه کمی کوچیک به نظر می رسه و حداکثر ارتفاع زین که مدعی است برای قد ۱۸۰ خوبه، احتمالا برای قد حدود ۱۷۰ کار می کنه. بالاترین سطح زین هم برای من کوتاه بود که خب در نهایت با توجه به میانگین قدی ما ایرانی‌ها و ایده اینکه اگر زین کمی پایینتر باشه، رکاب زدن سخت می شه اما امنیت بالاتره، ایراد حادی حساب نمی‌شه. بودن سبد جلو نکته بسیار مثبت و باحالی بود، بخصوص که سبد به بدنه وصله و در نتیجه ما که می چرخیم، سبد نمیچرخه و سورپریز / شادهول می‌شین!

زین دوچرخه بیدود که برای قد ۱۸۰ کافی نیستن، هرچند می گن هستن

مسوول تذکر داد که نباید از اتوبان رفت و منم گفتم باشه ولی رفتم. از کارهای بد. دلیلم هم این بود که می خواستم بیام سمت باغ صبا که مرکز شهره.

نکته عجیب اینه که دوچرخه هیچ دنده ای نداره. حتی در آلمان هم دوچرخه‌های اشتراکی دنده ای هستن تا بشه باهاشون شیب ها رو راحتتر بالا رفت. دوچرخه بدون دنده،‌در سربالایی‌ها سخته و در سرپایینی‌ها یا حتی مسیرهای مسطح سرعت نمی‌گیره. من اصلاحی دارم تحت عنوان تیم لاک پشت‌ها که توش خیلی آروم رکاب می زنم و از مناظر لذت می برم و هیچ عجله ای نمی کنم. ایده هم اینه که اگر می خواستم تند برم، با یه چیز دیگه می‌رفتم!. با بیدود شما به معنی واقعی عضو تیم لاک پشت‌ها هستین (:

من الان دو سالی هست دوچرخه سوار می‌شم و در سال اخیر دیگه برای آدم‌های تهران معمول شده و خیلی نگاه نمی‌کنن. ولی با بیدود شما رو بیشتر نگاه می کنن،‌ ظاهرا بامزه و رنگ تند دوچرخه احتمالا توجه بیشتری جلب می‌کنه. زین به اصطلاح کامفورت داره که نشستن رو راحتتر می کنه ولی رکاب زدن رو کمی سخت‌تر. گزینه خوبیه برای دوچرخه شهری.

رد کردن دوچرخه های بیدود از روی پل کمی سخته، سنگینن

مثل همیشه برای رد شدن از اتوبان پل داریم که لازمه روش دوچرخه رو کول کنیم و ببریم بالای پله‌ها. سریعا متوجه می‌شم که بیدود خیلی سنگینه. تمرکز دوچرخه اشتراکی روی وزن نیست ولی بیدود دیگه خیلی سنگین به نظر می‌رسه (: احتمالا مال اینه که بادوام باشه و کمتر دزدی بتونه دوچرخه رو بذاره رو کولش ببره.

نمونه حرکت با دوچرخه بیدود درست شده با استراوا

بالاخره تیم لاکپشت‌ها بعد از ۵۲ دقیقه مسیر ۱۲ کیلومتری رو طی می کنه و به مقصد می‌رسه. عرق ریزان و خسته و اگر راستش رو بخواین حتی با کمی ضعف! جلوتر بهش بر می گردیم. دوچرخه رو تو کوچه پارک می کنم و می رم داخل. در حال تجدید قوا با خوراکی و استراحت و عوض کردن تی شرت هستم که تلفن چند باری زنگ می زنه تا بالاخره جواب بدم. یک نفر از بیدود است که می گه نباید از اتوبان می رفتم. می گم حق با اونه. همون یا تلفن بعدی می گه که اسمم رو درست وارد نکردم. می گم باید چیکار کنم؟ می گه من هی اکانت شما رو پاک می کنم که اطلاعات درست وارد کنین ولی شما قبلی رو میزنین؛ مشکلش با اسم جادی است. بهش می گم خب من فکر می کنم لاگ آوت شدم و دوباره اطلاعاتم رو می زنم لاگین می شم، از کجا بدونم شما اکانت رو پاک کردین و من دارم اکانت جدید می سازم؟ همون یا بعدی می گن که دوچرخه رو کجا گذاشتم؟ می گم تو کوچه. بعد از مدتی دیگه خودم می رم تو کوچه ببینم چی شده:

دوچرخه بیدود

یک نفر با موتور اومده دوچرخه رو ببره (: احتمالا چون از منطقه اصلی خارجش کرده ام. می گه اطلاع داده به یک ماشین که بیاد دوچرخه رو بیاره. در واقع یه ماشین و یه موتور پشتم اومدن (: بعد از کمی صحبت می پرسه قراره بازم سوارش بشم؟ می گم شب باهاش می رم یوسف آباد. به ماشین خبر میده که نیاد و خودش هم می ره (:

تا بعد از ظهر اونجام و قبل از تاریک شدن سوار دوچرخه می‌شم و به سمت خونه می رم. این مسیر معمولا ۱۵ دقیقه است ولی با بیدود ۲۰ دقیقه ول می‌کشه و تقریبا عرق کرده و خسته می‌رسم خونه. دوچرخه رو کنار پنجره آشپزخونه پارک کردم و در کمتر از نیم ساعت، یکی میاد و دوچرخه رو می‌بره.

نکات مثبت

  • می‌تونین با اعتبار خودتون سفر بخرین. هر ۲۰ اعتبار یک سفر. اعتبار می تونه از کارهای خوب مثل پارک کردن دوچرخه در ایستگاه، زود ثبت نام کردن، دعوت بقیه و … به دست بیاد. حدس می زنم اعتبار من رو دو بار برای یک سفر کم کرد ولی مطمئن نیستم.
  • ترمزهای دیسکی خوب و نسبتا مطمئن هستن. البته بازم برای وزن دوچرخه گاهی ضعیف به نظر می‌رسن اما خوبی ترمز دیسکی اینه که تنظیم و رسیدگی کمتری می خواد و قوی‌تر هم هست. اگر ترمز پایی هم داشت خیلی خوب می‌شد؛ از اینها که با معکوس کردن رکاب، دوچرخه ترمز می‌کنه.
  • بدنه قوی و بسیار قرص و محکمه.
  • داشتن سبد کمک خیلی خوبیه و باحاله
  • دوچرخه ها زیاد هستن و به نظر می‌رسه فعلا رسیدگی بهشون خوبه
  • زنگ دوچرخه‌ها هم خیلی باحاله. با یه پیچ در سمت راست می چرخونین، هرچند که وقتی می فهمین این دنده نیست و زنگه، کمی ناراحت می‌شین.
  • در مورد نرفتن در اتوبان و غیره سختگیری نسبی بود. این مثبت ارزیابی می‌شه. امنیت دوچرخه سوار بسیار مهمه.
  • کال سنتر، مسوول ثبت نام، مسوول بردن دوچرخه و .. خیلی مهربون و همراه و با حوصله بودن
کیو آر آنلاک کردن دوچرخه بیدود

نکات منفی

  • پول اولیه‌ای که می‌دیم کم نیست، برای هر نیم ساعت هم ۱۵۰۰ تومن. من فکر می کردم این ۱۵۰۰ تومن از اون پول اولیه کم می‌شه ولی ظاهرا اون پول اولیه، همیشه همونجا خواهد موند. شاید برای من ۲۰۰ تومن اولیه اوکی باشه ولی برای یک نفر دیگه باعث بشه اصولا عضو نشه.
  • نبودن چراغ خطرناکه و استفاده در شب رو نامناسب می‌کنه. شبرنگ‌ها و رفلکتورها و رنگ براق جای چراغ رو نمی‌گیره، بخصوص سر پیچ که قراره دوچرخه قبل از رسیدن دیده بشه و موقعی که قراره چراغ، سطح خیابون رو روشن کنه.
  • دوچرخه‌ها بسیار سنگین هستن، حوالی ۲۱ کیلو. این برای یک دوچرخه با فریم کوچیک خیلی سنگینه. قابل درکه که دوچرخه اشتراکی باید قرص و محکم باشه ولی ۲۱ کیلو هم زیاده. و کاملا تاثیرگذار در تجربه دوچرخه سواری‌تون.
  • دوچرخه‌ها دنده ندارن. سعی شده نسبت چرخ و رکاب و … مثل یک دنده کمی سنگین باشه که بتونین باهاش سربالایی برین ولی در عمل نبودن دنده کار رو در تهران سخت می‌کنه. حتی در مسیرهای شرقی غربی ما از دنده‌هامون استفاده می کنیم.
  • فریم دوچرخه کوچیکه. برای قد من (حدود ۱۸۰) بالاترین سطح زین هم پایینه و این رکاب زدن رو سخت‌تر می کنه. اضافه اش کنین به نبودن دنده و وزن ۲۱ کیلویی دوچرخه تا ببینین چرا من عضو تیم لاک پشت‌ها بودم و مسیر ۱۵ دقیقه ای ام رو توی ۲۰ دقیقه رفتم و اون شب قبل از خواب هم لازم بود دوش بگیرم.
  • برای من که حس زیادی زیر نظر بودن ایجاد شد. بعد از هر بار دوچرخه سواری یه موتور / ماشین اومد دنبال دوچرخه که کل مفهوم بی دود بودن رفت زیر سوال (: البته احتمالا چون شروعشه و من دوچرخه رو از منطقه مرسومش خارج کردم. طبیعی هم هست که نباید از اتوبان بریم. ولی یه جوریه بعد از یک سفر، سه بار بهت زنگ بزنن (: حتی اگر حق داشته باشن.
چرخ های ضد پنچری و پلاک بدنه دوچرخه های بیدود

پیشنهادها

  • اگر بشه با یک اپ، دو دوچرخه رو آنلاک کرد، کمک بزرگیه. در اپ خارجی مشابه این امکان هست و برای ترویج هم خیلی خوبه. من نمی تونم به دوستم بگم بیا ۲۰۰ تومن بریز سوار شیم با هم ولی می تونم بگم بیا من برات آنلاک کنم، اگر خوب بود خودت هم بعدا بگیر.
  • اگر بشه اعلام خرابی، موجود نبودن در محل و غیره کرد خیلی خوبه. من در نقشه بتونم یه دوچرخه رو انتخاب کنم و بگم من اومدم اینجا و این نیست. هنوزم که هنوزه یه دوچرخه وسط باند فرودگاه مهرآباد دیده می شه (:
  • اگر بشه به شکلی کلاه ایمنی به دوچرخه اضافه کرد خیلی خوبه. مثلا بشه کلاه رو به قفل وصل کرد
  • رابطه نزدیکتر با جامعه کاربران می تونه کمک خوبی به بیدود بکنه. اکانت توییتر بیدود می تونه پاسخگوتر باشه و تعامل بیشتری با آدم ها داشته باشه یا خود بیدود می تونه با دوچرخه سوارها لینک بهتری بگیره و باعث ترویجش بشه.
  • اپ شدیدا نیاز به بهبود داره، الان کیلومتر طی شده رو بر اساس فاصله مبدا و مقصد می ده نه بر اساس خیابون. مثلا مسیر ۱۲ کیلومتری من رو ۹ کیلومتر تشخیص می ده. این آمارها برای بعضی دوچرخه سوارها خیلی جذابن (:
سبد و راهنمای استفاده دوچرخه های بیدود

جمع‌بندی

برای من تجربه استفاده از دوچرخه‌های بیدود جالب بود. به جز اینکه شروع با بیدود کمی گرونه، گرفتن و استفاده از دوچرخه راحته و فان است و اینکه می‌تونین دوچرخه رو از هر جای معقولی بردارین و هر جای معقولی بذارین بسیار مفیدش می‌کنه. اما مشکل اصلی اینه که تجربه دوچرخه سواری با بیدود برای من خوب نبود. من به عنوان دوچرخه سوار شهری نسبتا زیاد رکاب می‌زنم و با سربالایی و غیره حتی رو دوچرخه قدیمی یا تاشوی خودم هم مشکل ندارم ولی رکاب زدن شرقی غربی با حدود ۱۰۰ متر ارتفاع گرفتن با بیدود هم خسته کننده بود. مساله اینه که اگر هیچ وقت دوچرخه سوار نمی‌شین، بیدود به شما تجربه یک دوچرخه سواری مدرن رو نمی ده. در مقابل اگر دوچرخه سوار هستین و دوچرخه‌تون همراهتون نیست، بیدود راه حل باحالیه. البته این رو هم بگم که اینکه می شه فقط در طرف آسون (مثلا شمال به جنوب) رکاب بزنین و برگشت رو بدون دوچرخه بیاین، می تونه برگ برنده بیدود باشه ولی کاش با اضافه کردن یک دنده ساده (مثلا دنده هفتایی ایترنال گیر هاب شیمانو (مثلا سری نکسوس) که نیاز به تعمیر بسیار کم داره و قابل باز شدن و… هم نیست) تجربه رکاب زنی با بیدود رو حداقل دو برابر بهتر کنه.

آپدیت

  • در کامنت ها پیشنهاد خوبی داشتیم که زمان سنجی یک ربع به یک ربع باشه
  • روی دوچرخه‌ها نوشته BDOD در حالی که سایت و توییتر و … BDOOD است (:
  • اطلاعات خوبی در مورد دوچرخه سواری شهری رو می تونین از کتابچه راهنمای دوچرخه سواری شهری بگیرین
  • اگر خواستین ثبت نام کنین می تونین از کد معرفی من استفاده کنین که هر دو یک سفر رایگان بگیریم: 7DA30

ماراتن بی سر و ته تهران

خبر برگزاری ماراتن پارس در تهران کلی هیجان درست کرد. البته ماراتن چیز غریبی نیست و‌ ظاهرا چند هفته قبل هم یک ماراتن در شیراز بوده. شاید اینکه در تهران بود هیجان انگیزش کرد و شاید اینکه جوری تبلیغ شد که افراد معمولی هم می تونستن توش شرکت کنن. به هرحال تهران نه شهر آدم ها است و نه شهر آدم های معمولی. کلی تلاش می شه که آدم ها از سطح شهر جمع بشن برن توی تونل زیرزمینی که ماشین ها روی زمین راحت حرکت کنن و روی زمین هم کلی خط درست بشه فقط مخصوص کسانی که مجوز حاکم بزرگ رو دارن (:

حالا این وسط یک موسسه توریستی ظاهرا رفته از فدراسیون مجوز یک ماراتن گرفته تا یکسری آدم بیان تهران، برن هتل و یک روز هم بدون. و خب کلی آدم توی دنیا هستن که اینکار رو دوست دارن و براشون یک جور تفریح / برنامه زندگی است. اما اینبار ظاهرا گفتن آدم معمولی ها هم می تونن بیان (:

این شد که منم ثبت نام کردم – با دوستم. اما چشمتون روز بد نبینه. بی برنامگی از همه جای این برنامه می بارید. اولا که ثبت نام تقریبا چهار روز قبل از برگزاری بود. یکی دو شب وقت می شد تمرین کنیم. حالا این اشکال ما. ولی اصولا مشخص نبود که مسوول برنامه کیه و مسابقه چیه و کجاست و حتی چه ساعتی! من ترجیح دادم از سایت خود فدراسیون ثبت نام کنم ولی فدراسیون جایی برای ثبت نام نداشت و می فرستاد به یک آژانس مسافرتی. موقع ثبت نام خانم ها فقط می تونستن توی رشته ۱۰ کیلومتر ثبت نام کنن که اونم بعدا بسته شد! بعد ناگهان شب در حدود ساعت هشت و چهل دقیقه یک مسیج اومد که می گفت از ساعت ۹ تعداد محدودی از بانوان می تونن ثبت نام کنن.

کل جذابیت ایده مارتن شهری به اینه که آدم ها برای ساعت هایی در شهر باشن. چه برای دویدن،‌ چه برای تماشا و چه برای تفریحی به جز خوردن. اما برگزار کننده اعلام کرد که مسابقه ساعت ۶ صبح برگزار می شه و از مسیری خارج شهر. در مورد خانم ها مسابقه بعد از ظهر است .. و بعد از یکسری جابجا کردن مسیر،‌ الان می گن داخل خود مجموعه ورزشی! تا آخرین لحظه ساعت و شیوه دریافت کارت و وسایل شرکت تغییر می کرد و در لحظه انصراف من، باید با دوستم چهار بار جدا جدا شهر رو طی می کردیم. هر کدوم یکبار در یک ساعتی می رفتیم از جایی دور کارت می گرفتیم، من ۵ صبح بلند می شدم می رفتم مسابقه و اون ۴ بعد از ظهر همینکار رو می کرد. تباه کردن کامل یک پنجشنبه جمعه به جای گذروندن یک جمعه صبح ورزشی با همدیگه. دیگه انصراف دادیم. واین وسط یکهو به سایت اضافه شد که «باید گواهی سلامت داشته باشین» و پرسش ها که «کجا می شه گواهی سلامت گرفت» بی پاسخ بود تا فرداش که گفتن «از هر پزشکی،‌حتی عمومی».

خلاصه… وقتی اینهمه بی برنامگی، مخفی بودن مسیر مسابقه، ساعت بی ربط برگزاری و .. رو دیدن ظاهرا خودشون هم به این نتیجه رسیدن که عده زیادی بهتره انصراف بدن. و فرم انصراف رو فرستادن

اینجانب …………. ………… با کد رهگیری …………… و کد ملی …………… درخواست انصراف از مسابقه دو بین المللی تهران …………. کیلومتر را خواستارم. خواهشمند است مبلغ استردادی را به شماره کارت … واریز نمایید.

که خب پر است از اشتباه انشایی (: و بعد از پر کردن فرم هم با بی احترامی نسبی، پول رو پس دادن.

چرا اینطوری شد؟ ما که نمی دونیم و کل ماجرا غیرشفاف است ولی حدس من اینه که یک آژانس مسافرتی احتمالا گفته یک برنامه بذاره و چند نفر بیان ایران و مجوزی هم برای یک مسابقه گرفته. بعد اینو تو شبکه های اجتماعی گفته و خب کلی سوال پیش اومده: واقعا تو تهران آدم ها شاد و خندون بدو بدو کنن؟ واقعا خانم ها بیان تو خیابون مسابقه بدن؟ واقعا چند خیابون رو تعطیل کنیم که آدم ها ورزش کنن؟ اونم روز جمعه؟ اونهم توی مسیر انقلاب آزادی؟ (:

راستش حتی اگر با جداسازی نسبی هم بود به نظرم کاری رو به جلو برای شهر تهران بود ولی الان با این وضعیت برگزاری یک جور فلاکت است اگر بخواین به عنوان یک شهروند توش شرکت کنین. فکر کنم قبلا گفته بودم که قطر فقط ۳ روز تعطیل در سال داره که یکیش روز ورزش است که شامل یک مسابقه ۱۰ کیلومتر می شه که هر کس تمومش کنه جایزه می گیره یا مثلا نگاه کنین به سان ران کانادا یا پیچتری رود ریس که همه تلاش هایی هستن که حضور آدم ها در شهر رو پر رنگ تر کنن و مطمئنا هر دونه شون باعث کلی نشاط، همدلی و همبستگی می شه.

نکاتی از مراسم امروز آتشنشان‌ها

امروز صبح رفتم مراسم آتش‌نشان‌ها در مصلی. خیلی سریع چند نکته رو بگم:

  • هر گوشه یه وانت/اتوبوس/کامیون با بلندگو تلاش می کنه صدای بلندتری ایجاد کنه در مورد مظلومیت. آدم ها که تک و توک شعارهایی مثل «آتش‌نشان تسلیت» میدن نامحسوس‌های جمع تذکر می دن که الان وقت شعار نیست ولی خب کسی گوش خاصی نمی کنه.
  • جالبه که دروغ گفتن نهادینه است و به هیچ چیز نمی شه اعتماد داشت. افسران پوستر آدم هایی که دوست داره رو تحت لوای آتشنشان می داد دست مردم. من نمی دونستم کیا هستن و دوستم بهم گفت. بعد از یکی دیگه هم پرسید که «این پوستر که داری توش کیا هستن؟» طرف با جدیت گفت که خودش هم شک کرده که این عکس آتشنشان ها باشه یا کشته های سوریه و اتمی و … بعد که لوگوی «افسران» رو دیدیدم شکمون بیشتر شد. خوبه کسی اگر دقیق می دونه بگه
  • دم در سرباز و غیره هست و اگر دوربین داشته باشین می گن از فلان جا باید وارد بشین. ما که نرفتیم فلان جا ولی کیف‌ها رو هم می‌گشتن. با موبایل ولی مشکلی نبود.
  • مصلی یه جای بسته است. به وضوح در اطراف همه ورودی ها دوستان با اتوبوس آورده شدن و ایستادن. یک جور تذکر حسابش می کنیم که «حواستون باشه ها!» (:
  • فضا شبیه آزمایشگاه شیمی است و ما مایعات درون لوله‌ها. طبق رسمشون کلی اتوبوس گذاشتن اینطرف اونطرف که جمع تیکه تیکه باشه. می چرخیم و گروه ها از هم تفکیک می شن. نهایت لوله آزمایش جایی است که دو تا لوله می شه که یکیش علامت «زنان» داره و یکیش هیچچی. منطقا ایده اینه که زن ها جدا می شن. اگر خودتون نفهمین تذکر می دن. اینجا یک مسیر سوم جدا می شه از کسانی که از این تونل جداسازی رد نشدن. عین آبکش مثلا (:
  • پوسترها یک دست است و تک و توک چیزهایی مثل «بی کفایتی».

حالا مستقل از مراسم اینها هم به نظرم بسیار مهمه:

  • این آتشنشان ها قرار بوده نجات دهنده انسان ها باشن. اگر ما اینقدر تو آتشنشان ها کشته می دیم با وجود احترام به شجاعت یا هر چیز دیگه، لازمه به این فکر کنیم که در لحظه بحران چقدر می شه در کنار شجاعت و انسانیت، اطمینان داشت به مهارت، وسایل، تجهیزات، مدیریت و … گروهی که قراره بحران رو کنترل کنن. در واقع در فضایی که فعلا درست کردن، اگر کلا مدیریت می گفت «آتشنشان‌ها نرن تو» الان کشته ها خیلی کمتر بودن و صدمات همینقدر بود که الان هست. درسته که این مورد شاید خاص تر بوده ولی باید به این فکر کرد که گروه های امدادی چقدر توانمند شدن برای لحظات خاص.
  • برچسب «شهادت» یعنی «اصلا خوش به حالشون». شهید تعریف داره حتی توی ادبیات خود دوستان. منم خوشحال می شم هر چقدر احترام بیشتری به این افراد گذاشته بشه ولی مثلا آیا کسانی که اصولا قرار نبوده در این ماجرا وارد ریسک بشن و مردن و کلا فراموش شدن هم شهید حساب می شن؟ شهروندهای عادی که آوار رو سرشون ریخت و …
  • انواع سیستم‌های «فرهنگی» دوستان هم که شدیدا مشغول بود. پوسترهای غیر آتشنشان قالب شونده به اسم آتشنشان تا بلندگوهای خر خر کننده با صدای بلند تا نرم افزارهای تلفن همراه شهیدان قرارگاه فضای مجازی سپاه محمد که حتی به بازارها هم نرسیده و باید از بسیج پرس دانلود بشه که تبلیغاتش رو پخش می کردن.

و چیزهایی که جاشون خیلی خالی بود:

  • احترام در خور به درگذشتگان. مثلا به جای عربده کشیدن هر بلندگو، یک صدای منظم و خوب و با معنی و عبور دادن پیکرها با ماشینی مرتب از مسیرهایی محترم در شهر به جای چند تا کوچه و وداع آدمها.
  • احترام طولانی مدت تر به درگذشتگان؛ مثلا یک بنای یادبود یا مستمری خوب یا چنین چیزهایی
  • به حساب آوردن شهروندان کشته شده دیگه. فکر نکنین وجود نداشته،‌ فقط ترجیح داده شده زیر «شهیدان آتشنشان» مخفی بشن.
  • فکر کردن طولانی مدت به اینکه من به عنوان یک شهروند چقدر در این شهر امنیت دارم. پلاسکو یکی از ساختمان ها بود و آتشنشانی یکی از سازمان های حفظ کننده این امنیت. فکر کنین اگر تمام اینها به هم گره بخوره ما قراره به کدوم مدیریت بحران امیدوار باشیم و از اون بدتر خود افراد مستقیما درگیر حل بحران قراره به اعتماد چه کسی و چه ابزاری و چه علمی عملیات انجام بدن.

به هرحال.. خیلی هم کش ندم. اینیم که اینیم ولی سعی می کنیم بهتر باشیم (: