از کجا ریاضی یاد بگیرم؟ منابعی برای گیک های ریاضی

حامد نوشته:

من داشنجوی کارشناسی نرم‌افزارم ، با کد نوشتن مشکلی ندارم اتفاقا خیلی هم دوست دارم با زبان‌های برنامه نویسی که رایج نیستن کد بزنم ، اسکریپت بنویسم .. اما یه مشکلی دارم اونم ریاضی ، پایه ریاضیم ضعیفه و تا حالا هم از ابتدایی بگیر تا دانشگاه چیز زیادی ازش نفهمیدم. میخوام خودم یاد بگیرم از بیس ، حالا از کجا شروع کنم؟ کتاب جامعی میشناسی برای ریاضی مثل فیزیک هالیدی؟

من هم گیک ریاضی نیستم. دوست داشتم بودم (: می‌دونم ریاضی شاخه‌های مختلفی داره مانند دیفرانسیل و انتگرال و جبر و هندسه. حالا کسی در وبلاگ من هست که بتونه هم جواب این دوستمون رو بده هم باعث بشه من هم چند تا کتاب جدید بخرم؟ (:

مهملترین کاری که ممکنه این هفته با پایتون، پردازش تصویر، آر و آمار استنباطی انجام بدین: بررسی کبریت‌های توکلی

حکایتی هست در این باره که راکفلکر شروع کارش از یک کارخونه کبریت سازی بوده. این داستان مدعی است که این مولتی میلیاردر که زمان جوانی در کارخونه کبریت سازی کار می کرده، روزی پیش مدیرش می ره و می گه ایده ای داره برای چند برابر کردن درآمد کارخونه و در مقابل این قول که در بخشی از این درآمد سهیم بده ایده اش رو می ده:

جعبه کبریت یک کشویی داره که کبریت ها اون تو هستن. این رو برعکس توی جعبه بذارین. هر کس جعبه رو باز می کنه بیشتر کبریت ها به زمین می ریزن و طرف خیلی زودتر از حالتی که کشویی درست نصب شده باشه، مجبور می شه یک جعبه کبریت دیگه بخره. چون کبریت چیز ارزونی است کسی به این امر توجه نخواهد کرد و هیچ کس هم شاکی نخواهد شد و شما چند برابر بیشتر جعبه کبریت خواهید فروخت.

ایده خبیثانه جالبیه ولی چرا اصولا از اول کبریت های کمتری توی جعبه نذاریم؟ اصولا اگر می شه اینجوری پول درآورد مطمئنا کشور ما جای بسیار مناسبی براشه.

من به کبریت مشکوکم

برای بررسی این مساله به مغازه می ریم و یک بسته ده تایی کبریت توکلی که ظاهرا تنها بازیگر بزرگ کبریت در ایرانه رو می خریم. اونو به خونه می‌یاریم. ملحفه سبزمون رو رو زمین پهن می کنیم و به عنوان یک تنبل واقعی، فقط قسمتی که قراره تو عکس باشه رو اتو می کنیم:

بسته ده تایی کبریت

و بعد می ریم سراغ ده تا جعبه کبریتی که خریدیم و پشتشون مدعی است که تعداد متوسط کبریت‌های هر جعبه چهل تا است:

کبریت توکلی

هر جعبه کبریت رو جدا جدا روی قسمت اتو شده و صاف خالی کرده، عکس می گیریم:

تصویر اولیه کبریت ها

اینکار رو برای هر ده تا جعبه کبریت انجام می دیم و اتاق پر از کبریت رو به قصد نشستن پشت کامپیوتر ترک میکنیم.

جعبه های کبریت

اول نیازمند یک برنامه هستیم که بتونه در یک عکس کبریت ها رو بشمره. بعد با یک اسکریپت این برنامه رو برای همه عکس ها اجرا خواهیم کرد. من برای اینکار اول کتابخونه‌های cv2 رو امتحان کردم ولی با numpy نتیجه بهتر و قشنگ تری گرفتم. در قدم اول کافیه عکس رو بخونیم، اون ۱ به کتابخونه می گه عکس رو بعد از خوندن خاکستری کنه که کار ما رو راحتتر می کنه:

kebrit = scipy.misc.imread(fileName, 1) # gray-scale image

و خروجی چیز شبیه این است:

تصویر کبریت قبل از پردازش تصویر

اینکه تصویر رنگی است به خاطر اینه که به شکل پیش فرض از پالت jet برای نمایش استفاده کرده ایم که تصویر رو به صورت حرارتی نشون می ده. می گن این برای کارهای علمی راحتتر از خاکستری است. به راحتی می بینین که چیزی که می خونیم با اینکه در سبز معمولی یا خاکستری به نظر یکدست می‌یاد ولی پر از تیزی و نقطه نقطه است. مثل هر عکس دوربینی دیگه. برای حل این مشکل تصویر رو اسموت می کنیم. اسموت کردن در پردازش تصویر معمولا با استفاده از فیلتر گاوس به دست می یاد که کانولوشن گرفتنی است بین این ورودی و تابع گاوس. البته نگران نباشین، من چون سه بار معادلات دیفرانسیل رو افتادم و آخرش هم یکی دیگه به جام امتحان داد، پایه ام قوی شده (:

kebrit_smooth = ndimage.gaussian_filter(kebrit, 6)

حالا متغیر kebrit_smooth یک تصویر نرم شده از تصویر اصلی است:

تصویر با فیلتر گاوسی پردازش تصویر

قدم بعدی اینه که من بیام و یک ترش‌هولد روی ورودی بذارم و بگم بیخیال هر چیزی بشه که از این عدد خاص کوچکتر است. این عدد با کمی تجربه و کمی سعی خطا به دست اومده. دستور طبیعی باید این می بود:

tresh = 120
labeled, objectsNum = ndimage.label(kebrit_smooth < tresh)

تابع ndimage.label ورودی خودش رو بررسی می کنه و تعداد اجسام به هم پیوسته توی اون رو می شمره. اما مشکل اینه که حتی تک پیکسل های منفرد هم شمرده می شن. برای جلوگیری از این امر من بهش یک ساختار می دم که شکلم حداقل لازمه چنین ساختاری داشته باشه:

tresh = 120
removeOnes = np.ones((3,3), dtype="bool8")
labeled, objectsNum = ndimage.label(kebrit_smooth < tresh, structure=removeOnes)

دقت کنین که اون استراکچر در اصل می گه حداقل تصویر قابل تشخیص من باید این باشه:

array([[ True,  True,  True],
       [ True,  True,  True],
       [ True,  True,  True]], dtype=bool)

و نتیجه اش این می شه که نقطه های منفرد دیگه شمرده نشن. البته انتظارم اینه که با اسموت کردن مرحله قبل این نقطه ها به حداقل رسیده باشن. نتیجه این ترکیب چنین تصویری است:

پردازش تصویر نهایی نوک کبریت ها

و خب چنین خروجی متنی ای:

10boxes/IMG_2608.JPG , 29

حالا کافیه یک اسکریپت ساده، همه ده تا فایل رو به اون برنامه بده:

#!/bin/bash

for f in *JPG
do
    ../count.py $f
done

و به خروجی زیر برسیم:

$ ./doall.sh 
IMG_2606.JPG , 35
IMG_2607.JPG , 30
IMG_2608.JPG , 29
IMG_2609.JPG , 32
IMG_2610.JPG , 29
IMG_2611.JPG , 33
IMG_2612.JPG , 36
IMG_2613.JPG , 38
IMG_2614.JPG , 37
IMG_2615.JPG , 38

وقتشه سراغ زبون مورد علاقمون R بریم. یک زبان تخصصی برای کارهای آماری و وررفتن با اعداد و ماتریس ها و رفیق رفقاشون. فایل رو می خونیم و بخش مورد نظر رو جدا می کنیم:

> tavakoli <- read.csv(file="results.csv",head=FALSE,sep=",")
> matches <- tavakoli[2]$V2

حالا اطلاعات هر جعبه کبریت رو دارم. بذارین یک نگاه سریع بهش بندازیم:

> summary (matches)
   Min. 1st Qu.  Median    Mean 3rd Qu.    Max. 
  29.00   30.50   34.00   33.70   36.75   38.00 

بعله. می بینیم که میزان متوسط پایینتر از ۳۴ است. یعنی تعداد متوسط این ده قوطی کبریت ۶ تا کمتر از چیزی است که ادعا شده یا به بیان صحیح‌تر ۱۵٪ کمتر به ما جنس فروختن. جالبیش اینه حتی یک جعبه از این ده جعبه هم به چیزی که ادعا می شد میانگین است نرسیده. بذارین جلوتر بریم:

> hist(matches, xlim=c(28,42), ylim=c(0,4), main="هیستوگرام تعداد کبریت های توکلی در هر جعبه", sub="www.jadi.net", breaks=8)
> curve(dnorm(x, mean=mean(matches), sd=sd(matches))*10, add=TRUE, col="red", lwd=2) 

و روی این نمودار با کمی آمار احتمالات می تونیم احتمال اینکه در یک جعبه کبریت اتفاقی توکلی که خریده‌ایم و مدعی داشتن ۴۰ کبریت است، چهل یا بیشتر کبریت وجود داشته باشد را حساب کنیم:

> 1-pnorm(40, mean=mean(matches), sd=sd(matches)) #یک منهای سمت چپ نمودار نرمال در نقطه ۴۰ کبریت
[1] 0.03970968

بله. با اینکه کبریت توکلی مدعی است در هر جعبه اش تقریبا ۴۰ کبریت وجود داره، برنامه پردازش تصویر و نمودارهای نرمال ما نشون می دن که احتمال اینکه واقعا در یک جعبه کبریت توکلی چهل یا بیشتر کبریت باشه، سه صدم درصد بیشتر نیست

آمار شیرین است

نتیجه‌ها

۰- موسسه استاندارد و حقوق مصرف کننده خاصی نداریم یا هنوز این مساله رو ندیدن
۱- راکفلر باید بیاد پیش تولید کننده‌های ما لنگ بندازه
۲- آمار شیرین و فان است
۳- می تونیم با کارهای علمی بامزه هم تفریح کنیم هم چیز یاد بگیریم

مرتبط

و البته مثل همیشه هر جاییش ممکنه اشتباه داشته باشه. خوشحال می شم دوستان حرفه ای اصلاح کنن یا توسعه بدن و به این فکر کنیم که کاش آمار رو اینطوری به ما درس می دادن (:

رادیو گیک شماره ۳۴ – نارنجی ۴۲

شماره ۳۴ رادیو گیک رو در حالی شروع می کنیم که بچه های نارنجی ۴۲ روز در زندان بودن بدون وکیل و هیچچی،‌در حالی که آقای هالو روی مانیتور پاوز شده، در حالی که ATM بانک ها هنوز مبتنی بر ویندوز ایکس پی است و در حالی که کامپیوترها فقط باید ۲۴۰۰ برابر سریعتر بشن تا به مغز انسان برسن. با رادیو گیک باشن تا جهان رو به وحشت بندازیم.

دانلود نسخه ام پی تری
دانلود نسخه او جی جی

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

اخبار

فیلتر شدن وی چت رو داشتیم.. گپ های خودم

یک میلیون تصویر از کتاب‌های قدیمی روی فلیکر

در حالی که ما مشغول دستگیری بچه های نارنجی بودیم و دسترسی به فرهنگ دهخدا تنها از طریق یک سایت وحشتناک بد طراحی شده ممکن بود که تازه سانسورش هم کرده بودن، کتابخونه بریتیش یک میلیون تصویر اسکن شده از کتاب‌های قرن ۱۷ تا ۱۹ رو روی فلیکر آپلود کرده. همه امکان مشاهده و استفاده از این تصاویر رو دارن چون بخشی از تاریخ بشریت است و نه نون دونی یک گروه. سری بهش بزنین و لذت ببرین.

شمردن گوسفند برای خوابیدن روش مناسبی نیست

[گفتگو در مورد فرهنگ غربی] در یک تحقیق توی دانشگاه آکسفورد مردم با بیماری بیخوابی رو به سه گروه تقسیم کردن. گروه اول به صحنه های آروم مثل آبشار یا رودخونه یا دشت فکر کردن. گروه دوم گوسفند شمردن و گروه سوم کار خاصی نکردن و فقط مثل همیشه سعی کردن بخوابن. گروه اول که به چیزهای آروم فکر می کردن ۲۰ دقیقه زودتر از گروهی که مثل همیشه سعی کردن بخوابن خوابشون برد و اونهایی که سعی می کردن گوسفند بشمرن دیرتر از همه خوابیدن. نتیجه اینه که فکر کردن به صحنه هایی که نیازمند کارکرد مغزه (مثل شمردن تا تصور صحنه پیچیده پریدن یکسری گوسفند از نرده) باعث دیرتر به خواب رفتن می شه. توضیحات خودم در مورد روش تحقیق و بعدش روش خودم برای خوابیدن!

گوگل و اجازه به مردم برای ایمیل زدن به هر کسی توی گولاس

گوگل در یک تصمیم جدید اجازه داده به هر کسی در گوگل پلاس ایمیل بزنین. کافیه وارد بخش نوشتن ایمیل بشین و بعد اسم یک نفر رو تایپ کنین تا ایمیل بهش برسه. نقض پرایوسی است؟ نمی دونم.. ب هرحال شرکت خودشونه و با این قواعد اداره می شه. کاری که ما می تونیم بکنیم خاموش کردنش از بخش ستینگ ها است.

کردستان اولین دولتی در خاورمیانه است که به سراغ گوگل اپ می ره

گوگل اپ مجموعه اداری تجاری گوگل است. برنامه هایی مثل آفیس تحت وب و خیلی چیزهای دیگه. کردستان عراق هم به عنوان اولین دولت خاورمیانه اعلام کرده که می خواد ۳۰۰هزار کارمندش رو به این سیستم منتقل کنه. اونها مشکلات متنوع زیرساختی دارن و به این نتیجه رسیدن که گوگل اپ برای بیزنس بهشون کمک می کنه که فقط با اتصال دفاتر به اینترنت، بتونن تمام دفاتر رو به هم متصل نگه دارن و مثلا روی اسناد مشترک کار کنن و این چیزها. عملیات با همکاری شرکت BRAMS که در دوبی است انجام می شه تا بتونن سیستم های قدیمی رو به سیستم های جدید منتقل کنن. کمی هم درباره مبین نت بگم و تجربه ما.

در اعماق

نقدها و پیشنهادها در مورد منشور حقوق شهروندی

نقدهای متنوع ولی تمرکز روی اینکه باید از نظر انشا صحیح باشه و حقوق دیجیتال رو باید به رسمیت بشناسه … که نمی شناسه…

فیسبوک و اینترنت رایگان برای مکان‌های تجاری

برنامه جدید فیسبوک جالبه. گذاشتن اکسس پوینت در کافه ها و جاهای عمومی و اگر کسی به اونجا اومد برای دسترسی به اینترنت کافیه اول توی فیسبوک چکین کنه. ایده تجاری و فنی جالبیه.

شکستن یکی از قوی‌ترین الگوریتم‌های رمزنگاری با گوش دادن به صدای پردازنده

سه محقق امنیت در به اصطلاح اسرائیل از دانشگاه به اصطلاح تلاویو یک مقاله‌ جالب و هیجان انگیز منتشر کردن با عنوان استخراج کلید RSA با استفاده از روش رمزگشایی صوتی. این مقاله درباره شکستن یکی از قوی‌ترین الگوریتم‌های رمزنگاری حال حاضر جهان یعنی الگوریتم RSA ۴۰۹۶ بیتی هست با کپچر کردن صدای پردازنده در حالی که کامپیوتر مورد نظر مشغول اجرای روتین‌های مربوط به دیکد کردن هست.
این سه محقق امنیت با نام‌های Daniel Genkin، Eran Tromer و Adi Shamir که این آخری خودش از مخترعین الگوریتم رمزنگاری RSA هست در عمل با استفاده از تکنیک side channel attack و روزگشایی صوتی تونستن کلید ۴۰۹۶ بیتی RSA رو از GnuPG استخراج کنن.
ظاهرا محققین این حمله رو با گذاشتن یک دستگاه موبایل سامسونگ گلکسی‌نوت ۲ از طرف محل قرارگیری میکروفن گوشی در ۳۰ سانتی‌متری یک لپ‌تاپ به سمت محل فن لپ‌تاپ که در حال دیکد کردن بوده و ضیط صدا و بعد گوش کردن به صداهای با فرکانس ۱۰ تا ۱۵۰ کیلوهرتز تولید شده توسط کامپیوتر انجام دادند.
RSA attackتیم توسعه GnuPG از این آسیب‌پذیری مطلع شد و سریعا یک پچ برای جلوگیری از این آسیب‌پذیری نوشتن و در نسخه ۱.۴.۱۶ این آسیب‌پدیری برطرف شده ولی با این حساب فکر کنم باید برای امنیت بیشتر، کامپیوتر خودمون رو داخل جعبه‌های sound-proof نگهداری کنیم تا از نشت فرکانس‌ها موقع کار کردن کامپیوترها به اطراف جلوگیری کنیم

دستگیری کسی که با تور و ایمیل ناشناس الکی گفته بود تو دانشگاه بمب گذاشتن که امتحان نده

ایده ظاهرا امن بوده: الدو کیم دانشجوی ۲۰ ساله دانشگاه هاروارد که برای امتحان ها درست درس نخونده بود، ایمیلی به مدیران دانشگاه زد و گفت در دانشگاه بمب گذاشتن تا فردا تعطیل بشه و امتحان نده. موفق هم شد. اما با وجودی که از شبکه مخفی کننده تور و سیستم ایمیل مخفی گوریلا میل استفاده کرده بود، فرداش اف بی آی دستگیرش کرد و اون هم اعتراف کرد که قصد حادی نداشته و تروریست و بمب و اینها الکی است و فقط چون درس نخونده بوده خواسته اینطوری امتحان رو کنسل کنه. اما از کجا شناخته و دستگیر شد؟ خوشبختانه اف بی آی هنوز نمی تونه تور و گوریلا میل رو بشکنه ولی وای فای دانشگاه رو که می تونه بررسی کنه. آقای الدو تمام کارهاش رو از شبکه وایرلس دانشگاه کرده بود و با اینکه لاگ ها نشون نمی دادن کی چیکار کرده، این رو میتونستن نشون بدن که در ساعت ۶ صبح دوشنبه، کی با رمزنگاری تور از وایرلس استفاده کرده – درست همون ساعتی که اون ایمیل به مدیر رسیده.

ما داریم به کجا می ریم؟
پونزده بار سعی کردم یک کپچا رو تایپ کنم و موفق نشدم. اینقدر که مهمل و پیچ بود. بعد گفتم حداقل این بخش کپچای صوتی رو گوش بدم بزنم.. ببین چی گفت:
[ صداش ]
به کجا داریم می ریم؟ به وضوح کامپیوترها از ما بهتر شدن و ایده اینکه کپچا اینقدر سخت بشه که کامپیوترها نتونن بگن چیه، معنی اش اینه که آدم ها هم نتونن بگن.

هک ای تی ا م با یو اس بی

برین دنبال ای تی ام هایی که با ایکس پی کار می کنن، بدنه شون رو ببرین و به پورت یو اس بی برسین. یک کول دیسک آلوده بهشون وصل کنین و قطعه بریده شده رو بذارین سر جاش که کسی دیگه اونو نبینه. حالا برنامه شما داره اونجا ران می شه و بعد از اولین بوت سیستم رو بوت می کنه و یک منوی مخفی به سیستم اضافه می کنه که به شما امکان می ده هر وقت بخواین می تونین هر چقدر بخواین از سیستم پول بردارین! مسخره است ولی د وتا محقق آلمانی در سخنرانی اخیر کی‌آس کامینونیکیشن کنگرس (سی سی سی ) نشونش دادن که کار می کنه. بحث اینه که بانک ها هنوزم دارن از این ای تی ام های بسیار قدیمی استفاده می کنن که مبتنی بر تکنولوژی های بسیار قدیمی و غیر مناسب برای زمان حال هستن. یک تحلیلگر در مورد این حمله گفته که حمله بدون شک توسط افرادی انجام شده که به اون مدل ای تی ام دسترسی داشتن. همچنین محققین گفتن که کد در چند مرحله نوشته شده و مطمئنا بارها و بارها بهینه شده. گفته نشده این ای تی ام مال کدوم بانک بوده ولی یکی از اعضای تیم که با «تی» معرفی شده می گه اونها این مشکل رو نشون دادن تا بانک ها رو مجبور کنن که سیستم هاشون رو آپدیت کنن.

بافر و سیستم اوپن سالاری

[توضیح شرکت بافر]
این شرکت اخیرا در یک اقدام خیلی جالب ۹ تا ارزش بافر رو اعلام کرده و گفته که حقوق ها بر اساس این ارزشها داده خواهد شد؛ کاملا هم باز و کاملا هم شفاف. [توضیح در مورد حقوق و شرکت ها در ایران و چک و چونه و تعهد نگفتن حقوق و …]. در مقابل بافر گفته چون شفافیت اونجا یک اصل بسیار مهمه حقوق ها رو می گن. ترنسپرنسی باعث اعتماد می شه و راه پیشرفت رو نشون می ده . اونها حقوق رو بر اساس یک فرمول دقیق می دن: نوع شغل ضربدر رتبه ضربدر سابقه بعلاوه محل (بعد ده هزار دلار اگر طرف انتخاب کنه حقوق بیشتر بگیره به جای سهام). مثلا انواع کارها این ها است در این فرمول قهرمان شادی ۴۵ هزار دلار، مهندس ۶۰ هزار دلار، طراح ۶۰، مدیر اجرایی ۷۰ و مدیر عامل ۷۵. ضرایب تجربه هم برای استاد ۱.۳، برای پیشرفته ۱.۲، متوسط ۱.۱ و تازه کار ۱ در نظر گرفته شده. بعد هم لیست دقیقی از تک تک آدم های شرکت و حقوق دقیقشون و اینکه چرا اینقدر حقوق می گیرن منتشر شده. (مقایسه با جایی که به زور کپی قرارداد رو به آدم می دن یا موقع ورود سفته می گیرن و …).

جاسوسی تلویزوین های ال جی

اینهم خبر بسیار عجیبی بود. یک نفر مقاله ای می نویسه و توش مدعی می شه که تلویزیون هوشمند ال جی اون زیادی هوشمنده.. حتی جاسوسه. این تی.وی. فهرست فایل هایی که پخش می کرد، کانال هایی که نشون می داد و فیلم هایی که روی هارد یا یو اس بی بهش وصل می شد رو برای یک سرور می فرستاد. محققین سکیوریتی با شک به جریان نگاه کردن و تا خودشون تست نکردن و تایید نکردن، جریان رو باور نکردن: یکسری از تلویزیون های هوشمند ال جی اطلاعات صاحب هاشون رو به یک سرور مخابره می کردن. ال جی اول نظری نداد ولی بعدا قبول کرد و گفت این یک اشتباه بوده و برنامه ای که اینکار رو می کرد فقط داشت تست می شد و قرار نبود روی فرم وری که بیرون داده می شه باشه ! این اطلاعات حتی بعد از خاموش کردن منوی مربوطه که به سختی قابل دسترسی بود هم فرستاده می شدن و اون هم تکست محض! هوم.. دیگه چی؟ فقط مونده تلویزیون رو اسنیف کنیم و بفهمیم مثلا داره به یخچال سامسونگمون اتک می کنه یا سعی می کنی توستر بلک اند د کر رو مجبور کنه خودش رو خیلی روش نگه داره تا بسوزه!

کوسه های استرالیایی حضورشون رو توییت می کنن تا شما راحت و امن شنا کنین

چه خبر بوده این هفته ها؟! کوسه ها در غرب استرالیا دردسر بزرگی هستن. یک اکانت توییتر به اسم Surf Life Saving Western Australia’s (SLSWA) Twitter feed با استفاده از آدم ها و نجات غریق ها در صورت دیدن کوسه در هر قسمتی اطلاع می داده اما الان راه حل ساده تری پیدا کردن: تگ زدن به کوسه ها و بعد یک کامپیوتر کوچیک که در صورت دیدن کوسه های تگ زده شده محدوده جغرافیایی اونها رو توییت کنه و مثلا بنویسه «کوسه دو تا سه متری در دو کیلومتری ساحل بیکلی بی دیده شده. احتیاط کنید». باتری این تگ ها تا ده سال کار می کنه و نجات غریق ها می گن که این روش بسیار سریعتر از سیستم های سنتی که دیده بان‌ها بودن کار می کنه. در حال حاضر این ساحل ها خطرناکترین ساحل های جهان از نظر کوسه هستن و دولت بعد از کلی جر و بحث به ماهیگیرها اجازه داده اگر در مناطق خاص کوسه های بزرگتر از سه متر رو دیدن، اونها رو بکشن. همچنین طعمه گذاری در مسیرهای خارج از محدوده شنا و موج سواری، کوسه ها رو از این مناطق دور نگه می داره. حالا امید می ره توییتر به کمک کوسه ها بیاد و دیدن مسیر اونها این امکان رو بده که گارد ساحلی با هلی کوپتر به سراغشون بره و اونها رو از مسیر شناگرها دور کنه.

شبیه سازی ۱ ثانیه از مغز انسان با ۴۰ دقیقه از وقت یک سوپر کامپیوتر

کی که یکی از بزرگترین کامپیوترهای جهانه و در ژاپن زندگی می کنه پرفرمنسی برابر ۸.۱۶۲ پتافلاپس داره (با تشکر از ۸۲۹۴۴ پروسسورش) می تونه ۱۰۱۶ میلیارد اپریشن در ثانیه اجرا کنه ولی اصولا توان رقابت با مغز شما که داره به اینو گوش می ده رو نداره. این کامپیوتر اگر بخواد یک ثانیه از مغز شما رو شبیه سازی کنه ، نیاز به ۴۰ دقیقه داره. این شبیه سازی تلاش برای تکرار ۱.۷۳ میلیارد رابطه عصبی بین ۱۰.۴ تریلیون سیناپس رو در حالی تکرار کرد که هر کدوم از سیناپس ها ۲۴ بایت حافظه داشتن. این دانشمندها معتقدن ما احتمالا در ۱۰ سال خواهیم تونست کل مغز رو شبیه سازی کنیم و توضیحات خودم.

تبریک‌ها و تقبیح‌ها

تبریک به بیل گیتس به خاطر ظاهر شدن در نقش سانتا در ردیت. توضثیح سکرت سانتا. تبریک به هر کسی که بیت کوین خریده چون بعد از اینکه زینگا گفت بیت کوین قبول می کنه قیمتش دوباره به بالای هزار دلار رسید. شرمندگی قوی برای کسی که بهترین وبلاگنویس های ایران یعنی بچه های نارنجی رو بیشتر از چهل روزه دستگیر کرده و بدون دسترسی به وکیل و حقوقشون بازجویی می کنه. تبریک به حکومت انگلیس که بالاخره به این نتیجه رسید که در سطح سلطنتی از ریاضی دان و نابغه کامپیوتر و کد شکن بزرگ آلن تورینگ به خاطر فشارهایی که به خاطر گی بودن بهش آورد معذرت خواهی کنه. تبریکی هم به شهر دیترویت که خونه هایی رو توش خریدن و به رایگان به نویسنده هایی می دن که به دیترویت بیان برای نوشتن، هدف این پروژه کشیدن نویسنده ها به یک شهره برای بالا بردن سطح فرهنگی اون شهر،

نامه ها

محمد:

سلام جادی
امروز یه اتفاق جالب واسم افتاد گفتم بگم شاید مفید باشه
من 2-3 سال پیش عضو سایت مرجع متخصصین ایران شدم و پسوردم رو فراموش کردم اما از 2-3 ماه پیش این سایت شروع کرد به ارسال خبرنامه که خیلی هم رو مخ بود و منم ترجیح میدم عدم اشتراک رو بزنم تا اسپم کردن ایمیل.
عدم اشتراک را که میزدم ازم ایمیل میخواست منم هرچی ایمیل رو میزدم میزد معتبر نمیباشد منم تقریبا هر 3 روز یه ایمیل میزدم که من این مشکل رو دارم فقط اشتراک ایمیل من رو حذف کنید که هیچ کس جواب نمیداد و سر همین قضیه با نرم افزارهای پیگیری ایمیل آشنا شدم که از این بابت ممنونم ازشون :دی
بعد از 1 ماه گفتم بذار به شماره پشتیبانی زنگ بزنم ببینم جواب میده؟
باورم نمیشد کسی برداره.
یه خانومی برداشت مشکل رو گفتم و گفت شماره پروفایل رو بده منم از تو ایمیل خوندم و اولش گفت سرور قطعه مثل همه جا تو مملکت ما و دوباره بعد از 20 دقیقه زنگ زدم گفت خب مشکل ایمیل شما اینه که . داشته و این . افتاده ایمیل رو بدون . باید بزنید.
گفتم یعنی چی افتاده؟
گفت سایت خودش . و _ رو حذف میکنه :|
جالب اینجاست که یوزرنیم هم همون ایمیل هست.
بعدش گفت واسه پسورد هم یاداشت میکنید؟
و شروع کرد خوندن پسورد :|
گفتم سیستم امنیتی سایت شما چجوریه که پسورد رو میبینید؟
گفت ببخشیدا ما بریم تو پروفایل کسی همه چیزش رو میبینیم.
گفتم خب نباید ببینید و فقط باید بتونید پس رو ریست کنید و اگه سایت حک شه یا حتی کسی تو ادمین ها مشکل دار باشه و پس من با ایمیل من یکی باشه چی میشه؟
گفت حالا دیگه :|
تنها نکته امنیتی ای که رعایت کرد این بود که پس رو نصفه خوند و گفت یادت نیومد؟ که اگه گفته بودم نه تا تهش رو میخوند :دی
خلاصه کار من رو راحت کردن دیگه زحمت پس ریست رو نکشیدم :دی

بخش آخر

مقاله کوتاهی رو براتون ترجمه کردم از بیزنس اینسایدر در مورد اینکه چطوری اتوماتیکس (شرکت پشت وردپرس) تونست به یک استارتاپ یک میلیارد دلاری تبدیل بشه.. بدون ایمیل و بدون کارمندان دفتری.

ما در مورد فرهنگ های کاری متنوعی شنیدیم ولی تقریبا هیچ کدوم به باحالی اتوماتیکس نیست. شرکتی که پشت پلتفرم وبلاگنویسی وردپرس است. اتوماتیکس اونقدر عجیبه که امسال کتابی در موردش چاپ شده تحت عنوان «یکسال بدون شلوار» . کتاب رو اسکات برکان نوشته – کارمند سابق مایکروسافت که روی اینکه چطور اتوماتیکس به یک کمپانی ۱۹۰ کارمنده یک میلیارد دلاری تبدیل شده تحقیق کرده.

با اینکه اتوماتیکس دفتر قشنگی توی سان فرانسیسکو داره، هیچ وقت موقع استخدام در مورد جا با کسی حرف نمی زنه. کارمندهاش در ۱۴۱ شهر ۲۸ کشور پراکنده هستن و همین که استخدام بشن ۲۰۰۰ دلار برای تزیین اتاقی که می خوان توش کار کنن بهشون تعلق می گیره (علاوه بر یک مک جدید و ابزار تکنولوژیک دیگه). این شرکت همچنین هزینه عظیمی رو برای سفرها کنار گذاشته. هر تیم می تونه هر جا که بخواد همدیگه رو ملاقات کنه. مثلا برای یک هفته هک در توکیو، آتن، کاووآ، سانفرانسیسکو یا سیدنی. برکان توی کتابش از اولین میتینگ تیمی اش می نویسه. در آتن:

کی ممکنه سوار هواپیما بشه که هم هم‌کارهاش رو توی آتن ملاقات کنه؟… این هیچ وقت برام قابل هضم نشد اما تاثیرش رو کاملا درک کردم: ما همه پر انرژی بودیم، احساس مثبت داشتیم و آماده بودیم این سفر به یک جای فوق العاده رو هر طور که می شه جبران کنیم.

کارهای روزانه این شرکت به جای ایمیل و اتاق های کنفرانس، توی چت روم‌ها، هنگ آوت گوگل و سیستم وبلاگنویسی خودش انجام می شه. ما از مدیر عامل خواسته ایم تا به بعضی سوال ها ما جواب بده.

* چه زمانی متوجه شدین که بهتره ایمیل رو کنار بذارین، به اتاق کنفرانس نرین و از کارمندها نخواین که به دفتر بیان؟

ما توی اتوماتیکس از همون روز اول می دونستیم که همه لازم نیست یک جا باشن تا بتونن با هم کار کنن. اولین چهار اتوماتیکسی توی چهار شهر مختلف بودن. ما برای مدت های طولانی با هم روی کد باز وردپرس کار کرده بودیم – پروژه درست مثل پروژه های آزاد دیگه که هر کس می تونه توش مشارکت کنه.

جریان ایمیل چند سال بعد شروع شد. سال ۲۰۰۹ بود و چهار سال بود که کمپیانی شروع شده بود و کشف کردیم که داریم خیلی از ایمیل استفاده می کنیم. خیلی بیشتر از وبلاگی که محصولمون بود و این شد که تصمیم گرفتیم تا برگردیم به وبلاگ ولی اینبار وبلاگ رو روی سرش بذاریم.. یعنی سیستمی درست کنیم تحت عنوان پی۲ (که چیزی است بین تابلمر و یامر و کامنت).

* شرکتی که کوچیکه با موفقیت با شایسته سالاری شروع می کنه چون همه همدیگه رو می شناسن ولی وقتی شرکت بزرگتر می شه چطوری با شایسته سالاری ادامه می دین بدون اینکه همدیگه رو بشناسین؟

برای شایسته سالاری لازم نیست همدیگه رو بشناسیم. درک اینکه کاری کیفیت داره یا نه هیچ نیازی به شناختن نداریم. ایده شایسته سالاری بسته به اینه که هر کس چه کاری می کنه و چه چیزی تحویل می ده نه اینکه کی هست. همچنین ما چند بار در سال دیدارهای داخل تیمی رو داریم و این کمک می کنه به شناختن آدم ها از نزدیک.

* آیا توی شرکت شما تعریفی متفاوت از دیگر شرکت در مورد «موفقیت» و «شکست» دارین؟ پیروز شدن یعنی چی؟ اگر شکست بخورین وضع چطوریه؟

ما سعی می کنیم به سمت موفقیت یا شکست هدفگذاری نکنیم بلکه سراغ Speed of iteratoin بریم (سرعت تکرار؟) و به نظرمون این چیزی است که باید موفقیت ما در طولانی مدت خواهد شد. از اونجایی که ما سریع حرکت می کنیم، شکست برامون فقط فرصتی است برای یادگرفتن یک چیز جدید و فقط در صورتی واقعا شکست خوردیم که یک کاری خیلی زیاد طول بکشه. [ توضیحات خودم در مورد تکامل و آزادی نرم افزار ]

* بزرگترین درسی که مدیر های دیگه باید از فرهنگ شرکت شما یاد بگیرن و استفاده کنن چیه؟ حتی مدیرهایی که توی شرکت های مرسوم از ایمیل و میتینگ استفاده می کنن؟

کار سختیه که یک چیز رو نام ببرم ولی فکر می کنم مستقل از ابزاری که برای ارتباط استفاده می کنین، باید این رو بدونین که اگر به آدم‌ها استقلال بدین که کار بامعنایی انجام بدن و شرایط رو طوری فراهم کنید که حرکت سریع ممکن باشه، چیزهای فوق العاده ای پدیدار خواهد شد.

موسیقی

به پیشنهاد علیرضا: البته موزیک آخر رو هم یه پیشنهاد دارم: Survival از Eminem اما با توجه به نامه اخیر یغما گلرویی با شرف به روحانی که توش نوشته «در آن وزارت‌خانه، تا به حال نه کسی پاسخ‌گو بوده و نه در کل جوابِ دقیقی داده می‌شده که برای مثال فلان کتاب قابل چاپ هست، یا نیست و یا این جمله و این سطر و این پاراگرافش باید حذف شود. هر روز مراجعین را به هفته‌ی دیگر حواله می‌دهند و آن روز موعودِ پاسخ‌گویی معلوم نیست کی از راه خواهد رسید. چنان که بعضی از کتاب‌ها به سلامتی دارند تولدِ هشت ساله‌گی خود را نزدِ بررسان وزارت ارشاد جشن می‌گیرند و با اینکه اغلب زیر پانصد صفحه هستند، هنوز موفق به بررسی و اعلام موارد سانسورشان نشده‌اند. می‌نویسم «سانسور» و این خطا نیست و اگر به زعم شما باشد هم، خطای سهوی نیست و عمدی‌ست چراکه معتقدم آن چه از دیرباز در آن وزارت‌خانه اتفاق افتاده و می‌افتد سانسور است، حتا اگر خوش داشته باشند با عبارت خوش‌آهنگ‌تر «ممیزی» صدایش بزنند نیز توفیری در ماهیتِ آن نمی‌کند. شعر و هنر این سرزمین همیشه سایه‌ی سانسور را بر سر خود داشته، از دوران «رودکی» تا امروز. وقتی در دهه دوم همین قرن «صادق هدایت» یگانه، نوزادش «بوف کور» را مانندِ گربه‌ای به دندان ‌گرفت به غربت زد و در بمبئی منتشرش کرد، با سانسوری دست به گریبان بود که سایه‌اش تا امروز بر سر ادبیات ما مانده است. همیشه زیر این سایه آفرینشگری کرده و سعی در گول زدن و تاراندنش داشته‌ایم چراکه موظف به روشنگری بوده‌ و هستیم. همان‌طور که ارشاد خود را موظف به اجرای سانسور می‌داند، هنرمند هم موظف به مخالفت با سانسور است. هنرمند راستین هرگز عادت نکرده‌ به گردش این چرخ کج‌مدار و خاموشی گزیدن به دیاری که در آن حتا اگر از آلوده‌گی هوا انتقاد کنی هم هزار و یک انگ و برچسب می‌خوری و به «سیاه‌نمایی» متهم می‌شوی. بر سر عهد خود مانده‌ایم و بهایش را هم داده‌ایم و می‌دهیم. » این شعرش رو براتون می خونم:

شعر و صدای یغما گلرویی

صد و پنجاه پله زیرِ زمین،
صندلی، میز، بازجو، دوربین…
کاش می‌شد عقب عقب کلِ
زندگیمو برم به سمتِ جنین!

جُرم‌هایی به قُطرِ پرونده،
شُرکایی به اسمِ «خواننده»،
ارتباطِ شقیقه و گردو،
ارتباطِ «بی.بی.سی» و بنده!

اتهامم بزرگ و سنگین است،
کشورم یک ایالتِ «چین» است،
در دیارِ گل و گلوله و گاو،
آخرِ راهِ شاعری این است.

پیش پایم دوراهه‌ی نفرین،
تلخِ‌تر از کمدیِ «چاپلین»،
یک طرف ختم می‌شود به جنون،
یک طرف ختم می‌شود به «اوین»…

اشتراکِ میانِ تیغ و زبان،
فرق ناچیز خانه و زندان،
اعترافم هنوز یک جمله‌ست:
«من فقط شاعرم! جناب سروان!»

دوره‌های رایگان دانشگاه ام.آی.تی. با ترجمه فارسی

امید یعقوبی برامون نوشته: دانشگاه ام.آی.تی. جدیدا پروژه ی جالبی رو شروع کرده که تو اون محتوای آموزشی ارزشمندی رو به صورت آزاد در اختیار همه گذاشته . اساتید دانشگاه شهید بهشتی هم شروع به ترجمه ی این منابع کرده اند . گفتم شاید این مطلب واسه تو و رادیویِ قشنگت جالب باشه :)

گیک‌ها! چشم به آسمان.. خسوف در ۹:۴۷ جی ام تی

گیک‌های عزیز امشب ۱۸ به ۱۹ اکتبر به ماه نگاه کنین چون یک خسوف خیلی قشنگ داریم. یک خسوف ناقص که ماه توش یک جورهای بانمکی روشن خاموش می شه که اگر هزار سال قبل بود می تونستیم باهاش ادعای پادشاهی بکنیم (: البته متاسفانه این خسوف ارومه و برای دیدن کاملش باید بیشتر از چهار ساعت صبر کنیم که از حوصله اکثر آدم‌ها خارجه و ممکن بود اصولا ادعای پادشاهی ما رو باور نکنن.

سوال و جواب: آیا جامعه شناسی و علوم انسانی درس‌های حفظی هستن؟

سوال

جادی خوندن جامعه‌شناسی حافظه خوبی میخواد؟ منظورم اینه همه‌ش حفظیه؟ چند وقتی هست که علاقه به علوم انسانی پیدا کردم، یه چیزی میخوام که بگرده تو جامعه و مشکلاتش رو بولد کنه و ریشه‌یابی کنه و براش راه‌کار ارائه بده، آیا جامعه‌شناسی همینه؟

جواب

خب به شکل معقولی از اونجایی که من موفق شدم این رشته رو بخونم باید بگیم که حافظه خوبی نمی خواد. یعنی بهتر بگم، حافظه خوب کلید جامعه شناسی نیست. جامعه شناسی از نظر من دقیقا مثل شیمی، دینی، مکانیک، ادبیات و .. بود و فرق خاصی نداشت. این چیزها رو می شه حفظ کرد و می شه فهمید. مثلا من تا آخرش هم مثلثات رو درست یاد نگرفتم – چون از نظر من حافظه خوبی می خواست. یعنی هیچ وقت نتونستم جدول سینوس کسینوس رو حفظ بشم. همین اتفاق برام با شیمی افتاد. چون هیچ وقت جدول تناوبی رو حفظ نکردم، هیچ وقت هم نتونستم تو شیمی موفق باشم. کل شانسم در مورد شیمی این بود که یک جامدادی پارچه ای داشتم که توی لایه داخلی اش جدول تناوبی رو نوشته بودم و توی کنکور هم برای رشته برق؛ ضریب شیمی یک بود. اصلا به همین دلیل بود که برق رو رشته اول زدم.

یادداشت جانبی
اگر دارین چیزی رو حفظ می کنین؛ یعنی یا دارین راه رو اشتباه می رین یا توی شرایط بدی گیر کردین. هیچ علمی منطقا نباید نیاز به حفظ کردن چیزی داشته باشه مگر اینکه شما یا کسی دیگه دنبال این باشه که آدم‌ها بدون صرف کافی برای فهمیدن چیزی، فقط بتونن به چند سوال سطحی در اون مورد جواب بدن
ولی اینها رو به یک شیمی‌دان یا ریاضی‌دان بگین و دعواتون می کنه. شیمی‌دان‌ها و ریاضی‌‌دان‌ها جدول تناوبی و سینوس کسینوس اعداد رو حفظ نمی کنن بلکه یاد می گیرن.

خاطره مرتبطم از ادبیات است. بچه‌ها همیشه شاکی بودن که معلم ادبیات ما که من واقعا دوستش داشتم، به جای درک معنی که توش قرار بود ما یک شعر رو بفهمیم و معنی‌اش رو بنویسیم، حفظ معنی امتحان می گیره که یعنی باید درست همونی که خودش سر کلاس گفته رو بنویسیم. راستش من همیشه مخالف بودم چون حتی معنی شعرهایی که سر کلاس می گفت رو حفظ نمی کردم. من شعر و ادبیات دوست داشتم و معنی تمام شعرهای کتاب رو می دونستم و راحت با زبون خودم می نوشتم شعر چی می گه و همیشه هم نمره کامل می گرفتم و بعد بحثم می‌شد با بچه‌هایی که به خاطر جا انداختن یک کلمه توی معنی‌ای که استاد کرده، نمره نمی گرفتن.

تفاوت رو می‌بینین؟ وقتی چیزی رو بفهمین، سطحی که باید حفظش کنین بسیار بسیار کمه. در مقابل اگر چیزی رو نفهمین می تونین با حفظ کردن همه‌اش، از تیپ امتحان‌های دبیرستان و تا حدی لیسانس و این روزها تا حدی فوق لیسانس زنده و حتی موفق بیرون بیاین.

جامعه شناسی هم همینه. حفظی نیست. هرچند که یک نفر می تونه کلش رو حفظ کنه و به اکثر سوالات جواب بده. مثلا وقتی می گیم «مارکس چپ بود» شما می تونین حفظ کنین که یک آدمی بوده که اسمش مارکس بوده که چپ بوده ولی اگر یک کتاب از مارکس خونده باشین یا نظریه مارکس رو خونده باشین دیگه نیازی به حفظ کردن این نیست. درست مثل اینکه شما خواننده وبلاگ من باشین و بعد با گزاره «جادی لینوکس و آزادی دوست داره» مواجه بشین. این گزاره برای شما «حفظ کردنی» نیست ولی اگر کسی فقط بخواد تست «شناسایی وبلاگ‌نویس‌های ایرانی» رو بگذرونه، خب معلومه که باید اینو حفظ کنه.

برای اختتام بحث به این نمودار نگاه کنین که توش می گه میزان حفظیات شما نسبت به دوره ای که توش هستین، چطوری احتمال موفقیت شما رو در هر سطح پیش بینی می کنه. اینجا منظور از سطح مثلا از دبستان است که قرار بود تعداد استان‌های ایران رو حفظ باشیم تا دوره فوق لیسانس.

nemoodar

معلومه که خیلی دقیق نیست ولی یک منظور مهم رو می رسونه: اگر سطح بحث بالا بره، حفظ کردن در علومی مثل جامعه شناسی هیچ ارزشی نداره. در یک امتحان پیشرفته جامعه شناسی که ممکنه بپرسه «انتخاب شدن روحانی رو با دیدگاه فوکویاما بررسی کنید» عملا هیچ حفظیاتی به کار نمی یاد و شما باید بدونین که فوکویاما دقیقا چی می گه و نظرش چیه و چطوری می شه پیوندش داد به یک پدیده بیرونی معاصر همین حوالی؛ هرچند که هنوزم معلومه که نوشتن یک نقل قول از حفظ یا اشاره دقیق به اسم مقاله یا کتاب می تونه کلی نمره شما رو بالا ببره.

خلاصه؟ جامعه شناسی هم مثل هر چیز دیگه وابسته است به سطحی از حفظیات است ولی بدون هیچ حفظ کردنی می شه توش چیزها رو فهمید، یاد گرفت و موفق شد. در ضمن هر چقدر توی یک چیز پیشرفت کنین، نیازتون به حفظ کردن در مورد اون چیز کمتر می شه و شروع می کنید به حفظ چیزها. ممکنه فرمول «میزانی که یک جسم از فلان زاویه در مایعی شفاف با فلان ضریب شکست بالاتر به نظر می رسه» به نظر من حفظی باشه ولی مطمئنا یکی هست که این فرمول رو می فهمه و نمود ریاضی‌اش براش تفاوت خاصی با اون جمله فارسی که من نوشتم نداره.

بخش دوم جا موند!

آقایون و خانم ها! بخش دومی هم داشت این سوال… جوابش رو خلاصه می کنم. سوال اینه که «آیا جامعه شناسی رشته ای است برای بولد کردن، ریشه یابی و راه کار مشکلات اجتماعی؟»

سوال سختیه. خب بخش بزرگی از بولد کردن رو روزنامه نگارها انجام می دن ولی دید جامعه شناسی براشون مهمه. البته بسیاری جامعه شناس ها فعال‌های اجتماعی مهمی هم بودن – از مارکس تا ادوارد سعید ولی به نظر من اینها دو بخش مستقل هستن و چون یکی جامعه شناس می شه، الزاما فعال اجتماعی یا اکتیویست یا خبرنگار مداخله گر و … نیست. اما در مورد ریشه یابی و راهکار کاملا درسته. البته بازم بحث دیدگاه ها است. مثلا ممکنه یک گروه مدعی باشن که کار جامعه شناس شناختن است و نه «حل» یا اصلا بگن «حل» ممکن نیست یا اگر هم باشه نباید انجام بشه توسط یک جامعهشناس. بعضی‌ها هم برعکس هستن و می گن جامعه شناس‌ها و فیلسوف‌ها به اندازه کافی جهان رو تفسیر کردن؛ حالا وقت تغییر جهانه! و خب فراموش نکن که این علم کلا حدود دویست سال قدمت داره در نتیجه – حتی اگر روزی ممکن بشه – انتظار نداریم که مثل یک فیزیکدان که می تونه چرخ بسازه، یک جامعه شناس بتونه کلا مشکل یک جامعه رو تشخیص بده و حل هم بکنه. راه زیادی باقیه ولی حداقلش اینه که بگم «حفظی نیست!»

پول آب و گاز و برق و غیره و انحصار دولتی و پول زور

حالا که توضیح دادم چرا مالیاتت پول زوره، اینم بگم که ما دو جور اقتصاد داریم: چپ و راست. دولت در سیستم‌های چپ پول مالیات و نفت و غیره رو بر می‌داره و سعی می کنه اون رو به شیوه‌های مختلف بین مردم توزیع کنه. در این سیستم اکثر چیزهای اصلی بسیار ارزون یا مجانی هستن و همه قراره به حداقل‌هایی مثل بهداشت، خونه، غذا، تحصیل و حمل و نقل دسترسی داشته باشن.

در مقابل در سیستم راست، رقابت و غیره قراره سیستم رو به سمت جلو ببره. در این سیستم قبول می‌شه که یکسری آدم باید فقیر باشن و بیکار تا بقیه غذا بخورن. در این سیستم گفته می‌شه که رقابت باعث بهبود قیمت‌ها می‌شه و اگر چیزی بیخودی گرونه یا سیستمی ناکارا است، بقیه رقبا وارد بازار می‌شن تا سود کنن و اون چیز ناکارا باید از سیستم خارج بشه یا خودش رو اصلاح کنه.

اما.. فکر کنین به نوشته‌های زیر قبض گاز و برق در سال گذشته و به رقم قبض‌ها در امسال. دولت غر می‌زنه که تولید گاز براش سودزا نیست پس باید گرونش کنه. غر می‌زنه که تولید برق هزینه مالی‌اش بیشتر از پولی است که از مردم گرفته می‌شه پس مردم باید بیشتر پول بدن. خب ولی گرامی! اگر بلد نیستی بچرخونی بده دست یکی دیگه (: نمی‌شه بگی « فقط من تولید کنم! هر قیمتی هم که در اومد شما باید بدین ». البته به زور می‌شه ولی واقعا کشور رو نمی‌شه اینطوری به سمت توسعه برد. دولت عزیز. شما الان کل پول مالیات و کل پول نفت دستته پس منطقی نیست که حداقل مثل یک شرکت خصوصی با من برخورد نکنی؟ اگر واقعا معتقدی هر قیمتی که بنزین در بیاد رو ما باید بهت پرداخت کنیم خیلی هم منطقی است ما بگیم حداقل امکانش رو بده که بقیه هم رقابت کنن. اگر واقعا فکر می کنی دولتی، پس حداقل امکانات رو هم توزیع کن. نمی شه اینترنت رو به قیمت دلبخواه تو بخریم بعد سر امنیت بگی که موقعی که از بانک می یام بیرون اطرافمون رو نگاه کنیم موتور سوار کیفمون رو ندزده.

حکومت جان، کار معقولی نیست که یک چیز رو در انحصار خودت بگیری و بعد یک شرکت هم بسازی و یک چیزی بفروشی و هر چقدر برات دراومد به زور همه پولش رو از ما بگیری. اگر قراره ما کل پول چیزی که بهمون می دن رو بدیم خب حداقل باید اجازه داشته باشیم انتخاب کنیم کی اینا رو بهمون می ده یا نه؟ بالاخره تو دولتی یا شرکت خصوصی.

کارت درست مثل اینه که دو تا کارخونه ماشین سازی بیشتر اجازه نداشته باشن ماشین بفروشن و بعد به هر قیمتی که خواستن هر چیز مزخرفی رو بفروشن و هیچ کس هم حق نداشته باشه باهاشون رقابت کنه…

خودت بگو ببینم این چیزی که درست کردی چپه یا راسته یا «پول زور وَده» است؟

مسایل ریاضی یهودی ها

تقدیم به گیک ریاضی کیبردآزاد؛ شهریار و همه طرفداران آزادی حق تحصیل

درسته که تحصیل حق همه آدم‌ها هست ولی در طول تاریخ قدرت‌های مختلفی تلاش کردن تا با محروم کردن گروهی از مردم از این حق، اونها رو پایین نگه دارن. نمونه‌های قدیمی‌اش برمی‌گرده به ایران باستان خودمون که توش هر کس باید به شغل پدری می‌بود و نمونه‌های جدیدترش برمی‌گرده به ایران فعلی خودمون که توش گروه‌های از مردم (مثلا بهایی‌ها، زنان در رشته‌های خاص و فعالان اجتماعی) اجازه ندارن از تحصیلات عالی استفاده کنن و در مقابل قوانینی تصویب می‌شه که مثلا نماینده مجلس شدن نیازمند حداقل تحصیلات فوق لیسانس باشه و با این تکنیک‌ها سعی می‌شه مشارکت عامه مردم کمتر و کمتر بشه.

این جریان توی شوروی هم بوده و کتابخونه دانشگها کرنل یک مقاله جالبی منتشر کرده در اینباره که اسمش هست Jewish Problems یا «سوالات یهودی‌ها».

جریان اینه که در نظام سوسیالیستی شوروری منطقا همه باید آزاد و برابر می‌بودن اما حاکمان توتالیتری (تمامیت خواه) که قدرت رو دستشون گرفته بودن، دوست داشتن فقط بچه‌های خودشون بتونن درس بخونن و از اون مهمتر براشون مهم بود که یهودی‌ها به جای خاصی نرسن توی کشور. بهترین راه؟ محروم کردنشون از پیشرفت علمی.

سوالات یهودی مجموعه‌ای از سوال‌های «ظاهرا آسون اما سخت اما آسون» ریاضی بودن. این سوال‌ها در موقع مصاحبه علمی دانشگاه به کسانی که قرار بود وارد دانشگاه نشن داده می‌شدن. ظاهر اونها ساده بود، حل اونها واقعا سخت بود اما همه‌شون راه حل‌های زیادی هوشمندانه هم داشتن که می‌شد از اون طریق راحت حلشون کرد.

ظاهرا نظام سوسیالیستی اونقدر هم فاسد نبود و لازم می دونست به دانشجویان رد صلاحیت علمی شده جواب معقولی در مورد رد صلاحیتشون بده. پس این سوال‌ها یکی یکی به افراد ستاره دار داده می‌شد و همین که اونها نمی‌تونستن یکیش رو حل کنن، رد صلاحیت می‌شدن. در صورت اعتراض راه حل «ساده» نشون داده می‌شد و دانشگاه با گفتن اینکه «این که به این راحتی قابل حل بود» از کار زشتش دفاع می‌کرد.

در مقاله دانشگاه کرنل که تانیا خوانوا نوشته (پی دی اف)، این ستاد ریاضی تعریف می‌کنه که چطور اساتیدی که برای برابری تحصیلی تلاش می‌کردن سعی کردن این سوالات رو پیدا کنن و با تشکیل تیمی از دانشجوهای المپیاد ریاضی روسیه که مایل به همکاری بودن این سوالات تابوت رو حل کنن تا کمکی باشه برای دفن نشدن عناصر نامطلوب در خارج از دانشگاه. خوبه بدونیم که هشت نفر از بهترین‌ دانشجوهای روسیه به همراه استادهاشون در یک ماه تونستن فقط نصف سوال‌ها رو حل کنن (:

توی پی دی اف دانشگاه کرنل این داستان به همراه همه سوالات کشف شده با راهنمایی حل اونها و در نهایت حل کامل اونها اومده.

توجه: دادن این سوال‌ها به یک نفر که از جریان مطلع نیست بامزه نیست (: مریضی مردم آزاری است (: