فهرست بدها

چاپ شده در اعتماد

وقتی زمزمه‌های غیرقابل دسترسی شدن گوگل و جیمیل را شنیدم، باورش برایم بسیار سخت بود ولی وقتی دبیر کارگروه مصادیق محتوای مجرمانه در تلویزیون ظاهر شد و اعلام کرد که قرار است در ساعات آینده گوگل و جیمیل به فهرست عظیم سایت‌های غیرقابل دسترسی در ایران اضافه شوند، حتی این یکی را هم باور کردم.

آقای خرم‌آبادی گفت: «پس از وصول درخواست های مردمی برای واکنش در قبال سایت های اهانت کننده و هتاک به ساحت پیامبر اسلام، لحظاتی قبل به این نتیجه رسیدیم که سایت های وابسته به شرکت گوگل که به اصرار خود برای اهانت در سایت یوتیوب (سایت وابسته به گوگل) ادامه میدهند تا اطلاع ثانوی پالایه شوند تا اعتراض ملت ایران را به دست اندرکاران این اقدامات موهن اعلام کنیم.»

آقای خرم‌آبادی باید توجه کنند که در کشورهای آزاد مردم حق دارند از سرویس‌های شرکت‌های خصوصی به مقاصدی که خودشان می‌خواهند استفاده کنند و شرکت‌های ارائه دهنده نه توسط حکومت برنامه‌ریزی شده‌اند و نه – خارج از چهارچوب‌های چارچوب‌های قانونی – مسوولیتی در برابر محتوا دارند. مثلا اگر من در خطوط تلفنی شرکت ورایزن حرفی بزنم که بالاترین حد جرم هم باشد، شرکت ورایزن مقصر نیست. درست همانطور که اگر چیز نامناسبی از نظر آقای خرم‌آبادی روی دی وی دی های ساخت شرکت سونی کپی شود، تحریم شرکت سونی خنده آورترین عکس‌العمل ممکن است.

از طرف دیگر باید توجه کرد که یوتیوب و جیمیل دو بخش مجزا از هم هستند. یوتیوب از قبل در فهرست بدها بوده و یک کار بد جدید منطقا باید فقط یک ضربدر جلوی اسمش اضافه کند ولی ظاهرا ناظم کلاس به جای اینکار، تصمیم گرفته برای نشان دادن جدیتش، اسم بقیه بچه‌های همان نیمکت را هم به فهرست بدها اضافه کند.

این ماجرا همان ماجرای آهنگر و مسگر است اما حداقل امیدواریم آقای خرم‌‌آبادی بعد از گفتن اینکه مکانیزم وصول درخواست‌های مردمی در مورد سانسور اینترنت چیست و در چه مواردی ممکن است به نظر مردم در این مورد توجه شود، به این نکته هم دقت کنند که گوگل برای هر کاری در اینترنت اولین سایت مورد مراجعه است و سانسور آن فقط باعث لوث شدن هر چه بیشتر سیستم فیلترینگ و نارضایتی و مراجعه بیشتر و بیشتر مردم به سیستم‌های عبور از آن خواهد شد.


اخبار همزمان؟ رییس جمهور محبوب دوستان که یکی از معدود رییس جمهورهای مستعضف نواز جهانه که تا به حال هر بار فرصت کرده رفته سر وقت سفر آمریکا، در جواب خبرنگاری که سوال نماینده های مجلس رو ازش می پرسید که «چرا با ۱۶۰ نفر رفتی نیویورک؟» ظاهرا اصطلاحی رو استفاده کرد که من سال ها است نگفتم و نمی گم – و مهمتر از لفظ اصولا نیازی ندیده جوابگوی مردم باشه. سکه به بالای یک میلیون تومن رسید . سی تا کشور توی خلیج فارس مانور برگزار می کنن و دوست و برادر بشار اسد از حزب بعث سوریه همچنان مردم کشورش رو می کشه. دروغ در کشورمون عادی و عادی و عادی تر شد و پلاکاردهایی در شهر نصب شده که می گه تهران شهر نظم و اخلاق است.

آپدیت: رییس جمهوری نگفته فلان بلکه گفته بهمان (:

اینترنت را نکشید آقایان

همچنین چاپ شده در روزنامه روزگار ۲۸ دی ۱۳۹۰

هفته گذشته یکی از فعالیترین هفته‌ها برای هر کسی بود که سعی می‌کرد اخبار دنیای دیجیتال را دنبال کند. از یکطرف بزرگترین نمایشگاه ابزارآلات تکنولوژیک در جریان بود و از یک طرف لایحه دولت آمریکا برای حذف سایت‌های نقض کننده کپی رایت از فضای مجازی و در نهایت هم وضعیت اسف بار اینترنت در ایران.

نمایشگاه پر زرق و برق گجت‌ها در لاس وگاس امسال به نام سی.ای.اس. یک ویژگی خاص داشت؛ دلزدگی خبرنگاران و شرکت کنندگان از تکنولوژی. خیلی از خبرنگاران از این گفتند که قدم زدن در سالن‌هایی انباشه از میلیون‌ها دلار تلویزیون سه بعدی که کسی علاقه‌ای به خریدن آن‌ها ندارد و دیدن رقابت تولید کننده‌ها برای ساختن بلندگوهایی که برای اتصال به پخش کننده نیازی به سیم ندارند و لپ‌تاپ‌های جدیدی که برای جو سازی در بازار اسم اولترابوک روی آن‌ها گذاشته شده در حالی که به سنت هر ساله، فقط کمی سبک‌تر و کوچک‌تر هستند فقط و فقط خسته کننده است. اکثر آدم‌ها هیجان عجیبی برای این نداشتند که ببینند قرار است امسال چطور خوشبخت شوند و شنیدن حرف مدیران شرکت‌ها که قول می‌دادند تا پایان امسال از فلان محصولشان یک میلیون خواهند فروخت حداقل امسال و در فضای پر التهاب سیاسی و رخوت آلود اقتصادی آمریکا و اروپا برای کسی هیجان خاصی نداشت.

این تلاش تولیدکننده‌ها برای ایجاد هیجان از طریق کالاهای جدیدی که تا دو سال قبل کسی نیازی به آن‌ها احساس نمی‌کرد، همزمان شده است با تصویب قانونی به اسم سوپا در آمریکا. این قانون با لابی موسسات بزرگ پخش فیلم و موسیقی به کنگره رفته و در صورت تصویب، به دولت اجازه خواهد داد تا سایت‌هایی که قوانین کپی رایت را نقض می‌کنند یا به این سایت‌ها لینک می‌دهند را از اینترنت حذف کنند. برای توضیح فنی این اشتباه، ۸۳ نفر از کسانی که پایه‌های اینترنت را طراحی و اجرا کرده‌اند نامه‌ای به کنگره نوشته‌اند و تذکر داده‌اند که این قانون در صورت تصویب نه فقط ضربه بزرگی به حقوق بشر بلکه در تناقض با مفهوم اینترنت و از آن بالاتر، از نظر فنی غیرقابل اجرا خواهد بود. علاوه بر این مردم آمریکا مشغول نوشتن نامه به مجلس‌نشینانشان برای متوقف کردن این قانون هستند و امروز هم قرار است سایت‌های بسیار بزرگی مثل ویکیپدیا، بوئینگ بوئینگ و ردیت برای جلب کردن توجه عمومی به این جریان، صفحه‌های خود را سیاه کنند.

و ما همه این اخبار را با اینترنتی دنبال می‌کنیم که تقریبا در ایران وجود ندارد. کماکان یک جستجوی ساده در گوگل گاهی غیرممکن می‌شود و استفاده از سایت‌های مطرح دنیا تقریبا به تصوری محال تبدیل شده‌ و ما هنوز با لبخند منتظر نشسته‌ایم تا شاید وقتی کسی جایی احساس کند خوب است توضیح بدهد که آیا قرار است وضع اینطور بماند، قرار است بدتر بشود یا شاید هم این احتمال را مطرح کند که ممکن است لنگر کشتی پایش را از روی کابل زیردریایی بردارد.

اینترنت یعنی زندگی

همچنین منتشر شده در روزنامه روزگار

من در یک شرکت مخابراتی کار می کنم و کارم این است که از لحظه ورود به شرکت وارد وی پی ان اختصاصی شرکت بشوم و با دسترسی به فایل‌های سازمانی‌ام، ایمیل‌هایم را دریافت کنم، بخوانم، جواب بدهم و در صورت بروز مشکلی روی یک سرور مخابراتی، از طریق پروتکل‌های امن به سرور لاگین کرده، مشکل را حل کنم. بنا به قانون کاری، من باید بتوانم هر مشکل را در چهار ساعت حل کنم اما حالا باید خوشحال باشم اگر اصولا موفق شوم به وی پی ان شرکت وصل شوم و در طول هشت ساعت حضورم در دفتر، ایمیل‌هایی که قدیم در دو دقیقه دانلود می‌کردم را دریافت کنم و به بعضی از آن‌ها جواب دهم. سوالم این است که آیا من قربانی چیزی هستم که به شکل غیرفنی، اینترنت ملی نامیده می‌شود؟

زمزمه اینترنت ملی سال‌های سال مطرح بود. از زمان پروژه‌های پرهزینه تبیان و شارع حرف از اینترنت ملی بود و از همان زمان هم افراد فنی سعی می‌کردند توضیح بدهند که اینترنت، ذاتا یک شبکه واحد جهانی است و چیزی به اسم «اینترنت ملی» از نظر مفهومی متناقض است. حدس ما این بود که چیزی که تحت عنوان اینترنت ملی تبلیغ می‌شود یک شبکه داخلی است که مهندسان شبکه به آن «اینترانت» می‌گویند. متاسفانه تا این لحظه هم هیچ کس احساس نکرده وظیفه دارد در مورد چنین پروژه عظیم و پرهزینه‌ای اطلاعات فنی منتشر کند یا حداقل منظور نهایی از این برنامه بزرگ را توضیح بدهد. البته گاه گداری بعضی از دست‌اندرکاران در گوشه‌هایی از صحبت‌هایشان توضیحات مبهمی در مورد این جریان داده‌اند و مثلا پایگاه اطلاع‌رسانی دولت گفته است که یکی از اهداف مهم این پروژه ایجاد امنیت و مصون ماندن از حملات اینترنتی و مقابله با آمریکا در جنگ نرم است. در این شرایط اگر ما بخواهیم در مورد این پروژه حرف بزنیم تنها راهمان این خواهد بود که که با دیدن شرایط اسف بار اینترنت خودمان و مرتبط کردن آن با صحبت‌های مبهم و غیر فنی مسوولان، حدس‌هایی در مورد آینده بزنیم.

از یک طرف می‌شود خوشبین بود. شاید واقعا اینهمه هزینه مادی و معنوی فقط برای ساختن یک شبکه داخلی سریعتر است. شبکه‌ای که بتواند تلویزیون ملی را به کامپیوترهایمان بیاورد یا باعث شود تمام دانشگاه‌ها، مراکز صنعتی و تحقیقی و دولت و تک تک ساختمان‌های کشور بتوانند اگر بخواهند با هزینه‌ای نسبتا کم به همدیگر وصل شوند و با نگه داشتن ترافیک ایران در داخل کشور باعث پایین آمدن هزینه‌های تحمیل شده به سیستم‌های مخابراتی و بالا رفتن امنیت آن‌ها شوند.

اما راستش را بخواهید حتی برای آدم خوشبین مثل من هم، وزنه بدبینی به شبکه اینترانت ملی بسیار سنگین‌تر از وزنه خوشبینی به آن است. واقعیت این است که تقریبا تمام کشورهای جهان خطوط پر سرعت داخل کشور خود را توسعه داده‌اند تا به ارتباطات داخلی امن و ارزان دسترسی داشته باشند اما به جز کره شمالی و کوبا و چین هیچکدام نیازی ندیده‌اند که اسمی به جز «اینترنت» روی این شبکه بگذارند. در این کشورها حضور این خطوط پر سرعت داخلی از دید کاربران معمولی مخفی مانده و خود این خطوط تبدیل به بخشی از اینترنت جهانی در آن کشور شده‌اند. اما در کشور من دائما از اینترانت داخلی و شیوه ارتباط آن با اینترنت صحبت می‌شود و از طرف دیگر هم سرعت و کیفیت غیرقابل استفاده اینترنت در این روزها و قطع بیشتر و بیشتر ارتباط من با سرویس‌هایی که نقش پررنگی در زندگی هر انسان مدرن دارند (از ایمیل تا سرچ و دسترسی به شبکه‌های اجتماعی و چت و …)‌ و مرتبط کردن اینها با هم، متاسفانه کفه بدبینی را سنگین و سنگین‌تر می‌کند. مسوولان در جاهایی سعی کرده‌اند بگویند که «اینترنت در کنار شبکه ملی به همان شکلی که وجود داشته همچنان باقی خواهد ماند» اما حقیقت این است که این حرف برای من هیچ دلداری‌ای در پی ندارد. من هم می‌دانم که اینترنت در سر جای خودش باقی خواهند اما سوالم این است که دسترسی من به آن اینترنت چگونه خواهد بود؟ آیا مثل این روزها؟ به قول دوستان، این اینترنت نیست که قطع شده بلکه این دسترسی ما به اینترنت است که روز به روز کندتر، محدودتر و در یک کلام اسف بار تر شده.

اینترنت یک ابزار لوکس نیست. درست است که اینترنت اصلی‌ترین ابزار چرخش اطلاعات است اما این ابزار کاربردهایی آنقدر متنوع در زندگی مدرن دارد که قطع آن می‌تواند تاثیرات بسیار جدی در شکل حیات اجتماعی جوامع بگذارد. بی‌تعارف چیزی هم به اسم اینترنت ملی در جهان مهندسی وجود ندارد. یک کامپیوتر یا به اینترنت وصل است یا به آن وصل نیست و اینترنت هم یک چیز واحد در تمام جهان است. باید بدانیم که اینترانت داخلی، اینترنت نیست و اگر واقعا قرار نیست وجود «اینترنت ملی» تهدیدی برای ارتباط ما با اینترنت باشد، خوب است مسوولان به شکل شفاف توضیح بدهند که مشغول چه کاری هستند و از نظر فنی این پروژه را برای جامعه‌ای که مشغول پرداخت هزینه آن است تشریح کنند. اگر هم قرار است ارتباط خجالت آور فعلی ما با اینترنت ادامه پیدا کند یا حتی بدتر شود و واقعا کسانی هستند که فکر می‌کنند این به نفع کلیت جامعه است، بازهم خوب است این مطلب را به شکل صادقانه با مردم در میان بگذارند و بگویند که به خاطر سلامت خود آنان قرار است قطعی کامل اینترنت ادامه پیدا کند تا منی که برای زندگی روزمره ام وابسته به شبکه‌های کامپیوتری هستم، با چشم‌هایی اشک بار از همین حالا به فکر منتقل کردن زندگی‌ام به اینترانت داخلی باشم تا حداقل کارم را از دست ندهم.

بازی به مثابه خودکاتالیزور هوش

همچنین در روزنامه اعتماد چاپ شده بود

آیا ممکن است ما در مراحل آغازین یک سیستم خودکاتالیزور باشیم. کاتالیزور یا آسان‌گر را از زمان دبیرستان به یاد داریم: ماده‌ای که به یک مخلوط واکنشی اضافه می‌شود تا سرعت رسیدن آن به حالت تعادل را افزایش دهد بدون اینکه خودش دستخوش تغییر شود. در یک پله بالاتر، خودکاتالیزور وضعیتی است که در آن یکی از محصولات واکنش، کاتالیزور همان واکنش است و در نتیجه سرعت واکنش دائما در حال افزایش.

این روزها رشد علم بسیار کند شده است. ده‌ها و صدها دانشمند تلاش می‌کنند تا علم را ذره‌ای به جلو ببرند و تحولی که مصرف کنندگان باید یک سال انتظارش را بکشند، اضافه شدن امکان ارسال و دریافت فایل به آیفون است. مدت‌ها است که دیگر خبری از کشف‌های عظیم نیست. خودرو اختراع شده، هواپیما به پرواز درآمده، انسان روی ماه قدم گذاشته، طاعون کنترل شده و این روزها خبری مثل احتمال عرضه یک آی.پد. هفت اینچی یا ساخت یک نیروگاهی اتمی جدید بعد از شصت سال که از ساخت اولین نمونه این نیروگاه‌ها می‌گذرد تبدیل شده به سرتیتر داغ اخبار علمی.

اما چرا؟ شاید قبلا تمام چیزهای راحت و دم دست اختراع شده‌اند. شاید هم انسان برای سرعت بخشیدن دوباره به رشد علمی نیازمند ابزاری جدید است. ما این روزها به کامپیوترهایمان افتخار می کنیم. کامپیوترهایی که سریعترین و خوش‌حافظه‌ترین و حرف‌گوش‌کن‌ترین دستیارهای بشریت هستند اما با این نقیصه بزرگ که از خودشان ابتکاری ندارند. کامپیوترها واقعا خنگند. برای سرعت بخشیدن به علم، دم دست ترین کاری که می‌توانیم بکنیم هوشمند کردن کامپیوترها است. یعنی خارج کردن کامپیوترها از زمره موجودات بسیار سریع، دقیق ولی نفهم و وارد کردن آن‌ها به پروسه واقعی تحلیل مساله و نوشتن الگوریتم‌هایی برای حل مشکلات جهان و نه فقط اجرای این الگوریتم‌ها. البته اینجا هم خبرهای بدی انتظار ما را می‌کشند. هوش مصنوعی در شکل آکادمیک آن مدت‌ها است که بسیار کند پیش می‌رود و تنها حوزه فعلی تغییر سریع در الگوریتم‌های یادگیرنده و هوش مصنوعی در دو حوزه کاملا متفاوت – و اتفاقا در بعدی دیگر شدیدا مشابه – جریان دارد: جنگ واقعی و بازی‌های کامپیوتری.

در مورد جنگ ترجیح می‌دهم حرفی نزنم اما در مورد بازی‌ها وضع بسیار جذاب است: خاصیت خودکاتالیزوری هوش. بازی‌ها در حال حاضر دارای بهترین هوش مصنوعی‌هایی هستند که در اطرافمان می‌توانیم ببینیم. در بازی‌های کامپیوتری، الگوریتم‌ها واقعا در مقابل شما می‌جنگند، مخفی می‌شوند، مقاومت می‌کنند و گاهی واقعا شکست دادن آن‌ها مشکلتر از شکست دادن انسان‌ها است. این یعنی کودکان – و البته بزرگسالانی که هنوز آدم بزرگ نشده اند – در حال آموختن و پرورش استعدادهایشان در مقایسه با کامپیوترها هستند. این آدم‌ها در بازی‌هایی مانند «تمدن» یا «سیم سیتی» تلاش خواهند کرد تا از هوش مصنوعی کامپیوترها جلو بزنند و با درک بهتر توسعه سیاسی یا شهرسازی، جهان بهتری در کامپیوتر خلق کنند. این بچه‌ها با درک بهتری از جهان بزرگ خواهند شد و هوش مصنوعی‌های بهتری برای بازی‌ها خواهند نوشت که به مثابه خودشان نیازمند نسل پیشرفته‌تری از بازیکن‌ها خواهد بود. این مساله می‌تواند در جنبه‌های دیگر – از هدفگیری بهتر تا خلق گرافیک کامپیوتری چشمگیرتر – نیز اتفاق بیافتد و کل چرخه به عنوان یک سیستم خودکاتالیزور، در یک حلقه بازخوردی مثبت نه فقط سرعت که شتاب رشد علم را هم بهبود بخشد. همین حالا هم اگر به وضعیت کامپیوترها و کارت‌های گرافیکی‌ و بازی‌هایتان نگاه کنید، خواهید توانست مراحل اولیه این واکنش زنجیره‌ای را شاهد باشید.

هیجان زده نشویم! نه رشد علم اینقدر کند شده و نه یک عامل مجزا مثل بازی خواهد توانست به این راحتی‌ها باعث شود که دنیای ما، جهان بهتری شود اما دفعه بعد که کودکی را دیدیم که به شکلی بازی می‌کند که برای ما غیرقابل درک است، به این فکر کنیم که شاید یک چرخه خودکاتالیزور در حال اجرا است.

منبع اصلی ایده

کامنت مهم از سولوژن به این مطلب ژورنالیستی که چون حتما باید همراه این مقاله خونده بشه کپی می کنم اینجا

جادی جان!

نوشته‌ات خیلی خوب نبود و حرف‌های بی‌سند و مدرک زیاد داشت. مثلا یعنی چه پیش‌رفت علم کند شده است؟ داده‌ای داری که چنین نشان دهد؟ چون ای‌فون دیر به دیر آپ‌دیت می‌شود، پیش‌رفت علم کند شده؟ از کی تا به حال طراحی‌ی آی‌فون جزو علم محسوب می‌شود؟ چنین کاری جزو تکنولوژی است و نه علم و اتفاقا پیش‌رفت تکنولوژی نیز کند نشده بلکه ما کمی بی‌صبر شده‌ایم!
در ضمن گفته‌ای هوش مصنوعی در شکل آکادمیک آن مدت‌هاست که بسیار کند پیش می‌رود. چنین حرف‌ای نادرست است. سرعت پیش‌رفت پژوهش بر هوش مصنوعی اتفاقا روز به روز بیش‌تر می‌شود. اشتباه از این‌جا پیش می‌آید که تصورات و قول‌های اولیه‌ای که در دهه‌ی شصت درباره‌ی هوش مصنوعی داده می‌شد محقق نشده است. و از طرف دیگر راه حل پیش‌نهادی‌ی آن زمان (symbolic AI) تقریبا در دهه‌ی هشتاد به سنگ خورد. دهه‌ی هشتاد می‌شود بیست سی سال پیش و آدم‌ها بیست سی سال است که در مسیرهای دیگری پژوهش می‌کنند. تصور این‌که چون symbolic AI به سنگ خورد، پس کلا پژوهش AI ول‌معطل است نادیده گرف

تن سه دهه از رشته‌ایست که پنجاه سال بیش‌تر قدمت ندارد. هم‌چنین این بدان معنا نیست که سرعت پژوهش و پیش‌رفت کم‌تر شده، بلکه بدان معناست که مساله‌ی AI پیچیده‌تر از آن است که در ساله‌های ابتدایی تصور می‌شد و نیاز به کار بیش‌تری دارد. و البته توجه کن که حل مساله‌ی AI یکی از بزرگ‌ترین -اگر نه بزرگ‌ترین- مساله‌ایست که بشر تاکنون به خود دیده است. ساخت یک موجود هوش‌مند با قابلیت‌های انسان یا بالاتر چیزی نیست که تاکنون مشابه‌اش انجام شده باشد.

پهنای باند به عنوان حقوق بشر

همچنین چاپ شده در روزنامه اعتماد ۲۵ آبان ۱۳۹۰

دبیر کل اتحادیه بین‌المللی مخابرات یکشنبه گذشته یکبار دیگر تاکید کرد که ارتباطات با پهنای باند بالا باید به عنوان یکی از حقوق بشر به تصویب سازمان ملل و کشورهای عضو برسد. حمدون توره می‌گوید که دسترسی شهروندان به اینترنت سریع، از نظر این سازمان محوری صنعت مخابرات، چیزی هم رده دسترسی به غذا، سلامت و داشتن سرپناه است. او می‌گوید «حق داشتن ارتباط، یک حق پایه‌ای است که به نظر من باید در برنامه ملی هر کشوری قرار گیرد. شما نمی‌توانید به اهداف توسعه هزاره و محو فقر از جهان برسید بدون اینکه از تکنولوژی ارتباطات و اینترت برای عرضه سلامت، تحصیل و خدمات دولتی استفاده کنید.»

البته این حرف منتقدانی هم دارد. تحلیلگر فرهنگ گیکی نشریه فوربس می‌نویسد که نه فقط قبل از اینترنت چیزهایی مانند هوای پاک و دسترسی رایگان به آب سالم باید جزو حقوق بشر قرار گیرند که از آن مهمتر باید توجه کنی که نداشتن دسترسی به اینترنت آزاد و سریع، ذاتا یک مشکل مستقل نیست بلکه نشانه‌ای است از مشکلی بزرگتر در جایی دیگر. این حرف مشخصا به معنی عدم اهمیت اینترنت آزاد و حق دسترسی به ارتباطات نیست. ارتباطات یکی از ضروری‌ترین پایه‌های آزادی است. به زندان‌ها نگاه کنید! در زندان غذا رایگان است، جای خواب رایگان است و حتی بهداشت رایگان است و در مقابل برای زندان کردن زندان، مهمترین چیزی که در یک زندان شرافتمندانه از زندانی سلب می‌شود، ارتباطات نامحدود و آزاد است. اصلی‌ترین مجازات زندانی – تکرار می کنم در یک زندان معقول – این است که اجازه ندارد به شکل آزاد ارتباط برقرار کند. اجازه ندارد هر وقت خواست با هر کسی در هر کجای جهان صحبت کند و اجازه ندارد به شکل نامحدود به اینترنت و ایمیل دسترسی داشته باشد.

پس از یک طرف حرف آقای توره درست است: پهنای باند بالا یکی از اولین حقوق شهروندی است که یک جامعه آزاد را با یک جامعه شبه‌زندان متفاوت می‌کند. اما همزمان این ایده اتحادیه بین المللی مخابرات که تقریبا تمامی روش‌های ارتباطی ما مدیون آن هستند، دقیق نیست. مساله این است که اعلام پهنای باند بالا به عنوان یک حق بشری، ضرری ندارد اما مشکل خاصی را هم حل نمی‌کند و احتمالا حتی به دردسر و هیجانش هم نمی‌ارزد. اگر یک روز اعلام شود که از امروز سازمان ملل اینترنت را به عنوان یک حق انسانی معرفی کرده، اکثرا خوشحال می‌شویم اما فکر می‌کنید این جریان واقعا چه فرقی در وضعیت ارتباطی مردم کره شمالی ایجاد خواهد کرد؟ علاوه بر این بحث قیمت هم مطرح است. آیا حقوق بشر فروشی است؟ حالا هم تحصیل و درمان و غیره همه و همه جزو حقوق بشر هستند و همه هم به راحتی به بهترین نمونه آن‌ها دسترسی دارند اما فقط و فقط اگر توان پرداخت هزینه‌اش را داشته باشند. آیا قرار است اینترنت با پهنای باند هم در کنار همین‌ها قرار بگیرد؟

همانطور که گفتم، اضافه شدن پهنای باند بالا به یکی از حقوق انسانی، برای من به شخصه هیجان انگیز است و خوشحال کننده اما من یکی که احساس نمی‌کنم تصویب شدن این قانون، تفاوت خاصی در دسترسی من به اینترنت ایجاد کند.

این بی‌سرنشین‌های لعنتی

همچنین چاپ شده در روزنامه اعتماد ۱۸ آبان ۱۳۹۰

جنگ‌های قدیم شرافتمندانه‌تر بودند. پادشاه باید در جلوی ارتش می‌ایستاد و می‌جنگید و می‌کشت یا کشته می‌شد. آن زمان فرمان جنگ از طرف یک فرمانده به معنی خطر جانی برای شخص خودش بود. تکنولوژی ارتباطات این خاصیت شرافتمندانه جنگ را از میان برداشت. وقتی پادشاه می‌توانست از قصر زیبا و امنش، جنگ را کنترل کند، دستور حمله بسیار راحت‌تر صادر می‌شد چون شکست و پیروزی برای پادشاه دیگر فقط به معنی ایجاد تعادل بین تعداد سربازان و میزان سرزمین مورد حکمفرمایی بود.

حالا جنگ حتی مسخره تر هم شده. نقشه زمین پر شده از لکه‌هایی به نام پایگاه‌های هواپیماهای بدون سرنشین. یکی از این پایگاه‌ها که پر از نمایشگر و دسته‌های کنترل هواپیما است در لاس وگاس قرار دارد، یکی دیگر در آفریقا و در میدانی که سابقا در اختیار لژیون خارجی ارتش فرانسه بود و یکی دیگر هم در افغانستان. برای «خلبان»های ساکن در اتاقک‌های امن دارای تهویه مطبوع، کار و تفریح کاملا مشابه شده: گرفتن یک جوی استیک کنترل هواپیما در دست و نگاه کردن به یک نمایشگر و به حرکت درآوردن هواپیما و شلیک به اهداف. خط مرز بین بازی و کار، مجازی و واقعی بودن هواپیمای مورد کنترل است.

این هواپیماهای بدون سرنشین از پایگاه‌های بسیاری در جای جای کره زمین پرواز می‌کنند و بدون به خطر انداختن جان حتی یک سرباز، اهداف فرماندهان را اجرا می‌کنند. ممکن است هدف جاسوسی باشد، حمله کینتیک به یک کشور باشد یا ترور رهبر القاعده در یک نقطه دور افتاده یک کشور ثالث. تنها صدمه‌ای که ممکن است به کشور حمله کننده وارد شود، از بین رفتن یک هواپیمای کنترل از راه دور است.

اما این ماجرا دامنه‌ای گسترده‌تر از دولت‌ها و جنگ بین کشورها دارد. ماه گذشته پلیس بوستون، یک جوان ۲۶ ساله را به اتهام برنامه‌ریزی برای حمله تروریستی توسط هواپیماهای مدل قابل کنترل از راه دور دستگیر کرد. مشخص است که آن حمله و آن هواپیما نمی‌توانست صدمه فیزیکی خاصی به جایی بزند ولی فراموش نکنیم که پارسال چین ۲۵ مدل هواپیمای نظامی کنترل از راه دور را در نمایشگاه صنایع هوایی‌اش به فروش گذاشت و این یعنی به زودی اکثر کشورها و گروه‌های دنیا به راحتی می‌توانند آن‌ها را بخرند و به هر رنگی که دوست دارند تزیینشان کنند. برای گسترده‌تر کردن این جنگ تسلیحاتی بدون سرنشین، پلیس مونگومری آمریکا هم در ماه گذشته سفارش هلیکوپترهای کنترل از راه دوری را داده که توان حمل سلاح دارند. پلیس گفته سلاح‌های حمل شده توسط این موجودات لعنتی سلاح‌های غیر کشنده خواهند بود که تنها توان متوقف کردن مجرمان را خواهند داشت اما آخرین چیزی که من در این دنیا می‌خواهم، یک هلیکوپتر سیاه کوچک است که در آسمان مشغول دنبال کردنم باشد و در حالی که من مشغول فریاد «من بیگناهم» کشیدنم، به سمتم باتوم الکتریکی پرتاب کند. حتی اگر به گفته رییس پلیس این باتوم کشنده نباشد و فقط بتواند مظنونین را «ناتوان» کند.

دوربین راه حل نیست

همچنین چاپ شده در روزنامه روزگار روزنامه روزگار توقیف شد

به نظر من، اگر کسی دوست دارد در شهر دوربین داشته باشد، بهتر است ایده‌اش را این روزها مطرح نکند و منتظر شود تا دو سه ماهی از وقایع لندن بگذرد. هنوز یک هفته هم از شورش‌های انگلیس نگذشته و لازم به یادآوری نیست که لندن شهری است با بیشترین میزان دوربین کنترلی پلیس در تمام جهان. در انگلستان چهار میلیون و دویست هزار دوربین نصب شده وجود دارد که می‌شود یک دوربین به ازاء هر هفده شهروند. بنا به گفته رییس پلیس انگلستان، تنها سه درصد جرایم توسط دوربین‌های نظارتی حل شده‌اند؛ ادعایی که بسیاری جرم‌شناسان و جامعه‌شناسان حتی آن را هم رد کرده‌اند. اضافه می‌کنم که در سال ۲۰۰۸، پلیس متروپل لندن، گزارش داد که به ازای نصب هر هزار دوربین در شهر، توانسته در هر سال فقط یک جرم را کشف کند. حتی پلیس هم اذغان دارد که هرچند دوربین می‌تواند کاربردهای امنیتی متنوعی داشته باشد، اما در پیشگیری از جرم ناتوان است.

دوربین‌هایی که در حال حاضر در تمام بریتانیا پخش شده‌اند تکنولوژی‌ای بسیار پیشرفته دارند. بعضی‌ از آن‌ها توان دید در شب دارند، می‌توانند حرکات را تعقیب کنند، از راه دور کنترل شوند، کانال‌های صوتی در آن‌ها تعبیه شده‌اند و زومی دارند آنقدر قوی که می‌توانند علامت مشخصه چهره یک نفر را حتی از فاصله صد و پنجاه متری نمایان کند. در بریتانیا،‌ پلیس‌ها به جای گشت زنی در خیابان، در اتاق‌های کنترل مرکزی مستقر هستند و به تصاویر این دوربین‌ها نگاه می‌کنند و در صورت مشاهده جرم یا احساس احتمال وقوع آن، نزدیکترین گروه را به منطقه اعزام می‌کنند. گفته می‌شود که این دوربین‌ها به زودی به میکروفون‌هایی مجهز خواهند شد که می‌توانند به گفتگوهای افراد در پارک‌ها، مترو و دیگر مکان‌های عمومی گوش بدهند و دست پلیس را برای تلاش در کشف یا احیانا پیشگیری از جرم از قبل هم بازتر بگذارند. اما آیا این سیستم‌ها موفق بوده‌اند؟

تحقیقی که اخیرا در مرکز جرم‌شناسی اسکاتلند انجام شده نشان می‌دهد که تمام ادعاهای کارا بودن دوربین برای پیشگیری از جرم، غیرواقعی است. مجرمین احساسی، تحت تاثیر مواد روانگردان و فقرایی که چیزی برای از دست دادن ندارند، اهمیتی به دوربین‌ها نمی‌دهند و جرایم سازمان یافته و دیگر مجرمان حرفه‌ای هم با دانستن جای دوربین‌ها، خلاف خود را به چند متر آنطرف‌تر منتقل می‌کنند. تحقیق مشابهی در مرکز سیاستگذاری سلامت و جامعه دانشگاه برایتون نیز همین نظر را تقویت می‌کند. این تحقیق به شکل تجربی نشان می‌دهد که بر خلاف ادعای دوربین‌دوستان، خشونت و ناامنی و بی‌نظمی در مناطقی که دوربین در آن‌ها کار گذاشته شده نه فقط کم نشده که در حال افزایش نسبی هم هست.

اما مخالف من با نصب دوربین در شهر توسط پلیس، تنها ناظر به ناکارایی آن برای کشف یا پیگشری از جرم نیست. بحث مهمتری هم مطرح است. چه کسی تعیین می‌کند که دوربین‌ها چگونه مورد استفاده قرار خواهند گرفت و چه کسی به ناظران دوربین‌ها، نظارت خواهد کرد؟ کشورهای دیگر دنیا و در راس آن‌ها انگلستان، این تجربه را از سر گذرانده‌اند. چند سال قبل یکی از کاربران دوربین‌های پلیس میدگلامورگان انگلستان، به دلیل بیش از دویست مورد استفاده از دوربین برای دید زدن زنان و ایجاد مزاحمت برای آن‌ها دادگاهی شد. چه کسی تضمین می‌دهد که اتفاق مشابهی نیافتد؟ بحث حریم شخصی بسیار مهم است. آیا پلیس حق دارد هر گوشه از حرکات یک شهروند را که خواست زیر نظر بگیرد تا شاید بتواند جرمی را کشف کند؟ آیا حق دارد به مکالمات دو نفر در یک رستوران حتی پیش از اینکه به چیزی متهم شده باشند گوش بدهد؟ آیا حق دارد برای خواندن پیامک‌های دریافتی و ارسالی افراد منتظر برای مترو، روی صفحه گوشی افراد زوم کند تا شاید بتواند از یک جرم احتمالی پیشگیری کند؟

خوشبختانه در بسیاری کشورها دادگاه‌ها رای داده‌اند که مردم در فضای عمومی هم حوزه شخصی‌ای دارند که باید توسط دولت رعایت شود. علاوه بر خصوصی شمردن حریم افراد در محیط‌های عمومی، برای نمونه قانون حفاظت از داده‌های ۱۹۹۸ انگلستان می‌گوید که دسترسی گروه‌های مختلف به اطلاعات دوربین‌ها باید کاملا تحت نظارت مراجع دموکراتیک قرار بگیرد و بنا به این قانون، هر گروهی که بخواهد به تصاویر سطح شهر دسترسی یابد، ملزم به دریافت مجوز از آژانس حفاظت داده‌ها است. قوانین تکمیلی هم روی نصب دوربین در سطح شهر محدودیت اعمال می‌کنند و آن را منوط به کسب مجوز می‌دانند و تاکید می‌کنند که هر فیلم ضبط شده از سطح شهر، بعد از چه مدتی باید از آرشیو حذف گردد. این ایده برای پیشگیری از وضعیتی است که با داشتن آرشیوی عظیم از تصاویر و اتفاقات تمام شهر در تمام زمان‌ها، گروه مسلط بتواند همیشه رقیبانش را به بهانه‌های مختلف از میدان به در کند یا تک تک حرکات آن‌ها را زیرنظر قرار بدهد بدون اینکه کسی بر ناظران، نظارت کند.

برای من کاملا قابل درک است که کسی بخواهد در شهر تهران، دوربین کار بگذارد. کاملا هم مثبت می‌دانم اگر کسی به دنبال کاهش جرم در این شهر بی اخلاق باشد. اما چیزی که درک نمی‌کنم عدم مراجعه به تجربیات دیگر کشورها، عدم استفاده از تحقیقات علمی انجام شده جهانی و عدم سفارش تحقیق به نهادهای تحقیقاتی کارا و بی طرف محلی است. چیزی که مشخص است این است که کاهش جرم در یک جامعه وابسته است به پیروی اعضای آن از قرارداد اجتماعی جاری؛ اگر مردم به قوانین نوشته و نانوشته‌ای که باعث اتصال آن‌ها به یکدیگر می‌شوند معتقد باشند و وجدان و آگاهی خود را بر آن ناظر ببینند، جرم در جامعه کاهش می‌یابد. در مقابل اگر فقر، اعتیاد، عدم امید به آینده، بی‌ثباتی، بی‌اعتقادی به اخلاق و غیره در جامعه گسترده شود یا قوانین بدون توجه به الگوهای رفتاری پذیرفته شده و مرسوم تعریف شوند، میزان وقوع جرم هم در جامعه زیاد می‌شود. در چنین شرایطی، تاکید بر دوربین یعنی تضعیف باور به وجدان و تلقین این واقعیت که در این جامعه افراد جرم مرتکب نمی‌شوند چون پلیس در این لحظه مشغول نگاه کردن آن‌ها است. حداقل تا وقتی صحبت از پیشگیری از جرایم خیابانی باشد، این مخرب‌ترین تبلیغ است و بر اساس تحقیقات و تجربیات، کاملا ناکارا.

مرتبط انگلیسی: مقاله عالی کوری دکترو در گاردین

پورنوگرافی جنگ

همچنین چاپ شده در روزنامه اعتماد چهارم آبان ۱۳۹۰

روی جلد سی دی آموزش جنسی «آشنای محبوب» نوشته شده «منفی ۱۸ سال» که البته احتمالا منظور بالای هجده سال است. یعنی در جامعه‌ای که در آن ازدواج کودکان زیر هجده سال به شکل قانونی اتفاق می‌افتد و ثبت می‌شود، محصولی که در آن به شکل سربسته از روابط زناشویی حرف زده شده و مجوز وزارت ارشاد را دارد را نمی‌توان به یک دختر ازدواج کرده هفده ساله فروخت.

در همین جامعه فیلم‌ها به سبک غربی برای جلب مخاطب، از عناوین «به کودکان توصیه نمی‌شود» استفاده می‌کنند و بازی‌های کامپیوتری‌ای مانند کال آف دیوتی برای رده‌های سنی زیر ۱۳ سال غیرمناسب تشخیص داده می‌شوند چون خشونت و خون در آن‌ها زیاد است و مشاهده‌شان برای کودکان ناسالم.

اما همین مکان-زمان با افتخار مردم را به دیدن اعدام در ملاء عام دعوت می‌کند یا همین روزنامه عکس جنازه لخت و خون آلود قذافی را در صفحه اول چاپ می‌کند. بخشی از این سیستم جلوی چشم شهروندان فجیع‌ترین شکل خشونت را انجام می‌دهد، بخشی از آن با دست به دست کردن عکس کودکی که مشغول تماشای این خشونت در خیابان است اعتراض می‌کند، بخشی از آن هیجان زده است از دیدن عکس‌های جسد خونین دیکتاتور و بعضی آدم‌ها افتخار می‌کنند که نفر اولی باشند که فیلمی را به اشتراک بگذارند که چاقو به جایی زده شده که – حتی به نظر خودشان هم -نباید.

سخت است دیدن جنازه قذافی و به پورنوگرافی فکر نکردن. پورنوگرافی با تعریف «نمایش اعمال به شکلی شورانگیز برای دریافت عکس‌العمل‌های آنی احساسی» (مرین – وبستر).

روزگاری تصاویر خبری توسط خبرنگاران عکاس گرفته می‌شدند. حالا اصلی‌ترین تصاویر از شهروندانی می‌آیند که یک موبایل در دست دارند و برای شهرتی چند دقیقه‌ای تلاش می‌کنند نفر اولی باشند که تصویر را مخابره می‌کنند. آن روزها خبرنگارها باید اخلاق خاصی را رعایت می‌کردند اما اگر امروز شما به بحث‌های اخلاقی فکر کنید، میدان شهرت چند دقیقه‌ای را به یک نفر دیگر بخشیده‌اید. حتی فرصت فروختن فیلم هم برایتان وجود ندارد. یا سریعا برای همه آپلود کنید یا بی‌ارزش می‌شود.

بعد هم نوبت عقب نماندن رسانه‌های سنتی است از رسانه‌های غیرمتمرکز جدید. اگر روزنامه‌ای جرات بکند و عکس جنازه خونالود قذافی را در صفحه اول چاپ نکند، خوانندگان خواستار پورنوگرافی جنگ را از دست خواهد داد و اگر این را از دست بدهد، کسانی که دنبال سفر رویایی به بالی هستند هم آگهی‌شان را از یک روزنامه دیگر انتخاب خواهند کرد.

اما تکلیف کودکان، ‌صلح دوستان و کسانی که نمی‌خواهند صبحشان را با تصاویر یک جنازه در صفحه اول همه روزنامه‌ها شروع کنند چیست؟ آن‌ها چاره‌ای به جز پذیرفتن سرنوشت ندارند. حتی اگر صبح چشمشان را ببندند، ظهر این تصاویر را در اینترنت خواهند دید و اگر آنجا را هم سانسور کنند، در موبایل دوستشان. تازه‌! اینها را هم که نبینیم، شب ما می‌مانیم و فیلم‌های سینمایی که به خاطر حذف بقیه چیزها، فقط خشونتش برایمان باقی مانده.

باید به این شرایط جدید عادت کنیم. تنها سوال این است که تا کی می‌خواهیم به بچه‌های سیزده ساله بگوییم که کشتن چند پیکسل کامپیوتری در بازی کاونتر برای روحیاتش نامناسب است و بعد مجبورش کنیم در همه جا با تصویر جسدی مثله شده از یک آدم واقعی کنار بیاید.