تجربه «زینک» و حفظ شرافتمندانه صندل

جادی هستم و صدای من را از فرودگاه بین‌المللی دوبی می‌شنوید!

دیشب با خودم گفتم باید برم ته و توی این Zinc توی هتل کراون پلازا رو در بیارم. بالاخره هم ساعت یک و نیم نصفه شب با دو تا بطری خالی توی اتاق راه افتادم طرف زینک (: اوه راستی قبلش توی کانال یک تلویزیون که مربوط به امکانات خود هتل است چک کردم که درباره زینک چی می شه:

زینک محلی است برای تفریح. با DJ پر هیجان ما و همبازی‌های خوبی که پیدا می‌کنید، پشیمان نخواهید شد.

لوگوی زینک یک خرگوش پشمالوی پاپبون دار است و در ورودی‌اش حفاظت شده با کلی گردن کلفت و به خاطر پله‌ها و پیچ راهرو، داخلش غیرقابل دیدن از بیرون.

اما برگردیم سر ماجرای ماوقع! اونجا بودیم که دیشب تصمیم گرفتم برم زینک و ببینم واقعا اونجا چه خبره. حداکثر این بود که یک ماءالشعیر می‌خوردم و می‌آمدم بیرون دیگر. دم در دو نگهبان چک می‌کنند که فقط ساکنان هتل حق وارد شدن داشته باشند (البته احتمالا همبازی‌ها ساکن هتل نیستند) و بازرسی بدنی هم می‌شوید تا بدون بوق زدن از گیت عبور کنید! من که طبق معمول بدون بوق از گیت رد شدم ولی آن طرف گیت، با احترام برای دومین بار در زندگی این جمله را شنیدم:

 اکسیوز می سر. بات من کن نات انتر ویت صندلز!

دفعه پیش بعد از شنیدن این جمله در ورودی بزرگترین دیسکوی خاور میانه، برای اعلام انزجار از تبعیض بر اا نوع کفش، مستقیم تاکسی گرفتیم و رفتیم کاباره تهران! اما اینبار که لیلا نبود، من هم خوابم می‌امد ضمن شوخی با نگهبان مربوطه و لبخند نزدن به خانم‌هایی که فکر کنم در بیرون در زینک برای آقایانی که به هر دلیلی داخل نمی‌شدند تور پهن کرده بودند، برگشتم به اتاق و خوابیدم تا زینک و هر کسی که من را با صندل راه نمی‌دهد، revenue از دست بدهد (: در فرم نظرخواهی هم برایشان نوشتم که با اینکه قانون قانون است و نظم و ترتیب مقبول ولی انتظار نداشته باشند بدون اینکه دلیلش را بدانم در دمای ۴۱ درجه صندل را کنار بگذارم!

دوبی، شهر عروسکی

دفعه قبل اصولا شهر را ندیده بودم. هتل در یک جای لوکس بود و تمام رفت و آمدها با تاکسی. امروز فرصتی شد که از سر گرسنگی چرخی در شهر بزنم و خیلی سطحی [دوبی] و مردمش را ببینم؛ البته اگر بشود به یان راحتی‌ها از [مردم دوبی] حرف زد.

کماکان دوبی را دوست ندارم. اینبار برایم شهرتر بود اما هنوز هم برایم شهر نشده. دوبی برای من مثل خانه عروسک‌ها است. همه چیزش یا وارداتی است یا صادراتی. در فاصله‌ای که دور هتل را قدم زدم سه تا مغازه استارباکس دیدم، یک پیتزا هات، یک مک دونالد، دو بسکین‌رابینز و یک کنتاکی و کلی چیز تکراری دیگر. اینها خوشحالم کرد و دوست دارم بعضی‌هایشان را انتخاب کنم ولی هر جای دیگر دنیا هم همین امکان را داشتم. در مقابل، غذاهای عربی، غذای لبنانی، آرایشگاه خلیجی و … هم دیدم اما آن‌ها واقعا عربی نبودند بلکه دقیقا همان چیزی بودند که در نظر یک اروپایی، غذا فروشی عربی است. می‌توانم تفاوت را بگویم؟ رستوران صدف اینجا (که آن را هم دیدم)، واقعا یک رستوران ایرانی نیست بلکه اگزاژره(!) شده یک رستوران ایرانی در یک کشور دیگر است. رستوران صدف، مصرف ایرانی ندارد بلکه برای صادرات ساخته شده. متاسفانه همه چیزهای عربی که اینجا دیدم هم همینطور است.

به هرحال فعلا من اینجا هستم. یک و نیم روز دیگر هم اینجا خواهم بود (: البته اینترنت هتل گران است و فردا این را از شرکت خواهم فرستاد و از زمان پست، فقط یک روز دیگر اینجا خواهم بود. اما به هرحال بحث‌ام این است که اینجا را دوست ندارم و ترجیح می‌دادم الان در خانه خودم باشم. حتی به عنوان سفر هم اینجا دوست داشتنی نیست. راستش شاید هم به خاطر دور بودن از زن و فرزند است! اما به هرحال خلاصه کلام این است که زیاد حوصله چیزهای مصنوعی را ندارم و دوبی واقعا مصنوعی است.

[این نظر کاملا شخصی است و بر اساس یک مشاهده کوتاه نوشته شده. بیشتر از آنکه به عنوان یک بررسی بخوانیدش، باید به عنوان نوشته‌های یک آدمی که احساس تنهایی کرده نگاهش کنید (: ولی اصلا نگران نباشید. به من هیچ وقت بد نمی‌گذرد (: برنامه های خوبی فراهم است (:]

اوه راستی! هتل یک Zinc playing room دارد که من نمی‌دانم چیست و مشکوک است و افراد زیر بیست و یکسال هم حق ورود به آن را ندارند! کسی نمی‌داند چیست؟ هتل کراون پلازا هستم.

سفر سریع دوبی: شیوه اتصال به اینترنت در فرودگاه امام خمینی

مثل اینکه با گذشتن یکی دو سه سال از عمر فرودگاه امام خمینی، این فرودگاه دارد از تکنولوژی فاصله می‌گیرد. روزهای اول داشتن اینترنت بی‌سیم در این فرودگاه یک نعمت بود و من هم با همان ایده امروز زود آمدم. با خودم فکر کردم صبح زود راه می‌افتم و می‌آیم: هم شهر خلوت است و هم اینجا با بودن اینترنت بی‌سیم حوصله‌ام سر نمی‌رود. اما پروژه شکست خورد. اول با خراب بودن سیستم پذیرش بار که در نتیجه اش مجبور شدیم نیم ساعت پشت سه نفر بایستیم تا سیستم ری‌استارت شود یا شبکه‌اش وصل شو یا همچین چیزی. بعد با تنظیم نبودن روتر اینترنت که در نتیجه اش با وجود وصل شدن به شبکه‌ بی‌سیمی به اسم Internet، به اینترنت دسترسی نداریم و حالا هم با پرواز یکی دو گنجشک در داخل لابی!

شاید هم به نفع وبلاگ شد چون اول می‌خواستم این فرصت را به چت کردن بگذارنم ولی حالا دارم برای وبلاگ می‌نویسم. راستی این را هم بگویم که هر چیزش که خراب شده باشد، قهوه‌اش کاملا خوب است (:

این سفر یک سفر کوتاه کاری است. کلا دو روز (: برنامه را دقیق نمی‌دانم (: مدیر فنی‌ام گفته با او بیایم و من هم دارم می‌آیم (: اوه راستی این فرودگاه بین المللی، برای استفاده معمول، سوکت برق هم ندارد (:

اینترنت را کشف کردم!!!! روش اتصال اینطوری است:

۱- اول باید یک سرور در اینترنت را پینگ کنید مثلا ping 4.2.2.4
۲- خروجی را نگاه کنید که چیزی شبیه به این است:

92 bytes from 192.168.105.1: Dest Unreachable, Bad Code: 9
Vr HL TOS Len ID Flg off TTL Pro cks Src Dst
4 5 00 5400 d596 0 0000 3f 01 7566 192.168.105.254 4.2.2.4

۳- حالا باید سعی کنید به آی پی ای که نمی‌گذارد شما به اینترنت وصل شوید متصل شوید (با فرض اینکه روتر است و شما می‌خواهید درستش کنید!) صفحه زیر ظاهر می‌شود :


الله اکبر! مبارک است! شماره دروازه ورود به اینترنت در فرودگاه را کشف کرده اید. کافی است که یوزرنیم و پسورد را وارد کنید و به اینترنت وصل شوید!

پاسخ به «چرا مک؟» در هفته دوم

حالا دو هفته است که لپ‌تاپ مک بوک اپل با سیستم عامل OS X رو دارم و خوشبختانه از روزهای اول هم ازش راضی‌تر هستم.

راستش نوشتن درمورد مک‌بوک مشکل است. یکهو با دنیای جدیدی مواجه شده‌ام و وقتی می‌خواهم شروع به نوشتن کنم آنقدر جنبه‌های مختلف به ذهنم می‌رسد که کل مطلب از بین می‌رود (: پس به نظرم بهتر است در بخش‌های مختلف بحث‌های مختلف مربوط به مک را بنویسم. امروز قرار است به این سوال جواب بدهم: چرا رفتی سراغ مک؟ چرا ویندوز نه؟ مگه تو طرفدار نرم‌افزار آزاد نیستی؟ بازهم تکنوتاکس (فروم لینوکسی‌های ایران) می‌یای؟ و …

خب بدون شک من طرفدار نرم‌افزار آزاد بوده و هستم و به احتمال زیاد خواهم بود. من لینوکس را دوست دارم چون آزاد است و نظر فنی‌ام هم این است که نرم‌افزارهای آزاد زیباتر از نرم‌افزارهای بسته هستند. اما من مخالف سرسخت نرم‌افزارهای بسته هم نیستم. نظرم این است که برنامه نویس، اگر بخواهد [حق دارد] برنامه اش را بسته اعلام کند و از استفاده کنندگان پول بگیرد. با این دیدگاه، من هیچ مشکل اخلاقی برای استفاده از مک ندارم. لینوکس برایم جذاب تر است اما خریدن سیستم عامل مک، از نظر من کار بدی نیست.

فاکتور اصلی این است که کامپیوتر برای من یک وسیله کار است. حتی در دنیای لینوکس هم من یک گیک لینوکس نیستم. لذت ناب من یاد گرفتن جزییات سیستم عامل نیست بلکه انجام کارهای لازم با یک ابزار قدرتمند (سیستم عامل و جزییاتش) است. بعضی‌ها عاشق لینوکس هستند چون تا ابد می‌توانند در آن چیز یاد بگیرند. من تا لازم نداشته باشم، جزییات چیزی را یاد نمی‌گیرم. من از گنو/لینوکس لذت می‌برم چون یک ابزار واقعا قوی است اما مشکلم با لینوکس این بود که زمانی که ویندوزی‌ها مشغول غر زدن درباره یا زل زدن به ویندوز خود بودند تا بوت شود یا یک برنامه را بعد از چهل ثانیه مکث اجرا کند، من مشغول تنظیم کردن جزییات سیستم عامل لینوکسم بود. درست است که من کرش کمتری داشتم، اما انتقال ایمیل‌های مایکروسافتی شرکت را هم با قدرت کمتری روی KMail می‌خواندم. این مشکل لینوکس نیست، مشکل انحصار مایکروسافت است ولی به هرحال شرایط اینطور بود.

در عین حال – بخصوص به خاطر کیفت نه چندان خوب اوبونتوی جدید – من گاهی با لپ‌تاپم برای هایبرنیت و اینجور چیزها دچار مشکل می‌شدم و … تکرار می‌کنم که من طرفدار لینوکسم و می‌دانم که این مشکلات قابل حل هستند اما بحث دقیقا همین است که من نمی‌خواستم مشغول حل این مشکلات بشوم.

اصلا بگذارید حرف‌هایم را در یک جدول خلاصه کنم:

موضوع ویندوز لینوکس مک
کیفیت متوسط بالای متوسط بالا
آزادی غیرآزاد آزاد نیمه آزاد. یک رابط گرافیکی زیبا ولی بسته روی یک هسته قوی و باز اما تقریبا تمام نرم‌افزارهای آزاد لینوکس در اینجا هم قابل استفاده هستند
زنده ماندن بدون کرک در ایران به سختی. تقریبا محال. بسیار ساده با کمی زهد و تقوا
قدرت یونیکسی پایین بالا بالا. با داشتن هسته مبتنی بر بی.اس.دی و bash و سازگاری کامل با POSIX، این سیستم از لینوکس، یونیکس تر است
سازگاری با اطرافیان بسیار بالا. همه با هم در یک دردسر شریک هستیم! به نسبت پایین. می‌شود با دیگران کار کرد ولی نه با سازگاری صد در صد تا وقتی بحث انگلیسی باشد با همه سازگار هستم (: در بحث فارسی وضعیت به خوبی لینوکس نیست
جامعه کاربری مطلقا وجود ندارد بسیار عالی. فروم‌ها و جامعه لینوکسی همیشه با من است خوب. مکارها(!) فرهنگ بازمتن و آزادی و جامعه را دارند و از هم به خوبی حمایت می‌کنند

خب شاید توانسته باشم تا حدی نظرم را بنویسم. خلاصه جدول بالا این است که Productivity در مک به وضوح بالاتر است. منظورم از «تولید» زمانی است که بدون سر و کله زدن با ابزار، صرف حل مشکل می‌شود. مک علاوه بر راحتی استفاده و زیبایی، شدیدا پایدار و با کیفیت است. خود سیستم‌عامل واقعا عالی است و من کاملا حس می‌کنم که دارم عادت Save کردن دائمی که جزوی از کار در ویندوز است را از دست می‌دهم. در عین حال من به تمام ابزارهای قدرتمند پروژه گنو که عملا دستمال قدرت لینوکس است هم دسترسی دارم.

مک ترکیبی است از قدرت لینوکس و پایداری عالی. انتخاب من برای کار در شرکت نوکیا، مک است چون می‌خواهم حداقل زمان ممکن را به سر و کله زدن با سیستم‌عامل بپردازم و در عین حال تمام قدرت لینوکس را هم با خودم داشته باشم. بدون شک ترجیح می‌دادم مک باز باشد ولی کیفیت بالایش من را راضی می‌کند که از لینوکس آزاد به آن سوییچ کنم. به قول یکی از دوستان مکار: بعد از آمدن به دنیای مک، هیچ وقت بیرون نمی‌روی ولی قلبت همیشه با لینوکس باقی می‌ماند.

در نهایت این را هم اضافه کنم که عاشق چشم بسته یا Fanboy مک نیستم. در پست بعدی، در مورد مشکلات مک برایتان خواهم نوشت.

دو امضا و یک مطلبی که می‌تواند جهان را کمی زیباتر کند

 مردم برمه از نتایج یک طوفان سهم‌ناک رنج می‌برند. گفته می‌شود که توفان هفته گذشته، حدود صد هزار نفر کشته شده و یک و نیم میلیون نفر دچار مشکلات جدی شده‌اند. با وجودی که هواپیمای حاوی کمک سازمان ملل در برمه نشسته اما دولت نظامی یرمه از حضور سازمان‌های جهانی برای کمک جلوگیری می‌کند تا ضعف خود را بپوشاند. خونتای (دولت نظامی) برمه، دوست دارد بگوید مردمش در کمال راحتی و آرامش هستند و در نتیجه جلوی کمک‌های جهانی را گرفته. شما می‌توانید با امضا کردن این تومار، از دولت نظامی برمه بخواهید که به سازمان‌های جهانی اجازه کمک بدهد

 نوزده سال پیش مردم و دانشجویان چینی در میدان تیانانمن قتل عام شدند چون طرفدار آزادی و حقوق برابر بودند. یازده می امسال، در چین روز مادر است و من و شما می‌توانیم با امضای اینترنتی خود، کارت پستالی برای مادرانی بفرستیم که فرزندانشان را میدان تیانانمن از دست داده‌اند. شاید من و شما نتوانیم فرزندان آن‌ها را به آن‌ها برگردانیم اما با امضای خود به حاکمان چین و مادران چین خواهیم گفت که فرزندان آزادی خواه آن‌ها تنها نیستند. از اینجا امضا کنید

 دیه فقط ثروتمندان را نجات می‌دهد! زندگی این زن را نمی‌خرید؟ از وبلاگ وارش… چیزی بیشتر از امضا لازم داره.

امروز جمعیت زمین از مرز ۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶ کذشت

بنا به گزارش آمار دولتی ایالات متحده، امروز جمعیت جهان از مرز شش میلیارد و ششصد و شصت و شش میلیون و ششصد و شصت و شش هزار و ششصد و شصد و شش نفر گذشت.

این سایت آمار ماهانه زمین را به این شکل اعلام کرده بود:

Monthly World population figures:
07/01/07 6,600,411,051
08/01/07 6,606,949,106
09/01/07 6,613,487,162
10/01/07 6,619,814,313
11/01/07 6,626,352,369
12/01/07 6,632,679,520
01/01/08 6,639,217,576
02/01/08 6,645,755,632
03/01/08 6,651,871,878
04/01/08 6,658,409,934
05/01/08 6,664,737,085
06/01/08 6,671,275,141
07/01/08 6,677,602,292

که بنا بر آن، امروز دهم می آمار زمین از رقم مشکوک ۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶ فراتر رفته است.

وب سرور پیتر گابریل به سرقت رفت

شاید شما هم پیتر گابریل را بشناسید. ویکیپدیای فارسی می‌گوید می گوید:

پیتر برایان گِبریل (Peter Brian Gabriel) متولد ۱۳ فوریه ۱۹۵۰، آهنگساز، خواننده و موسقیدان انگلیسی است.

در ابتدای فعالیت عضو گروه موسیقی جنسیس بود و بعد از جدا شدن از این گروه مستقلاً آثارش را عرضه کرد. وی در نیمهٔ دههٔ هشتاد با ترانهٔ «پُتک» به موفقیت خیره‌کننده‌ای دست یافت. شش سال بعد، در ۱۹۹۲ آلبوم «ما» را عرضه کرد و ده سال بعد از آن، آلبوم «برخاستن» (Up) را منتشر ساخت. آلبوم اخیر را می‌توان نشان پختگی و کمال گابریل در سبک خاص و منحصر به فرد آهنگ‌سازی‌اش دانست.

اما دلیل خبرسازی امروز او موسیقی نیست! امروز پیتر گابریل در سایت‌های مرتبط با ایمنی خبرساز شده چون در صفحه اول وبسایتش نوشته

بخش عمده‌ای از محتویات سایت ما در حال غیرقابل استفاده است چرا که یکشنبه شب یا دوشنبه صبح، سرور ما از دیتاسنتر سرویس دهنده اینترنتی‌مان به سرقت رفته‌است.


این خبر در پی خبرهای مشابه (از جمله سرقت مسلحانه از یک دیتاسنتر در آمریکا) باعث شده تا افراد بیشتر و بیشتر نگران ایمنی اطلاعات کاربران و نرم‌افزارهایشان بشوند. فرض کنید با وجود تمام قول‌های سایتی مثل رپیدشیر مبنی بر حفظ اطلاعات شخصی شما، یک دزد به شکل فیزیکی کامپیوتر سرویس دهنده رپیدشیر را بدزدد. حالا دیگر همه قول‌ها منتفی است چون کسی که اطلاعات را در اختیار دارد می‌تواند هر کار با آن بکند و مثلا فهرستی منتشر کند مبنی بر اینکه چه افرادی (در اصل یعنی چه آی پی‌هایی، چه فایل‌هایی را دانلود کرده‌اند). یا ممکن است شما به یک سیستم فروش آنلاین اعتماد کرده باشید و شماره کارت اعتباری را به آن داده باشید تا برایتان فلان کالا را ارسال کند ولی حالا یک دزد، به شکل فیزیکی هارد کامپیوتر را از سرویس دهنده اینترنت / دیتاسنتر دزدیده و کل اطلاعات شما را دارد.

دفعه بعد که می‌خواستید درباره ایمنی اطلاعات روی اینترنت حرف بزنید، این فاکتور جدید را هم در نظر بگیرید.

الگوی‌های لباس برای برنامه‌نویسان

عنوان اصلی این مطلب ‌The Programmer Dress Code است ولی اگر من بودم شاید می‌نوشتم: هیچ کس خوشتیپتر از یک برنامه‌نویس نیست.

در پی مطلب قبلی (آیا موفقیت زبان‌های برنامه‌نویسی با ریش و سبیل سازنده نسبت دارد؟) آدم به این فکر می‌افتد که آیا واقعا کامپیوترها و برنامه نویسی روی تیپ افراد تاثیر می‌گذاد یا نه. من خودم آدم خیلی عجیبی نیستم. موهایم کمی بلند است و ریشم معمولا یکی دو روز یکبار تراشیده می‌شود ولی واقعا نمی‌توانم بگویم که چه کسی رسم کرد که برنامه‌نویس‌ها نامرتب باشند.

شاید این آدم


ادسگر دیجکسترا (که برای الگوریتم کوتاهترین مسیری که به نام خودش کشف کرده مشهور شده). درست است که اینجا کراوات و کت و شلوار دارد ولی به هرحال این عکس در تاریخ ۱۹۳۰ گرفته شده و آن روزها همه کراوات و کت و شلوار داشتند، حتی خانم‌ها و بچه‌ها.

شاید هم این آدم سبب شده برنامه‌ نویس‌ها شلخته لباس بپوشند.


آلن کی، یکی از پدرهای(!)‌ برنامه‌نویسی شیئی گرا. سبیل و موهایش بامزه نیست؟

این یکی چی؟


بجارنه استوستروپ – قیافه‌اش شبیه آن‌هایی است که انتظار داریم در پوسترهای «زنده یا مرده» ببینیم ولی این همان آدمی است که ++C را برایمان به ارمغان آورده.

حالا این یکی را ببینید:


چارلز بچمن – هیچ چیز این آدم مخفی نیست به جز چیزی که زیر آن کلاه عجیب پنهان شده. این آدم مشکوک، از فعالان حوزه بانک‌های اطلاعاتی بوده و جایزه تورینگ را برای کارهایش برده است.

اما لیست هنوز هم ادامه دارد…


دنیس ریچی و کن تامپسون – ما برنامه‌نویس هستیم یا خوانندگان هارد راک؟ دنیس برنامه‌نویسی اصلی C بود و از فعالان یونیکس و کن هم از توسعه دهندگان اصلی یونیکس و یکی از مهمترین کسانی که باعث شده این روزها به خاطر وجود یک رقیب قدرتمندتر، مجبور نباشیم برای هر نسخه ویندوز ۸۰۰۰ دلار پول بدهیم. این دو نفر بدون شک خدا هستند.


این آدم، دونالد نات است و اگر نمی‌دانید برای دنیای کامپیوتر چکار کرده، باید خواندن این متن را متوقف کنید و سری به کتابخانه بزنید. این آدم ثابت می‌کند که در کامپیوتر چیزی که مهم است لباس فلانل است نه ریش بلند!

و حالا نوبت مبارز راه آزادی است.


ریچارد استالمن بزرگ – چه دوستش داشته باشید و چه از او متنفر باشید این آدم یکی از تاثیرگذارترین‌های صنعت نرم‌افزار است. با این قیافه آدم انتظار دارد که برنده یک مسابقه چوب بری در جنگل باشد ولی او از ام.آی.تی. می‌آید و موسس GNU است. همین برای معرفی کافی است.


اگر خودش را نشناسید، لپ تاپش را می‌شناسید: استیو وزنیاک یکی از موسسین شرکت اپل است و سرفهرست برنامه‌نویسان دیوانه و هیپی دنیای برنامه‌نویسی.

و اما سری بزنیم به ژاپن …


یوکیهیرو ماتسوموتو که با معرفی زبان روبی ثابت کرد که حتی در شرق دور هم اگر یک نفر بخواهد برنامه قابلی بنویسد باید ریش بگذارد. یا حداقل سعی کند که ریش بگذارد!

و به خاطر درخواست‌های فراوان بینندگان عزیز، خز ترین برنامه‌نویس جهان با بهترین زبان جهان (به انتخاب خودم!)

لری وال، مبدع زبان پرل با سبیل و بلوزهایی که فقط و فقط در هاوایی پیدا می‌شود در هیچ کجای جهان پیدا نمی‌شود!

و خب معلوم است که بدون این یکی هیچ فهرست خوشتیپترین‌هایی کامل نیست!


آلن کوکس – لعنت! احتمالا آلن و ریچارد استالمن برادرهای گمشده هستند. این آدم یکی از اصلی‌ترین توسعه دهندگان کرنل لینوکس است احتمالا از موقعی که شروع به کار روی کرنل کرده، ریشش را نتراشیده!

حالا برای اینکه فکر نکنید اگر این آدم‌ها ریششان را بتراشند، معمولی می‌شوند، این را نگاه کنید.


گوییدو فان روسوم که پایتون را نوشته ریشش را تراشیده ولی هنوز هم با دیدنش می‌توانید مطمئن باشید که با یک برنامه‌نویس حرفه‌ای طرف هستید.


گردی بوچ. شغل اصلی این آدم تبلیغ شامپوی هربال اسنس است ولی در اوقات فراغتش هم UML اختراع می‌کند.

جدید و اینهم به افتخار درخواست سعید تقوی عزیز! الگوی لباس ارائه شده از طرف لینوس توروالدز نویسنده کرنل لینوکس و شخصیت دوست داشتنی، خجالتی و محبوب ما!

واقعا کدام شاخه عملی / شغلی دیگری را سراغ دارید که حاضر باشد این آدم‌ها را راه بدهد چه برسد به اینکه این آدم‌ها را خدایگان خودش بداند. البته شاید فیزیکی‌ها و ریاضی‌دان‌ها بتوانند کمی رقابت کنند ولی به هیچ وجه به قهرمانان رشته برنامه‌نویسی نخواهند رسید.

مرتبط: آیا موفقیت زبان‌های برنامه‌نویسی با ریش و سبیل سازنده نسبت دارد؟

ادامه دارد…