نقد، بررسی و پیشنهادهایی در مورد دوچرخه‌های اشتراکی بیدود

دوچرخه های بیدود در شهر

دوچرخه‌های اشتراکی مفهومی آشنا توی اروپا هستن و تهران هم یکی دو باری تلاش کرده به شکل های مختلف راهش بندازه. حالا که زحمت چند سال کار بچه‌های دوچرخه سوار شهری جواب داده و کم کم توجه بیشتری به این مساله می‌شه، بودجه ها هم به سمتش می‌یاد و شهر تابلو و خط دوچرخه (بخونین خط و پارکینگ موتور) پیدا می کنه و شاهد بیدود هم هستیم.

ایده اصلی بیدود اینه که شما یک اپ نصب می کنین و با واریز کردن ۱۸۰ هزار تومن پول عضو بیدود می‌شین. بعد در هر کجایی که یک دوچرخه بیدود دیدیدن (که می تونه توی پارکینگ های خود بیدود یا کنار خیابون باشه) اول ترمزهاش رو تست می کنین و زینش رو تنظیم می کنین. بعد از طریق اپ بیدود، کیو آر دوچرخه رو اسکن می کنین و قفل دوچرخه باز می‌شه. سوار می شین و رکاب می زنین و هر جایی دوست دارین می رین و وقتی دیگه لازمش نداشتین، با دست قفل دوچرخه رو می زنین و محل رو ترک می کنین. دوچرخه منتظر می مونه تا نفر بعدی سوارش بشه و شما هم باید برای هر نیم ساعتی که ازش استفاده کردین، ۱۵۰۰ تومن بدین. ساده و سر راست و بامزه.

بعد از چند ماه که هی گفتن «فردا» قراره فعال بشه، حالا بیدود توی بخش هایی از شهر هست و منم که برج میلاد بودم، حاضر بودم نیم ساعت پیاده راه برم تا به یکیشون برسم و برای تست سوارش بشم. البته بعد از نیم ساعت پیاده روی معلوم شد اون بیدودی که رو نقشه دیده می شه واقعیت نداره ولی من کم نیاوردم و رفتم ایستگاه اصلی توی شهرک غرب.

مسوول ایستگاه دوچرخه های بیدود

مسوولشون با حوصله و بامزه بود و گپ زدیم و گفت همینجا هم می شه ثبت نام کرد. البته من پولم رو مدت ها قبل ریخته بودم و وقت سوار شدنم بود (: کلا بدنه دوچرخه کمی کوچیک به نظر می رسه و حداکثر ارتفاع زین که مدعی است برای قد ۱۸۰ خوبه، احتمالا برای قد حدود ۱۷۰ کار می کنه. بالاترین سطح زین هم برای من کوتاه بود که خب در نهایت با توجه به میانگین قدی ما ایرانی‌ها و ایده اینکه اگر زین کمی پایینتر باشه، رکاب زدن سخت می شه اما امنیت بالاتره، ایراد حادی حساب نمی‌شه. بودن سبد جلو نکته بسیار مثبت و باحالی بود، بخصوص که سبد به بدنه وصله و در نتیجه ما که می چرخیم، سبد نمیچرخه و سورپریز / شادهول می‌شین!

زین دوچرخه بیدود که برای قد ۱۸۰ کافی نیستن، هرچند می گن هستن

مسوول تذکر داد که نباید از اتوبان رفت و منم گفتم باشه ولی رفتم. از کارهای بد. دلیلم هم این بود که می خواستم بیام سمت باغ صبا که مرکز شهره.

نکته عجیب اینه که دوچرخه هیچ دنده ای نداره. حتی در آلمان هم دوچرخه‌های اشتراکی دنده ای هستن تا بشه باهاشون شیب ها رو راحتتر بالا رفت. دوچرخه بدون دنده،‌در سربالایی‌ها سخته و در سرپایینی‌ها یا حتی مسیرهای مسطح سرعت نمی‌گیره. من اصلاحی دارم تحت عنوان تیم لاک پشت‌ها که توش خیلی آروم رکاب می زنم و از مناظر لذت می برم و هیچ عجله ای نمی کنم. ایده هم اینه که اگر می خواستم تند برم، با یه چیز دیگه می‌رفتم!. با بیدود شما به معنی واقعی عضو تیم لاک پشت‌ها هستین (:

من الان دو سالی هست دوچرخه سوار می‌شم و در سال اخیر دیگه برای آدم‌های تهران معمول شده و خیلی نگاه نمی‌کنن. ولی با بیدود شما رو بیشتر نگاه می کنن،‌ ظاهرا بامزه و رنگ تند دوچرخه احتمالا توجه بیشتری جلب می‌کنه. زین به اصطلاح کامفورت داره که نشستن رو راحتتر می کنه ولی رکاب زدن رو کمی سخت‌تر. گزینه خوبیه برای دوچرخه شهری.

رد کردن دوچرخه های بیدود از روی پل کمی سخته، سنگینن

مثل همیشه برای رد شدن از اتوبان پل داریم که لازمه روش دوچرخه رو کول کنیم و ببریم بالای پله‌ها. سریعا متوجه می‌شم که بیدود خیلی سنگینه. تمرکز دوچرخه اشتراکی روی وزن نیست ولی بیدود دیگه خیلی سنگین به نظر می‌رسه (: احتمالا مال اینه که بادوام باشه و کمتر دزدی بتونه دوچرخه رو بذاره رو کولش ببره.

نمونه حرکت با دوچرخه بیدود درست شده با استراوا

بالاخره تیم لاکپشت‌ها بعد از ۵۲ دقیقه مسیر ۱۲ کیلومتری رو طی می کنه و به مقصد می‌رسه. عرق ریزان و خسته و اگر راستش رو بخواین حتی با کمی ضعف! جلوتر بهش بر می گردیم. دوچرخه رو تو کوچه پارک می کنم و می رم داخل. در حال تجدید قوا با خوراکی و استراحت و عوض کردن تی شرت هستم که تلفن چند باری زنگ می زنه تا بالاخره جواب بدم. یک نفر از بیدود است که می گه نباید از اتوبان می رفتم. می گم حق با اونه. همون یا تلفن بعدی می گه که اسمم رو درست وارد نکردم. می گم باید چیکار کنم؟ می گه من هی اکانت شما رو پاک می کنم که اطلاعات درست وارد کنین ولی شما قبلی رو میزنین؛ مشکلش با اسم جادی است. بهش می گم خب من فکر می کنم لاگ آوت شدم و دوباره اطلاعاتم رو می زنم لاگین می شم، از کجا بدونم شما اکانت رو پاک کردین و من دارم اکانت جدید می سازم؟ همون یا بعدی می گن که دوچرخه رو کجا گذاشتم؟ می گم تو کوچه. بعد از مدتی دیگه خودم می رم تو کوچه ببینم چی شده:

دوچرخه بیدود

یک نفر با موتور اومده دوچرخه رو ببره (: احتمالا چون از منطقه اصلی خارجش کرده ام. می گه اطلاع داده به یک ماشین که بیاد دوچرخه رو بیاره. در واقع یه ماشین و یه موتور پشتم اومدن (: بعد از کمی صحبت می پرسه قراره بازم سوارش بشم؟ می گم شب باهاش می رم یوسف آباد. به ماشین خبر میده که نیاد و خودش هم می ره (:

تا بعد از ظهر اونجام و قبل از تاریک شدن سوار دوچرخه می‌شم و به سمت خونه می رم. این مسیر معمولا ۱۵ دقیقه است ولی با بیدود ۲۰ دقیقه ول می‌کشه و تقریبا عرق کرده و خسته می‌رسم خونه. دوچرخه رو کنار پنجره آشپزخونه پارک کردم و در کمتر از نیم ساعت، یکی میاد و دوچرخه رو می‌بره.

نکات مثبت

  • می‌تونین با اعتبار خودتون سفر بخرین. هر ۲۰ اعتبار یک سفر. اعتبار می تونه از کارهای خوب مثل پارک کردن دوچرخه در ایستگاه، زود ثبت نام کردن، دعوت بقیه و … به دست بیاد. حدس می زنم اعتبار من رو دو بار برای یک سفر کم کرد ولی مطمئن نیستم.
  • ترمزهای دیسکی خوب و نسبتا مطمئن هستن. البته بازم برای وزن دوچرخه گاهی ضعیف به نظر می‌رسن اما خوبی ترمز دیسکی اینه که تنظیم و رسیدگی کمتری می خواد و قوی‌تر هم هست. اگر ترمز پایی هم داشت خیلی خوب می‌شد؛ از اینها که با معکوس کردن رکاب، دوچرخه ترمز می‌کنه.
  • بدنه قوی و بسیار قرص و محکمه.
  • داشتن سبد کمک خیلی خوبیه و باحاله
  • دوچرخه ها زیاد هستن و به نظر می‌رسه فعلا رسیدگی بهشون خوبه
  • زنگ دوچرخه‌ها هم خیلی باحاله. با یه پیچ در سمت راست می چرخونین، هرچند که وقتی می فهمین این دنده نیست و زنگه، کمی ناراحت می‌شین.
  • در مورد نرفتن در اتوبان و غیره سختگیری نسبی بود. این مثبت ارزیابی می‌شه. امنیت دوچرخه سوار بسیار مهمه.
  • کال سنتر، مسوول ثبت نام، مسوول بردن دوچرخه و .. خیلی مهربون و همراه و با حوصله بودن
کیو آر آنلاک کردن دوچرخه بیدود

نکات منفی

  • پول اولیه‌ای که می‌دیم کم نیست، برای هر نیم ساعت هم ۱۵۰۰ تومن. من فکر می کردم این ۱۵۰۰ تومن از اون پول اولیه کم می‌شه ولی ظاهرا اون پول اولیه، همیشه همونجا خواهد موند. شاید برای من ۲۰۰ تومن اولیه اوکی باشه ولی برای یک نفر دیگه باعث بشه اصولا عضو نشه.
  • نبودن چراغ خطرناکه و استفاده در شب رو نامناسب می‌کنه. شبرنگ‌ها و رفلکتورها و رنگ براق جای چراغ رو نمی‌گیره، بخصوص سر پیچ که قراره دوچرخه قبل از رسیدن دیده بشه و موقعی که قراره چراغ، سطح خیابون رو روشن کنه.
  • دوچرخه‌ها بسیار سنگین هستن، حوالی ۲۱ کیلو. این برای یک دوچرخه با فریم کوچیک خیلی سنگینه. قابل درکه که دوچرخه اشتراکی باید قرص و محکم باشه ولی ۲۱ کیلو هم زیاده. و کاملا تاثیرگذار در تجربه دوچرخه سواری‌تون.
  • دوچرخه‌ها دنده ندارن. سعی شده نسبت چرخ و رکاب و … مثل یک دنده کمی سنگین باشه که بتونین باهاش سربالایی برین ولی در عمل نبودن دنده کار رو در تهران سخت می‌کنه. حتی در مسیرهای شرقی غربی ما از دنده‌هامون استفاده می کنیم.
  • فریم دوچرخه کوچیکه. برای قد من (حدود ۱۸۰) بالاترین سطح زین هم پایینه و این رکاب زدن رو سخت‌تر می کنه. اضافه اش کنین به نبودن دنده و وزن ۲۱ کیلویی دوچرخه تا ببینین چرا من عضو تیم لاک پشت‌ها بودم و مسیر ۱۵ دقیقه ای ام رو توی ۲۰ دقیقه رفتم و اون شب قبل از خواب هم لازم بود دوش بگیرم.
  • برای من که حس زیادی زیر نظر بودن ایجاد شد. بعد از هر بار دوچرخه سواری یه موتور / ماشین اومد دنبال دوچرخه که کل مفهوم بی دود بودن رفت زیر سوال (: البته احتمالا چون شروعشه و من دوچرخه رو از منطقه مرسومش خارج کردم. طبیعی هم هست که نباید از اتوبان بریم. ولی یه جوریه بعد از یک سفر، سه بار بهت زنگ بزنن (: حتی اگر حق داشته باشن.
چرخ های ضد پنچری و پلاک بدنه دوچرخه های بیدود

پیشنهادها

  • اگر بشه با یک اپ، دو دوچرخه رو آنلاک کرد، کمک بزرگیه. در اپ خارجی مشابه این امکان هست و برای ترویج هم خیلی خوبه. من نمی تونم به دوستم بگم بیا ۲۰۰ تومن بریز سوار شیم با هم ولی می تونم بگم بیا من برات آنلاک کنم، اگر خوب بود خودت هم بعدا بگیر.
  • اگر بشه اعلام خرابی، موجود نبودن در محل و غیره کرد خیلی خوبه. من در نقشه بتونم یه دوچرخه رو انتخاب کنم و بگم من اومدم اینجا و این نیست. هنوزم که هنوزه یه دوچرخه وسط باند فرودگاه مهرآباد دیده می شه (:
  • اگر بشه به شکلی کلاه ایمنی به دوچرخه اضافه کرد خیلی خوبه. مثلا بشه کلاه رو به قفل وصل کرد
  • رابطه نزدیکتر با جامعه کاربران می تونه کمک خوبی به بیدود بکنه. اکانت توییتر بیدود می تونه پاسخگوتر باشه و تعامل بیشتری با آدم ها داشته باشه یا خود بیدود می تونه با دوچرخه سوارها لینک بهتری بگیره و باعث ترویجش بشه.
  • اپ شدیدا نیاز به بهبود داره، الان کیلومتر طی شده رو بر اساس فاصله مبدا و مقصد می ده نه بر اساس خیابون. مثلا مسیر ۱۲ کیلومتری من رو ۹ کیلومتر تشخیص می ده. این آمارها برای بعضی دوچرخه سوارها خیلی جذابن (:
سبد و راهنمای استفاده دوچرخه های بیدود

جمع‌بندی

برای من تجربه استفاده از دوچرخه‌های بیدود جالب بود. به جز اینکه شروع با بیدود کمی گرونه، گرفتن و استفاده از دوچرخه راحته و فان است و اینکه می‌تونین دوچرخه رو از هر جای معقولی بردارین و هر جای معقولی بذارین بسیار مفیدش می‌کنه. اما مشکل اصلی اینه که تجربه دوچرخه سواری با بیدود برای من خوب نبود. من به عنوان دوچرخه سوار شهری نسبتا زیاد رکاب می‌زنم و با سربالایی و غیره حتی رو دوچرخه قدیمی یا تاشوی خودم هم مشکل ندارم ولی رکاب زدن شرقی غربی با حدود ۱۰۰ متر ارتفاع گرفتن با بیدود هم خسته کننده بود. مساله اینه که اگر هیچ وقت دوچرخه سوار نمی‌شین، بیدود به شما تجربه یک دوچرخه سواری مدرن رو نمی ده. در مقابل اگر دوچرخه سوار هستین و دوچرخه‌تون همراهتون نیست، بیدود راه حل باحالیه. البته این رو هم بگم که اینکه می شه فقط در طرف آسون (مثلا شمال به جنوب) رکاب بزنین و برگشت رو بدون دوچرخه بیاین، می تونه برگ برنده بیدود باشه ولی کاش با اضافه کردن یک دنده ساده (مثلا دنده هفتایی ایترنال گیر هاب شیمانو (مثلا سری نکسوس) که نیاز به تعمیر بسیار کم داره و قابل باز شدن و… هم نیست) تجربه رکاب زنی با بیدود رو حداقل دو برابر بهتر کنه.

آپدیت

  • در کامنت ها پیشنهاد خوبی داشتیم که زمان سنجی یک ربع به یک ربع باشه
  • روی دوچرخه‌ها نوشته BDOD در حالی که سایت و توییتر و … BDOOD است (:
  • اطلاعات خوبی در مورد دوچرخه سواری شهری رو می تونین از کتابچه راهنمای دوچرخه سواری شهری بگیرین
  • اگر خواستین ثبت نام کنین می تونین از کد معرفی من استفاده کنین که هر دو یک سفر رایگان بگیریم: 7DA30

درک برنامه نویسی: تبدیل یک عکس به الگوی تصویری که با تاس ساخته خواهد شد

اگر شما نزدیک ده هزار تاس داشته باشین، می تونین چنین چیزی بسازین:

من هنرمند نیستم اما برنامه نویسم (: توی این قسمت از درک برنامه نویسی یه برنامه می نویسیم که بهمون بگه برای فلان تصویر چند تا تاس لازم داریم و چجوری باید اونها رو بچینیم. چیزی مثل یه الگو. که می گه «ردیف اول:‌ ۱ ۱ ۱ ۱ ۳ ۴ ۶ ۱ ۲ ۱» (: با ما باشین چون هم زبانمون بهتر می شه هم شکل فکر کردن رو می بینیم و هم با یه کتابخونه جدید یعنی پیللو آشنا می‌شیم که باهاش می شه تصاویر رو خوند و تغییر داد.

بررسی تجربه کار با گجت تی وی باکس هوشمند هوما

هوما باکس یکی از پروژه‌هایی است که توی سیستم‌های کراودفاندینگ داخلی شروع شدن و با موفقیت سرمایه جذب کردن و محصولشون رو ساختن. بعدش هم لطف کردن و یکیش رو برای من فرستادن تا تست کنم و تجربه‌ام رو بگم تا هم فیدبکی بگیرن و هم احتمالا تبلیغی بشه. از نظر من که کار خوبیه و الان هم دو هفته ای می‌شه که از محصولشون استفاده کردم و می‌خوام نظرم رو بهتون و بهشون بگم.

اما اول بذارین نگاهی به بسته و باز شدنش بندازیم:

هوما باکس
محتویات جعبه هوما باکس

تجربه باز کردنش بسیار خوب بود. هم جعبه درست و حسابی بود و حس خوبی می داد هم آشغال اضافه اش خیلی نبود و به قول خارجی ها Batteries Included بود یعنی واقعا باتری‌های مورد نیاز ریموت رو داشت (که ظاهرا قراره قابل شارژ هم باشه!) و هم انواع کابل‌هاش رو. این جزو بخش های خوبی است که منو خوشحال می کنه. هیچی مسخره‌تر از این نیست که یه چیزی بخرین و بعد که میاین روشنش کنین بفهمین باید براش یه باتری قلمی هم می‌خریدین یا برای راه انداختنش یه کابل اچ دی ام آی لازم دارین!

اما اصل جعبه هوما باکس، به نظر یه کامپیوتر اندرویدی می‌یاد. و یه برد قابل قبول:

پورت های هوما باکس
بقیه پورت های هوما باکس (:
زیر جعبه که ایده هایی از محتویاتش می ده

پورت‌های یو اس بی، پورت اترنت، ۴ هسته، ۲ گیگ رم و ریموت کارا که خوب هم با همدیگه هماهنگ شند جذابن. روشنش که می‌کنم همه چیز به خوبی کار می کنه. ازم شماره تلفن می خواد تا رجیستر بشه که روش هم اصرار داره:

تلفن رو برای نصب اولیه لازم داره

و بعد از گرفتن اسمس و دادن بهش از منوی واضح به وایرلس وصل می شه و خودش رو هم آپدیت می کنه:

و آپدیت می شه که ما لینوکسی ها دوست داریم (:

همینطور توی تصویر بالا می بینین که پر کاربردترین برنامه هوما باکس برای من، فیلیمو است. قبل از این ازش استفاده نکرده بود مو خب یک حس منفی هم بهش دارم چون در نهایت فیلم‌های خارجیش سانسور می شن ولی راستش رو بخواین بعد از یک هفته تقریبا بهش معتاد شدم. برای استفاده از فیلیمو باید اشتراک مستقل می خریدم که اینکار رو کردم و کلی فیلم دیدم.

البته هوما باکس برنامه‌های دیگه ای هم داره که ممکنه برای خیلی ها جذاب باشه. مثلا اخبار، کانال های جمهوری اسلامی و این تیپ چیزها در کنار دو مجموعه جذاب دیگه که اولی موسیقی نواک است که موسیقی ها و کلیپ‌های داخلی رو داره و دومی مجله که کلیپ‌هایی است مرتبط با اتفاق‌ها و اخبار و رویدادهای ورزشی و …

بر اساس اطلاعات سایت خود هوما باید بازی‌ها و امکان خرید هم به دستگاه اضافه بشه که اگر بشه خوبه. البته من خیلی اهل بازی موبایلی نیستم و نمی دومن چطوری می تونیم از اینترفیس ریموت دار راحت خرید کنیم اما ممکنه اگر راه بیافته کارا و جالب باشه.

اگر بخوایم تجربه ام رو جمع بندی کنم باید بگم که بسیار خوب بوده. طوری که فعلا تقریبا هر وقت خونه بوده ام داشتم ازش استفاده می کردم. بخصوص آرشیو فیلم های ایرانی‌اش بسیار خوبه (به مدد فیلیمو) و تعداد قابل توجهی از فیلم‌های دوبله قدیمی فیلم‌های خارجی، کارتون‌ها، انیمه‌ها، سریال‌ها و … رو هم داره.

ابزارهای دیگه اندرویدی رو هم داره منطقا

نقاط قوت

  • خوش ساخت و خوب در سخت افزار و کارا در رابط کاربری
  • ریموت خوب و کارا که سایتشون میگه قابل تشخیص حرکت (بخصوص برای بازی) و باتری قابل شارژ هم داره ولی من هنوز تست نکردم
  • مجموعه بزرگ فیلم ایرانی، خارجی، سریال، انیمه و … در طبقه بندی خوب (که از فیلیمو میاد)
  • اپ های دیفالت هم خوبن. هم ایرانی هم خارجی از جمله امکان تماشای ویدئوهای تد تاک
  • امکان استفاده از اینترنت رایگان اگر شاتل و … دارین که باعث می شه برای پهنای باند فیلم ها پول ندین
  • پشتیبانی از بلوتوث و وایرلس و زیگبی و زدویو که البته دو تا آخری رو من هنوز تست نکردم
  • آپدیت هایی که تا حالا چند بار اومدن و حس خوبی به یه من می دن
  • و از همه مهمتر اینکه این دستگاه یه کامپیوتر اندرویدی کامله و گوگل پلی هم داره! در نتیجه می تونم چیزهایی که می خوام رو روش نصب کنم و در واقع بدون هزینه یه تلویزیون هوشمند، یه تلویزیون هوشمند خیلی قوی داشته باشم، شامل بازی ها و …

نقاط ضعف

  • اینترنت سانسور شده ما تجربه کاربری همه ما رو در همه جنبه‌های زندگی بدتر کرده. مثلا اگر می شد مستقیم از یوتوب استفاده کرد عالی بود ولی با وجود بودن اپ یوتوب به شکل پیش فرض، معلومه که سانسورچی‌مون نمی ذاره ازش استفاده کنیم. موندن اپ خوبه و سانسور دست هوماباکس نیست ولی خب واقعا حیفه به اینهمه دیتای خوب دسترسی نداریم.
  • وصل کردن هارد اکسترنالم به هوما باکس … باعث اتفاقاتی مثل باز شدن فایل منیجر و اینها شد ولی نتونستم تو فایل‌هام بچرخم و فیلم‌هام رو پخش کنم. ممکنه مشکل سر فرمت هارد باشه و شایدم نیاز به برنامه‌های اضافی دارم. به هرحال حل کردنش نباید سخت باشه ولی اگر به شکل دیفالت کار کنه خیلی خوبه
  • برای اولین استفاده لازم بود اشتراک فیلیمو بخرم. اگر بشه حتی ماه اول یک کوپن داشته باشه احتمالا خیلی ها رو خوشحالتر می کنه و شروع رو بی دردسرتر

آیا به درد شما می خوره؟

منطقا اگر تلویزیونی غیر هوشمند دارین و دوست دارین امکانات تلویزیون هوشمند رو بهش اضافه کنین، هوما باکس گزینه خیلی خوبیه. همچنین اگر دستگاهی برای ور رفتن و اضافه کردن فیچر می خواین هم هوما خیلی خوبه. من اهل سینما رفتن و سی دی خریدن نیستم ولی برام جالبه که فیلم های ایرانی رو ببینم – یا حداقل بذارم پخش بشن. همینطور فیلم های دوبله قدیمی (از باد اسپنسر تا چی تی چی تی بنگ بنگ) رو هم دوست دارم و چنین دستگاهی اجازه می ده راحت بذارم پخش بشن. برای شخص من امکان نصب برنامه و استفاده از براوزرش روی تلویزیون هم خیلی خوب بود. مثلا همون روزی که راهش انداختم فینال مسابقات شطرنج جهان بود و فقط با باز کردن براوزری که روش بود و با استفاده از ریموت گذاشتم پخش بشه:

تماشای شطرنج روی هوما باکس

ببر خلاف تصور اولیه ام، بعد از دو هفته من هنوز هوما باکس رو از تلویزیونم جدا نکردم و به نظرم جایگزین بهتری از لپ تاپی است که الان بهش وصله. دلیلش هم ریموت بی دردسرش است. اما شاید در طول زمانی طولانی تر برگردم به همون لپ تاپ و مثلا یه کیبورد ریموت بگیرم. اما احتمالا اون موقع این دستگاه رو هدیه می دم به مادرم که بتونه فیمل های قدیمی رو نگاه کنه – چون واقعا بی دردسر و راحت کار می کنه. شایدم خودم نگه اش داشتم! راستش نمی تونم تصمیم بگیرم چون از اینترفیس مناسب برای تلویزیونش خیلی بیشتر از لپ تاپ متصل به تلویزیون خوشم میاد و در ضمن یک لپ تاپ هم آزاد می شه برای کارهای لپ تاپی تر.

برای اطلاعات بیشتر و همچنین گرفتن جواب بعضی سوال‌های مرسوم سایت هوما باکس رو ببینین.

نکاتی در باب دوچرخه سواری شهردار تهران

دو هفته است که سه شنبه‌ها خبر دوچرخه سواری شهردار تهران رو داریم. بعضی ها اینو طلیعه حمایت یک شهردار باشعور از یک حرکت پاک در شهر می دونن و بعضی ها ادامه مسیر پوپولیستی احمدی نژاد. امابه نظر من فعلا برای هر جور موضع گیری دقیق زوده ولی نکاتی هست که می شه بهش اشاره کرد:

  1. اینکه شهرداری قبلا با دوچرخه نمی‌رفته و بعد از شهردار شدن با دوچرخه می‌ره می تونه یک نشونه باشه؛ نشونه اینکه شهردار معتقده باید دوچرخه رو به عنوان شهردار تبلیغ کنه و گرایی بده مبنی بر اینکه «به دوچرخه و حمل و نقل پاک اهمیت خواهیم داد».
  2. حتی اگر حرکت کاملا پوپولیستی باشه، اینکه شهردار می فهمه که اگر با دوچرخه بره مردم ممکنه براش کف و دست و هورا بزنن، نکته مثبتیه.
  3. ولی دقت کنیم که ایشون شهرداره! من ممکنه دو سال باشه که اکثریت مسیرهام رو با دوچرخه برم و اینو تبلیغ و تلاش خودم بدونم ولی وقتی شهردار شدم، با توجه به دسترسی و کنترل بسیار بیشتری که دارم دیگه دوچرخه سواری ام تلاش به حساب نمیاد بلکه لازمه مسیر رو در شهری که کنترلش می کنم برای دوچرخه سواران هموار کنم. حالا چه با ساختن مسیر و چه قوانین حمایتی و چه هر کار دیگه. ایشون شهرداره و اگر واقعا به دوچرخه یا هوای پاک معتقده باید تلاشی خیلی بیشتر از با دوچرخه رفتن بکنه.
  4. دوچرخه سواری بخش کوچیکی از مشکلات این شهره. در همه این سال ها شهرداری اجازه داده درخت ها قطع بشن و به جاشون خونه ساخته بشه و انواع نهادها گوشه گوشه شهر رو به گند بکشن و به جایی برسیم که دیگه تو شهر نفس هم نمی کشه کشید. راه حل این شرایط دوچرخه سوار شدن یا حتی صرفا فعال کردن دوچرخه سواران نیست بلکه باید سیستمی که گذران روزمره اش از طریق تخریب شهر است اصلاح بشه. دوچرخه سواری یک گوشه این ماجرا است که شاید من خیلی دوستش داشته باشم ولی وقتی می گم شهر انسان محور‌ به چیزی خیلی بیشتر از دوچرخه سواری اشاره دارم. شهر باید مال آدم ها باشه نه فقط مسیرهایی برای رسیدن آدم ها از خونه به محل کار.
  5. ظاهرا همه شون کلاه هاشون رو از یکجا خریدن (: و خب ظاهرا گروه بزرگی وظیفه اش اینه که شهردار رو با بی سیم و غیره همراهی کنه تا دوچرخه سواری شون هموار باشه (:

نتیجه؟ فعلا نمی شه چیزی گفت. دولت مردان این دوره ما شبیه خیلی از استارتاپ‌هامون شدن که تبلیغ و نمای بیرونی براشون مهمتر از کار واقعی کردن است. باید شش ماهی منتظر بمونیم و ببینیم به جز نمایش های قشنگ و حرف های باحال و کارهای هیجان انگیز، برنامه بلند مدت و ماندگاری هم برای تبدیل این سیستم که درآمد روزانه اش از تخریب شهر تهران است دارن یا نه و آیا واقعا معتقدن شهر برای شهروندان است یا کماکان بیشترین تلاششون اینه که شهر چیزی به جز چند خونه و محل کار و راه های ارتباطی اونها با هم نباشه.

تامبلر داره قواعدش رو تغییر می ده و توییتر سکسی تری خواهیم داشت، اما آیا چیز دیگه ای هم خواهد اومد؟

معمولا کلمه سکسی رو به جای باحالتر یا قشنگتر یا … توی تیتر می‌زنن تا مشتری جلب کنن ولی اینجا دقیقا منظور سکسی‌تره؛ شایدم پورنوگرافیک‌تر. تامبلر که تا امروز یکی از آزادترین شبکه‌های اجتماعی در حوزه محتواهای بالای ۱۸ سال بوده، اعلام کرده که از ۱۷ دسامبر کل محتوای بالای ۱۸ سال رو از شبکه اجتماعی‌اش حذف خواهد کرد. این یعنی تقریبا یک چهارم وبلاگ‌هاش.

اطلاعیه جدید این شرکت متعلق به وریزون می‌گه که تامبلر از این به بعد تصویر اعضای جنسی آدم‌های واقعی و نوک سینه زنان رو تحمل نخواهد کرد. چیزی تقریبا شبیه به اینستاگرام. اعتراض‌ها خیلی زیاد بوده و تا الان حدود ۴۷۰ هزار نفر پتیشن اعلام مخالفت رو امضا کردن ولی بعیده تصمیم برگرده؛ تصمیمی که دلیلش هم خیلی مشخص نیست ولی شاید علاقمندی وریزون به فروش تامبلر باشه. اتفاقی که دقیقا در یاهو و یاهومسنجر هم افتاد ولی در نهایت یاهومسنجر فروش نرفت که هیچ، کاملا هم تعطیل شد.

تامبلر شبکه اجتماعی اشتراک عکس و متن است و به خاطر آزادی زیادش، جامعه بزرگ از کسانی که محتواهای بالای ۱۸ سال تولید می کردن هم سراغش اومده بودن. به خاطر شکل وبلاگ‌طور/فیسبوک‌طور تامبلر، این محتواها به خوبی قابل فالو کردن بودن و باعث شده بود جمع‌های مختلفی در اطراف فتیش های خاص و علاقمندی های کم طرفدارتر توش شکل بگیره که مرکز تبلیغاتی بسیار خوبی هم برای تولید کننده شده بود تا جایی که کلی از کسانی که وبلاگ داشتن، با تولید واقعی محتوا از خودشون و زندگیشون، مثلا کتابشون رو اونجا می فروختن و فضا رو برای خیلی ها جای امنی کرده بودن برای یاد گرفتن و تبلیغ نظرشون.

حالا با بسته شدن این وبلاگ‌ها، این آدم ها در بقیه اینترنت پخش خواهند شد و احتمالا یکی از بازترین و پذیراترین جاها توییتر خواهد بود. در نتیجه ما باید کاملا منتظر یک توییتر سکسی‌تر باشیم؛ شایدم پورنوگرافیک‌تر. حتی بعضی از سایت‌های خیلی کوچیکتر دارن می گن که شاهد ترافیک بالاتر هستن و از اونطرف بعضی ها دارن سایت‌های جدید راه می ندازن تا بتونه به این جامعه سرویس بده. دقیقا اتفاقی که در موقع بسته شدن گوگل ریدر افتاد و در نهایت هم به از بین رفتن اون جامعه منجر شد.

امیدوارم این مساله در مورد تامبلر تکرار نشه و اول از همه خود تامبلر بدون محتوای منحصر به بزرگسال، فعال و خوب بمونه و از اونطرف جامعه‌ای که اونجا رو برای عرضه محتواش انتخاب کرده بود بتونه جای جدیدی برای خودش پیدا کنه و دور هم جمع بشه. شما هم اگر در یک کشور آزاد زندگی می کنید و برنامه نویس هستین،یکی از بهترین فرصت ها رو دارین برای کشیدن این آدم ها به سمت خودتون. البته الان شاید دیگه دیر شده باشه ولی فقط تصور کنین یک سرویس می اومد و به هر کسی که وبلاگ بالای هجده سال در تامبلر داشت می گفت: ما کل محتوای وبلاگ شما رو منتقل کردیم به سرور فلان و اکانت شما رو هم ساختیم و حتی ترکیب فالوئینگ و فالوئرهای شما رو هم حفظ کردیم و کافیه در سرور ما لاگین کنین تا همه چیز مثل قبل باشه! مفت و مسلم یک شرکت عظیم ساخته می‌شد.

فرصت کاری مدیر سیستم لینوکسی در مشهد #بازارکار #لینوکس

? فضای پویا، فن آور و دوستانه
? همکاران خبره و بااستعداد

اگر علاقمند هستین، رزومه‌تون رو به http://jobs.rajman.org بفرستین.

توضیح ویدئویی آسیب پذیری پالیسی کیت CVE-2018-19788

خبر عجیب و بامزه اینه که یک مشکل امنیتی توی پالیسی کیت لینوکس پیدا شده. کار پالیسی کیت اینه که پروسه‌های نیازمند دسترسی رو به پروسه‌های بدون نیاز به دسترسی وصل کنه. در نتیجه مثلا وقتی شما دستور systemctl رو در بسیاری از لینوکس های جدید اجرا می‌کنید، پالیسی کیت اگر لازم باشه پسورد شما رو می گیره و به سیستم‌دی می‌گه که شما دسترسی لازم رو دارین. حالا مشکل چیه؟ پالیسی کیت برای بررسی دسترسی ها از اعداد صحیح (int) استفاده می کنه و اگر کسی با UID بالاتر از ماکزیمم عدد صحیح اون سیستم درخواست بده، …. قاطی می کنه و بهش دسترسی می ده!

فکر کردم باحاله این رو توی ویدئو نشون بدم و نتیجه اش شده این ویدئو:

که خب روی یوتوب، تلگرام و آپارات هم هست.

خاطرات سفر نپال – صعود به بیس کمپ آناپورنا

در قسمت قبلی گفتم که وارد کاتماندو شدیم ولی چون هدف اصلی رسیدن به بیس کمپ آناپورنا بود به شهر پخارا رفتیم. رسیدن به پخارا با روش های مختلفی ممکنه ولی احتمالا منطقی ترینشون اتوبوس توریستی شب است. در پخارا یک ساعتی برای گرفتن دو تا مجور وقت گذاشتیم. کافیه به دفتر صدور مجوز برین و بگین می خواین به کدوم بخش صعود کنین و با حدود ۳۰ دلار مجوز بگیرین. همچنین اگر بدون راهنمایی تور حرکت می کنین، باید ۲۰ دلار هم بیشتر بدین تا در فهرستی ثبت بشین که اگر گم شدین بعدا دنبالتون بگردن. عکس ها و غیره همونجا گرفته می‌شن. ما یک شب در پخارا موندیم و فردا صبح خیلی زود با اتوبوس‌های محلی به سمت اولین محل صعود حرکت کردیم. اینکه اتوبوس کجاست و مجوز کجا می دن و … چیزیه که تقریبا از هر کسی در پخارا بپرسین، جوابش رو داره.

اتوبوس‌های این مسیر، اتوبوس‌های واقعی محلی هستن. البته می تونین خیلی خرج کنین و جیپ بگیرین یا هر روش دیگه ولی اتوبوس به اندازه کافی خوب و در عین حال جالبه. کاملا ممکنه یکی به شما بگه اونطرف تر بشینین چون اونم می خواد رو صندلی بشینه یا هر جایی مسافرها سوار و پیاده بشن و اگر جا نباشه، سر پا بایستن. ما کمی با راننده گپ زدیم و بهمون گفت بهتره زودتر از جایی که برنامه اصلی مون بوده پیاده بشیم و از مسیری بهتر صعود رو شروع کنیم.

وقتی می گم مسیر منظورم چنین چیزی است:

راهنمای روستاهای آناپورنا در هیمالیا

این تابلوها تقریبا همه جا هستن و به شما می گن از چه اقامتگاه‌هایی باید رد بشین تا به مقصد برسین. فاصله هر اقامتگاه تقریبا دو ساعت پیاده است. شما می تونین برای خودتون مسیر یابی کنین و ببینین از کجا دوست دارین رد بشین. مثلا فکر می کنم ما از جایی نزدیک نیو بریج شروع کردیم و شب اول در جینوا خوابیدیم. فردا هیمالیا یا شایدم بامبو خوابیدیم و در طول سه روز به بیس کمپ رسیدیم و در برگشت به سمت پون هیل رفتیم و برگشتیم. سرعت ما نسبتا زیاد بود ولی هر کس می تونه تنظیم کنه که در هر روز از چند تا از این اقامتگاه‌ها دوست داره رد بشه. مثلا افراد مسنی بودن که احتمالا هر روز فقط یک روستا/اقامتگاه بالا می‌رفتن. اقامتگاه‌ها چیزهایی شبیه این هستن:

که بین ۲ تا ۵ لژ دارن. هر لژ چندین اتاق داره و شاید یک دوش که ساعت‌هایی که خورشید هست آب گرم داره و یک رستوران و غذاخوری. اگر به موقع نرسین و به شما اتاق نرسه، می تونین تو غذاخوری بخوابین که احتمالا پر سر و صدا تر است ولی در نهایت خطری نداره. در صورتی که وسایل شما زیاد باشه می تونین «پورتر/Porter» بگیرین که گاهی بهش می گن «شرپا». پورترها انواع و اقسام دارن و روزی بین ۱۲ تا ۲۰ دلار حقوق میگیرن. کار اصلی‌شون آوردن کوله‌های سنگین شما است و گاهی می تونن تا ۳۰ کیلو بار حمل کنن – اما به سختی و با استراحت زیاد. ما با چهار کوله اومده بودیم (نفری یک سنگین‌تر و یک سبک‌تر)‌ تا پورتر بگیریم و دو تا کوله سبک رو بیاره ولی چون جای غیرمرسومی از اتوبوس پیدا شدیم پورتر نبود و نصف روز رو خودمون چهار کوله رو آوردیم. اگر کمی ورزیده هستین می تونین با یک کوله قابل قبول (بگیم ۱۲ کیلو)‌ حرکت کنین. مشکل گرفتن پورتر اینه که پورتر شما ممکنه تقریبا انگلیسی بلد نباشه و لباس های فرسوده داشته باشه. این امکان هم هست که مثل ما خوش شانس/باحوصله باشین و بعد از سپردن به یکی دو رستوران، یه پورتر عالی نصیبتون بشه که اسمش میلان است و با دوستش میاد و در نتیجه نه فقط هر دو بار خیلی کمی حمل می کنن بلکه با شما همبازی می شن و حرف می زنن و …

همونطور که تو تصویر دیده می شه داشتن یک دست ورق بسیار موثره چون همه دوست دارن باهاش بازی کنن. در ضمن پورتر خوب می تونه برای شما از هر توقفگاه زنگ بزنه و توقفگاه بعدی رو رزرو کنه. ظاهرا دوست میلان آدم مشهوری در محل بود و تقریبا همه جا بی دردسر با تلفن یا تلفن ماهواره ای برامون اتاق رزرو کرده بود. به شکل مرسوم اتاق ها First Come Frist Serve است و اگر تنها مسافرت می کنین احتمال داره وقتی برسین که اتاق تموم شده باشه و تو غذاخوری بخوابین ولی بیرون نخواهید موند. معلومه که در هیمالیا شما انتظار هتل لوکس ندارین ولی یک اتاق تمیز فوق العاده است:

در این مسیر شما اول از یک فضای جنگلی شروع می کنین و با بالا و پایین رفتن در دره‌ها و کوه‌ها به سمت مجموعه فوق العاده آناپورنا نزدیک می‌شین. گذشتن از رودخانه از روی پل‌های فوق العاده، رفتن لابلای درخت ها و بعد ارتفاع گرفتن و دیدن اینکه چطوری جنگل تبدیل به مرتع(؟) و بعد کوه و حتی برف می شه بسیار هیجان انگیزه. در بسیاری از مسیر هم کوه‌های فوق العاده آناپورنا در دیدرس شما است و دائم بهش نزدیکتر می‌شین. آناپورنا از خطرناک‌ترین کوه‌های جهان است و در مجموعه اش کوه فیش تیل fishtail قرار داره که بالاترین نقطه ای از زمین است که کسی تا حالا بهش صعود نکرده. معمولا صبح زود بیدار می شیم (مثلا ۶) و با خوردن یک صبحانه در هتل راه می افتیم. هزینه اقامت و یک غذا تقریبا ۱۰ دلار می‌شه. با ۴ ساعت پیاده روی در صبح و بعد یک ناهار در یکی از اقامتگاه‌ها و دوباره ۲ تا ۴ ساعت در بعد از ظهر خیلی سریع به مقصد خواهید رسید. موقع عصر هم با کم بودن برق و خستگی راه، خوابیدن در ساعت ۷ یا ۸ اصلا چیز عجیبی نخواهد بود. مسیر چیزی شبیه به این است:

هیمالیا

کوه‌های آناپورنا

فیش تیل

تاب در آناپورنا

نپال هیمالیا

صبحانه در هیمالیا

اون چرخ فلک چوبی هم در یکی از روستاها بود که توش یک مدرسه داشت و این چرخ فلک رو ساخته بودن و شما رو سوارش می کردن تا کمی شادی کنین و اگر خواستین کمی هم کمک مالی به مدرسه. بعد از چند روز در نهایت به بیس کمپ mbc و بعد از دو ساعت دیگه پیاده روی به بیس کمپ آناپورنا (مشهور به ABC) می‌رسین. بیس کمپ‌ها جاهایی هستن که کسانی که قصدشون صعود به قله است، تازه از اونجا حرکت جدی رو شروع می کنن ولی برای آدمی در سطح من و خیلی‌ها، رسیدن به این بیس کمپ صعودی فوق العاده حساب می‌شه. اگر قصد کردین این سفر رو برین حتما پیشنهاد می کنم یک شب روی بیس کمپ بمونین. هوا سرد است و با لباس ها و کلاه و بغل و کیسه خواب ها و پتوها خوابیدن چاره کاره. ولی تجربه فوق العاده ای است و می تونین کلی منظره بدیع ببینین. سر و صدای کل کمپ صبح شما رو برای دیدن طلوع بی نظر آفتاب روی کوه‌های آناپورنا بیدار خواهد کرد:

طلوع آناپورنا هیمالیا

و بعد هم که منطقا برگشت و البته امکان مسیریابی مجدد و رفتن و رسیدن به جاهایی جدید و فوق العاده.

در کل به نظرم تجربه بسیار خوبی بود. اگر بخوام به چند نکته اشاره کنم اینها خواهند بود:

  • داشتن قرص آب مفیده. حتی وقتی آب جوشیده می خرین
  • تا یک سطحی از ارتفاع شارژ موبایل رایگانه ولی از جایی به بعد حتی شارژ موبایل هم پولی می شه؛ داشتن یک پاور بانک بزرگ باعث می شه هی ۱.۵ دلار ندین
  • تا یک ارتفاعی سیم کارت نپالی شما که حدود ۲۰ دلار خریدینش کار می کنه و اینترنت هم داره. از جایی به بعد تنها راه اینترنت خریدن وای فای است؛ ولی چه کاریه؟ اومدین از طبیعت و فاصله از زندگی روزمره لذت ببرین
  • کوله ۱۲ کیلویی کاملا مناسبه.
  • خیلی خوبه خوراکی های روزانه رو مرتب کرده باشین و داشته باشین. ما برای هر روز یک کیسه کوچیک آجیل و شکلات و.. داشتیم
  • به هیچ وجه آشغال نریزین. جای بسیار تمیزی است و اخلاق کوهنوردی / انسانی می گه هر جایی رو تمیزتر از اونی که واردش شدین ترک کنین.
  • نه فقط ترکیب فرهنگی هندویی بودایی دارن که حتی بعضی خانواده ها همزمان هم بودایی هستن هم هندو
  • «ناماسته» جای سلام و خداحافظی و ایول و … کار می کنه. تقریبا همه به همدیگه می گن و به هم روحیه می دن. حتی گاهی تعارف یک چیز کوچیک به آدم ها، حسابی بهشون انرژی می ده
  • برای اولین بار کمل بک رو تجربه کردم که خیلی خوبه. یه ظرف آب که شیلنگش میاد تا کنار دهن و می تونین هر وقت خواستین آب بخورین. برای من خیلی خوب بود
  • شلوار کوتاه، آستین کوتاه و دمپایی بسیار مفیدن. دمپایی برای شب مانی ها و لباس های خنک برای منطقه جنگلی که شرجی تره
  • در فصل خوب برین که ابر کمتر باشه. ما خوش شانس بودیم و تقریبا در تمام روزها و مسیر بدون ابر کوه‌ها رو دیدیم
  • پله خیلی زیاده. راه چیزی نیست که توش گم بشین و مغازه کافی برای خرید چیزهایی مثل آب جوشیده، غذا، قهوه و … هست
  • رسمه که آخر صعود، با چیزی که براشون جالبه عکس می گیرن. از تاج تا پرچم تا … اگر چیز نه چندان سنگینی هست که براتون هیجان داره، برش دارین
  • کفش خوب و باتوم و همسفر خوب به نظرم بهترین تجهیزات هستن
  • یک آدم با عقل سلیم و انگلیسی متوسط به راحتی از پس همه کارهاش بر میاد. داشتن راهنما و تور و غیره کمک می کنه ولی اگر نمی خواین زیاد خرج کنین یا یکی هی همراهتون باشه یا …، لزومی نداره سراغ تور و راهنما برین
  • با آدم ها دوست بشین و گپ بزنین. بسیار عالیه. مهربان هستن و همراه و شما رو به بازی هاشون دعوت می کنن. مثلا اینجا داریم یک جور بازی می‌کنیم که بارها دیدیمش و چیزی بین تیله بازی و بیلیارد است یا بارها در طول شب بازی های ورق نپالی رو یاد گرفتیم و بازی های خودمون رو یاد دادیم

و در نهایت هم برای برگشت باید از یکی از روستاهایی که اتوبوس دارن مثل گندروک برگردین. بازم گزینه های متنوعی هست و برای ما اتوبوس محلی منطقی ترین گزینه بود که تا پخارا می رفت. خوبه که قبل از ظهر برسین تا شکی در بودن اتوبوس نباشه و زود سوار شین و صندلی رو حفاظت کنین. البته شایدم لازم بشه خودتون مطمئن بشین که بار درست بسته شده یا نه. با موزیک هندی و دره‌ها و بوق ها و دست اندازها و گرد و خاک ها بخندین تا به پخارا برسین.