چجوری یک گروه کاربران لینوکس یا همون لاگ تاسیس کنیم

lug_terhan

فرض کنید شما توی دانشگاه ارومیه یا توی شهری در جنوب هستین که گروه کاربران لینوکس یا همون لاگ نداره و شما می‌خواین لاگ خودتون رو راه بندازین. چیکار باید کرد؟ من دو سه تا توصیه کوچیک دارم:

زمان رو مشخص کنین

زمان باید به شکلی باشه که توی یک جمله بشه به شکل ابدی و ازلی اعلامش کرد. مثلا «ساعت دو دوشنبه اول هر ماه» زمان خوبیه. یک زمان خوب دیگه «هر یکشنبه ساعت هفت عصر» است. زمان‌هایی مثل «یک هفته در میون» خوب نیستن چون اگر کسی اونو ببینه نمی فهمه دقیقا این هفته است یا هفته بعد. گاهی می گن اگر لاگ خیلی کوچیکه ولی دوست دارین دوستانتون رو هفتگی ببینین، می تونین یک برنامه ثابت یک جمله داشته باشین (مثلا ساعت دوازده پنجشنبه آخر ماه) ولی علاوه بر اون برای خودتون برنامه های ریزتر و نامشخص تر هم بذارین.. مثلا تو این لاگ بگین هفته بعد سه شنبه جمع می شین. در این حالت هم خودتون راحتین هم اگر آدم جدیدی بخواد بیاد در طول ماه بالاخره یکبار دقیق پیداتون می کنه.

مکان رو مشخص کنید

مکان باید دقیق و خوب اعلام بشه. شاید براتون جالب باشه که لاگ تهران مدت‌ها در پارک برگزار شد و من تو انجمن‌هایی بودم که هر سه شنبه ساعت پنج تو چمن یکی از پارک‌ها دور هم جمع می شدیم. جا باید کاملا مشخص و قابل پیدا کردن باشه. مثلا در تهران پارک ملت خیلی بزرگه ولی «پارک ملت کنار قفس خرس‌ها» کاملا قابل پیدا کردنه. اگر خیلی کم هستین خوبه یک نشونه هم بذارین؛ مثلا یک تاکس که کسی دستش می گیره یا تی شرت های لینوکسی. دقت کنین که با یک نفر هم می شه لاگ رو تشکیل داد ولی اگر خودتون رو تابلو نکنین احتمالا کسی نمی یاد از کل آدم‌ها بپرسه «شما لاگین؟»

یک سایت راه بندازین

یک سایت خیلی ساده. به هیچ وقت برای انتخاب دامین، انتخاب تم و انتخاب سی ام اس وقت نذارین. در واقع اگر ایجاد سایت بیشتر از یک روز وقت گرفت یعنی مسیر رو اشتباه رفتین. ما معمولا سایت راه انداختن و بحث سر وردپرس یا وینترمیل رو دوست داریم و در نتیجه می تونیم یک ماهی سر این چیزها وقت بذاریم بدون اینکه اتفاق واقعی بیافته؛ بعدش هم انرژی مون تموم می شه و بیخیال ماجرا می شیم. سریعا یک سایت راه بندازین. برای اینکار می تونین از کلی هاستینگ رایگان ساده استفاده کنین. بهترینش github است و لازمه توش خیلی ساده زمان برگزاری و مکانش رو اعلام کنین.

تبلیغ کنید

کسی اتفاقی به سایت شما سر نمی زنه. اگر توی دانشگاه هستین یک کاغذ بچسبونین به تابلوی اعلانات و جلسه لاگ هفته بعد رو اعلام کنین یا اگر وبلاگ دارین کنارش بگین لاگ چه زمانی است و این تیپ چیزها. به هیچ وجه اسپم نباشین و سعی نکنین جهانیان رو از هر راهی به لاگ بکشین. رشد طبیعی بهترین روش ماندگاری است.

برای جلسات برنامه داشته باشین

هر جلسه باید یک ایده کلی داشته باشه حتی اگر این ایده این باشه که «یک ساندویچ می زنیم». برنامه های بهتر «سولماز داکر رو معرفی می کنه» است. خوبه آدم ها بدونن برای چی میان و چیکار می کنن و چه اتفاقاتی خواهد افتاد. همچنین خیلی خیلی خوبه وقتی آدم ها می یان چیزی به دانششون اضافه بشه. لازم نیست حتما کلاس درس برگزار کنیم ولی خوبه مفاهیم جدید رو بشنویم و با همدیگه در موردش گپ بزنیم.

برای همه جلسه برنامه نداشته باشین

شما برگزار کننده یک دوره صرفا آموزشی یا یک اردو نیستین. در دنیای لینوکس ما به جامعه بودن خودمون افتخار می کنیم. اگر کسی می یاد لاگ می یاد که آدم ببینه، با آدم حرف بزنه و با آدم معاشرت کنه. خیلی از لاگ ها توی بار تموم می شن تا خاطره خوبی از یک گپ دوستانه هم به جا بذارن. لاگ می تونه پیوند دهنده فرهنگ ها باشه و یک فضای صمیمی دوستانه پر از خنده و شوخی. بذارین آدم ها خودشون بسازن و پیش برن و اصولا فکر نکنین یک نفر مسوول لاگ است.

دموکرات باشین

در لاگ‌های ایران سابقه کشمکش مشاهده شده! در مواردی لاگ ها از هم انشعاب می کنن، لاگ ها مدعی می شن که لاگ اصلی شهر هستن و یکی اعتراض می کنه که چرا اون یکی فکر می کنه صاحب لاگه (: اینها مهمله. هر کس می تونه لاگ جدیدی تشکیل بده، هر کس می تونه تو لاگی که یکی دیگه شروعش کرده فعال باشه، .. هر کس غیر از این گفت تنها می مونه. خوبی این جامعه اینه که توش آزاد هستیم و آدم های نچسب و الکی مدعی ممکنه چند روزی سر و صداشون زیاد باشه ولی در نهایت در جامعه به جایی نمی رسن. توی لاگ دوست باشین، به عقاید مخالف اجازه رشد بدین و یادتون باشه که لینوکس پیش می ره چون مثل یک درخت شاخ و برگ در می یاره و شاخه‌های خوب می مونن و شاخه‌های ناسازگار محو می شن.

مستقل باشین

لاگ قرار نیست وابسته به جایی باشه. کلی آدم هستن که با کمترین فعالیت در لاگ تهران، به اسم لاگ تهران پروژه می گیرن و چند نفری هم هستن که فکر می کنن چون توی میلینگ لیست لاگ ایمیل می زنن دولت باید بهشون بودجه بده و یکسری دیگه هم هستن که می خوان لاگ بشه پرچمدار لینوکس در ایران. اینها درست نیست. افراد لاگ می تونن کارهای متنوعی بکنن ولی ذات لاگ یک سیستم پخش و بدون تمرکز و مدیریت واحد و ثابت است و در نتیجه نمی تونه / نباید وارد کارهایی بشه که در طولانی مدت تعهد می یاره. در بهترین حالت «عده ای از اعضای لاگ فلان جا» می تونن نظرشون رو اعلام کنن ولی اگر بریم سراغ اینکه «لاگ تبریز میگه…» نتیجه اش ضعیف شدن کلیت لاگ تبریز – به عنوان لاگ – خواهد بود. در مورد جا، بودجه و … هم وضع همینه. لاگ باید هویت مستقلی داشته باشه و وجودش رو وابسته به هیچ قانون بیرونی و شرکت تجاری و … نکنه.

فان باشین

لاگ جایی است برای شادی و خوشحالی ما. اگر توشون بهتون خوش نگذشت بدونین یک جای کار ایراد داره. آدم ها به لاگ می یان تا شاد برگردن و پر انرژی پس خنده رو باشیم و مهربون. تصور کنین وقتی یک غریبه در جمع شما ظاهر شده چقدر انرژی گذاشته تا بیاد پیش بچه‌های گنو/لینوکسی و آیا ما به اندازه کافی با حمایت و دوستی باهاش برخورد می کنیم؟ فراموش نکنیم که ما قرار نیست رنج ببریم تا لینوکس و نرم افزار آزاد در دنیا جا باز کنه؛ نقل قول ما اونیه که می گه «اگر در انقلابی نتونم برقصم، اون انقلاب انقلاب من نیست».

به جامعه کمک کنین

ما اینجا هستیم چون یک هکر از دانشگاه بیرون اومده تا تبلیغ کنه که هر انسان حق استفاده آزاد از سیستم عامل و کامپیوترش رو داره. ما اینجا هستیم چون یکی ما رو با کدهاش آزاد گذاشته و ما اینجا هستیم چون اینترنت رابطه ما رو برقرار کرده. ما هم باید بخشی از این فرهنگ باشیم. چیز بنویسین، به سوالات دیگران جواب بدین، برنامه های خوب برگزار کنین و …


لاگ خوبی داشته باشین و عکسها و قصه‌هاتون رو به اشتراک بذارین.

جادوی سیاه (BlackMagic)

من توی سایت قدیمیم که الان پاک شده،‌ یک مدت کوتاهی معنای سمبل ها رو می نوشتم، این نوشته از اون مجموعه است

در مفهوم قرون وسطایی اش، جادوی سیاه شکلی از جادو است که با نیت شیطانی اجرا می شود. البته گاهی هم با یک نگاه دینی، جادوی سیاه – مستقل از نیت – به هر نوع جادویی اطلاق می شود که بدون مبدا الهی باشد. لویس اسپنس (Lewis Spence) در سال 1920 در کتاب «دانشنامه امور سری» (An Encyclopaedia of Occultism)- که یکی از اولین و اصلی ترین دانشنامه‌های مربوط به امور خفیه است – مفهوم جادوی سیاه را با توجه به برداشت قرون وسطای اروپا از آن، به این گونه توضیح می دهد :

انسان کژراه، وسیله پاسخگویی به وحشتناک‌ترین خواسته‌ها و سیاه‌ترین تصورات اش را در جادوی سیاه یافت. به منظور به دست آوردن قدرت نامحدود دربرابر خدا، اهریمن و انسان؛ برای تجلیل و بزرگنمایی خود؛ برای تقلب، نیرنگ و تقلید؛ برای ارضای شهوات؛ برای یاری تعصبات و حسادت‌های دینی، برای پاسخگویی به دشمنی‌های شخصی و عمومی، برای پیشبرد توطئه‌های سیاسی، برای گسترش بیماری‌ها، فجایع و مرگ – اینها اهداف و مقاصد جادوی سیاه و پیروان آن هستند.

باید توجه داشت که جادوی سیاه معمولا با مرگ و تخریب یا تغییر اجباری فرد یا رفتار انسان‌ها – بدون خواست خودشان- همراه است و توسط جادوگران بد استفاده می شود.

در ادیان امروزی سه نگاه نسبت به جادوی سیاه وجود دارد.

در نگاه اول (هندوئیسم، بودیسم، یهود و اسلام) جادوی سیاه مثل دیگر انواع جادو، امری شیطانی تصور شده است. در این ادیان، تفاوتی بین جادوی خوب و بد وجود ندارد و اصولا قدرت جادویی افراد معمولی، امری شیطانی تصور شده است.

نگاه دوم مربوط می شود به تفاوت گذاری ماهوی جادوی سیاه و جادوی سفید. در این نگاه، این دو جادو حتی اگر به دنبال نتایج مشابه باشند هم به دو شیوه متفاوت انجام می شوند. البته از آنجایی که جادو اصولا تجربه علمی تاریخی نیست، این نگاه که مدعی دو شیوه متفاوت اجرای آن است بیشتر از همه در ادبیات تخیلی – مانند هری پاتر – جلوه کرده است.

آخرین نگاه به جادو مربوط می شود به نگاهی که طی آن، جادوی سیاه و سفید یک شکل از جادو تلقی می شوند و تنها هدف جادوگر است که این دو را از هم جدا می کند. اهداف خوب منجر به جادوی سفید می شوند و اهداف شرورانه، منجر جادوی سیاه.

پنج پناهنده و من

پناهنده اول

اسم منشی مادر من پریسا بود. حدود یک میلیون در ماه حقوقش بود. ازدواج کرده بود و کارش این بود که نسخه مریض‌ها رو بگیره، بهشون نوبت بده، اگر لازمه بهشون بگه به اندازه کافی آب بخورن و به نوبت اونها رو بفرسته تو اتاق سونو و نتیجه رو روی کامپیوتر تایپ کنه بده دست مراجع. یک روز از مامان خواهش کرد بهش حقوق سه ماه رو پیش بده تا بتونه بره ایتالیا. روشش دادن پونزده میلیون به یک قاچاقچی بود که اونها رو می رسوند به مرز ایتالیا. شش ماه بعد مادرش با یک جعبه شیرینی اومد مطب و گفت که دخترش خیلی موفق و خوشبخت است و ماهی هزار یورو از دولت می گیره و زندگی راحت و خوبی داره.

پناهنده دوم

فرید در حوزه خودش یکی از متخصص های خوب ایران است. از افغانستان اومده و نمی تونه درس بخونه یا تو بانک حساب داشته باشه. مستقل از کار فنی اش گاهی در ماست بندی کار می کنه چون حقوقی که به خاطر اون کار فنی میگیره جوابگوی هیچ چیز نیست. تعریف می کنه که یکبار در راه قم-تهران مسافری کنار جاده ایستاده بوده و اتوبوس نگه می داره و اونو پیاده می کنه تا اون مسافر رو سوار کنه. استدلال اینکه «من بلیت دارم» در مقابل «تو افغانی هستی» برنده نشده.

پناهنده سوم

اسمش رضا بود و من توی عربستان همکارش بودم. از مرز ایران رفته بود پاکستان و به سازمان ملل گفته بود ایران براش خطرناکه چون «لر» است و دولت مرکزی با لرها خوب نیست و قبایل اونها امنیت ندارن. ازش چند سوال پرسیده بودن مثل اینکه از کدوم طایفه است و از کدوم کوه‌ها برای رسیدن به پاکستان گذشته و بهش کارتی داده بودن که می تونست خونه و غذا داشته باشه. کارش این بود که هر هفته بلیت هواپیما به مقصد کانادا بخره و سعی کنه با پاسپورت ایرانی که ویزای کانادا نداره، سوار هواپیما بشه. در نهایت از طریق یک کشور ثالت به کانادا رسیده بود و چون پناهنده ها هی داشتن بیشتر می شدن، یک جایی دولت اعلام کرد که هر کس قبل از فلان تاریخ به کانادا رسیده بیاد اقامت بگیره. دوستمون در این مدت از دانشگاه مدرک مهندسی اش رو گرفته بود و در یک شرکت معتبر بین المللی کار می کرد.

پناهنده چهارم

دوستی است که در کمپین یک میلیون امضا عضو بوده. یا شایدم یه دوست چپ. شایدم اصلاح طلب یا روزنامه نگار یا تازه مسیحی شده یا گی یا ترنس. این دوستمون توی ایران نمی تونسته زندگی کنه چون … نمی دونم چرا.. چون راحت نبوده احتمالا یا خارج رو بیشتر دوست داشته. خیلی ها با شرایط مشابه این دوستمون نه فقط زنده موندن که هنوزم دارن برای حقوق خودشون و دیگران تلاش می کنن ولی اون که یکبار تو خیابون امضا جمع کرده بود یا توی سایت سه مطلب منتشر کرده بود یا توی ۸۸ باتوم خورده بود یا تازه مسیح رو کشف کرده بود یا بلد بود زیرچشمش رو سیاه کنه رفت و الان افتخار می کنه که توی آلمان و ایتالیا و … کار نمی کنه و حتی زبان هم نمی خونه یا در خانه آزادی و بقیه جاها فعاله. این دوستمون گاهی تظاهرات می کنه چون معتقده شرایط زندگی اش در کشور میزبان انسانی نیست. این آدم خیلی فرق داره با اونی که واقعا نمی تونست تو ایران بمونه و خوشحالیم که تونسته بره ولی؛ این پناهنده چهارم، اون نیست.

پناهنده پنجم

هزارن آدم است، از جمله یک بچه سوری است که پدرش و مادرش دریا رو به بمب و گلوله ای که با پول ما رو سرشون ریخته می شد ترجیح دادن.

من

من گاهی پناهنده یک، سه یا چهار هستم و به حال پنجمی افسوس می خورم که چرا کشورها قبولش نکردن. گاهی خودم هستم و به پناهنده دو توهین می کنم و گاهی کاملا آدم مستقلی هستم که فکر میکنم کشورها حق دارن دیگه بگن «ما اصلا پناهنده نمی خوایم» یا همونی هستم که قبلا مرتضی پاشایی شر می کردم و بعدش غواص و بعدش کارشناس حفاظت در برابر زلزله شدم و الان مسوول لایک گرفتن از غرق شده ها. شایدم من اونی هستم که پول بمبی که روی سر پناهنده ها گرفته می‌شه رو ازم می گیرن و جرات ندارم بگم «نکن آقا نکن!». راستش من واقعا نمی دونم کی‌ هستم؛ امیدوارم شما بدونین.

فهرست بوسیدنی‌ترین ۴۰۰ لب در IMDB و نکته ای در مورد لب‌های اطراف ما

دوستان از پشت صحنه توجه ما رو جلب کردن به فهرست ۴۰۰ لب که باید قبل از خوابیدن ببوسید به انتخاب در سایت IMDB. حالا نه اینکه ما نشسته باشیم ببینم آخر جمعه ای چه لبی رو باید ببوسیم ولی این فهرست نکته جالبی توی خودش داره. بذارین به چند نفر نگاه کنیم:

naomi ava shohre kajol

نکته مشترک بین لب‌های اوا گاردنر، نائومی نمی دونم کی کی، شهره آغداشلو و کاجول رو می بینین؟ تقریبا این نکته در هر ۳۹۶ نفر دیگه هم تکرار شده: لب های با قیافه مرسوم، غیرقلوه ای بدون تزریق تابلوی چربی غیره و در بسیاری موارد نازک و در صورت هایی که حداقل به نظر طبیعی می رسن (:

چند وقت قبل هم مطلب جالبی در مورد تناسب های زیبا در صورت زنان و بعد دنبال زنی در انگلیس گشته بودن که بیشترین این سطح از تناسب رو رعایت کرده باشد و در نهایت این دوستمون انتخاب شده:

uk

و خب بازم توش می بینیم که خبری از لب های قلوه‌ای نیست.. آخه اصلا «قلوه» بوس کردنی است؟ این چه اسمیه؟ (: و مستقل از این اسم مهمل، آخه چربی رو تزریق می کنن تو لب؟ چه برسه به اینکه چربی رو از جای دیگه همون آدم بگیرن؟ (: درسته که هر کس حق داره اینکار رو بکنه ولی بحث اینجاست که نباید رقابت احمقانه ای رو شروع کنیم که فقط در تلاش برای «قلوه‌ای تر کردن» لب بشه و در نهایت برسیم یک جایی که همه معتقدن کریه است ولی هنوز تو بازی شرکت می کنن. این بلا قبلا هم سر ما اومده … منظورم بدن سازی اکستریم نیست.. منظورم کنکوره… همه می گیم مکانیزم تست و کنکور احمقانه و نابود کننده بخش مهمی از جوونی همه آدم هامون ولی دیگه همه مجبوریم تو کلاس هاش شرکت کنیم؛ پس حداقل همین کار رو با لب‌هامون نکنیم! راستش حداقل به نظر من که زیباترین آدم آدمی است که خودشه و به خودش اعتماد داره و افتخار می کنه و غیرجذابترین آدم، کسی که سعی می کنه خودش رو یک چیز دیگه جا بزنه؛ از باربی تا قلوه (:

آیا لینوکس هم باگ داره؟

رحیم پرسیده:

سوال؟!
آیا لینوکس هم باگ داره؟ خیلی خوشحال میشم در موردش تو وبلاگ یا پادکست صحبت کنی.

خب این سوال چند تا جنبه داره. اول بذار ببینیم منظور از لینوکس چیه. از نظر فنی لینوکس فقط یک هسته سیستم عامل است که در کنار یک مجموعه بزرگ ابزار به اسم گنو و کلی پروژه دیگه تشکیل یک سیستم عامل کامل می دن که اسم درستش باید باشه گنو/لینوکس ولی خب برای راحت شدن زندگی خیلی وقت ها به این مجموعه بزرگ سیستم عامل که ترکیب یک هسته (لینوکس) و کلی برنامه دیگه (پروژه گنو) است هم می گیم همون لینوکس.

کرنل لینوکس به عنوان یک هسته حدود ۱۵ میلیون خط کد است در ۳۷هزار فایل پخش شدن و کل پروژه گنو/لینوکس (مثلا اوبونتو) چیزی حدود ۲۰۰میلیون خط برنامه است. سوال ساده اینه: آیا اصولا ممکنه اینهمه خط کد اشتباه نداشته باشه؟ (: بذار یک فلوچارت بکشم:

آیا برنامه باگ داره

در کل تقریبا هر برنامه بزرگی که ما داشته باشیم، باگ داره! تنها مثال نقض برنامه کیو.میل که سال‌هاست نویسنده اش جایزه ای دلاری برای کسی گذاشته که بتونه توش یک باگ امنیتی نشون بده و هنوز هیچ کس موفق نشده اینکار رو بکنه و ما به عنوان تنها برنامه بدون باگ امنیتی می‌شناسیمش. اما به جز این، تک تک برنامه هایی که هستن باگ دارن – حالا کم یا زیاد و خطرناک یا کم خطر.

باگ‌ها هم می‌تونن چیزهای بسیار منتوعی باشن. باگ های امنیتی که ممکنه باعث نفوذ هکرها بشن، باگ هایی که باعث کرش بشن، باگ هایی که رفتار غیرطبیعی در سیستم تولید کنن و هر نوع اشتباه برنامه نویسی دیگه که برنامه رو از پروسه عادی اش خارج کنه.

و خب تا اینجا بحث باگ داشتیم اما مشکلات دیگه‌ای هم هست. مثلا بعضی از سازنده‌های سخت افزار تنبل هستن (شایدم خبیث!) که درایورهاشون رو برای لینوکس نمی دن و در نتیجه اگر اون سخت افزار رو روی لینوکس داشته باشین به دردسر می خورین یا مثلا اصولا برنامه ای برای محیطی مثل ویندوز درست شده و اینجا با دردسر بهش دسترسی داریم (مثلا کلاینت وایبر یا اسکایپ که به کیفیت ویندوزی اش نیست).

پس جواب خلاصه این می هش که هر برنامه ای که هست باگ داره و مشکلات متنوع. تفاوت در اینجاست که در دنیای لینوکس باگ ها سریع حل می شن و در نهایت اگر مشکلی هست به خاطر بی سوادی ما است که نمی تونیم اون باگ رو حل کنیم نه به خاطر اینکه اصولا برنامه بسته است و ما حق نداریم به عنوان یک برنامه نویس یا هکر تلاش کنیم دنیا رو بهتر کنیم و فقط باید منتظر بالایی ها بمونیم که اگر خواستن مشکل ما رو حل کنن.

فروم: برای یاد گرفتن پایه ای [منطق و اصول] برنامه نویسی باید چه چیزهایی خوند؟

نینجای برنامه نویسی

وحیده پرسیده:

درباره انتخاب زبون برنامه نویسی (با توجه به مطالبتون و کمک دوستان) به این رسیدم کi باید از پایه مثلا الگوریتم و فلوچارت شروع کرد و بعدش رفت سراغ یه زبون مثلا پایتون. هدفم اینه کi عمقی پایه ها رو یاد بگیرم کi وقتی به یه کد نگاه کردم بتونم درکش کنم خواهشم اینه کi سایتی مفید یا کتاب یا … میتونید معرفی کنید یا از دوستان برنامه نویستون بپرسید؟

و من ترجیح دادم به افتخار سیستم جدید کامنت‌ها از شما بپرسم… کسی که دوست داره الگوریتم یاد بگیره باید از کجا شروع کنه و کجا بره؟

سوییچ کامنت ها به سیستم دیسکاس

این چند وقت با لطف و تلاش سانسورچی عزیز و قطع شدن انواع کانکشن های https و غیره، دوستان مشکلات متنوع و زیادی در مورد کامنت گذاشتن گزارش می دادن. به عنوان تست سوییچ کردم به دیسکاس تا حداقل بارش از رو دوش من برداشته شده باشه. ببینیم چطور می شه. ظاهرا کمی طول می کشه که خودش خورد خورد همه کامنت های قبلی رو ایمپورت کنه اینجا.

فرصتی برای آشنا کردن بچه‌های مهم زندگی‌مون با برنامه نویسی: کارگاه اسکرچ شیراز

دوستان در شیراز لاگ یک برنامه خوب هماهنگ کردن: کارگاه آموزش اسکرچ به کودکان بین ۹ تا ۱۳ سال. این کارگاه پنج ساعته در همین پنجشنبه یعنی ۱۲ شهریور برگزار خواهد شد و من بودم و بچه ای بود که دوستش داشتم حتما می بردمش.. چرا؟

  • چون زبان اسکرچ درست شده برای آموزش برنامه نویسی به کودکان، به شکلی تصویری و شاد و بامزه
  • چون گروه برگزار کننده آدم های با سابقه و باحالی هستن
  • چون ممکن بود باعث بشه بچه ام خط جدیدی رو در زندگی تجربه کنه
  • چون کلا با بچه ها باید چیکار کرد؟ چی بهتر از یک برنامه فان جدید برای مادر و پدر و بچه؟‌

  • و چند تا بچه هستن که بتونن بگن خودشون یک بازی نوشتن؟ (:

به سایت مرتبط با کارگاه رایگان و یک روزه کار با زبان برنامه نویسی گرافیکی اسکرچ در شیراز سری بزنین و خیلی خیلی خوشحال می شم اگر مطلب رو پخش کنین… شاید ما بتونیم باعث بشیم بچه های بیشتری با برنامه نویسی آشنا بشن.

پیشنهاد به برگزار کننده: عکس و فیلم زیاد بگیرن و آپلود کنن. به الان من یک عکس بچه برنامه نویس ایرانی پیدا نمی کنم بذارم برای مطلب ):