علی رغم تغییر از اعدام به ۲۰ سال زندان، محکومیت پرویز کامبخش هنوز مایه شرم است


دو روز قبل دادگاه تجدید نظر پرویز کامبخش برگزار شد. در عکس پرویز کامبخش را در حال مذاکره با وکیلش (محمد افضل نورستانی) می‌بینید.

پرویز کامبخش تقریبا یک سال قبل توسط پلیس دستگیر و بدون دادگاه زندانی کرد. «جرم» او دانلود کردن یک مقاله درباره حق زنان و پرینت و پخش آن در سر کلاس درس بوده است. او به جرم «توهین به مقدسات» و «کفر» دادگاهی و به مرگ محکوم شد!

در نتیجه اعتراضات گسترده جهانی، سه شنبه دادگاهی متشکل از سه قاضی، حکم او را به بیست سال زندان تقلیل دادند. برد آدامز، مدیر بخش آسیایی دیده‌بان حقوق بشر، حکم را «مسخره‌امیز» خوانده و اعلام کرده که حکم بیست سال زندان تقلیل اعدام به حساب نمی‌آید چرا که حکم اعدام باید توسط رییس جمهور کرزای امضا می‌شده ولی حکم زندان بلافاصله به اجرا درخواهد آمد.

افراط‌گراهای اسلامی اما از حکم اعدام استقبال کرده بودند و پس از اعلام تغییر آن، راه پیمایی‌هایی در کشور انجام به راه انداختند و بعضی از روحانیون عالی رتبه نیز اعلام کردند که پرویز باید اعدام شود. وی هنوز فرصت یک فرجام خواهی دیگر در دادگاه عالی را دارد. او در هنگام خروج از دادگاه به خبرنگار آسوشیتد اعلام کرد که «من حکم دادگاه را قبول ندارم».

هفته خواندن کتاب‌های ممنوعه


این هفته در ایران تلویزیون پر شده از تبلیغات پلیس برای خودش تحت عنوان «هفته نیروی انتظامی»، اما در جهان خبرهای دیگری است. این هفته هفته کتاب‌های ممنوعه است. البته تقریبا در هیچ کشوری از جهان مثل ایران سانسور کتاب و خواندن خط به خط هر کتاب قبل از چاپ مرسوم نیست ولی به هرحال مفهوم «کتاب ممنوعه» معنای خود را حفظ کرده است. این روزها کتاب‌های ممنوعه ممکن است کتاب‌هایی باشند که در فلان کتابخانه اجازه ورود ندارند، در کتابخانه مدارس قرار نمی‌گیرند، کلیسا خواندن آن‌ها را قبیح اعلام می‌کند و …

در این میان یک کتابخانه این هفته را جشن گرفته است. کتابخانه عمومی Twin Hickory برای جلب توجه عموم به زشت بودن ممنوعیت خواندن کتاب از داوطلبان خواهش کرده است تا در ویترین کتابخانه بنشینند و در سکوت کتاب‌های ممنوعه را بخوانند.

هفته قبل هم به همین مناسبت گفتگویی را می‌خواندم با نویسنده کتاب «قطب‌نمای طلایی». نویسنده توضیح می‌داد که کتابش یکی از پرماجراترین کتاب‌های امسال بوده و به دلایل متنوعی مثل نگاه متفاوت به دین،‌ در بعضی از کتاب‌خانه‌ها اجازه حضور نیافته است. لب کلام نویسنده این بود که با نگذاشتن این کتاب‌ در کتابخانه، فقط مردم را از وارد شدن به کتابخانه دلسرد کرده‌ایم و البته آن‌ها را تشویق کرده‌ایم تا دنبال کتاب بگردند و آن را بخوانند. راستش من هم این کتاب را دیدم ولی نخریدم و الان افسوس می‌خورم (: حتما در سفر بعدی، هر سه جلد را خواهم خرید (:

راستی شما می‌خواهید در طول این هفته کدام متن ممنوعه را بخوانید؟

امنیت


آدم‌هایی که آزادی رو فدای امنیت کنند،‌ به هیچ کدوم نمی‌رسند.

در تظاهرات مجازی خبرنگاران بدون مرز در جلوی استادیوم اصلی المپیک شرکت کنید

کمتر کسی هست که مشکلات کشور چین را ندارد. این کشور در بین چهارده کشوری که اینترنت را سانسور می‌کنند، مقام نخست را دارد. در شکنجه مخالفان سابقه طولانی دارد. خبرنگارانش را زندانی می‌کند. وبلاگنویس‌ها را در دادگاه محکوم می‌کند. دیروز یکی از مخالفان رسمی‌اش گم شده. افراد خارجی حق رفت و آمد آزاد بین شهرهایش را ندارند و …

یکی از ایده‌های دادن المپیک به چنین کشوری، این بود که المپیک باعث خواهد شد بخشی از این فشار کم شود و کشور به سمت نقض کمتر حقوق بشر حرکت کند اما این اتفاق نیافتاد. در این کشور افراد اجازه تجمع و اعتراض ندارند و توریست‌های المپیکی شجاعی هم که حین المپیک به کشتار مردم تبت، شکنجه مخالفان و زندانی بودن روزنامه‌نگاران اعتراض می‌کنند دستگیر می‌شوند. در این شرایط سازمان گزارشگران بدون مرز تصمیم گرفته است تا یک تظاهرات مجازی در جلوی استادیوم برگزار کند.


برنامه ساده است. وارد بخش تظاهرات مجازی می‌شوید روی کلید کوچک سمت چپ فلش کلیک می‌کنید و محل تظاهرات را مشخص می‌کنید: پکن یا همان Beijing. بعد با انتخاب See یا Participate، تظاهرات را ببینید یا در آن شرکت کنید. در صورت شرکت کافی است اسم، کشور و ایمیل خود را بدهید و شعار خود را از بین شعارهای موجود انتخاب کنید. تا به حال ۱۷۹۱۰ در این تظاهرات مجازی شرکت کرده‌اند.

ایده

نوشتن یک برنامه مشابه برای تظاهرات علیه مشکلات دیگه. شاید هم یک موتور تظاهرات برای استفاده در مناسب‌های(!) مشابه.

مرتبط

مساله المپیک و چین برای من مهم است. خبر جنگ زیر المپیک دفن شده. خبر فروختن دارایی‌های مردم به شرکت‌های خصوصی در ایران فراموش شده. کسی به لایحه اعدام وبلاگنویسان در ایران توجه ندارد و … حتما شماره جدید مجله سرپیچ را بخوانید. مجله سرپیچ یکی از معدود مجله‌هایی است که در این چند وقت دیده‌ام و لذت برده‌ام. آدم‌های چپی که دیگر آن چپ‌های خسته کننده قدیم نیستند.

قدمی برای احترام به یعقوب مهرنهاد

خبر اعدام یک روزنامه نگار، وبلاگنویس و فعال جامعه مدنی آنقدر شوکه کننده است که نیازی به هیچ توضیحی ندارد.

به پیشنهاد خوب بوی خاک، یک هفته اسم وبلاگم رو می ذارم به یاد یعقوب مهرنهاد تا ادای احترام خیلی کوچکی کرده باشم به اولین وبلاگنویس اعدامی در ایران. من یعقوب رو نمی شناختم و نمی‌شناسم ولی می ‌دونم که یک فعال مدنی بود و در دنیای اینترنت هم حضور داشت و با اینکه مخالف خشونت بود، وحشیانه اعدام شد. به احترامش یک هفته اسم وبلاگم رو به نامش می‌ذارم و یک عکسش رو می‌زنم به میز کار اداره‌ام تا هر کس پرسید این کیه بتونم داستان رو براش توضیح بدم.

توضیح لازم

در کامنت‌ها دوستان تذکر داده‌اند که شاید این آدم واقعا با ریگی رابطه داشته یا شاید تروریست بوده و وبلاگ نویس بودن یک نفر به معنی این نیست که باید از او دفاع کنیم. در این موردها شکی نیست. شاید اصلا جنایتکار بوده و یک وبلاگنویس بدون شک می‌تواند برای فعالیت‌هایش محکوم شود (حتی برای وبلاگ نوشتن؛ از نظر من هم دروغ نوشتن، جرم است و در صورت شکایت شخصی، قابل پیگیری).

اما به چند نکته توجه کنید:

بحث ما گناهکار بودن یا نبودن این آدم نیست. شاید با یک گروه مجرم ارتباط داشته باشد (که به نظر من به خودی خود جرم نیست) یا شاید هم جرم دیگری مرتکب شده باشد. در این مورد بحثی ندارم. بحث من این است که این آدم ناعادلانه محاکمه شده، وکیل نداشته، هیات منصفه نداشته، حق دفاع در برابر مردم نداشته، خبرش در روزنامه نبوده و … و بعد اعدام شده. این شیوه ای است که علیه هر مخالفی قابل استفاده است پس باید به آن اعتراض کرد و خواستار نظام قضایی بی طرف، عادل و شفاف شد.

وبلاگنویس بودن، کسی را بی گناه نمی‌کند ولی اگر کسی به خاطر کلامی که گفته یا نوشته محکوم شود، سرکوب آزادی بیان است. اگر وبلاگنویسی به دلیل نوشتن وبلاگ محکوم شود،‌ مایه شرم حکومتی است که از کلمه می‌ترسد. یک آدم را نمی‌شود به خاطر نوشتن نظرش، محکوم کرد.

اعدام در هر صورتی زشت است چون اولا صورت مساله را پاک کردن است و ثانیا از بین برنده مدارک اصلی است (دیگر هیچ وقت نمی‌شود ثابت کرد یعقوب بی‌گناه است یا گناهکار) و ثالثا بزرگترین حربه حکومت‌های دیکتاتوری است علیه مخالفان.

بروشوری علیه خشونت علیه زنان

چند وقت پیش تی شرت عفو بین الملل برای کمپین مبارزه با خشونت علیه زنان رو توی شرکت پوشیده بودم و باعث شد کلی سوال از بقیه بشنوم در مورد مفهوم خشونت علیه زنان و دلیل مخالفت با اون. از سوالات عمیقی که براشون جواب نداشتم بود تا شوخی‌هایی مثل اینکه «حالا من که زنم کتکم می زنه باید چیکار کنم؟»


دریافت فایل با فرمت PDF

دریافت فایل با فرمت Pages (متاسفانه دیگه ندارمش و پاک شده)

دو امضا و یک مطلبی که می‌تواند جهان را کمی زیباتر کند

 مردم برمه از نتایج یک طوفان سهم‌ناک رنج می‌برند. گفته می‌شود که توفان هفته گذشته، حدود صد هزار نفر کشته شده و یک و نیم میلیون نفر دچار مشکلات جدی شده‌اند. با وجودی که هواپیمای حاوی کمک سازمان ملل در برمه نشسته اما دولت نظامی یرمه از حضور سازمان‌های جهانی برای کمک جلوگیری می‌کند تا ضعف خود را بپوشاند. خونتای (دولت نظامی) برمه، دوست دارد بگوید مردمش در کمال راحتی و آرامش هستند و در نتیجه جلوی کمک‌های جهانی را گرفته. شما می‌توانید با امضا کردن این تومار، از دولت نظامی برمه بخواهید که به سازمان‌های جهانی اجازه کمک بدهد

 نوزده سال پیش مردم و دانشجویان چینی در میدان تیانانمن قتل عام شدند چون طرفدار آزادی و حقوق برابر بودند. یازده می امسال، در چین روز مادر است و من و شما می‌توانیم با امضای اینترنتی خود، کارت پستالی برای مادرانی بفرستیم که فرزندانشان را میدان تیانانمن از دست داده‌اند. شاید من و شما نتوانیم فرزندان آن‌ها را به آن‌ها برگردانیم اما با امضای خود به حاکمان چین و مادران چین خواهیم گفت که فرزندان آزادی خواه آن‌ها تنها نیستند. از اینجا امضا کنید

 دیه فقط ثروتمندان را نجات می‌دهد! زندگی این زن را نمی‌خرید؟ از وبلاگ وارش… چیزی بیشتر از امضا لازم داره.

خدیجه مقدم بازداشت شد


برای جمهوری اسلامی مایه خجالته که یک آدم رو به صرف درخواست حقوق برابر برای آدم‌ها دستبند بزنه و به زندان بفرسته. این نتیجه ترس یک حکومت از آدم‌های تحت سلطه‌اش است.