نمای جنگ از کلاه یک سرباز تحت حمله

هر جنگی از نظر من سودجویی یکسری سیاستمدار است و پولدارتر شدن چند نفر آدم و رنج یک جمعیت عظیم و کشته شدن یکسری سرباز. درسته که همیشه به ما گفته شده هر جنگ یک طرف خوب داره و یک طرف بد ولی واقعیت اینه که هر کدوم از دو طرف فکر می کنن طرف خوب هستن و وارد یک جنگ مقدس شدن. هیچ کس نمی گه «ما اومدیم سرزمین فتح کنیم و منابع به دست بیاریم» بلکه همه پشت کلی شعار قایم می شن.

اینها رو گفتم که بگم جنگ از نظر من نه قشنگه نه خوب. پیش می یاد و به سود یکسری است ولی در نهایت رنج آوره و ناراحت کننده و ناشی از حماقت انسان‌ها. تنها دلیلی که ویدئوی زیر رو می ذارم اینه که چیزیه که اکثرا ندیدیم ولی بازیش کردیم. توی این ویدئو شاهد درگیری آمریکا و طالبان در افغانستان هستیم که توش سرباز آمریکایی چهار بار تیر می خوره که البته با توجه به زره قوی، چیزیش نمی شه. سربازها رفتن برای جمع آوری اطلاعات جنگی از یک ده که با تیربار / مسلسل بهشون حمله می شه. این یک نفر بلند می شه تا جواب تیربار رو بده که بقیه سربازها بتونن آرایش جنگی بگیرن یا چنین چیزی. تصاویر از ویدئوی روی کلاه این سرباز ضبط شدن و این فوق العاده شون کرده. به شکل عجیبی شبیه چیزی هستن که ما توی بازی های کامپیوتری Firs Person Shooter می بینیم. اینش واقعا دیدن داره. بخصوص عوض کردن خشاب.

پی.نوشت. تو جامعه شناسی جنگ می گیم جنگ یک جایی از نظر کیفی تغییر کرد: با پیشرفت مخابرات! قبلن فرمانده‌ها مجبور بودن جلوی سربازهاشون بایستن و فرمان بدن و اگر قرار بود کسی کشته بشه فرمانده هم اونجا بود ولی حالا انواع فرمانده‌ و رییس و ژنرال و رییس جمهور و غیره می شینن توی قصرشون و مثل شطرنج با سربازها بازی می کنن بدون اینکه ریسکی بکنن یا رنجی ببرن. احتمالا اگر هنوز قرار بود رییس هر کشوری شخصا توی میدون جنگ و عملیات و غیره جلوی نیروهای که برای جنگ بسیج کرده ریسک مردن داشته باشه، جنگ‌های کمتری در می گرفت.

پی.نوشت.۲. نگران نباشین (: ما در امن‌ترین دوره تاریخ هستیم. کمترین جنگ ها رو داریم و کمترین گرسنگی و غیره و غیره. درسته که اخبار بد زیاده ولی کلیت بشریت کمی معقول‌تر شده و در مقایسه با ادوار قدیم، بیشترین دموکراسی و قانون رو داریم و بالاترین سطح رفاه و امنیت و غیره و غیره رو.

آش سوریه اینقدر شور شد که ظاهرا دیگه آشپز هم فهمید

به گزارش الجزیره، حکومت ایران کشتار پریروز مردم سوریه رو محکوم کرده و درخواست کرده که «مسببین»‌ این «حرکت تروریستی» پیدا و مجازات بشن.

ظاهرا بعد از سال ها حکومت بدون انتخابات آزاد، تخریب مسجد، قتل عام مردم، حمله با تانک به شهرها و گلوله باران و شکنجه و مثله کردن و … بالاخره شوری آش باعث شده دوستان فاز «چیزی نشده که» رو وا بدن و حداقل برن سراغ اینکه «بدجنس ها دارن خودشون رو می کشن که برادر بشار اسد و حزب دوست و برادر بعثی اش رو بدنام کنن».

حداقل الان دیگه حرفمون یکی شده: عامل کشتار و شکنجه و بدبختی مردم باید مجازات بشه.

قفسه سیار کتابخونه آمریکا در ۱۹۲۸ برای بیماران

من سرم شدیدا با کار شلوغه ولی علی الحساب شما این رو داشته باشین:

قفسه سیار کتابخونه عمومی لس آنجلس آمریکا در سال ۱۹۲۸ است برای سرویس دادن به بیمارانی که نمی تونن از تخت بیان بیرون.

منبع

دوستان افغانستانی، من معذرت می خوام

خبر برام غیرقابل باور بود. کسی که مثلا نقش حفظ امنیت بخشی از این کشور رو داره ظاهرا گفته که امروز مردم افغانستان که توی ایران هستن اجازه ندارن برن به فلان بخش شهر تا… گفتن بقیه اش برای من غیر ممکنه.

واقعا نمی دونم چی بگم. من سه چهار ماه از زندگی ام رو مهمون شما بودم توی کابل. الان قطر هستم و کلی کشور دیگه هم بودم و به جرات می تونم بگم که توی همه اونها از آدم های مختلف در اکثر موارد خوبی دیدم و گاهی هم بدی. این موضوع مستقل بوده از نژاد و رنگ پوست و حتی به شکل جالبی – در تجربه من – مستقل از طبقه اجتماعی و وضعیت مالی و شغل. به نظرم این فرمول «آدم ها در رفتار طبیعی معمولا خوب هستن و گاهی هم بد می شن» در همین کلیتش درست باشه.

این ماجرا برای ایرانی و افغانستانی و آلمانی هم فرق خاصی نداره. واقعا متاسفم که اینو اون کسی که این توهین بزرگ رو کرده درک نمی کنه. ببخشید که پراکنده حرف می زنم. نمی تونم ذهن عصبانی ام رو نظم بدم و نمی تونم هم چیزهایی که واقعا می خوام رو بگم چون اهل بی ادب حرف زدن یا نوشتن نیستم.

به هرحال.. بسیار متاسفم و خجالت زده از این حرف / اتفاق. امیدوارم به دروغ هم که شده تکذیب بشه که «نه من نگفتم» تا حداقل بفهمیم که طرف فهمیده که حرف بدیه. من به پلیس پول می دم (در اصل پلیس از پول من بر می داره) که امنیت رو فراهم کنه و احمقانه ترین روش تامین امنیت اینه که بگن «پسرهایی که موی بلند دارن بیشتر مزاحم خانواده ها می شن پس ما جادی رو راه نمی دیم». من صدها ایرانی رو دیدم که مخل امنیت زندگی خودم بودن ولی هیچ وقت از پلیس انتظار ندارم ورود ایرانی ها به حریم من رو ممنوع کنه. نمی فهمم چرا فکر می کنن … بگذریم…

حتما می دونین که من در انتخاب این آدم ها و شیوه صرف شدن پول هایی که ازم بر می دارن دخیل نیستم پس حداقلش اینه که با کمال تواضع و با کمال ادب، معذرت خواهی کنم ازتون. دوستان افغانستانی، من به عنوان یک ایرانی از این حرف خجالت کشیدم، شرمنده شدم و با همه وجود معذرت می خوام.

رد رفقای روس بر دامن ماه

یک زمانی بود که جنگ سرد فعالیت های ابرقدرت ها رو شکل می داد – مثلا باعث می شد کلی پول خرج کنن تا زودتر از جو زمین خارج بشن. جنگ جهانی تموم شده بود و بلوک شرق و غرب باید ثابت می کردن که کی پیشرفته تره. یکطرف یک کشور بزرگ و فقیر و تنها بود که با تمام قوا تلاش می کرد صنعتی بشه و پیشرفت کنه و تازه تونسته بود با سی سال کار خودش رو به کشورهای رده اول دنیا برسونه و یک طرف سرمایه داری آمریکا که آهسته و پیوسته پیش اومده بود و نمی ترسید اعتراف کنه که بیکاری براش مفیده، جنگ براش مفیده و مشکلی با استثمار نداره و تنها مشکلش وقتیه که کسی سود رو پایین بیاره.

در اوج این جریان ماه قرار داشت. کی زودتر به ماه می رسه؟ رفقای روسی اول موجود زنده به فضا فرستاده بودن (یک سگ) و اول انسان به فضا فرستاده بودن و فقط مونده بود اول به ماه برسن. قدم قبل از اینکار، گذاشتن کارت ویزیتی روی ماه بود و چه کارت ویزیتی بهتر از این توپ که الان یک نمونه مشابه اش در موزه کسموسفر کانزاس موجوده:

این توپ با سفیه لونا۲ پرتاب شد و اولین جسم ساخت انسان بود که به سطحی به جز سطح زمین برخورد کرد. این توپ تبلیغاتی از قطعاتی ساخته شده بود که روی تک تکشون حروف اول اسم اتحاد جماهیر شوروی و سال ۱۹۵۹ حک شده بود و درست بعد از ورود لونا۲ به محدوده ماه، از اون جدا شد و بعد هم قطعه قطعه. این قطعات الان روی ماه پخش هستن تا اثباتی باشن بر پیروزی خلق (:

روسیه خیلی خوب پیش رفت ولی بعد جنگ سرد رو به ماشین لباسشویی و آدامس و مدادرنگی و حق انتخاب رابحه صابون و غیره باخت.

کانی ۲۰۱۲، انقلاب فیسبوقی و درک رسانه

بحث آقای ژوزف کونی یا به شکل معقول تر در فارسی کانی فعلا وب رو پر کرده و در وبلاگستان فارسی هم پر سر و صدا بوده (مثلا مطلب خوب امیروفسکی رو ببینین).

بحث اینه که یک جنایتکار علیه بشریت بچه ها رو می دزده و ازشون یک ارتش به اسم ارتش مقاومت پروردگار یا چنین چیزی درست می کنه. بله. کارش خیلی بده. شکی هم نیست. اما رسانه هم چیز عجیبیه. مثلا کمتر گفته می شه که این فیلم مدت ها قبل ساخته شده و هیچ کس بهش توجه نکرده اما یکهو رسما اسم خودش رو می ذاره نسخه ۲۰۱۲ و یکهو همه باید ببینیمش و معتقد باشیم که بالاخره یک قهرمان باید پیدا بشه و بچه های بیگناه رو از دست این آدم شرور بیمار نجات بده.

اما چرا؟ نمی خوام برم پشت نظریات توطئه قایم بشم. متخصص کانی و اقتصاد و اوگاندا و غیره هم نیستم. فقط فکرم با اینکه یکهو همه جا حرف از نجات مردم اوگاندا است مشکوک شده و هی به خبرهای دیگه نگاه می کنه:

  • یک خبر اینه که چند وقت پیش توی اوگاندا منابع بسیار عظیم نفت کشف شده و این کشور به زودی یک کشور تولید کننده نفت خواهد بود.
  • یکیش دیگه اش اینه که کلینتون با فاند خودش رفته اوگاندا فعالیت های مردم دوستانه می کنه
  • یک خبر دیگه اینکه رییس جمهور اوگاندا یک پیام تلویزیونی داده و گفته که این فیلم گمراه کننده و قدیمی است و ژوزف کانی و ارتشش اصلا دیگه توی اوگاندا نیست و لطفا مردم اگر می خوان پول بدن به سازمان های خوبی که الان توی اوگاندا هستن کمک کنن نه به کودکان نامرئی.

و در ضمن من می بینم که در کشور خودم آدم ها هر روز داره قدرت خریدشون کمتر می شه و بدون شک آدم ها دارن گرسنه می خوابن و خوندن داستان متجاوزین سریالی و گروهی و غیره کاملا عادی شده و تنها راه حل دولت هم کشتن و کشتن بیشتر است که در این سال ها فقط کار رو خرابتر و خرابتر کرده یا از اونور می شنوم توی آمریکا اگر کار و بیمه اجتماعی نداشته باشین حتی با مدرک مهندسی هم جاتون کنار خیابون می شه اما همه فقط در این فکرن که به بچه های بیچاره اوگاندا کمک کنن.

در نهایت هم یاد کمپین های فیسبوکی مون می افتم که فکر می کنیم اگر یک جایی کلیک کنیم یک بچه واقعا سیر می شه یا اگر فلان چیز رو لایک بزنیم فلان مشکل حل می شه و نود درصدش هم تحت عنوان دروغی در همین رسانه است تحت عنوان «انقلاب توییتری» یا «انقلاب فیسبوکی»… خلاصه اینکه کانی بده، کار بچه ها بده، دزدیده شدن بچه ها بده، ارتش رستگاری خداوند بده و کوچکترین قدم (حتی یک لایک) هم علیه اش خوب ولی اگر آگاهانه باشه و با دیدی انتقادی نه فقط با پیروی از رسانه های بزرگ که به ما می گن «افراد بخندن!» یا «حالا افراد به کانی توجه کنن» یا «حالا افراد…»

شکی نیست که برای گفتن اینکه سیگار برای سلامتی بده لازم نیست خودمون سیگار نکشیم یا شخصا تحقیق کرده باشیم اما لازمه متوجه باشیم که این چیزی که داریم تحت عنوان «فعالیت اجتماعی» انجامش می دیم از سر آگاهی است یا از دستور انگولک‌های رسانه در دوره های مختلف که ممکنه یک روز بهمون بگه «بانک ها باید مال دولت باشن تا مردم بتونن در رفاه زندگی کنن» و یک روز دیگه توی بوق بکنه که «بانک ها باید خصوصی باشن تا مردم به رفاه برسن» و ما هر دو رو قبول کنیم چون تلویزیون / رسانه / فیسبوک / … گفته. صحبت اینه که اگر یک روز آمریکا داشت نفت اوگاندا رو استخراج می کرد یا سازمان رهایی بخش کودکان شروع کرده بود به انباشت کمک های مالی ما برای نجات های اوگاندایی از دست این گرگ ها و دیگه نیازی نبود ما هر روز نگران کانی باشیم، آیا ما بازهم در مورد فقر بچه های اوگاندا یا گرسنگی شون یا جنگجویان محلی خواهیم شنید؟ راستی همین حالا چند تا مون می تونیم روی این نقشه، اوگاندا رو نشون بدیم؟

دو نکته رو بگم: این یک شنای همیشگی علیه جریان آب نیست. منم کوچکترین کمکی که بتونم بکنم رو می کنم حتی شده با یک کلیک. دومی هم اینکه پریروز یک دستور اشتباه زدم و کل هاردم رو از دست دادم. اگر نوشته آشفته است بذارین به حساب دو روز سر و کله زدن برای شاید بازیابی اطلاعات و شکست خوردن (: بعدا در موردش می نویسم. در این مورد کامنت نذارین ترجیحا تا فردا پس فردا زیر مطلب مربوط به خودش، در موردش حرف بزنیم.

مرتبط: توصیه می شه از آتلانتیک: The White Savior Industrial Complex

مسابقه کاریکاتور در مورد بوت محدود کننده ویندوز

چند بار قبلا در مورد ماجرا حرف زدم: مایکروسافت طرحی داره تا بوت کامپیوترها رو محدود کنه به سیستم عامل‌های خاص. در صورت اجرای این سیستم که بهش UEFI گفته می شه، کامپیوتر فقط به سیستم‌عامل‌هایی که مجوز داشته باشن اجازه نصب شدن روی پی سی رو می ده و به عبارت دیگه ما دیگه حق نخواهیم داشت هر سیستم عاملی که دوست داریم روی هر کامپیوتری که می خریم نصب کنیم.

برای آگاهی بخشی در این مورد،‌ مقاله زیاد نوشته شده و تو پادکست‌ها هم حرف زدیم اما الان سازمان FSF یک مسابقه هم پیشنهاد کرده: طراحی کاریکاتور.

تا تاریخ ۱۷ مارس فرصت دارین کاریکاتورهایی که طراحی کردین (و مجوز آزاد دارن) رو به campaigns@fsf.org ایمیل کنین. من که شخصا تلاش می‌کنم یک چیزی درست کنم.

تا من سعی می کنم کاریکاتور بکشم، پیشنهاد می کنم این تومار اینترنتی رو هم امضا کنین که به تولید کننده‌ها می گه که تضمین کنن که کاربران خواهند تونست نرم افزارهای آزاد رو روی سیستم‌هاشون نصب کنن؛ احتمالا از طریق غیرفعال کردن گزینه بوت امن مایکروسافتی از داخل بایوس.


ربط کاریکاتور؟ من باید آزاد باشم و با آزادی حق انتخاب داشته باشم و از طریق حق انتخاب بگم چی می خوام چی نمی خوام. اینکه یکی دیگه بگه من چی لازم دارم و بعد حق انتخاب من رو بگیره و آزادی من رو سلب کنه تا اون چیز رو بهم بده، راه اشتباه است. این مسیر اشتباه رو هم رفقای کمونیست مدل شوروی و چین و غیره رفتن که مثلا سعی کردن بهداشت رو با گرفتن آزادی آدم ها تقسیم کنن و هم اونهایی که فکر کردن اخلاقیات آدم ها نیازمند نگهبانی شخص اونهاست و باید با گرفتن آزادیشون اونو تضمین کنن و هم مایکروسافت که الان داره سعی می کنه با محدود کردن آزادی کاربران، اونها رو امن نگه داره.

از دو تا آدم نقل قول بیارم و خلاص.

اولی دکتر عبداللهی با همه خاطرات خوبش که سر کلاس جامعه شناسی می گفت

راه عدالت باید از آزادی بگذره. مردم باید آزاد باشن تا عدالت رو انتخاب کنن. عدالت تحمیلی، دیکتاتوری می شه.

و دومی هم از بنجامین فرانکلین (از پایه گذاران آمریکا) که گفته

آنانی که آزادی را برای امنیت قربانی کنند، لیاقت هیچکدام را ندارند.

آمریکا در وسط گود… شرکت های خصوصی

چند وقت پیش از آمریکا گفتم و اینکه ظاهرا توسط مخالفین اصولا درک نشده و فکر می کنن آمریکا مرکز جهان شده چون بهتر از ما سرکوب کرده و خاموش کرده و بهره کشی کرده. دوستان اصلا اینطور نیست.. آمریکا یک سیستم سرمایه داری پیشرفته و پیچیده است که مرکز جهان شده چون مدرنتر سرکوب و بهره کشی کرده که در نتیجه هم لذتش بیشتر بوده هم دردش کمتر.

آمریکا اوج سرمایه داری است. توش پول حرف اول رو می زنه، اینطوری نیست که چند نفر «رییس آمریکا» باشن و تصمیم بگیرن شرکت ها چیکار کنن که باعث تحقیر بقیه بشه یا هالیوود چه فیلمی بسازه که توش فلان سیاست عجیب نهفته باشه.

آمریکا ترکیبی از شرکت‌های عظیم است. شرکت های بزرگی که شدیدا در هم تنیده شدن و فقط هم به دنبال سود هستن. دولت چیزیه بالای اینها اما برآمده از اونها. مردم هم با خوشحالی دولت رو انتخاب می کنن چون اکثریتشون حرف اولشون پوله و این شرکت ها و هر چیزی که رسانه ها روش مانور بدن. دولت اصلا چیزی نیست که بخواد کل اقتصاد رو بچرخونه یا فرهنگ رو کنترل کنه یا از اینجور هنرها. دولت چیزیه برای پیش بردن چیزهایی که شرکت‌های دیگه دوست ندارن سراغش برن (مثلا مدارس مجانی) یا حفظ یک قدرت مرکزی برای برقراری تعادل در بین این شرکت ها وقتی این تعادل به هم می خوره.

بهانه این نوشته این عکسه:

فتواستریم رسمی کاخ سفید روی فلیکر. توی کشور ما فلیکر فیلتر است چون خطرناکه احتمالا اما توی کشور مرکز دنیا، کاخ سفید حاضره مثل یک مشتری ساده روی فلیکر یک اکانت بخره و عکسهاش رو اونجا آپلود کنه. بحث اینه که اگر دولت بخواد سایت شخصی عکس خودش رو راه بندازه، باید جوابگوی مردم (شرکت ها) باشه که چرا پول بیخودی حروم می کنه در حالی که میتونه به یک شرکت سود برسونه.

همین جریان رو توی یک کشور دیگه تصور کنین و ببینین چقدر ممکنه مثلا دفتر ریاست جمهوری یک فتواستریم داشته باشه که روزانه عکس های رییس جمهور رو روی یکی از سرویس های عکس خصوصی آپلود کنه. جایی که رییس جمهور هم با پرداخت هشت دلار در ماه، مثل بقیه شهروندان سرویس یک شرکت خصوصی رو استفاده می کنه.