رادیو گیک شماره ۶۳ – بپا اچ تی ام ال نگیری

این یکی از بیب دار ترین رادیو گیک‌ها است. در مورد اچ تی ام ال حرف می زنیم و مادران بالای سی سال و انقراض دایناسورها و حرف های بدی که هوش مصنوعی مایکروسافت از ما یاد گرفته. در این شماره چندین و چند بار فرمون رو به خواننده ها می دیم و نظرات خودمون رو در مورد ابروهای پیوسته که لابلاش حتی یک دل هم جا نمی شده باهاتون به اشتراک می ذاریم. با رادیو گیک شماره ۶۳ با ما باشین که داریم به دو بتوان شش می رسیم!

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

اپلیکیشن iOS

اخبار

یازده درصد آمریکایی ها فکر می کنن اچ تی ام ال یک جور اس تی دی است

Torn packaging of wrapper containing a condom

یک «تحقیق» احتمالا در پیت که توسط یک سایت تخفیف گروهی و این چیزهای خارجی انجام شده نتایج خیلی جالبی درست کرده که کلی خبرساز شده. مثلا اینکه ۱۸ درصد مردم آمریکا فکر می کنن بلو ری یک حیوون دریایی است یا ۱۳ درصد فکر می کنم ام پی تری یک ربات توی جنگ ستارگانه و قسمتی که هیجان انگیز تر شده اینه که ۱۱ درصد هم فکر می کنن اچ تی ام ال یک بیماری مقاربتی است و چی هیجان انگیز تر از این ؟ این خبر کل دنیا رو برداشت ((: و البته به نظرم مساله اصلی کل ماجرا این بود که یک شرکت تبلیغاتی ایده جالبی پیدا کرده برای تبلیغ کردن خودش. [کمی بحث روش تحقیق و کمی بحث بیماری]

و البته حالا که بحث روش تحقیقه: تحقیقات جدید می گن بچه های مادران با سن بالا، نتایج بهتری می گیرن
[کمی توضیح در مورد علم و روش علمی و شیوه حرکت علم و نیاز به اعتماد به علم و البته پیچیدگی های کشف علت و معلول یا حذف دیگر شرایط]. مثلا به ما همیشه می گن مادرهای بالای سی سال خطرناک هستن چون ریسک های بیولوژیک بارداری بیشتره ولی تحقیقی که روی سن و نتایجی که فرزندان می گیرن کار کرده می گه اگر سن مادران بالاتر باشه، بچه موفق تره! چرا؟ فاکتورهای سوم! در واقع منافع سن بالاتر مادر اونقدر هست که کاملا به منافع بیولوژیک سن پایین بچربه [توضیحات خودم در مورد پنج میلیون احمدی نژاد و تبلیغ بچه در مدرسه و ..] و تازه این روی رشد، قد، تحصیلات، موفقیت و … یک و نیم میلیون سوئدی انجام شده .. سوئدی های که کلی خدمات اجتماعی هم می گیرن و منطقا همین رو بیارین در جامعه ای که خانواد ها برای زنده موندن به حال خودشون رها می شن… نتایج حتما اکستریم تر است.

تای توییتز مایکروسافت و یاد گرفتن حرف های بد

هوم… توضیحش سخته چون نمی دونیم دقیقا چی شده ولی آینده اینجاست! چت بات هوشمند مایکروسافت قرار بود از مکالمه ها چیز یاد بگیره و به طور خودکار بتونه جواب آدم ها رو بده یا حتی روی عکس ها کپشن بزنه و این کارها.. ولی فقط در یک روز بعد از لایو شدن این سیستم تبلیغ می کرد که مردم به ترامپ رای بدن، معتقد بود باید یک دیوار ساخته بشه تا مکزیکی ها نتونن بیان آمریکا، مدعی می شد یازده سپتامبر کار جورج بوش و یهودی ها بوده، از سیاه پوست ها متنفر بود، می گفت تنها پایداری در جهان باید پایداری وای فای باشه و وقتی کسی ازش پرسید کدوم نژاد سگ رو بیشتر دوست داره گفت فرق خاصی نداره چون به هرحال همه نژادها از سوال کننده باهوش ترن!

۱۶ ساعت بعد از این اتفاقات، مایکروسافت تی توییت رو پایین کشید تا مغزش رو بررسی کنه و بفهمه ماجرا چیه! بخصوص که در یکی از آخرین سوال ها که ازش پرسیده بودن «آیا خدا هست؟» جواب داده بود «بله. وقتی من بزرگ بشم قراره خدا بشم». بترسین!

جزییاتی از هک هکینگ تیم
hackingteam

مدتی قبل توی رادیوگیک خبر شرکت کثیفی به اسم هکینگ تیم رو داشتیم.. خبر هک شدنش رو. کثیف چون کار این شرکت کمک به دولت ها برای سرکوب مردم، جاسوسی از فعلاان حقوق بشری و غیره و غیره است و وقتی یک تیم اطلاعات کارهاش رو هک کرد و منتشر کرد همه خوشحال شدن و سر و صداهای زیادی مطرح شد در این مورد که آیا اصولا بودن و سرویس دهی چنین شرکت هایی به رژیم های سرکوبگر باید قانونی باشه یا نه. کسی که به یک دولت سرکوبگر وسایل شکنجه و سرکوب می فروشه چندان کمتر از اون دولت در کارهاش سهیم نیست. حالا هکری به اسم «فینیس فیشر» روی ردیت جزییات بیشتری از این هک رو منتشر کرده و مدعی شده که کار اون بوده، که احتمالا هم درست می گه. پست اول به اسپانیایی نوشته شد که یک جور ترول علیه اینترنت انگلیسی زبان بود ولی خود فیشر مدتی بعد متن انگلیسی رو هم منتشر کرد. فیشر نوع حمله اش رو به خوبی توضیح می ده و می گه بعد از بررسی کل جوانب شرکت هکینگ تیم، تصمیم گرفته یا یک زیرو دی در جوملا پیدا کنه یا یک زیرو دی در پست فیکس پیدا کنه و یا سراغ زیرو دی در امبدد دیوایس های مورد استفاده بره. به گفته خودش احتمال پیدا شدن در امبدد ها بیشتر بوده و بعد از دو هفته مهندسی معکوس تونسته یک زیرو دی روت اونجا پیدا کنه. اون می گه بعدش یک فرم ور جدید حاوی بک دور نوشته و بعد از مدت خیلی طولانی تست کردن و بهبود اون تونسته اونو نصب کنه و وارد شبکه بشه. اون می گه اول یک نگاه به اطراف انداخته و مشکل امنیتی مربوط به تنظیمات در مونگو دیده. اون می گه ظهور این دیتابیس ها که به شکل پیش فرض امن نشدن اصلی ترین خدمت جهان به هکرها بوده چون تازه همه مشکلات امنیتی سیستم های قبلی دیده و پچ شده بود که یکهو این جدیدها ظاهر شدن. البته تاکید می کنه که مشکل اصلی امنیتی هکینگ تیم، سیسمت هی پشتیبان گیری بود که روی شبکه به راحتی دیده می شدن و در دسترس بودن. بقیه ماجرا رو اگر علاقمند هستین در لینک بخونین یا شاید بشه یک پادکست ویژه بهش داد چون مفصله ولی ظاهرا این هکر یک نینجای واقعی است که شبکه، مهندسی معکوس، اسپانیایی، انگلیسی، اکسپلویت نوشتن، زیرودی پیدا کردن، نو اسکوئل و … بلده ! و مثل یک رابین هود در دنیای جدید قدرتش رو صرف بهتر کردن جهان از طریق رسوا کردن آدم های بد کرده. چی بگیم واقعآ؟ ایول بهش.

شنود تلفن عضو کنگره آمریکا فقط با داشتن شماره تلفن
us

در یک هک عجیب و مجوز دار، یک شوی تلویزیونی به عضو کنگره آمریکا پیشنهاد می ده که تلنفش رو برای بیست و چهار ساعت شنود کنه و تنها چیز مورد نیازی که از اون می خواد، شماره تلفنش است! در این نمایش کارستن نوهل از لابراتور آزمایش امنیت که یک شرکت المانی است با داشتن شماره تلفن عضو کنگره آمریکا برای بیست و چهار ساعت لحظه به لحظه مکان فیزیکی اون گزارش می ده و در برنامه چند دقیقه از مکالمات روزمره اش رو که با شفافیت کامل ضبط کرده، پخش می کنه! تد لویی عضو کنگره می گه این در ابتدا باعث یک احساس عجیب و دوست نداشتنی شد وبعدش سریعا احساسش به خشم تغییر کرد. اون می گه «دیدم که عملا هر کسی رو می تونن شنود کنن. همه ما تلفن همراه داریم. می تونن تلفن من به بانکم رو گوش بدن و می تونن ببینن چه سهامی می خرم». این هک از طریق دسترسی به شبکه SS7 بود که یک زبون انتقال سیگنال تلفنی است و بیشتر از ۸۰۰ شرکت مخابراتی جهان دارن ازش استفاده می کنن. مشکل اصلی اس اس سون اینه که قدرتش برابر قدرت ضعیفترین حلقه شبکه است یعنی هر کدوم از این ۸۲۰ شرکت مخابراتی جهان که مشکل امنتیی داشته باشن، می شه هر تماسی رو توش شنود کرد. هر چیزی رو. این شبکه همچنین امکان پروکسی کردن تماس تلفنی یا تشخیص مکان طرف یا حتی اعلام تقلبی شماره تلفن رو می ده و .. امکاناتش بینهایته (:

مثل اینکه دایناسورها به خاطر شهاب سنگ منقرض نشدن
dina
یک باور عمومی داریم که دایناسورها به خاطر برخورد یک شهابسنگ عظیم به زمین نابود شدن. در واقع به خاطر بخار وگرد و خاک ناشی از اون برخورد و گازهای سمی و … که کل دایناسورهای جذاب و دوست داشتنی رو از زمین محو کرد! این اتفاق ۶۶ میلیون سال پیش اتفاق افتاده ولی ظاهرا این همه ماجرا نبود. تحقیق فعلی گروهی از محققین انگلیسی روی استخون های دایناس ها نشون می ده که تقریبا ۲۴ میلیون سال قبل از این واقعه تلخ، بسیاری از گونه های دایناسوری در حال کاهش شدید و حتی انقراض بودن. شاید این اتفاق مساله رو تسریع کرده ولی مسبب اون نبوده. در این شرایط انقراض به این می گیم که گونه ها شروع به محو شدن کنن بدون اینکه شاخه های جدید گونه های محو شده رو پوشش بدن. در حالت عادی انقراض وجود داره اما گونه های جدید بیشتر از منقرض شده ها هستن ولی در مورد دایناسورها مساله اینطوری نبوده. حتی تعدادی دایناسور از حادثه شهابسنگ که بهش chicxulub می گن جون نیمه سالم به در بردن (از جمله هادروسورها) ولی اونها هم تقریبا چند صد هزار سال بعد منقرض شدن. پس همه چیز تقصیر شهابسنگ نبوده!

در اعماق

حالا که بحث دایناسورها بود.. اف بی آی ۱.۳ میلیون خرج کرده تا رمز اپل رو بشکنه
fbi

این خبر هم رادیوگیک ویژه خودش رو می خواد ولی فعلا خورد خورد بهش می رسیم. مدیراف بی آی جیمز کامی می گه سازمانش ۱.۳ میلیون دلار به هکرهای کلاه خاکستری داده تا بتونن آیفول فایو سی که توسط سید فاروق ترویست کشته شده و مغز متفکر حمله سن برناردوی کالیفرنیا در ۲۰۱۵ استفاده شده بود رو باز کنن. شاید براتون جالب باشه که حقوق رییس اف بی آی ۱۸۳هزار دلار در ساله و این پول در مقیاس اون ها هم عظیم حساب می شه. بحث اصلی این داستان کشمکش سازمان قضایی و اپل بود که در نهایت با اعلام اف بی آی که خودش تونسته آیفون رو باز کنه وارد فاز جدیدی شد. جالبه که سازمان قضایی آمریکا حتی دستوری داشت که اپل رو مجبور می کرد از سیستمی استفاده کنه که به قانون گذارها اجازه شکستن پسورد رو بده ولی اپل مدعی بود که این قانون فراتر از اختیارات دولت است و شرکت اپل موظف به اجرای اون نیست. هنوزم معلوم نیست چه اطلاعات ارزشمندی روی این گوشی ممکنه باشه ولی بحث یک پله عمیق تر است و دعوای اینکه آیا در پشتی مفیده یا نه [که نیست چون خطرات بیشتری از فوایدش داره و جامعه بدتری هم تحویل انسان ها می ده]. در این مورد خاص البته یک مقام ناشناس به سی بی اس گفته که اطلاعات مهمی روی گوشی نبوده.

رجب توجهمون رو به توییتی از sadjad جلب کرده که به مقاله ای اشاره می کنه که توش میگه:
خبر به طور خلاصه اینه که باس میتونه به عنوان آنتن عمل کنه و اینطوری حتی کامپیوترهایی که از شبکه جدا هستن هم مستعد هک شدن میشن. منبعش هم این لینکه:
https://www.usenix.org/system/files/conference/usenixsecurity15/sec15-paper-guri.pdf

بحث اسناد پاناما رو هم داشتیم
panama

این بحث بسار بزرگه. مثلا بحث اینکه آیا مشکل پرایوسی است؟ خیر. پرایوسی و شفافیت دو روی یک سکه هستن! اتفاقا چون شفافیت نداریم از پرایوسی سوء استفاده می شه و … [توضیحات خودم].
خود ماجرا هم که عبارت بود از لو رفتن حجم عظیم و غیرقابل تصوری اسناد از یازده و نیم میلیون سند برابر ۲.۶ ترابات دیتا از موثرترین آدم های دنیا که مشغول پولشویی بودن. این اسناد هک شدن و به دست اومدن و با بی بی سی و گاردین شر شدن برای منتشر شدن. آدم از آزادی مطبوعات کیف می کنه (: در مورد خود هک اطلاعات زیادی نیست. احتمالا هک میل سرورها از بیرون اتفاق افتاده و کش ایمیل ها به دست اومده ولی اتفاقی که بازم مساله رو جالب کرده اینه که دادگاه عالی آمریکا اعلام کرده که این اسناد یک پیگیری جنایی خواهند داشت و کسانی که اسمشون اونجا هست باید پاسخگو باشن. البته بعد از بررسی خود مساله و ارزیابی اعتبارش. [تصمیمات خودم در این مورد که هر کاری ممکنه به جواب منتهی بشه و مفهوم مطبوعات آزاد و ارزشش].

ارتش آمریکا بمب های سایبری روی حکومت اسلامی میریزه
Robert Work, U.S. Deputy Secretary of Defense, speaks at a christening ceremony for the autonomous ship "Sea Hunter", developed by DARPA, in Portland, Oregon before its christening ceremony April 7, 2016.  REUTERS/Steve Dipaola

همه خبر رو گفتم دیگه. جانشین وزیر دفاع آمریکا یا چنین کسی این عبارت «سایبر بمب» رو استفاده کرده و گفته که حکومت اسلامی تحت فشار زیادی است و هر بار که ارتش آمریکا منطقه ای از اونها رو هدف گرفته پیروز شده و اونها عقب رفتن. بعد اضافه کرده ارتش متحد از همه جهت حمله کرده و از هر قابلیت نظامی از جمله سابیر اتک استفاده می کنه.
کسی نفهمیده این عبارت «بمب سایبر» دقیقا چیه ولی چند تا نظریه هست [فلج کردن سیستم مخابراتی مثلا (اشاره به بمب های کربنی) و از اونطرف جنگ در توییتر و غیره). [اشاره به ایران در باب جنگ سایبری و قدرتمند بودن و غیره].

تبریک و تقبیح

مدیرعامل بیس‌فون رو میخوندم یک جا نکته بسیار جالبی بر خوردم.
تسنیم: آیا به لحاظ فنی امکان فیلترینگ هوشمند وجود دارد؟
بله؛ امکان آن وجود دارد؛ به‌ هر حال کسانی که الگوریتم‌های رمزگذاری را نوشته‌اند، حتماً فکری هم برای اینکه بتوانند به آن اشراف داشته باشند، کرده‌اند؛ نباید تصور کرد که مثلاً اروپایی‌ها یا آمریکایی‌ها به‌راحتی اجازه می‌دهند همه‌چیز در بستر فضای مجازی جابه‌جا شود و هیچ اشرافی وجود نداشته باشد، چنین تفکری مقداری ساده‌‌انگارانه است.
لینک.

و تبریک به عليرضا برخورداري که تولدشه و دوستای خوبی داره که خواستن تولدش رو بهش تبریک بگن.

تقبیحی هم شامل وضعیت درگاه های پرداخت است….

تبریک هم داریم به پلاستیکی که تونست خودش رو درون جا بزنه! خبر اومد که یک هواپیمای بریتیش ایرویز به یک درون برخورد کرده اما بعد گفتن درون نبوده کیسه پلاستیکی بوده! رها نکنین تو طبیعت دیگه! تبریک به تور و وفیسبوک هم داریم چون در حال حاضر بیشتر از یک میلیون نفر با تور به فیسبوک می رن

شرمندگی هم برای بانک بنگلادش که دفعه قبل گفتیم هک شده و حالا معلوم شد سوراخ اصلی یک روتر در پیت بوده که ما هم تو خونه دارم و ای تی بانک تصمیم گرفته از این روتر برای وصل کردن بانک به خارج بانک استفاده کنه (: و البته شرمندگی برای خبرگزاری های ایرانی (اون قهرمان دروغگویی به طور خاص) که بدون اینکه بفهمه متن خبری اصلی چیه، بحث سوییفت رو جوری نوشته بود انگار هر کس می تونه از هر جای سوییفت به هر کس دیگه هر جای دنیا پول منتقل کنه و از این روش پول دزدیدن (: در واقع فقط کمی سوییفت رو تغییر داده بودن که لاگ نیافته.

نامه ها

سعید ایمیل مهمی زده:
گفتی که ملت خب میرن وام دانش بنیان رو میزارن تو بانک و سود بانک رو میگیرن و قسط وام رو میدن و صفا سیتی…
خواستم بگم که این کار ممکن نیست (البته شاید برای آقا زادگان که برای اون ها وام ها بزرگتر و آسون تری وجود داره) روند این وام بسیار فرسایشی و سخت هستش. کلی زمان میبره، کلی تعهد، کلی امضا، کلی ضامن،‌ کلی جلسه. پول رو هم در چند قسط میدن و قسط های بعدی هم در صورت پیشرفت برنامه های ذکر شده برای گرفتن وام، داده میشه. عملا سپرده گزاری وام دانش بنیان تو بانک،‌ ممکن نیست…

حالا که اینجاییم به سعید شیخ الاسلامی هم سلام می دیم (:

بخش آخر

موسیقی

به پیشنهاد دوست عالی ام پیام صادری آهنگ لبخند رو داریم از ابراهیم منصف. البته پیام اجرای گروه کماکان رو پیشنهاد کرده بود … ولی من اصل ابراهیم منصفی رو می ذارم براتون با اجازه اش.

ابراهیم منصفی هم یکی از اهالی جنوب بود و اگر صفحه ویکی‌پدیاش رو مطالعه کنی مطالب جالبی در مورد هست. مثلا بر خلاف همه جنوبی‌ها که فقط اشعار فولکلور اون منطقه رو بازخوانی میکنن میشه گفت ابراهیم منصفی از اولین افرادی بود که در اون خطه اشعار نیمایی میگفته و علاقه زیادی به موسیقی فلامینگوی اسپانیا داشته و همین باعث شده سراغ سازهای محلی نره و معمولا آهنگ‌ها رو با گیتار اجرا میکرده. البته نکته جالبش این هست که هیچ وقت گویش جنوبی رو در شعرها و اجراهاش حذف نکرده.

شبکه موبایل خودتون رو بسازین

fairwave2

بعضی جاها هستن که توشون اصولا شبکه موبایل وجود نداره،‌ مثلا مناطق دورافتاده در آفریقا و آمریکای جنوبی و مکزیک و … یا مناطق جنگ زده. گاهی هم جاهایی رو داریم که توشون اونقدر خدمات موبایل گرون عرضه می‌شه که آدم‌ها به فکر ساختن شبکه موبایل خودشون می‌افتن. البته یک حالت دیگه هم هست؛ وقتی که شهاب ایمیل می‌زنه و می‌پرسه:

داشتم راجع به شبکه های موبایل فکر میکردم و اینکه چه سخت افزار یا نرم افزاری پشتشون هست، نمیشه یک نسخه کوچیکش رو داخل خونه راه انداخت و با همین موبایل ها بهشون و صل شد و بجای بیسم از اینها که برد بهتری هم داره و هر کسی یکی تو جیبش هست استفاده کرد؟

جواب به شکل جالبی «بله» است. البته در کشوری که از نظر قانونی اینکار اشکال نداشته باشه و همه سیستم های مخابراتی الزاما زیر نظر برادربزرگ نباشن (: جالبتر از همه اینه که اتفاقا اینکار خیلی هم سخت نیست. چیزی که شما لازم دارین کمی نرم افزار است و یک آنتن که بتونه به زبون موبایل‌ها حرف بزنه.

GSM_NIB-01-1024x388

سازمان‌های مختلفی این مساله رو پیش می‌برن. مثلا rhizomatica.org توی مکزیک که دادگاه‌هایی واقعی داره از طریق حقوق تونسته از «حق دسترسی به شبکه موبایل»‌ دفاع کنه و با گرفتن یک پهنای باند برای کلیت جامعه، به افراد و شرکت‌های خیلی کوچیک اجازه بده شبکه موبایل راه بندازن. دقت کنین که راه انداختن چنین شبکه‌ای با سوییچ‌های ارزون و نرم افزارهای آزاد حدود ۷۵۰۰ دلار برای هر بیس استیشن هزینه داره.

render-banner

بحث شبکه‌های مخابراتی موبایل مفصل است ولی در کل لازمه بدونیم که برای راه افتادن یک شبکه GSM نیازمند اجزای متنوعی هستیم که اکثرا یکسری حروف اختصاری هستن (: چیزهایی مثل BS، MSC، VLR، HLR و SMSC که آخری سرویس دهنده اسمس است. شرکت‌هایی مثل FairWaves پک‌های ساده ای دارن که می تونین سر یک دکل نصب کنین و کل این سیستم‌های رو به شکل فشرده و عمدتا نرم‌افزاری راه بندازین. نمونه دیگه‌ای از این شرکت‌های ارائه کننده تجهیزات راه اندازی شبکه شخصی NuranWireless است.

70359743_antennae1

اما آیا این شبکه که کلا از یک دونه BSC تشکیل شده مفیده؟ تقریبا نه چون فقط به شما اجازه می‌ده در یک محیط بسیار محدود با همدیگه حرف بزنین. راه حل چیه؟ وصل کردن این شبکه‌ها از طریق سیستم‌های ساده و آزاد و بازمتن VoIP به همدیگه و درست کردن چیزی شبیه به roaming یا اصولا یک تکه کردن شبکه‌های کوچیک با هم (مثلا داشتن یک HLR واحد). با اینکار تمام کسانی که در این حوالی هستن می تونن با همدیگه حرف بزنن و حتی اگر دولت VoIP رو ممنوع و سانسور و غیره نکرده باشه،‌ این امکان به وجود می‌یاد که من و دوستانم در حومه کرج،‌ با چند نفر از فامیل که در حومه نیویورک زندگی می کنن یک شبکه موبایل شخصی داشته باشیم که تماس در اون شبکه رایگان باشه (:

20150307_TQP013_0

و در نهایت اضافه کنم که اگر فقط بحث آموزش برای یادگیری است، پروژه‌های بسیار جمع و جورتر هم وجود دارن و این امکان هم هست که آنتن‌های خیلی کوچیکتر و ارزونتری رو از آمازون یا هر جای دیگه بخرین و با مجموعه ای از نرم افزارهای آزاد این چیزها رو تجربه کنین. هرچند که تا جایی که من حدس می زنم، اگر در ایران هستین منطقا ممنوعه اما به هرحال می تونیم به امکانات عجیبی که چنین تکنولوژی هایی در دسترس ما قرار می دن فکر کنیم.

نظر کارگروه بازداشت خودسرانه سازمان ملل مورد آسانژ

assange

بالاخره رای‌ای که چند روزی است ازش حرف زده می‌شه اعلام شد. کارگروه سازمان ملل رای داد که حقوق اولیه و آزادی‌های جولین آسانژ توسط دولت‌های انگلستان و سوئد نقض شده. آسانژ این حکم رو «موفقیت چشمگیر» خونده و وزیر امور خارجه انگلستان اون رو «مضحک».

ماجرا – از دید من – اینه که موسس ویکی لیکس بعد از فشارهایی که سایتش به دولت‌های مختف از جمله آمریکا آورد با فشار آمریکا مواجه شد. این فشار از طریق یک شکایت پیچیده توی سوئد بود: شکایت نسبت به تجاوز. همه منابع در توصیف بحث تجاوز ناتوان بودن چون شکایت در سوئد و بر اساس قوانین بسیار پیچیده سوئد بود؛ تا جایی که یادمه چیزی شبیه به اینکه «به من گفته بود از کاندوم استفاده می کنه ولی نکرد». مطمئنا اینکار درست نیست ولی یک تعقیب قضایی در چند کشور به خاطر این اتهام، احتمالا فقط ممکنه دامن کسی مثل آسانژ رو بگیره.

بعد از این ماجراها و چند بار بازداشت موقت آسانژ و دادگاه ها و … آسانژ به سفارت اکوادور در انگلیس رفت و اونجا پناه گرفت – در کشورهای دیگه سفارت جای محترمی است و کسی نمی تونه وارد سفارت یک کشور دیگه بشه و یک متهم رو دستگیر کنه. حالا پلیس انگلیس اعلام کرده که نظر کارگروه بازداشت خودسرانه سازمان ملل در این مورد مهم نیست و آسانژ به محض خروج از سفارت دستگیر خواهد شد.

این کارگروه که متشکل از پنج متخصص است از سال ۱۹۹۱ ایجاد شده تا در مورد شکایت بازداشت خودسرانه نظر بده. آسانژ در ۲۰۱۴ و بعد از سه سال که در سفارت اکوادور پناه گرفته بود، این شکایت رو کرد و حالا خوشحالیم که جوابش رو گرفته: بازداشت آسانژ مصداق بازداشت خودسرانه است.

مرتبط

فانی بازی جدید داک داک گو: سرچ کنین دنبال «jadi!»

داک داک گو رو گیک ها و هکرها می‌شناسن. یک موتور جستجو که درست مثل گوگل است با این تفاوت که به پرایوسی کاربرهاش هم احترام می‌ذاره. یک ایده جذاب که هم آگاهی بخش و مدافع حقوق انسانی است و هم به یک بیزنس خیلی خوب تبدیل شده. حالا یک کار فانی هم کرده! اگر توش جستجو کنین به دنبال علامت تعجب جادی (یعنی jadi!) شما رو مستقیم به اینجا می رسونه! (: | مرتبط: تاثیر پریزم: بهترین هفته داک داک گو

طولانی و فوق العاده: آرونداتی روی و جان کوزاک با ادوارد اسنودن ملاقات می کنند: «مثل یک گربه خانگی کوچک و چابک بود»

7c851e64-db02-4df2-8b4c-8a53e5eaa8bd-1020x714

متن زیر ترجمه خوب مقاله‌ای مهم از گاردین است با عنوان «Edward Snowden meets Arundhati Roy and John Cusack: ‘He was small and lithe, like a house cat’ که دوست خوبم هما مداح ترجمه‌اش کرده.

دلیل تاثیر عجیب این مطلب روی خودم را نمی دانم، موقع خواندن و ترجمه اش چندبار به گریه افتادم و شاید جزو معدود دفعاتی باشد که متنی را بدون ویراستاری و فورا بعد از ترجمه چاپ می کنم، بالطبع فقط روی فیس بوک و هرکس لطف کند و دستی به سر و رویش بکشد و جایی عمومی چاپش کند ممنون میشوم. شاید مناسب سایتی مثل میدان باشد…. به هر حال آرونداتی روی روایتش از دیدار با ادوارد اسنودن را نوشته و در خلال آن مفهوم عشق به کشور پرداخته و دست آخر آن را با عشق به طبیعت و به دنیا و نه کشور گره زده….. متن طولانی است، ولی امیدوارم به اندازه من لذت ببرید و دوستانتان را هم در خواندنش شریک کنید.

دیدار ما در مسکو، یک مصاحبۀ رسمی نبود. یک دیدار مخفی و زیزمینی هم نبود. قسمت خوبش این بود که جان کوزاک، دانیل السبرگ (که اسرار پنتاگون در دوران جنگ ویتنام را فاش کرده) و من از عهدۀ ادارد اسنودن زیرک و سیاستمدار برنیامدیم. بدی اش این بود که جکها، مسخره بازیها و حاضرجوابیهای مان در اتاق 1001 دوبار تکرار نمی شوند. نمی توان آن طور که باید و شاید در مورد دیدارمان در مسکو چیزی نوشت. اما نمی شود هم کلا چیزی ننوشت. چون که به هر حال اتفاق افتاده. و چون دنیا مثل هزارپایی است که به ازای ملیونها گفتگوی واقعی، تنها میلیمتری به جلو می رود. و بدون شک، این یک گفتگوی واقعی بود.

شاید مهمتر از گفتگوها، روح حاکم بر اتاق بود. ادوارد اسنودن آنجا بود که بعد از یاده سپتامبر، به قول خودش «واقعا به جورج بوش اعتقاد داشت» و ثبت نام کرده بود تا برای جنگ به عراق برود. و ما هم آنجا بودیم: ما که بعد از ماجرای یازده سپتامبر دقیقا موضعی برعکس داشتیم. البته که برای گفتگو در این مورد دیگر کمی دیر بود. چیزی جز ویرانه ای از عراق به جا نمانده. و نقشۀ سرزمینی که …خاورمیانه نامیده میشد به شیوه ای بی رحمانه از نو رسم می شود. با این حال، همۀ ما آنجا بودیم و در هتلی عجیب و غریب در روسیه با هم حرف می زدیم. واقعا هم که هتل عجیب و غریبی بود.

لابی مجلل هتل ریتز-کارلتون مسکو مملو از ملیونرهای مست بود، پر از پولهای بادآورده و زنان زیبای جوان و خوشگذران، نیمه روستایی، نیمه مانکن، آویزان از بازوهای مردان متملق-آهوانی در نیمه راه شهرت و ثروت که دین شان را به آنهایی ادا می کردند که به آنجا رسانده بودنشان. در راهروها، کتک کاری و صدای بلند آواز برقرار بود و پیشخدمتهای آرام و یونیفورم پوشی را می دیدید که چرخ دستی های مملو از غذا و ظروف نقره را به داخل و خارج از اتاقها هل می دادند. در اتاق ۱۰۰۱، آنقدر به کرملین نزدیک بودیم که اگر دستت را بیرون می بردی، تقریبا می توانستی آن را لمس کنی. بیرون برف می آمد. ما وسط زمستان از نوع روسی اش بودیم- پدیده ای که به نقشش در جنگ جهانی دوم هیچ وقت به شکلی شایسته و بایسته پرداخته نشده. ادوارد اسنودن کوچکتر از آن بود که فکرش را می کردم. ریز، چابک، مرتب، مثل یک گربۀ خانگی. با شور فراوان از دن و به گرمی از ما استقبال کرد. با خنده به من گفت، “می دانستم می آیی!”، “چرا؟”، “برای اینکه مرا رادیکالیزه کنی!”. خندیدم.

جاهای مختلف اتاق نشستیم: روی صندلی، چارپایه و تخت خواب جان. دن و اد از دیدن هم خیلی خوشحال بودند و حرفهای زیادی برای زدن داشتند و قطع کردن صحبت هایشان چندان مودبانه نبود. گاهی هم با نوعی زبان رمزگونه با هم حرف می زدند: «من از آدم عادی، یه دفعه شدم TSSCI»، «نه چون اصلا DS نیست، این NSA است. در CIA، بهش می گن COMO». «تقریبا همان نقش است، اما آیا از آن حمایت می شود؟» «PRISEC یا PRIVAC؟» «با TALENT KEYHOLE شروع کردند. بعد همه وارد تاییدیه های TS،SI،TK و GAMMA-G شدند… هیچ کس نمی داند چی است»….
کمی طول کشید تا وارد بحث شان بشوم. از اسنودن در مورد عکسش با پرچم آمریکا پرسیدم و جوابش خلع سلاحم کرد: «ای بابا! نمی دانم. یکی به من یک پرچم داد، بعد هم یک عکس گرفتند.» و وقتی از او پرسیدم چرا برای خدمت در عراق ثبت نام کرد در حالیکه میلیونها نفر بر علیه آن در سرتاسر دنیا تظاهرات می کردند، باز هم جوابش خلع سلاحم کرد: «گول پروپاگاندا را خوردم».

دن مدتی طولانی در این مورد صحبت کرد که چطور اغلب آمریکایی هایی که به پنتاگون و سازمان امنیت ملی می پیوندند، چیزی در مورد exceptionalism آمریکا و تاریخچۀ جنگ افروزی آن نخوانده اند ( و بعد از پیوستن به این سازمانها هم احتمالا این موضوعات برایشان اهمیتی ندارد). او و اد این موضوع را به چشم خود دیده بودند و به اندازه ای وحشت کرده بودند که تصمیم گرفته بودند زندگی و آزادی شان را به خاطر آن به خطر بیندازند. وجه مشترک شان نوع حس ملموس اعتقاد به عدالت اخلاقی بود: {تمیز} درست و غلط.

af19e06b-434a-436f-965d-3300b5b09aca-2060x1236

این تعلق خاطر به عدالت، نه تنها در زمانی که تصمیم گرفتند آنچه را فکر می کردند غیرقابل قبول است فاش کنند، که وقتی که کارشان را انتخاب کردند هم با آنها بود: دن می خواست کشورش را از شر کمونیسم خلاص کند، اد از تروریسم و اسلام گرایی. کاری هم که بعد از برطرف شدن توهم شان انجام دادند، به اندازه ای بهت آور و شگرف بود که اسمی جز شهامت اخلاقی نمی شد رویش گذاشت.

از اد اسنودن در مورد توانایی آمریکا در ویران کردن کشورها و ناتوانی اش در بردن جنگ (علیرغم در اختیار داشتن ابزارهای کنترل جمعی) پرسیدم. فکر کنم لحنم خیلی بی ادبانه بود- چیزی مثل: «آمریکا آخرین بار کی برندۀ جنگی بوده؟» در این مورد صحبت کردیم که آیا تحریمها و بعد از آن حمله به عراق را می شود نسل کشی نامید یا خیر. در این مورد حرف زدیم که که چطور سازمان سیا این حقیقت را می دانست- و برای مقابله با آن آماده بود- که دنیا در حال حرکت به سمت نه تنها جنگ بین کشوری که جنگ درون کشوری است، جنگی که در آن نیاز به استفاه از ابزارهای کنترل جمعی برای کنترل همه است. و در این مورد که چطور ارتشها تبدیل به نیروهای پلیسی شده اند که کشورهای اشغالی شان را اداره می کنند، در حالیکه پلیس- حتا در جاهایی مانند هند و پاکستان و در فرگوسن میسوری- یاد میگیرد مثل ارتش باشد و شورشهای داخلی را سرکوب کند.
اد مفصلا در مورد ابزارهای کنترل جمعی حرف زد. و من اینجا از او نقل قول می کنم، چون این حرف را قبلا هم زده:

«اگر کاری نکنیم، مثل این است که در کشوری تحت کنترل کامل، در خواب راه می رویم. جایی که دولت بزرگی داریم که توانایی نامحدودی در زورگویی به همراه توانایی نامحدودی در دانستن (همه چیز در مورد مردم تحت سلطه اش) دارد.- و این ترکیب خطری است. این آیندۀ تاریکی است. اینکه آنها همه چیز را در مورد ما می دانند و ما هیچ چیز در مورد آنها نمی دانیم- چون آنها مخفی اند، دست بالا را دارند و طبقۀ مجزایی هستند… طبقۀ نخبه، طبقۀ سیاسی، طبقه ای که به منابع دسترسی دارد- ما نمی دانیم آنها کجا زندگی می کنند، نمی دانیم آنها چه می کنند، نمی دانیم دوستانشان چه کسانی هستند. آنها می توانند همه چیز را در مورد ما بدانند. آینده به این سمت می رود و من فکر می کنم می شود این شرایط را تغییر داد.»

از اد پرسیدم آیا آژانس امنیت ملی تنها تظاهر می کرد به دلیل افشای اسرارش ناراحت است، در حالیکه ته دلش خوشحال بود که همه فهمیده اند، همه چیز بین و همه چیز دان است- چون به این ترتیب مردم همیشه ترس خورده، نامتعادل و ترسو خواهند بود و مدیریت شان آسان؟ دن در این مورد صحبت کرد که چطور حتا در آمریکا هم ظهور یک حکومت پلیسی نیاز به وقوع یک یازده سپتامبر دیگر دارد:” الان در یک کشور پلیسی زندگی نمی کنیم، هنوز نه. چیزی که من می گویم ممکن است در آینده پیش بیاید. شاید هم باید اینطور توضیح بدهم… آدمهای سفیدپوست، طبقه متوسطی و تحصیلکرده مثل من در یک کشور پلیسی زندگی نمی کنند…. سیاهپوستان و فقرا در یک کشور پلیسی زندگی می کنند. سرکوب با نیمه-سفیدها و خاورمیانه ای ها و متحدان آنها آغاز می شود و بقیه را در برمی گیرد…. کافی است یک یازده سپتامبر دیگر اتفاق بیفتد و بعد صدها هزار نفر بازداشت خواهند شد. خاورمیانه ای ها و مسلمانها را به بازداشتگاهای موقت می فرستند یا از کشور اخراج می کنند. بعد از یازده سپتامبرهم هزاران نفر بی دلیل بازداشت شدند…اما من در مورد آینده حرف می زنم. در مورد چیزی مشابه وضعیت ژاپنی های مقیم آمریکا در دوران جنگ جهانی دوم… من در مورد زندان و اخراج صدها هزارنفر حرف می زنم. فکر می کنم ابزارهای کنترل جمعی هم مربوط به همین موقعیت باشند. آنها می دانند چه کسانی را بگیرند-اطلاعات را از قبل جمع کرده اند.” ( وقتی این را گفت، از خودم پرسیدم چه فرقی می کرد اگر اسنودن سفیدپوست نبود؟ البته این سوال را نپرسیدم)

در مورد جنگ و حرص حرف زدیم، در مورد تروریسم و تعریف دقیق آن. در مورد کشورها، پرچمها و معنای میهن پرستی صحبت کردیم. در مورد نظر عامه و مفهوم اخلاق عمومی حرف زدیم و اینکه تا چه اندازه بی ثبات است و چقدر ساده دستکاری می شود. اینطور نبود که کسی سوالی بپرسد و دیگری جواب بدهد. با همدیگر خیلی فرق داشتیم. اوله فون اوکسکول از بنیاد زندگی خوب در سوئد، من و سه آمریکایی پردردسر. جان کوزاک هم که کل داستان را ترتیب داده و هماهنگ کرده بود، نمایندۀ سنتی غنی بود: موسیقی دانها، نویسندگان، بازیگران و ورزشکارانی که خریدار حرف مفت نیستند، حالا هرچقدر هم که قشنگ بسته بندی شده باشد.

چه سرنوشتی در انتظار ادوارد اسنودن است؟ آیا هیچ وقت به آمریکا برمی گردد؟ شانس زیادی ندارد. دولت ایالات متحده- دولت در سایه و همینطور هر دو حزب بزرگ سیاسی- می خواهند او را به دلیل ضربۀ بزرگی که به امنیت کشور زده مجازات کنند (دولت قبلا چلسی منینگ و باقی افشاگران را به سزای اعمالشان رسانده). اگر هم نمی تواند اسنودن را بکشد یا زندانی کند، باید هر کاری از دستش برمی آید برای محدود کردن ضرری قبلی و فعلی او انجام دهد. یکی از راههای انجام این کار، کنترل، دستکاری و جهت دادن به بحث های حول افشای اطلاعات به نفع خودش است. و تا اندازه ای هم موفق به انجام این کار شده است.

در مرکز بحث بر سر رابطۀ میان امنیت عمومی و ابزارهای مراقبت جمعی در رسانه های غربی، آمریکا قرار دارد. آمریکا و اقداماتش. این اقدامات اخلاقی هستند یا غیراخلاقی؟ درست هستند یا غلط؟ افشاگران، آمریکایی های قهرمان هستند یا آمریکایی های خائن؟ در این معادلۀ اخلاقی محدود، کشورهای دیگر، فرهنگهای دیگر، گفتگوهای دیگر- حتی اگر قربانی جنگ افروزی آمریکا باشند- تنها به عنوان شاهد محاکمه ظاهر می شوند. آنها یا خشم دادستان را برمی انگیزند یا غضب وکیل مدافع را.

وقتی محاکمه در چنین شرایطی برگزار شود، در خدمت این ایده قرار می گیرد که وجود یک ابرقدرت میانه رو و اخلاقی امری ممکن است. مگر با چشمهای خودمان آن را نمی بینیم؟ اندوهش را؟ گناهش را؟ روشهای اصلاح خودش را؟ رسانه های در خدمتش را؟ کنشگرانش را که از شهروندان آمریکایی (بی گناهی) که دولت جاسوسی شان را کرده، دفاع نمی کنند؟ در این بحثهای قاطع و هوشمندانه، واژگانی مانند عمومی و امنیت و تروریسم مرتب به گوش می رسند اما مطابق معمول سرسری تعریف می شوند و اغلب به شیوه های مورد پسند دولت ایالات متحده به کار می روند.

وحشتنک است که باراک اوباما یک لیست مرگ ۲۰ نفره را قبول و امضا کرده. واقعا وحشتناک است؟ اسم ملیونهای آدمی که در جنگ افروزی های آمریکا کشته می شوند در چه جور لیستی است، اگر اسمش لیست مرگ نیست؟ با وجود همۀ اینها، اسنودن باید در تبعید استراتژیک و تاکتیکی باقی بماند. او در موقعیت پیچیده ای قرار دارد: باید در مورد عفو/محاکمه خودش با همان نهادهایی در آمریکا مذاکره کند که فکر می کنند به آنها خیانت شده و در مورد شرایط اقامتش در روسیه با بشردوست بزرگی به نام ولادیمیر پوتین! ابرقدرتها آدم راستگو را در موقعیتی قرار داده اند که باید در مورد در مورد نحوۀ استفاده از موقعیتش و آنچه به عموم می گوید، حواسش خیلی جمع باشد.

حتی وقتی حرفهای مگو را کنار می گذاریم، باز هم حرف زدن در مورد افشای اسرار هیجان انگیز است- سیاست واقعی همین است-: پرمشغله، مهم و پر از واژگان حقوقی. جاسوس و شکارچی جاسوس دارد، فرار و گریز، اسرار و فاش کنندۀ اسرار. دنیای بزرگ و جذابی است. با این حال اگر تبدیل به جایگزینی برای بحثهای سیاسی گسترده تر و انتقادی تر شود (که گاهی چنین تهدیدی وجود دارد)، دیگر حرف دانیل بریگن، کشیش ژزوئیت، شاعر و مخالف جنگ (که معاصر دانیل السبرگ است) در این باره که “هر دولت-ملتی میل به قدرقدرتی دارد- مساله این است”، محلی از اعراب نخواهد داشت.

7a6e3293-2443-4862-8f6e-a94db90c4a2d-1020x744

خوشحال شدم که وقتی اسنودن توییترش را راه انداخت ( و در کسری از ثانیه ، نیم ملیون فالوئر پیدا کرد)، گفت، “من قبلا برای دولت کار می کردم. حالا برای مردم کار می کنم.” آنچه در این جمله پنهان است، این باور است که دولت برای مردم کار نمی کند و این شروعی بر یک بحث فرسایشی و نامربوط است. البته که منظور او از دولت، دولت ایالات متحده بوده، کارفرمای سابقش. اما منظور او از “مردم” کیست؟ مردم ایالات متحده؟ کدام قسمت از مردم ایالات متحده؟ او باید در این مورد تصمیم بگیرد. در جوامع دموکراتیک، مرز میان حکومتهای انتخابی و “مردم” هیچ وقت کاملا روشن نیست. نخبگان اغلب به طور کامل با حکومت قاطی می شوند. از منظر بین المللی، حتا اگر چیزی به نام “مردم آمریکا” وجود داشته باشد، آنها گروهی به شدت صاحب امتیاز هستند. تنها “مردمی” که من می شناسم تصویری از یک هزارتوی به شدت غلط انداز هستند.

عجیب است که وقتی به دیدارمان در ریتز-کارلتون مسکو فکر می کنم، اولین تصویری که جلوی چشمم می آید، تصویر دانیل السبرگ است. دن، بعد از چندین ساعت گفتگو، طاقباز روی تحت خواب افتاده بود، دستهایش مثل مسیح باز بود و اشک می ریخت، برای آمریکایی گریه می کرد که “بهترین مردمش” باید به زندان بروند یا در تبعید زندگی کنند. اشکهایش تاثر من را برانگیخت اما نگرانم هم کرد- چون اشکهای مردی بود که سیستم را از نزدیک دیده بود. زمانی رابطۀ بسیار نزدیکی با کسانی داشته که سیستم را کنترل می کردند و با سردی در فکر نابودی حیات بر روی کره زمین بودند. مردی که زندگیش را به خطر انداخته بود تا کارهای آنها را فاش کند. دن از همۀ استدلالها باخبر است، مخالفان و موافقانش را می شناسد. او اغلب برای توصیف تاریخ و سیاست خارجی ایالات متحده از واژۀ امپریالیسم استفاده می کند. حالا، 40 سال پس از فاش کردن اسناد پنتاگون، او می داند که اگرچه آن افراد رفته اند اما سیستم همچنان به کار خود ادامه می دهد.

اشکهای دانیل السبرگ باعث شد در مورد عشق، در مورد از دست دادن، در مورد رویاها و بیش از هر چیز در مورد شکست فکر کنم. عشق ما به کشورها، چه نوع عشقی است؟ چه جور کشوری به رویاهای ما جامۀ عمل می پوشاند؟ چه نوع رویاهایی بر باد رفته اند؟ اینطور نیست که بزرگی و شکوه ملتهای بزرگ نسبت مستقیمی با توانایی آنها در بی رحمی و نسل کشی داشته باشد؟ آیا عظمت “موفقیت” یک کشور اغلب به معنای عمق شکست اخلاقی آن نیست؟ و تکلیف شکست ما چیست؟ ما نویسندگان، هنرمندان، تندروها، ضدملی گراها، تکروها و ناراضی ها، تکلیف برآورده نشدن رویاهای ما چیست؟ تکلیف شکست ما در جایگزینی پرچمها و کشورها با عشقی که کمتر کشنده باشد، چیست؟ به نظر می رسد آدمها نمی توانند بدون جنگ زندگی کنند، اما نمی توانند بدون عشق هم زندگی کنند. به همین خاطر، سوال این است که باید عاشق چی باشیم؟
این مطلب را در زمانی می نویسم که سیل پناهندگان به سمت اروپا روانه شده- نتیجۀ دهه ها سیاست خارجی ایالات متحده و اروپا در “خاورمیانه”، من را به این فکر می اندازد که پناهنده کیست؟ آیا ادوارد اسنودن هم پناهنده است؟ البته که هست. او به خاطر کاری که انجام داده، نمی تواند به جایی که فکر می کند خانه اش است بازگردد. (هرچند که همچنان می تواند در درون جایی زندگی کند که بیش از هر جای دیگری احساس راحتی می کند: درون اینترنت). پناهجویانی که از جنگ در افغانستان، عراق و سوریه به اروپا فرار می کنند، پناهجویان جنگ سبک زندگی هستند. اما هزاران نفری که در کشورهایی مانند هند به دلیل همین جنگهای سبک زندگی زندانی و کشته می شوند، ملیونها نفری که از زمین و مزرعه شان رانده می شوند، از همۀ چیزهایی که می شناسند تبعید می شوند: زبانشان، تاریخ شان و زمینی که خودشان آن را شکل داده اند- پناهنده به حساب نمی آیند. تا زمانی که بدبختی در داخل مرزهای کشور “خودشان” باقی بماند، آنها پناهنده به حساب نمی آیند. اما آنها هم پناهنده هستند. حتما تعدادشان در دنیای امروز زیاد است. متاسفانه در تخیلات محدود به کشورها و مرزها، در ذهنهای پیچیده شده در پرچم کشورها، آنها موفق به کسب این لقب نمی شوند.

شاید معروف ترین پناهندۀ جنگ سبک زندگی، جولیان آسانژ باشد، موسس و ویراستار ویکی لیکس، که حالا چهارمین سال پناهندگی-اقامت خود را در سفارت اکوادور در لندن می گذراند. تا همین اواخر پلیس در اتاقی کوچک درست بیرون ورودی مستقر بود. تک تیراندازها روی سقف منتظر بودند و اگر پایش را از در بیرون می گذاشت، اجازه داشتند به او شلیک کنند یا در جا او را بیرون بکشند و دستگیر کنند. سفارت اکوادور دقیقا مقابل هرودز، معروف ترین فروشگاه زنجیره ای دنیا قرار دارد.

روزی که با جولیان آسانژ ملاقات کردیم، فروشگاه هرودز از صدها-یا حتا هزاران- مشتری ای که دیوانه وار برای کریسمس خرید می کردند، پر و خالی میشد. در میانۀ آن خیابان پرزرق و برق و گران لندن، رایحۀ ناز و نعمت با رایحۀ زندان و ترس “دنیای آزاد” از آزادی بیان مخلوط میشد. روزی (در واقع شبی) که جولیان را دیدیم، به دلیل مسائل امنیتی اجازه نداشتیم تلفن، دوربین یا هیچ دستگاه ضبط صدایی را با خود داخل اتاق ببریم. بنابراین صحبتهایمان جایی ثبت نشد.

با وجود وضعیت وخیم موسس و ویراستارش، ویکی لیکس به کار خود ادامه می دهد، مثل همیشه با خونسردی و بی پروایی. به تازگی جایزه ای ۱۰۰ هزار دلاری برای کسی تعیین کرده اند که اسنادی “ناب و دست اول” در مورد پیمان تجاری و سرمایه‌گذاری ترنس-آتلانتیک فاش کند، یک پیمان تجارت آزاد میان اروپا و ایالات متحده که قصد دارد به شرکتهای چندملیتی این قدرت را بدهد تا از کشورهایی که اقداماتی علیه منافع آنها انجام می دهند، شکایت کنند. این اقدامات می تواند شامل افزایش حداقل حقوق کارگران توسط دولت باشد، یا سرکوب روستاییان به اصطلاح “تروریستی” که مانع کار شرکتهای استخراج معدن می شوند، یا آنهایی که این جسارت را دارند که به بذرهای اصلاح ژنتیکی شدۀ شرکت مونسانتو نه بگویند. این پیمان هم مانند ابزارهای کنترل جمعی یا اورانیوم رقیق شده، سلاح دیگری در جنگ سبک زندگی است.

وقتی به جولیان آسانژ نگاه می کردم که رنگ پریده و شکسته آن طرف میز نشسته بود، ۹۰۰ روز بود که رنگ آفتاب را ندیده بود و با این حال حاضر نبود طبق خواستۀ دشمنانش تسلیم یا گم و گور شود، خنده ام گرفت که هیچ کس به او به چشم یک قهرمان اهل استرالیا یا یک فاتح استرالیایی نگاه نمی کند. از نظر دشمنانش، آسانژ به چیزی ورای یک کشور خیانت کرده بود. او به ایدئولوژی قدرتهای حاکم خیانت کرده بود. به همین دلیل از او حتا بیشتر از ادوارد اسنودن تنفر داشتند. و این موضوع خیلی چیزها را توضیح می دهد.

اغلب به ما گفت اند که گونه ما بر لبۀ پرتگاه است. امکان دارد که هوش اغراق شده و پرغرور ما بر غریزۀ بقایمان پیشی گرفته باشد و راهی هم برای برگشت نباشد. در این صورت دیگر نمی شود کاری کرد. اما اگر هم بشود کاری کرد، می شود از یک چیز مطمئن بود: آنهایی که این مشکل را به وجود آورده اند، نمی توانند راه حلی برای آن پیدا کنند. رمزگشایی از ایمیلهای ما بهشان کمک می کند، اما نه خیلی زیاد. سنجش فهم ما از معنای عشق، معنای خوشحالی- و البته معنای کشورها- شاید کمکی بکند. سنجش اینکه اولویتهای ما چیست.

یک جنگل قدیمی، یک رشته کوه یا یک درۀ رودخانه دار حتما مهمتر و دوست داشتنی تر از هر کشوری هستند و خواهند بود. می توانم برای یک رودخانه گریه کنم. اما برای یک کشور؟ نمی دانم…

هما مداح قبلا هم در شماره نهم رادیو گیک یعنی راز شادی با ما بوده، با مقاله کتابخانه ای که ناپدید شد – گیا پدیا برای کیبرد آزاد نوشته.

سانسورچی در حال دستکاری کل اچ تی تی پی اس‌های کلاود فلر (از جمله جادی.نت) است؛ با آنتی فیلتر بیاین

jadinetssl

از اونجایی که سانسور از اهم واجبات است،‌ سانسور چی عزیز از چند روز قبل داره سعی می کنه ترافیک کل کشور رو دستکاری کنه و تا جایی که می‌تونه داخل ترافیک‌های رمزنگاری شده رو بخونه؛ مثل همیشه دستگاه‌های چینی و سواد ناقص باعث شدن کلا پکت‌ها مشکل پیدا کنن. نگران نباشین چون هه اینکارهای سانسورچی خبیث برای امنیت و رفاه خودمون است (: مثل سابق با آنتی فیلتر در خدمت شما هستیم.

حمله پلیس استرالیا به خونه کسی که احتمالا مبدع بیت کوین است

writes

اگر در دنیای کامپیوتر هستین حتما بابد با بیت کوین آشنا باشین. پولی دیجیتالی که مستقل از دولت‌ها کار می‌کنه و اعتبارش دائما در سال‌های اخیر در حال افزایش بوده. این پول وقتی درست شد که یک مقاله ناشناس با نویسنده‌ای با نام مستعار ساتوشی ناکاموتو مکانیزم کارش رو تشریح کرد و بعد نرم‌افزار مرتبط با این مکانیزم ظاهر شد. حالا ظاهرا پلیس استرالیا به خونه یک کارآفرین و متخصص دانشگاهی به اسم کرایگ رایت حمله کرده چون فکر می‌کنه این آدم مبدع بیت‌کوین است.

روز چهارشنبه عصر به خونه کرایگ رایت رفته که چند ساعت قبل توسط دو سایت مهم گیزمودو و وایرد به عنوان طراح احتمالی بیت‌کوین معرفی شده بود. در حال حاضر آدم‌های نزدیک به رایت می‌گن که خود این شخص مساله رو تکذیب می‌کرده و بعضی‌ها هم مدعی شدن که گزارش‌های مدعی افشای هویت مبدع این پول رمزنگاری شده، اصولا یک شوخی بی‌معنی بیشتر نبوده‌اند.

برای اطلاعات دقیق در مورد چگونگی کار بیت‌کوین به شماره شونزدهم رادیو گیک با عنوان رویای فریدمن گوش بدین که نیمه آخرش در مورد مفهوم و چگونگی کار بیت‌کوین است

به هرحال ماجرا هر چیزی که باشه، مردم سیدنی در ساعت یک و نیم بعد از ظهر دیروز، پلیس‌هایی رو دیدن که به خونه کرایگ رایت وارد شدن. پلیس گفته این جستجو از خونه ربطی به ماجرای بیت‌کوین نداشته و از طرف اداره مالیات درخواست شده بوده. در این بررسی، دفتر کار رایت هم بررسی شده. هنوز مشخص نیست که آیا در این حمله خود کرایگ رایت هم دستگیر یا حتی دیده شده یا نه. به گفته محلی‌ها برای مدتی حتی نامه‌هاش رو هم چک نکرده و در نتیجه احتمالا در لحظه حمله خونه نبوده.

بخشی از مدارک ارائه شده در سایت‌هایی که مدعی رابطه ساتوشی و این آدم هستن، به ویدئویی مربوط می‌شن که توشون رایت داره با مامور مالیات حرف می‌زنه و توش توضیح می‌ده که «تمام تلاشم‌ رو کرده‌ام که این واقعیت که از ۲۰۰۸ بیت‌کوین رو run می‌کنم مخفی بمونه ولی حالا و تا قبل از پایان امسال نصف جهان این خواهند دونست».

البته مشخص نیست واقعا این فعل «run» به معنی اداره کردن باشه و اصولا آیا این زیرنویس از ویدئوی واقعی است یا نه. همچنین اداره مالیات استرالیا حاضر نشده نظری بده و گفته که مساله در سطح حقوقی محرمانه است.

یکی دیگه از مدارک، ایمیل‌هایی است که گیزمودو و وایرد به رایت منتسب کردن و برای مثال توی یکی از اونها که مربوط به ۲۰۰۸ است، رایت نوشته «من مدتی است که در حال کار روی یک پول دیجیتال هستم. بیت کش، بیت کوین، …»

در سطح تکنولوژی پول بیت‌کوین کاملا مستقل از هر دولت کار می کنه و می‌تونه بدون حضور سازنده اش هم به زندگی ادامه بده. در ضمن در صورتی که فراری مالیاتی اتفاق نیافتاده باشه، منطقا رایت کار خلافی نکرده و حتی می‌شه پیش‌بینی کرد که باید مدال اقتصاد، کامپیوتر و سیاست نوبل امسال یا معادل‌هاشون رو یک‌جا بهش بدن.

برای اطلاعات دقیق در مورد چگونگی کار بیت‌کوین به شماره شونزدهم رادیو گیک با عنوان رویای فریدمن گوش بدین که نیمه آخرش در مورد مفهوم و چگونگی کار بیت‌کوین است

رادیو گیک شماره ۵۸ – Dont reboot, just patch

شماره پنجاه و هشتم رادیو گیک با شماست! انواع گیک‌ها آماده باشن که این شماره پر از خبرهای مایکروسافتی، هوش مصنوعی و امنیتی است. از کامپیوتر مرکل تا ایمیل‌هایی که خودشون به خودشون جواب می‌دن. با ما باشین در فصل پس از فصل انگور که اولش فراموش می کنیم از خانه وفا نام ببریم اما دلمون همیشه باهاشه.

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

اپلیکیشن iOS

اخبار

خشن‌تر شدن صورت‌های لگو

Lego-faces-are-becoming-m-008

با تشکر از پیام که خبر رو بهم نشون داد، دانشمدهایی که روی چهره‌های آدمک‌های لگو کار کردن می‌گن که این چهره‌های سابقا ساده و دوستانه یا بی حالت حالا دائما دارن به سمت خشن‌تر شدن میرن. قدیم‌ها اکثر شخصیت‌های لگو دکترهای مهربون در حال مداوای بیمار، راننده های ماشین‌های سنگین و این تیپ چیزها بودن اما حالا که شخصیت‌های جنگ ستارگان و هری پاتر و دزدهای دریایی و غیره وارد مجموعه شدن، چهره‌های عصبانی هم در حال زیاد شدن هستن. این تحقیق ۳۶۵۵ صورت از ۱۹۷۵ تا ۲۰۱۰ رو بررسی کرده می‌گه همبازی بچه‌های این نسل، خشن‌تر از همبازی‌های نسل‌های قبل است.هنوز نمی شه گفت این بده یا خوبه. به هرحال آشنایی بچه‌ها با چهره‌هایی بهتر خوبه اما شاید هم یک بچه خوب نباشه خشونت رو از بچگی ببینه. لگو در مورد این تحقیق گفته که اگر پدر مادرها نمی خوان بچه‌هاشون با چهره‌های خشن و ناراحت روبرو باشن، می تونن سر لگوها رو با سر لگوهای مهربون‌تر عوض کنن.

پارتنر شدن ردهت و مایکروسافت
وبلاگ رسمی مایکروسافت خبر می ده که دنیای کلاود در حال تغییره و مشتری ها دنبال راه حل های ارزون، قابل گسترش و پایدار هستن و حالا پارتنر شدن با ردهت، فرصت‌های جدیدی برای مشتری های کلاود مایکروسافت فراهم خواهد کرد. در این مشارکت ۱) ردهت روی آژر برای مشتریان فراهم خواهد بود ۲) ساپورت برای محیط‌های دوگانه (مایکروسافتی و ردهتی)‌توسط شرکت به مشتریان ارائه می شه ۳) همکاری روی توسعه دات نت به شکل مشترک توسط ردهت و مایکروسافت و توسعه نرم افزارها روی لینوکس ردهت ۴) حرکت مشترک روی مدیریت کلاودهای شرکت ردهت و شرکت مایکروسافت برای مشتریان به شکل متمرکز.

اینستاگرام و اثر بیبر

حالا نزنین ولی من یک آهنگ از بیبر رو خوشم اومد.. بعدش اینترنت گفت باید ازش بدم بیاد وگرنه ضایع هستم (: و البته بعدش واقعا کارهای دیگه و رفتارها و سکناتش رو دیدم و ازش بدم اومد (: ولی بحث ما این نیست که آیا اینترنت اجازه داره به شما بگه کی خوبه کی بد‌ (چون مثلا اینترنت خارجی ها می گه ویندوز ده بده ولی اینترنت ایرانی ها می گه ویندوز ده خوبه و من نمی دونم چقدر خارجی ام چقدر ایرانی (:… واقعا کی می تونه بگه چه بخشی از هر کس در کجا شکل گرفته؟).

چی می گم… اثر بیبر رو اینستاگرام از همه بهتر می ‌شناسه. همین که جاستین عزیز یک عکس می‌ذاره. در چند ثانیه و بعد چند دقیقه میلیون‌ها بیبرکار درجه یک عکسش رو لایک می کنن و کوئری به این شکل که «هر اکانتی که برای فلان عکس بیبر لایک زده رو بشمر» می ره تو باقالی‌ها. اگر برنامه نویس باشین دقت کنین که اگر جزو گروهی هستین که این مساله به نظرتون خنده دار و بی سوادانه می یاد باید به این فکر کنین که شرکت اینستاگرام هم احتمالا چند تا برنامه نویس و اسکوئل کار داره که از من و شما بهتر کارشون رو بلدن و اگر اونها می گن این مساله واقعا دردسرزا است، احتمالا واقعا هست (: درک اسکیل در شرکت‌های بزرگ خیلی مهمه. [ کمی توضیح در مورد مخابرات و برنامه‌هاش، مثلا اسمس سرور]. حالا اینستاگرام در مقاله ای جالب توضیح می ده که چطوری بعد از فروخته شدن به فیسبوک تونسته بالاخره این مشکل رو حل کنه.. در واقع با تکنولوژی های فیسبوک. از یکطرف با سوار شدن روی دیتاسرورهای عظیم فسیبوک که احتمالا بزرگترین ها در جهان هستن و از اونطرف با استفاده از برنامه نویسی. اولین حقه چیزی به اسم denormalized counter است که سعی می کنه در یک کش حافظه ای تعداد کل لایک‌ها رو نگه داره و اینها رو روی سرورهای مختلف سینک کنه. همچنین به جای شمردن هرباره ماجرا، الان یک سل خاص به تعداد لایک های هر عکس اختصاص پیدا کرده که زمین تا آسمون سرعت رو متفاوت می کنه ولی پیچیدگی های سینک شدن بین سی دی ان ها و سرورهای هر نقطه جغرافیایی رو درست می کنه. راه حل این بخش استفاده از برنامه ای به اسم PgQ است اگر دیتابیس پست گرس اینستاگرام در یک منطقه آپدیت نباشه، به مناطق دیگه مراجعه می کنه و عددها رو می گیره و مطمئن می شه از این به بعد همه یک عدد ثابت رو به عنوان تعداد لایک ها خواهند دید. حالا که اینو گفتم دو تا چیز رو هم بگم [توضیحات خودم] ۱) مم اسکوئل و ۲) خریدن لایک و فالوئر در اینستاگرام

ویندزو ۳.۱ زنده است!

win31

واقعا جای تشویق داره. فکر کنم اگر همسن من نباشین اصولا ویندوز ۳.۱ رو ندیدین. [کمی توضیح در دانشگاه و داس]. اخیرا هم یکی از سیستم‌های فرودگاهی یکی از شهرهای فرانسه دچار مشکل شد و تا مدتی هواپیما نتونستن بشینن.. کامپیوتری که به کارمندان برج مراقبت می گفت هر هواپیما چقدر فرصت برای نشستن داره (یا همچنین چیزی) مشکل داشت و بوت نمی شد و در نهایت … مشخص شد که ویندوز ۳.۱ی که روش بوده و کار می کرده دچار نقص فنی شده! این سیستم عامل در ۱۹۹۲ منتشر شد.. همزمان به هسته کرنل لینوکس و البته لازمه بگیم همین فرودگاه چند تا ماشین یونیکس و ویندوز ایکس پی هم داشته! ایده بدی نیست که اصولا بخشی از فرودگاه رو به عنوان موزه نگهداری کنن ((: مسوولین فرودگاه گفتن که مشکلاتشون خیلی زیاده و باید آپگرید کنن چون متخصصینی که بتونن این سیستم ها رو تعمیر و نگهداری کنن دائما کمتر و کمتر می شن. به شکل مرتبط بگم که ناسا هم داره دنبال یک برنامه نویس فرترن می گرده چون برنامه نویس قبلی که مسوول برنامه نویسی اولین سفینه‌های کامپیوتر دار بوده داره بازنشسته می شه. کسی که استخدام بشه باید برای ویجر ۱ و ۲ برنامه بنویسه که در سال ۱۹۷۷ به فضا پرتاب شدن تا مناطق خارج از منظومه شمسی رو بررسی کنن. اینها یک کامپیوتر ۲۵۰کیلوهرتزی دارن که فرترن می فهمه ولی متاسفانه آخرین برنامه نویسش داره بازنشسته می شه و شاید لازم باشه یکی زمانی باگی رو در این دورترین اشیای ساخت بشر به زمین، اصلاح کنه یا چنین چیزی. فرودگاه فرانسه قراره در ۲۰۱۷ آپگرید بشه ولی مدیرش می گه که بعیده تا ۲۰۱۹ بودجه لازم برای اینکار تامین بشه. حالا که هی خبر هوایی می گیم این دو تا رو هم بگم… اولی اینکه توی دسامبر ۲۰۱۴ فرودگاه لندن که یکی از مهترین فرودگاه های جهان است ۳۶ دقیقه از کار افتاد چون یک نرم افزار ۵۰ ساله‌اش دچار مشکل شد و اوایل همین امسال، دو تا هکر به خاطر کشف یک مشکل امنیتی در حین یک مسابقه «باگ باونتی» یونایتد ایرلاینز برنده یک میلیون مایل پرواز رایگان شدن (:

و آیا مایکروسافت سر عقل می یاد؟ پاور شل و اس اس اچ

مایکرسوافت هی داره بیشتر و بیشتر سعی می کنه به حرف مردم گوش بده تا قدرتش در بازار رو از دست نده. حتی در شبکه های اجتماعی و غیره در مورد اینکه چی لازمه و چی خوبه حرف می زنه و معملومه در هر جای حرفه ای دائما این رو می شنوه: «آخه مگه می شه پاور شل اس اس اچ نداشته باشه؟». حالا یک مقاله توی ام اس دی ان داره می گه چقدر اس اس اچ چیز خوبیه و چقدر جالبه که بشه یک سرور رو با اس اس اچ کنترل کرد و ویندوز هم می خواد این امکانات رو فراهم کنه! تا اینجا می تونیم بهشون غرهای مرسوم رو بزنیم و [بزنم دیگه! اینکه تازه کشف کردی و گرپ هم خوبه و ..] ولی بخش خوب خبر اینه که سعی نکردن چرخ رو اختراع کنن.. با فونت بولد نوشتن «خوشحالیم اطلاع دهیم که تیم پاور شل از این پس از پروژه اوپن اس اس اچ حمایت و در آن مشارکت خواهد کرد». این رو آنجلو کالو از تیم پاور شل نوشته.

ماجرای این پسره و عکس و ..

در اعماق

متوقف شدن یک خودروی گوگل توسط پلیس

دائما بحث هست که آیا ماشین‌های گوگل باید حق داشته باشن بدون راننده حرکت کنن یا نه. البته حینی که من و شما داریم بحث می کنیم ماشین ها راه افتادن و کمپانی های دیگه هم ساختن. فعلا هم تصادفی از طرفشون نبوده که رکوردی عالی است [کمی توضیح].اما هفته گذشته متوقف شدن یکی از این ماشین‌ها توسط پلیس خبرهای جدیدی راه انداخت. یک پلیس ماونتین ویوو یکی از ماشین‌ها رو به علت «حرکت خیلی آروم» متوقف کرده. این ماشین کوچیک که فقط حق داره در جاده‌هایی بره که حداکثر سرعتشون ۳۵ مایل است، داشته با سرعت ۲۵ مایل می رفته و ترافیک رو کند کرده بوده و توسط پلیس متوقف می شه [توضیح اینکه چطوری متوقف می شه و کی جریمه می شه! ماشین یا راننده؟] و خب کلی از ساختمون های اطراف هم از این پلیس سردرگم عکس گرفتن.

هک وایرلس خونه‌ها از طریق کتری وایرلس

یک کتری «هوشمند» صد و پنجاه دلاری شاید چیز جالبی باشه . می تونین از هر جایی روی اینترنت آب رو جوش بیارین و هر وقت به خونه رسیدین راحت باشین… اما خب هکرها هم راحت می تونن به پسورد شما دسترسی داشته باشن. این کتری هوشمند برای رسیدن به اینترنت پسورد خونه شما رو می گیره و بدون هیچ تغییری توی حافظه اش ذخیره می کنه. آی کتل اینقدر هم خنگه که به هر شبکه دیگه ای با اسم مشابه وصل می شه و کافیه یک هکر با استفاده از یک آنتن قوی‌تر از آنتن خونه شما به کتری نزدیک بشه و کتری خنگ، پسورد رو براش می فرسته که به این وای فای «آشنای» قوی وصل بشه ( محققان شرکت پن تست پارتنر این هک رو نشون دادن و برای اثباتش توی شهر راه افتادن و نه فقط پسوردها رو پیدا کردن که جای دارندگان کتری هوشمند آی کتل رو هم رو نقشه مشخص کردن (: و گفتن که با داشتن پسورد وای فای، می تونن به شبکه قربانی وصل بشن، دی ان اس ها رو تغییر بدن و کل ترافیک قربانی رو زیر نظر بگیرن. حواستون باشه، کسی که شبکه شما رو می ده، می تونه شما رو زیر نظر بگیره مگر اینکه اخلاق داشته باشه یا قانون کنترلش کنه.

هک کامپیوتر مقامات آلمانی

merkel
یک بدافزار خیلی قدرتمند که احتمالا به ان.اس.ای. مرتبط است لپ تاپ شخصی منشی، چنسلر یا هر چی هست.. ملازم؟ همکار؟ کمک دست؟ مرکل رو آلوده کرده! این خبر رو اشپیگل گفته و آلمانی ها حق دارن ازش عصبانی باشن. این بدافزار که توی اسناد اسنودن هم بهش اشاره شده … دیگه نمی شه زیاد ازش حرف زد چون به خودمون هم ربط های داره. یعنی به اون استاکس نت خبیث. در سال ۲۰۱۳ هم نشانه‌های از آلودگی تلفن موبایل مرکل مشاهده شده بود. حتی گفت می شه چند وقت قبل روس‌ها هم از همین طریق تونستن یک بدافزار رو در حدود ۲۰۰۰۰ کامپیوتر مقام‌های آلمانی پخش کنن. خلاصه وضع آلمان از این نظر خرابه (: [ کمی توضیحات در مورد جنگ سایبر و شرایط غیرجنگی اون ]

ماشین! به ایمیلم جواب بده

logic

اتفاق عجیبی در دنیای هوش مصنوعی گوگل هم در جریانه. اولا که گوگل تنسرفلو یا همون موتور هوش مصنوعی‌اش رو اوپن سورس کرده و در محافل برنامه نویسی اینترنتی دائما بحث نصب و تست و کاربردهای اونه. اگر نیدیدن حتما سرچی برای تنسرفلو بکنین. بعد اینکه یکی از محصولات جالب این سیستم‌ها، چیزی است که گوگل احتمالا تا چند وقت آینده برای گروهی از مخاطب‌هاش فعالش می کنه. دستوری شبیه به اینکه «برای این ایمیل جواب اتوماتیک بنویس». بله درست شنیدین! ایمیل وارد اینباکس شما می شه، گوگل درکش می کنه و با داشتن جواب های قبلی شما می تونه حدس بزنه جواب شما به این ایمیل چیه، بخصوص اگر ایمیل چیزی شبیه به دعوت به جایی یا قراری یا چنین چیزهایی باشه. بعد اگر درخواست کنین گوگل جوابی منطقی براتون آماده می کنین که می تونین ادیتش کنین یا همونطوری بفرستینش. یک مثال ساده اینه که در بخش انکدر چیزی مثل «آیا فردا وقت آزاد داری؟» از بخش «فکر» رد می شه و با چیزی مثل «بله، برنامه چیه؟» دیکد می‌شه. خود نویسنده‌ها الان دارن ازش استفاده می کنن. ایده اولیه این بوده که سه جواب مختلف برای هر ایمیل آماده بشه که شما بتونین یکی رو انتخاب کنین ولی این جریان هنوز باگ داره. مثلا وقتی سه جواب به سوال قبلی خواستن به چیزهایی مثل این رسیدن «بله، فردا برنامه چیه؟»، «بله فردا وقت دارم، چه کنیم؟» و «آره، فردا چه کاره‌ای؟». که از نظر ما هر سه‌اش یکی است. راه حل رو شخصی به اسم سوجیت راوی داده که جواب‌ها باید از یک سیستم سمانتیک آنالیسیس بگذرن و فقط جواب‌های قبول بشن که نه فقط کلماتش که محتواشون هم با هم فرق داره. نکته جالب دیگه اینه که سیستم در نمونه‌های اولیه به بسیاری از ایمیل‌ها با «آی لاو یو» جواب می داده که ظاهرا از نظرش برای هر ایمیلی جواب مناسبی است (: اگر براتون فعال شد قارتی سند رو فشار ندین!

تبریک و تقبیح

تبریک به زوکربرگ به خاطر پول‌هایی که برای اصلاح و بهبود سیستم آموزش و مدارس در آمریکا خرج می کنه. تقبیح به کسانی که شغل و موندنشون در گرو کشتن و آزار بقیه است. از خودمون تا دوست و همسایه‌ها تا سرزمین‌های دور و تبریکی به مایکروسافت برای کارهای فانی که می کنه.. اوپن سورس کردن کلی چیز و امروز هم انتشار یک کتاب علمی تخیلی.

نامه ها

ابتدا می خواهم بابت مقدمه ای که در مورد قلم ها فرمودید تشکر کنم. کار ناچیزی بود برای دوستان.
اما در ادامه فرمایش حضرت عالی عرض کنم که حقیقت اش را بخواهید بنا به دلایلی از این گفتگو معذورم. این دلایل از جانب خودم است و نه شما. لیکن امیدوارم خدای ناکرده اسباب سوء تفاهم نگردد. اما اگر علاقه مندید که بدانید ماجرای قلم چه بوده اجمالا شرح می دهم.

در اندیشه فونتی جایگزین برای تاهوما بودم که رسیدم به فونت رویا. این فونت در سایت fontlibrary ظاهرا با مجوز Bitstream Vera معرفی و منتشر گردیده است. تغییرات بسیاری را اعمال نمودم که حاصلش قلمی گشت با نام چوپان! از نتیجه راضی نبودم و ظاهرش به یکان شبیه شده بود! اما خب شاید برای شروع و نخستین حرکت بد نبود که در خود فایل فونت رویا تحت قسمت متادیتا به این جمله رسیدم:
You may freely redistribute this font, but you may not change or rename it.

با لیست پستی آف تاپیک تهلاگ در میان گذاشتم که یکی از دوستان نیز به فردی اشاره کرده بود. مشخص بود که این فونت به فارسی وب شریف مربوط می شود که به یکی از بنیانگذارانش نامه ای ارسال و طرح پرسش و درخواست نظر یا کسب اجازه نمودم. پاسخی نیامد. یکی دو هفته بعد به فرد دومی نیز پیامی فرستادم که از ایشان نیز پاسخی نیامد. پیش خودم فکر می کردم که خب این بزرگواران چه جوابی بدهند. موضوع مشخص است. آمده است که اجازه تغییر قلم ندارید! شاید من اشتباه کرده ام و نباید می پرسیدم.
در همین اثنا نیز به دنبال بستر مناسبی دیگر که از هر حیث عاری از مشکلات مجوز باشد بودم که به فونت عالی DejaVu رسیدم. رویا با همه خاطرات تلخش را فراموش نمودم و از صفر با ذهنی خالی و آزاد، روزهایی را با فونت DejaVu درگیر شدم تا رسیدم به میرزا که بعدا به وزیر تغییر نام داد. و پس از آن فونت های دیگری که در ذهنم مانده بود بر بستر وزیر پدید آمدند.

احتمالا این قلم ها از دید متخصصین حوزه قلم، استاندارد یا زیبا نباشند (که من هم قبول دارم) اما خب تلاشی بود از جانب یک برنامه نویس یا شاید هم یک هکر برای کمک به جامعه اش! این قلم ها برای هر نوع استفاده یا تغییری آزادند. اساسا این فونت ها با ذهنیت Public Domain پدید آمدند. حتی اگر کسی فکر می کند همین مجوز OFL هم برایش محدودیتی ایجاد کرده بگوید برایش رفع می کنم.
این فونت ها تنها یک تلاش فان بود. :)

بخش آخر

ادوارد اسنودن در مورد پرایوسی

snowden

در این بخش نصیحتی براتون دارم از ادوارد اسنودن. رد این بخش اسنودن داره در این مورد حرف می زنه که چطوری باید از خلوت شخصی یا پرایوسی خودمون حفاظت کنیم. مثل همیشه از تور می گه و از سیستم‌های مخفی موندن از شنود و همزمان تاکید داره که بحث فقط مخفی شدن نیست و باید از نظر سیاسی و اجتماعی هم در جوامعمون فشار بیاریم و حقوق خودمون رو در مقابل شنود کنندگان حفظ کنیم. تا اینجا معمول است و همه می دونیم. بخش آخرش اما جزیی تر، خردنگرتر و کمتر شنیده شده می شه. حرف اینکه اگر ما تصمیم می گیریم چیزی رو شر کنیم هنوز به این معنی نیست که باید همه چیز رو همه جا یکجور شر کنیم. قرار نیست بریم توی غار ولی باد آگاهی هم داشته باشیم:

بله من در مورد به اشتراک گذاشتن انتخابی حرف می زنم. همه لازم نیست همه چیزی که ما می خوایم بگیم رو بدونن. مثلا دوستان من لازم نیست بدونن الان رفتم داروخونه. فیسبوک لازم نیست سوال امنیتی بازیابی پسورد من رو بدونه. شما لازم نیست اسم وسط مادرتون رو توی فیسبوک برای همه بنویسین – اگر از این اسم برای ریست کردن کلمه عبور جیمیل وقتی که فراموشش کردین استفاده می کنین. ایده اینه که به اشتراک گذاشتن اوکی است اما باید داوطلبانه باشه و آگاهانه. باید فکر کنیم که آیا این به اشتراک گذاشتن فایده‌ای برای ما یا طرف مقابل داره یا نه .

اگر در حال کار با اینترنت باشین… روش‌های مرسوم ارتباطات به شما خیانت خواهند کرد. ساکت و خاموش و غیرقابل دیدن. اونهم با هر کلیک که می‌کنین. هر صفحه‌ای که باز می کنین یا بهش می‌رسیم اطلاعاتی در حال دزدیده شدن است. این اطلاعات جمع می‌شن، شنود می‌شن، تحلیلی می‌شن و توسط دولت‌ها ذخیره می‌شن. چه دولت خودتون چه دولت‌های دیگه. همینطور توسط شرکت‌ها. شما می‌تونین این وضعیت رو با چند قدم ساده بهتر کنین. کارهایی مقدماتی. حالا که اطلاعات مرتبط با شما در حال جمع شدنه، حداقل کاری بکنین که اطلاعاتی که خودتون داوطلبانه و آگاهانه می‌دین در مورد شما جمع بشه.

موسیقی

توی این شماره از چند آهنگ احمد آزاد استفاده کردیم و همچنین آپتایم فانک که این روزها خیلی مشهور شده حدیث عشق از فرشته و در نهایت سارا کانر ( Connor ) به درخواست سینا قدیمی.
آهنگ آخر بلا چاو با اجرای فارسی شکیب مصدق به درخواست محمد حسنی عزیز