بسته لوگوهای جدید برای سایت جادی.نت

خب ظاهرا طراحی قبلی لوگو مشوق بود و لوگوهای بیشتری گرفتیم! در مرحله اول خود علیرضا فکری بنا به کامنت هایی که لوگوی قبلش اش گرفته بود، طرحش رو اصلاح کرده و رسیده به این طرح مرتبط با فضای وبلاگ.. البته به نظرم من کلا خندون تر از این لوگو هستم:

جادي 1

از طرف دیگه دوست خوبمون کاوه محمدی هم یک طرح مینیمال و خلاق زده:

1

و در نهایت اینهم همون طرح قدیمی محمدصادق قاسمیان که گفته بودم ایده اش بسیار جالبه و اجراش قشنگ:

jadi.net.logo

لوگویی برای جادی از علیرضا فکری

دوست خوبم علیرضا فکری دو تا لوگو طراحی کرده و فرستاده که یکیش رو اینجا می ذارم:

jadi 1

به نظرم باحاله (: برای آشنایی بیشتر با این دوستمون سری به وبلاگ علیرضا بزنین که جالبه.

البته مدتی قبل هم دوست دیگه‌ای این طرح مینیمال رو زده بود که متاسفانه الان اسمش رو ندارم بنویسم ولی لطفا خودش رو معرفی کنه با لینک مورد نظر !

جا:دی

جمعه‌ها: شما زیبا هستید

سیامک برامون نوشته:

مت بلوم و همسرش کیتی، در سال 2005 پروژه‌ای به نام the Nu Project را آغاز کردند.

آن‌ها در این پروژه از زنانی که 21 سال یا بیشتر سن داشتند، به صورت برهنه، عکاسی کردند. زنان در این عکس‌ها، انسان‌های معمولی‌ای هستند مانند هر کدام از ما. آن‌ها سوپر استارهای فیلم‌های پورن، مدل‌های حرفه‌ای عکاسی و زنان شایسته شهرها و کشورها نیستند. آن‌ها مردمی عادی هستند که زیبایی بدن‌شان وسیله‌ای برای امرار معاش‌شان نیست.

بلوم در هنگام عکاسی از این زنان، آن‌ها را گریم نمی‌کند و یا آن‌ها را در فیگور خاصی قرار نمی‌دهد. او وارد خانه آن‌ها می‌شود، از سوژه‌های عکاسی می‌خواهد که لباس‌های‌شان را درآورده و از آن‌ها عکس می‌گیرد.

مت و کیتی به ما یادآوری می‌کنند که هر کدام از ما، با بدن‌های خاصِ خود ما، زیبا هستیم و زیبایی تنها آن چیزی نیست که شرکت‌های بزرگ مد، فیلم‌های پورن و مسابقات زنان شایسته به ما نشان می‌دهند.

همه ما زیبا هستیم. :)

معلومه که من تشویقتون نمی تونم برین به اون سایت. من رفتم و به نظرم بسیار زیبا بود ولی هر کس بنا به سلایق، اعتقادات و شناختش از خودش تصمیم می گیره بره یا نه. بدون شک سایت حاوی تصاویری از زن‌های برهنه است اما نه به شکلی که توی پورن تصویر می‌شن. زن‌های واقعی با بدن‌های واقعی با نگاه‌های واقعی. متنوع و دوست داشتنی. محترم و اغواگر. انگیزه هم یادآوری زیبایی به ما است و فاصله عجیبش با چیزهایی که توی پورن و هالیوود کم کم دارن به شکل موجودات فضایی در می یان از بس که از معیارهای متوسط انسان دور شدن.

جشن تولد جورج اورول

دو سه روز قبل جشن تولد جرج اورول بود. نویسنده‌ای که با دو کتاب بزرگش یعنی ۱۹۸۴ و مزرعه حیوانات شناخته می شه. این دو کتاب در مجموع بیشترین فروش جهان رو در مقایسه با هر دو کتاب دیگه ای از هر نویسنده‌ای در طول تاریخ داشتن و بدون شک یکی از ارزشمندترین آثار فرهنگی برای نشون دادن اوضاع حکومت‌های توتالیتر (تمامیت خواه ؛ به عنوان نمونه دور و برمون رو نگاه کنین) داشتن.

کتاب مزرعه حیوانات رو اگر نخوندین، حتما بخونین. روایتی از حیوانات مزرعه ای که علیه انسان‌هایی که ارباب مزرعه بودن شورش می کنن و حکومت مستقل و آزاد و عالی خودشون رو راه می ندازن اما قدم به قدم به چیزی که همه می شناسیم نزدیکتر می شن و در نهایت خوک ها با اینکه با همه برابر هستن ولی کمی برابرتر می شن (:

کتاب ۱۹۸۴ هم معرف دنیای آینده ای است که توش تلویزیون و کتاب و … به جز اونهایی که حکومت اوکی کرده ممنوع هستن و رهبر بزرگ کشور خودش تشخیص می ده چی برای کی خوبه و چی برای کی بد و هر کس باید چیکار کنه و مخالفین هم … بخونینش حتما (:

هر دو کتاب ترجمه فارسی دارن.. دو سه روز قبل هم ۱۱۰مین سال تولد نویسنده‌شون بود و به همین مناسبت و به یاد رمان ۱۹۸۴ که توش هر فرد همیشه زیر نظر دوربین‌های برادر بزرگ بود که دیگه علاوه بر خیابون و چهار راه حتی توی خونه‌ها هم نصب شدن؛ یک گروه فعال حقوق بشری روی دوربین‌های مدار بسته‌ای که مردم رو زیر نظر می گیرن کلاه تولد گذاشتن تا جشن تولد اورول کامل شده باشه و مردم برای دقایقی توجه‌شون به این جلب بشه که تا چه حد در هم جا تحت نظر دوربین‌ها هستن.

گالری کامل رو اینجا ببینین

رادیو گیک شماره ۲۳ – تجربه قهوه ای تیره

به رادیو گیک شماره ۲۳ خوش اومدین. توی این شماره با اخبار دنیای گیک‌ها شروع می کنیم و بعد به اعماق مغز می ریم تا ببینیم چطوری دانشمندها تونستن احساسات و دستورهای عضلانی دو موش رو به هم وصل کنن تا یکیشون به عنوان کامپیوتر اون یکی کار کنه. آخر برنامه رو هم با دنیایی تموم می کنیم که توش نجارها همونطوری می رم مصاحبه استخدامی که برنامه نویس ها. این شما و این رادیو گیک شماره بیست و سه

[audio:http://jadi.net/audio/jadi-net_radio-geek_023_ghahvei_tire.mp3]

مشترک رادیو گیک بشین


آرس اس اس رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

اخبار

سالن نمایشی که از شما می‌خواد توییت کنین
اکثر تئاترها و سالن‌های نمایش دوست ندارن کسی حین برنامه با موبایلش کار کنه ولی اخیرا مرکز نمایش‌های هنری رود آیلند توی یک برنامه جالب، دو ردیف آخرش رو به اسم «ردیف‌های توییت» نامگذاری کرده و با دادن بلیت‌های مجانی به کسانی که دوست دارن نمایش‌ها و برنامه‌ها رو توییت کنن می‌ده و اینکار رو تشویق هم می کنه. توی هر برنامه هشتگ برنامه اعلام می شه و آدم ها باید با استفاده از اون توییت هاش رو تگ بزنن تا بقیه بتونن پیداش کنن. البته این ایده جدید نیست ولی این سالن اولین سالنی است که صندلی‌ها رو کاملا رایگان می ده. البته در این مورد هم که آیا اینکار خوبه یا نه نظرات مختلفی هست و بعضی کارگردان‌ها یا مسوولین سالن‌های نمایش می‌گن که وقتی کسی می یاد برای دیدن یک نمایش، بهتره که از قبل با توییت‌های کلی آدم کلی ایده در مورد نمایش نداشته باشه و در پروسه‌ای که کارگردان / نویسنده نمایش تصمیم گرفته، اونو ببینه.

پتنت ترول‌ها علیه پادکسترها
لغت ترول رو که بلدین، مزاحمی اینترنتی که هدفش اذیت کردن بقیه است. لغت پتنت هم تقریبا می شه به چیزی مثل مالکیت معنوی یا چنین چیزی ترجمه بشه. پتنت ترول می‌شه شرکتی که با داشتن چند تا پتنت یا حتی با خریدن پتنت از کس دیگه شروع می کنه به پول گرفتن از کسانی که از اون تکنولوژی استفاده می کردن. مثلا اپل می گه باید از سامسونگ پول بگیره چون «کاشف» یک دستگاه با گوشه‌های گرد بوده! خب این یک بحثه ولی فرض کنین یکی بیاد بگه که در سال ۱۹۹۶ پتنتی داشته تحت عنوان «ابزاری برای منتشر کردن چند قسمت از یک فایل صوتی روی اینترنت به شکلی که هر وقت منتشر شد، بیاد توی سیستم شما». این شرکت که این پتنت رو خریده حالا تلاش می کنه از پادکست‌های مشهور دنیا پول بگیره با این عنوان که اونها ایده اش رو کپی کردن. [توضیحات خودم]

خودکار سه بعدی: ایده‌هایی که از کاغذ بیرون می زنن

[پرینترهای سه بعدی] و حالا یک محقق که از دانشگاه ام آی تی می یاد یک خودکار ساخته که می تونین باهاش اجسام سه بعدی بکشین. این خودکار که اسمش 3doodler است، این خودکار به جای جوهر از یک ترموپلاستیک استفاده می کنه که در لحظه خروج از نوک خودکار ۲۷۰ درجه حرارت داره اما سریع خنک می شه و شکلی که دارین می کشین رو توی فضا به خودش می گیره.

سایت مگا و پذیرش بیت کوین
سایت مگا رو در شماره قبلی معرفی کردیم . [کیم دات کام و سایت جدیدش بعد از بسته شدن و این حرفها] [کمی هم بیت کوین] حالا هم سایت مگا، گفته که برای دریافت حق اشتراک، بیت کوین قبول می کنه. این سایت همچنین گفته که به زودی امکان ایمیل، چت، چت صوتی، تصویر و ساپورت از موبایل رو هم به سیستمش اضافه خواهد کرد. خلاصه و عالی. و البته اینو گفتیم اینم بگم که یکی از پیتزا فروشی های مورد علاقه من (دومینوز) رو هم حالا می شه با بیت کوین خرید. البته خود این شرکت بیت کوین قبول نمی کنه بلکه یک استارتاپ باهوش به اسم PizzaCoins کار واسطه رو انجام می ده و با گرفتن بیت کوین از هکرها و گیک های گرسنه، از پیتزا دومینوز براشون پیتزا سفارش می ده (:

تبلیغ
نرد نیوز
نرد نیوز! نرد نیوز… http://nerdnews.ir/ یک سایت نزدیک به اسلش دات یا هکر نیوز که قراره با مشارکت آدم ها توش اخبار گیکی بره. سری بزنین و اگر وقت و حوصله دارین مشارکت کنین تو نوشتن.
تبلیغ

دایناسورا دایناسورا! بالاخره کشف کشد: انقراض به خاطر اثابت سنگ آسمانی
یک گروه از دانشمندهای آمریکایی و اروپایی مدعی شدن که جواب سوال اصلی دوران کودکی ما رو کشف کردن: یک سنگ آسمونی باعث از بین رفتن ۷۵٪ گونه های روی زمین از جمله دایناسورها بوده. این سنگ ناکس که باعث شد ما به جای دایناسور سگ و گربه نگه داریم تو خونه‌هامون، ۶۶ میلیون سال قبل توی مکزیک به زمین خورده و آخرین دوران انقراض رو رقم زده و هومو ساپینس که همین اجداد بیشتر از ما میمون ما باشن رو گونه غالب کرده. این سنگ آسمونی احتمالا تقریبا ۱۵ کیلومتر بوده و برخوردش ۴۲۰ زتاژول انرژی آزاد کرده (تقریبا برابر ۱۰۰ تتراتن تی ان تی) یا اگر راحت ترین برابر دو میلیون برابر قدرت قوی ترین بمب کره زمین که همون بمب تزار روسیه است. تا حالا هیچ کس مطمئن نبود که آیا این واقعه دلیل اصلی انقراض بوده یا نه ولی الان تحقیقات این دانشمندها، انقراض دایناسورهای ناز دوست داشتین رو به گردن این سنگ خبیث انداخته.

کتابچه داوینچی روی اینترنت

کتابخونه بریتانیا توی یک حرکت عالی، شش تا از آثار منحصر بفردش رو با کیفیت بسیار خوب اسکن و برای دسترسی علاقمندان روی اینترنت گذاشته. مهمترین این آثار، کتابچه طرح ها و نوشته‌های لئوناردو داوینچی است که تک تک صفحاتش به شکل تمام رنگی اسکن شدن و با امکان زوم کردن در دسترس علاقمندان هستن. [توضیحات خودم و ارزش علم و غیره]

همه وب در نوزده کلیکی شما
یک تحقیق جدید نشون میده که حداکثر با نوزده کلیک می شه از هر سایتی که در اینترنت انتخاب کردین به یک سایت دیگه رسید. تازه این آمار در حالتیه که سایت های سرچ که همه چیز رو به همه چیز وصل می کنن رو در نظر نگیریم. این تحقیق رو آلبرت لازلو از دانشگاه نورت وسترن انجام داده که تخصص در نظریه شبکه در انسان و تکنولوژی داره. کل صفحات ۱۴ میلیارد تخمین زده شدن. اینکار بیتشر از همه توسط هفت تا سایت ممکن شده که بهترین خبرهای جهان رو جمع می کنن کنار همدیگه (مثلا هکر نیوز، دیگ و چنین چیزهایی).

در اعماق

حمله هکرهایی که به فیسبوک حمله کرده بودن، به اپل

به گزارش رویترز، احتمالا همون هکرهایی که به فیسبوک حمله کرده بودن حالا هم به اپل حمله کردن. این حمله از طریق مشکل جاوای اوراکل بوده. اول یک سایت توسعه نرم افزار آلوده شده و بعد کامپیوترهای اپل بعضی کارمندها که به اونجا سر زده بودن. یک مشاور امنیتی گفته حمله‌ها پیچیده و از چین هستن و هنوز هم دارن از طریق اون سایت توسعه آیفون، کسانی که جاوا رو حذف نکردن رو آلوده می کنن. شرکت اف-سیکیور گفته که نمونه مشابهی از این حمله، کامپیوترهای ویندوزی رو تارگت قرار داده. این شرکت گفته که این بزرگترین حمله تاریخ به مک ها است. حمله‌های سایبری در حال بیتشر شدن هستن و هفته قبل، اوباما دستور جدیدی صادر کرده برای حفاظت بیشتر از شبکه‌های حیاتی کشورش. و البته در همین دو سه هفته هک توییتر رو هم داشتیم که احتمالا اکانت ۲۵۰ هزار کاربرش در دسترس هکرها بوده و ازشون خواسته شده پسوردها رو عوض کنن [مواظب صفحات فیشینگ باشین، از براوزرهای آپدیت استفاده کنین، هیچ جای ناشناسی پسورد واقعی رو ندین، سرتیفیکیت الکی نصب نکنین]

کلاس برنامه نویسی از کلاس اول تا کلاس آخر: ایول استونی

دنیایی رو تصور کنین که توش تقریبا همه کارها وابسته به نرم افزار شده و خیلی از افراد جامعه‌اش به نوعی در طول روز زندگی اشون به نرم افزارهای مختلف ربط داره. آیا در چنین جامعه‌ای اهمیت درک اینکه کامپیوترها چطور کار می کنن اهمیتی شبیه ریاضی و خوندن نوشتن داره؟ اگر نظرتون «بله» است، با مسوولین کشور استونی هم نظر هستین. کشوری که داره سعی می کنه یکی از مهدهای تکنولوژی اطلاعات جهان بشه. این کشور حالا از کلاس اول تا کلاس دوازدهم (یعنی از اول دبستان تا آخر دبیرستان) کلاس برنامه نویسی رو به برنامه مدارس اضافه کرده. این کشور در حال حاضر یکی از سریعترین دسترسی های به اینترنت در تمام جهان رو داره و هدفش اینه که از طریق مجهز کردن همه افراد کشور به برنامه نویسی، استارتاپ ها رو پیش ببره که به نوبه خودشون اقتصاد آینده کشور رو پیش خواهند برد.

دادگاه انگلستان و اجبار حذف سه سایت تورنت
یک دادگاه توی انگلستان رای داده که سه سایت تورنت باید توسط همه آی اس پی های کشور بلاک بشن: به خاطر نقض کپی رایت فیلم‌ها و موسیقی‌ها. بعد از شکایت British Phonographic Industry، که این سایت‌ها ناقض عمده کپی رایت هستن، کیک اس تورنت، H33t و Fenopy از دسترسی مشتری های آی اس پی ها خارج خواهند شد. هین شرکت در سال قبل فشار زیادی به دادگاه‌ها آورده بود تا قانون مشابهی رو برای پایرت بی تصویب کنن [نظرات خودم – بد بودن نقض کپی رایت و بدتر بودن فشارهای این شکلی توسط لابی های بزرگ رسانه ]

هک آوداسیوس و نامه‌های شخصی خانواده بوش
هاهاها… ظاهرا کلی اکانت هک شدن و کلی از ایمیل‌های شخصی خانواده بوش هم به سرقت رفته از جمله خود شخص رییس جهمور سابق. سارق که ایمیل‌ها و تصاویر رو در یک اکانت هک شده دیگه آپلود کرده تا کارش رو اثبات کنه، گفته که به حجم زیادی ایمیل و «مطالب جذاب» دیگه هم دسترسی پیدا کرده از جمله بیماری‌ اخیر جرج دبلیو بوش. در یکی از تصاویر هم بوش برای خواهرش ایمیلی رو فرستاده حاوی نقاشی‌اش که داشته از خودش توی حموم می‌کشیده (: هکر گفته که پلیس ها از مدت ها پیش دنبالش هستن و صدها اکانت رو تا حالا هک کرده.

پتنت دیکتاتوری دیجیتال!
هاها.. از پتنت‌ها در اینجا معمولا بد گفتیم چون بازدارنده خلاقیت و بالا برنده قیمت ها بودن ولی این یکی پتنت خیلی بامزه است: یکی توی آمریکا این رو پتنت کرده «دولتی که توش هر کس بخواد با اینترنت کار کنه باید یک کد مشخص بگیره و فقط از اون طریق به اینترنت وصل بشه. این کد قابل انتقال به هیچ کس دیگه نیست و هر کس بخواد شروع به کار با اینترنت بکنه باید درخواست دریافت کد شخصی اش رو بکنه و نرم افزارهایی که فقط با این کد اجازه ورود به اینترنت رو می دن و دیتابیس اینکه کی کجا به چی وصل شده و چیکار کرده رو در اختیار پلیس‌ها و دولت می‌ذارن» ((((: باحالیش چیه؟ ایده اش اینه که اگر فردا دولت آمریکا هم شروع کرد از این دیکتاتور بازی ها در آوردن، اونها می تونن شکایت کنن که این پتنت رو دارن و به جز اونها هیچ کس حق نداره چنین دولتی تشکیل بده ((((: به این می گن پتنت کردن دیکتاتوری تا دیگ هیچ کس حق نداشته باشه دیکتاتوری کنه (((:

آی آر سی به عنوان چت تاکتیکال ارتش آمریکا


در یک مقاله خیلی جذاب، می تونین بخونین که چطور ارتش آمریکا از آی آر سی به عنوان اصلی ترین روش ارتباطات در میدون های جنگ استفاده می کنه. این سیستم متنی ساده از ۱۹۹۰ در ارتش بوده و حتی الان هم با کنار زدن ارتباطات مبتنی بر صدا و تصویر، به عنوان اصلی‌ترین روش دریافت وضعیت جبهه استفاده می شه. شماره ژانویه ۲۰۱۲ Air Land Sea ارتش می گه که این روش بهترین شیوه ارتباطی میدان‌های با پهنای باند کمه که سربازها توش دائما از خط های ارتباط قطع و وصل می شن. همچنین رساله دکترایی توی ۲۰۰۶ مدعی شده که آی آر سی اصلی ترین روش ارتباطی command and control ارتش آمریکا است هر چند که وزارت دفاع داره روی برنامه ای مبتنی بر پروتکل XMPP کار می کنه تا اون رو جایگزین این کنه. برای اطلاعات بیشتر و یک اسکرین شات باحال از کلی برنام آی آر سی به لینک توی مطلب مراجعه کنین. دیدن آی آر سی هر جایی لذت بخشه.

۴۰۰ میلی ثانیه زودتر


[توضیح معاملات های فرکانس] بحث خبرنامه EIA در مورد وضعیت بازارهای گاز و نفت در ده و نیم منتشر می شه. و شرکتی که ۴۰۰ میلی ثانیه زودتر معامله رو شروع می کنه و پلیس که قبول نمی کنه جریان رو دنبال کنه.

و با دو تا مطلب در مورد مغز این بخش رو تموم می کنیم

مطلب اول که عنوانش هست «مغز ماشینی قابل محاسباتی شدن نیست»‌
توسط یکی از رده بالاترین نوروساینتیست‌های جهان نوشته شده. میگوئل نیکوللیس Miguel Nicolelis, از دانشگاه دوک با انتقاد از سینگولاریتی و عقاید کروزویل می گه که کامپیوتر هیچ وقت نخواهند تونست کارکرد مغز رو شبیه سازی کنن و سینگولاریتی چیزی به جز جو سازی پر هیجان نیست. اون می گه مهندس ها هیچ وقت نخواهند تونست چیزی شبیه مغز بسازن. سینگولاریتی که دیگه برای شنونده ها آشنا است (اگر نیست شماره یک رو گوش بدین! بسیارمهمه!) : لحظه ای که ماشین ها از مغز جلو می زنن و اتفاقات غیرقابل تصور و عجیبی در جامعه ، علم، پزشکی و همه چیزهای دور و بر ما اتفاق می افته. یکی از اصلی ترین شخصیت‌های دنیای سینگولاریتی، ری کروزویول حالا به گوگل رفته تا با داشتن منابع نزدیک به بینهایت، روی پروژه‌هاش کار کنه. البته میگوئل هم خودش از متخصصین بزرگ حوزه خودشه ولی بر خلاف سینگولاریتی دوست ها که می گن ماشین خواهد تونست ما رو شبیه سازی کنه، روی این کار می کنن که ما هر چه نزدیکتر و نزدیکتر ماشین ها رو کنترل کنیم… مثلا اینکه ما بتونیم با ذهن ماشین ها رو کنترل کنیم یا توی فضاهای مجازی زندگی کنیم. دانشگاه دوک توی جدیدترین آزمایشش توی مغز یک میمون الکترودهایی گذاشتن که بهش اجازه می ده یک بدن رباتیک رو کنترل کنه. به عبارت دیگه توی طرح اونها، مغز انسان خواهد تونست مدل ها و ابزارهایی داشته باشه که ماشین ها رو کنترل می کنن و در سطح بعدی با داشتن ایمپلنت های مغزی این کنترل بدون واسطه انجام خواهد شد.

و مطلب دوم مغزیمون هم آزمایشی که همین امروز منتشر شد: اتصال مستقیم مغز موش ها به همدیگه برای اولین بار در تاریخ بشر!
اوه اوه… دانشمندها تونستن با ایمپلنت گذاشتن توی مغز موش اول، خوندن سیگنال‌ها و انتقالشون به مغز موش دوم از طریق ایمپلنت‌های توی مغزش، احساسات سنسوری و دستورات عضلانی موش اول رو به موش دوم منتقل کنن
! این و موش هزاران کیلومتر با هم فاصله داشتن. جزییات توی journal Scientific Reports. منتشر شده.

پروفسور میگوئل نیکولسیس از دانشگاه دوک (آنا نیست؟!) ثابت کردن که مغز دوم واقعا این سیگنال ها رو درک می کنه. اونها اول موشی رو آموزش دادن که با فشار دادن یک اهرم خاص، در لحظه ای که لامپش روشن می‌شه، به کمی‌ آب برسن و تشنگی شون رو برطرف کنن. بعد موش دیکد کننده … [موزیک ترسناک!] که تشنه اش می شده یک احساسی داشته. این احساس توسط سیم از مغزش به موشی که راه حل تشنگی رو بلد بوده منتقل می شده و مغز موش دوم که تشنگی رو حس می کرده دستور فشار دادن اهرم چراغ دار رو صادر می کرده و این دستور از طریق سیمی به ضخامت یک صدم موی انسان به مغز موش دوم منتقل می شده و موش دوم بدون اینکه بدونه چرا، با دریافت دستور فشار اهرم توسط مغز، اون رو فشار می داده و در کمال تعجب تشنگی اش بر طرف می شده! ترسناک نیست؟ اینترنت رو بذارین این وسط تا بشه همین آزمایش رو با هزاران کیلومتر فاصله با دانشگاه وارویک انجام داد… و حالا با داشتن این اینترفیس مستقیم مغز به مغز… شاید روزی بتونیم بدون فشردن یک کلید یا هر چیز مشابه، افکار و احساساتمون رو به میلیون ها نفر منتقل کنیم یا دریافت کننده میلیون ها احساسات آدم های جهان باشیم.

تبریک‌ها و تقبیح‌ها

ولنتاین رو تبریک می گم! (((: درسته که گذشته ولی خب بدون تبریک که نمی شه همین یک تبریک رو داشته باشین تا برم سراغ نامه‌ها که خیلی طولانیه

نامه ها

[بخونم ]

بخش آخر

داستان کوتاه «اگر نجارها همونطوری استخدام می شدن که برنامه نویس ها استخدام می شن»

این داستان رو من ننوشتم. من ترجمه کردم و کمی تغییر دادم ولی چون نویسنده اصلی اش مشخص نیست لینکی هم ندارم که بهش استناد کنم به عنوان نویسنده. اگر کسی نویسنده رو می شناخت خوشحال می شم بهم معرفی کنه. برای پیدا کردن داستان کافیه گوگل کنین «If Carpenters Were Hired Like Programmers».

[ آهنگ ]

اگر نجارها رو هم مثل برنامه نویس‌ها استخدام می‌کردن

مصاحبه گر: خب… ظاهرا شما یک نجار هستین. درسته؟
نجار: بله. دقیقا من یک نجارم

م: چند وقته که نجاری می کنین؟
ن: ده سال

م: عالیه. این خیلی خوبه. حالا چند تا سوال فنی می پرسم که ببینم برای کار ما مناسب هستین یا نه
ن: بله حتما . با کمال علاقه

م: اول بگم که ما روی تزیینات داخلی کلی ساختمون کار می کنیم که رنگ قهوه ای توشون زیاده. قبلا کار تزیینات داخلی با چوب قهوه ای کردین؟
ن: خب… من یک نجارم و مشخصه که کلی کار چوب کردم. بعدش هم هر کس هر رنگی که بخواد می تونه به کارهام بزنه.

م: بله. متوجه این هستم. ولی ما دقیقا دنبال کسی هستیم که با چوب های قهوه ای تجربه داشته باشه. شما داشتین؟ تقریبا چند ماه کار قهوه ای کردین؟
ن: خب. واقعا دقیق نمی تونم بگم. من معمولا کارهام رو می سازم و مصرف کننده نهاییه که به رنگی که دوست داره رنگش میکنه. اصلا مهم نیست که چه رنگی استفاده می کنن. شاید مثلا شش ماه محصولات من رو قهوه ای رنگ کرده باشن.

م: شیش ماه؟ خب ما دنبال کسی هستیم که تجربه بیشتری داشته باشه اما بذارین کمی مصاحبه رو جلوتر ببریم.
ن: امیدوارم متوجه این جریان باشین که رنگ رنگه. توی نجاری تاثیری نداره

م: بله. ولی رنگ گردویی چطور؟
ن: چی چطور؟ یعنی منظورم اینه که چی رنگ گردویی چطور؟

م: کاری انجام دادین که گردویی رنگ شده باشه؟
ن: بله. من همه رنگ کاری داشتم. گردویی، خرمایی، صورتی، آبی. هر رنگی بگین کارهام رو رنگ کردن

م: ولی دقیقا چقدر سابقه کار گردویی دارین؟
ن: اوه.. واقعا نمی دونم. واقعا باید می‌شمردم که چند تا از کارهام رو گردویی رنگ کردن؟

م: تعداد نه. زمان. می تونین تقریبا بگین که چند ماه کارهاتون گردویی رنگ شده؟
ن: اگر اصرار دارین… مثلا یک سال و نیم.

م: از نظر خودتون توی ارائه کارهای گردویی رنگ، یک حرفه ای هستین یا مبتدی؟
ن: حرفه کار گردویی رنگ؟ یعنی چی؟ خب بله من یکسری از کارهام رو گردویی رنگ کردن و فروختن.

م: یعنی مدعی نیستین که یک گردویی کار حرفه ای هستین.
ن: ببینین.. من یک نجارم. من با همه مدل چوبی کار کردم. چوب ها کمی با هم فرق دارن ولی یک نجار می تونه با همه اونها کار کنه ولی جریان اینکه آخرش چه رنگی به کار بزنن یک سماله…

م: بله بله.. ولی ما گردویی کار می کنیم. این از نظر شما مشکلی نداره؟
ن: نخیر. از نظر من خوبه. من یک نجارم و رنگ به من ربط چندانی نداره

م: گردویی تیره چطور؟
ن: چی گردویی تیره چطور؟

م: خب ما توی مصاحبه های قبلی به کسایی رسیدیم که تجربه زیادی با گردویی داشتن ولی متاسفانه هیچ کدوم قبلا کاری رو به رنگ گردویی تیره نفروخته بودن. شما هیچ تجربه ای با گردویی تیره دارین؟
ن: بله. تا حدی. رنگی نیست که همه بخوان ولی به هرحال من چند تا کار داشتم .. تو رزومه ام هست.

م: پس یک لحظه صبر کنین من بنویسم که با گردویی تیره کار کردین
ن: بفرمایین

م: و یک نکته دیگه. ما اینجا از سنگ نسخه ۵.۱ برای میخ کوبیدن استفاده می کنیم. شما هیچ وقت با قلوه سنگ نسخه ۵.۱ میخ کوبیدین؟
ن: [سعی در کنترل صدا] خب… من می‌دونم که کسایی هستن که میخ رو با سنگ می کوبن ولی اگر بخوام راستش رو بگم من همیشه از چکش و این اواخر از چکش بادی استفاده کردم و می کنم. با سنگ ممکنه به انگشت‌هامون صدمه بزنیم. حتی اگر روی انگشت هم نزنیمش چون گرفتنش راحت نیست دستی که باهاش میخ رو می کوبیم حتما ناراحت می شه.

م: ولی ما شرکت‌های خوبی رو می‌شناسیم که با سنگ میخ می کوبن. شما می‌گین سنگ کار نمی کنه؟ یا شما بلد نیستین با سنگ کار کنین؟
ن: نه نمی گم کار نمی کنه. فقط می گم چکش یا چکش بادی راحت تر و بهتره.

م: همه سیستم آنالیست‌های ما میخ‌هاشون رو از همون اول با سنگ کوبیدن و الان هم باهاش راحتن و می‌گن خوبه.
ن: بله. ممکنه برای بعضی ها راحت باشه. بخصوص اگر با چیز دیگه کار نکرده باشن یا هفته ای فقط یکی دو تا میخ بکوبن ولی من که کارم در طول روز کوبیدن میخه،… [زمزمه با خود که کار رو می خوام]… ببینین… من مشکلی با کوبیدن میخ با سنگ ندارم. اگر شما اینو ترجیح می‌دین من هم می‌تونم با همین تکنولوژی کار کنم.

م: بسیار خوب. خوشحالم که هماهنگ هستین و انعطاف پذیر. ما چند تا کاندیدای دیگه هم داریم. خوشحال شدم از وقتی که به ما دادین و حتما تا یک هفته بعد باهاتون تماس می‌گیریم
ن: ممنون و متشکر. منتظر تماس شما هستم.

[صدای ساعت]

دو هفته بعد

[زنگ تلفن]

م: سلام بفرمایین
ن: سلام. من نجاری هستم که برای مصاحبه اومده بود پیشتون. چون تماسی نگرفتین گفتم خودم یک پیگیری بکنم برای اون شغل مربوط به کارهایی که قرار بود گردویی تیره رنگ بشن. در این مورد تصمیمتون رو گرفتین؟

م: اوه بله بله. چطورین؟ راستش در اون مورد.. بله تصمیم گرفتیم
ن: اوه خوشحالم. خب چه کسی رو انتخاب کردین

م: در واقع ما از شما راضی بودیم. در کل انتخاب خوبی بودین ولی در نهایت تصمیم گرفتیم با کسی کار کنیم که تجربه اش با رنگ گردویی خیلی زیاد بود و بهمون هم گفت که همیشه در زندگی میخ رو با سنگ کوبیده.
ن: واقعا؟ پس من کار رو نگرفتم. چون به اندازه کافی رو قهوه‌ای تجربه نداشتم؟

م: خب بله تا حدی. ولی کسی رو که گرفتیم حقوق خیلی کمتری از شما هم درخواست کرده بود.
ن: با وجود تجربه زیادش؟

م: بله. یک فروشنده جای شناسنامه که توی مترو کار می کنه رو استخدام کردیم. دوازده ساله اونجاست.
ن: فروشنده دوره گرد توی مترو به عنوان یک نجار؟

م: بله بله. ولی کلی تجربه فروش قهوه ای داره. حتی گفت که در سی درصد موارد مشتری ها به جای قهوه ای ازش درخواست قهوه ای تیره دارن. دقیقا کسی بود که ما لازم داشتیم. آخه ما هم کمدهای قهوه‌آی لازم داریم
ن: [قطع کردن تلفن]

حیوونکی ما برنامه نویس ها

موسیقی

Sea Cruize از خانم لا دی رو می ذارم براتون که بهمون اجازه داده آهنگش رو استفاده کنیم و با افتخار پخشش می کنیم

نکاتی فراواقعی در مورد فیلم من مادر هستم

فیلم رو دیشب دیدم. در یک سینمای پر پر که آدم‌ها دم باجه داشتن بلیت‌های سانس‌های بعدی رو رزرو می کردن. این چند نکته الزاما واقعگرایانه نیستن، نقد حرفه‌ای هم نیستن. فکرهای من هستن بعد از دیدن فیلم. من ذهن شاد و مثبتی ددارم. در ضمن بولت لیست زیر ممکنه نکات حساسی از فیلم رو لو بده – به قول خارجی‌ها اسپویلر الرت!. اگر می خواین خوندن رو ادامه بدین سریع می رم سر اصل مطلب.

  • کارگردانی فریدون جیرانی بده. نماهای دوربین به نظر من که مسخره است و گرفتن کلی نما از پشت گیلاس و دور بطری و با کادر پنجره جلوی ماشین و از لای اشیای روی میز و زوم کردن توی حدقه چشم و اینها به نظرم بیشتر مناسب انگار دوربین رو تازه دادی دست یک نفر و هیجان داره هنر نمایی کنه باهاش. در بسیاری از فیلم‌های خوبی که من این چند وقت دیدم تقریبا هیچ نمای عجیب غریب اینطوری نبود و اصولا فیلم برداری و کارگردانی چیزی نبود که مستقل از داستان و روایت احساس بشه.
  • داستان و طرحش ضعیف بودن. گذاشتن کلی عنصر عجیب توی یک داستان (سقط جنین ناموفق، تجاوز، بارداری با اولین سکس، دو تا خانواده از هم پاشیده، دوست دختر یک مرد که الان همسر دوستشه، دوست مرد که عاشق دخترش می شه، خودکشی، اعدام، پسر گیتارنواز که استخدام شده پیانو بزنه، مستی – توی فیلم های ایران -، زن فلانی که بعد از فلان سال از فرانسه اومده و این یکی می ره دنبالش تو فرودگاه، وکیل فاسد که می شه وکیل درخواست اعدام یکی دیگه، دار زدن، قتل، …) و در آوردن یک داستان هنر نیست. هنر اینه که در یک رابطه انسانی ساده و مرسوم پیچیدگی‌ها رو نشون بدیم.
  • عده ای به این فیلم می گن مبتذل و می گن باید جمع بشه. چشم‌هاشون رو باز کنین و جامعه ای که در سه دهه اخیر ساختن رو نگاه کنن و اینهمه اداره عریض و طویل سانسور رو.
  • عده‌ای فکر میکنن دیدن این فیلم مبارزه است. مبتذل‌ترین مبارزه اینه که من امن و امان برم در یک جای قشنگ یک بعد از ظهر تفریحی رو بگذرونم و حس کنم مبارزه کردم به نفع یک مجری تلویزیون که یک برنامه کمی قابل قبول رو تبدیل کرد به یک برنامه مهمل و کسی که حقوقش از کوبیدن نامنصفانه یکسری آدم شریف در می یاد.
  • عده‌ای می‌گن خودشون سر و صدا راه انداختن که فیلم فروش بره. اگر اینطور باشه نشونه بسیار خوبیه چون می‌گه خودشون می‌دونن که اگر فیملی مشهور بشه به مخالفت با ارزش‌هایی که پلیس در جامعه اجبار می کنه یا اگر طرفداران دو آ‌تیشه سیستم سیاسی حاکم به چیزی حمله کنن، اکثریت جامعه از اون موضوع استقبال می کنن. در پله دوم اگر این آدم‌ها (که مهره‌های فرهنگی ساخته همین سیستم هستن) برای رسیدن به پول از آگاهی به «اقبال اکثریت جامعه به ارزش‌های متضاد با ارزش‌های تبلیغی / پلیسی» استفاده کنن کلا فضا به سمتی حرکت می کنن که احتمالا خودشون دلشون نمی خواد ولی خب پول ظاهرا مهمتره. راستش این نظریه از نظر من خیلی دور از ذهنه چون واقعا به خاطر بالا رفتن فروش یک فیلم اینها حاضرن اعتراف به چنین آگاهی‌ای در سمت خودشون و چنین تضادی در جامعه بکنن؟ اونهم در حالی که تبلیغاتشون برای دیدن فیلم مهملی که طرفدار خودشونه هیچ تاثیر خاصی نداره و آخرش باید بلیت مجانی توزیع کنن شاید کسی بره ببینه اونو.
  • با خنده میتونیم بگیم فیلم در طرفداری از سقط جنینه. کل مشکلات برای این درست شده که سقط جنینی غیرقانونی و در نتیجه در شرایط نامناسب انجام و منجر به ناباروری شده. قابل تذکره که سقط جنین در شرایط درست هیچ خطری برای مادر نداره و اگر اینکار انجام شده بود الان هیچ کدوم از این انتقام‌های توی فیلم جریان نمی‌داشت. این از نکات جالب فیلمه به نظرم.
  • به شلکی بی سابقه، این فیلم بهتون نشون می ده که چقدر سیستم قضایی بدون هیات منصفه ناکارآمده. یک نفر توی این سیستم می تونه با استناد صرف به حقوق و نشون دادن اینکه دختری با عموش راحت بوده، تجاوز عمو به اون رو خواست دختر جا بزنه و بدون قضاوت افکار عمومی و هیات منصفه، کل نظریات دفاع از خود یا جنون آنی و تجاوز رو علیرغم اینکه دختر رفته توی اتاق، بعد عمو پشتش رفته تو و دختر عمو رو توی تخت به قتل رسونده متنفی بدونه. جالبی جریان اینه که کل سینما که نشستن و دارن نگاه می کنن با کمی فاصله زمانی از دادگاه همون هیات منصفه ای هستن که نظرشون حتی دیده نمی شه تا دختر به دار کشیده بشه. چند تا فیلم توی ایران می تونین نشون بدین که توش قاضی رایی بده که از نظر بسیاری تماشاچی ها درست نباشه؟
  • اعدام هم خیلی واقعی نشون داده شده: آدمکشی ای رسمی در یک صحنه تلخ، بی فایده برای جامعه و بی فایده برای انتقام گیرنده. مستقل از نمایش ناکارآمد بودن اعدام، دار زدن دختر نه التیامی است برای درد زن و نه از جرمی پیش گیری می کنه و بدون شک یک اشتباه غیرقابل جبرانه. به نظرم هیچ فیلمی در جمهوری اسلامی نبوده که اینطور برهنه اعدام رو ناکارآمد نشون بده. قابل توجه است که اعدام در اکثر کشورهای جهان حذف شده یا در حال حذف شدن است چون دیدن که اشتباهه و بر خلاف تبلغی که دائما سعی می کنن توی کله آدم هایی که مستقل در این مورد چیز نخوندن بکنن، تاثیری توی بهبود جامعه نداره
  • فیلم پر است از مشروب. اونم مشروب خوب در زندگی‌های طبیعی. این هم جدیده. کارگردان با اصرار مارک شراب‌ها رو نشون می‌داد و استفاده شون رو توی زندگی عادی. قبلا مشروب اگر هم دیده می شد در زندگی یکسری جوون منحرف در پارتی بود در حالی که الان آدم‌هایی می خوردن که طبیعی می رفتن خونه و با شام یک مشروبی هم می زدن (:

در کل به نظرم فیلمی بود قابل توجه به خاطر مسایل حاشیه ای اش ولی به خاطر کارگردانی بسیار بد و داستان مغشوش و همینطور شخصیت زشت کارگردان به کسی توصیه نمی کنم فیلم رو ببینه. اگر دنبال دیدن فیلم قابل قبول روی پرده های سینما هستین، پیشنهاد من هنوز آینه های روبرو است.


کامنت خوبی از مسعود زمانی داشتم که اینجا نقلش میکنم:

منم دیشب فیلم رو دیدم… جسارتاً منم چند تا نکته به نظرم میرسه:
یک – در اینکه فریدون جیرانی آدم موج سواری هست هیچ شکی نداشتم، و این فیلم همه شک‌های من رو برطرف کرد.

دو – فیلم ملغمه ای بود از هزاران نما و دیالوگ دزدی از انبوهی از فیلمهای خارجی و داخلی…

سه – پیام فیلم خیلی مسخره بود، عین فیلمهای آموزشی دهه شصت و هفتاد بود که مثلاً نشون میداد هرکی ویدیو داره حتماً آدم کثیفیه، و یا هرکسی ماهواره نگاه میکنه مطمئناً یه عذابی چیزی میاد سراغش…

چهار – جزئیات رفتاری آدمهای مست و یا شهوتران و یا مشکل دار به مسخره ترین و گل درشت ترین حالت ممکن نشان داده شده… هنوزم تنها پارامترهای رفتاری مستها برای کارگردانهای ایرانی تلوتلو خوردن و شل حرف زدنه…

پنج – جمله اول فیلم از آناکارنینا، بوضوح نشون داد که کارگردان میخواد خودش و فیلمش رو خیلی تحویل بگیره و تیریپ “شاهد اعظم” ورش داشته… بنظرم اگه یه جمله از کتاب جنایت مکافات انتخاب میکرد خیلی بهتر بود… هرچند که خیلی از حرفها و داستان فیلم از نمایش “ملاقات با بانوی سالخورده” گرته برداری شده بود

شش – تو یه صحنه ای که پسره که خاطرخواه دختره بود میاد تو خونه (بعد از قضیه دادگاه) و میگه من دخترتون رو دوست دارم با شلیک خنده تماشاچی ها تو سینما مواجه شد… یعنی خاک بر سر کارگردانی که فراز احساسی فیلمش از سوی اکثریت مخاطبان عامش به سخره گرفته میشه… البته از این خنده ها تو فیلم کم نبود که خداییش نمیدونم چقدر به خاطر درپیت بودن داستان بود و چقدرش هم سطح فرهنگی مخاطبانش

هفت – جیرانی یکاری رو خوب بلده، اونم نشون دادن ساختار روان پریش آدمهای مشکل دار هست… تنها جاهایی از فیلم که یه نموره قابل تحمل بود همین صحنه ها بود… نظیر جلسه مشاوره، یا اون صحنه ای که باران کوثری بعد از قتل سعید به مادرش گفت، سی دی خودمو پیدا نمیکنم… یا کنش های هیستریک فرهاد اصلانی به همسرش در خانه بعد از دادگاه

هشت – اینهمه کوبیدم فیلمو اینم بگم: فیلم دو صحنه قوی هم داشت… سکانسی که بعد از دادگاه نهایی “سیمین” با گرفتن حکم قصاص از توی دادگاه بیرون میاد و به سمت درب خروجی دادگاه و نور! میره و در آخرین لحظه مسیرش رو به سمت مستراح کج میکنه و حالش بهم میخوره… ریتم و نورپردازی و فیلمبرداری عالی بود در این صحنه…. و البته سکانس اعدام و بازی فرهاد اصلانی خیلی خوب بود… من فکر کنم هرکس که یه نخود هم به مکانیزم اعدام باور داشته باشه، تو این صحنه حالش بهم میخورد از این کار

نه – در مجموع فیلم ضعیف، کارگردانی ضعیف، فیلمبرداری (جو استفاده از استدی کم گرفته بودتشون) داغون، موسیقی تعطیل (بهترین استفاده موسیقیایی همون استفاده از ترانه Don’t Cry گروه Guns N’Roses بود که زنگ موبایل پسرک گیتاریست پیانیست هم بود)، بازیهای فیلم متوسط (باران کوثری همه فیلمهاشو یکج.ر بازی میکنه، فقط فرهاد اصلانی خوب بود)، فیلمنامه هم پر از سوراخ سنبه… دیدن فیلم رو اصلاً پیشنهاد نمیکنم.

ده – کل قضیه شلوغ بازیهای پیرامون فیلم بنظر بیشتر یجور Show Off برای جلب مخاطب به یکی از کارهای بسیار ضعیف یک کارگردان خودی است… فیلم نه سرگرم کننده بود و نه حداقل برای من خروجی قابل اعتنایی داشت.

ببخشید که طولانی شد

گانگنام استایل به سبک دانشگاه ام.آی.تی

اگر ویدئوی گانگنام استایل رو ندیدین یعنی توی اینترنتی که جهانیان توش هستن، نیستین. این ویدئو و رقص عجیب اسب‌سواری مانند خواننده کره‌ای اش به شکل غریبی مشهور شده و تا این لحظه توی یوتوب نزدیک ۶۵۰ میلیون بار (بله درست خوندین! ۶۵۰ میلیون بار!) دیده شده و کلی گروه دیگه از این PSY تقلید کردن و ماسک‌های اسب توی ویدئو ساخته شده و غیره و غیره.

اون بحث یک طرف.. این بحث یکطرف: ویدئوی تقلیدی دانشجوهای کره‌ای (و غیر کره‌ای) دانشگاه ام آی تی از این ویدئو با حضور نوام چامسکی!

ویدئو خیلی شاده و کلی چیز رو یاد ما می‌یاره. اینکه آدم‌ها چطوری شاد و با حوصله کارهایی که دوست دارن رو می کنن. اینکه چه پهنای باند خوبی دارن، اینکه چطوری اینهمه گروه و سازمان هست توی یک داشگاه (از موسسه آسیایی آمریکایی‌ها تا تیم فوتبال زنان تا پروفسور اریک لاندر تا باشگاه قایق‌رانی تا سازمان دانش‌اموزان آسیای جوبی تا موسسه دانش‌اموزان کره‌ای و … تا شخص نوام چامسکی.

این برای ما یک آموزش شادی است (: نه فقط به خاطر امکانات مادی بیشتری که دارن بلکه به خاطر آزادی‌هاشون و راحتی‌شون با خودشون است که شادن (: ایول بهشون و از اون بالاتر ایول به پروفسوری که در عکس داره می رقصه و ایول به نوام چامسکی باشرف بزرگ چپ (:

پ.ن. دوستان توی کامنت اشاره می کنن به این ویدئو که پی اس وای به بان کی مون دبیرکل سازمان ملل داره رقص گانگنام استایل یاد می ده. واقعا هم چیز عجیبی نیست. این آدم ها به خاطر شایستگی‌هاشون در این مقام‌ها هستن و مثلا چامسکی بیاد تو ویدئو حرف بزنه یا استاد ریاضی با دانشجو برقصه و چهار میلیون نفر هم ببینن، احساس نگرانی خاصی ندارن چون دلیل رسیدن به اوج افتخارشون یک امر واقعی بوده نه ایجاد یک توهم از خودشون تو ذهن بقیه که با یک «جلف بازی» از هم بپاشه (: