علی اخوان در زندان

علی اخوان رو مدت ها است که می شناسم.. شاید پنج سال شاید هم بیشتر. یک آدم بسیار مودب. بسیار خوش اخلاق و بسیار اهل دل. امروز خوندم که توی خونه اش دستگیرش کردن و قراره یکسال و نیم بره زندان!

سایت ها رو که می خونم هیچ کس ننوشته دلیلش چیه. البته می شه حدس زد که همه با چیزهایی مثل اقدام علیه امنیت یا مثلا … (چی داریم دیگه از این حکم های استاندارد؟) و اینها می رن زندان ولی واقعا برام عجیبه که علی چیکار کرده بود که محکوم شده به یکسال و نیم زندان.

خاطره من از علی زیاده (: یک دختر فوق العاده داره که بهش می گه «علی» (: تقریبا یکسالش بود که ما رفتیم خونشون برای اولین بار دخترش رو ببینیم. براش یک خونه اسباب بازی یا چنین چیزی خریده بودیم.. یادم نیست.. شاید هم لگوهای بزرگ. ولی یادمه یکیشون در داشت و دخترش سعی می کرد پاش رو بکنه توی اون در پنج سانتی متر در پنج سانتی متر (:‌ بعدها خوندم که همه بچه ها اینکار رو می کنن.

راستش نمی دونم چی بنویسم. علی اخون آدم شریف و شجاعی است. اهل دعوا و جنگ هم نیست. البته زندان رفتن این روزها برای این آدم ها خب عجیب نیست (: ولی واقعا نمی دونم چه بهانه ای براش پیدا شده یا اصلا توی چه پروسه ای پیش اومده ولی افتخار می کنم که با علی دوستم و علی جزو آدم هایی است که حاضرم روی شرف و انسانیت و پاکی اش شرط ببندم (:

جمعه ها با کاندوم : پاسخ افسانه هایی درباره کاندوم

افسانه ۱: امن تر است اگر از دو کاندوم استفاده کنیم
واقعیت: اینطور نیست. کاندوم ها ساخته شده اند تا کار خاصی را انجام دهند و اگر استفاده از دو کاندوم همزمان بهتر بود، آن را دو لایه می ساختند. استفاده از دو کاندوم همزمان احتمال پاره شدن یا بیرون آمدن آن را بیشتر می کند.

افسانه ۲: کاندوم ها به راحتی پاره می شوند
واقعیت: اینطور نیست. اگر کاندوم را درست بپوشید، سر آن را قبل از پوشیدن فشار دهید که هوای اضافی در آن نماند، ناخن ها، جواهرات، دندان و چیزهای تیز دیگر را به سطح آن نکشید احتمال پاره شدن آن بسیار کم است. برای اطلاعات بیشتر شیوه درست استفاده را به شکل ویدئویی یا تصویری مشاهده کنید.

افسانه ۳: باید از لیزکننده‌های دیگر استفاده کنید.
واقعیت: تقریبا در تمام موارد خود کاندوم‌ها حاوی لیز کننده هستند. اگر فضا در سکس معمول خشک است، بازی را بیشتر کنید. خشکی یعنی یک جای کار ایراد دارد. به هیچ وجه از وازلین و دیگر چرب کننده‌ها روی کاندوم استفاده نکنید چون آن را شکننده می‌کنند.

افسانه ۴: کاندوم لذت را کم می‌کند
واقعیت: این موضوع معمولا درست نیست. اگر هم باشد باید به این فکر کنید که هدفتان چیست: حداکثر لذت یا سالم بودن یا پیشگیری. در ضمن کاندوم معمولا باعث کمی تاخیر در ارگاسم مردان هم می‌شوند که هر دو باید از این موضوع خوشحال باشید.

افسانه ۵: اگر روی استفاده از کاندوم تاکید داشته باشم، شانس کمتری برای رابطه دارم
واقعیت: اگر روی استفاده از کاندوم اصرار کنید، یعنی برای سلامت و شادی طولانی مدت خود و نفر دیگر اهمیت بیشتری قایل هستید. استفاده از کاندوم مساوی است با آرامش خاطر و اگر کسی آرامش خاطر را نخواهد، شریک جنسی / زندگی خوبی نیست.

افسانه ۶: سکس دهانی نیاز به کاندوم ندارد
واقعیت: انتخاب با شما است اما سکس دهانی می‌تواند باعث انتقال تب‌خال، سوزاک و چند بیماری دیگر بشود. لثه‌های بیمار احتمال انتقال ایدز را هم به همراه دارند. کماکان انتخاب با شما است که تا چه حد حاضر به ریسک هستید.

افسانه ۷: کاندوم خریدن ضایع/سخت/پرهزینه است.
واقعیت: در ایران خرید کاندوم بسیار راحت است. اگر با گفتن این کلمه مشکل دارید چندبار در تنهایی تمرین کنید. اگر هم می خواهید راحت تر باشید به فروشگاه های بزرگ مثل شهروند و غیره بروید و از بخش بهداشتی هر چند تا کاندوم که می خواهید را بردارید و در سبد خرید بیاندازید و با یک حالت پوکر فیس بیخیال سراغ صندوقدار بروید و بگذارید خودش همه چیز را حساب کند و قیمت نهایی را به شما بگوید. کاندوم در ایران نسبتا ارزان هم هست.

افسانه ۸: من به کاندوم نیازی ندارم چون فقط با آدم ها خوب رابطه دارم
واقعیت: اولا که بیماری فرق دقیقی بین آدم هی خوب و بد نمی گذارد و الزاما هم از راه های جنسی منتقل نمی‌شود. طرف مقابل شما ممکن است از انواع روش‌های به یک بیماری قابل انتقال توسط رابطه جنسی مبتلا باشد. اوه! در ضمن کاندوم علاوه بر پیشگیری از بیماری برای جلوگیری از بچه دار شدن هم بهترین روش است و حداقل از نظر من، بدترین چیز دنیا بچه ناخواسته است!

اما! نکته مهمتر این است که کاندوم حتی چیزی بیشتر از پیشگیری از بچه و بیماری است. کاندوم فان است (: می‌تواند در شب بدرخشد، می‌تواند ارگاسم را عقب بیاندازد، می‌تواند تحریک را بیشتر کند و غیره و غیره (:

افسانه آخر: یک کاندوم خریدم و درست استفاده کردم! حالا امنم!
واقعیت: متاسفانه در ایران انواع و اقسام کاندوم وجود دارد. اگر واقعا می‌خواهید چیز قابل اطمینانی بخرید روی بسته به دنبال علامت کایت () یا European CE () برای اطمینان از کیفیت باشید. در ضمن فراموش نکنید که کاندوم ها تاریخ مصرف دارند و اگر قرار است بیست و چهار ساعته آن را در کیف پولتان بگذارید تا شاید روزی خوش شانس شوید، بهتر است هر یکی دو ماه یکبار آن را عوض کنید چون احتمالا خیلی زودتر از تاریخ مصرف واقعی، خراب می شود.

منبع اصلی ولی ترجمه با دخل و تصرف

نقطه اشتراک سوریه، ترکمنستان، کره شمالی و اریتره را نام ببرید

نقطه اشتراک سوریه، ترکمنستان، کره شمالی و اریتره اینه که در گزارش امسال وضعیت آزادی بیان در جهان، از بین ۱۷۹ کشور کره زمین، تنها چهار کشوری هستن که از ایران پایین تر هستن. به عبارت دیگه چیزی که این چهار اسم رو به هم پیوند می ده اینه که تنها کشورهای جهان هستن که توشون آزادی بیان بیشتر از ایران تحت فشار است.

چی جریان گلشیفته اینقدر هیجان داره؟

یک نفری از یک حکومت بسته رفته توی یک کشور آزاد و به هر دلیلی تصمیم گرفته عکس های نیمه لخت بگیره. خب؟ من باید مخالف باشم؟ من باید موافق باشم؟ من اصلا باید نظر داشته باشم؟ راستش وقتی گلشیفته ایران بود و اجبارا حجاب سرش می کرد من هیچ وقت فانتزی لخت دیدنش رو نداشتم که الان هیجان زده بشم. اینکه گلشیفته با من توی یک مرز قراردادی جغرافیایی متولد شده هم باعث نمی شه حس کنم بدن لختش یک چیز خیلی متفاوتی از بقیه بدن ها است. در ضمن اگر فقط بحث تولد در این محدوده قردادی جغرافیایی جریان رو هیجان انگیز می کنه خب نمونه های لخت تری هم هستن (مثلا آیلار دیانتی یا نیلوفر نشاط) که همینجا متولد شدن و کماکان برای من هیجان خاصی ندارن.

راستش اگر کسی اینقدر هیجان زده برهنگی یک نفر دیگه است تنها برداشت من علاقه شخصی‌اش به این جریانه. مثلا وقتی طرف رو با لباس می دیده فکرهایی بیشتر از فیلم و هنرپیشگی طرف داشته و حالا که می شنوه طرف به هر دلیلی که هست، برهنه شده هیجان غیرطبیعی نشون می ده (چه در موافقت چه در مخالفت). قبوله که یک بخش هم فضولی عمومی است ولی به نظرم علاقه شخصی خیلی مهمتره. موافق و مخالف هم فرق خاصی ندارن در این مورد به نظرم. مخالف ها هم اگر نگران تولد طرف در ایران هستن (چه ربطی؟!) باید مخالفت بیشتری داشته باشن با پورن استارهای ایرانی و بحث تجاوز در ایران و انواع بیماری های جنسی رایج. اگر کسی واقعا می خواد غیرت نشون بده یا بحث اخلاق رو مطرح کنه و رگ گردنش بزنه بیرون و اینها حق نداره جلوی تجاوز گروهی و وضعیت زندان ها و بازداشتگاه ها و انواع و اقسام انحراف‌های رایج های جنسی اینطرف و کشته شدن زن ها توی خیابون و … ساکت باشه بعد سر اینکه یک نفر آزادانه تصمیم گرفته لخت عکس بگیره اینقدر هیجان نشون بده.

خلاصه می کنم… یک آدمی یک جایی به یک دلیلی می خواسته عکس لخت بگیره. اگر برای من دیدنش هیجان داره می بینم اگر نداره نمی بینم. اینکه ذهن کسی دائما درگیر این موضوع باشه فقط برام نشوندهنده علاقه شخصی اش است و به نظرم بهتره دلایل فلسفی و تاریخی و دینی و غیره براش پیدا نکنه. یک نفر آدم رو تا حدی می شناختیم و حالا یک عکس نیمه برهنه ازش هست. ممکنه کشش داشته باشین ببینینش ممکنه کشش نداشته باشین. چیش مهم یا عجیبه؟


مصطفی محمدی توی کامنت ها گفته:

حتی با فرض محال اینکه ما پسرهای ایرانی به هیچ فیلم یا عکس پورنو ای دسترسی نداریم (!) به این فکر کن که چند نفر پیدا میشن که اون همه بازیگر سکسی هالیوودی رو ول کنن و بیان با یه بازیگر ایرانی فانتزی کنن؟ بعد به این فکر کن که چند نفر از اونها میان از بین بازیگر های ایرانی گلشیفته فراهانی رو انتخاب کنن. البته واژه “سکسی” برای هرکسی یک معنی ای داره ولی فکر می کنم، کم نباشند آدم هایی که قبول داشته باشن که گلشیفته فراهانی گرچه خوشگل‌ه ولی آنچنان “سکسی” نیست.

یک طرفدار گلشیفته توی کامنت ها گفته:

من نه طرفدارش بودم و نه هیچ وقت فانتزیش رو داشتم ولی وقتی این کار رو کرد-حالا به هر دلیلی- خبرش رو دنبال کردم و به اشتراک گذاشتم. برام خیلی جذاب بود و از این کارش خیلی خوشم اومد. نه به خاطر اینکه لخت شد. به خاطر اینکه تابوشکنی کرد. به خاطر اینکه از این افکار احمقانه و تند ایرانی ها نترسید و نشون داد که بدنش برای خودشه.

اینترنت را نکشید آقایان

همچنین چاپ شده در روزنامه روزگار ۲۸ دی ۱۳۹۰

هفته گذشته یکی از فعالیترین هفته‌ها برای هر کسی بود که سعی می‌کرد اخبار دنیای دیجیتال را دنبال کند. از یکطرف بزرگترین نمایشگاه ابزارآلات تکنولوژیک در جریان بود و از یک طرف لایحه دولت آمریکا برای حذف سایت‌های نقض کننده کپی رایت از فضای مجازی و در نهایت هم وضعیت اسف بار اینترنت در ایران.

نمایشگاه پر زرق و برق گجت‌ها در لاس وگاس امسال به نام سی.ای.اس. یک ویژگی خاص داشت؛ دلزدگی خبرنگاران و شرکت کنندگان از تکنولوژی. خیلی از خبرنگاران از این گفتند که قدم زدن در سالن‌هایی انباشه از میلیون‌ها دلار تلویزیون سه بعدی که کسی علاقه‌ای به خریدن آن‌ها ندارد و دیدن رقابت تولید کننده‌ها برای ساختن بلندگوهایی که برای اتصال به پخش کننده نیازی به سیم ندارند و لپ‌تاپ‌های جدیدی که برای جو سازی در بازار اسم اولترابوک روی آن‌ها گذاشته شده در حالی که به سنت هر ساله، فقط کمی سبک‌تر و کوچک‌تر هستند فقط و فقط خسته کننده است. اکثر آدم‌ها هیجان عجیبی برای این نداشتند که ببینند قرار است امسال چطور خوشبخت شوند و شنیدن حرف مدیران شرکت‌ها که قول می‌دادند تا پایان امسال از فلان محصولشان یک میلیون خواهند فروخت حداقل امسال و در فضای پر التهاب سیاسی و رخوت آلود اقتصادی آمریکا و اروپا برای کسی هیجان خاصی نداشت.

این تلاش تولیدکننده‌ها برای ایجاد هیجان از طریق کالاهای جدیدی که تا دو سال قبل کسی نیازی به آن‌ها احساس نمی‌کرد، همزمان شده است با تصویب قانونی به اسم سوپا در آمریکا. این قانون با لابی موسسات بزرگ پخش فیلم و موسیقی به کنگره رفته و در صورت تصویب، به دولت اجازه خواهد داد تا سایت‌هایی که قوانین کپی رایت را نقض می‌کنند یا به این سایت‌ها لینک می‌دهند را از اینترنت حذف کنند. برای توضیح فنی این اشتباه، ۸۳ نفر از کسانی که پایه‌های اینترنت را طراحی و اجرا کرده‌اند نامه‌ای به کنگره نوشته‌اند و تذکر داده‌اند که این قانون در صورت تصویب نه فقط ضربه بزرگی به حقوق بشر بلکه در تناقض با مفهوم اینترنت و از آن بالاتر، از نظر فنی غیرقابل اجرا خواهد بود. علاوه بر این مردم آمریکا مشغول نوشتن نامه به مجلس‌نشینانشان برای متوقف کردن این قانون هستند و امروز هم قرار است سایت‌های بسیار بزرگی مثل ویکیپدیا، بوئینگ بوئینگ و ردیت برای جلب کردن توجه عمومی به این جریان، صفحه‌های خود را سیاه کنند.

و ما همه این اخبار را با اینترنتی دنبال می‌کنیم که تقریبا در ایران وجود ندارد. کماکان یک جستجوی ساده در گوگل گاهی غیرممکن می‌شود و استفاده از سایت‌های مطرح دنیا تقریبا به تصوری محال تبدیل شده‌ و ما هنوز با لبخند منتظر نشسته‌ایم تا شاید وقتی کسی جایی احساس کند خوب است توضیح بدهد که آیا قرار است وضع اینطور بماند، قرار است بدتر بشود یا شاید هم این احتمال را مطرح کند که ممکن است لنگر کشتی پایش را از روی کابل زیردریایی بردارد.

نگاهی به فیلم «ما یک پاپ داریم»

به لطف دعوت یکی از دوستان این فیلم رو هم توی سینما فرهنگ دیدیم؛ سانس فیلم‌های خارجی. فیلم یک کمدی-درام است با اسم لاتین Habemus Papam به معنی «ما یک پاپ داریم». این عبارتیه که وقتی پاپ قبلی فوت می کنه و جلسه کاردینال‌ها تشکیل می‌شه و یک پاپ انتخاب می‌کنن روی بالکن سالن گفته می‌شه و بعد پاپ جدید برای اولین صحبتش روی بالکن می‌یاد و حالا به شکل عجیبی یک پاپ جدید انتخاب شده که نمی تونه / نمی خواد نقش مذهبی اش رو با قدرت معاوضه کنه و از یک کاردینال احتمالا ساده دل تبدیل به رای هرم قدرت کلیسای کاتولیک بشه.

این مساله وقتی پیچیده می شه که ملویل (پاپ جدید) از نظر روانی دچار هراس می شه و نمی تونه برای سخنرانی روی بالکن بره و واتیکان سعی می کنه با آوردن یک روانکاو مشکلات اون رو حل کنه. روانکاوی که حق نداره در مورد احساسات پاپ، سکس، مادرش، خواسته‌های سرکوب شده‌اش، آرزوهای متحقق نشده صحبت کنه. به شکل متلک باری، صحبت در مورد کودکی هم با ‌احتیاط زیاد باید انجام بشه که روانکاو کلا از خیرش می‌گذره.

در بقیه فیلم همین تم ادامه پیدا می‌کنه. فیلم یک درام کمدی است و با لحظاتی پر از خنده و لحظاتی بعد پر از همدلی با مردی که دوست نداره بیشتر از این، مذهبش رو به قدرت و سیاست بفروشه. پیشنهاد می‌کنم ساعت ۹:۳۰ به سینما فرهنگ برین و فیلم رو ببینین که ارزشش رو داره.

اما نکاتی در مورد فیلم

  • تجربه سینما بد بود. فیلم راس ساعت ۹:۳۰ که ما رفتیم به سمت در سالن شروع شده بود در حالی که من فکر می کردم وقتی می گن سانس نه و نیم منظور اینه که ساعت نه و نیم باید بریم توی سالن. شاید اشتباه از منه.
  • تجربه سینما بد بود. تا یک سوم اول فیلم کلی از تماشاچی ها مشغول خوردن پفک و چیپس بودن و خش خش بسته ها و بوی پفک جدا آزار دهنده بود.
  • فیلم به هرحال در ژانر کمدی بود ولی ظاهرا خیلی ها این رو نمی دونستن. مشخصا با یک کمدی تلخ طرف بودیم ولی کماکان شوخی های فیلم برای خندیدن بودن اما اکثرا این رو نمی دونستن و سعی می کردن جدی باشن. پای توپ والیبال که وسط اومد دیگه آدم ها وا دادن و قبول کردن که خندیدن به جای بر نمی خوره (:
  • جالبه که جمهوری اسلامی این فیلم رو نشون می ده. واتیکان از مردم درخواست کرده بود فیلم رو تحریم کنن چون به نظرشون شوخی کردن با پاپ که در سنت کاتولیک تقدس خاص خودش رو داره، کار درستی نیست. جالبه که یک حکومت مذهبی مثل ایران اینقدر راحت فیلم رو به نمایش می ذاره؛ این یک فیلم کمدی درباره ساختارهای دینی است.
  • دوستی که دعوتمون کرده بود آخرش قبول نکرد پول بلیت رو بگیره. دوستان نکنید این کارها رو (: زشته دو نفر توی خیابون واستن و یکیشون یک اسکناس بگیره دستش به اون یکی اصرار کنه که جان من بگیر اینو و اونم دستش رو بکنه تو جیبش که اصلا غیر ممکنه. اگر بقیه رو دعوت به دیت کردین و اینجور چیزها به کنار، ولی اگر مثل دو تا دوست اومدین بیرون بهتره سر پول اینقدر تو خیابون حرف نزنین (: این از من (:
  • به دوستمون گفتم که «ببین این تعارف سر پول بخش بدی از فرهنگ ما ایرانی ها است و هر دو هم می دونیم و بهتره انجامش ندیم» و دوستم گفت «خب حالا ما اینهمه بخش بد تو فرهنگ داریم چرا از این شروع کنیم؟» … اگر ما بخشی که دقیقا در حوزه شخصی خودمون است و روش کنترل و توافق داریم رو تغییر ندیم، چجوری انتظار داریم بخش هایی که برای تغییرش توافق نیست و کنترل شخصی هم روش نداریم، اصلاح بشن؟
  • فیلم ایتالیایی بود با زیرنویس فارسی. زیرنویس نسبتا خوب بود ولی حداقل در دو مورد من یک اشکال مصطلح جدیدا باب شده رو دیدم: نوشتن «این زندگیه خوبی است» به جای عبارت صحیح «این زندگی خوبی است». به نظرم سینما فرهنگ باید زیرنویس هاش رو با دقت بیشتری بزنه. چند جای دیگه هم زیرنویس اشتباه بود مثلا هتلدار از مرد می پرسه که «آیا نیاز به سرویس خاصی دارین؟» که خب معلومه ترجمه اشتباه است چون هتل هیچ وقت چنین چیزی از کسی نمی پرسه.
  • لینک فیلم در آی ام دی بی و ویکیپدیای انگلیسی. پیشنهاد می کنم سینما فرهنگ وقتی فیلمی رو می یاره صفحات ویکیپدیای فارسی فیلم و کارگردان رو هم درست کنه

اینترنت یعنی زندگی

همچنین منتشر شده در روزنامه روزگار

من در یک شرکت مخابراتی کار می کنم و کارم این است که از لحظه ورود به شرکت وارد وی پی ان اختصاصی شرکت بشوم و با دسترسی به فایل‌های سازمانی‌ام، ایمیل‌هایم را دریافت کنم، بخوانم، جواب بدهم و در صورت بروز مشکلی روی یک سرور مخابراتی، از طریق پروتکل‌های امن به سرور لاگین کرده، مشکل را حل کنم. بنا به قانون کاری، من باید بتوانم هر مشکل را در چهار ساعت حل کنم اما حالا باید خوشحال باشم اگر اصولا موفق شوم به وی پی ان شرکت وصل شوم و در طول هشت ساعت حضورم در دفتر، ایمیل‌هایی که قدیم در دو دقیقه دانلود می‌کردم را دریافت کنم و به بعضی از آن‌ها جواب دهم. سوالم این است که آیا من قربانی چیزی هستم که به شکل غیرفنی، اینترنت ملی نامیده می‌شود؟

زمزمه اینترنت ملی سال‌های سال مطرح بود. از زمان پروژه‌های پرهزینه تبیان و شارع حرف از اینترنت ملی بود و از همان زمان هم افراد فنی سعی می‌کردند توضیح بدهند که اینترنت، ذاتا یک شبکه واحد جهانی است و چیزی به اسم «اینترنت ملی» از نظر مفهومی متناقض است. حدس ما این بود که چیزی که تحت عنوان اینترنت ملی تبلیغ می‌شود یک شبکه داخلی است که مهندسان شبکه به آن «اینترانت» می‌گویند. متاسفانه تا این لحظه هم هیچ کس احساس نکرده وظیفه دارد در مورد چنین پروژه عظیم و پرهزینه‌ای اطلاعات فنی منتشر کند یا حداقل منظور نهایی از این برنامه بزرگ را توضیح بدهد. البته گاه گداری بعضی از دست‌اندرکاران در گوشه‌هایی از صحبت‌هایشان توضیحات مبهمی در مورد این جریان داده‌اند و مثلا پایگاه اطلاع‌رسانی دولت گفته است که یکی از اهداف مهم این پروژه ایجاد امنیت و مصون ماندن از حملات اینترنتی و مقابله با آمریکا در جنگ نرم است. در این شرایط اگر ما بخواهیم در مورد این پروژه حرف بزنیم تنها راهمان این خواهد بود که که با دیدن شرایط اسف بار اینترنت خودمان و مرتبط کردن آن با صحبت‌های مبهم و غیر فنی مسوولان، حدس‌هایی در مورد آینده بزنیم.

از یک طرف می‌شود خوشبین بود. شاید واقعا اینهمه هزینه مادی و معنوی فقط برای ساختن یک شبکه داخلی سریعتر است. شبکه‌ای که بتواند تلویزیون ملی را به کامپیوترهایمان بیاورد یا باعث شود تمام دانشگاه‌ها، مراکز صنعتی و تحقیقی و دولت و تک تک ساختمان‌های کشور بتوانند اگر بخواهند با هزینه‌ای نسبتا کم به همدیگر وصل شوند و با نگه داشتن ترافیک ایران در داخل کشور باعث پایین آمدن هزینه‌های تحمیل شده به سیستم‌های مخابراتی و بالا رفتن امنیت آن‌ها شوند.

اما راستش را بخواهید حتی برای آدم خوشبین مثل من هم، وزنه بدبینی به شبکه اینترانت ملی بسیار سنگین‌تر از وزنه خوشبینی به آن است. واقعیت این است که تقریبا تمام کشورهای جهان خطوط پر سرعت داخل کشور خود را توسعه داده‌اند تا به ارتباطات داخلی امن و ارزان دسترسی داشته باشند اما به جز کره شمالی و کوبا و چین هیچکدام نیازی ندیده‌اند که اسمی به جز «اینترنت» روی این شبکه بگذارند. در این کشورها حضور این خطوط پر سرعت داخلی از دید کاربران معمولی مخفی مانده و خود این خطوط تبدیل به بخشی از اینترنت جهانی در آن کشور شده‌اند. اما در کشور من دائما از اینترانت داخلی و شیوه ارتباط آن با اینترنت صحبت می‌شود و از طرف دیگر هم سرعت و کیفیت غیرقابل استفاده اینترنت در این روزها و قطع بیشتر و بیشتر ارتباط من با سرویس‌هایی که نقش پررنگی در زندگی هر انسان مدرن دارند (از ایمیل تا سرچ و دسترسی به شبکه‌های اجتماعی و چت و …)‌ و مرتبط کردن اینها با هم، متاسفانه کفه بدبینی را سنگین و سنگین‌تر می‌کند. مسوولان در جاهایی سعی کرده‌اند بگویند که «اینترنت در کنار شبکه ملی به همان شکلی که وجود داشته همچنان باقی خواهد ماند» اما حقیقت این است که این حرف برای من هیچ دلداری‌ای در پی ندارد. من هم می‌دانم که اینترنت در سر جای خودش باقی خواهند اما سوالم این است که دسترسی من به آن اینترنت چگونه خواهد بود؟ آیا مثل این روزها؟ به قول دوستان، این اینترنت نیست که قطع شده بلکه این دسترسی ما به اینترنت است که روز به روز کندتر، محدودتر و در یک کلام اسف بار تر شده.

اینترنت یک ابزار لوکس نیست. درست است که اینترنت اصلی‌ترین ابزار چرخش اطلاعات است اما این ابزار کاربردهایی آنقدر متنوع در زندگی مدرن دارد که قطع آن می‌تواند تاثیرات بسیار جدی در شکل حیات اجتماعی جوامع بگذارد. بی‌تعارف چیزی هم به اسم اینترنت ملی در جهان مهندسی وجود ندارد. یک کامپیوتر یا به اینترنت وصل است یا به آن وصل نیست و اینترنت هم یک چیز واحد در تمام جهان است. باید بدانیم که اینترانت داخلی، اینترنت نیست و اگر واقعا قرار نیست وجود «اینترنت ملی» تهدیدی برای ارتباط ما با اینترنت باشد، خوب است مسوولان به شکل شفاف توضیح بدهند که مشغول چه کاری هستند و از نظر فنی این پروژه را برای جامعه‌ای که مشغول پرداخت هزینه آن است تشریح کنند. اگر هم قرار است ارتباط خجالت آور فعلی ما با اینترنت ادامه پیدا کند یا حتی بدتر شود و واقعا کسانی هستند که فکر می‌کنند این به نفع کلیت جامعه است، بازهم خوب است این مطلب را به شکل صادقانه با مردم در میان بگذارند و بگویند که به خاطر سلامت خود آنان قرار است قطعی کامل اینترنت ادامه پیدا کند تا منی که برای زندگی روزمره ام وابسته به شبکه‌های کامپیوتری هستم، با چشم‌هایی اشک بار از همین حالا به فکر منتقل کردن زندگی‌ام به اینترانت داخلی باشم تا حداقل کارم را از دست ندهم.

نقدی بر فیلم اسب حیوان نجیبی است

دیشب رفتیم سینما و این فیلم رو دیدیم. به شکل خلاصه باید بگم که از نظر منِ فیلم بسیار خوب بود. من نه سواد سینمایی دارم و نه حتی مصرف کننده دائمی فیلم هستم. گاه گداری فیلم می بینم و طنز رو دوست دارم و با توجه به اینها باید بگم که به نظرم اسب حیوان نجیبی است فیلم بسیار خوبی بود.

کارگردان عبدالرضا کاهانی است و داستان یک شب چند نفر آدم که از ساعت ده شب با حضور یک مامور نما به هم پیوند می‌خورن. البته نگران نباشین، اینکه گفتم طرف واقعا مامور نیروی انتظامی نیست از همون لحظه اول برای هر آدمی که توی ایران زندگی می کنه قابل درکه چون در غیر اینصورت (یعنی در صورت نشون دادن رشوه گیری اجباری مامورهای نیروی انتظامی) اصولا فیلم نمی‌تونست به نمایش در بیاد.

دلیلی که من فیلم رو خیلی خوب رده بندی کردم این بود که اولا توش چندین بار به خوبی خندیدم و ثانیا با طنزی که توی سینمای طنز درپیت ما درست می‌شه، واقعا تفاوت داشت و کارگردان برای اولین بار تلاش کرده بود طنز تلخ بسازه – یا حداقل این اول طنز تلخی بود که من دیدم. البته این طنز تلخ یک جاهایی به همون طنز جلف قدیمی خودمون بر می‌گشت؛ مثلا کلیشه‌هایی مثل اضافه کردن یک مرد زن-طور به فیلم برای بامزه بازی و بعضی وقت‌ها هم که شوخی‌های صریح جنسی داشت مثل اصرار روی «راست بودن» دسته موتور… اما با همه اینها، در نهایت این فیلم یک فیلم طنز متفاوت با شکلی از طنز بود که در سینمای ایران نایابه.

راستی! ما که قبول کردیم طرف مامور واقعی نبوده ولی تا آخر فیلم هم این سوال برامون باقی موند که خب چرا اگر کسی بخواد از مردم پول زور یا رشوه بگیره، می ره سراغ نمایش خودش به عنوان مامور دولت و پلیس و اینجور چیزها (: