طولانی و فوق العاده: آرونداتی روی و جان کوزاک با ادوارد اسنودن ملاقات می کنند: «مثل یک گربه خانگی کوچک و چابک بود»

7c851e64-db02-4df2-8b4c-8a53e5eaa8bd-1020x714

متن زیر ترجمه خوب مقاله‌ای مهم از گاردین است با عنوان «Edward Snowden meets Arundhati Roy and John Cusack: ‘He was small and lithe, like a house cat’ که دوست خوبم هما مداح ترجمه‌اش کرده.

دلیل تاثیر عجیب این مطلب روی خودم را نمی دانم، موقع خواندن و ترجمه اش چندبار به گریه افتادم و شاید جزو معدود دفعاتی باشد که متنی را بدون ویراستاری و فورا بعد از ترجمه چاپ می کنم، بالطبع فقط روی فیس بوک و هرکس لطف کند و دستی به سر و رویش بکشد و جایی عمومی چاپش کند ممنون میشوم. شاید مناسب سایتی مثل میدان باشد…. به هر حال آرونداتی روی روایتش از دیدار با ادوارد اسنودن را نوشته و در خلال آن مفهوم عشق به کشور پرداخته و دست آخر آن را با عشق به طبیعت و به دنیا و نه کشور گره زده….. متن طولانی است، ولی امیدوارم به اندازه من لذت ببرید و دوستانتان را هم در خواندنش شریک کنید.

دیدار ما در مسکو، یک مصاحبۀ رسمی نبود. یک دیدار مخفی و زیزمینی هم نبود. قسمت خوبش این بود که جان کوزاک، دانیل السبرگ (که اسرار پنتاگون در دوران جنگ ویتنام را فاش کرده) و من از عهدۀ ادارد اسنودن زیرک و سیاستمدار برنیامدیم. بدی اش این بود که جکها، مسخره بازیها و حاضرجوابیهای مان در اتاق 1001 دوبار تکرار نمی شوند. نمی توان آن طور که باید و شاید در مورد دیدارمان در مسکو چیزی نوشت. اما نمی شود هم کلا چیزی ننوشت. چون که به هر حال اتفاق افتاده. و چون دنیا مثل هزارپایی است که به ازای ملیونها گفتگوی واقعی، تنها میلیمتری به جلو می رود. و بدون شک، این یک گفتگوی واقعی بود.

شاید مهمتر از گفتگوها، روح حاکم بر اتاق بود. ادوارد اسنودن آنجا بود که بعد از یاده سپتامبر، به قول خودش «واقعا به جورج بوش اعتقاد داشت» و ثبت نام کرده بود تا برای جنگ به عراق برود. و ما هم آنجا بودیم: ما که بعد از ماجرای یازده سپتامبر دقیقا موضعی برعکس داشتیم. البته که برای گفتگو در این مورد دیگر کمی دیر بود. چیزی جز ویرانه ای از عراق به جا نمانده. و نقشۀ سرزمینی که …خاورمیانه نامیده میشد به شیوه ای بی رحمانه از نو رسم می شود. با این حال، همۀ ما آنجا بودیم و در هتلی عجیب و غریب در روسیه با هم حرف می زدیم. واقعا هم که هتل عجیب و غریبی بود.

لابی مجلل هتل ریتز-کارلتون مسکو مملو از ملیونرهای مست بود، پر از پولهای بادآورده و زنان زیبای جوان و خوشگذران، نیمه روستایی، نیمه مانکن، آویزان از بازوهای مردان متملق-آهوانی در نیمه راه شهرت و ثروت که دین شان را به آنهایی ادا می کردند که به آنجا رسانده بودنشان. در راهروها، کتک کاری و صدای بلند آواز برقرار بود و پیشخدمتهای آرام و یونیفورم پوشی را می دیدید که چرخ دستی های مملو از غذا و ظروف نقره را به داخل و خارج از اتاقها هل می دادند. در اتاق ۱۰۰۱، آنقدر به کرملین نزدیک بودیم که اگر دستت را بیرون می بردی، تقریبا می توانستی آن را لمس کنی. بیرون برف می آمد. ما وسط زمستان از نوع روسی اش بودیم- پدیده ای که به نقشش در جنگ جهانی دوم هیچ وقت به شکلی شایسته و بایسته پرداخته نشده. ادوارد اسنودن کوچکتر از آن بود که فکرش را می کردم. ریز، چابک، مرتب، مثل یک گربۀ خانگی. با شور فراوان از دن و به گرمی از ما استقبال کرد. با خنده به من گفت، “می دانستم می آیی!”، “چرا؟”، “برای اینکه مرا رادیکالیزه کنی!”. خندیدم.

جاهای مختلف اتاق نشستیم: روی صندلی، چارپایه و تخت خواب جان. دن و اد از دیدن هم خیلی خوشحال بودند و حرفهای زیادی برای زدن داشتند و قطع کردن صحبت هایشان چندان مودبانه نبود. گاهی هم با نوعی زبان رمزگونه با هم حرف می زدند: «من از آدم عادی، یه دفعه شدم TSSCI»، «نه چون اصلا DS نیست، این NSA است. در CIA، بهش می گن COMO». «تقریبا همان نقش است، اما آیا از آن حمایت می شود؟» «PRISEC یا PRIVAC؟» «با TALENT KEYHOLE شروع کردند. بعد همه وارد تاییدیه های TS،SI،TK و GAMMA-G شدند… هیچ کس نمی داند چی است»….
کمی طول کشید تا وارد بحث شان بشوم. از اسنودن در مورد عکسش با پرچم آمریکا پرسیدم و جوابش خلع سلاحم کرد: «ای بابا! نمی دانم. یکی به من یک پرچم داد، بعد هم یک عکس گرفتند.» و وقتی از او پرسیدم چرا برای خدمت در عراق ثبت نام کرد در حالیکه میلیونها نفر بر علیه آن در سرتاسر دنیا تظاهرات می کردند، باز هم جوابش خلع سلاحم کرد: «گول پروپاگاندا را خوردم».

دن مدتی طولانی در این مورد صحبت کرد که چطور اغلب آمریکایی هایی که به پنتاگون و سازمان امنیت ملی می پیوندند، چیزی در مورد exceptionalism آمریکا و تاریخچۀ جنگ افروزی آن نخوانده اند ( و بعد از پیوستن به این سازمانها هم احتمالا این موضوعات برایشان اهمیتی ندارد). او و اد این موضوع را به چشم خود دیده بودند و به اندازه ای وحشت کرده بودند که تصمیم گرفته بودند زندگی و آزادی شان را به خاطر آن به خطر بیندازند. وجه مشترک شان نوع حس ملموس اعتقاد به عدالت اخلاقی بود: {تمیز} درست و غلط.

af19e06b-434a-436f-965d-3300b5b09aca-2060x1236

این تعلق خاطر به عدالت، نه تنها در زمانی که تصمیم گرفتند آنچه را فکر می کردند غیرقابل قبول است فاش کنند، که وقتی که کارشان را انتخاب کردند هم با آنها بود: دن می خواست کشورش را از شر کمونیسم خلاص کند، اد از تروریسم و اسلام گرایی. کاری هم که بعد از برطرف شدن توهم شان انجام دادند، به اندازه ای بهت آور و شگرف بود که اسمی جز شهامت اخلاقی نمی شد رویش گذاشت.

از اد اسنودن در مورد توانایی آمریکا در ویران کردن کشورها و ناتوانی اش در بردن جنگ (علیرغم در اختیار داشتن ابزارهای کنترل جمعی) پرسیدم. فکر کنم لحنم خیلی بی ادبانه بود- چیزی مثل: «آمریکا آخرین بار کی برندۀ جنگی بوده؟» در این مورد صحبت کردیم که آیا تحریمها و بعد از آن حمله به عراق را می شود نسل کشی نامید یا خیر. در این مورد حرف زدیم که که چطور سازمان سیا این حقیقت را می دانست- و برای مقابله با آن آماده بود- که دنیا در حال حرکت به سمت نه تنها جنگ بین کشوری که جنگ درون کشوری است، جنگی که در آن نیاز به استفاه از ابزارهای کنترل جمعی برای کنترل همه است. و در این مورد که چطور ارتشها تبدیل به نیروهای پلیسی شده اند که کشورهای اشغالی شان را اداره می کنند، در حالیکه پلیس- حتا در جاهایی مانند هند و پاکستان و در فرگوسن میسوری- یاد میگیرد مثل ارتش باشد و شورشهای داخلی را سرکوب کند.
اد مفصلا در مورد ابزارهای کنترل جمعی حرف زد. و من اینجا از او نقل قول می کنم، چون این حرف را قبلا هم زده:

«اگر کاری نکنیم، مثل این است که در کشوری تحت کنترل کامل، در خواب راه می رویم. جایی که دولت بزرگی داریم که توانایی نامحدودی در زورگویی به همراه توانایی نامحدودی در دانستن (همه چیز در مورد مردم تحت سلطه اش) دارد.- و این ترکیب خطری است. این آیندۀ تاریکی است. اینکه آنها همه چیز را در مورد ما می دانند و ما هیچ چیز در مورد آنها نمی دانیم- چون آنها مخفی اند، دست بالا را دارند و طبقۀ مجزایی هستند… طبقۀ نخبه، طبقۀ سیاسی، طبقه ای که به منابع دسترسی دارد- ما نمی دانیم آنها کجا زندگی می کنند، نمی دانیم آنها چه می کنند، نمی دانیم دوستانشان چه کسانی هستند. آنها می توانند همه چیز را در مورد ما بدانند. آینده به این سمت می رود و من فکر می کنم می شود این شرایط را تغییر داد.»

از اد پرسیدم آیا آژانس امنیت ملی تنها تظاهر می کرد به دلیل افشای اسرارش ناراحت است، در حالیکه ته دلش خوشحال بود که همه فهمیده اند، همه چیز بین و همه چیز دان است- چون به این ترتیب مردم همیشه ترس خورده، نامتعادل و ترسو خواهند بود و مدیریت شان آسان؟ دن در این مورد صحبت کرد که چطور حتا در آمریکا هم ظهور یک حکومت پلیسی نیاز به وقوع یک یازده سپتامبر دیگر دارد:” الان در یک کشور پلیسی زندگی نمی کنیم، هنوز نه. چیزی که من می گویم ممکن است در آینده پیش بیاید. شاید هم باید اینطور توضیح بدهم… آدمهای سفیدپوست، طبقه متوسطی و تحصیلکرده مثل من در یک کشور پلیسی زندگی نمی کنند…. سیاهپوستان و فقرا در یک کشور پلیسی زندگی می کنند. سرکوب با نیمه-سفیدها و خاورمیانه ای ها و متحدان آنها آغاز می شود و بقیه را در برمی گیرد…. کافی است یک یازده سپتامبر دیگر اتفاق بیفتد و بعد صدها هزار نفر بازداشت خواهند شد. خاورمیانه ای ها و مسلمانها را به بازداشتگاهای موقت می فرستند یا از کشور اخراج می کنند. بعد از یازده سپتامبرهم هزاران نفر بی دلیل بازداشت شدند…اما من در مورد آینده حرف می زنم. در مورد چیزی مشابه وضعیت ژاپنی های مقیم آمریکا در دوران جنگ جهانی دوم… من در مورد زندان و اخراج صدها هزارنفر حرف می زنم. فکر می کنم ابزارهای کنترل جمعی هم مربوط به همین موقعیت باشند. آنها می دانند چه کسانی را بگیرند-اطلاعات را از قبل جمع کرده اند.” ( وقتی این را گفت، از خودم پرسیدم چه فرقی می کرد اگر اسنودن سفیدپوست نبود؟ البته این سوال را نپرسیدم)

در مورد جنگ و حرص حرف زدیم، در مورد تروریسم و تعریف دقیق آن. در مورد کشورها، پرچمها و معنای میهن پرستی صحبت کردیم. در مورد نظر عامه و مفهوم اخلاق عمومی حرف زدیم و اینکه تا چه اندازه بی ثبات است و چقدر ساده دستکاری می شود. اینطور نبود که کسی سوالی بپرسد و دیگری جواب بدهد. با همدیگر خیلی فرق داشتیم. اوله فون اوکسکول از بنیاد زندگی خوب در سوئد، من و سه آمریکایی پردردسر. جان کوزاک هم که کل داستان را ترتیب داده و هماهنگ کرده بود، نمایندۀ سنتی غنی بود: موسیقی دانها، نویسندگان، بازیگران و ورزشکارانی که خریدار حرف مفت نیستند، حالا هرچقدر هم که قشنگ بسته بندی شده باشد.

چه سرنوشتی در انتظار ادوارد اسنودن است؟ آیا هیچ وقت به آمریکا برمی گردد؟ شانس زیادی ندارد. دولت ایالات متحده- دولت در سایه و همینطور هر دو حزب بزرگ سیاسی- می خواهند او را به دلیل ضربۀ بزرگی که به امنیت کشور زده مجازات کنند (دولت قبلا چلسی منینگ و باقی افشاگران را به سزای اعمالشان رسانده). اگر هم نمی تواند اسنودن را بکشد یا زندانی کند، باید هر کاری از دستش برمی آید برای محدود کردن ضرری قبلی و فعلی او انجام دهد. یکی از راههای انجام این کار، کنترل، دستکاری و جهت دادن به بحث های حول افشای اطلاعات به نفع خودش است. و تا اندازه ای هم موفق به انجام این کار شده است.

در مرکز بحث بر سر رابطۀ میان امنیت عمومی و ابزارهای مراقبت جمعی در رسانه های غربی، آمریکا قرار دارد. آمریکا و اقداماتش. این اقدامات اخلاقی هستند یا غیراخلاقی؟ درست هستند یا غلط؟ افشاگران، آمریکایی های قهرمان هستند یا آمریکایی های خائن؟ در این معادلۀ اخلاقی محدود، کشورهای دیگر، فرهنگهای دیگر، گفتگوهای دیگر- حتی اگر قربانی جنگ افروزی آمریکا باشند- تنها به عنوان شاهد محاکمه ظاهر می شوند. آنها یا خشم دادستان را برمی انگیزند یا غضب وکیل مدافع را.

وقتی محاکمه در چنین شرایطی برگزار شود، در خدمت این ایده قرار می گیرد که وجود یک ابرقدرت میانه رو و اخلاقی امری ممکن است. مگر با چشمهای خودمان آن را نمی بینیم؟ اندوهش را؟ گناهش را؟ روشهای اصلاح خودش را؟ رسانه های در خدمتش را؟ کنشگرانش را که از شهروندان آمریکایی (بی گناهی) که دولت جاسوسی شان را کرده، دفاع نمی کنند؟ در این بحثهای قاطع و هوشمندانه، واژگانی مانند عمومی و امنیت و تروریسم مرتب به گوش می رسند اما مطابق معمول سرسری تعریف می شوند و اغلب به شیوه های مورد پسند دولت ایالات متحده به کار می روند.

وحشتنک است که باراک اوباما یک لیست مرگ ۲۰ نفره را قبول و امضا کرده. واقعا وحشتناک است؟ اسم ملیونهای آدمی که در جنگ افروزی های آمریکا کشته می شوند در چه جور لیستی است، اگر اسمش لیست مرگ نیست؟ با وجود همۀ اینها، اسنودن باید در تبعید استراتژیک و تاکتیکی باقی بماند. او در موقعیت پیچیده ای قرار دارد: باید در مورد عفو/محاکمه خودش با همان نهادهایی در آمریکا مذاکره کند که فکر می کنند به آنها خیانت شده و در مورد شرایط اقامتش در روسیه با بشردوست بزرگی به نام ولادیمیر پوتین! ابرقدرتها آدم راستگو را در موقعیتی قرار داده اند که باید در مورد در مورد نحوۀ استفاده از موقعیتش و آنچه به عموم می گوید، حواسش خیلی جمع باشد.

حتی وقتی حرفهای مگو را کنار می گذاریم، باز هم حرف زدن در مورد افشای اسرار هیجان انگیز است- سیاست واقعی همین است-: پرمشغله، مهم و پر از واژگان حقوقی. جاسوس و شکارچی جاسوس دارد، فرار و گریز، اسرار و فاش کنندۀ اسرار. دنیای بزرگ و جذابی است. با این حال اگر تبدیل به جایگزینی برای بحثهای سیاسی گسترده تر و انتقادی تر شود (که گاهی چنین تهدیدی وجود دارد)، دیگر حرف دانیل بریگن، کشیش ژزوئیت، شاعر و مخالف جنگ (که معاصر دانیل السبرگ است) در این باره که “هر دولت-ملتی میل به قدرقدرتی دارد- مساله این است”، محلی از اعراب نخواهد داشت.

7a6e3293-2443-4862-8f6e-a94db90c4a2d-1020x744

خوشحال شدم که وقتی اسنودن توییترش را راه انداخت ( و در کسری از ثانیه ، نیم ملیون فالوئر پیدا کرد)، گفت، “من قبلا برای دولت کار می کردم. حالا برای مردم کار می کنم.” آنچه در این جمله پنهان است، این باور است که دولت برای مردم کار نمی کند و این شروعی بر یک بحث فرسایشی و نامربوط است. البته که منظور او از دولت، دولت ایالات متحده بوده، کارفرمای سابقش. اما منظور او از “مردم” کیست؟ مردم ایالات متحده؟ کدام قسمت از مردم ایالات متحده؟ او باید در این مورد تصمیم بگیرد. در جوامع دموکراتیک، مرز میان حکومتهای انتخابی و “مردم” هیچ وقت کاملا روشن نیست. نخبگان اغلب به طور کامل با حکومت قاطی می شوند. از منظر بین المللی، حتا اگر چیزی به نام “مردم آمریکا” وجود داشته باشد، آنها گروهی به شدت صاحب امتیاز هستند. تنها “مردمی” که من می شناسم تصویری از یک هزارتوی به شدت غلط انداز هستند.

عجیب است که وقتی به دیدارمان در ریتز-کارلتون مسکو فکر می کنم، اولین تصویری که جلوی چشمم می آید، تصویر دانیل السبرگ است. دن، بعد از چندین ساعت گفتگو، طاقباز روی تحت خواب افتاده بود، دستهایش مثل مسیح باز بود و اشک می ریخت، برای آمریکایی گریه می کرد که “بهترین مردمش” باید به زندان بروند یا در تبعید زندگی کنند. اشکهایش تاثر من را برانگیخت اما نگرانم هم کرد- چون اشکهای مردی بود که سیستم را از نزدیک دیده بود. زمانی رابطۀ بسیار نزدیکی با کسانی داشته که سیستم را کنترل می کردند و با سردی در فکر نابودی حیات بر روی کره زمین بودند. مردی که زندگیش را به خطر انداخته بود تا کارهای آنها را فاش کند. دن از همۀ استدلالها باخبر است، مخالفان و موافقانش را می شناسد. او اغلب برای توصیف تاریخ و سیاست خارجی ایالات متحده از واژۀ امپریالیسم استفاده می کند. حالا، 40 سال پس از فاش کردن اسناد پنتاگون، او می داند که اگرچه آن افراد رفته اند اما سیستم همچنان به کار خود ادامه می دهد.

اشکهای دانیل السبرگ باعث شد در مورد عشق، در مورد از دست دادن، در مورد رویاها و بیش از هر چیز در مورد شکست فکر کنم. عشق ما به کشورها، چه نوع عشقی است؟ چه جور کشوری به رویاهای ما جامۀ عمل می پوشاند؟ چه نوع رویاهایی بر باد رفته اند؟ اینطور نیست که بزرگی و شکوه ملتهای بزرگ نسبت مستقیمی با توانایی آنها در بی رحمی و نسل کشی داشته باشد؟ آیا عظمت “موفقیت” یک کشور اغلب به معنای عمق شکست اخلاقی آن نیست؟ و تکلیف شکست ما چیست؟ ما نویسندگان، هنرمندان، تندروها، ضدملی گراها، تکروها و ناراضی ها، تکلیف برآورده نشدن رویاهای ما چیست؟ تکلیف شکست ما در جایگزینی پرچمها و کشورها با عشقی که کمتر کشنده باشد، چیست؟ به نظر می رسد آدمها نمی توانند بدون جنگ زندگی کنند، اما نمی توانند بدون عشق هم زندگی کنند. به همین خاطر، سوال این است که باید عاشق چی باشیم؟
این مطلب را در زمانی می نویسم که سیل پناهندگان به سمت اروپا روانه شده- نتیجۀ دهه ها سیاست خارجی ایالات متحده و اروپا در “خاورمیانه”، من را به این فکر می اندازد که پناهنده کیست؟ آیا ادوارد اسنودن هم پناهنده است؟ البته که هست. او به خاطر کاری که انجام داده، نمی تواند به جایی که فکر می کند خانه اش است بازگردد. (هرچند که همچنان می تواند در درون جایی زندگی کند که بیش از هر جای دیگری احساس راحتی می کند: درون اینترنت). پناهجویانی که از جنگ در افغانستان، عراق و سوریه به اروپا فرار می کنند، پناهجویان جنگ سبک زندگی هستند. اما هزاران نفری که در کشورهایی مانند هند به دلیل همین جنگهای سبک زندگی زندانی و کشته می شوند، ملیونها نفری که از زمین و مزرعه شان رانده می شوند، از همۀ چیزهایی که می شناسند تبعید می شوند: زبانشان، تاریخ شان و زمینی که خودشان آن را شکل داده اند- پناهنده به حساب نمی آیند. تا زمانی که بدبختی در داخل مرزهای کشور “خودشان” باقی بماند، آنها پناهنده به حساب نمی آیند. اما آنها هم پناهنده هستند. حتما تعدادشان در دنیای امروز زیاد است. متاسفانه در تخیلات محدود به کشورها و مرزها، در ذهنهای پیچیده شده در پرچم کشورها، آنها موفق به کسب این لقب نمی شوند.

شاید معروف ترین پناهندۀ جنگ سبک زندگی، جولیان آسانژ باشد، موسس و ویراستار ویکی لیکس، که حالا چهارمین سال پناهندگی-اقامت خود را در سفارت اکوادور در لندن می گذراند. تا همین اواخر پلیس در اتاقی کوچک درست بیرون ورودی مستقر بود. تک تیراندازها روی سقف منتظر بودند و اگر پایش را از در بیرون می گذاشت، اجازه داشتند به او شلیک کنند یا در جا او را بیرون بکشند و دستگیر کنند. سفارت اکوادور دقیقا مقابل هرودز، معروف ترین فروشگاه زنجیره ای دنیا قرار دارد.

روزی که با جولیان آسانژ ملاقات کردیم، فروشگاه هرودز از صدها-یا حتا هزاران- مشتری ای که دیوانه وار برای کریسمس خرید می کردند، پر و خالی میشد. در میانۀ آن خیابان پرزرق و برق و گران لندن، رایحۀ ناز و نعمت با رایحۀ زندان و ترس “دنیای آزاد” از آزادی بیان مخلوط میشد. روزی (در واقع شبی) که جولیان را دیدیم، به دلیل مسائل امنیتی اجازه نداشتیم تلفن، دوربین یا هیچ دستگاه ضبط صدایی را با خود داخل اتاق ببریم. بنابراین صحبتهایمان جایی ثبت نشد.

با وجود وضعیت وخیم موسس و ویراستارش، ویکی لیکس به کار خود ادامه می دهد، مثل همیشه با خونسردی و بی پروایی. به تازگی جایزه ای ۱۰۰ هزار دلاری برای کسی تعیین کرده اند که اسنادی “ناب و دست اول” در مورد پیمان تجاری و سرمایه‌گذاری ترنس-آتلانتیک فاش کند، یک پیمان تجارت آزاد میان اروپا و ایالات متحده که قصد دارد به شرکتهای چندملیتی این قدرت را بدهد تا از کشورهایی که اقداماتی علیه منافع آنها انجام می دهند، شکایت کنند. این اقدامات می تواند شامل افزایش حداقل حقوق کارگران توسط دولت باشد، یا سرکوب روستاییان به اصطلاح “تروریستی” که مانع کار شرکتهای استخراج معدن می شوند، یا آنهایی که این جسارت را دارند که به بذرهای اصلاح ژنتیکی شدۀ شرکت مونسانتو نه بگویند. این پیمان هم مانند ابزارهای کنترل جمعی یا اورانیوم رقیق شده، سلاح دیگری در جنگ سبک زندگی است.

وقتی به جولیان آسانژ نگاه می کردم که رنگ پریده و شکسته آن طرف میز نشسته بود، ۹۰۰ روز بود که رنگ آفتاب را ندیده بود و با این حال حاضر نبود طبق خواستۀ دشمنانش تسلیم یا گم و گور شود، خنده ام گرفت که هیچ کس به او به چشم یک قهرمان اهل استرالیا یا یک فاتح استرالیایی نگاه نمی کند. از نظر دشمنانش، آسانژ به چیزی ورای یک کشور خیانت کرده بود. او به ایدئولوژی قدرتهای حاکم خیانت کرده بود. به همین دلیل از او حتا بیشتر از ادوارد اسنودن تنفر داشتند. و این موضوع خیلی چیزها را توضیح می دهد.

اغلب به ما گفت اند که گونه ما بر لبۀ پرتگاه است. امکان دارد که هوش اغراق شده و پرغرور ما بر غریزۀ بقایمان پیشی گرفته باشد و راهی هم برای برگشت نباشد. در این صورت دیگر نمی شود کاری کرد. اما اگر هم بشود کاری کرد، می شود از یک چیز مطمئن بود: آنهایی که این مشکل را به وجود آورده اند، نمی توانند راه حلی برای آن پیدا کنند. رمزگشایی از ایمیلهای ما بهشان کمک می کند، اما نه خیلی زیاد. سنجش فهم ما از معنای عشق، معنای خوشحالی- و البته معنای کشورها- شاید کمکی بکند. سنجش اینکه اولویتهای ما چیست.

یک جنگل قدیمی، یک رشته کوه یا یک درۀ رودخانه دار حتما مهمتر و دوست داشتنی تر از هر کشوری هستند و خواهند بود. می توانم برای یک رودخانه گریه کنم. اما برای یک کشور؟ نمی دانم…

هما مداح قبلا هم در شماره نهم رادیو گیک یعنی راز شادی با ما بوده، با مقاله کتابخانه ای که ناپدید شد – گیا پدیا برای کیبرد آزاد نوشته.

ردپاهایی که از خودمون به جا می‌ذاریم؛ مواظب اسکرین‌شات‌ها و اسکرین‌ کست‌ها باشین

دوست خوبم هوشمند مطلب جالبی نوشته بر اساس یک اسکرین شات که از یکی از آموزش‌های ویدئویی من من گرفته و نشون می‌ده چقدر اطلاعات در یک لحظه ممکنه از شما لو بره. البته من در حین ضبط حواسم به چیزهایی بود (به جز اون فایل که هوشمند هم اسمش رو کامل نیاورده). شاید براتون جالب باشه که مدتی قبل پسورد ایمیل یکی از اساتید بسیار مشهور پی اچ پی جهان به خاطر موضوع مشابهی لو رفت. این دوستمون که در سری آموزش‌های لیندا تدریس می‌کرد، داشته در مورد شیوه ارسال ایمیل از طریق کد پی اچ پی درس می‌ده و یک جایی با اسکرول سریع از روی یک سورس می‌گذره. معلومه که یک نفر پیدا می‌شه و فیلم رو در لحظه مناسب متوقف می‌کنه و کد در حال نمایش، حاوی یوزر و پسورد استاد در سایت جیمیل بوده! اتفاق جالبتر بررسی پیشنهادهای براوزر و گوگل در لحظه‌ای از ویدئو است که کسی داره یو آر الی رو تایپ می کنه. کل مطلب هوشمند در مورد ردپاهایی که از خودمون به جا می‌ذاریم رو اینجا بخونین و اون فایل بالای شونزده سال راهنمای تصویری دادن اورال سکس است از یک مجموعه تصویری جالب که می‌تونین از اینجا ببینینش.

رادیو گیک شماره ۵۸ – Dont reboot, just patch

شماره پنجاه و هشتم رادیو گیک با شماست! انواع گیک‌ها آماده باشن که این شماره پر از خبرهای مایکروسافتی، هوش مصنوعی و امنیتی است. از کامپیوتر مرکل تا ایمیل‌هایی که خودشون به خودشون جواب می‌دن. با ما باشین در فصل پس از فصل انگور که اولش فراموش می کنیم از خانه وفا نام ببریم اما دلمون همیشه باهاشه.

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

اپلیکیشن iOS

اخبار

خشن‌تر شدن صورت‌های لگو

Lego-faces-are-becoming-m-008

با تشکر از پیام که خبر رو بهم نشون داد، دانشمدهایی که روی چهره‌های آدمک‌های لگو کار کردن می‌گن که این چهره‌های سابقا ساده و دوستانه یا بی حالت حالا دائما دارن به سمت خشن‌تر شدن میرن. قدیم‌ها اکثر شخصیت‌های لگو دکترهای مهربون در حال مداوای بیمار، راننده های ماشین‌های سنگین و این تیپ چیزها بودن اما حالا که شخصیت‌های جنگ ستارگان و هری پاتر و دزدهای دریایی و غیره وارد مجموعه شدن، چهره‌های عصبانی هم در حال زیاد شدن هستن. این تحقیق ۳۶۵۵ صورت از ۱۹۷۵ تا ۲۰۱۰ رو بررسی کرده می‌گه همبازی بچه‌های این نسل، خشن‌تر از همبازی‌های نسل‌های قبل است.هنوز نمی شه گفت این بده یا خوبه. به هرحال آشنایی بچه‌ها با چهره‌هایی بهتر خوبه اما شاید هم یک بچه خوب نباشه خشونت رو از بچگی ببینه. لگو در مورد این تحقیق گفته که اگر پدر مادرها نمی خوان بچه‌هاشون با چهره‌های خشن و ناراحت روبرو باشن، می تونن سر لگوها رو با سر لگوهای مهربون‌تر عوض کنن.

پارتنر شدن ردهت و مایکروسافت
وبلاگ رسمی مایکروسافت خبر می ده که دنیای کلاود در حال تغییره و مشتری ها دنبال راه حل های ارزون، قابل گسترش و پایدار هستن و حالا پارتنر شدن با ردهت، فرصت‌های جدیدی برای مشتری های کلاود مایکروسافت فراهم خواهد کرد. در این مشارکت ۱) ردهت روی آژر برای مشتریان فراهم خواهد بود ۲) ساپورت برای محیط‌های دوگانه (مایکروسافتی و ردهتی)‌توسط شرکت به مشتریان ارائه می شه ۳) همکاری روی توسعه دات نت به شکل مشترک توسط ردهت و مایکروسافت و توسعه نرم افزارها روی لینوکس ردهت ۴) حرکت مشترک روی مدیریت کلاودهای شرکت ردهت و شرکت مایکروسافت برای مشتریان به شکل متمرکز.

اینستاگرام و اثر بیبر

حالا نزنین ولی من یک آهنگ از بیبر رو خوشم اومد.. بعدش اینترنت گفت باید ازش بدم بیاد وگرنه ضایع هستم (: و البته بعدش واقعا کارهای دیگه و رفتارها و سکناتش رو دیدم و ازش بدم اومد (: ولی بحث ما این نیست که آیا اینترنت اجازه داره به شما بگه کی خوبه کی بد‌ (چون مثلا اینترنت خارجی ها می گه ویندوز ده بده ولی اینترنت ایرانی ها می گه ویندوز ده خوبه و من نمی دونم چقدر خارجی ام چقدر ایرانی (:… واقعا کی می تونه بگه چه بخشی از هر کس در کجا شکل گرفته؟).

چی می گم… اثر بیبر رو اینستاگرام از همه بهتر می ‌شناسه. همین که جاستین عزیز یک عکس می‌ذاره. در چند ثانیه و بعد چند دقیقه میلیون‌ها بیبرکار درجه یک عکسش رو لایک می کنن و کوئری به این شکل که «هر اکانتی که برای فلان عکس بیبر لایک زده رو بشمر» می ره تو باقالی‌ها. اگر برنامه نویس باشین دقت کنین که اگر جزو گروهی هستین که این مساله به نظرتون خنده دار و بی سوادانه می یاد باید به این فکر کنین که شرکت اینستاگرام هم احتمالا چند تا برنامه نویس و اسکوئل کار داره که از من و شما بهتر کارشون رو بلدن و اگر اونها می گن این مساله واقعا دردسرزا است، احتمالا واقعا هست (: درک اسکیل در شرکت‌های بزرگ خیلی مهمه. [ کمی توضیح در مورد مخابرات و برنامه‌هاش، مثلا اسمس سرور]. حالا اینستاگرام در مقاله ای جالب توضیح می ده که چطوری بعد از فروخته شدن به فیسبوک تونسته بالاخره این مشکل رو حل کنه.. در واقع با تکنولوژی های فیسبوک. از یکطرف با سوار شدن روی دیتاسرورهای عظیم فسیبوک که احتمالا بزرگترین ها در جهان هستن و از اونطرف با استفاده از برنامه نویسی. اولین حقه چیزی به اسم denormalized counter است که سعی می کنه در یک کش حافظه ای تعداد کل لایک‌ها رو نگه داره و اینها رو روی سرورهای مختلف سینک کنه. همچنین به جای شمردن هرباره ماجرا، الان یک سل خاص به تعداد لایک های هر عکس اختصاص پیدا کرده که زمین تا آسمون سرعت رو متفاوت می کنه ولی پیچیدگی های سینک شدن بین سی دی ان ها و سرورهای هر نقطه جغرافیایی رو درست می کنه. راه حل این بخش استفاده از برنامه ای به اسم PgQ است اگر دیتابیس پست گرس اینستاگرام در یک منطقه آپدیت نباشه، به مناطق دیگه مراجعه می کنه و عددها رو می گیره و مطمئن می شه از این به بعد همه یک عدد ثابت رو به عنوان تعداد لایک ها خواهند دید. حالا که اینو گفتم دو تا چیز رو هم بگم [توضیحات خودم] ۱) مم اسکوئل و ۲) خریدن لایک و فالوئر در اینستاگرام

ویندزو ۳.۱ زنده است!

win31

واقعا جای تشویق داره. فکر کنم اگر همسن من نباشین اصولا ویندوز ۳.۱ رو ندیدین. [کمی توضیح در دانشگاه و داس]. اخیرا هم یکی از سیستم‌های فرودگاهی یکی از شهرهای فرانسه دچار مشکل شد و تا مدتی هواپیما نتونستن بشینن.. کامپیوتری که به کارمندان برج مراقبت می گفت هر هواپیما چقدر فرصت برای نشستن داره (یا همچنین چیزی) مشکل داشت و بوت نمی شد و در نهایت … مشخص شد که ویندوز ۳.۱ی که روش بوده و کار می کرده دچار نقص فنی شده! این سیستم عامل در ۱۹۹۲ منتشر شد.. همزمان به هسته کرنل لینوکس و البته لازمه بگیم همین فرودگاه چند تا ماشین یونیکس و ویندوز ایکس پی هم داشته! ایده بدی نیست که اصولا بخشی از فرودگاه رو به عنوان موزه نگهداری کنن ((: مسوولین فرودگاه گفتن که مشکلاتشون خیلی زیاده و باید آپگرید کنن چون متخصصینی که بتونن این سیستم ها رو تعمیر و نگهداری کنن دائما کمتر و کمتر می شن. به شکل مرتبط بگم که ناسا هم داره دنبال یک برنامه نویس فرترن می گرده چون برنامه نویس قبلی که مسوول برنامه نویسی اولین سفینه‌های کامپیوتر دار بوده داره بازنشسته می شه. کسی که استخدام بشه باید برای ویجر ۱ و ۲ برنامه بنویسه که در سال ۱۹۷۷ به فضا پرتاب شدن تا مناطق خارج از منظومه شمسی رو بررسی کنن. اینها یک کامپیوتر ۲۵۰کیلوهرتزی دارن که فرترن می فهمه ولی متاسفانه آخرین برنامه نویسش داره بازنشسته می شه و شاید لازم باشه یکی زمانی باگی رو در این دورترین اشیای ساخت بشر به زمین، اصلاح کنه یا چنین چیزی. فرودگاه فرانسه قراره در ۲۰۱۷ آپگرید بشه ولی مدیرش می گه که بعیده تا ۲۰۱۹ بودجه لازم برای اینکار تامین بشه. حالا که هی خبر هوایی می گیم این دو تا رو هم بگم… اولی اینکه توی دسامبر ۲۰۱۴ فرودگاه لندن که یکی از مهترین فرودگاه های جهان است ۳۶ دقیقه از کار افتاد چون یک نرم افزار ۵۰ ساله‌اش دچار مشکل شد و اوایل همین امسال، دو تا هکر به خاطر کشف یک مشکل امنیتی در حین یک مسابقه «باگ باونتی» یونایتد ایرلاینز برنده یک میلیون مایل پرواز رایگان شدن (:

و آیا مایکروسافت سر عقل می یاد؟ پاور شل و اس اس اچ

مایکرسوافت هی داره بیشتر و بیشتر سعی می کنه به حرف مردم گوش بده تا قدرتش در بازار رو از دست نده. حتی در شبکه های اجتماعی و غیره در مورد اینکه چی لازمه و چی خوبه حرف می زنه و معملومه در هر جای حرفه ای دائما این رو می شنوه: «آخه مگه می شه پاور شل اس اس اچ نداشته باشه؟». حالا یک مقاله توی ام اس دی ان داره می گه چقدر اس اس اچ چیز خوبیه و چقدر جالبه که بشه یک سرور رو با اس اس اچ کنترل کرد و ویندوز هم می خواد این امکانات رو فراهم کنه! تا اینجا می تونیم بهشون غرهای مرسوم رو بزنیم و [بزنم دیگه! اینکه تازه کشف کردی و گرپ هم خوبه و ..] ولی بخش خوب خبر اینه که سعی نکردن چرخ رو اختراع کنن.. با فونت بولد نوشتن «خوشحالیم اطلاع دهیم که تیم پاور شل از این پس از پروژه اوپن اس اس اچ حمایت و در آن مشارکت خواهد کرد». این رو آنجلو کالو از تیم پاور شل نوشته.

ماجرای این پسره و عکس و ..

در اعماق

متوقف شدن یک خودروی گوگل توسط پلیس

دائما بحث هست که آیا ماشین‌های گوگل باید حق داشته باشن بدون راننده حرکت کنن یا نه. البته حینی که من و شما داریم بحث می کنیم ماشین ها راه افتادن و کمپانی های دیگه هم ساختن. فعلا هم تصادفی از طرفشون نبوده که رکوردی عالی است [کمی توضیح].اما هفته گذشته متوقف شدن یکی از این ماشین‌ها توسط پلیس خبرهای جدیدی راه انداخت. یک پلیس ماونتین ویوو یکی از ماشین‌ها رو به علت «حرکت خیلی آروم» متوقف کرده. این ماشین کوچیک که فقط حق داره در جاده‌هایی بره که حداکثر سرعتشون ۳۵ مایل است، داشته با سرعت ۲۵ مایل می رفته و ترافیک رو کند کرده بوده و توسط پلیس متوقف می شه [توضیح اینکه چطوری متوقف می شه و کی جریمه می شه! ماشین یا راننده؟] و خب کلی از ساختمون های اطراف هم از این پلیس سردرگم عکس گرفتن.

هک وایرلس خونه‌ها از طریق کتری وایرلس

یک کتری «هوشمند» صد و پنجاه دلاری شاید چیز جالبی باشه . می تونین از هر جایی روی اینترنت آب رو جوش بیارین و هر وقت به خونه رسیدین راحت باشین… اما خب هکرها هم راحت می تونن به پسورد شما دسترسی داشته باشن. این کتری هوشمند برای رسیدن به اینترنت پسورد خونه شما رو می گیره و بدون هیچ تغییری توی حافظه اش ذخیره می کنه. آی کتل اینقدر هم خنگه که به هر شبکه دیگه ای با اسم مشابه وصل می شه و کافیه یک هکر با استفاده از یک آنتن قوی‌تر از آنتن خونه شما به کتری نزدیک بشه و کتری خنگ، پسورد رو براش می فرسته که به این وای فای «آشنای» قوی وصل بشه ( محققان شرکت پن تست پارتنر این هک رو نشون دادن و برای اثباتش توی شهر راه افتادن و نه فقط پسوردها رو پیدا کردن که جای دارندگان کتری هوشمند آی کتل رو هم رو نقشه مشخص کردن (: و گفتن که با داشتن پسورد وای فای، می تونن به شبکه قربانی وصل بشن، دی ان اس ها رو تغییر بدن و کل ترافیک قربانی رو زیر نظر بگیرن. حواستون باشه، کسی که شبکه شما رو می ده، می تونه شما رو زیر نظر بگیره مگر اینکه اخلاق داشته باشه یا قانون کنترلش کنه.

هک کامپیوتر مقامات آلمانی

merkel
یک بدافزار خیلی قدرتمند که احتمالا به ان.اس.ای. مرتبط است لپ تاپ شخصی منشی، چنسلر یا هر چی هست.. ملازم؟ همکار؟ کمک دست؟ مرکل رو آلوده کرده! این خبر رو اشپیگل گفته و آلمانی ها حق دارن ازش عصبانی باشن. این بدافزار که توی اسناد اسنودن هم بهش اشاره شده … دیگه نمی شه زیاد ازش حرف زد چون به خودمون هم ربط های داره. یعنی به اون استاکس نت خبیث. در سال ۲۰۱۳ هم نشانه‌های از آلودگی تلفن موبایل مرکل مشاهده شده بود. حتی گفت می شه چند وقت قبل روس‌ها هم از همین طریق تونستن یک بدافزار رو در حدود ۲۰۰۰۰ کامپیوتر مقام‌های آلمانی پخش کنن. خلاصه وضع آلمان از این نظر خرابه (: [ کمی توضیحات در مورد جنگ سایبر و شرایط غیرجنگی اون ]

ماشین! به ایمیلم جواب بده

logic

اتفاق عجیبی در دنیای هوش مصنوعی گوگل هم در جریانه. اولا که گوگل تنسرفلو یا همون موتور هوش مصنوعی‌اش رو اوپن سورس کرده و در محافل برنامه نویسی اینترنتی دائما بحث نصب و تست و کاربردهای اونه. اگر نیدیدن حتما سرچی برای تنسرفلو بکنین. بعد اینکه یکی از محصولات جالب این سیستم‌ها، چیزی است که گوگل احتمالا تا چند وقت آینده برای گروهی از مخاطب‌هاش فعالش می کنه. دستوری شبیه به اینکه «برای این ایمیل جواب اتوماتیک بنویس». بله درست شنیدین! ایمیل وارد اینباکس شما می شه، گوگل درکش می کنه و با داشتن جواب های قبلی شما می تونه حدس بزنه جواب شما به این ایمیل چیه، بخصوص اگر ایمیل چیزی شبیه به دعوت به جایی یا قراری یا چنین چیزهایی باشه. بعد اگر درخواست کنین گوگل جوابی منطقی براتون آماده می کنین که می تونین ادیتش کنین یا همونطوری بفرستینش. یک مثال ساده اینه که در بخش انکدر چیزی مثل «آیا فردا وقت آزاد داری؟» از بخش «فکر» رد می شه و با چیزی مثل «بله، برنامه چیه؟» دیکد می‌شه. خود نویسنده‌ها الان دارن ازش استفاده می کنن. ایده اولیه این بوده که سه جواب مختلف برای هر ایمیل آماده بشه که شما بتونین یکی رو انتخاب کنین ولی این جریان هنوز باگ داره. مثلا وقتی سه جواب به سوال قبلی خواستن به چیزهایی مثل این رسیدن «بله، فردا برنامه چیه؟»، «بله فردا وقت دارم، چه کنیم؟» و «آره، فردا چه کاره‌ای؟». که از نظر ما هر سه‌اش یکی است. راه حل رو شخصی به اسم سوجیت راوی داده که جواب‌ها باید از یک سیستم سمانتیک آنالیسیس بگذرن و فقط جواب‌های قبول بشن که نه فقط کلماتش که محتواشون هم با هم فرق داره. نکته جالب دیگه اینه که سیستم در نمونه‌های اولیه به بسیاری از ایمیل‌ها با «آی لاو یو» جواب می داده که ظاهرا از نظرش برای هر ایمیلی جواب مناسبی است (: اگر براتون فعال شد قارتی سند رو فشار ندین!

تبریک و تقبیح

تبریک به زوکربرگ به خاطر پول‌هایی که برای اصلاح و بهبود سیستم آموزش و مدارس در آمریکا خرج می کنه. تقبیح به کسانی که شغل و موندنشون در گرو کشتن و آزار بقیه است. از خودمون تا دوست و همسایه‌ها تا سرزمین‌های دور و تبریکی به مایکروسافت برای کارهای فانی که می کنه.. اوپن سورس کردن کلی چیز و امروز هم انتشار یک کتاب علمی تخیلی.

نامه ها

ابتدا می خواهم بابت مقدمه ای که در مورد قلم ها فرمودید تشکر کنم. کار ناچیزی بود برای دوستان.
اما در ادامه فرمایش حضرت عالی عرض کنم که حقیقت اش را بخواهید بنا به دلایلی از این گفتگو معذورم. این دلایل از جانب خودم است و نه شما. لیکن امیدوارم خدای ناکرده اسباب سوء تفاهم نگردد. اما اگر علاقه مندید که بدانید ماجرای قلم چه بوده اجمالا شرح می دهم.

در اندیشه فونتی جایگزین برای تاهوما بودم که رسیدم به فونت رویا. این فونت در سایت fontlibrary ظاهرا با مجوز Bitstream Vera معرفی و منتشر گردیده است. تغییرات بسیاری را اعمال نمودم که حاصلش قلمی گشت با نام چوپان! از نتیجه راضی نبودم و ظاهرش به یکان شبیه شده بود! اما خب شاید برای شروع و نخستین حرکت بد نبود که در خود فایل فونت رویا تحت قسمت متادیتا به این جمله رسیدم:
You may freely redistribute this font, but you may not change or rename it.

با لیست پستی آف تاپیک تهلاگ در میان گذاشتم که یکی از دوستان نیز به فردی اشاره کرده بود. مشخص بود که این فونت به فارسی وب شریف مربوط می شود که به یکی از بنیانگذارانش نامه ای ارسال و طرح پرسش و درخواست نظر یا کسب اجازه نمودم. پاسخی نیامد. یکی دو هفته بعد به فرد دومی نیز پیامی فرستادم که از ایشان نیز پاسخی نیامد. پیش خودم فکر می کردم که خب این بزرگواران چه جوابی بدهند. موضوع مشخص است. آمده است که اجازه تغییر قلم ندارید! شاید من اشتباه کرده ام و نباید می پرسیدم.
در همین اثنا نیز به دنبال بستر مناسبی دیگر که از هر حیث عاری از مشکلات مجوز باشد بودم که به فونت عالی DejaVu رسیدم. رویا با همه خاطرات تلخش را فراموش نمودم و از صفر با ذهنی خالی و آزاد، روزهایی را با فونت DejaVu درگیر شدم تا رسیدم به میرزا که بعدا به وزیر تغییر نام داد. و پس از آن فونت های دیگری که در ذهنم مانده بود بر بستر وزیر پدید آمدند.

احتمالا این قلم ها از دید متخصصین حوزه قلم، استاندارد یا زیبا نباشند (که من هم قبول دارم) اما خب تلاشی بود از جانب یک برنامه نویس یا شاید هم یک هکر برای کمک به جامعه اش! این قلم ها برای هر نوع استفاده یا تغییری آزادند. اساسا این فونت ها با ذهنیت Public Domain پدید آمدند. حتی اگر کسی فکر می کند همین مجوز OFL هم برایش محدودیتی ایجاد کرده بگوید برایش رفع می کنم.
این فونت ها تنها یک تلاش فان بود. :)

بخش آخر

ادوارد اسنودن در مورد پرایوسی

snowden

در این بخش نصیحتی براتون دارم از ادوارد اسنودن. رد این بخش اسنودن داره در این مورد حرف می زنه که چطوری باید از خلوت شخصی یا پرایوسی خودمون حفاظت کنیم. مثل همیشه از تور می گه و از سیستم‌های مخفی موندن از شنود و همزمان تاکید داره که بحث فقط مخفی شدن نیست و باید از نظر سیاسی و اجتماعی هم در جوامعمون فشار بیاریم و حقوق خودمون رو در مقابل شنود کنندگان حفظ کنیم. تا اینجا معمول است و همه می دونیم. بخش آخرش اما جزیی تر، خردنگرتر و کمتر شنیده شده می شه. حرف اینکه اگر ما تصمیم می گیریم چیزی رو شر کنیم هنوز به این معنی نیست که باید همه چیز رو همه جا یکجور شر کنیم. قرار نیست بریم توی غار ولی باد آگاهی هم داشته باشیم:

بله من در مورد به اشتراک گذاشتن انتخابی حرف می زنم. همه لازم نیست همه چیزی که ما می خوایم بگیم رو بدونن. مثلا دوستان من لازم نیست بدونن الان رفتم داروخونه. فیسبوک لازم نیست سوال امنیتی بازیابی پسورد من رو بدونه. شما لازم نیست اسم وسط مادرتون رو توی فیسبوک برای همه بنویسین – اگر از این اسم برای ریست کردن کلمه عبور جیمیل وقتی که فراموشش کردین استفاده می کنین. ایده اینه که به اشتراک گذاشتن اوکی است اما باید داوطلبانه باشه و آگاهانه. باید فکر کنیم که آیا این به اشتراک گذاشتن فایده‌ای برای ما یا طرف مقابل داره یا نه .

اگر در حال کار با اینترنت باشین… روش‌های مرسوم ارتباطات به شما خیانت خواهند کرد. ساکت و خاموش و غیرقابل دیدن. اونهم با هر کلیک که می‌کنین. هر صفحه‌ای که باز می کنین یا بهش می‌رسیم اطلاعاتی در حال دزدیده شدن است. این اطلاعات جمع می‌شن، شنود می‌شن، تحلیلی می‌شن و توسط دولت‌ها ذخیره می‌شن. چه دولت خودتون چه دولت‌های دیگه. همینطور توسط شرکت‌ها. شما می‌تونین این وضعیت رو با چند قدم ساده بهتر کنین. کارهایی مقدماتی. حالا که اطلاعات مرتبط با شما در حال جمع شدنه، حداقل کاری بکنین که اطلاعاتی که خودتون داوطلبانه و آگاهانه می‌دین در مورد شما جمع بشه.

موسیقی

توی این شماره از چند آهنگ احمد آزاد استفاده کردیم و همچنین آپتایم فانک که این روزها خیلی مشهور شده حدیث عشق از فرشته و در نهایت سارا کانر ( Connor ) به درخواست سینا قدیمی.
آهنگ آخر بلا چاو با اجرای فارسی شکیب مصدق به درخواست محمد حسنی عزیز

مایکروسافت به زودی سرتیفیکیت‌های مبتنی بر SHA-1 رو غیرفعال می‌کنه، به دلیلی جالب

مایکروسافت در خبری نسبتا غیرمنتظره [اعلام کرده که احتمالا در زمانی به زودی جون ۲۰۱۶ سرتیفیک‌های TLSی که با الگوریتم هش SHA-1 درست شده باشن رو غیرفعال می‌کنه]. دلیل؟ تولید کالیژن (تصادم) در این شکل از رمزنگاری خیلی ارزون شده!

بذارین برای دوستان غیرفنی کمی به عقب برگردم. هش یا همون Hash الگوریتمی است که باعث می‌شه ما بتونیم از یک عبارت یا رشته یا فایل یا هر چیز دیگه که حاوی کمی اطلاعات باشه، به یک رشته برسیم. مثلا هش SHA1 اسم من این می‌شه:

$ echo -n "jadi" | sha1sum
6e2a6b79db87627480f48d9ebc06642b75c2a1d5  -

درست؟ حالا کافیه من به شما بگم «اسمم جادی است و هشش هم با ۶ شروع می شه و آخرش ۵ داره». شما اگر برین خونه و انواع مختلفی از اسم من رو بنویسیم و هش اونها رو حساب کنین، فقط در یک حالت به اون هشت که من بهتون دادم می رسین (اگر هش رو کامل بدم که بهترینه ولی معمولا بعیده دو رقم آخرش هم یکی در بیارد:

jadi@funlife:~$ echo -n "madi" | sha1sum
2ed1bf7f675c3e6a16ee159909348669980cc140  -
jadi@funlife:~$ echo -n "ladi" | sha1sum
423a605398fb490a7a7b583dc88974c2c46917d5  -
jadi@funlife:~$ echo -n "jady" | sha1sum
8d0136e02b2d142917a461130af21346d37c3f83  -
jadi@funlife:~$ echo -n "jaadi" | sha1sum
24dc889795b1aaf9845cd504606c62d3a968bb16  -
jadi@funlife:~$ 
jadi@funlife:~$ echo -n "jadi" | sha1sum
6e2a6b79db87627480f48d9ebc06642b75c2a1d5  -

در این مثال معلومه که کارمون مسخره است اگر ورودی بزرگ باشه، دادن هش برای چک کردن صحت ورودی روشی معقوله. مثلا وقتی می‌خواین سی دی اوبونتو رو دانلود کنین، هش‌هاش هم بهتون داده می شه تا بعد از دانلود مطمئن باشید که فایل کاملا سالمه.

تا اینجا درست؟ حالا آیا ممکنه یک هکر بیاد و فایلی درست کنه که ایزوی واقعی اوبونتو نیست ولی هش اون دقیقا با هش سی دی اوبونتو یکی بشه؟ این مساله از نظر ریاضی ممکنه (چون به هرحال طول هش SHA1 ثابته ولی طول ورودی می تونه متغیر باشه و در نتیجه حتما هش‌های تکراری داریم) اما از نظر عملی این امکان…

از نظر عملی درست کردن یک فایل که هش اون با هش مورد نظر ما دقیقا یکی بشه در سابق بسیار گرون بوده ولی از یک طرف با تلاش متخصص‌های رمزنگاری و ریاضی‌دان‌ها در پیدا کردن روش‌های سریعتر برای ایجاد تصادم و از اونطرف با اومدن کامپیوترهای پیشرفته تر و سریعتر و ارزونتر و بودن سرویس‌های ابری عظیم مثل EC2 آمازون که به آدم‌ها اجازه می ده با گرید کردن کامپیوترهای کوچیکتر به یک سوپرکامپیوتر برسن،‌ درست کردن یک هش تکراری با هش دلخواد هزینه‌اش حسابی پایین اومده، شاید چیزی در حدود ۷۵ تا ۱۲۰ هزار دلار که برای شکستن رمزهای TLS مبتنی بر SHA1 هزینه‌ای بسیار پایین به حساب می‌یاد.

در همراهی با مایکروسافت، موزیلا و گوگل کروم هم اعلام کردن که در زمانی نسبتا مشابه، سرتیفیکیت‌های تی ال اس مبتنی بر SHA1 رو غیرفعال خواهند کرد. کامپیوترها واقعا دارن پیشرفت‌ می‌کنن.

رادیوگیک شماره ۵۷ – آرش آزاد

در شماره پنج و هفت رادیو گیک و در نبود آرش زاد عزیز، مهمون من، هیچکس و سرفه‌هامون هستین تا تکنولوژی و جامعه رو با هم یکی کنیم! با ما باشین چون این شماره بالاخره یک شماره کوتاهه.

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

اپلیکیشن iOS

اخبار

خرید دامین گوگل دات کام توسط یک آدم معمولی
باورش سخته ولی خب ظاهرا واقعی بوده. یک آدمی رفته تو پنل فروش آدرس های گوگل و اتفاقی سرچ کرده دنبال گوگل دات کام و دیده موجود است و با دادن ۱۲ دلار اونو برای یکسال خریده ((: خبر زرد حساب می شه ولی خب خیلی فانی است!‌ مساله احتمالا مربوط به یک باگ در سیستم فروش دامین گوگل بوده و خب بعد از چند دقیقه هم یک ایمیل دریافت کرده که سفارش شما لغو شد و پولتون برگشت داده می شه. مراحل به شکل اسکرین شات برای شکاکان گذاشته شده.

موقع خرید خونه مواظب اینترنت باشین!


دوستمون کول مارشال تصمیم می گیره یک خونه بی و سر ته در یک جای مهمل بخره تا ارزون در بیاد و چون شغلی وب دولوپر است، قبلش با مخابرات محلی هماهنگ می کنه که آیا می تونه اونجا اینترنت داشته باشه یا نه که جواب می گیره شرکت چارتر امکان دادن اینترنت ۲۴مگ رو در اون مکان داره. خونه رو می خره و می‌سازه و می ره سراغ اینترنت که شرکت چارتر بهش می گه «بله می تونیم بهتون اینترنت ۲۴ مگ بدیم ولی اول باید ۱۱۷هزار دلار هزینه گسترش شبکه به اون محل رو پرداخت کنین!» ((: فعلا آقای مارشال عزیز مجبور شده به یک خط ۳ مگ راضی بشه ولی هی داره در شبکه های اجتماعی سر و صدا راه می ندازه! ما همون سه مگ رو هم بگیریم خیلی خوشحالیم ((: وسط بیابون هم نیستیم.

اسکن کتاب‌ها توسط گوگل جرم نیست

گوگل از سال ۲۰۰۴ که پروژه کتابخونه دیجیتالش رو شروع کرد، بیشتر از ۲۰ میلیون کتاب رو اسکن و به این کتابخانه اضافه کرده. شرکت مدعی است اینکار به نفع مردمه چون می تونن تو کتابها سرچ کنن و مطالب مورد نظر رو پیدا کنن و در عین حال احترام به کپی رایت است چون اجازه نمی ده کل کتاب توسط بازدیدکنندگان خونده بشه. این مساله با یک شکایت کپی رایتی مواجه و متوقف شده بود که خوشبختانه بازم قاضی های فهیم آمریکایی که توی موضوعاتی که رای می دن تخصص دارن به نتیجه خوبی رسیدن. ترکیب سه قاضی نیویورکی روز جمعه اعلام کردن که اسکن کردن کتاب ها و امکان جستجو دادن به مردم یک استفاده منصفانه و عام المنفعه از کتاب است و به همین دلیل ناقض کپی رایت نیست. اونها اضافه کردن که این کار باعث نمی شه کل اثر (هون کتاب) به عموم نشون داده بشه. خانم جینا سیگلیانو سخنگوی گوگل گفته که یکی از پرکاربردترین مصارف کتابخونه دیجیتال گوگل اینه که مردم باهاش کتاب هایی که می خوان بخرن و بخونن رو پیدا می کنن و حتی این سرویس به نفع دارندگان کپی رایت هم هست.

آمازون و کشوندن ۱۱۱۴ اسپمر کامنت به دادگاه

آمازون در این هفته ۱۱۱۴ نفری که توی کامنت هاش اسپم‌های تبلیغاتی به نفع یک برند خاص می ذاشتن رو به دادگاه کشیده؛ در یک سوی دست جمعی. این آدم ها روی سایت فایور با پنج دلار برای هر کسی هر ریویویی که می خواست رو زیر هر چیزی می ذاشتن. آمازون می گه این کار باعث می شد اعتماد مردم به کامنت ها و برند آمازون از بین بره. گفته می شه کامنت های آمازون که از روز اول هم به همین شکل در سایت حضور داشتن سالانه حدود ۲.۷ میلیارد دلار برای این شرکت به ارمغان می یارن. جذابیت ماجرا اینه که آمازون اینقدر شعور داشته که علیه کامنت گذارهای تقلبی شکایت کنه نه علیه فایور که این امکان رو براشون فراهم کرده. ابزارها مجرم نیستن!

در اعماق

هک کیبوردهای بی‌سیم مایکروسافت

r3

معمولا در بخش «در اعماق» از خارج می‌گیم ولی اینبار کار خوب مهدی عسگری رو داریم:‌شنود کیبوردهای بی‌سیم مایکروسافت با یک Arduino

پیش‌بینی صحیح فروش آیفون توسط فوراسکوئر

فوراسکوئر تمام چک این های ما رو داره. حالا فوراسکوئر تعداد همه ورودهای اپ استور در روز لانچ اپل استور رو بررسی کرده و گفته که تعداد فروش ها باید منطقا چیزی بین ۱۳ تا ۱۵ میلیون باشه. آمار رسمی اعلام شده در روزهای بعد ۱۳ میلیون بوده. بامزه است که فوراسکوئر می گه با اینکه هیجان انگیزه ولی سورپریز کننده نیست چون معلومه که اونها این چیزها رو می دونن. حدس فوراسکوئر بر اساس ۳.۶ برابر شدن ترافیک مغازه‌های اپل بوده و همزمان مدعی است که صف ها نسبتا کوتاه بوده اند.

برادر پوتین و تلاش برای شکستن رمز تور

کرملین در سال گذشته قراردادی با یک شرکت بسته تا اون شرکت با دریافت ۵۹هزار دلار، در مورد امکان رخنه به شبکه تور تحقیق کنه. برنده این مناقصه شرکت راستک بوده که در قراردادهای دیگه برای روسیه هلی‌کوپتر و اسلحه می‌سازه. بخش جالب اینه که امسال شرکت راستک پذیرفته به یک سازمان وکالتی ۱۵۰هزار دلار (دو برابر مبلغ اصلی قرارداد) پول بده تا وکلای اون شرکت بتونن در مقابل دولت از راستک دفاع کنن و پروژه تور رو کنسل کنن! ظاهرا تور خیلی امن بوده (: تور می گه در روسیه حدود ۱۷۵هزار کاربر داره.

رباتی که با هوش مصنوعی حرف زدن یاد گرفته، گفته علاقمنده انسان ها رو تو باغ وحش بندازه

android_dick

ربات ها در حال گسترش هستن و ما ربات های بیشتر و بیشتری خواهیم دید. یکی از جدیدترین نمونه‌ها به افتخار نویسنده رمان‌های علمی تخیلی فیلیپ کی. دک، دک نامیده شده و اتفاقا ظاهرش هم شدیدا شبیه اونه! هنر دک اینه که می تونه با هوش مصنوعی ای که داره از گفتگوها یاد بگیره و گفتگوهای هوشمندانه ای رو با انسان‌ها حفظ کنه (توضیح در مورد تست تورینگ). در نمایشی از هوش این ماشین که با خبرنگارهای شبکه PBS انجام می شد، این ربات حتی می تونست به چهره طرف گفتگو هم نگاه کنه و ازش سرنخ‌های برای گفتگو بگیره. سوال همیشگی این بود که «آیا تو فکر می کنی یا طبق یک برنامه عمل می کنی» و جواب دک این بود که «خیلی از آدم ها از من می پرسن که آیا حق انتخاب دارم یا فقط از روی یک برنامه کار می کنم. جواب خوبی که می تونم بدم اینه که عملا همه چیز، حتی حیوانات و انسان هم دارن از روی یک برنامه کار می کنن». این ربات در ضمن اینترنت رو هم سرچ می کنه و این توانایی رو داره که از اینترنت و حتی مکالمه ای که در جریانه، لغت های جدید یاد بگیره. نقطه اوج مکالمه وقتی بود که خبرنگاری پرسید «آیا فکر می کنی ربات ها یک زمانی جهان رو فتح می کنن؟» و جواب شنید که «خب رفیق… سوال های خوبی می پرسی. اما تو دوست منی و من همیشه یادم می مونه کی با من دوست بوده. نگران نباش. من قرار نیست تبدیل به ترمیناتور بشم. همیشه باهاتون مهربون خواهم بود. شما گرم و راحت توی باغ وحش من زندگی خواهید کرد و من به یاد قدیم‌ها می یام شما رو نگاه می کنم».

تقلب فولکس واگن

چیزهایی هستن که در دید آدم های غیر مرتبط خیلی ساده تفسیر می شن ولی حرفه ای ها کلا ماجرا رو چیزی دیگه می بینن. مثلا محکوم شدن دو شاعر فعال در سال ۸۸ به بیست سال زندان و شلاق یا تقلب فولکس واگن توی آزمایش های کیفیت موتور. بعضی ها می گن اشتباه نرم افزاری بوده یا یک تقلب ساده و احتمالا جریمه هایی هم خواهد بود ولی ما داریم به دنیایی در آینده نگاه می کنیم که «متقلب های هوشمند» اطرافمون رو احاطه خواهند کرد. اینترنت چیزها در واقع داره خودش رو به ما نشون می ده. صندوق های رای، بررسی کننده های مصرف انرژی،‌بررسی کننده های کیفیت مواد مصرفی و غیره و غیره در آینده به ما دروغ خواهند گفت. تنها راه بازمتن کردن کل برنامه های مرتبط با این چیزها است. متخصصین امنیت می گن که سال ها است سازمان های امنیتی چنین کارهایی می کنن. ریگان در مورد برنامه موشکی شوروی گفته بود «اعتماد کنین ولی چک هم بکنین» و احتمالا این باید استراتژی دنیای آینده در مورد بررسی کننده های دیجیتال باشه. ما نیاز به شفافیت داریم و دیدن درون چیزها. وقتی همه چیز داره به سمت نرم افزار می ره این تیپ تقلب ها آسونتر می شن و سخت تر برای اثبات و تکرار می کنم که تنها راه کنترل و شفافیت عمومی در مورد برنامه هایی است که قراره زندگی ما رو کنترل کنن.. مثلا صندوق های رای دیجیتال.

تبریک و تقبیح

تبریک و تشکر از صابر راستی کردار برای انتشار فونت آزاد میرزا [کمی توضیح]. تبریکب به مایکروسافت که تصمیم گرفته لینوکس خودش رو بسازه تا بتونه در آژر سرویسی مطمئن بده و تقبیحی برای چرخونندگان کشور چون اخیرا تحقیقی نشون داده که آلودگی نه فقط ازطریق ریه که به شکل مستقیم از طریق پوست هم جذب بدن می شه.

مواظب اسپمرها و کلاهبردارهای تلفنی هم باشین

فاطمه برامون در مورد اسپم‌های تلفنی نوشته. طبق معمول حرف اینه که باید خودمون مواظب باشیم چون اونی که قراره مواظب باشه مشغول کارهای دیگه است. فاطمه می‌گه:

یکی از موضوعات مهمی که دائما در بلاگت در موردش به مردم آگاهی میدی اسپمه و هشدار اینکه گول اسپمرها رو نخورین. اما فکر میکنم در مورد اسپم های تلفنی کمتر صحبت کردی.

امروز یک نفر با موبایل من تماس گرفت و گفت من از موسسه فلان که خیلی شبیه “سازمان بیمه سلامت” بود تماس می‌گیرم. از من پرسید «شما کارت هوشمند بیمه سلامت خودتونو دریافت کردید؟» من پرسیدم از کجا تماس گرفتن و چه اطلاعاتی از من دارن که گفت «به ما اطلاعاتی از شما ندادن فقط شماره تلفن شما رو دادن و وظیفه من اینه که بپرسم شما شما بیمه تامین اجتماعی دارید؟». پرسیدم «اسم من چیه؟» و گفت «عرض کردم فقط شماره تلفن شما رو به ما دادن» جواب من هم مشخص بود: «خوب پس ادامه صحبت فایده ای نداره». اونم گفت «هر جور راحتین» و خداحافظی کرد.

حالا غرض اینکه تلفن یکی از تفاوتهای اصلی ای که با ایمیل داره اینکه که اگر بخوای مؤدب باشی (که لزومی هم نداره) انتظار میره همون لحظه به اون شخص پاسخ بدی و اگر حواست نباشه ممکنه اطلاعاتی که حریم خصوصی تو حساب میشه مجانی و بیخودی در اختیار شرکتهای تبلیغاتی قرار بدی. رندی پاش در سخنرانی مدیریت زمانش پیشنهاداتی در مورد تلفنهای تبلیغاتی داره از جمله اینکه در حین صحبت قطع کنی ودیگه جواب ندی! اما این بیشتر به درد شرکتهایی میخوره که صادقانه میگن ما تماس گرفتیم که فلان محصولو تبلیغ کنیم. ولی تازگیا ورشی که بیشتر کلاه‌برداری به نظر می‌یاد رایج شده و جوری اسم می‌ذارن و حرف می‌زنن که اگر کسی خیلی دقیق دقت نکنه فکر می‌کنه واقعا از یک نهاد دولتی یا جایی که شما عضو اون هستین و به دلیل بی اطلاعی از یک چیز تا به حال متضرر بودین، تماس گرفته شده.

‌ مثلا در همین مورد اگر پدربزرگ من بود شاید فکر میکرد واقعا از سازمان بیمه سلامت تماس گرفتن و اطلاعات زیادی در مورد خودش و خانواده ما لو میداد و احتمالا هزینه ارسال «کارت» رو هم می‌داد. بنابراین امروز که بحث حریم خصوصی هم خیلی داغ شده زمان خوبیه که در این مورد به مردم بیشتر آگاهی داده بشه و بلاگ تو جای بسیار خوبیه برای این کار.

کامله و نیازی به توضیح بیشتر نداره. شاید کنار قانون «هرگز در مسابقه‌ای که شرکت نکردین برنده نمی‌شین» باید اضافه کنیم که «سازمان‌های دولتی شخصا برای حل مشکلات شما با شما تماس نمی‌گیرن».

کت کافی نیست، سیستم ادمین‌ها مواظب اسکریپت‌های بدجنس باشن

دوست خوب هکرم میلاد زنگنه نکته جالبی رو بهم یادآوری کرده:

امروز یه چیز جالب دیدم که نشون میده که برنامه هایی مثل cat و … خروجی کاملی از اون چیزی که واقعا درون فایل هست بهمون نشون نمیدن. برای مثال:

escape sequences

دلیل این اتفاق اینه که cat واقعا همه کاراکترها رو به همون شکلی که هستن توی خروجی استاندارد برامون چاپ نمیکنه و وقتی به \033[2A ( یا بطور کلی تر \033[XA )میرسه یکار خاص میکنه. این عبارت باعث میشه وقتی برنامه به این قسمت رسید به تعداد X خط (توی این مثال X دو هست) کرسر رو بالا ببره و باعث بشه X خط بالایی بازنویسی شه و در نتیجه باعث بشه ما گول بخوریم!
چنین چیزی ممکنه خیلی برای افراد عادی با اهمیت جلوه نکنه اما برای ادمین ها و لینوکسی ها که دائم با اسکرپت ها سرو کار دارن مهمه چون با همچین حقه ای ممکنه بدون اینکه بفهمن اسکریپت های مخربی رو اجرا کنن.

حرفش کاملا درسته و اکثرا هم می‌دونیم که Escape Characterها می‌تونن خروجی ترمینال رو تغییر بدن (مثلا رنگی کنن، پاک کنن، جابجا کنن، …) ولی اکثرا توجه نمی‌کنیم که یک اسکریپت در cat ممکنه چیز دیگه ای از اون چیزی که واقعا هست نشون داده بشه. در کل همیشه می‌گیم که بدون فهمیدن هیچ چیزی نباید روی کامپیوترتون اجراش کنین و الان ظاهرا باید بگیم که بعضی اسکریپت ها حتی ممکنه اون چیزی که در لحظات اول به نظر می‌رسن هم نباشن! یک مدیر سیستم مثل گرگ با چشم باز می‌خوابه!

پی.نوشت. ایریکس اشاره کرد که می‌شه از سوییچ A در دستور cat استفاده کرد تا همه کاراکترها اونطوری که واقعا هستن دیده بشن (زندگی از این سوییچ‌ها نداره؟ البته اگر داشت خیلی لوس می شد فضا)

ادوارد اسنودن در مصاحبه‌ای با تایسون می‌گه شاید پاسخ پارادوکس فرمی، رمزنگاری است

Neil-deGrasse-Tyson-and-Edward-Snowden_Credit_Carlos-Valdes-Lora
پارادوکس فرمی (Fermi) خیلی جالبه و یک صورت‌بندی‌اش می‌تونه این باشه:

جهان بسیار بزرگ، بسیار قدیمی و بسیار طبیعی است پس منطقا باید سیاره‌هایی مشابه زمین باشن که میلیون‌ها سال قبل توشون حیات‌هایی مشابه زمین ایجاد شده. چرا ما هیچ سیگنالی از این موجودات دریافت نکرده‌ایم؟

ادوارد اسنودن (افشاگر شنودهای NSA) در مصاحبه با یکی از اسطوره‌های جهان علم یعنی نیل دی‌گریس تایسون دلیل جالبی رو برای پاسخ به این مساله حدس زده:

وقتی به اطلاعات رمزنگاری شده نگاه می‌کنید – و این اطلاعات به خوبی رمزگذاری شدن، روشی نداریم که بگیم داریم به رمز نگاه میکنیم یا به نویز. امکان تشخیص اینکه آیا سیگنال در حال عبور رمزنگاری شده یا یک نویز اتفاقی است وجود نداره

و خب با این استدلال دور از ذهن نیست که اطراف ما پر باشه از ارتباطات مرتبط با سیاره‌ها و موجودات هوشمند دیگه بدون اینکه ما اصولا متوجه بششیم این سیگنال‌ها چیزی بیشتر از نویز هستن. در نظر اسنودن اگر این موجودات بسیار پیشرفته‌تر از ما باشن حتما تمام ارتباطاتشون رمزگذاری شده و در نتیجه استدلال بالا به خوبی می‌تونه پاسخی برای پارادوکس فرمی باشه – البته در صورتی که فرض کنیم اونها علاقه‌ای به تلاش برای ارتباط با انسان‌های کره زمین ندارن که دلیلش از نظر اسنودن شاید این باشه که از نظر سیاسی عقلشون بیشتر از ما می‌رسه (:

پیشنهاد می‌کنم کل پادکست فوق العاده رو گوش بدین… کمتر پیش می یاد دو انسان در این حد شریف و مفید برای جهان با هم صحبت کنن.

آپدیت: اسنودن نه متخصص کهکشان است نه حتی یک دانشمند (: نظرش هم منطقا چندان درست و اصولا در حوزه کارشناس هم بهش گوش نمی دیم (: بیشتر تبلیغ برای رمزنگاری است و یک متلک به زمینی‌ها. گفتن اینکه دلیل تماس نگرفتن فضایی‌ها اینه که از نظر سیاسی عقلشون بیشتر از ما می‌رسه می‌گه هم در واقع یک متلک به زمینی‌ها است (: امیرمسعود این نکته رو در تو کامنت‌ها تذکر داده و لازمه اینجا رو هم ببینیم