من اولین بار، این دروغ رو توی پارک آبی دوبی حس کردم. اونجا زن و مرد و مسلمون و غیرمسلمون و محلی و خارجی و هر انسان دیگه مثل آدم اومده بودن برای تفریح و نه تجاوزی در جریان بود نه دیوانه شدن مردی از شهوت و نه حتی به جز ما ایرانی ها، کسی مشغول چشم چرونی بود. اون روز بیشترین چیزی که با خودم تکرار کردم این بود که «پس یک عمر به ما دروغ می گفتن». ویدئو رو ببینین و لذت ببرین و یادتون باشه که یک زمانی در انگلیس بین تماشاچی ها و زمین فوتبال توری های فلزی بود ولی فقط توی یکی دو سال وضع به جایی رسیده که حالا هر تماشاگری که بخواد می تونه با چند قدم خودش رو به داخل زمین فوتبال برسونه.
امروز ۲۰ آوریل یا همون ۴/۲۰ است و در سطح جهان روز جهانی گیاه کانابیس یا همون ماری جوانا است که یکی از محصولات جانبیاش میشه حشیش. این روز معمولا برای معرفی یک خرده فرهنگ که حول مصرف این ماده شکل گرفته شناخته می شه و علامت جهانی این ماده هم برگ گیاه کانابیس است.
نکته جالبش اما برای من روند غیرقانونی و بعد قانونی شدن این گیاهه. در گذشته این گیاه انواع کاربردها رو داشته ولی بعدا در غرب یک نگرانی پیش امد: موسیقی منحط جز و سویینگ که ناشی از ماریجوانا دونسته شد داشت موسیقی فاخر رو به عقب می روند و زنهای سفید پوست بیشتری با مردهای سیاه می خوابیدن که منطقا تنها دلیلش ممکن بود یک ماده مخدر خبیث به اسم ماریجوانا باشه! ادعایی که قانون وضع کردن بر اساسش از نظر ما کاملا مسخره است ولی فقط هفتاد سال پیش، همه قبولش کردیم.
با ادعای اینکه «موسیقی داره خراب می شه و زن های سفید علاقه پیدا کردن به مردهای سیاه بخوابن» علف یا گرس یا ماریجوانا یا جی یا هر چی که اسمش هست در غرب ممنوع شد در حالی که ضرری بسیار کمتر از الکل یا سیگار داشت و احتمالا کشته هاش قابل مقایسه با کشتههای چربی توی همبرگری که سر هر کوچه می شه خریدش نبود. حالا که این ادعا بسیار مسخره است، ایالت به ایالت و کشور به کشور دارن تبلیغ می کنن تا قانون عجیب رو بردارن.
روز جهانی علف مبارک اگر روزی باشه که به جای مصرف علف به این فکر کنیم که چقدر از عقاید ما مثل عقایدمون در مورد علف هستن.
نکته: این یک مطلب در دفاع از ماری جوانا نیست. این مطلب سعی می کنه به ما بگه چطور باید فکر کنیم و شدیدا مطلبی است در دفاع از نحوه استدلال صحیح. مثلا گفتن اینکه «یکی رو می شناسم که با ماری جوانا مرده» یا «منظورتون اینه که ماری جوانا باید آزاد بشه؟! دیگه چی؟» یک استدلال صحیح نیست (:
یک شماره کوتاه از رادیو گیک که بهانه اش فقط یک آهنگه از خانم گیتا. تا خانم گیتا تلفن رو جواب می ده و سازش می کنه، ما هم نگاهی می ندازیم به چند سوال در مورد شات دان شدن دولت آمریکا تا به عنوان یک گیک معنی حرفهایی که دور و برمون می زنن رو دقیقتر از اکثریت درک کرده باشیم. این شماه و این شماره ۳۱ رادیو گیک. فراموش نکین که رادیو گیک یک ایستگاه رادیویی نیست. رادیو گیک یک حرکتگاه رادیویی است!
خب.. راستش این شماره اصلا فقط به یک دلیل درست شد! خانم گیتا و این آهنگش! [یک تیکه از آهنگ] ولی خب گفتم در مورد چاشتا لوشکا با آمریکا که نمی شه حرف زد، حداقل در مورد شات دان شدن آمریکا حرف بزنیم چون به قول اون دوستمون این آمریکا هم که به ما رسید پولش تموم شد شات داون شد حالا ما لابد باید از کمیته امداد امام براش کمک بفرستیم. سوال جوابهای خوبی رو از مقاله «شات دان شدن آمریکا: راهنمایی برای غیرآمریکاییها» رو براتون می خونم اول.
لطفا توضیح بدین که چه اتفاقی افتاده
دولت آمریکا شروع کرده به تعطیل کردن سرویسهای غیرحیاتیاشت. صدها هزار کارمند این خبر رو دریافت کردن که باید به مرخصیهای اجباری بدون حقوقی برن که معلوم هم نیست چقدر طول بکشه. این شات دان نیمه شب اتفاق افتاده و احتمالا تاثیر مهمی توی بزرگترین اقتصاد جهان خواهد گذاشت
چرا؟
خب دولت فدرال چاره ای نداشته. سال مالی آمریکا توی سی سپتامبر تموم شده ولی سیاستمدارها هنوز نتونستن روی بودجه سال بعد توافق کنن. حتی مذاکرات در مورد یک بودجه موقت هم به نتیجه نرسیده و بدون توافق روی بودجه اول توی کنگره و بعد توی سنا هیچ روش قانونی برای حقوق دادن به کارمندهای دولت وجود نداره.
چرا نمی تونن بودجه رو تصویب کنن؟
طبق قانون اساسی آمریکا، رییس جمهور نمی تونه به تنهایی قانون تصویب کنه و با وجودی که هفتهها هست صحبت می کنن، جمهوری خواهها هنوز با قانونی پیشنهادی باراک اوباما تحت عنوان Affordable Care Act که یک جور بیمه مدنی برای همه است در برنامه بودجه ارائه شده به سنا موافقت نکردن.
مجلس نمایندگان توسط حزب جمهوری خواه اداره می شه که با حضور تی پارتی، مخالف جدی برنامه تامین اجتماعی اوباما هستن. اونها سعی کردن با عدم تصویب بودجه، به رییس جمهور فشار بیارن. در مقابل سنا که تحت کنترل دموکراتها هست طرف اوباما رو گرفته و برنامه رو تصویب نکرده و به مجلس نمایندگان برگردونده.
آیا شات دان یعنی کل دولت تعطیله؟
نه اصلا. این ایده آنارشیستها یا لیبرالهای اکستریم که دولت کلا تعطیل بشه عملی نشده. سرویسهای حیاتی مثل تامین اجتماعی و غیره هنوز کار می کنن. همچنین ارتش آمریکا به عملیاتش ادامه می ده و اوباما در روز دوشنبه یک قانون رو امضا کرده که اجازه می ده نیروهای ارتش توی افغانستان هنوز حقوق بگیرن. ولی صدها هزار کارمند غیر حیاتی (از کارمندهای پنتاگون تا پارکهای ملی تا ناسا) مجبورن به مرخصیهای بدون حقوق برن.
و بعدا چی می شه؟
سیاستمدارهای واشنگتن دوباره دیدار می کنن تا با چونه زنی به یک نتیجه برسن. سنا احتمالا تاکید می کنه که اوباماکر حذف نخواهد شد و چون نتیجه جدیدی نمی گیرن کارمندهای دولت کماکان بدون حقوق می مونن. یک گزینه هم تصویب یک بودجه موقت است ولی احتمالا اوباما طرفدار اون نیست چون فقط مشکل رو به چند هفته دیگه موکول می کنه.
اینکار برای آمریکا چقدر ضرر داره ؟
اگر آدم ها حقوق نگیرن، خرج هم نمی کنن. یک مشکل هم ناتوانی آدمها در پرداخت پولهای مهم مثل بهره وامها یا قرض بانکها است. یک موسسه تحقیقاتی تخمین زده این جریان روزانه حدود ۳۰۰ میلیون دلار به اقتصاد آمریکا ضرر می زنه.
جواب درستتر وابسته به اینکه جریان چقدر طول بکشه. همون تحلیل می گه که یک شات دان دو هفته ای احتمالا ۳دهم درصد از GDP آمریکا کم می کنه ولی اگر این جریان یک ماه طول بکشه، جی دی پی ۱.۴٪ پایین خواهد اومدم.
قبلا هم این اتفاق افتاده؟
این اولین شات دان بعد از ۱۹۹۵ است. زمانی که بیل کلینتون و نمایندهها نتونستن در مورد بودجه سرویسهای فدرال به توافق برسن. اونبار این جریان ۲۸ روز طول کشید. در دهه ۱۹۸۰ این جریان حتی مرسومتر بود و هر بار چند روزی به طول میانجامید. در مجموع دولت آمریکا ۱۷ بار این موضوع رو تجربه کرده.
چرا این توی بقیه کشورها پیش نمی یاد؟
شات دان شدن نتیجه پروسه دموکراتیک آمریکا است. رییس جمهور به شکل همزمان رییس دولت و ریس دولت فدراله بدون اینکه داشتن اکثریت در سیستمهای قانونگذاری براش تضمین شده باشه. شخصی توضیح بدم…
بازارها چطور به این جریان واکنش نشون می دن؟
تا اینجا که ترسی نبوده. سرمایه گذارها معتقد هستن که شات داون کوتاه مدت خواهد بود. البته قیمت دلار کمی کاهش پیدا کرده – تقریبا نیم سنت در مقابل ارزهای دیگه.
نامه ها
مهدی
الان یهو یاد اون پادکستت افتادم که توش در مورد اون یارو که ماشین زمان ساخته بود صحبت کرده بودی. یارو گفته بود شیش ماه دیگه همه شادیم الانو میگفت؟ بنده خدا بیراه هم نگفته بود :D :P
[یادم رفت اسم مهدی رو بگم.. یعنی کلا بخش نامه ها نخوندم و همینطوری تو صحبت ها اشاره کردم به جریان]
بخش آخر
[کمی آهنگ]
اما بذارین توضیح بدیم که چه بخش های از آمریکا تعطیل شده.. خیلی بامزه است.. خلاصه اش شبیه همون جریان خلاصه ادیان است که هر چی خوبه ممنوعه (: اینجا هم هر چی چیز باحاله تعطیل شده. نیویورک تایمز آمار می ده.
واشنگنتن، ایالات متحده – نشانه دیگری از شکست سیاستهای اقتصادی در خیابانهای پایتخت به چشم می خورد. ارتشیان یونیفورم پوش هنوز اعلام حکومت نظامی نکردهاند ولی بازداری صرافیها از خرید اسکناسهای سبزرنگ نشانگر تغییری هستند که در راه است.
دوشنبه شب گذشته در میان هوای خنک پاییزی، رسانهها مجبور به اعلام این خبر شدند که دولت فدرال قادر به تامین هزینههای خود نبوده، تعطیل میشود؛ نمونهای آشکار از ناتوانی اقتصادی این جمهوری رو به زوال.
حاکمان چند شاخه این جمهوری در تنگنای تفاوتهای نظری در مورد شیوه اداره دولت، نتوانستند به توافقی اقتصادی در مورد بودجه برسند و سادهترین وظایف یک حکومت را معلق گذاشتند. هرچند که در گذشته نیز بارها این اتفاق تکرار شده بود اما مخالفان باراک اوباما و برنامه بلندپروازانهاش مبنی بر رساندن همه ساکنان این کشور به سطح استاندارد بهداشت بین المللی، تصمیم گرفتند تا بار دیگر رییس جمهور را وادار به کرنشی اجباری و کوتاه آمدن از برنامهاش بکنند.
اوباما که شش سال است سکان هدایت کشور را در دست دارد حالا در موقعیتی گیج کننده قرار گفته. او با وجود کنترل کامل بر سکان هدایت کشور و داشتن بازوهای اجرایی مانند سیستم شنود فوق پیشرفته ای که بسیاری از ساکنان کشور را زیر نظر دارد و امکان انجام عملیات نظامی در سراسر جهان و کشتن مخالفان در کشورهای مختلف با هواپیماهای کنترل شونده از راه دور، از چرخاندن چرخ ابتدایی ترین موسسات کشور مانند پارکهای ملی و موزهها نیز ناتوان شده.
رهبری این کمپین گسترده مقاومت در برابر رییس جمهور را سناتور تد کروز بر عهده دارد – فاندامنتالیستی جوان از منطقه تگزاس. کروز این مقام را با سخنرانی آزادی که به مدت ۲۱ ساعت در کنگره انجام داد کسب کرده. سخنرانیای که با اشارات به نقل قولهایی از فیلمهای علمی تخیلی و کتابهای کودکان اشارهای مستقیمی بود به شهامت و فداکاری یک رهبر در راه یک هدف. این حرکت توجه رسانهای عظیمی جلب کرد هرچند که بسیاری از مخاطبین رسانهها، متوجه هدف سیاسی او نبودند.
هرچند که اکثر ناظران، انتخابات اخیر ثروتمندترین کشور جهان که حالا به خاطر به پایان رسیدن پول دولت شات داون شده است را آزاد و منصفانه ارزیابی کردهاند، بحران فعلی این سوال را پیش آورده که آیا دولت صلاحیت و توان اداره این کشور ۳۰۰ میلیون را داراست یا خیر. این سوال با در نظر گرفتن زرادخانه کشتار جمعی ای که این کشور در جای جای جهان ایجاد کرده اهمیت بسیار بیشتری هم پیدا می کند.
خود آمریکاییها هم شروع کرده اند به پرسیدن سوالاتی سخت. برای مثال راننده تاکسی ای که خبرنگار ما را به فرودگاه میرساند حین رانندگی در روی اسفالتی که به خوبی مرمت نشده بود پرسید «آیا سیاستمدارها متوجه هستند که دارند با کشور و مردمش چکار می کنند؟»
موسیقی
اصولا این شماره درست شد به خاطر این موسیقی! لبخند بزنین با خانم گیتا و آهنگ الو الو الو الو.. خواهش می کنم الو! خواهش می کنم… سازش می کنم الو! سازش می کنم.
جای من چند وقت برگشتم خونه و دیدم برادر کوچکیم داره با هدفون روی گوشش پشت کامپیوتر خودارضایی می کنه! اومدم بیرون ولی بعدا بهش گفتم که خودارضایی طبیعی است و ببخشید که وارد اتاقت شدم ولی مساله اصلی این بود که نوع پورنش خیلی عجیب بود: [ادیت جادی: یک شکل خاص از فتیش اینجا بود که برای لینک ندادن به سایتهای سکسی، حذفش کردم]. من خودم ۲۵ سالمه و کمی از این مسایل اطلاعات دارم ولی این اولین باری که بود که با یه همچین چیزی روبرو میشدم!! تا حالا ندیده بودم! و صادقانه اینکه بشدت وحشت کرده بودم! وقتی کمی سایت رو زیر و رو کردم دیدم که این نوع از فتیش جنسی زیاد هم کم نیست و نمونه های دیگه ای هم ازش تو اینترنت پیدا کردم. مساله اینه که این شکل از فتیش هیچ ربطی به سکس نداشت و نگرانی من از اینه که اینجور فتیش ها جنبه سادیسم یا چیزی نداشته باشن و توی روحیه آینده برادرم چه تاثیری میتونه داشته باشه؟
خب باعث افتخاره که از من پرسیدی و برخوردت با برادر گرامی بسیار بسیار باعث افتخار تر. همونطور که گفتی خودارضایی یک حرکت کاملا طبیعی است و تقریبا همه انسانها انجامش میدن. بخصوص مردهای پونزده سال به بالا همه سراغش رفتن و میرن و در یک جامعه سالم هیچ نیازی نیست آدمها به خاطرش احساس گناه کنن. تنها مشکلی که خودارضایی ممکنه درست کنه اینه که به یک اعتیاد تبدیل بشه: چیزی که بقیه رفتارهای یک انسان رو تحت تاثیر قرار بده و مثلا به خاطر خودارضایی نتونی تو جامعه حاضر بشی یا به درس هات برسی یا … که خب در مورد من و تو و احتمالا برادرت صادق نیست.
برخوردت با خودارضایی کاملا معقول بوده؛ اما بحث دوم «موضوع خود ارضایی» است. اولین سوالی که مطرح می شه اینه که اصولا چیزی که برادرت داشته باهاش خودارضایی می کرده، سلیقه قوی، ریشهای، پایدار و تثبیت شده ای است؟ احتمالا خودت هم مثل اکثر آدم ها این تجربه رو داری که گاهی با چیزهای عجیبی که معمولا سلیقه اصلی ات نیست تحریک شده باشی. کاملا ممکنه یک نفر یک سکس کاملا معمولی و طبیعی رو داشته باشه اما گاهی تمایلاتش اونو به سمت چیزهای غیرمرسومتر ببره (چند وقت پیش نویسندهای در گاردین نوشته بود که چطور یک دارو باعث شده با نمونه عطر توی یک مجله خودارضایی کنه). بخصوص برای یک پسر شونزده ساله استفاده موردی از یک پورن خاص اصلا معنی اش این نیست که طرف در اکثر مواقع و برای همیشه اون سلیقه خاص رو داره و خواهد داشت. پس با یک نمونه نمی تونی بگی «فلانی فلان فتیش رو داره». این چیزها خیلی وقت ها از سر کنجکاوی است و تنوع و نه یک سلیقه دائمی و همیشگی. این نکته هم مهمه که ما باید تفاوت فانتزی و واقعیت رو بدونیم. کاملا ممکنه چیزی برای یک نفر فانتزی باشه ولی دنبال اجرای اون در دنیای واقعی نباشه. ما باید بتونیم این خط مرز رو بکشیم و بدونیم آیا چیزی برامون فانتزی است، فقط کنجکاوی است یا یک گرایش ریشهای. برای مثال می تونم بگم که مثلا رابطه با همجنس یا تبدیل شدن به جنس مخالف در سکس ممکنه برای یک نفر فقط یک کشش فکری باشه و مثلا باهاش خودارضایی کنه اما اصولا دردنیای واقعی به دنبال اجرای واقعی اش بر نیاد.
این رو گفتیم که دیدن یک چیز الزاما به معنی داشتن فتیش اون چیز نیست. اما حالا اگر یک فتیش کشش و علاقه دائمی و همیشگی باشه چی؟ یا حتی اگر یک سلیقه جدی باشه چطور؟ جواب ساده است: تا وقتی خطر نداره هیچچی! فتیش به چیزی می گیم که در دید عموم جنسی نبوده ولی برای یک آدم خاص جنبه جنسی پیدا کرده. مثلا نمونه مشهورش چرم و لاتکس است که ذاتا چیز جنسیای نیست ولی برای خیلی از آدمها تحریک جنسی به همراه داره. همینطوره پا و مثلا سیگار یا تو جامعه ما چادر. واقعیت اینه که هر نوع فتیش یک جور «انحراف از معیار آماری» است؛ درست مثل قد بلند بودن که انحراف از معیار جامعه است. فتیش چیزی است که اکثر آدم ها اونو ندارن چون اگر همه با همون تحریک می شدن اون چیز رو ذاتا یک چیز جنسی تعریف می کردیم (مثلا ما فتیش معمولی پستان نداریم چون همه قبول کردیم که پستان عضوی جنسی است) اما لازمه بدونیم که تقریبا هر چیزی که بتونی تصورش کنی حتما یک جایی فتیش یک گروهی از آدمها هست. این آدم ها صد سال قبل به هم وصل نبودن و در نتیجه وقتی مثلا مازوخ توی قرن نوزدهم کتاب یک حکایت گالیسی رو می نویسه یکهو گروه عظیمی کشف می کنن که لذت جنسی از آزار دیدن یک مریضی نیست که شخص اونها داشته باشه بلکه افراد زیادی همین گرایش رو دارن اسمش رو هم به افتخار اون آقا میذارن مازوخیسم. مدتی طول می کشه تا روان شناسی هم قبول کنه که این یک «بیماری» نیست و تا وقتی صدمه ای به کسی نزده و تا وقتی توی یک سکس سالم جواب می گیره، هیچ مشکلی نداره…. جلوتر به مفهوم سکس سالم خواهیم رسید.
همونطور که گفتم مرسومترین فتیشها چیزهایی مثل چرم یا پا هستن ولی طبق قانون ۳۴ اینترنت که می گه «اگر می تونینش تصورش کنین، پورنوگرافیاش هم درست شده» به تعداد آدمهای دنیا، فتیش هست. فتیشهایی مثل «ترکیدن بادکنک تو صورت یک دختر» تا «عطسه کردن» تا «له کردن مورچهها توسط یک دختر» تا «ترکوندن آدامس بادکنکی» و .. کلی کلی چیز دیگه. دلیل به وجود اومدن فتیش در یک نفر چندان شاخته شده نیست ولی نکته ای که الان روش تاکید هست اینه که چنین چیزی رو نمی شه سرکوب کرد یا محو کرد یا فراموش کرد. فتیشها باید شناخته بشه و بهشون احترام گذاشته بشه. اینجوری کنترل هم می شن. فرض کن یک نفر فتیش «تحقیر شدن» داشته باشه. این آدم اگر فتیشش رو بشناسه می تونه در یک رابطه سالم و معقول باهاش کنار بیاد ولی اگر سعی کنه سرکوبش کنه یا ازش خجالت بکشه یا یک عمر به لذت جنسیای که ازش خواهد برد نخواهد رسید یا اینکه در شرایط نامناسبی این رو ارضاء خواهد کرد و برداشت خودش از خودش دلچسب نخواهد شد- مثلا در شرایطی خطرناک یا در شرایطی که این فتیش از زندگی واقعی اش مستقل نیست و اگر جایی تحقیر بشه این توهم برای طرف به وجود بیاد که این آدم در دنیای واقعی هم مستحق تحقیره (در حالی که معمولا آدمهای متعادلتر با ذهنی سالمتر دنبال فتیشهای اینچنینی می رن).
بذار برای باز کردن بحث یک مثال دیگه بزنم. فتیشی هست تحت عنوان قلقلک دادن که اتفاقا – ملایمش – طرفدارهای زیادی هم داره. در این فتیش آدم از قلقلک دادن یا قلقلک داده شدن لذت می بره. بسیاری از زوجها به عنوان یک یک فورپلی (foreplay یا مغازله؟) از قلقلک دادن استفاده می کنن و از ترکیب بازخورد غیرارادی ولی در عین حال اجتماعی شده خندیدن همراه با احساس کنترل / عدم کنترلی که بهشون دست می ده لذت می برن. این ممکنه مرحله تحریک کننده یک سکس باشه یا اصولا کم کننده تنش بین دو بدن یا حتی یک فتیش مستقل که خودش برای یک نفر ارضا کننده بشه. آیا این بده؟ جواب بر می گرده به یک قاعده قدیمی:
سکس سالم سکسی است که حاوی سه عنصر باشه:
۱- اختیار: افراد با اختیار واردش شده باشن و اونو بخوان
۲- عقل: افراد مشارکت کننده در اون عاقل باشن و رفتارهای غیرعقلانی نکنن (مثلا کسی رو نکشن یا صدمه جدی به کسی نزنن)
۳- بلوغ: افراد در اون، بالغ باشن یعنی بیشتر از هجده سال داشته باشن.
می بینیم که نه فقط این فتیش مهربون و دوستانه بلکه حتی BDSM (بستن، سلطه، سادیسم، مازوخیزم) هم می تونه کاملا سالم و مورد تایید باشه. اینکه یک سکس خوبه یا نه کاملا وابسته به رعایت شروط بالا است. مشخصه که اگر یک کشش جنسی یکی از شروط بالا رو نقض کنه (مثلا انسان طرفدار تجاوز به معنی واقعی در دنیای واقعی باشه یا واقعا احساس کنه که ممکنه با یک بچه (زیر ۱۸ سال) سکس کنه) لازمه که به سراغ گرفتن کمک از یک حرفه ای بره و اتفاقا در اینصورت که باید بدونه که اگر گرایشی به چیزی داره که اصول سه گانه بالا رو نقض می کنن خطرناکترین کار اینه که تلاش کنه کلا جریان رو سرکوب کنه و اونو به لایههای پایین شخصیت پس برونه. در غیر اینصورت فتیش هر کس برای خودش محترمه و نه فقط خطری نداره که می تونه سکسی فان و جذاب رو هم در یک رابطه سالم تضمین کنه.
با همه این حرفها می رسیم به اینکه:
فتیشها انتخابی نیستن و در نتیجه ما باید بتونیم باهاشون رفتار مسالمت آمیز داشته باشیم – سرکوب اشتباهه
هر جور علاقه و کشش الزاما کشش و علاقه دائمی و ریشهای نیست. ممکنه کنجکاوی باشه یا فقط برای فانتزی
اگر چیزی زندگی عادی انسان رو مختل کنه و به روابط اجتماعی یا کار یا درسش صدمه بزنه اون چیز شکلی از اعتیاده و باید باهاش برخورد حرفه ای بشه. می خواد خود ارضایی باشه، سکس معمول باشه، سکس خاص باشه، اینترنت باشه، درس خوندن باشه، کافی شاپ رفتن باشه یا ورزش کردن یا هر چیز دیگه.
سکس سالم سکسی است که سه اصل مختار بودن، عاقل بودن و بالغ بودن رو داشته باشه و اگر کسی گرایش شدیدی داره به سکسی که سالم نیست، باید دنبال کمک حرفهای باشه
فتیشها بسیار مرسومتر از چیزی هستن که ما فکر می کنیم. اصل ۳۴ اینترنت می گه هر چیزی که فکرش رو بکنین، ازش پورنوگرافی هم درست شده. اگر فهرستی از فتیش ها بخونین یا حتی فتیش دوستان خیلی نزدیکتون رو بدونین احتمالا سورپریز خواهید شد
اگر فتیشی دارین سعی کنین باهاش عاقلانه برخورد کنین و اگر خطری برای کسی نداره ، آدم بالغی رو پیدا کنین که توی اون با شما جور باشه و دوست هم داشته باشه که با شما باشه و یک عمر از دنیا لذت ببرین
لبخند بزنین
برخوردت به نظرم عالی بوده. اگر تونستی با برادرت حرف بزنی بخشی از این حرفها رو با تغییراتی که فکر می کنی مفیده بهش بگو و بذار خودش رو آگاهانه کشف کنه و راهش رو بشناسه. دونستن فرق بین کنجکاوی و علاقه ریشه دار، فرق بین خواستن در فانتزی و خواستن در دنیای واقعی، و فرق بین سکس در پورن و سکس در دنیای واقعی به هر کسی کمک می کنه زندگی سالم و شادی داشته باشه.
دین اصولا یک چیز فراعقلی است. به قول با کلاسها امر قدسی. فراعقلی بودن اما قرار نیست با عقل تضاد داشته باشه. دین حوزههایی رو جواب می داد که علم ازشون عاجز بود ولی علم که کم کم پیش رفت، دینهایی که قدیمتر مرزبندی کرده بودن دچار مشکل شدن. مرزهای دین و علم به هم خورد و دین باید خودش رو با عقل هماهنگ می کرد. به عبارت دیگه در طول تاریخ که عقل پیشرفت کرده و در حوزههایی با دین در مورد موضوع مشترکی نظر دادن، دین همیشه یا از اول درست می گفته یا بعدا خودش رو منطبق کرده (مثلا در مورد چرخش زمین به دور خورشید، ناصحیح بودن برده داری و کنیز گرفتن اسرای جنگی و شیوه تولید جنین و …) یا سعی کرده مقاومت کنه که باعث محو اون دین شده (مثلا آساترو یا درویدیسم که عقیده شون نتونست در مقابل منطق و علمی که دین جدیدتری مدعی اش بود دوام بیاره و از کل اروپا محو شد).
پ.ن. یک دونه کامنت رو نگه داشتم. دو سه تا رو حذف کردم و الان هم کامنت های این مطلب رو می بندم چون اصولا دلیل اینکه مطلب رو نصفه نوشتم این بود که آزادی بیان نیست و اگر شرایطی بود که دوستان نظراتشون رو در کامنت ها اعلام کنن که خب لازم نبود مطلب نصفه باشه. اگر هم کسی فکر می کنه باید قهرمان بود و حرف ها رو زد بسیار استقبال می کنم به وبلاگ خودش سر بزنم. به امید روزی که نه گروهی معتقد باشه به اینکه باید دیگران رو به خاطر غذا خوردن (حالا غذای نامناسب یا ساعت نامناسب) شکنجه کنه و نه گروهی معتقد باشه هیچ کس حق نداره نظری مستقل از اونها داشته باشه.
آنها در این پروژه از زنانی که 21 سال یا بیشتر سن داشتند، به صورت برهنه، عکاسی کردند. زنان در این عکسها، انسانهای معمولیای هستند مانند هر کدام از ما. آنها سوپر استارهای فیلمهای پورن، مدلهای حرفهای عکاسی و زنان شایسته شهرها و کشورها نیستند. آنها مردمی عادی هستند که زیبایی بدنشان وسیلهای برای امرار معاششان نیست.
بلوم در هنگام عکاسی از این زنان، آنها را گریم نمیکند و یا آنها را در فیگور خاصی قرار نمیدهد. او وارد خانه آنها میشود، از سوژههای عکاسی میخواهد که لباسهایشان را درآورده و از آنها عکس میگیرد.
مت و کیتی به ما یادآوری میکنند که هر کدام از ما، با بدنهای خاصِ خود ما، زیبا هستیم و زیبایی تنها آن چیزی نیست که شرکتهای بزرگ مد، فیلمهای پورن و مسابقات زنان شایسته به ما نشان میدهند.
همه ما زیبا هستیم. :)
معلومه که من تشویقتون نمی تونم برین به اون سایت. من رفتم و به نظرم بسیار زیبا بود ولی هر کس بنا به سلایق، اعتقادات و شناختش از خودش تصمیم می گیره بره یا نه. بدون شک سایت حاوی تصاویری از زنهای برهنه است اما نه به شکلی که توی پورن تصویر میشن. زنهای واقعی با بدنهای واقعی با نگاههای واقعی. متنوع و دوست داشتنی. محترم و اغواگر. انگیزه هم یادآوری زیبایی به ما است و فاصله عجیبش با چیزهایی که توی پورن و هالیوود کم کم دارن به شکل موجودات فضایی در می یان از بس که از معیارهای متوسط انسان دور شدن.
جادی خوندن جامعهشناسی حافظه خوبی میخواد؟ منظورم اینه همهش حفظیه؟ چند وقتی هست که علاقه به علوم انسانی پیدا کردم، یه چیزی میخوام که بگرده تو جامعه و مشکلاتش رو بولد کنه و ریشهیابی کنه و براش راهکار ارائه بده، آیا جامعهشناسی همینه؟
جواب
خب به شکل معقولی از اونجایی که من موفق شدم این رشته رو بخونم باید بگیم که حافظه خوبی نمی خواد. یعنی بهتر بگم، حافظه خوب کلید جامعه شناسی نیست. جامعه شناسی از نظر من دقیقا مثل شیمی، دینی، مکانیک، ادبیات و .. بود و فرق خاصی نداشت. این چیزها رو می شه حفظ کرد و می شه فهمید. مثلا من تا آخرش هم مثلثات رو درست یاد نگرفتم – چون از نظر من حافظه خوبی می خواست. یعنی هیچ وقت نتونستم جدول سینوس کسینوس رو حفظ بشم. همین اتفاق برام با شیمی افتاد. چون هیچ وقت جدول تناوبی رو حفظ نکردم، هیچ وقت هم نتونستم تو شیمی موفق باشم. کل شانسم در مورد شیمی این بود که یک جامدادی پارچه ای داشتم که توی لایه داخلی اش جدول تناوبی رو نوشته بودم و توی کنکور هم برای رشته برق؛ ضریب شیمی یک بود. اصلا به همین دلیل بود که برق رو رشته اول زدم.
یادداشت جانبی اگر دارین چیزی رو حفظ می کنین؛ یعنی یا دارین راه رو اشتباه می رین یا توی شرایط بدی گیر کردین. هیچ علمی منطقا نباید نیاز به حفظ کردن چیزی داشته باشه مگر اینکه شما یا کسی دیگه دنبال این باشه که آدمها بدون صرف کافی برای فهمیدن چیزی، فقط بتونن به چند سوال سطحی در اون مورد جواب بدن
ولی اینها رو به یک شیمیدان یا ریاضیدان بگین و دعواتون می کنه. شیمیدانها و ریاضیدانها جدول تناوبی و سینوس کسینوس اعداد رو حفظ نمی کنن بلکه یاد می گیرن.
خاطره مرتبطم از ادبیات است. بچهها همیشه شاکی بودن که معلم ادبیات ما که من واقعا دوستش داشتم، به جای درک معنی که توش قرار بود ما یک شعر رو بفهمیم و معنیاش رو بنویسیم، حفظ معنی امتحان می گیره که یعنی باید درست همونی که خودش سر کلاس گفته رو بنویسیم. راستش من همیشه مخالف بودم چون حتی معنی شعرهایی که سر کلاس می گفت رو حفظ نمی کردم. من شعر و ادبیات دوست داشتم و معنی تمام شعرهای کتاب رو می دونستم و راحت با زبون خودم می نوشتم شعر چی می گه و همیشه هم نمره کامل می گرفتم و بعد بحثم میشد با بچههایی که به خاطر جا انداختن یک کلمه توی معنیای که استاد کرده، نمره نمی گرفتن.
تفاوت رو میبینین؟ وقتی چیزی رو بفهمین، سطحی که باید حفظش کنین بسیار بسیار کمه. در مقابل اگر چیزی رو نفهمین می تونین با حفظ کردن همهاش، از تیپ امتحانهای دبیرستان و تا حدی لیسانس و این روزها تا حدی فوق لیسانس زنده و حتی موفق بیرون بیاین.
جامعه شناسی هم همینه. حفظی نیست. هرچند که یک نفر می تونه کلش رو حفظ کنه و به اکثر سوالات جواب بده. مثلا وقتی می گیم «مارکس چپ بود» شما می تونین حفظ کنین که یک آدمی بوده که اسمش مارکس بوده که چپ بوده ولی اگر یک کتاب از مارکس خونده باشین یا نظریه مارکس رو خونده باشین دیگه نیازی به حفظ کردن این نیست. درست مثل اینکه شما خواننده وبلاگ من باشین و بعد با گزاره «جادی لینوکس و آزادی دوست داره» مواجه بشین. این گزاره برای شما «حفظ کردنی» نیست ولی اگر کسی فقط بخواد تست «شناسایی وبلاگنویسهای ایرانی» رو بگذرونه، خب معلومه که باید اینو حفظ کنه.
برای اختتام بحث به این نمودار نگاه کنین که توش می گه میزان حفظیات شما نسبت به دوره ای که توش هستین، چطوری احتمال موفقیت شما رو در هر سطح پیش بینی می کنه. اینجا منظور از سطح مثلا از دبستان است که قرار بود تعداد استانهای ایران رو حفظ باشیم تا دوره فوق لیسانس.
معلومه که خیلی دقیق نیست ولی یک منظور مهم رو می رسونه: اگر سطح بحث بالا بره، حفظ کردن در علومی مثل جامعه شناسی هیچ ارزشی نداره. در یک امتحان پیشرفته جامعه شناسی که ممکنه بپرسه «انتخاب شدن روحانی رو با دیدگاه فوکویاما بررسی کنید» عملا هیچ حفظیاتی به کار نمی یاد و شما باید بدونین که فوکویاما دقیقا چی می گه و نظرش چیه و چطوری می شه پیوندش داد به یک پدیده بیرونی معاصر همین حوالی؛ هرچند که هنوزم معلومه که نوشتن یک نقل قول از حفظ یا اشاره دقیق به اسم مقاله یا کتاب می تونه کلی نمره شما رو بالا ببره.
خلاصه؟ جامعه شناسی هم مثل هر چیز دیگه وابسته است به سطحی از حفظیات است ولی بدون هیچ حفظ کردنی می شه توش چیزها رو فهمید، یاد گرفت و موفق شد. در ضمن هر چقدر توی یک چیز پیشرفت کنین، نیازتون به حفظ کردن در مورد اون چیز کمتر می شه و شروع می کنید به حفظ چیزها. ممکنه فرمول «میزانی که یک جسم از فلان زاویه در مایعی شفاف با فلان ضریب شکست بالاتر به نظر می رسه» به نظر من حفظی باشه ولی مطمئنا یکی هست که این فرمول رو می فهمه و نمود ریاضیاش براش تفاوت خاصی با اون جمله فارسی که من نوشتم نداره.
بخش دوم جا موند!
آقایون و خانم ها! بخش دومی هم داشت این سوال… جوابش رو خلاصه می کنم. سوال اینه که «آیا جامعه شناسی رشته ای است برای بولد کردن، ریشه یابی و راه کار مشکلات اجتماعی؟»
سوال سختیه. خب بخش بزرگی از بولد کردن رو روزنامه نگارها انجام می دن ولی دید جامعه شناسی براشون مهمه. البته بسیاری جامعه شناس ها فعالهای اجتماعی مهمی هم بودن – از مارکس تا ادوارد سعید ولی به نظر من اینها دو بخش مستقل هستن و چون یکی جامعه شناس می شه، الزاما فعال اجتماعی یا اکتیویست یا خبرنگار مداخله گر و … نیست. اما در مورد ریشه یابی و راهکار کاملا درسته. البته بازم بحث دیدگاه ها است. مثلا ممکنه یک گروه مدعی باشن که کار جامعه شناس شناختن است و نه «حل» یا اصلا بگن «حل» ممکن نیست یا اگر هم باشه نباید انجام بشه توسط یک جامعهشناس. بعضیها هم برعکس هستن و می گن جامعه شناسها و فیلسوفها به اندازه کافی جهان رو تفسیر کردن؛ حالا وقت تغییر جهانه! و خب فراموش نکن که این علم کلا حدود دویست سال قدمت داره در نتیجه – حتی اگر روزی ممکن بشه – انتظار نداریم که مثل یک فیزیکدان که می تونه چرخ بسازه، یک جامعه شناس بتونه کلا مشکل یک جامعه رو تشخیص بده و حل هم بکنه. راه زیادی باقیه ولی حداقلش اینه که بگم «حفظی نیست!»
کسی که لو داد دولت آمریکا در یک پروسه شبه-قانونی ولی مخالف با متممهای قانون اساسی، حقوق بشر، عقل سلیم و در حرکتی دیکتاتور مابانه و به بهانه مبارزه با تروریسم داره سعی می کنه کل کشور رو شنود کنه.
این هم بردلی منینگ است:
کسی که وقتی به اسنادی دسترسی پیدا کرد که نشون یم داد سیاست خارجی کشور آمریکا داره مسیری اشتباه رو می ره، کل اطلاعاتی که داشت رو به سایت ویکی لیکس داد تا منتشر بشن و جلوی این مسیر گرفته بشه.
هر دوی این آدمها جایی زندگی می کردن که خیلی از ما آرزومونه بریم اونجا و براش لاتاری پر می کنیم و به خاطرش درس می خونیم و هر دو خودشون عضو دولت / حکومتی بودن و هر دو کلی چیز دیگه ولی وقتی می بینن راهی که دارن می رن اشتباهه از همه زندگی می گذرن و با قویترین کشور جهان در می افتن و حرفشون رو می زنن و با هزار تا انگ خیانت و غیره، حاضر می شن زندگیشون از هم بپاشه ولی چیزی که خلاف اخلاقه و خلاف انسانیت و به تباهی برنده کل یک جامعه، افشا بشه.
تمام.
پی.نوشت: این مطلب نیازی به بخش چرا «ما ، ما می شیم» نداره. درسته که در کشوری مثل آمریکا به خاطر آزادی بیان چنین امکانی توش فراهمه و حضور قوی و مستقل توش امری بسیار پایه ای است و قانون اساسی مثل آدم دارن ولی کماکان این بخش از استدلال که چرا اونا اونا هستن و ما ما، سر جاشه. مطمئنا این تنها علت نیست ولی بی تاثیر هم نیست.