پیروزی مطلق لینوکس در دنیای سوپرکامپیوترها

امسال هم فهرست ۵۰۰ سوپرکامپیوتر سریع جهان اعلام شد و لینوکس که همیشه پیشتاز بوده، نه فقط به پیشتازی ادامه داد که بقیه رو هم کنار زد.

در این فهرست لینوکس ۴۵۷ کامپیوتر از ۵۰۰ کامپیوتر برتر جهان رو راه می‌ندازه که می‌شه ۹۱.۴٪. رتبه بعدی سیستم‌عامل در دست یونیکس است با ۳۰ کامپیوتر و ۶٪ و بعد سیستم‌عامل‌های ترکیبی (۲.۲٪) و در انتهای جدول سیستم‌عامل هم ویندوز مایکروسافت رو می‌بینیم که فقط یک کامپیوتر از ۵۰۰ سوپر کامپیوتر برتر جهان ازش استفاده می‌کنه.

نگاهی کمی عمیق‌تر به ۹۱.۴٪ لینوکسی‌ها بهمون نشون می‌ده که ۴۱۴ کامپیوتر در این مجموعه توزیع‌های شخصی شده هستن و بعدش توزیع لینوکس AIX آی بی ام ایستاده و بعدش هم انواع لینوکس‌های مبتنی بر زوزه یا ردهت.

تصویر بالای متن، سریعترین سوپرکامپیوتر جهان یعنی K computer, SPARC64 VIIIfx 2.0GHz ژاپنی است با سیستم عامل لینوکس، ۷۰۵۰۲۴ هسته و مصرف ۱۲ مگاوات برق و ۱۴۱۰۰۴۸ گیگا حافظه!

مایکروسافت در جمع اخلاقی‌ترین شرکت‌ها

موسسه Ethisphere هر سال فهرستی منتشر می کنه از اخلاقی‌ترین شرکت‌های جهان. هر شرکتی که احساس می‌کنه اخلاقی است می‌تونه خودش رو کاندیدای این فهرست کنه و بعد از بررسی‌هایی که به عمل می‌یاد ممکنه اسمش در این فهرست قرار بگیره.

امسال تقریبا ۳۰۰۰ شرکت کاندیدا شدن و از بینشون ۱۱۰ شرکت بدون ترتیب تحت عنوان شرکت‌های اخلاقی سال ۲۰۱۱ معرفی شدن.

در فهرست امسال ۴۲ شرکت غیرآمریکایی حضور دارن (که شش تاشون از ژاپن اومدن). اسم‌های آشنا برای من عبارت هستن از اکسنچر، آدیداس، ادابی، بست بای، کاترپیلار، سیسکو، فورد، گپ، جنرال الکتریک، هنکل، جونیپر، مایکروسافت، پپسی، تی موبایل، تگزاس اینسترومنتس، زیراکس و e‌Bay.

بله همین مایکروسافت که صاحب ویندوز است (: پدر کشتگی که نداریم. واقعا هم شرکت خوبیه. شاید براتون جالب باشه که اپل جزو شرکت‌های بد که حقوق کم می دن و اینجور چیزها طبقه بندی می شه ولی مایکروسافت در فهرست صد و ده شرکت اخلاقی جهان. اما خب کیفیت محصول ربط چندانی به اخلاقی بودن شرکت نداره (: بگذریم…

فهرست ۱۱۰ شرکت اخلاقی سال ۲۰۱۱

در باب اسکرین شات

گذاشتن اسکرین شات، یک عادت قدیمی لینوکسی‌ها است. آدم‌ها با ظاهر کامپیوترشون ور می‌رن و وقتی به نظرشون می‌رسه که نتیجه نهایی ارزش به اشتراک گذاشتن داره، اونو شیر می‌کنن. این یکی از زیبایی‌های لینوکس است.

برام جالبه که ویندوزی‌ها هم جدیدا زیاد سراغ اینکار می‌یان و اسکرین شاتهاشون رو با هم شیر می‌کنن. چیزی که برام جالبه اینه که تنوع در اون دنیا چقدر کمه. نیازی به گفتن نیست که هر کس حق داره اسکرین شات بگیره، خوشحال باشه و شیرش کنه و من هم با علاقه می‌بینم ولی همیشه این سوال برام پیش می‌یاد که وقتی ویندوز یک محیط بسته داره با یک میزکار ثابت، چرا به جای شیر کردن اسکرین شات، فقط بک گراوند رو شیر نمی‌کنن؟‌ به این سه تا نمونه نگاه کنید:

و اسکرین شات آرزو

و اسکرین شات مریم

(: خب فرق اینها با هم چیه؟ ماکزیمم چند تا ویجت در کنار صفحه که اونهم همیشه استاندارد است. اسکرین شات های بالا جالب هستن و دیدنی ولی از نظر فنی چیزی توشون متفاوت نیست. حالا به دنیای آزاد نگاه کنید که هر کس توش حق داره سیستم رو جوری درست کنه که خوشش می‌یاد. حتی اگر اینکار زشت‌ترش کنه. در عین حال اینجا حق انتخاب هم هست. حداقل سه میزکار مشهور داریم و تعداد خیلی زیادی محیط های کاری متنوع. بذارین چند تا مثال براتون بیارم:

این مال خوم است. محیط کی دی ای با پنجره‌های شفاف و یک باکس برای نشون دادن فایل‌های روی دسکتاپ.

همون رو یک دوست دیگه (روشا؟) بر خلاف من، تیره کرده و استیکی نوت‌هاش رو هم بهش اضافه کرده.

اما محیط کی دی ای فقط یکی از محیط ها است. مثلا ممکنه من از گنوم استفاده کنم و محیط کارم چیزی شبیه به این باشه:

یا با حذف کردن پنل‌های استاندارد گنوم و نصب آوانت به جاش، به چیزی مثل این برسم:

و البته می‌تونم آوانت رو بالا ببرم و یک داک کوچیک در سمت راست بالا بذارم که پنجره‌ها بتونن برن زیرش و به شکلی شبیه به لینوکس آریوس برسم:

و البته حتی اگر بخوام توی گنوم بمونم ولی تنوع داشته باشم ممکنه برم سراغ گنوم-شل و مثلا میز کارم بشه:

یا مثل الان که پشت یک لپ تا حافظه کم هستم از محیط کم وزن ال ایکس دی ای استفاده کنم:

دقت کنین که در همه این اسکرین شات‌ها، نه فقط رنگ و بک گراوند که ساختار پنل‌ها و دگمه‌های پنجره‌ها و منوها هم با هم تفاوت دارن. مثلا نگاه کنین به این میزکار از زینب که بهش می‌گیم نتبوک ریمیکس:

البته بازم می‌گم که هر کس حق داره اسکرین شات بذاره و من هم با علاقه نگاه می‌کنم ولی خیلی خوبه اگر اسکرین شات ما، چیزی بیشتر از بک گراوند باشه… راستی برای حسن ختام هم یک اسکرین شات می‌ذارم از آوسام. واقعا ممکنه یک نفر هم باشه که نخواد پنجره‌ها روی همدیگه رو بگیرن یا فضای صفحه رو با خالی گذاشتنش خالی بذارن. چنین کسی از آوسام استفاده می‌کنه که خود به خود پنجره‌ها رو در بهینه‌ترین حالت تنظیم می‌کنه:

سورس کسپراسکای کسپرسکی ۲۰۰۹ روی اینترنت

هاهاهووهه… ظاهرا سورس برنامه کسپراسکای کسپرسکی ۲۰۰۹ به اینترنت راه پیدا کرده. دارک کودر از سایت آن‌ریموت می‌گه که به کد نگاهی کرده و کد به نظر معتبر می‌رسه. برای کمپایلش ویژوال استودیو سی پلاس پلاس ۲۰۰۸ بهترین گزینه است.

کل سورس تقریبا ۱ گیگابایت است و بدون شک نگاه کردن بهش برای خیلی‌ها جالب. سورس زیپ شده تقریبا ۳۰۰ مگ. سورس کسپراسکای کسپرسکی رو دانلود کنین و خوش بگذرونین.

توضیح: لینک به سورس رو برداشته ام چون اون لینک دیگه کار نمی کرد. اگر کسی واقعا علاقمنده، خودش می تونه لینک رو پیدا کنه

یونیکس ناول در چنگال مایکروسافت

مثل اینکه خبرهای تکان دهنده تمام شدنی نیستند. هفته‌ای که گذشت هم یک شوک داشت: خریده شدن ناول توسط شرکت نسبتا گم نام اتچمیت. بیانیه مطبوعاتی شرکت ناول در این مورد می‌گوید که هر سهم این شرکت، به مبلغ شش دلار و ده سنت توسط اتچمنت خریده خواهد شد، آنهم نقد که می‌کند به عبارت ۲.۲ میلیارد دلار. این بیانیه ادامه می‌دهد که در یک معامله همزمان، دارایی‌های معنوی شرکت ناول، به قیمت ۴۵۰ میلیون دلار به شرکتی به نام سی.پی.تی.ان. هولدینگ فروخته خواهد شد. شاید این اسم هم برای همه ما ناآشنا باشد اما اسم شرکت مادر سی.پی.تن.ان. هولدینگ، احتمالا برای هر کسی که در دنیا سواد خواندن و نوشتن داشته باشد آشنا است: مایکروسافت.

خبرها تا اینجا خیلی شوک آور نیست اما اگر به سال ۱۹۹۳ برگردیم و یادمان بیاید که ناول برای تبدیل شدن به یک غول و رقابت با مایکروسافت چطور مشغول خرید همه رقبا بود، تحلیل پیچیده‌تر می‌شود. در آن سال‌ها، ناول اول دی. آر. داس را خریده بود که اصلی‌ترین رقیب مهمترین محصول مایکروسافت بود. بعد ناول کوادرو پرو و وردپرفکت را از بورلند خرید و بعد یونیکس سیستم را از ای.تی. اند تی.
این خرید آخر، ناول را وارد بازی‌های یونیکس و لینوکس کرد و این شرکت تا همین هفته قبل، دارنده رسمی میراث یونیکس سیستم ای.تی. اند تی. بود و حالا اعلام کرده است که دارایی‌های معنوی خود را با قیمتی نزدیک به نیم میلیون میلیارد دلار به یک شرکت تابعه مایکروسافت فروخته.

هنوز هیچ کس نمی‌داند آیا یونیکس هم جزو چیزهایی است که مایکروسافت خریده یا نه و مثل همیشه، از طرف این شرکت هم بیانیه‌ای در این مورد صادر نشده. بعضی‌ها از فروپاشی نهایی می‌نویسند و اینکه مایکروسافت با داشتن مالکیت معنوی یونیکس ناول، خواهد توانست همه رقبای دیگر را از میدان به در کند. بعضی‌ها هم مخالف هستند و اصولا استدلال می‌کنند که چیزی مثل مالکیت معنوی بر یونیکس سیستم را نمی‌شود اینقدر ارزان به کسی مثل مایکروسافت فروخت و بدون شک مالکیت معنوی یونیکس از موضوع معامله مستثنی بوده است. به هرحال هر کدام از اینها که درست باشد، حرف اصلی این است که لینوکس هیچ ربطی به یونیکس ندارند و دنیای گنو/لینوکس نباید هیچ تهدید جدیدی احساس کند.

بحث اینکه آیا لینوکس از نظر کد وامدار یونیکس است یا نه بارها و بارها مطرح شده و تا به حال هم همیشه دعوا به نفع لینوکس پایان یافته. هر دوی این سیستم‌ها مبتی بر اندیشه و فلسفه پوزیکس هستند ولی از نظر پیاده سازی، مستقل از هم پیش رفته‌اند و به همین دلیل، برای لینوکسی‌ها فرقی نمی‌کند که چه کسی مالکیت معنوی یونیکس را داشته باشد. به احتمال زیاد شرکت‌های ارائه دهنده یونیکس دیگر مانند اچ پی و اوراکل (سان سابق) باید نگران بعضی دعواهای احتمالی باشند ولی حداقل از این نظر، خطری ما را تهدید نمی‌کند.

با این معامله، ممکن است سرنوشت توزیع قرص و محکم زوزه و فرزند محبوبش یعنی اوپن زوزه شدیدا دستخوش تغییر بشود اما امکان ندارد جامعه گنو/لینوکس در این مورد با خطری جدی مواجه باشد.

معرفی کتاب: میکروسرف‌ها

خوندن مایکروسرف‌ها یا Microserfs با ISBN 0-06-039148-0 رو تازه تموم کردم. به شکل epub با نرم‌افزار کتابخونی Stanza که روی آی.پاد.تاچ و خیلی دستگاه‌های دیگه اجرا می‌شه. من نسخه دزدی رو خوندم و منطقا شیر کردنش از طریق وبلاگ کار بدتری است از دزدی فردیش. این کتاب سال ۱۹۹۵ منتشر شده و این تنها نکته بدش است: قدیمی بودن. اسمش اولین نکته جذابش برای من بود: مایکروساف+سرف‌ها. سرف به کسانی می‌گفتن که در دوران فئودالی زمین نداشتن و مجبور بودن روی زمین فئودال‌ها کار و زندگی کنن بدون اینکه عملا صاحب چیزی باشن.

نویسنده کتاب دوگلاس کاپلند است و عنوان این کتاب کافی برای دانلود کردن همه کتاب‌هاش. کتاب به شکل خاطرات روزانه‌ای نوشته شده که روی یک مک‌بوک تایپ می‌شوند. توش اسمایلی هست و کاراکترهای دیگه کامپیوتری و گاهی فقط کدهای صفر و یک و این برای سال ۱۹۹۴ یک انقلاب بوده و احتمالا پیشتاز وبلاگنویسی. کتاب از شرکت مایکروسافت شروع می‌شه و برنامه‌نویس‌هایی که در مایکروسافت کار می‌کنند و در یک «خانه گیکی» زندگی (یک دست مرتب به افتخار ایریکس که تازه با دو تا لینوکسی دیگه، Geek Houseش رو افتتاح کرده). مایکل (راوی اصلی خاطرات) به همراه دوستانش در ردموند که مقر اصلی مایکروسافت است مثل یک سرف خوب، زندگی شان را فدای شرکت و فئودال (بیل گیتس) کرده‌اند و دلخوشند به گرفتن جایزه «تحویل به موقع کد» و پاکت‌هایی که گاهی برایشان فرستاده می‌شود و تویش بخشی از سهام مایکروسافت به نام‌شان شده و باعث می‌شود هر روز وضعیت بازار بورس را برای دیدن قیمت‌ها چک کنند.

کاپلند در مصاحبه با تایمز می‌گوید که در حال حاضر ۹۰٪ مردم آمریکا به شکل مستقیم با یک کامپیوتر کار می‌کنند و این یعنی روزی بیش از یک میلیارد نفر-ساعت کار در دفترها و ادارات کامپیوتری و اظهار تعجب می‌کند از اینکه کمتر کتابی در مورد محیط کار دفتری نوشته شده. حالا او نیمه اول کتاب را در این مورد نوشته: مردمی که در مایکروسافت کار می‌کنند.

نیمه دوم برمی‌گردد به این آدم‌ها که از شرکت مادر جدا می‌شوند و شرکت کوچک خودشان را تشکیل می‌دهند تا محصولی به نام !Oop بنویسند که یک جور زبان برنامه‌نویسی شیئ‌گرا است برای ساختن مدلها و ترکیب کردن آن‌ها با هم؛ چیزی شبیه لگو در دنیای کامپیوتر.

کتاب فوق‌العاده نیست. از نظر من روند داستانی مشکل دارد و خیلی چیزها ناتمام ول می‌شود تا ماجرای دراماتیک جدید شروع شود (مثلا ماجرای بیماری یک نفر و عشق یک نفر دیگر و همجنسگرایی یکی دیگر) و اینها سریعا از شاخه‌های فرعی داستان به شاخه اصلی تبدیل می‌شوند. ابتکارهایی مثل نوشتن کلماتی که از ذهن مایکل می‌گذرند هم به نظر من که چندان با معنی نیامد. اما کماکان کتاب به خاطر بحث‌هایی که در مورد کارکرد داخلی مایکروسافت و در نیمه دوم سیلیکون ولی دارد جذاب است. مثلا جلساتی هست که وقتی دارید در شرکت کوچکتان برنامه می‌نویسید می‌توانید در آن‌ها شرکت کنید و توضیح بدهید که مشغول چکاری هستید و سرمایه‌گذارها اگر احساس کنند کار شما ارزش دارد دعوتتان می‌کنند برای توضیح کاملتر در مورد کارتان و بعد یک جلسه دیگر برای بررسی فنی کار و در نهایت ممکن است برای ادامه کار یا پخش محصول شما سرمایه‌گذاری کنند.

همانطور که گفتم مشکل اصلی کتاب قدیمی بودنش است. در زمان نگارش کتاب مایکروسافت حتی به ویندوز ۹۵ هم نرسیده بود و اینترنت هم هنوز دنیا را تسخیر نکرده بود و خواندن یک کتاب کامپیوتری بدون اینترنت کمی عجیب است. کتاب جدیدتر کاپلند «جی.پاد» است. من نخوانده‌ام و پیدایش هم نکرده‌ام و احتمالا در آینده نزدیک هم نخواهم خواند ولی به هرحال آشنایی با کاپلند جالب بود.

لینوکس در هفته پنجاه و یکم

  • استفاده از اینترنت توسط مودم، جزو کارهای دوست نداشتنی توی لینوکسه. دلیلش هم ساده است: مودم در دنیا در حال انقراضه و کسی دیگه براش برنامه نمی‌نویسه. نتیجه؟ راهنمای خوب سعید درباره نحوه وصل شدن به اینترنت با مودم، برای خیلی ها مفید خواهد بود.
  • این خبر هم بزرگه: شاتلورث از مدیرعاملی شرکت کانونیکال استعفا داد! البته برای میلیاردری مثل اون، اصلا بعید نبود. چنین آدم اهل تجربه‌ای، بعید بود اینهمه وقت روی یک «شغل» بایسته.
  • و کددزدی های مایکروسافت هم ادامه داره.. بعد از لو رفتن دزدی چند وقت قبل که باعث شد مایکروسافت وب سایت مربوط به برنامه نوشتن ایزو روی یو اس بی اش رو پایین بیاره و چند روز بعد ابزار رو – که حاوی کد جی پی ال بود – اینبار تحت لیسانس جی پی ال منتشر کنه، حالا هم مشخص شده که بخشی از کد جوکو که ابزارمیکروبلاگینگ مایکروسافت چین است، از برنامه تجاری و بسته شرکت پلارک سرقت شده. مایکروسافت رسما به مساله اشاره کرده، کد رو از اینترنت برداشته و کرده و گفته قضیه رو بررسی می‌کنه.
  • و من هم به خاطر نفوذ بیشتر و بیشتر مایکروسافتی ها در اوبونتو جایگزین کردن گیمپ با نرم‌افزارهای مبتنی بر مونو، سوییچ کرده‌ام به یک دیستروی دیگه: سابایون (: در این مورد بعدا بیشتر می نویسم.
  • خبر نیست ولی نکته: می ‌دونستین اگر توی دولفین (فایل منیجر کی دی ای) کلید f3 رو بزنین، صفحه به دو قسمت تقسیم می‌شه تا راحت فایل کپی کنین و اینجور چیزها؟ من این رو می‌دونستم ولی تا همین لحظه نمی‌دونستم که اگر f4 بزنم می‌تونم در دایرکتوری‌ای که هستم، خط فرمان داشته باشم. این عالیه.
  • حالا که خبر رو کردیم نکته، این رو هم بگم که در بخش تنظیم زبان کی.دی.ای. می‌تونین کیبرد رو هم انتخاب کنین! نخندین! کلی فرق داره من کیبردم رو «معمولی ۱۰۴ کلید» بذارم یا «لپ تاپ آی بی ام تینک پد تی ۶۱».
  • و در نهایت… لینوکس تودی، یک پیشنهاد خوب داره: یک کامنت، یک پست یا یک ایمیل برای تشکر از پروژه‌های بازمتنی که استفاده می‌کنید. از دوستان نام ببرید و بگید که چقدر استفاده از این نرم افزارها براتون ارزشمنده. انتقاد رو همیشه می‌نویسیم ولی تشکر رو معمولا نه (: همین الان به سهم کوچیک خودمون پروژه‌های خوبی که استفاده می‌کنیم رو دلگرم کنیم. مال من می‌رسه به چغوک، بلاگیلو و Zim.