مشخصات کتاب (به نقل از مترجم)
نام کتاب: ناهار در کافه گوتم
نویسنده: استیون کینگ
مترجم: ماندانا قهرمانلو
ویراستار: حمید خادمی
چاپ اول: بهار ۸۳
آی اس بی ان: ۹۶۴۷۳۸۰۲۶۷
نشر مس
همکارم داشت میرفت کتابفروشی و ازش خواستم ترجمه کتاب Cell (نوشته استفان کینگ) رو برام بخره. کتاب رو به انگلیسی خونده بودم و علاقمند بودم ببینم مترجم چیکار کرده. کتاب هنوز به بازار نیومده و به جاش، کتاب «ناهار در کافه گوتم» از همون نویسنده رو خریده بود.
کتابی به این اسم در اینترنت وجود نداشت و کاشف به عمل اومد که این یک داستان کوتاه از کتاب «شش داستان کوتاه» است که در ایران به عنوان یک کتاب مستقل چاپ شده (برای سود بیشتر و سریعتر؟).
کتاب با متن انگلیسیای که من دارم تفاوتهای جدی داره. خیلی جاها کلمات، جملات و حتی پاراگرافها غیب شدن. تا جایی که من کاملا شک دارم که متن انگلیسیای غیر از متنی که من در اختیار دارم وجود داشته باشه که مترجم از اون استفاده کرده. در نتیجه سراغ این بخش نمیریم و فقط در دو سطح بحث میکنم: خیلی کلنگر و خیلی جزء نگر.
اگر خیلی کلنگر نگاه کنیم، ترجمه بده. کاملا از روح یک داستان ترسناک به دوره و اصلا تعلیق و فشار ذهنیای که توی داستان اصلی هست رو منتقل نمیکنه. در داستان اصلی، دوری از نیکوتین و عشق به موازات هم به سمت تخریب یک آدم پیش میرن و این به ناگهان با اتفاقات عجیبی که توی یک کافه میافته تکمیل میشه. ترجمه این حس رو منتقل نمیکنه. در واقع بخشی از تلاش خواننده باید صرف تمرکز روی جملات و درک معنی اونها بشه و این جلوی غرق شدن در متن رو میگیره. با دوست دیگهای که این رمان رو خونده بود و میگفت «که چی؟» صحبت میکردم. توافق داشتیم که نوشتههای کینگ معمولا «محتوای» عظیمی ندارن بلکه زیباییشون در توانایی قلم کینگ است. استفن کینگ مثل یک ماشین نویسندگی می مونه که کافیه توش یک موضوع متوسط بذارین تا بهتون یک داستان ترسناک تحویل بده. ترجمه بد، این خصوصیت رو از این داستان کوتاه گرفته و وقتی در یک داستان ژانر وحشت غرق نشین، لذتی از اون نخواهید برد.
برای نشون دادن منظورم بذارین یک مثال بزنم. مثلا در ترجمه میخونید:
هامبولت گفت «مرتیکه احمق خرفت! این طرف را نگاه کن!» و سپس رو به روی او قرار گرفت. سرپیشخدمت دست چپیش را از پشت بدن خود بیرون آورد. بزرگترین چاقوی قصابیای را که در طول تمام عمرم دیدهام در دست داشت. چاقویی بود حدودا به درازای دو فوت، البته با احتساب قسمت بالای چاقو، یعنی دسته آن. چاقویی بود با تیغهای بران که کم کم پهن میشد،درست ماننده قمههایی (شمشیرهایی کوچک) که دزدان دریایی در فیلمهای قدیمی از آن استفاده میکردند.
اولا که ضرباهنگ متن انگلیسی گرفته شده و کمی تفسیر و فحش هم به متن اضافه شده! (: چرا؟ متن انگلیسی هست
‘See here, you idiot,’ Humboldt said, turning to face him, and the maitre d’ brought his left hand out from behind his back. In it was the largest butcher knife I have ever seen. It had to have been two feet long, with the top part of its cutting edge slightly belled, .like a cutlass in an old pirate movie.
که ترجمهاش منطقا نزدیک است به
هامبولت به سمت او چرید و گفت «اینجا را نگاه کن احمق.». پیشخدمت دست چپش را از پشتش بیرون آورد. بزرگترین چاقوی قصابی که در زندگیام دیدهام در آن بود. یک چاقوی شصت سانتی که قسمت انتهاییاش خمیده بود، مثل قمه یک دزد دریایی در فیلمی قدیمی.
در سطح خرد هم ترجمه بده. در مورد امانتداری که کاملا شک دارم ولی سراغش نمیرم چون حدس میزنم مترجم از متنی به جز متن مورد رجوع من استفاده کرده باشه چون تفاوت خیلی زیاده. بذارین به چند جمله نگاه کنیم:
در ترجمه آیدا قهرمانلو میخونیم:
سرپیشخدمت همانطور که حرف میزد نعره میکشید؛ سعی کردم او را نشان بدهم، اما دستهای از پیشخدمتهای به هم فشرده مانع از این شده بودند که صدا با کیفیت خوبی به گوش من برسد.
بدون نیاز به مراجعه به متن اصلی، کنار متن یک تیک می زنم تا بعدا اینجا رو مقایسه کنم. بدون شک نویسنده ننوشته که کسی نعره میکشیده و شخصیت اول سعی نکرده نعره کشنده رو «نشون بده» و در نهایت چیزی که از همه محالتره، اینه که «دسته ای از پیشخدمتهای به هم فشرده» مانع رسیدن صدا با کیفیت خوب به گوش شده باشند (: متن اصلی اینه:
He was screaming as well as talking, and I’ve tried to indicate that. but a bunch of e’s strung together can’t really convey the quality of that sound.
ترجمه باید چیزی نزدیک به این باشد:
نعره کشیدن و حرف زدنش یکی شده بود و من تلاش کردم این را نشان بدهم اما کلی صدای «ای» به هم چسبیده نمیتوانند کیفیت نعره او را بیان کنند. (توجه کنید که در بقیه کتاب دائما حرف ای ی ی ی ی ی ی از پیشخدمت به گوش میرسد).
یا مثلا مترجم عبارت It made a sound like someone whacking a pile of towels with a cane رو «شبیه به صدایی بود که در اثر محکم کوبیدن با چوب به تعداد زیادی حوله ایجاد میشود.» ترجمه کرده. ترجمهای خیلی لفظ به لفظ و مبتنی بر لغتنامه که کل روح اثر رو از بین میبره. شاید بشه به جای اون عبارت گفت «صدایی مانند برخورد چوب با یک کپه حوله».
این هم نیازمند گفتن است که در یک مورد اسم خاص «ایزاک سینگر» به «ایزاک خواننده» ترجمه شده.
در چندین جای اثر هم مترجم ساختار جملات یا توصیفها رو تغییر داده. این همون چیزیه که بهش میگم «کشتن روح اثر». مثلا عبارت سادهای مثل «پیشخدمت فریاد کشید ٬ای ای ی ی ی ی ی ی ی.. ٬ و با چاقویی که در هوا میگرداند، حمله کرد» به این صورت ترجمه شده که «سر پیشخدمت فریاد زد: «ای ی ی ی ی ی ی!» و همانطور که با خشونت چاقو را در هوا میچرخاند، به طرفم حملهور شد. این بار گویی نیرویی تازه یافته و تجدید قوا کرده بود. » ! احتمالا متن استفن کینگ، «جو» لازم رو نداشته (:
در اواخر داستان، ترجمه انگار سریعتر شده. به راحتی با خوندن کتاب میشه حدس زد که کجاها ترجمه اشتباهه: دقیقا جاهایی که جملات بیمعنی و بی ربط هستند. مثلا در ترجمه میخونید:
از عرض خیابان گذاشتم و پشت سر دایان قرار گرفتم. فکر بهتری هم داشتم: تصمیم گرفتم نام او را صدا بزنم. او مسیر حرکتش را عوض کرد. چشمانش از فرط ترس و حیرت، بیسو، و مات شده بودند.
متن انگلیسی هست:
I went across the street, reached for her shoulder, thought better of it. I settled for calling her name instead. She turned around, her eyes dulled with horror and shock.
و ترجمه باید نزدیک باشه به:
از عرض خیابان گذشتم و دستم را به سمت شانه او دراز کردم، اما فکر بهتری به ذهنم رسید. تصمیم گرفتم نامش را صدا بزنم. برگشت؛ چشمانش از شوک و ترس، خیره بود.
به نظر خودم که همین یک جمله تا حدی حس ترس رو القا میکنه (:
اگر به شکل خلاصه نظر من رو در مورد این ترجمه بخواین، میگم که این کتاب رو با این ترجمه نخونین. پیشنهادم به ناشر و مترجم هم اینه که
- حتما متن رو با متن اصلی مقابله کنه
- از یک ویراستار حرفهای استفاده کنه
با این دو تا توصیه، این کتاب میتونه یک کتاب جذاب بشه (: