خاطرات سفر دوچرخه در قرقیزستان و بیشکک و مناطق عشایری و دریاچه‌ ها و … (:

سفرمون با دوچرخه به قرقیزستان بود. البته نه به این معنی که همه مسیر رو با دوچرخه بریم. از هواپیمایی فلای دوبی بلیت خودمون و بلیت مخصوص دوچرخه رو خریده بودیم و دوچرخه رو گذاشتیم تو کارتنش و بسته بندی مناسب کردیم و پرواز کردیم به پایتخت یعنی بیشکک.

قرقیزستان کشور خاصی است. کشور هنوز پر از عشایر و قومیت‌های متنوع (مثلا روسی، قرقیزی، ترک، اویغور و و…) و با شاخص توسعه نیروی انسانی بسیار پایین. کشوری که حتی ریال ما (که موقع نوشتن این متن هر ۳۴۰هزار تاش می شه یه دلار) هم اونجا خیلی بدبخت به نظر نمی‌رسه. اگر توی یه رستوران نسبتا خوب غذا بخورین، بعیده بیشتر از ۵۰۰ Som (سم) پول بدین که می شه تقریبا ۷ دلار. یه غذای معمولی تر ممکنه بشه ۲۰۰ سم یعنی تقریبا ۲.۵ دلار.

ما با گروه گردنه مه‌آلود رفتیم که برنامه ریزی فوق العاده ای داشتن. در مسیرهایی که دوچرخه سواری مناسبش نبود (مثلا به خاطر تنگی و یکنواختی و شلوغی خیابون ماشین رو از یک شهر تا یک منطقه دور افتاده) رو با مینی بوس (و دوچرخه ها در کامیون پشت سر) می‌رفتیم و بعد چند روز در منطقه زیبایی رکاب می‌زدیم تا مثلا از یه کوه بالا بریم، برسیم به یه منطقه کاملا عشایری و یک شب در یورت بخوابیم و بعد با دو روز رکاب زدن برسیم به یه ریزورت برای یک روز استراحت قبل از رفتن به دشت و رسیدن به شهر بعدی. این باعث می‌شد برنامه در عین سنگین بودن (مثلا رکاب زدن‌های ۸۰ کیلومتر در روز و ارتفاع گرفتن های ۲۰۰۰ متری) بسیار لذت بخش باشه.

بذارین لابلای عکس ها یه چیزهایی رو براتون تعریف کنم.

جمعیت کل قرقیزستان تقریبا ۶میلیون نفر است و حتی شهرهای بزرگش هم از نظر ما شبیه شهرهای کوچیک هستن، به جز یکهو مجسمه ها و پارک ها و ساختمان‌های دولتی / مسکونی عظیمی که در دوران شوروی ساخته شدن و هنوزم هستن. خیابون ها وسیع هستن و ابعاد بزرگ. جامعه تقریبا یکنواخت است. افراد خیلی پولدار یا خیلی فقیر بسیار کم دیده می‌شن. یکی از شغل‌های مرسوم احتمالا کمی پول دادن و تحویل گردن چند ظرف دوغ و موارد مشابه از یک شرکت و فروختن دوغ (و باقی موارد) لیوانی در چهار راه ها است.

توریسم بخش کوچیکی از درآمد کشور است (نزدیک به صفر) و این حتی در شهرهای بزرگ هم دیده می شه: آدم‌ها با دیدن توریست ها (بخصوص اگر ۲۰ نفر با دوچرخه باشن) ذوق زده می شن و میان باهاتون حرف می زنن. ترکی‌ای که بخشی از جمعیت حرف می زنه خیلی نزدیک به ترکی آذری خودمون است ولی کاملا ممکنه یکی باهاتون قرقیزی یا روسی حرف بزنه.

شهرها نسبتا مسطح هستن و بازارهای جالبی هم می‌بینین. این کشور یکی از بزرگترین «کانتینر بازارها» رو داره. بازار عظیمی که با چیدن دو طبقه کانتینرهایی که توی کشتی ها می بینین درست شدن و چندین ساعت لازمه که فقط بتونین توش قدیم بزنین و از جون آدمیزاد تا شیر مرغ ببینین (:

و این کامیون‌های جنگی قدیمی شوروی تنها چیزهایی هستن که در مناطق عشایری می‌تونن حرکت کنن. جاهایی که اینقدر شیب / گل / سنگلاخ / رودخونه / … داره که پیاده هم سخت می شه توشون حرکت کرد چه برسه به دوچرخه و چه برسه به این کامیون‌ها. در مسیری که می‌رفتیم گاه گداری این ماشین‌ها رو می‌دیدیم که با چند نفر اروپایی توشون، داشتن به سمت مناطق عشایری می‌رفتن.

از همون لحظات اول رکاب زنی می‌بینین که در چه منطقه جذابی هستین. بیشترین چیزی که دیده می‌شه کم بودن دو چیز است: آدم + آشغال. این دو تا الزاما هم به هم ارتباط ندارن چون حتی در مناطقی که آدم هست هم تقریبا نمی‌تونین آشغال پیدا کنین. در یکی از اقامت‌گاه‌ها نوشته بود که اگر کسی نیم کیلو اشغال جمع کنه و بیاره، یه آبجوی مجانی می‌گیره.

خیلی زود مشخص می‌شه که چقدر این کشور کوهستانی است. دائما در حال ارتفاع گرفتن و ارتفاع کم کردن هستین. دوچرخه کوهستان انتخاب درستی است.

و پر از رودخانه و کوه و درخت. در خیلی جاها مناظر شبیه سوییس یا بخش هایی از آمریکای شمالی است. یکی از رییس جمهورهای این کشور مدعی بود که قراره اینجا به سوییس آسیای میانه تبدیل بشه. احتمالا منظورش سیاسی هم بود. توی گپ هایی که با مردم می‌زدیم اکثرا از وضع سیاسی خیلی حاد ناراضی نبودن و این رو مرتبط با دو سه بار انقلابی می‌دونستن که کردن. هر بار یک نفر خودکامه شده، انقلاب کردن و برکنارش کردن و الان رییس جمهور بیشتر از یک دوره حق نداره رییس جمهور باشه.

یورت‌های عشایری قرقیزستان

عشایر در چنین یورت‌هایی زندگی می‌کنن. با بستن در و یه آتیش کوچیک کاملا گرم می‌شه و البته در طول روز می‌تونین طناب سقف رو بگیرین و کنار بکشنینش تا یه سوراخ گنده بالای سقف باز بشه. البته باید حواستون باشه با اومدن ابرها، سریعا سقف رو به سرجاش برگردونین (: به اینها یورت می‌گن که در ترکی به معنی خانه است.

و البته وقتی قرار شد یک خانواده دیگه هم به کمپ ما بیان، قرار شد یه یورت جدید هم ساخته بشه و می‌تونین ساختار جالبش رو ببینین. بعد از باز کردن چندین دیوار مشبک و درست کردن دیواره اطراف، یک نفر با یه چوب مرکز سقف رو اون وسط نگه می‌داره و بعدا بقیه تیرک‌ها رو بهش و به دیواره وصل می‌کنن تا کم کم سقف بایسته و بی‌نیاز از نگه‌دارنده موقتش بشه. شکل اون وسط سقف، یه جور سمبل ملی است که در پرچمشون هم وجود داره:

پرچم قرقیزستان

و شما ممکنه یه مسیر باریک خاکی ببینین و زیربارون با کنجکاوی ادامه‌اش بدین و یکهو به این برسین:

یک حوضچه ابگرم وسط کوه‌ها. جلوتون جنگل، بالا سرتون بارون و زیر پاتون رودخونه عظیم اما شما توی اب گرم و نرم گوگردی. کشف چنین چیزهایی به شکل کاملا غیرتجاری، از اتفاقات منحصر به فردی است که دیگه کم کم فقط در کشورهایی که هنوز کاملا توریستی نشدن ممکنه.

راستش توی این سفر خیلی جاها رفتیم و تقریبا هر روز در حرکت بودیم و من نمی خوام تک تکشون رو تعریف کنم. فقط می خواستم فضا رو نشون بدم و فرصت یه سفر نه چندان گرون رو معرفی کنم به یکی از کشورهای کمتر شناخته شده / بکر. به یه ریزورت نسبتا ارزون و قابل قبول سر زدیم. یک شهر نسبتا تفریحی رو دیدیم. توی یک مجموعه دور از شهر دیگه در یک کلبه مانند اقامت کردیم و در همه مسیر آدم ها مهربون و پذیرا بودن.

مثلا در یکی از راه‌ها تقریبا ظهر رسیدیم به یک مجموعه یورت و با نونی که پخته بودن به استقبال اومدن. احتمالا مال خودشون بود و خب گروه ما هم بسیار بزرگه. ولی صادقانه تعارف می کردن و خوشحال بودن. با گذاشتن از کوهستانی دیگه، به جاده ها رسیدیم.

و تقریبا بیشتر مسیرهای بین شهری چیزی شبیه این است. شونه یا نیست یا کوچیکه یا خیلی خاکی. ولی راننده ها اکثرا رعایت می‌کنن و یکبار هم پلیس اومد بهمون رسید و بهمون گفت که راننده ها گفتن چند دوچرخه در جاده هستن که ممکنه خطرناک باشه و پلیس لازم دیده بود سوار بشه بیاد به ما تاکید کنه که مواظب باشیم و در یک خط حرکت کنیم و ..

و البته این کشور یکی از آخرین کشورهایی است که توش با عقاب شکار می کنن و البته این روزها عملا عقاب ها پیر هستن و فقط پیش صاحب هاشون زندگی می کنن و غذا می گیرن و گاهی برای عکس گرفتن استفاده می‌شن.

و روز آخر رو در بشیکک گذراندیم و رفتیم به یه پارک آبی. کوچیک بود ولی بخصوص چون با دوچرخه رفتیم بسیار خوش گذشت. خوبی دوچرخه اینه که مسیر رو هم جالب و جذاب می‌کنه.

و این هم یه عکس از نزدیکی یورتی که دو شب توش موندیم و اسب سواری کردیم و جای واقعا قشنگی بود. فرض کنین بعد از یک روز کامل دوچرخه سواری سنگین در سربالایی ها و رودخونه ها و ….. کاملا خسته می‌رسین به بالای این تپه که توش به نفر زمانی یه نیمکت ساخته و یورت هایی که قراره شب توشون بمونین رو در کنار این منظره فوق العاده می بینین. معلومه که فرداش باید برگردین همینجا و حتی بیشتر از قبل، لذتش رو ببرین (:

اینم چند نکته جالب در مورد قرقیزستان:

  • گیرخ در ترکی می‌شه ۴۰. گیرخیزستان یعنی سرزمین ۴۰ تا قومی که متحد شدن تا کشور رو تشکیل بدن و ازش دفاع کنن
  • هم مسلمان کاملا محجبه می‌بینین و هم افرادی با لباس راحت. انتخاب فردی است. در قرقیزستان هم دین از حکومت جدا است.
  • چیزهای پیشرفته کمتر در این کشور دیده می شه. همونطور که گفتم شاخص توستعه انسانی پایینه و اکثر شغل ها فروشنده و تولید کننده خرد و کشاورز و … ما تقریبا شرکت بزرگ یا شعبه عظیم بانک و .. ندیدیم
  • قهرمان ملی، آدمی است به اسم «ماناس» که تقریبا شبیه رستم ما است. با یک کتاب شعر عظیم در مورد خودش و کارهاش (: احتمالا همه جا میدون ماناس و مغازه ماناس و … خواهید دید.
  • الفباشون، الفبای روسی (سیریلیک) است با کمی تغییر. اگر خواستین سفر کنین فرصت خوبیه یادش بگیرین.
  • قبل از اومدن روسیه، تنها الکل مرسوم در اینجا یه جور شیر اسب تخمیر شده بود. نزدیک به دوغ ما. الان منطقا ودکا و آبجو و کنیاک و …
  • اسب نقش زیادی داره. یکی از غذاهای مشهور «بش بارماخ» (پنج انگشت) است که با گوشت اسب پخته می شه و با پنج انگشت خورده می شه
  • پولشون اسمش Som است که البته در سیریلیک Com نوشته می‌شه. نکته جالب اینه که از معدود کشورهایی هستن که سکه ۳ سمی دارن (: معمولا موقع ضرب سکه، ۱ و ۲ و ۵ و ۱۰ و ۲۰ و ۵۰ مرسوم است و نه ۳ (:
  • فراوانی آب شگفت آوره. همه جا رودخانه‌های عظیم می‌بینین و دریاچه‌های بزرگ
  • قرقیزستان یکی از آخرین کشورهای جهان است که توش شکار با عقاب هنوز رواج داره
  • ویزای ما رو سرپرست گروه گرفت. پیچیده هم نبود. ولی به بعضی ها ویزا ندیدن. بدون هیچ دلیل خاصی. ظاهرا شانسی است.

خاطرات سفر نپال – صعود به بیس کمپ آناپورنا

در قسمت قبلی گفتم که وارد کاتماندو شدیم ولی چون هدف اصلی رسیدن به بیس کمپ آناپورنا بود به شهر پخارا رفتیم. رسیدن به پخارا با روش های مختلفی ممکنه ولی احتمالا منطقی ترینشون اتوبوس توریستی شب است. در پخارا یک ساعتی برای گرفتن دو تا مجور وقت گذاشتیم. کافیه به دفتر صدور مجوز برین و بگین می خواین به کدوم بخش صعود کنین و با حدود ۳۰ دلار مجوز بگیرین. همچنین اگر بدون راهنمایی تور حرکت می کنین، باید ۲۰ دلار هم بیشتر بدین تا در فهرستی ثبت بشین که اگر گم شدین بعدا دنبالتون بگردن. عکس ها و غیره همونجا گرفته می‌شن. ما یک شب در پخارا موندیم و فردا صبح خیلی زود با اتوبوس‌های محلی به سمت اولین محل صعود حرکت کردیم. اینکه اتوبوس کجاست و مجوز کجا می دن و … چیزیه که تقریبا از هر کسی در پخارا بپرسین، جوابش رو داره.

اتوبوس‌های این مسیر، اتوبوس‌های واقعی محلی هستن. البته می تونین خیلی خرج کنین و جیپ بگیرین یا هر روش دیگه ولی اتوبوس به اندازه کافی خوب و در عین حال جالبه. کاملا ممکنه یکی به شما بگه اونطرف تر بشینین چون اونم می خواد رو صندلی بشینه یا هر جایی مسافرها سوار و پیاده بشن و اگر جا نباشه، سر پا بایستن. ما کمی با راننده گپ زدیم و بهمون گفت بهتره زودتر از جایی که برنامه اصلی مون بوده پیاده بشیم و از مسیری بهتر صعود رو شروع کنیم.

وقتی می گم مسیر منظورم چنین چیزی است:

راهنمای روستاهای آناپورنا در هیمالیا

این تابلوها تقریبا همه جا هستن و به شما می گن از چه اقامتگاه‌هایی باید رد بشین تا به مقصد برسین. فاصله هر اقامتگاه تقریبا دو ساعت پیاده است. شما می تونین برای خودتون مسیر یابی کنین و ببینین از کجا دوست دارین رد بشین. مثلا فکر می کنم ما از جایی نزدیک نیو بریج شروع کردیم و شب اول در جینوا خوابیدیم. فردا هیمالیا یا شایدم بامبو خوابیدیم و در طول سه روز به بیس کمپ رسیدیم و در برگشت به سمت پون هیل رفتیم و برگشتیم. سرعت ما نسبتا زیاد بود ولی هر کس می تونه تنظیم کنه که در هر روز از چند تا از این اقامتگاه‌ها دوست داره رد بشه. مثلا افراد مسنی بودن که احتمالا هر روز فقط یک روستا/اقامتگاه بالا می‌رفتن. اقامتگاه‌ها چیزهایی شبیه این هستن:

که بین ۲ تا ۵ لژ دارن. هر لژ چندین اتاق داره و شاید یک دوش که ساعت‌هایی که خورشید هست آب گرم داره و یک رستوران و غذاخوری. اگر به موقع نرسین و به شما اتاق نرسه، می تونین تو غذاخوری بخوابین که احتمالا پر سر و صدا تر است ولی در نهایت خطری نداره. در صورتی که وسایل شما زیاد باشه می تونین «پورتر/Porter» بگیرین که گاهی بهش می گن «شرپا». پورترها انواع و اقسام دارن و روزی بین ۱۲ تا ۲۰ دلار حقوق میگیرن. کار اصلی‌شون آوردن کوله‌های سنگین شما است و گاهی می تونن تا ۳۰ کیلو بار حمل کنن – اما به سختی و با استراحت زیاد. ما با چهار کوله اومده بودیم (نفری یک سنگین‌تر و یک سبک‌تر)‌ تا پورتر بگیریم و دو تا کوله سبک رو بیاره ولی چون جای غیرمرسومی از اتوبوس پیدا شدیم پورتر نبود و نصف روز رو خودمون چهار کوله رو آوردیم. اگر کمی ورزیده هستین می تونین با یک کوله قابل قبول (بگیم ۱۲ کیلو)‌ حرکت کنین. مشکل گرفتن پورتر اینه که پورتر شما ممکنه تقریبا انگلیسی بلد نباشه و لباس های فرسوده داشته باشه. این امکان هم هست که مثل ما خوش شانس/باحوصله باشین و بعد از سپردن به یکی دو رستوران، یه پورتر عالی نصیبتون بشه که اسمش میلان است و با دوستش میاد و در نتیجه نه فقط هر دو بار خیلی کمی حمل می کنن بلکه با شما همبازی می شن و حرف می زنن و …

همونطور که تو تصویر دیده می شه داشتن یک دست ورق بسیار موثره چون همه دوست دارن باهاش بازی کنن. در ضمن پورتر خوب می تونه برای شما از هر توقفگاه زنگ بزنه و توقفگاه بعدی رو رزرو کنه. ظاهرا دوست میلان آدم مشهوری در محل بود و تقریبا همه جا بی دردسر با تلفن یا تلفن ماهواره ای برامون اتاق رزرو کرده بود. به شکل مرسوم اتاق ها First Come Frist Serve است و اگر تنها مسافرت می کنین احتمال داره وقتی برسین که اتاق تموم شده باشه و تو غذاخوری بخوابین ولی بیرون نخواهید موند. معلومه که در هیمالیا شما انتظار هتل لوکس ندارین ولی یک اتاق تمیز فوق العاده است:

در این مسیر شما اول از یک فضای جنگلی شروع می کنین و با بالا و پایین رفتن در دره‌ها و کوه‌ها به سمت مجموعه فوق العاده آناپورنا نزدیک می‌شین. گذشتن از رودخانه از روی پل‌های فوق العاده، رفتن لابلای درخت ها و بعد ارتفاع گرفتن و دیدن اینکه چطوری جنگل تبدیل به مرتع(؟) و بعد کوه و حتی برف می شه بسیار هیجان انگیزه. در بسیاری از مسیر هم کوه‌های فوق العاده آناپورنا در دیدرس شما است و دائم بهش نزدیکتر می‌شین. آناپورنا از خطرناک‌ترین کوه‌های جهان است و در مجموعه اش کوه فیش تیل fishtail قرار داره که بالاترین نقطه ای از زمین است که کسی تا حالا بهش صعود نکرده. معمولا صبح زود بیدار می شیم (مثلا ۶) و با خوردن یک صبحانه در هتل راه می افتیم. هزینه اقامت و یک غذا تقریبا ۱۰ دلار می‌شه. با ۴ ساعت پیاده روی در صبح و بعد یک ناهار در یکی از اقامتگاه‌ها و دوباره ۲ تا ۴ ساعت در بعد از ظهر خیلی سریع به مقصد خواهید رسید. موقع عصر هم با کم بودن برق و خستگی راه، خوابیدن در ساعت ۷ یا ۸ اصلا چیز عجیبی نخواهد بود. مسیر چیزی شبیه به این است:

هیمالیا

کوه‌های آناپورنا

فیش تیل

تاب در آناپورنا

نپال هیمالیا

صبحانه در هیمالیا

اون چرخ فلک چوبی هم در یکی از روستاها بود که توش یک مدرسه داشت و این چرخ فلک رو ساخته بودن و شما رو سوارش می کردن تا کمی شادی کنین و اگر خواستین کمی هم کمک مالی به مدرسه. بعد از چند روز در نهایت به بیس کمپ mbc و بعد از دو ساعت دیگه پیاده روی به بیس کمپ آناپورنا (مشهور به ABC) می‌رسین. بیس کمپ‌ها جاهایی هستن که کسانی که قصدشون صعود به قله است، تازه از اونجا حرکت جدی رو شروع می کنن ولی برای آدمی در سطح من و خیلی‌ها، رسیدن به این بیس کمپ صعودی فوق العاده حساب می‌شه. اگر قصد کردین این سفر رو برین حتما پیشنهاد می کنم یک شب روی بیس کمپ بمونین. هوا سرد است و با لباس ها و کلاه و بغل و کیسه خواب ها و پتوها خوابیدن چاره کاره. ولی تجربه فوق العاده ای است و می تونین کلی منظره بدیع ببینین. سر و صدای کل کمپ صبح شما رو برای دیدن طلوع بی نظر آفتاب روی کوه‌های آناپورنا بیدار خواهد کرد:

طلوع آناپورنا هیمالیا

و بعد هم که منطقا برگشت و البته امکان مسیریابی مجدد و رفتن و رسیدن به جاهایی جدید و فوق العاده.

در کل به نظرم تجربه بسیار خوبی بود. اگر بخوام به چند نکته اشاره کنم اینها خواهند بود:

  • داشتن قرص آب مفیده. حتی وقتی آب جوشیده می خرین
  • تا یک سطحی از ارتفاع شارژ موبایل رایگانه ولی از جایی به بعد حتی شارژ موبایل هم پولی می شه؛ داشتن یک پاور بانک بزرگ باعث می شه هی ۱.۵ دلار ندین
  • تا یک ارتفاعی سیم کارت نپالی شما که حدود ۲۰ دلار خریدینش کار می کنه و اینترنت هم داره. از جایی به بعد تنها راه اینترنت خریدن وای فای است؛ ولی چه کاریه؟ اومدین از طبیعت و فاصله از زندگی روزمره لذت ببرین
  • کوله ۱۲ کیلویی کاملا مناسبه.
  • خیلی خوبه خوراکی های روزانه رو مرتب کرده باشین و داشته باشین. ما برای هر روز یک کیسه کوچیک آجیل و شکلات و.. داشتیم
  • به هیچ وجه آشغال نریزین. جای بسیار تمیزی است و اخلاق کوهنوردی / انسانی می گه هر جایی رو تمیزتر از اونی که واردش شدین ترک کنین.
  • نه فقط ترکیب فرهنگی هندویی بودایی دارن که حتی بعضی خانواده ها همزمان هم بودایی هستن هم هندو
  • «ناماسته» جای سلام و خداحافظی و ایول و … کار می کنه. تقریبا همه به همدیگه می گن و به هم روحیه می دن. حتی گاهی تعارف یک چیز کوچیک به آدم ها، حسابی بهشون انرژی می ده
  • برای اولین بار کمل بک رو تجربه کردم که خیلی خوبه. یه ظرف آب که شیلنگش میاد تا کنار دهن و می تونین هر وقت خواستین آب بخورین. برای من خیلی خوب بود
  • شلوار کوتاه، آستین کوتاه و دمپایی بسیار مفیدن. دمپایی برای شب مانی ها و لباس های خنک برای منطقه جنگلی که شرجی تره
  • در فصل خوب برین که ابر کمتر باشه. ما خوش شانس بودیم و تقریبا در تمام روزها و مسیر بدون ابر کوه‌ها رو دیدیم
  • پله خیلی زیاده. راه چیزی نیست که توش گم بشین و مغازه کافی برای خرید چیزهایی مثل آب جوشیده، غذا، قهوه و … هست
  • رسمه که آخر صعود، با چیزی که براشون جالبه عکس می گیرن. از تاج تا پرچم تا … اگر چیز نه چندان سنگینی هست که براتون هیجان داره، برش دارین
  • کفش خوب و باتوم و همسفر خوب به نظرم بهترین تجهیزات هستن
  • یک آدم با عقل سلیم و انگلیسی متوسط به راحتی از پس همه کارهاش بر میاد. داشتن راهنما و تور و غیره کمک می کنه ولی اگر نمی خواین زیاد خرج کنین یا یکی هی همراهتون باشه یا …، لزومی نداره سراغ تور و راهنما برین
  • با آدم ها دوست بشین و گپ بزنین. بسیار عالیه. مهربان هستن و همراه و شما رو به بازی هاشون دعوت می کنن. مثلا اینجا داریم یک جور بازی می‌کنیم که بارها دیدیمش و چیزی بین تیله بازی و بیلیارد است یا بارها در طول شب بازی های ورق نپالی رو یاد گرفتیم و بازی های خودمون رو یاد دادیم

و در نهایت هم برای برگشت باید از یکی از روستاهایی که اتوبوس دارن مثل گندروک برگردین. بازم گزینه های متنوعی هست و برای ما اتوبوس محلی منطقی ترین گزینه بود که تا پخارا می رفت. خوبه که قبل از ظهر برسین تا شکی در بودن اتوبوس نباشه و زود سوار شین و صندلی رو حفاظت کنین. البته شایدم لازم بشه خودتون مطمئن بشین که بار درست بسته شده یا نه. با موزیک هندی و دره‌ها و بوق ها و دست اندازها و گرد و خاک ها بخندین تا به پخارا برسین.

خاطرات سفر نپال؛ قسمت اول: آشنایی کلی با نپال و سفر بهش

نپال کشور ارزونی است با یکی از عجیبترین پرچم ها:

و البته این خاصیت نادر در جهان که یک ایرانی با پاسپورت ناقصش می تونه بدون درخواست ویزا بهش سفر کنه و ویزا رو توی مرز بگیره. برای همینه که این سال‌ها اسم نپال رو بیشتر و بیشتر از مسافرها می‌شنویم.

ما بلیت رو قبل از گرون شدن خریده بودیم و در نتیجه نفری تقریبا ۳ میلیون تومن هزینه بلیت شد. هم قطر پرواز می کنه و هم عمان ولی قطر به خاطر توقف معقول ۳ یا ۴ ساعته، گزینه بهتریه.

در بدو ورود بهتون یک فرم می‌دن که باید پر کنین و بعد با پرداخت مستقیم ۲۵ دلار یا (یورو؟) ویزا رو بگیرن و وارد بشن. منطقا داشتن خودکار توی کیف کمک خوبیه وگرنه هی باید از این و اون قرض بگیرین یا لابلای خرت و پرت ها دنبالش بگردین. صف ویزا بسیار کند پیش رفت ولی بالاخره پیش رفت و ما وارد شدیم.

پایتخت نپال، کاتماندو است که تقریبا ۲.۵ میلون نفر از ۲۹ میلیون جمعیت نپال رو تو خودش جا داده. یک شهر شلوغ و کثیف ولی کماکان نسبتا امن. نمی دونم این امنیت مربوط به فرهنگ ترکیبی هندو/بودایی می شه یا از جای دیگه میاد ولی ما احساس امنیت خوبی داشتیم و تقریبا هیچ وقت دعوا یا داد و بیدادی ندیدم. آدم ها مهربون و خوش خنده و همراه. پولشون روپیه است و تقریبا هر ۱۰۰ روپیه، یک دلار آمریکا می‌شه.

تا جایی که ما دیدیم، مصرف الکل در نپال زیاد نبود. هرچند که ظاهرا آمار یا مشاهدات بقیه خیلی با این موافق نیست. الکل به نظر گرون میاد (یک آبجو بین ۲ تا ۴ دلار) درآمد سرانه روزانه هر نپالی سالی زیر ۱۰۰۰ دلار یعنی روزی تقریبا ۲.۵ دلار. حدود سه چهارم کل نیروی کارکشور در بخش کشاورزی هستن و کشاورزی و خدمات اکثر تولید ناخالص ملی رو تشکیل می‌ده. توریسم فقط ۳٪ درآمد کشور رو در اختیار داره و وضعیت سیاسی ناپایدار چند سال اخیر هم بهش دامن زده.

نپال اقتصاد چندان فعالی نداره و نزدیک سه چهارم جمعیتش کشاورز هستن. توریسم با اینکه در حال رشد است ولی هنوزم فقط ۳٪ درآمد ملی رو تشکیل می ده و شاید جالب باشه که از نظر ارزآوری، رتبه دوم رو داره؛ رتبه اول مربوط به کسانی است که از خارج به داخل کشور پول می‌فرستن، مثل کارگرهای خارجی. این پایین بودن سهم توریسم، به ناپیداری سیاسی این چند سال و زلزله چند سال قبل و همینطور ضعف شدید زیرساخت‌ها (از جمله جاده و خیابون مرتبط است).

در اقامتگاه‌های ارزون، می‌شه با ۱۰ دلار یک اتاق گرفت و هر غذا در شهر هم حدود ۲ تا ۵ دلار هزینه داره. تاکسی گرون ممکنه بشه ۷ دلار و شهر به اندازه کافی کوچیک هست که اگر اقامتگاه شما جای خوب (مثلا نزدیک منطقه تیهار) باشه با یک قدم زدن بتونین خیلی از جاهای مشهورش رو ببینین.

مثلا ما شب اول به معبد پاشوپاتینا رفتیم که محلی بسیار مقدس برای هندوهای نپالی است. در اینجا – از جمله در شبی که ما بودیم – جسدهای مردگان رو می سوزونن و قدمتش به حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد تخمین زده می‌شه. اونجا شاهد موزیک زنده و رقص بودیم و البته در کنارش ردیف سکوهایی که توش مرده‌ها رو می سوزندن. تجربه ای جدید و عجیب و به فکر فرو برنده.

جاهای دیگه که می تونین از کاتماندو ببینین، خود شهر، چندین معبد و دربار و کاخ است. از جمله مشهورترین‌ها Durbar Square است که جلوی کاخ سلطنتی شاه سابقه و سمت شرقی اش که جایگاه کوماری ها است. کوماری ها یا خدایان زنده، دخترهایی هستن که توسط مراسم پیچیده ای انتخاب می شن و چند سالی نقش خدای زنده رو بازی می کنن. افسانه‌ها در موردشون زیاده ولی اونجوری که از ویکپدیا و مصاحبه‌های کوماری‌های سابق به نظر می‌رسه، بعد از سپری شدن دوران پرستش، به زندگی نسبتا عادی بر می گردن.

اما واقعیت اینه که حداقل برای ما، کاتماندو خیلی موندنی نبود. نپال کشوری است که ۸ قله از ۱۴ قله بالای ۸۰۰۰ متر جهان توش هستن و برای نصف آدم‌ها، نپال برابر صعود است. هدف ما هم رسیدن به بیس کمپ یکی از جذابترین کوه‌های جهان یعنی آناپورنا بود و برای شروع مرحله دوم سفر یعنی رسیدن به پوخارا. با فاصله ای فقط ۲۰۰ کیلومتری ولی جاده‌هایی باعث می شن برای این ۲۰۰ کیلومتر، حدود ۶ تا ۱۰ ساعت در راه باشین.

ptr

ptr

ptr
ptr

راهنمایی برای اولین سفر (هوایی) به خارج

من همیشه برام مهمه که قدم‌های کاری که دارم می‌کنم رو بلد باشم. خیلی وقت‌ها تو مغازه نمی‌رم چون مطمئن نیستم چه چیزی باید بپرسم یا اگر قراره کاری بکنم، حتما قبلا کلی در موردش اطلاعات کسب می‌کنم. در مورد سفر خارج هم همین بود، اولین بار برام استرس داشت چون نمی‌دونستم قدم بعدی چیه. اینجا می‌خوام به شکلی بامزه، بگم که قدم های خارج شدن از مرز هوایی ایران چیه و وقتی قراره پنجشنبه پرواز کنین به خارج، چه اتفاقی براتون می‌افته.

تصور این متن اینه که شما در تهران هستین و دارین می‌رین ترکیه ولی ممکنه هر مسیر دیگه‌ای باشه.

گرفتن کارت پرواز

اگر اولین بار است، بهتره زودتر بریم تا دیرتر. توصیه عمومی می‌گه ۳ ساعت قبل از پرواز خارجی باید توی فرودگاه باشین. من پنج ساعت قبل از پرواز روی نقشه «فرودگاه امام خمینی» رو سرچ می‌کنم و براش یک تپسی یا اسنپ می‌گیرم. به شیوه یه دوست روسی‌ام، چند لحظه چشمام رو می‌بندم و آروم در ذهنم وسایل رو مرور می‌کنم. این روزها تنها چیز مهم پول است و پاسپورت و در مرحله بعد وسایل بهداشت شخصی، لباس زیر، لباس مناسب و شارژرها و …

تاکسی می‌رسه و در حدود یک ساعت دیگه توی فرودگاه هستم. در ورودی فرودگاه خود به خود منو که می‌بینه باز می‌شه و می‌رم تو. اول باید از یک ایکس ری بگذرم که منو وارد سالن اصلی فرودگاه می‌کنه. توی امام، معمولا دو تا ایکس ری هست که یکیش دور تره و خلوت‌تر. تو صف می‌ایستم و چمدونم رو می ذارم رو ایکس ری و از بازرسی رد می‌شم و حالا تو سالن اصلی فرودگاه هستم. اینجادیگه همه دارن می‌رن سفر!

مرحله بعدی گرفتن کارت پرواز است. شما الان در سالنی شبیه این هستین:

و کافیه اینجا توی مانیتورهای کوچیک دنبال پرواز خودتون بگردین و تو صف بایستین. اگر خیلی زود رسیده باشین ممکنه هنوز به مرحله check-in نرسیده باشین و مجبور بشین منتظر بمونین. ولی زود رسیدن بهتر از دیر رسیدن است! یک تابلوی بزرگ اسم همه پروازهای آینده و وضعیت اونها رو نوشته. وقتی مال شما هم به چک-این رسید، به صف مربوطه برین و وقتی نوبتتون شد، فقط پاسپورت رو به مسوول چک-این بدین. اون خودش فهرست مسافرها رو داره و بعد از اینکه باری که قراره تحویل بدین رو روی نقاله مورد نظر گذاشتین، اونو وزن می‌کنه،‌ برچسب می‌زنه و به شما یک کارت پرواز می‌ده. شما بار خودتون رو در مقصد نهایی تحویل خواهید گرفت و فقط می‌تونین یک چمدون کوچیک یا ساک یا کوله رو توی هواپیما ببرین.

رد کردن پاسپورت چک

حالا که کارت پرواز دارین، باید برین و از بخش «پاسپورت چک» رد بشین. اگر عوارض خروج گرون زوری خبیث نون دونی رو پرداخت نکردین، به باجه یا دستگاه‌های پرداخت برین و عوارض خروج رو بدین و برگه رو بگیرین. بعد باید توی صف پاسپورت چک بایستین. یکسری باجه که توشون یه پلیس پاسپورت شما رو چک می‌کنه و برگه عوارض رو می‌گیره و به سالن نهایی می‌رین که دیگه کسانی هستن که واقعا دارن می‌رن خارج! معمولا غرفه‌های پاسپورت چک به «ایرانی‌ها‌» و «غیر ایرانی‌ها» تقسیم شدن. ممکنه پلیس از شما بپرسه مقصد نهایی شما کجاست یا هر سوال بامزه دیگه (: بعدش یک مهر روی پاسپورت می‌زنه و شما وارد مرحله بعدی می‌شین

به سمت هواپیما

توی این سالن کسانی هستن که کارت پرواز دارن، پاسپورتشون مهر خروج خورده و منتظر هواپپیماشون هستن. البته هنوز باید یک بازرسی دیگه رو رد کنین اما بهتره اکثر وقت اضافی خودتون رو اینجا بگذرونین. توی کافی شاپ بشینین و تابلوی پروازها رو زیر نظر داشته باشین. دستشویی طبقه پایین است و با اینکه فروشگاه ها چیز خاصی ندارن اما می‌شه توشون قدم زد. تابلو تقریبا یک ساعت به پرواز اعلام خواهد کرد که گیت شما چنده. بر اساس اینکه گیت چند است از یکی از دو سر سالن خارج می‌شین – البته بعد از یک بازرسی بدنی دیگه! حالا در سالنی خلوت‌تر هستین که چندین گیت خروج داره. هر کدوم از این درها یا مستقیم به داخل یک هواپیما راه دارن یا به اتوبوسی می‌رسن که می ره دم در یک هواپیما. از یکساعت قبل از ساعت پرواز جلوی گیت خودتون بشینین و بالاخره یکی خواهد امد و با دیدن کارت پرواز، شما رو به راهروی پشت گیت راه خواهد داد. راهرو رکه پیش برین در نهایت به هواپیما خواهید رسید! توی این گیت ممکنه علاوه بر کارت پرواز، بازم پاسپورت شما رو چک کنن.

فرود و ورود

هواپیما بالاخره فرود می‌یاد! کمی صبر می‌کنین و درها باز می‌شه و یک ماشین یا راهرو شما رو به داخل فرودگاه می بره. اگر مقصد شما ترکیه است، باید دنبال Luggage Claim (تحویل چمدان) یا تابلوهایی با مضمون «ورود به ترکیه» بگردین. اگر از اینجا باید سوار هواپیمای دیگه‌ای بشین احتمالا تابلوی مورد نظر شما Transfer است. در واقع باید ببینین شما دنبال چمدون گرفتن و ورود به ترکیه می‌گردین یا منتقل شدن به یک هواپیمای دیگه. مسیر Luggage Claim به زودی شما رو به صفی می‌رسونه تقریبا شبیه صف «پاسپورت چک» خود ایران. یکسری غرفه که پاسپورت رو نگاه می‌کنن و مهر می‌زنن و شما وارد ترکیه می‌شین! این پلیس ممکنه چند سوال مثل اینکه کجا اقامت دارین، هدف از اومدن چیه، بلیت برگشت دارین یا نه و این چیزها رو هم بپرسه. عالیه اگر رزرو هتل، آدرس جای موندن، بلیت برگشت و اینجور چیزها رو پرینت شده همراه داشته باشین.

بعد از این پلیس، به سمت محلی می‌رین که چمدون‌ها رو تحویل می‌دن. از تابلوهای اطراف نوار نقاله کشف کنین که چمدون شما قراره رو کدوم بچرخه و منتظر بمونین و بردارین و بیاین بیرون. معمولا برگه‌ای که روی چمدون چسبونده شده، یک نصفه هم داره که به پاسپورت شما می‌چسبونن و ممکنه لازم بشه برای اثبات مالکیت چمدون، اون رو هم به پلیس نشون بدین. و آخرین نکته اینه که معمولا دو مسیر «سبز» و «قرمز» در گمرک ورودی به هر کشور هست. اگر چیز خاصی همراه ندارین می‌تونین از خط سبز برین که چک و بازرسی کمتری داره.

نکات تکمیلی

  • بیرون در فرودگاه، تاکسی‌ها در یک صف منتظر هستن و مسافرها هم در یک صف. در اکثر کشورها نظم و ترتیب هست و تاکسی متر. خوبه برای استرس کمتر، آدرس مقصد رو پرینت شده داشته باشین. البته در کل تاکسی در جهان بسیار گرونه و بعید نیست یکهو برای فرودگاه تا اقامتگاه، ۵۰ یورو پول بدین! برای غلبه بر این مشکل می‌شه از گوگل کمک بگیرین و بگین مسیر یابی کنه، در اکثر کشورها حتی اتوبوسی که باید سوار شین و اینها رو هم می‌ده و معمولا از ایستگاه می تونین بلیت بخرین.
  • معمولا بانک‌های توی فرودگاه نرخ تبدیل ارز بدتری دارن. اگر لازمه پول عوض کنین، کم عوض کنین و بیشتر تعویض پول رو برای صرافی‌های توی شهر بذارین
  • افراد مختلفی از مامور پاسپورت چک، تا مسوول صادر کردن کارت پرواز تا گیت قبل از ورود به هواپیما پاسپورت شما رو نگاه می‌کنن که ویزا یا اعتبار رفتن به مقصد مورد نظر رو داشته باشه و در نهایت هم پلیس مقصد، چک می‌کنه شما اجازه داشته باشین وارد اون کشور بشین
  • از هواپیما که پیاده می‌شین و قبل از رسیدن به پاسپورت چک، فروشگاه‌های بدون مالیات هستن. توی خیلی کشورها خریدن مشروب ، شکلات و سیگار از این فروشگاه‌ها به صرفه است. میزبان شما رو هم خوشحال می‌کنه.
  • عجله نکنین، حوصله کنین و از مسوولین سوال کنین.
  • خوش بگذره

خنده دار بود؟ (: اولین بار برای من کمی سردرگمی داشت. امیدوارم این مطلب سردرگمی بقیه رو کمتر کنه.

سفرنامه مالزی: دو خبر از رادیو

kl

تو ماشین رادیو روشنه. کمی خل بازی در میاره و باید به کنارش یه ضربه آروم زد تا پخش رو شروع کنه. دو تا خبری که دیروز و امروز بین آهنگ ها گفته شد این‌ها بودن:

همونطور که بعضی هاتون متوجه شدین، هفته گذشته یک مشکل در سیستم مخابراتی قطار شهری کوالالامپور [پایتخت مالزی] باعث شد مشکلاتی در رفت و آمد قطارها داشته باشیم. مدیرعامل شرکت حمل و نقل سریع پایتخت برای معذرت خواهی نسبت به این موضوع، در بیانه‌ای گفته «من از طرف شرکت می‌خواهم از همه کسانی که از قطار استفاده می‌کنند و در طول هفته قبل دو بار دچار مشکل شدند معذرت خواهی کنم. ما برای نشان دادن تعهد خود نسبت به کار و اظهار احترام به تردد کنندگان، از ۱۳ تا ۱۵ سپتامبر قطارها را رایگان اعلام می‌کنیم تا نسبت به کسانی که در سفر خود دچار مشکل شدند، ادای دین کرده باشیم»

بعله (: خبر بعدی هم محتواش اینه که

در یکی از پروازهای ایرایزیا (مالزی)،‌ مادر یک بچه اوتیسمی مدعی شده که یکی از مهماندارها به بچه‌اش بی احترامی کرده. در همون پرواز سرمهماندار که مدعی بوده وظیفه مهماندار شاد نگه‌داشتن مسافرها است به مهماندار تایلندی ایرایزیا گفته باید جلوی مادر و بچه زانو بزنه / تعظیم کنه و ازشون معذرت بخواد و اونم اینکار رو کرده. حالا مدیرعامل ایرایزیا که به تایلند رفته از همه مهماندارهای تایلندی و خانواده و مهمانداری که مجبور شده زانو بزنه معذرت خواهی کرده و گفته «من مقصر هستم. من رهبر این شرکت هستم و ما در هر دو طرف نیازمند پروسه‌های بهتری هستیم. بررسی‌ها انجام خواهند شد و اقدامات مربوط صورت خواهد گرفت. من با مهماندارهای آن پرواز دیدار کردم و موضعیت مناسب است. فردا برای دیدن خانواده آن مهماندار به هات یایی (تایلند) خواهم رفت تا معذرت خواهی ام را کامل کنم».

گفتم شاید علاقمند باشین اخبار لوکال رو دنبال کنین یا براتون جالب باشه چرا یک جامعه توی این مدت واقعا کوتاه، اینهمه پیشرفت می کنه.

سمینار و کلاس های لینوکس در اهواز

با دعوت خوب دوستان شرکت دیسون به شکلی که اولش برای خودم هم دور از ذهن بود قرار شده سه آخر هفته به اهواز برم (: آخر این هفته یعنی ۲۳م برای یک سمینار در مورد لینوکس و دیدن شهر و گپ با دوستان و آشنایی با سمبوسه واقعی و بعدش هم دو آخر هفته دیگه برای برگزار دوره LPIC1. راستش کاری است که منم هیچ وقت نکرده ام ولی استدلال ها و پیگیری های معقول دوستان در دیسون باعث شد سه تا آخر هفته آینده رو توی اهواز باشم. اگر اون طرف ها هستین خوشحال می شم ببینمتون.

خاطرات زیکانف – فیلم‌های ورکشاپ موزیلا او اس و شیوه ساخت اپ

یکی از اتفاقات جالب زیکانف برای من، آشنایی با سارا بود که به عنوان نماینده موزیلا اومده بود تا یک پارتی موزیلامیکر (مثل ساندویچ میکر.. یعنی سازندگان وب) برگزار کنه و همکاری جذاب و خوب با افشین مهربانی، مهدی اصل علینژاد و رضا حبیبی برای برگزاری این ورکشاپ که با همکاری بچه‌های زیکانف در کنار کنفرانس اجرا شد. توش پنج نفر حرف زدیم:

  • من در مورد اینکه چرا موزیلا مهمه
  • سارا در مورد لوکالایزیشن، بج‌ها و پروژه خودشون توی موزیلا
  • افشین مهربانی در مورد پلاگین‌ها و ماجول‌های فایرفاکس
  • مهدی اصل علی‌نژاد درباره اچ تی ام ال پنج و کانواس‌ها
  • و در نهایت رضا حبیبی در مورد ساخت اپ‌های فایرفاکس او اس با اچ تی ام ال پنج

این قسمت اول است:

و این بقیه قسمت‌ها:

کل ویدئوهای ورکشاپ سیستم عامل موزیلا او اس از جمله روش ساخت برنامه برای این سیستم عامل جدید موبایل

به نظرم اگر بقیه رو می پیچونین، در صورتی که به فایرفاکس او اس علاقه دارین تیکه رضا حبیبی رو حتما ببینین که توش واقعا یک اپ رو نشون می ده و شیوه تست اون روی فایرفاکس رو.

خاطرات زیکانف – آشنایی با پدر سلفی ایران و سیخچه سلفی

آخر هفته قبلی که توی زیکانف بودم، یک پدیده گجتی بیشترین نمود رو داشت مونوپاد بود که البته اسم بهترش اینه: سیخچه سلفی ! این دستگاه که به گفته امیرسایبر از هفتاد تومن تا صد و خورده ای پیدا می شه یک سیخچه تلسکوپی است که می تونین گوشی‌های مرسوم رو توش نصب کنین و با استفاده از تایمر یا ریموت عکس هایی از زاویه های خاص بگیرین:

sikhche_maker_party
(عکس مربوط به موزیلا وب میکر پارتی)

یا باهاش مثلا برین توی حوض و عکاسی کنین:

sikhche_selfie_hoz

مشهورترین آدم در این میون همونطور که گفتم AmirCyber بود که حتی لنز فیش آی هم داشت که با یک چیزی شبیه یک کلیپس نرم وصل می شد روی لنز گوشی و عکسهای سلفی واید اینطوری می گرفت:

selfie_fisheye_wide

و اینهم خود امیر با سیخچه سلفی اش:

monopod_hayat

و این هم گجتش که علاوه بر استفاده به عنوان سه پایه کلاسیک، اجازه می ده گوشی/دوربین رو روی انواع لوله و شاخه و میله نگه داریم:

hdr

و البته استفاده از همه اینها یکسری اصول داره، مثلا به حواس سخنران توجه کنیم وقتی سال بعد تو زیکانف می بینه اینهمه میله جلو چشش رفتن هوا (یا اگر برای سخنران عادی بشه، به دید عقبی ها توجه کنیم که باید از پشت جنگل سیخچه سلفی ها کنفرانس رو ببینه):

sikhche_selfie_salon

یا مثلا بدونیم که اگر با لنز فیش آی واید سلفی بگیریم ممکنه بینی‌مون، دماغ به نظر بیاد:

selfie_fisheye_wide_self