نقد، بررسی و پیشنهادهایی در مورد دوچرخه‌های اشتراکی بیدود

دوچرخه های بیدود در شهر

دوچرخه‌های اشتراکی مفهومی آشنا توی اروپا هستن و تهران هم یکی دو باری تلاش کرده به شکل های مختلف راهش بندازه. حالا که زحمت چند سال کار بچه‌های دوچرخه سوار شهری جواب داده و کم کم توجه بیشتری به این مساله می‌شه، بودجه ها هم به سمتش می‌یاد و شهر تابلو و خط دوچرخه (بخونین خط و پارکینگ موتور) پیدا می کنه و شاهد بیدود هم هستیم.

ایده اصلی بیدود اینه که شما یک اپ نصب می کنین و با واریز کردن ۱۸۰ هزار تومن پول عضو بیدود می‌شین. بعد در هر کجایی که یک دوچرخه بیدود دیدیدن (که می تونه توی پارکینگ های خود بیدود یا کنار خیابون باشه) اول ترمزهاش رو تست می کنین و زینش رو تنظیم می کنین. بعد از طریق اپ بیدود، کیو آر دوچرخه رو اسکن می کنین و قفل دوچرخه باز می‌شه. سوار می شین و رکاب می زنین و هر جایی دوست دارین می رین و وقتی دیگه لازمش نداشتین، با دست قفل دوچرخه رو می زنین و محل رو ترک می کنین. دوچرخه منتظر می مونه تا نفر بعدی سوارش بشه و شما هم باید برای هر نیم ساعتی که ازش استفاده کردین، ۱۵۰۰ تومن بدین. ساده و سر راست و بامزه.

بعد از چند ماه که هی گفتن «فردا» قراره فعال بشه، حالا بیدود توی بخش هایی از شهر هست و منم که برج میلاد بودم، حاضر بودم نیم ساعت پیاده راه برم تا به یکیشون برسم و برای تست سوارش بشم. البته بعد از نیم ساعت پیاده روی معلوم شد اون بیدودی که رو نقشه دیده می شه واقعیت نداره ولی من کم نیاوردم و رفتم ایستگاه اصلی توی شهرک غرب.

مسوول ایستگاه دوچرخه های بیدود

مسوولشون با حوصله و بامزه بود و گپ زدیم و گفت همینجا هم می شه ثبت نام کرد. البته من پولم رو مدت ها قبل ریخته بودم و وقت سوار شدنم بود (: کلا بدنه دوچرخه کمی کوچیک به نظر می رسه و حداکثر ارتفاع زین که مدعی است برای قد ۱۸۰ خوبه، احتمالا برای قد حدود ۱۷۰ کار می کنه. بالاترین سطح زین هم برای من کوتاه بود که خب در نهایت با توجه به میانگین قدی ما ایرانی‌ها و ایده اینکه اگر زین کمی پایینتر باشه، رکاب زدن سخت می شه اما امنیت بالاتره، ایراد حادی حساب نمی‌شه. بودن سبد جلو نکته بسیار مثبت و باحالی بود، بخصوص که سبد به بدنه وصله و در نتیجه ما که می چرخیم، سبد نمیچرخه و سورپریز / شادهول می‌شین!

زین دوچرخه بیدود که برای قد ۱۸۰ کافی نیستن، هرچند می گن هستن

مسوول تذکر داد که نباید از اتوبان رفت و منم گفتم باشه ولی رفتم. از کارهای بد. دلیلم هم این بود که می خواستم بیام سمت باغ صبا که مرکز شهره.

نکته عجیب اینه که دوچرخه هیچ دنده ای نداره. حتی در آلمان هم دوچرخه‌های اشتراکی دنده ای هستن تا بشه باهاشون شیب ها رو راحتتر بالا رفت. دوچرخه بدون دنده،‌در سربالایی‌ها سخته و در سرپایینی‌ها یا حتی مسیرهای مسطح سرعت نمی‌گیره. من اصلاحی دارم تحت عنوان تیم لاک پشت‌ها که توش خیلی آروم رکاب می زنم و از مناظر لذت می برم و هیچ عجله ای نمی کنم. ایده هم اینه که اگر می خواستم تند برم، با یه چیز دیگه می‌رفتم!. با بیدود شما به معنی واقعی عضو تیم لاک پشت‌ها هستین (:

من الان دو سالی هست دوچرخه سوار می‌شم و در سال اخیر دیگه برای آدم‌های تهران معمول شده و خیلی نگاه نمی‌کنن. ولی با بیدود شما رو بیشتر نگاه می کنن،‌ ظاهرا بامزه و رنگ تند دوچرخه احتمالا توجه بیشتری جلب می‌کنه. زین به اصطلاح کامفورت داره که نشستن رو راحتتر می کنه ولی رکاب زدن رو کمی سخت‌تر. گزینه خوبیه برای دوچرخه شهری.

رد کردن دوچرخه های بیدود از روی پل کمی سخته، سنگینن

مثل همیشه برای رد شدن از اتوبان پل داریم که لازمه روش دوچرخه رو کول کنیم و ببریم بالای پله‌ها. سریعا متوجه می‌شم که بیدود خیلی سنگینه. تمرکز دوچرخه اشتراکی روی وزن نیست ولی بیدود دیگه خیلی سنگین به نظر می‌رسه (: احتمالا مال اینه که بادوام باشه و کمتر دزدی بتونه دوچرخه رو بذاره رو کولش ببره.

نمونه حرکت با دوچرخه بیدود درست شده با استراوا

بالاخره تیم لاکپشت‌ها بعد از ۵۲ دقیقه مسیر ۱۲ کیلومتری رو طی می کنه و به مقصد می‌رسه. عرق ریزان و خسته و اگر راستش رو بخواین حتی با کمی ضعف! جلوتر بهش بر می گردیم. دوچرخه رو تو کوچه پارک می کنم و می رم داخل. در حال تجدید قوا با خوراکی و استراحت و عوض کردن تی شرت هستم که تلفن چند باری زنگ می زنه تا بالاخره جواب بدم. یک نفر از بیدود است که می گه نباید از اتوبان می رفتم. می گم حق با اونه. همون یا تلفن بعدی می گه که اسمم رو درست وارد نکردم. می گم باید چیکار کنم؟ می گه من هی اکانت شما رو پاک می کنم که اطلاعات درست وارد کنین ولی شما قبلی رو میزنین؛ مشکلش با اسم جادی است. بهش می گم خب من فکر می کنم لاگ آوت شدم و دوباره اطلاعاتم رو می زنم لاگین می شم، از کجا بدونم شما اکانت رو پاک کردین و من دارم اکانت جدید می سازم؟ همون یا بعدی می گن که دوچرخه رو کجا گذاشتم؟ می گم تو کوچه. بعد از مدتی دیگه خودم می رم تو کوچه ببینم چی شده:

دوچرخه بیدود

یک نفر با موتور اومده دوچرخه رو ببره (: احتمالا چون از منطقه اصلی خارجش کرده ام. می گه اطلاع داده به یک ماشین که بیاد دوچرخه رو بیاره. در واقع یه ماشین و یه موتور پشتم اومدن (: بعد از کمی صحبت می پرسه قراره بازم سوارش بشم؟ می گم شب باهاش می رم یوسف آباد. به ماشین خبر میده که نیاد و خودش هم می ره (:

تا بعد از ظهر اونجام و قبل از تاریک شدن سوار دوچرخه می‌شم و به سمت خونه می رم. این مسیر معمولا ۱۵ دقیقه است ولی با بیدود ۲۰ دقیقه ول می‌کشه و تقریبا عرق کرده و خسته می‌رسم خونه. دوچرخه رو کنار پنجره آشپزخونه پارک کردم و در کمتر از نیم ساعت، یکی میاد و دوچرخه رو می‌بره.

نکات مثبت

  • می‌تونین با اعتبار خودتون سفر بخرین. هر ۲۰ اعتبار یک سفر. اعتبار می تونه از کارهای خوب مثل پارک کردن دوچرخه در ایستگاه، زود ثبت نام کردن، دعوت بقیه و … به دست بیاد. حدس می زنم اعتبار من رو دو بار برای یک سفر کم کرد ولی مطمئن نیستم.
  • ترمزهای دیسکی خوب و نسبتا مطمئن هستن. البته بازم برای وزن دوچرخه گاهی ضعیف به نظر می‌رسن اما خوبی ترمز دیسکی اینه که تنظیم و رسیدگی کمتری می خواد و قوی‌تر هم هست. اگر ترمز پایی هم داشت خیلی خوب می‌شد؛ از اینها که با معکوس کردن رکاب، دوچرخه ترمز می‌کنه.
  • بدنه قوی و بسیار قرص و محکمه.
  • داشتن سبد کمک خیلی خوبیه و باحاله
  • دوچرخه ها زیاد هستن و به نظر می‌رسه فعلا رسیدگی بهشون خوبه
  • زنگ دوچرخه‌ها هم خیلی باحاله. با یه پیچ در سمت راست می چرخونین، هرچند که وقتی می فهمین این دنده نیست و زنگه، کمی ناراحت می‌شین.
  • در مورد نرفتن در اتوبان و غیره سختگیری نسبی بود. این مثبت ارزیابی می‌شه. امنیت دوچرخه سوار بسیار مهمه.
  • کال سنتر، مسوول ثبت نام، مسوول بردن دوچرخه و .. خیلی مهربون و همراه و با حوصله بودن
کیو آر آنلاک کردن دوچرخه بیدود

نکات منفی

  • پول اولیه‌ای که می‌دیم کم نیست، برای هر نیم ساعت هم ۱۵۰۰ تومن. من فکر می کردم این ۱۵۰۰ تومن از اون پول اولیه کم می‌شه ولی ظاهرا اون پول اولیه، همیشه همونجا خواهد موند. شاید برای من ۲۰۰ تومن اولیه اوکی باشه ولی برای یک نفر دیگه باعث بشه اصولا عضو نشه.
  • نبودن چراغ خطرناکه و استفاده در شب رو نامناسب می‌کنه. شبرنگ‌ها و رفلکتورها و رنگ براق جای چراغ رو نمی‌گیره، بخصوص سر پیچ که قراره دوچرخه قبل از رسیدن دیده بشه و موقعی که قراره چراغ، سطح خیابون رو روشن کنه.
  • دوچرخه‌ها بسیار سنگین هستن، حوالی ۲۱ کیلو. این برای یک دوچرخه با فریم کوچیک خیلی سنگینه. قابل درکه که دوچرخه اشتراکی باید قرص و محکم باشه ولی ۲۱ کیلو هم زیاده. و کاملا تاثیرگذار در تجربه دوچرخه سواری‌تون.
  • دوچرخه‌ها دنده ندارن. سعی شده نسبت چرخ و رکاب و … مثل یک دنده کمی سنگین باشه که بتونین باهاش سربالایی برین ولی در عمل نبودن دنده کار رو در تهران سخت می‌کنه. حتی در مسیرهای شرقی غربی ما از دنده‌هامون استفاده می کنیم.
  • فریم دوچرخه کوچیکه. برای قد من (حدود ۱۸۰) بالاترین سطح زین هم پایینه و این رکاب زدن رو سخت‌تر می کنه. اضافه اش کنین به نبودن دنده و وزن ۲۱ کیلویی دوچرخه تا ببینین چرا من عضو تیم لاک پشت‌ها بودم و مسیر ۱۵ دقیقه ای ام رو توی ۲۰ دقیقه رفتم و اون شب قبل از خواب هم لازم بود دوش بگیرم.
  • برای من که حس زیادی زیر نظر بودن ایجاد شد. بعد از هر بار دوچرخه سواری یه موتور / ماشین اومد دنبال دوچرخه که کل مفهوم بی دود بودن رفت زیر سوال (: البته احتمالا چون شروعشه و من دوچرخه رو از منطقه مرسومش خارج کردم. طبیعی هم هست که نباید از اتوبان بریم. ولی یه جوریه بعد از یک سفر، سه بار بهت زنگ بزنن (: حتی اگر حق داشته باشن.
چرخ های ضد پنچری و پلاک بدنه دوچرخه های بیدود

پیشنهادها

  • اگر بشه با یک اپ، دو دوچرخه رو آنلاک کرد، کمک بزرگیه. در اپ خارجی مشابه این امکان هست و برای ترویج هم خیلی خوبه. من نمی تونم به دوستم بگم بیا ۲۰۰ تومن بریز سوار شیم با هم ولی می تونم بگم بیا من برات آنلاک کنم، اگر خوب بود خودت هم بعدا بگیر.
  • اگر بشه اعلام خرابی، موجود نبودن در محل و غیره کرد خیلی خوبه. من در نقشه بتونم یه دوچرخه رو انتخاب کنم و بگم من اومدم اینجا و این نیست. هنوزم که هنوزه یه دوچرخه وسط باند فرودگاه مهرآباد دیده می شه (:
  • اگر بشه به شکلی کلاه ایمنی به دوچرخه اضافه کرد خیلی خوبه. مثلا بشه کلاه رو به قفل وصل کرد
  • رابطه نزدیکتر با جامعه کاربران می تونه کمک خوبی به بیدود بکنه. اکانت توییتر بیدود می تونه پاسخگوتر باشه و تعامل بیشتری با آدم ها داشته باشه یا خود بیدود می تونه با دوچرخه سوارها لینک بهتری بگیره و باعث ترویجش بشه.
  • اپ شدیدا نیاز به بهبود داره، الان کیلومتر طی شده رو بر اساس فاصله مبدا و مقصد می ده نه بر اساس خیابون. مثلا مسیر ۱۲ کیلومتری من رو ۹ کیلومتر تشخیص می ده. این آمارها برای بعضی دوچرخه سوارها خیلی جذابن (:
سبد و راهنمای استفاده دوچرخه های بیدود

جمع‌بندی

برای من تجربه استفاده از دوچرخه‌های بیدود جالب بود. به جز اینکه شروع با بیدود کمی گرونه، گرفتن و استفاده از دوچرخه راحته و فان است و اینکه می‌تونین دوچرخه رو از هر جای معقولی بردارین و هر جای معقولی بذارین بسیار مفیدش می‌کنه. اما مشکل اصلی اینه که تجربه دوچرخه سواری با بیدود برای من خوب نبود. من به عنوان دوچرخه سوار شهری نسبتا زیاد رکاب می‌زنم و با سربالایی و غیره حتی رو دوچرخه قدیمی یا تاشوی خودم هم مشکل ندارم ولی رکاب زدن شرقی غربی با حدود ۱۰۰ متر ارتفاع گرفتن با بیدود هم خسته کننده بود. مساله اینه که اگر هیچ وقت دوچرخه سوار نمی‌شین، بیدود به شما تجربه یک دوچرخه سواری مدرن رو نمی ده. در مقابل اگر دوچرخه سوار هستین و دوچرخه‌تون همراهتون نیست، بیدود راه حل باحالیه. البته این رو هم بگم که اینکه می شه فقط در طرف آسون (مثلا شمال به جنوب) رکاب بزنین و برگشت رو بدون دوچرخه بیاین، می تونه برگ برنده بیدود باشه ولی کاش با اضافه کردن یک دنده ساده (مثلا دنده هفتایی ایترنال گیر هاب شیمانو (مثلا سری نکسوس) که نیاز به تعمیر بسیار کم داره و قابل باز شدن و… هم نیست) تجربه رکاب زنی با بیدود رو حداقل دو برابر بهتر کنه.

آپدیت

  • در کامنت ها پیشنهاد خوبی داشتیم که زمان سنجی یک ربع به یک ربع باشه
  • روی دوچرخه‌ها نوشته BDOD در حالی که سایت و توییتر و … BDOOD است (:
  • اطلاعات خوبی در مورد دوچرخه سواری شهری رو می تونین از کتابچه راهنمای دوچرخه سواری شهری بگیرین
  • اگر خواستین ثبت نام کنین می تونین از کد معرفی من استفاده کنین که هر دو یک سفر رایگان بگیریم: 7DA30

اعدام افراد راه حل نیست، سه نکته به بهانه اعدام یک انسان

این روزها کشورمون داره تمام تلاشش رو می کنه که از پله‌های اول اعدام در جهان فاصله نگیره. در حالی که جهان دائما داره از اعدام فاصله می گیره و کشورهای بیشتر و بیشتری این مجازات رو از قوانینشون حذف می کنن، ما هنوزم در رقابت با چین و آمریکا، در حال اعدام کردن بیشتر و بیشتر آدم ها هستیم.

دو سه روز پیش، خبر اعدام جدید «اعدام سلطان سکه» بود. یک نفر که ظاهرا خیلی زیاد سکه خریده. لازمه به چند نکته توجه کنیم:

  1. معمولا اسم آدم گفته نمی شه. یک صفت درست می شه تا چهره انسانی اون آدم ازش گرفته بشه و خبر اینکه طناب گره زدیم دور گردنش و اینقدر کشیدیم که دیگه نتونه نفس بکشه و بمیره کمی ملایم تر به نظر بیاد. مثلا بهش می گیم سلطان سکه یا عامل فساد فلان یا تروریست بهمان که فراموش کنیم داریم یه انسان رو خفه می کنیم.
  2. اعدام تلاش حاکمان قدیم بوده برای نشون دادن قدرتشون به مردم که در کنارش تلاش می شده با برگردوندن رنجی که یک نفر یا جامعه کشیده به سمت بدن قربانی، رنج رو کمی تسکین بدن. در مورد وحید مظلومین این مساله کاملا صادقه. حداقل تا جایی که به ما گفتن، طرف هیچ کار غیرقانونی نکرده بلکه تعداد بیشتری از مرسوم سکه خریده و خب بالاخره رنج گرونی و سکه ۴ میلیونی باید گردن یک نفر باشه. اعدام یک نفر در حالی که نه از جزییات پرونده اش چیزی شنیدیم نه از دلایلش نه از وکیلش نه از فرجام خواستنش، تلاشی است برای گفتن اینکه «تقصیر این بود؛ حل شد». لابد با همین استدلالشون باید هر کسی که تمام ریالش رو در اون دوران تبدیل به طلا یا دلار کرده هم اعدام بشه چون دقیق همون کار رو کرده؛ فقط سرمایه اش کمتر بوده!
  3. انسان ها در روندها و پروسه‌ها کارهای خلاف انجام می‌دن. اگر قراره چیزی اصلاح بشه، پروسه ها و قوانین و سیستم های نظارتی هستن. اینکه «فلانی بد بود اعدامش کردیم» رو الان ۴۰ ساله داریم تست می کنیم و جامعه هر روز از روز قبل بدتر شده. اگر قراره اقتصاد پایدار باشه باید قوانین و سیستم‌های نظارتی ای داشته باشیم که جلوی این چیزها رو بگیره. تا وقتی سیستم ها اصلاح نشن، آدم های بد توشون رشد می کنن و اتفاقا اگر قوانین و سیستم های نظارتی درستی داشته باشیم، بدترین آدم ها هم مجبور می شن خوب کار کنن.

اگر کشورهای مدرن اعدام رو حذف می کنن، مال اینکه درک می کنن حذف اون یه آدم که کار بدی کرده، هیچ کمکی به جامعه نمی کنه. اونها می فهمن که اگر قراره جامعه ای اصلاح بشه اتفاقا باید ببینیم اون یک آدم چرا اینکار رو کرده و اون مشکل رو حل کنیم. حذف آدم‌های بد در شرایطی که دلایل بد شدن آدم ها هنوز باقیه، فقط باعث ادامه چرخه کشتن نفر قبلی و بد شدن آدم های جدید می شه. اعدام جایگزین کردن سوال «چرا» با سوال «چه کسی» است.

با طرح های بانمک جولیا اوانز – نمونه @narcislinux خارجی – لینوکس رو عمیق‌تر یاد بگیرین

جولیا اوانز که در توییتر با آی دی b0rk حضور داره یک پروژه جالب رو به شکل تفننی شروع کرده بود که حالا به یک چیز بسیار جدی تبدیل شده: توضیح مفاهیم کامپیوتر بخصوص لینوکس با نمودارها و چارت‌های کشیده شده با دست بسیار ساده. الان بخش هایی از اونها به شکل کتاب چاپ می شن و صفحه زدنشون تقریبا به هرکسی چیزی یاد می ده. من و اکثر شما که امکان خرید واقعی اش رو نداریم ولی می تونیم تو توییترش بچرخیم و عکس هاشون رو نگاه کنیم؛ که دقیقا مثل کتاب هستن ولی پراکنده تر.

این اکانت برامون یه درس خوب هم داره. به نظر من کارهای نارسیس لینوکس خودمون بسیار جذابتر و قشنگتر از کارهای جولیا بوده. و احتمالا سه تا چیز می تونسته جهانیشون کنه:

  1. برای بازار جهانی تولید می شدن، یعنی انگلیسی و در یک اکانت باز
  2. از نظر فنی عمیق تر می‌شدن که کاری نداره؛ کمی خوندن است و جمع کردن اطلاعات
  3. استمرار بیشتری می‌داشتن

یادمه بیشتر از ده سال قبل نارسیس یه مجموعه کارتونی آشنایی با تاکس کشیده بود که پیشنهاد کردم انگلیسی ترجمه کنه و البته سالها بعد برای منم یه طرح کشید که هنوزم آرت ورک رادیوگیک است. البته اینجا بحثم شخص نارسیس نیست – که به نظر من کارهاش عالیه. اون شاید بخواد تو این خط باشه شایدم نخواد. ولی بحث اصلی ام اینه که خارجی‌ها خیلی هم کار عجیبی نمی کنن. کسانی که ما بینشون می بینیم معمولا اونهایی هستن که برای مخاطب عام تر، مستمرتر خروجی می دن (: اگر می خواین تو اون خط باشین، مهمترین چیز اینه که مستمر باشین.

رادیوگیک ۸۷ – صورتش رو بیارین جلو

در این شماره از رادیوگیک، با پلیس ها درگیر هستیم. کسانی که صورتشون رو از موبایل‌های ما دور می کنن تا بعدا بتونن صورتمون رو جلوی گوشی‌هامون بگیرن. از هک می گیم و مشکل حاد هسته لینوکس و هکر کلاه خاکستری ای که شما رو هک می کنه تا امن‌تر باشین. با رادیوگیک باشین تا ببینم مشکل اتحادیه اروپا با میم‌های خنده‌دارمون چیه.

با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین

اخبار

درصد کاربران گوگل که آی پی نسخه ۶ دارن به ۲۵٪ رسید

گوگل در یک نمودار ساده، تعداد کاربرانی که از آی پی ۶ استفاده می کنن رو نشون می ده. این عدد حالا به ۲۵٪ رسید. [بعد از مدت ها که حرف زدیم + اهمیت توجه بهش در ایران چه از نظر سواد چه از نظر تکنولوژی ]

هکر کلاه خاکستری که میکروتیک‌های مشکلدار مردم رو پچ می کنه

رنگ کلاه ها. حالا یه خاکستری که روسی حرف می زنه داره اینترنت رو می چرخه و به میکروتیک های پچ نشده ای که پیدا می کنه نفوذ می کنه و … چیکار می کنه؟ فایروالشون رو تنظیم می کنه تا دیگه نشه بهشون نفوذ کرد (: آی دی اش alexy است و مدعیه که بیشتر از ۱۰۰هزار میکروتیک رو پچ کرده. اون توی کامنت تغییر فایروال می نویسه که کیه و چرا اینکار رو کرده و‌آدرس تلگرام رو هم می ده ولی می گه فقط ۵۰ نفر باهاش تماس گرفتن و گاهی هم عصبانی بودن! این مشکل امنیتی که می گیم CVE 2018 14847 است.

معرفی وای فای ۶

وای فای ۶ هم معرفی شد. حتما می دونین که قبلا اسم ها اینقدر اسون نبود و بهشون می گفتیم 802.11ac یا 802.1n. این نسخه ها که پیش رفتن معمولا بحث سرعت بیشتر و رسیدن به فاصله بیشتر و اینطور چیزها بود ولی یک متخصص لازم بود که بدونه اسم ها چین و چی از چی بهتره. به همین خاطر wifi alliance حالا اعلام کرده که وای فای بعد یکه قرار بود 802.11ax باشه رو با نام وای فال ۶ خواهیم شناخت تا با نگاه کردن به قوطی دستگاه، مثل آدم بتونیم بگیم کدوم از کدوم بهتره.

مشکل امنیتی هسته لینوکس

یک محقق امنیتی که برای پروجکت زیروی گوگل کار میکنه هم PoC یک مشکل در کنرل های ۳.۱۶ تا ۴.۱۸.۸ رو منتشر کرده. جان هورن با گزارش CVE-2018-17182 نشون داده که با غیرمعتبرکردن کش و استفاده از ساب سیستم مدیریت حافظه لینوکس می تونه حمله UseAfterFree بکنه. شکلی از حمله که گاهی باعث فریز شدن سیستم می شه و گاهی حتی اجازه ارتقاء دسترسی می ده. به گفته اون این حمله در حدود یک ساعت، اجازه دسترسی روت در شل می ده. خودش هم میگه که بعد از گزارش با سرعتی بسیار سریع مشکل رفع شده ولی خب ما باید آپدیت کنیم. البته مشکل اینه که توزیع ها در چه زمانی این آپدیت رو زدن. گاهی یک هفته طول کشیده که خب فرصت فوق العاده ای به هکرهای متخصص و پر اراده می ده برای سوء استفاده.

در اعماق

آیا چین با یه چیپ ریز ریز به عمق آمریکا نفوذ کرده؟

در سال ۲۰۱۵ آمازون به این فکر می کرد که شرکت المنتال رو بخره. شرکتی که تخصصش فشرده کردن ویدئوها و استریم کردنشون برای دیواس های مختلف بود. این شرکت قبلا به پخش زنده المپیک کمک کرده بود، اجازه داد درون های سی آی ای با مراکزشون فیلم زنده مخابره کنن و غیره و غیره. در حین پروسه خرید، آمازون از شرکتی کمک گرفت تا محصولات این شرکت رو بررسی کنه و چیز عجیبی کشف شد. ظاهرا سرورهای سریعی که این شرکت استفاده می کرد یک چیپ کوچیک اضافه بر طراحی اصلی داشتن. سرورهای سوپرمیکرو یکبار دیگه به کانادا فرستاده شدن تا یک شرکت دیگه هم اونها رو بررسی کنه و نتیجه مشابه بود: یک چیپ بسیار کوچیک به اندازه دونه برنج که توی طراحی اصلی نبود. این مساله به مسوولین آمریکایی گزارش داده شد. این سرورها تقریبا همه جاهای مهم بودن. از سی آی ای تا کشتی های جنگی. ظاهرا نتیجه تحقیقات می گه که اضافه شدن این چیپ در پروسه اسمبل شدن بورد در چین اتفاق افتاده! [توضیح شخصی: کسی جوابی نداره هنوز. نقد زیاده. احتمالش هم هست. ولی به هرحال داریم آینده رو می بینیم]

شرکت‌های سهام عمومی کالیفرنیا دیگه نمی تونن هیات مدیره فقط مرد داشته باشن

درک خبر برای خیلی از ما کمی سخته. بخصوص اگر طرفدار حقوق برابر باشیم سریع می ریم سراغ اینکه …
از ۲۰۱۹، حداقل یک زن باید در هیات مدیره شرکت هایی که سهامشون عممی است باشه.

پلیس و رمزهای ما
دو تا خبر هم داشتیم. اولی اینکه نیوزلند قانونی تصویب کرده که اگر حین ورود به کشور پلیس از شما پسورد لپ تاپ یا تلفن‌تون رو بخواد باید اونو بدین و اگر ندین، ۵۰۰۰دلار جریمه می شین. دومی هم اینه که اف بی آی در یک مورد در حین دستگیری یک جوون متهم به کودک آزاری، مجبورش کرده به آیفونش نگاه کنه تا از طریق چهره‌، آنلاک بشه. در موردی مرتبط هم اف بی آی به مامورینش دستور داده تا اگر آیفونی از کسی گرفتن نباید صورتشون رو جلوی صفحه اش بگیرن چون ممکنه بعد از چند بار تلاش برای تشخیص صورت،به اجبار برای آنلاک شدن پسورد رو بخواد.
پین و پسورد ۱۵
پترن ۱۷
چهره / انگشت ۵۹
بدون لاک ۹

آرتیکل ۱۳ (تامه علی)
ابد درمورد این موضوع article 13 شنیدی. قانونی که اروپا داره میگذرونه (یا گذرونده؟) که به موجب اون شرکت های ارائه دهنده خدمات اینترنت اصلی و آپلود فایل(حتی گوگل و فیسبوک) مسئول فایل های آپلودی هستن. بدین معنا که چنانچه فایلی قوانین مربوط به کپی رایت رو نقض میکنه باید حذف بشن و دونه دونه مورد بررسی قرار بگیرن.
تا اینجاش خبر بقدر کافی وحشتناک هست! زمانی بدتر میشه که بدونیم موضوع دامن میم های عزیز و گیف های فان رو هم میگیره و دنیای 9gag رو هم تکون اساسی میده. احتمالا به موجب این قانون meme و gif هایی که داخل اونها از محتوایی استفاده شده که تحت قانون کپی رایت قرار گرفتن نباید آپلود بشن. این یعنی کلی محتوای فان از سراسر نت تبدیل میشه به محتوای غیرقانونی.

بخش آخر

آرو بخونیم.. بشنویم

آیا واقعا این روزها باید بی توجه بخونیم؟ به نظر میاد تکنولوژی علیه آروم و دقیق خوندن می جنگه. حالا راحت با شست رو گوشی اسکرول می کنیم و سریعتر از هر کتاب ورق زدنی، بخش های مختلف متن رو می بینیم و می رسیم آخرش. خوندن از روی گوشی چشم ها رو خسته می کنه و بدن ترجیح می ده بره سراغ یک کار دیگه. الان بالای مقاله ها می نویسن که خوندنش ۱۰ دقیقه طول میکشه ولی حوصله اون رو هم نداریم [گریز به اینستاگرام و نخوندن و حرف زدن . …]

ماریان ولف که نوروساینتیسن است می گه که این «استاندارد جدید» سر سری رد شدن باعث «تغییری نادیدنی ولی بسیار مهم» در شکل درک ما از کلمات می شه. مدارهای عصبی که توانایی مغز برای خوندن و درک رو فعال می کنن حالا به جای تمرکز و دقیق فهمیدن روی سریع رد شدن و سری سری خوندن تربیت می شن.

البته حالا مساله خطرناکترین چیز ممکن هم نیست. ما همیشه چیزهایی رو سرسری می خوندیم و از ۹ سالگی مغزمون یاد می گیره که به جای تک تک کاراکترها، کلمات رو بخونه و حین خوندن به جاهای مختلف صفحه نگاه کنه که ببینه جلوتر چه خبره! از یک نظر هم شاید اسکیم کردن، بخشی از شیوه طبیعی رفتار مغز ما باشه.

قبلا هم این استرس رو داشته ایم. اینکه فرهنگ ما از سمت رمان های بلند به سمت داستان های کوتاه اومده یک شاهد این ماجرا است. در ۱۹۸۹ نویسنده ای گفته بود که «اینکه سونات ها و هایکوها محبوب هستن نشون دهنده این نیست که بازه توجه ما داره کوتاهتر می شه».

ولی مطمئنا اینترنت شیوه خوندن ما را تغییر داده. ما الان چیز بیشتری برای خوندن داریم چون آدم های بیشتری می نویسن. فقط کافیه چند دهه عقب بریم و تعجب خواهید کرد که چقدر کم چیزی نوشته می شد،‌ البته بیرون مدرسه. تقریبا هیچ وقت نمی دیدین که کسی در کافه نشسته باشه و مشغول نوشتن باشه که الان داره چی می خوره یا به دوستش نامه بنویسه و بپرسه امروز صبح چیکار کرده و برنامه اش برای عصر چیه.

در دوران آنالوگ نوشته ها بسیار دیرتر از زمان نوشته شدن خونده می شدن. در دوران دیجیتال تقریبا هر نوشته ای خیلی زود به مخاطب می رسه. گاهی همزمان که شما دارین می نویسین۷ یکی داره می خونه! یا کامنت های یک مطلب تقریبا به محض انتشارش شروع به رشد می کنن.

بیلی کالینز (شاعر) می گه که «شعر قطع کردن سکوت است در حالی که روزمره نویسی، نویزی دائمی است». ما الان گفتن و عکس العمل نسبت به کلام (با کلام) بیشتری داریم تا گوش کردن و خوندن و فکر کردن بهش.

احتمالا خوبه که آروم باشیم. هر روز کلی چیز در مزایای آرومی می شنویم – مثلا در ستایش اینکه خودمون آشپزی کنیم و فست فود نخوریم یا به بچه ها فرصت بدیم با حوصله و زمانی که خودشون لازم دارن دنیا رو کشف کنن و … اما آروم خوندن هنوز مرسوم نشده. هی به ما می گن مطالعه خوبه و آدم ها خوشحالن که کتاب ها رو سریع بخونن و تموم کنن ولی شاید برعکسش بهتر باشه.

تجربه بلند خوندن این وسط می تونه جالب باشه. چیزی رو برای همدیگه بخونین. اگر تو رابطه هستین برای طرفتون کتاب خبونین یا مقاله. و اینجوری می بینین که چطوری هر کلمه از جلوی چشمتون به مغز می رسه و بعد به زبون و لذت خوندن بیشتر می شه. اینجوری مغز تمرین می کنه تا بتونه چیزهای بلندتر رو بخونه. ما الان کلی خبر می خونیم و رنج می کشیم. شاید اگر کمتر بخونیم ولی عمیق تر وضعمون بهتر باشه. آروم خوندن سخته ولی در واقع هدیه دادن زمان است بدون تضمین سود. اول که شروع کنین چیزهای طولانی رو آروم بخونین احتمالا کلافه خواهید شد. گفته می شه مغز ما شدیدا شکل پذیره و اگر در طول چند سال فقط چیزهای کوتاه و سریع خونده باشیم، دیگه سختشه مسیرهای جدیدی برای خوندن چیزهای طولانی ایجاد کنه. ولی این تمرین لازمه اگر قراره از متن اخبار و جک ها و شوخی ها و توصیه های علمی تک جمله ای و پاراگراف هایی که سعی می کنن علوم رو توضیح بدن فراتر بریم و به دانشی واقعی برسیم.

این روزها درآمد اکثر سرویس های بزرگ اینترنت از «وقت» و «توجه» ما است و واقعا روی این با هم رقابتی جدی می کنن. من و شما اما اگر می خوایم چیزی بیشتر از مرکز درآمد این سیستم ها باشیم (چه درآمد سیاسی / چه عقیدتی / چه تبلیغاتی) لازمه که کنترل زمان و توجه خودمون رو توی دستمون بگیریم و اولین قدمش هم اینه که بتونیم «توان توجه» یا «بازه توجه» خودمون رو زیاد کنیم. بتونیم مغزمون رو دوباره پرورش بدیم که برای مدتی طولانی درگیر یک چیز بشه و اینطوری بتونه دانش انباشت کنه. شاید یک روشش تمرین برای آروم خوندن است. و آروم گوش کرد.

نامه ها

سمانه:
در رادیو گیک نمره‌ی هشتاد و چهار؛ به این نکته اشاره کردی که هلیوم زمین داره تموم میشه. من فکر میکنم این شاید به درستی بیان نشده.

هلیوم عنصر بسیار نادری در زمین هست ( حدود چند اتم در هر یک میلیارد اتم و در جو از مرتبه ی حدود پنج اتم در هر یک میلیون اتم). اما میانگین سرعت اتمهای هلیوم از سرعت فرار از سطح زمین بیشتره (سرعت فرار به سرعتی گفته میشه که اگر سنگی رو روی سطح زمین با اون سرعت پرتاب کنیم دیگه برنمیگرده پاییین. گازهای سبک مثل هیدروژن و هلیوم چون ریزه میزه هستن سرعتشون بیشتره و بخاطرهمین سرعتشون از سرعت فرار از سطح زمین بیشتره و …) اما با این وجود پس نباید همین مقدار هلیوم در جو زمین وجود داشته باشه و باید تمام هلیوم از زمین طی این چند میلیارد سال گریخته باشه! پس چرا هنوزم هلیوم روی سطح و داخل جو زمین هست؟!

جواب خیلی جالبه: هلیوم در واپاشی هسته‌های اتم های سنگین مثل اورانیوم، توریوم و … تولید میشه. در حقیقت اون تابش آلفا که توسط برخی رادیو ایزوتوپ ها تولید میشه همون هسته ی هلیوم هست. نرخ تولید هلیوم در فرآیند های واپاشی آلفا اونقدر زیاد هست؛ که هنوز توی جو چند صد هزار تن هلیوم وجود داره.

اما بزرگترین ذخایر هلیوم همون مخازن گاز طبیعی هستند که هلیوم تولید شده در پوسته های زیرین همراه با گاز طبیعی در زیر طاقدیس ها ی سنگ سفت محبوس شده.. به طور معمول حدود یک تا پنج درصد گاز طبیعی رو هلیوم تشکیل میده که با این حساب یک چهارم ذخیره ی هلیوم قابل استحصال در پارس جنوبی جمع شده که متاسفانه ما اون رو از گاز و میعانات جدا نمیکنیم و ول میدیم بره!

پنج درصد از گاز طبیعی خیلی عدد خوبیه انقدر خوبه که ما نباید نگران باشیم. البته برخی معتقدند باید قیمت هلیوم بالاتر بره تا الکی توی مصارف داغون هدر نره اما خب بنظر میرسه ما خیلی هلیوم داریم. بهتره نگران عناصر دیگه ای باشیم مثل لیتیوم که واقعا شاید خیلی سریع تموم بشن

تبریک ها

پیشنهاد تبریک به آمازون برای اینکه بعد از ۱۱ سال تصمیم گرفت روی کیندل از عربی پشتیبانی کنه. در قدم اول ۱۲ هزار کتاب عربی روی کیندل استور منتشر شده که بعضی از آثار ادبی آشنا برای ما هم توی لیست هست. مثل هزار و یک شب. و خبر مردن پل آلن از بنیانگذاران مایکروسافت. تبریکی هم داریم به مایکروسافت که سورس ام اس داس رو توی گیت هابش گذاشته

موسیقی

  • آهنگ دقیقه ۹ از سینا شیخی است
  • آهنگ آخر when you came into my life است از طرف نوید تقدیم به شکوه، ​هیچ چیزی نمی‌تونه بین آشنایی ۱۰ ساله دو تا رفیق فاصله بندازه. ​ هر جا که هستی و هر کاری که می‌کنی​، فقط عاشق بودن و فراموش نکن.​

  • و آهنگ اندی از طرف وحید بود به تهمینه برای شادی همیشگی

رادیوگیک ۸۶ – حالا یه هاهاهاهایی شده

در شماره ۸۶ رادیوگیک، خبرهایی کمی متفاوت داریم. یعنی از شجریان می گیم و اشتراک دوچرخه و متلک خیابونی! عوضش اینبار بخش آخر داریم که توش نگاهی به زندگی ۱۳ نفر می ندازیم که در رویای برنامه نویس شدن، چپیدن تو یه خونه؛ اونم تو سانفرانسیسکو.

با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین

اخبار

شکایت شجریان از صدا و سیما رد شد
محمدحسین آقاسی عصر سه شنبه در گفت وگو با خبرنگار قضایی ایرنا درباره شکایت محمدرضا شجریان از صدا و سیما به خاطر پخش بدون رضایت آثار وی اظهار داشت: تیر سال 88 به خاطر پخش بدون رضایت آثار موکلم در صدا و سیما، شکایتی را مستند به ماده 23 قانون حمایت از حقوق مولفان، مصنفان و هنرمندان از این سازمان در دادسرای کارکنان دولت مطرح کردم.
این وکیل دادگستری اضافه کرد: در این قانون صراحتاً آمده که اگر آثار کسی را بدون اجازه انتشار، پخش یا نشر دهند، مجازاتش 6 ماه تا دو سال حبس است.
مرور زمان و … در نهایت هم موجب شهرت شده پس مشکلی نیست

داستان های استخدام

رفتن و داغون بوده بر خلاف ادعا و بعد هم تهدید و …
علیرضا اسکندر پور از آپادانا نوشته
یک سمیرا هم به داستان مشابهی اشاره کرده و که کم کم کارش ۲۴ ساعته شد و …
درست شرکت رو سرچ کنین و با همکارها گپ بزنین و سفته ندین و …

بایک شیرینگ!

خودم بگم کمی از چین و آلمان و اسکوتر و ایران و بیدود و انتظارمون و بودجه دولتی احتمالی.

ممنوعیت ترکرهای جی پی اس دار ورزشی برای سربازان آمریکایی

قبلا انواع این ماجراها رو داشتیم ولی اینبار دیگه جدی شد! ماجرا هم به اپ ورزشی خودمون یعنی استراوا بر می گرده. استراوا یک هیت مپ از فعالیت های جهان منتشر کرد (کمی توضیح در مورد کاربرد خوبش در تهران) ولی مساله وقتی بالا گرفت که این نقشه از حرکت ها چند تا مسیر دویدن رو مشخص کرد که ساکنان شهر شروع کردن به سمتش رفتن و دیدن اینکه اجازه ورود بهش رو ندارن و در نهایت کشف اینکه این مربوط می شه به مکان های نظامی که سربازها توش تمرین می کنن. بعد از یک ماه از این جریان حالا یادداشتی از وزارت دفاع که برای همه سازمان های نظامی رفته می گه که استفاده از هر جور وسیله سنجش ورزش و فعالیت که به جی پی اس مجهز باشه برای سربازها ممنوعه. البته اجراش کار راحتی نیست چون امروز تمام موبایل های ما هم جی پی اس دارن و خیلی ها مسیرهای دویدنشون رو با چنین ابزارهایی می سنجن و ذخیره می کنن و کلی پیچیدگی دیگه.

حالا برنامه نویس ها برای شرکت ها بیشتر از پول می ارزن

بر اساس یک گزارش جدید، اکثریت شرکت ها معتقد هستن که نداشتن دسترسی به برنامه نویس خوب براشون مشکل بزرگتری است تا نداشتن دسترسی به پول. برنامه نویس بد هم ظاهرا بزرگترین مشکل است. گفته می شه حدود ۸۵ میلیارد دلار هزینه سالانه شرکت ها است برای حل مساله «کد بد». مشکل اینجاست که هنوز صنعت نرم افزار بسیار جدیده و با ریختن پول و مدیریت نمی شه مساله اش رو حل کرد. کاری که تقریبا در بیشتر صنایع دیگه، عملی است. تحقیق استرایپ و هاریس می گه که ۶۱٪ مدیران رده بالا، معتقدن که نداشتن دسترسی به توسعه دهنده های با استعداد، اصلی ترین تهدید شرکت اونها است. گفته می شه در حال حاضر technical debt کمپانی ها حدود ۳۰۰ میلیارد دلار است و دسترسی نداشتن به برنامه نویسان خوب، هی هم این رقم رو بالاتر می بره. راه حل هایی که این گزارش برای این مساله داشته سه تا است: ۱. درک هزینه ها و فرصت های توسعه دهنده ها و مهمتر دونستن اونها از دلار بخصوص در بحث اختصاص دادن اونها به پروژه ها ۲. آوت سورس کردن بخصوص در تمام بخش هایی که یونیک بیزنس ما نیستن. از استوریج تا پیمنت تا سی آر ام تا مسیجینگ تا بتونیم توسعه دهنده هامون رو درگیر چیزهای مهمتر بکنیم و مهمتر دونستن خرید از ساختن و ۳. درگیر کردن متخصصین فنی در تصمیم گیرهای رده بالا و اصولا انتخاب لیدرهایی که درک فنی هم دارن.

در اعماق

سانسور مطلبی، می تونه باعث دسترسی بیشتر مردم به اون بشه

مارگارت روبرتز و ویلیام هابز در مقاله ای نشون می دن که چطوری سانسور ناگهانی مطلبی، می تونه باعث دسترسی بیشتر مردم به اون بشه. اونها روی سانسور اینستاگرام در چین کار کردن و صفحات ویکیپدیا که سانسور هستن (که البته بعد از ۲۰۱۵ و سوییچ کامل ویکپیدا به https غیر ممکن شد). اونها می گن کسانی که شروع می کنن از فیلتر رد شند، اتفاقا دقیقا به چیزهایی دسترسی بیشتری دارن که سانسور بودن. الگوی مصرف این آدم ها نسبت به کاربران قدیمی گرایش بیشتری به مطالب سانسور شده داره. اونها اسم این پدیده رو «تاثیر دروازه» گذاشتن و اینکه وقتی کسی از دروازه می گذره، تمرکز بیشتری روی چیزهای سانسور شده داره تا مطالب مرسوم. اونها می گن کسی که تازه از فیلتر گذشته حس قوی تری برای مشارکت در مسائلی داره که ممنوع بودن و حتی اگر در طولانی مدت به اونها علاقه نشون نمی داده، در این وضعیت تمرکز بیشتری در این بحث می ذاره.

فرانسه قانون ضد متلک گفتن رو تصویب کرد

فرانسه در یک قانون جدید، سعی می کنه با مزاحمت های خیابانی مبارزه کنه. الان اگر کسی در خیابون به کسی متلک بگه و پای پلیس به میون کشیده بشه، ممکنه ماجرا در همونجا به ۷۵۰ یورو جریمه منتج بشه! این قانون تلاشی جدید توی جلوگیری از آزار جنسی است. همچنین بخش دیگه ای از این قانون سعی می کنهحمایت قویتری از کودکان زیر ۱۵ سال بکنه و جای دیگه ای هم مجازات زندان برای چیزی تعیین کرده که این روزها بهش می گن upskirting یا همون عکس گرفتن از زیر دامن بدون اینکه سوژه متوجه بشه!این قانون بخشی از کمپین مکرون بود و البته یک ویدئوی وایرال از یک مزاحمت خیابونی، باعث تصویب سریعترش شد. به این می گن قدرت اینترنت و البته تلاش حکومت ها برای مبارزه با چیزی بد.

کامپیوترهای کوانتومی تقریبا آماده بازار هستند

مدت ها است که داریم از کامپیوترهای کوانتومی می گیم؛ استفاده از مفاهیم و قواعد مکانیک کوانتوم برای ساخت کامپیوترها و حل مسائل. در تقابل با مفهوم ۰ و ۱ فعلی. حالا شرکتی به اسم ریگتی مدعی شده که با محصولی به اسم کوانتوم کلاود سرویسز می تونه خدمات کامپیوتری کوانتومی رو به شرکت های دیگه بگه. مشتریان اولی هم که نام برده اکثرا در حوزه شیمی و بیوتکنولوژی هستن که برای منطقا قابلیت های کامپیوترهای کوانتومی برای کارشون خوبه: کنار هم چیدن حالت های مختلف ملکولی و کشف داروهای جدید. بازدید از مرکز اونها، برابر دیدن سیلندرهای فوق سرد نگهدارنده کامپیوترهای کوانتومی است که کنارشون رک های سرور های سنتی ارتباط با جهان بیرون رو برقرار می کنن. اونها هنوز از کامپیوترهای سنتی کندتر عمل می کنن و بخشی از مساله که توسط کامپیوترهای کوانتومی حل می شه هنوز پر مشکل و اشتباه است اما پیش بینی مدیر عامل اینه که در ۶ تا ۳۶ ماه، به چیزی به اسم «برتری کوانتومی» برسیم که توش بخش حل شونده توسط کامپیوترهای کوانتومی، زمان کمتری از حل مساله روی کامپیوترهای سنتی خواهد گرفت. معلومه که در حال حاضر حل مسائل روی این سیستم ها نیازمند الگوریتم های هیبرید هم هست تا بتونه مشکلات و اشتباه ها رو ببینه و اصلاح کنه.

بخش آخر

زندگی با ۱۲ برنامه نویس، ۲ اتاق و ارزوی قرن ۲۱ی

یه مطلب خوب اسلیت است از یک نفر که آرزوی برنامه نویس خفن شدن در سان فرانسسیکو رو داشته. ماجرای کسی است که برای رسیدن به لانژ باحال دارای جیم و جای کار و غیره در برج ۱۹ طبقه اش، باید قاچاقی از جلوی نگهبان ها رد می شده چون از ساکنان رسمی برج نبوده و ۱۷ طبقه پایینتر، در یک ایر بی اند بی غیرقانونی زندگی می کرده و البته در خونه ای ۲ اتاقه که توی هر اتاقش ۶ نفر زندگی می کردن، بدون شمردن اون یه نفر که تو کمد لباس زندگی می کرد. تخت های سه طبقه ، هوای خفه و اتاق همیشه تاریک رو اضافه کنین به اشپزخونه ای که توسط ۱۳ نفر استفاده می شد و همیشه پر ظرف کثیف و بوی موندگی بود. دوستمون می گه آگهی اتاق می گفت با ۱۲۰۰ دلار می تونن از جیم، هات تاب، سالن بسکتبال و حتی دیواره صخره نوردی استفاده کنن ولی ظرفیت رو فقط ۴ نفر اعلام کرده بود. اما حالا ۱۳ نفر اینجا زندگی می کردن که خب معلومه باعث شده بود همه نظرات هم «عالی» و ۵ ستاره باشه ولی خب هیچکدوم از نظرات نگفته بودن که حتی کلید ورودی اصلی رو هم به یارو نخواهند داد و باید منتظر بمونه تا یکی وارد یا خارج بشه و پشتش بدوه و از لای در رد بشه و یواشکی از آسانسورها بالا بره تا نگهبان ها اونو نبینن و یواشکی کلید بالای در رو برداره چون اون کلید بین ۱۳ نفر مشترکه! داستان دوستمون داستان یک نفر است که برای یک دوره ۱۲ هفته ای برنامه نویسی ثبت نام کرده تا بتونه خودش رو بین جمعیت عظیم برنامه نویس ها بالا بکشه. تصور رویایی این شغل اینه که همه اش استراحت و کارهای خفن است با حقوق بالا و سفر خوب و زندگی جذاب د رکنار کد زدن روی پروژه های جالب. اما شوک اصلی وقتی بود که فهمید هم اتاق هاش اکثرا برنامه نویس هستن و دنبال پیدا کردن «شرکتی بهتر» با اتکار به استارتاپ فعلی شون یا مدارک شون از استنفورد و ام آی ةی. می گه همکارهای آینده اش رو می دید که روزی حدود ۱۵ ساعت کار می کردن و البته استراحت آخر هفته این بود که کار به ۱۰ ساعت کاهش پیدا کنه. از این می گه که دوست نداشت مثل اونها بشه که از ۱۵ ساعت کار می اومدن و تا جایی که می تونستن بیدار بمونن هم روی کاناپه می نشستن و رو کدها بالا پایین می رفتن. کسی که کمد رو به عنوان «اتاق خصوصی» اجاره کرده بود، ۱۴۰۰ تا در ماه می داد تا ساعت ۹ بیاد خونه، سریال با شیر بخوره و بعد به کمدش بره و کد بزنه. اون ۱۶ ماه بود که در همین وضع بود. و باور بکنین یا نه، برای پین ترست برنامه می نوشت!

نویسنده مون می گه شاید کلی هم برنامه نویس باشن که زندگی رویایی ما رو زندگی کنن ولی به نظرم تعداد این آدم ها که اون میدید هم بعیده کم باشه. و اکثرشون رویاشون رو از دست داده بودن. طبق آمار ۹۲٪ استارتاپ ها در کمتر از سه سال از بین می رن و این یعنی افرادی که برای اونها کار می کنن دارن دنبال کارهای جدید می گردن – برنامه نویس هایی با استعدادتر و پر تلاشتر از اون. می گفت باید مواظب باشیم که شبیه اونی نشسم که تو اون اتاق می خوابه و موقع چونه زنی، به جای حقوق سهام برداشته و حالا روزی ۱۲ ساعت کار می کنه تا شاید کشتی در حال غرق کمپانی رو نجات بده و در نتیجه سهامش با معنی بشه. یا شبیه اونی که تخت بالایی نویسنده می خوابه و دو ماه است دچار افسردگی شده و اکثر روز رو سر کار نمی ره و بقیه مواقع هم معلومه که فعالیتی جدی نداره. می گه مشکل اصلی شهر استارتاپی اینه که کمبودی توی آدم های صفر کیلومتری که حاضرن جونشون رو برای کار بدن نیست و در نتیجه هیچ کس احترامی نداره. هرکسی که اخراج بشه یا اعتراض کنه، یک ارتش هست که جاش رو پر کنه و خیلی هم ذوق داشته باشه که داره فلان جا کار می کنه یا با فلان چی زکد می زنه یا شب نمی خوابه و کار میکنه و خاطره های باحالش این باشه که فلان موقع ۲ روز بودن که نخوابیده بودن و کار می کردن.. به این ارتش می گن ارتش ذخیره کار.

نویسنده می گه از برنامه نویسی برای استارتاپ بیرون اومده ولی ارزشمنده آدم یواشکی بره اون جای بالکاس طبقه ۱۹ام و از پنجره به بیرون نگاه کنه. فضای استارتاپی از دور بیسار زیبا و هیجان انگیز است. لوگوهای درخشان و زیبا ولی چیزی که توش دیده نمی شه، رنج آدم ها است و امیدهایی که از هر صد نفر، یکیشون هم بهش نمی رسن. اسم باکلاس «هکر هاوس» همه جا دیده می شه و کسانی که در بوت کمپ ها و آموزشگاه ها و دارن رویایی زیبای شهر استارتاپی رو می فروشن ولی نویسنده می گه حالا که از نزدیک فضا رو دیده، چیزی نیست که دوستش داشته.

[اشاره به ایران و فیلم پازلی ها و موندنشون توی مسافرخونه و ..]

قانون هفته

قانون هفته؟ بتریج ‌Betteridge’s law که می گه اگر عنوان یک مقاله با علامت سوال تموم می شد، جواب معمولا «نه» است. معلومه که بیشتر شوخی است ولی در عمل هم می شه هی بهش اشاره کرد مثلا «آیا فلان چیز واقعا فلان کار رو کرده؟» یا «آیا شما به یک آیپد احتیاج دارید؟» و …

تحقیق جدیدی می گه هوای آلوده، تاثیری جدی روی قدرک ادراکی و هوش ما داره

این تحقیق جدید که در چین انجام شده، می گه که آلودگی هوا، تاثیری بزرگتر از اونی که قبلا فکر می کردیم روی جامعه داره. این تحقیق می‌گه امتیاز تست‌های توانایی زبان و ریاضی افرادی که در هوای آلوده زندگی می کنن، به شکلی قابل توجه پایین میاد.

زی چن از دانشگاه آمریکایی ییل که عضوی از تیم تحقیقاتی بوده، می گه که زندگی در هوای آلوده بخصوص برای مردان بالای ۶۴ سال و کسانی که تحصیلات عالی ندارن، مثل این می‌مونه که چند سال کمتر تحصیل کرده باشن. تحقیقات قبلی هم نشون داده بودن که آلودگی هوا قوای ادراکی مردم رو پایین میاره ولی این تحقیق به خاطر گستردگی سنی مخاطبین و نتایج شوکه کننده‌اش، توجه زیادی رو جلب کرده.

این تحقیق که توی Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شده و از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴، ۲۰هزار نفر رو زیر نظر گرفته می‌گه که افراد هر چقدر طولانی تر تحت تاثیر هوای آلوده باشن، صدمه بیشتری روی هوششون قابل مشاهده خواهد بود. این تاثیر حتی به شکل سال به سال در یک فرد هم قابل مشاهده بوده. محققین می گن افرادی که طولانی تر تحت تاثیر هوای آلوده بودن، بی حوصله‌تر بودن و همکاری سخت تری در تست هم داشتن یا در موردی دیگه، دانش آموزانی که در روزهای آلوده تر در آزمون‌ها شرکت می کردن، نتایجشون بدتر از زمانی بود که در هوای پاک اینکار رو می‌کردن.

این تحقیق به سفارش دولت چین انجام شده و در نتیجه اش اومده که برای رشد اقتصادی، کشور باید با آلودگی هوا مبارزه کنه. چین برای سال‌ها به یکی از آلوده‌ترین کشورهای جهان مشهور بوده ولی حالا سال‌های است که داره طبق برنامه‌های پنج ساله اش، با آلودگی هوا مبارزه می‌کنه.

آرش صالح از اعضای «پزشکان علیه دیزل» می گه که «این تحقیق به مجموعه شواهدی که می گن ترافیک خیابان‌ها کارکرد ادراکی ما رو تضعیف می کنن اضافه می‌کنه. ترافیک خیابون ها بزرگترین عامل آلودگی هوا در مناطق شهری هستن و دولت ها باید سریعا برای حذف خودروهای با آلودگی بالا از شهرها اقدام کنن».

اسنپ و تپسی برای هوای شهر خوب نیستن، مگر اینکه این فیچرها رو اضافه کنن

باور غلطی وجود داره که سرویس هایی مثل اسنپ یا تپسی حمل و نقل عمومی هستن و برای هوای کثیف شهر، نکته ای مثبت. اما اینطوری نیست. در واقع اسنپ و تپسی باعث می شن:

  1. کسانی که قبلا از اتوبوس و تاکسی اشتراکی و مترو استفاده می کردن، حالا با یک ماشین اختصاصی اینطرف اونطرف برن
  2. کسانی که به جای ماشین خودشون از اسنپ و تپسی استفاده می کنن در واقع تمام مسیر قبلی رو می رن + مسیری که راننده در شهر می چرخه تا به مسافر برسه + آلودگی زمانی که ماشین روشن منتظر مسافر می مونه

البته اشتباه نشه. نمی‌گم اسنپ و تپسی بد هستن. منم اگر لازم بشه استفاده می کنم، خوبه که کمی بازار گرون و ناکارای تاکسی‌های اختصاصی (غیر اشتراکی) رو رقابتی کردن و خوبه که بدون چونه زدن یا حرف اضافه زدن می شه دونست از اینجا تا فلان جا چقدره و خوبه که یکسری آدم یک نیمه-شغل پیدا کردن که حتی اگر بیمه نداره و هر روزی که کار نکنن پول ندارن و … بازم به هرحال تونستن کمی پول در بیارن.

اما نکته اینه که اسنپ و تپسی برای هوای شهر نکته مثبتی نیستن و در این حوزه، جزو حمل و نقل عمومی هم به حساب نمیان. حتی شاید بشه به نکات منفی ای مثل این اشاره کرد که حضورشون، حمل و نقل عمومی برای عموم مردم رو کمتر و کمتر دسترس پذیر خواهد کرد.

اما بحثم این نیست. بحثم یه پیشنهاد است. شایدم دو تا! اسنپ و تپسی اگر می خوان کمکی به تهران بیچاره بکنن می تونن یکی از این دو تا کارها رو انجام بدن:

  1. سوار کردن مسافر اشتراکی. یعنی مثلا هر ماشین بتونه یک نفر رو جلو بشونه و یک نفر رو عقب. در صورتی که مسیرها تا حد قابل قبولی به هم نزدیک باشه و قیمت مثلا سه پنجم (یا حتی دو سوم) بشه، هم احتمالا راننده راضی است و هم خیلی از مسافرها. مسافر می تونه امکان سوار شدن نفر دوم رو توی اپ فعال کنه. مثلا من بگم اگر کسی هست که مسیرش، مسیر من رو حداکثر ۲۰٪ دیرتر می کنه، حاضرم یک سوم کمتر بدم ولی اون رو هم سوار کنیم.
  2. سرویس. یعنی مثلا من بتونم بگم هر روز ساعت فلان تا فلان می خوام فلان مسیر رو سر ساعت بهمان برم و قبول می کنم یک یا حتی دو مسافر دیگه هم داشته باشم. پول رو می دم و تاکسی دقیقا سر اون ساعت از اون مسیر به اون مسیر می ره و سر راه هم دو نفری که نزدیکن رو بر می داره. با توجه به گستردگی استفاده از تپسی و اسنپ، احتمالا این سرویس هم جواب معقولی می گیره.

راستش در مورد اینکه این سرویس ها به صرفه هستن و فقط کسانی که اطلاعات سفرها رو دارن می تونن نظر بدن ولی به عنوان ناظر بیرونی، می شه گفت برای همه مفید خواهد بود: مسافرهایی که می خوان کمی کمتر بدن، راننده ها و تپیس ای که کمی بیشتر در میارن و شهری که خودروهای کمتری توش برای رسوندن یک نفر آدم جا اشغال می کنن و بنزین می سوزونن و دود و صدا و حرارت تولید می کنن.

یک جور راهنمای انتخاب رشته لیسانس برای کسانی که کامپیوتر رو دوست دارن

خب این راهنمای انتخاب رشته نیست. سعی کردم در عنوان هم بگم که احتمال داره به نظر شما چیزهای مهملی بیاد. ولی به هرحال نظر منه. منی که ۲۰ سال پیش رفتم دانشگاه،‌ زمانی که چیزی به اسم هوش مصنوعی و علوم کامپیوتر و امنیت و این چیزها در دانشگاه‌ها نبود. ما به سادگی یک برق داشتیم و یک کامپیوتر و یک عمران و یک مکانیک و چند تا رشته دیگه. بعد که می رفتیم تو،‌در سال دوم تازه گرایش انتخاب می کردیم. هنری بود که اون سال ها زده بودن (: بد هم نبود.

اما راهنمای انتخاب رشته من نسبتا خلاصه است و چند تا بند داره:

به دانشگاه برین و مدرک رو بگیرین

به نظر من رفتن به دانشگاه و گرفتن مدرک مثبته. اینکه خودم کار می کنم و خودم می خونم و وقتم رو تلف نمی کنم شاید برای بعضی ها کار کنه (و کسانی رو می شناسم که کار کرده)‌ ولی در کل رفتن به دانشگاه به دلایل بسیار متنوع خوبه. بعضی هاش رو اینجا گفته ام.

چیزی رو انتخاب کنین که دوست دارین

منطقا باید چیزی رو انتخاب کنین که دوست دارین. اینکه الان عمران مشهوره پس برم عمران بخونم ایده مسخره ای است. شما بهتره علاقمندی خودتون رو در اولیت بذارین چون به هرحال این مدرک تا ابد با شما خواهد بود.

اما خیلی نگران کار اون رشته نباشین

چونکه تقریبا با هر مدرکی می شه هر کاری کرد. همکار مستقیم من ریاضی خونده و من هم برق/مخابرات. داشتن مدرک مزایایی داره ولی اینکه دقیقا مدرک شما چیه، تفاوت بزرگی در شغل کامپیوتری شما ایجاد نمی کنه. تقریبا هر مهندس خوب کامپیوتر چیزهایی که باعث شده خوب باشن رو خودش یاد گرفته و اتفاقا خیلی از آدم های خوب کسانی هستن که کامپیوتر نخوندن و مدرکشون بهشون یک امتیاز اضافه داده. مثلا مهندس مخابراتی که برنامه نویسی رو خوب بلده گزینه بسیار بهتری برای یک شرکت مخابراتی است از یک فارغ التحصیل نرم افزار.

اسم دانشگاه

و خب معلومه که اسم دانشگاه هم مهمه. احتمالا سبک سنگین کردنش در مقابل رشته کار سختی است و مثلا من ترجیح بدم توی خواجه نصیر برق بخونم تا توی شریف شیمی. کاملا بیخیال اسم دانشگاه نباشین که متاسفانه می‌فروشه.

ترجیحا مالتی دیسیپلیناری نخونین

نفهمیدم تیتر رو چی بذارم و از «میان رشته‌»ای استفاده کردم. رشته‌های بین رشته‌ای اونهایی هستن که به چند حوزه مختلف نیاز دارن. زمان ما ایران خیلی تو فاز ساختن موشک پوشک بود و رشته هوا-فضا درست شد. چیزی بین مکانیک و الکترونیک و احتمالا فیزیک و مکانیک (: این تیپ رشته‌ها در دنیای پیشرفته در سطوح بالاتر ارائه می‌شن. یعنی یک نفر مکانیک می خونه و بعد در دکترا به سراغ موشک ساختن می‌ره (: رشته های مالتی دیسیپلیناری (صنایع، هوا-فضا،‌ امنیت شبکه، …) چیزهایی هستن که هر بخششون از یک علم قرض رگفته شده و منطقا بهتره در مقاطع بالاتر سراغشون رفت. بخصوص که گاهی بعضی هاشون مد می شن و کلا چند سال بعد می بیننین ازش خبری نیست (:

کامپیوتر رفت و برگشت داره

دنیای کامپیوتر راحته. شما یه چیز دیگه می خونین بعد برنامه نویس می شین بعد از یادگیری ماشین خوشتون میاد و فوق لیسانس می رین هوش مصنوعی می خونین. یا مثلا کامپیوتر می خونین ولی بعدا به زیست شناسی علاقمند می شین و به عنوان برنامه نویس می رین در یک پژوهشگاه کار می کنین. یا مثلا کلا یه چیز دیگه خوندین و تو مترو کار می کنین و کم کم می شین مدیر سیستم های لینوکسی. همیشه حواستون باشه که وقتی در حوزه کامپیوتر هستین، دائما حق انتخاب خواهید داشت. خیلی نگران نباشین.

خوش بگذرونین

و مهمترین اصل اینه که تازه ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ سالتونه و هر چی خوش بگذرونین بهتره. معنی خوش گذرونی لش کردن نیست (: خوش گذرونی یعنی هی بچرخین، از هر چیز کمی تجربه کنین. علم های جدید رو یاد بگیرین و به دانشگاه و خر خونی توش محدود نباشین. در حد تموم شدن دانشگاه و حتی نمره های خوب تلاش کنین و عالیه ولی دائما به چیزهای دیگه سر بزنین و خودتون رو آماده بازار کاری کنین که تقریبا دانشگاه هیچ چیزی ازش نمی دونه. از فلسفه و رمان خوندن گرفته تا زبان و لینوکس و یادگیری ماشین و شبکه به شما برای داشتن پارتنر تا شغل تا زندگی بهتر به شما کمک خواهد کرد. وقت دانشگاه رو استفاده کنین و خوش باشین که زندگی کوتاهتر از این حرفها است.