ما که جوونتر بودیم خیلی چیزها در کشور در حد رایگان بود. آموزش، درمان، غذای اولیه، آب آشامیدنی، هوای پاک (این روزها اگر هوا در جایی پاک بخواین زمینش متری ده میلیون است)، حمل و نقل، آب و برق و گاز و خیلی از خدمات زیرساختی. بخشی از این جریان تاثیر چپها در انقلاب بود که معتقد هستن دولت اصولا دولته که این خدمات رو بده و بخشی هم باقی مانده از زمان شاه و بخشی هم فضای انقلابی ای که قرار بود آب و گاز و برق رو نه فقط نزدیک به رایگان، که کلا مجانی کنه (:
در اون دوران وقتی مشکلی بود هیچ کس صداش در نمی یود چون همه می گفتن «دولت پول نفت رو داره و هرکار بخواد می کنه. هر وقت مالیات می دادیم اون موقع دولت از ما حساب می بره» و اتفاقا خنده دارش هم همین ایده بود که دولت یک چیزی بیرون از ماست که قراره در شرایط خاصی از ما حساب ببره.. خوشبختانه ما هیچ وقت خودمون رو بخشی از دولت ندیده بودیم اصولا.
اما بعد مالیات ها شروع شدن. مالیات ارزش افزوده، مالیات خیابون، مالیات ماشین، مالیات فاضلاب، مالیات بر درآمد، مالیات علی الراس، مالیات شهرداری، مالیات واردات خودرو، مالیات خانه های خالی(؟!)، بیمارستان های خصوصی، آموزش «غیرانتفاعی»، دوره های پولی آموزش عالی، و …. و پول همه چیز رو هم که دیگه خودمون دادیم.. از شیر نیمه واقعی که دیگه تو پلاستیک نمی فروختن تا پول بنزین که با کشورهای اروپایی مقایسه می شد و پول آب که با عربستان برابری می کرد (و کسی نمی گفت تو عربستان بنزین تقریبا مجانی است و تو ایرلند آب تقریبا مجانی). عملا دیگه دولت اون هنر «خرج کردن پول نفت برای راحتی مردم» رو هم نداشت و خودمون هر پولی که قرار بود برای راحتی مون خرج بشه رو باید می دادیم و حتی یک چیزی هم می ذاشتیم تو جیب دولت که بتونه هنرنمایی های مختلف کنه… مثلا ساخت سایت های کاربردی.
و از اینجاست که تازه بحث خلاصه ما شروع می شه. مثلا من دیروز داشتم تلاش می کردم کشف کنم پیش شماره ۴۳۱ که به من زنگ زده و جواب ندادم از کجاست. سرچ منو می رسونه به سایت مخابرات استان تهران و این صفحه مهمل:
که دقیقا برعکس چیزی است که من می خوام و صفحه معکوسی هم وجود نداره. چیزی که من لازم دارم چیه؟ این:
که پایینش همه شهرها و شمارههاشون باشه و من بالا بتونم فیلتر کنم چی می خوام.. یا حداقل حداقل حداقل یک صفحه مشابه همونی که خودشون درست کردن ولی برعکس که توش بتونم پیش شماره رو انتخاب کنم (یا تایپ کنم) و اسم شهر / استان رو بگیرم یا اصولا یک صفحه ساده که همه رو نوشته باشه و من با سرچ خود براوزرم توش بگردم. جالبه که ساخت اچ تی ام ال پنجی این صفحه به شکل ریسپانسیو و هر مد روز و جینگولک بازی دیگه، برای کسی که بلد باشه زیر سه چهار ساعت وقت می بره. بخشی از حرفم اینه که مخابرات استان تهران عزیز، همین الان به یکیت تو بخش آی تی بگو این صفحه رو به شکلی کاربردی تغییر بده و آخر روز هم اگه نه، آخر هفته ازش بپرس ببین تموم شده یا نه! ولی این همه حرف من نیست.
حرف اصلی من اینجا اینه که واقعا توی چه پروسه ای ساخت سایت مخابرات استان تهران داده شده به کسی که این حداقل درک از تجربه کاربری رو نداره. البته الان می شه دیگه مدعی بود که همه اینها شرکت های خصوصی هستن و هر کاری بخوان می کنن ولی کماکان می شه پرسید که چطوری در چه پروسه ای پولی که من دادم تا این شرکت ها تاسیس بشن به یک شرکت خصوصی واگذار شده و چرا هیچ کس دیگه حق نداره باهاشون رقابت کنه و سرویس بهتری بده؟
و البته خوشبختانه شهرداری هنوز شرک خصوصی نشده (: و این سایتشه که چالیست عزیز برام فرستاده:
که اگر طراحی وب بلد باشین می بیینین طراح محترم حتی نمی دونسته که float رو نمی شه اینطوری به td داد و به گفته چالیست «خیلی خیلی غم انگیزه. حس می کنم شاید بشه تو یه مطلب در موردش نوشت و تذکر داد به مترو. پولی که میدن به هرحال از جیب من و شما می ره».
بله. امیدوارم حداقل با مالیاتی که می گیریم اجازه داشته باشیم بپرسیم طبق چه پروسه ای اینهمه برنامه نویس و طراح خوب باید له له پروژه بزنن و بعد پروژه های دولتی چنین کیفیتی داشته باشن. واقعا برام سواله که اینها با مناقصه داده می شن به شرکت ها؟ داخلی انجام می شن؟ یا چی؟ در یک کشور درست باید یک دولت کوچیک تصمیم بگیره که لازمه م یک سایت با فلان کیفیت داشته باشیم و بعد در یک مناقصه بهترین شرکتی که اونکار رو انجام می ده با حداقل هزینه اون کیفیت رو تحویل بده. مطمئن باشین در صورتی که چنین اتفاقی بیافته کلی از آدم هایی که فکر میکنن باید بذارن از ایران برن، فردا می رن شرکتشون رو ثبت و تو این مناقصه ها شرکت میکنن.
متن زیر رو محمد مطیعیان برای سایت تک نینجا نوشته بود که با تعطیلی اونجا و با اجازه خودش، اینجا منتشرش می کنم تا راهنمایی باشه برای کسانی که دنبال خرید مک بوک هستن؛ در واقع اینطوری باید سخت افزار خرید (:
مقدمه
میگم با این سطح درآمد ما در رشته نرم افزار و توسعه دهندگان نرم افزار، چند بار میتوان تجربه خرید داشته باشیم، تا بتوان یک لپ تاپ، خوب، سریع و سبک و مناسب کارمون پیدا کنیم؟
فکر کنم شاید یک بار یا … !!!
برای من که تا الان تونستم یک بار این هزینه رو انجام بدم جستجو و تحقیق در مورد یک دستگاه خوب و خیلی سریع خیلی مهم بود، تمام بازار تهران و اینترنت و زیر و رو کردم، بالاخره به ۳ مدل زیر رسیدم:
1- ذن بوک ایسوس (Asus ZenBook UX303 LN)
2- ایکس پی اس دل ( Dell XPS 13 )
3- مک پرو ۱۳ اپل (Apple MacBook Pro 13)
البته مدل ۱ و ۲ از نوع فوق سبک یا همان اولترابوک هست و سومی کمی سنگینتر.
من یک تعریفی از Ultrabook میکنم:
لپ تاپ سبک تا حد یک و نیم کیلوگرم و هارد حالت جامد یا همان SSD، که قدرت پردازشی کافی برای کارهای متنوع روزانه و نیمه حرفه ای را ممکن سازد – همچنین مصرف پایین.
مدل ۱ که تو ایران نیست ولی مشخصات عالی دارد، به حدی که کارت گرافیک ۲ گیگ مستقل Dedicate نیز برای بازی کردن هم دارد و حدود ۵ میلیون تومان قیمتش هست که اینجا نیست! البته صفحه نمایش این مدل به علت Resolution 3200 Pix بیرنگه و مشکلاتی رو برای نمایش نرم افزارهای ویندوزی به همراه داره.
مدل ۲ را ایران رهجو آورده که به همراه گارانتی ۵ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان است، البته کیفیتش با توجه به قیمتش با دو مدل دیگه قابل رقابت نیست.
مدل ۳ را هم که با تنوعهای مختلف فضای هارد و کلاک CPU است، قیمتش و موجودیش روزانه کم و زیاد میشه و مهمتر از همه متولی خاصی نداره و کلا بیگارانتیه اما با قیمت ۲۵۰ تا ۳۲۰ هزار تومان بیمه میکنند (۶ درصد قیمت کل) یا بعضا مثل الماس در مجتمع پایتخت شخصا گارانتی میکنند، این وقایع گستر فارس هم که با قیمت نجومی میده ولی نکته مثبت آن اینه که نمایشگاه محصولات اپل داره، نمایشگاه محصولات اپل به این تنوع نداشتیم (میدان ونک، ملاصدرا، جنب اتوبان کردستان).
مدلهای Sony هم کلا تولید ژاپن شده و هر چی تنوع موجود قبل تو بازار بسیار کمه و با مشخصات بالا کاملا قیمت غیر منطقی داره! مدل Microsoft Surface 3 Pro هم با مشخصات بالا بشدت گرونه بالای ۷ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان است، البته سری تبلت، لپ تاپه، که بیشتر خواص تبلتی آن برجسته و همچنین قلم جالب آن به چشم میآید.
خرید، قیمت، اصالت دستگاه
بالاخره من این مدل و از دیجی کالا خریدم – با وسواس زیاد – مخصوصا برای 1 هفته فرصت تست که داشتم، با خیال راحتتر خرید کردم و کاملا راضی هستم با اینکه در همین مدت قیمت از ۶ میلیون و ۹۰ هزار تومان که من خرید کردم، پایینتر هم آمده؛ البته باید ذکر کنم که بدون گارانتی این سیستم در بازار تهران ۵.۸۰۰ (۵ میلیون و هشتصد هزار تمان) نیز وجود داشت که متاسفانه گارانتی ۱ ساعت هم نمیکردند !!! (خرید در تاریخ 04/08/1393).
قیمت دلاری این سیستم و قیمت آن در بازار تهران (البته بدون گارانتی) برابر هستند !!!
با توجه به این قیمت گران (البته با توجه به بیارزش بودن تومان در برابر دلار) حتی اپل یک برچسب دور جعبه نزده !!! هیچ گونه برچسب یا هولوگرام یا …
من به شدت نگران لپ تاپهای تعمیری بودم یا Refurbished که باید به فروشنده اعتماد کرد. البته یک راه برای فهمیدن خرید قانونی مان داریم که در پایینتر بیان میکنم.
در مورد بسته بندی
فقط یک محافظ پلاستیکی دور کارتن آن وجود دارد که از نوع پلاستیک منعطف هست و صدای جیر جیر پلاستیک سفت را ندارد، اصطلاحا شیرینک نرم دورش هست و خط پرس شیرینک دورش کاملا دقیق و منظم در دور جعبه پیداست و بعد از باز شدن جعبه دور لپ تاپ نیز شیرینک نرمی بسته شده که نشان دهنده آن است که پرس دور لپ تاپ باز نشده است و باید پاره شود تا باز شود.
در مورد خرید قانونی
در زیر کارتن عنوانهای زیر وجود دارد، مشخصات سیستم و شماره سریال دستگاه، که این شماره سریال باید در پشت دستگاه، در بدنه آلیمینیومی نیز حک شده باشد و همچنین در سیستم عامل مک OSX نیز در منوی درباره دستگاه نیز همین عدد تکرار شده باشد.
نمای روی جعبه
نمای منوی About داخل سیستم عامل OSX
نمای پشت بدنه لپ تاپ
بعد از چک کردن این ۳ عدد و برابر بودنشون، عبارت Apple support coverage و گوگل کنید، در صفحه زیر سریال و وارد کنید:
در بار اول که سریال دستگاه و چک کردم، خطایی میداد که تاریخ خرید و متوجه نمیشم (تو اینترنت زدم گفت از فروشگاه توی دبی خریداری شده !) وا رفتم ، اما بعد از کمتر از ۲۴ ساعت صفحه زیر به نمایش درآمد که نشان دهنده فعال شدن سریال دستگاه بود.
این مدلهای کم مصرف و سبک (لپ تاپ فوق سبک یا همان Ultrabook) کلا کارت گرافیک مستقل ندارند و از همان چیپ گرافیکی داخل CPU شرکت Intel استفاده میکنند، که برای این سیستم مدل Intel(R) Iris(TM) Graphics 5100 میباشد.
RAM 8Gig DDR3
وزن 1.57 کیلوگرم
هارد پر سرعت SSD با واسط PCI-E به ظرفیت ۵۰۰ گیگ
نوع اتصال هارد به Motherboard بسیار مهم است که با واسط SATA نیز وصل میشوند ولی پر سرعت ترین نوع ارتباط از نوع PCI-E میباشد،
اختلاف قیمت هارد SSD برای ۵۰۰ گیگ تا ۱ ترا بایت، ۵۰۰ دلار میباشد، که این خود مشخص کننده قیمت بالای هارد پر سرعت SSD هست.
مشخصات دیگر درگاهها
تجربه من با اپل MGX92
بعد از اولین تجربه با سیستم عامل عالی و سبک مک به نام OSX اونو به روز کردم به نسخه OSX Yosemite که این عملیات حدود ۶ گیگ حجم دانلودش بود، که باید کل مراحل به صورت آنلاین از اینترنت دانلود بشه، البته با قطع و وصل شدن باز هم ادامه میده، کلی برنامه هم برای به روز رسانی باید از iTunes دانلود کنه، برای تمام مراحل کار از اولین باری که روشن میشه باید Apple-ID داشته باشید (داشتن اپل آی دی راحته و مجانی)، چون برنامهها رو از iTunes دریافت میکنه.
###سیستم عامل
سیستم عامل مک همان OSX بسیار جالب و سریع است، به راحتی با آن میتوان ارتباط برقرار کرد، منوها بسیار ساده هستند و پیچیدگی را برای کاربران کم کرده است، به شدت کلیدهای ترکیبی برای راحتتر کردن کار دارد و همچنین به لطف بهره گیری از تاچ پد قوی خود انواع کارها را (با حرکت 1 یا 2 و یا 3 انگشت یا ترکیب شان با یکدیگر) ممکن ساخته است، دقیقا همان حسی را میدهد که کار با موبایلهای لمسی دارد،
به عنوان برنامه نویس برایم جالب بود که کدهای بر پایه لینوکس بر روی مک کامپایل و اجرا میشوند، در زیر سورس کد GZip را دانلود کردم و با زدن ./Configure و سپس Make فایل اجرایی مخصوص سیستم عامل را تولید کردم، این کار را در محیط ترمینال انجام دادم.
سیستم عامل مک برای برنامه نویسی نرم افزار Xcode را پیشنهاد میدهد، که برنامه قوی تولید نرم افزار، برای هر نوع دستگاه بر پایه سیستم عاملهای اپل میباشد.
البته این برنامه ارزش توضیح و بسط دادن به صورت منحصر به فرد را دارد که در این سند جای آن نیست.
نصب ویندوز مجازی بر روی مک
نصب ویندوز مجازی با نرم افزار Parallels Desktop 10.0.1.27695 که از سایتهای ایرانی مثل p30world دانلود و نصب میشه، سرعتش خیلی خوبه ولی تجربه یک سیستم عامل خالص و به شما نمیده، به همین دلیل با کمک برنامه BootCamp از داخل سیستم عامل OSX شروع به نصب ویندوز Windows 8.1 Pro (6.3) 64-bit کردم؛ ابتدا توضیحاتی را در مورد سیستم مجازی ویندوز بیان میکنم.
در زیر محیط شبیه سازی شده یا مجازی ویندوز را در داخل سیستم عامل مک OSX میبینیم:
محیط داخل ویندوز مجازی امکان دسترسی به فلشهای متصل به سیستم را میدهد و همچنین امکان دسترسی به فایلهای مک را از طریق File Sharing تحت شبکه میدهد،
سیستم عامل اپل امکان مشاهده و فقط خواندن اطلاعات پارتیشنهای ویندوزی یا همان FAT و NTFS دارد و امکان تغییر یا همان نوشتن روی آن را ندارد!
به همین دلیل برای کپی کردن فایل از مک به روی فلش، از ویندوز مجازی کمک گرفتم، به این صورت که ابتدا فایلها را در مسیری بر روی مک تولید کردم و از طریق ویندوز مجازی و به کمک File Sharing به ویندوز مجازی انتقال دادم و سپس فلش USB را با فرمت شناخته شده برای ویندوز، به لپ تاپ وصل کردم و از طریق ویندوز مجازی بر روی فلش کپی کردم، جانم درآمد.
نصب ویندوز بر روی مک از طریق بوت کمپ
نصب خالص ویندوز – برای نصب ویندوز اول پارتیشنی به سایز دلخواه (در محیطی ساده و کاملا ویزاردی) در نظر میگیریم که من 200 گیگ برای اپل و بقیه 300 گیگ و به ویندوز اختصاص دادم و سپس فلش و گرفت، فرمت ویندوزی کرد و Image ویندوز و به صورت یک فایل iso گرفت؛ سپس به صورت آنلاین (مجددا آنلاین …) شروع به دانلود برنامهها و درایورهای سیستم کرد که کار این BootCamp هست و این هم حدود 1 تا 2 گیگ دانلود بود، بالاخره فلش بوت آماده شد، بعد سیستم ریست شد و مراحل نصب ویندوز طی شد.
به نظرم وقتگیر ترین کار همین مراحل بود تا ویندوز بالا آمد – فکر کنم به روز رسانی نرم افزارهای مک، به روز رسانی سیستم عامل مک به سیستم عامل جدید و گرفتن اطلاعات آنلاین BootCamp برای نصب ویندوز، جمعا حجم10 گیگ اینترنت و مصرف کرد (ISP من شهراده، برای منطقه بلوار فردوس غرب).
صفحه نمایش زیبا، روشن شفاف با دقت بالای پیکسلها
صفحه نمایش رتینــــــــــــــا با رزولشون بالا که در ادامه مشاهده میکنید.
در سیستم عامل OSX: کلا 4 حالت نمایش داره، یکی از اونا حالت رتیــنا هست که کاملا شفاف و قابل مشاهده است، یه مدل هم منوها کمی ریزتر میشه، ولی باز متون واضحه.
نسبت اعداد وضوح تصویر روی اعداد زیر میباشد:
در ویندوز: معمولا من روی 1440900 میگذارم – اما تنظیم روی حداکثر وضوح، یعنی 25601600 اینقدر ریز میشه که متنها قابل دیدن نیستن، معمولا برای رفع این مشکل، درشتی متن را روی 200 برابر تنظیم میکنند، فقط بعضی منوها و متن آنها بد میشه و به حالت زوم شده نشان داده میشود، که من بدم میاد.
کیبرد و تاچ پد
کاملا عالیه، کیبرد و تاچ پد کاملا راحت و بی مشکل هستن، تمام کلید ها وجود دارند، در ویندوز و هم در OSX بدون مشکل عمل میکنند، تنها کمبود در نبود دکمههای Page Up/Down, Home, End, Backspace, Print Screen و کلیدهای جزیره ای ماشین حسابی – میباشد، همین … البته باز هم کلید میانبر ترکیبی، برای این کار وجود دارد، مشکلی نیست؛ به جای آن تاچ کاملا بزرگ و حساس، حس خوبی میده، نور پس زمینه کیبورد عالیه، حتی یک دکمه اضافه هم نداره.
در داخل سیستم عامل مک از زبان فارسی و همچنین تقویم شمسی کاملا پشتیبانی میشود،
بلوتوث
در سیستم عامل اپل من نتوانستم با گوشی Android خودم فایلی جابجا کنم !!! البته دستگاهها همدیگر را میدیدند و فقط میدیدند و فقط همین، اما در ویندوز مشکلی برای جابجایی نداشتم، شاید نکتهای در سیستم عامل OSX دارد که من متوجه نشدم.
تست سرعت
####سرعت در ویندوز
در ویندوز تست سرعت و با برنامه PC Benchmark میبینید
ویجت Desktop Gadgets Gallery v1.3 که برنامه تست سرعت ویندوز و به نمایش در میآره (در ویندوز 7 وجود داشت و در ویندوز 8.1 در تنظیمات کامپیوتر به نمایش در نمیآد) رو میبینیم.
تست سرعت هارد از خود هارد به خودش با برنامه عالیه Total Commander و میبینید که به سرعت حداکثر 452MByte/s میرسد.
و از هارد External با واسط USB3 سرعت حداکثر به 84MByte/s میرسد، که .
تست مقایسه با نرم افزار PassMark
در مورد تست سرعت هارد این لپ تاپ که بالاترین امتیار آن محسوب میشه، در این سایت بالاترینهای سرعت هارد و میبینیم که در بالاهای جدول بهترین هاردها به همراه امتیازشان جای دارند.
تست سرعت با نرم افزار Nova Bench
شارژ
در صورت خاموش بودن سیستم 2 ساعته سیستم شارژ میشود، برای نگه داشتن شارژ هم زمان دقیقی، نمیشه بیان کرد، تو سیستم عامل مک یعنی OSX زمان تخلیه شدن کامل شارژ به صورت محسوسی طولانیتر هست، یعنی زمان بیشتری از باتری میتوان استفاده کرد، نسبت به سیستم عامل ویندوز.
این دو سیستم عامل اختلافات زیادی دارند و نمیتوان به راحتی معیارهای مقایسه طراحی کرد، سیستم عامل اپل سریعتر و با سربار کمتری است، اما سیستم عامل ویندوز به شدت سرش شلوغتره و حافظه بیشتری را مصرف میکند.
پریز شارژر هم که در تصویر پیداست، باید تبدیل سری پریز برای آن تهیه شود.
جمع بندی
من به عنوان برنامه نویس و کسی که به شدت علاقه به کارهای صوتی تصویری داره و همزمان چندین برنامه رو در سیستم اجرا میکنه و میخوام همه کارشونو خوب انجام بدهند، همواره سیستمهای مختلف و دقیق میبینم، نکته همینجاست … هارد سیستم که گلوگاه سرعت سیستم است، این لپ تاپ و یا لپ تاپهایی که از سرعت بالای هاردهای SSD استفاده میکنند بهترین انتخاب برای این منظور است – البته به کیفیت هاردهای SSD نیز باید توجه کرد، من از Apple به شدت راضی هستم البته در کنار توجه به سبکی و صدای فن پایین و بدنه زیبا و صفحه نمایش عالی و صدای با کیفیت و سه بعدی و موارد دیگر …
توجه: لپ تاپهای فوق سبک برای بازیهای حرفهای انتخاب خوبی نیستند.
یک لپ تاپ سریع خیلی بهتر از لپ تاپی که میچرخه، دور میزنه، بال در میاره و خیلی آپشنهای جانبیه دیگه، حس سرعت بالا رو باید لمس کنید.
با تشکر – محمد مطیعیان (mohammadmot@gmail.com)
با تشکر از محمد، پیشنهاد می کنم به این مطالب هم نگاهی بکنین:
از اونجایی که ظاهرا وبلاگ من شده مرکز اطلاع رسانی پیامک های بانک ها، محمد و محسن هم برام اسکرین شات فرستادن از بانک ملت که اونم پیامک های رایگان رو ظاهرا داره قطع می کنه و گفته اگر بیاین تا آخر ماه ثبت نام کنین که پیامک بگیرین، پنجاه درصد تخفیف می ده. تفاوت این بانک با قبلی ها اینه که بر خلاف اونها نگفته اینکار به خاطر خودمون است و برای آسایش ما دیگه پیامک نمی ده و …
نکته قابل تاملش هم اینه که اولا چرا بانک ها اینقدر در سیستم های اطلاع رسانی ضعیف هستن که از پیامکی استفاده می کنن که تقریبا هیچ کسی که کار عمده داره دیگه نباید سراغش بره و به جاش می شه از سیستمهای معقولتری مثل نوتیفیکیشن یک برنامه خوب استفاده کرد و از اونطرف چرا در کشور ما پیامک اینقدر انحصاری و گرونه که هر سازمانی به هر عظمت رو با مشکل مواجه می کنه..
خلاصه.. بانک ملت هم به جرگه اسمس نفرستها پیوست ولی صادق و معقول.
هفته گذشته خط ویژه رو دیدم و مشعوف شدم! بالاخره یک فیلم که تونسته بود هک رو در حد قابل قبولی نشون بده که هم حرفهها خوشحال باشن هم آماتورها.
توجه: اگر نگران لو رفتن داستان هستین یا اگر قراره فیلم رو ببینین بخش خاکستری زیر رو نخونین:
فیلم جاهایی بیش از حد کلیشههای لوس رایج رو تکرار می کرد؛ مثلا زنی که تنها زندگی می کرد و مردی بهش سر میزد، روسپی بود و جاهایی هم آدم رو غمگین می کرد چون میرفت سراغ فضای گداپرور کشور عزیزمون. مثلا قهرمانهای داستان لیست درست می کردن که مشکل هر کس در زندگی چیه و بعد با ریختن یکی دو میلیون پول مشکلش رو حل می کردن و در نهایت با ریختن پول از بالای پل عابر پیاده کل شهر رو شاد کردن (: در حالی که نداشتن پول نمود یک مشکل بزرگه و قهرمان کسیه که با اون مشکل بجنگه (:
اما به نظر من امیدوار کننده ترین جای داستان، صحنههای خوب هک بود. اولا که هکر خیلی واقعی درست شده بود. نه لازم بود دوربین دورش بچرخه و نه حرفهای عجیب غریب بزنه. یک پسر دور از کلیشههای رایج هکرهای هالیوودی (موبلند و خیلی چاق یا خیلی لاغر) خیلی معقول و سربزیر هکش رو می کرد و می رفت پی کارش (: ابزارهای کارش هم خیلی واقعی و جذاب بودن: اوبونتو، دامپ کردن فایلهایی به اسم bnksniff و نگاه کردن بستههای کپچر شده با وایرشارک! این رو مقایسه کنین با حماقت اون دوستمون که توی سریال نمی دونم چی چی سعی می کرد با ساختن نیوفولدر ویندوز و عوض کردن تم قاچاقچی ردیابی کنه و خوشحال باشیم که کاگردان خط ویژه مشاور خوبی در امور هک داشته. البته ظاهرا مشاور بانکی چندان جذاب نبوده یا من درک خوبی از سیستم بانکی ندارم؛ از نظر من چرخوندن یک پول در صد تا حساب اصلا نباید باعث بشه که پیدا کردن اون پول سخت بشه و منطقا اگر هکر از راه دور می تونه اینکار رو بکنه، نیازی نداره یکی از توی بانک بهش در مورد «پول تو حساب است، منتقلش کن» خبر بده. حالا یا من اشتباه می کنم یا مشاور هک بهتر از مشاور بانکی بوده.
در نهایت این فیلم به خاطر صحنههای هک قابل قبول، باعث خوشحالی است و به خاطر داستان نسبتا خوب، قابل پیشنهاد. امیدوارم ببینین و لذت ببرین و نظراتتون رو به منم بگین.
رسانهها توهمی از بدن و قیافه پرفکت درست میکنن و آدمها فکر می کنن باید یک عمر دنبال رسیدن به اون بدون. تصویر بالا الی هایز است؛ پورن استار؛ قبل و بعد از آرایش. یا مثلا به این تصویر که شبیه تصاویر روی جلد وگ است نگاه کنین:
و تعجب کنین که تصویر اصلی این بوده:
این شکل از ادیت دائمی شکل انسان در رسانهها باعث شده آدم ها تصوری غیرواقعی از بدن داشته باشن و در نتیجه همیشه با یک «نارضایتی از بدن» زندگی کنن و هیچ وقت با خودشون راحت نباشن. نکته اینه که تبلیغها و فیلمها و کلا رسانه چیزی بیشتر از کالاها رو میفروشن.
تبلیغها به ما تصویر جهان رو عرضه می کنن. تصویری غیرواقعی از بدن و غیر واقعی از احساسات. مثلا تبلیغها در مورد زنها (و اخیرا مردها) می گن که انسان باید بدون هیچ چروک و با رنگ پوست خاص و اندازه سینه مشخص و میزان چربی تعریف شده باشه تا حق داشته باشه احساس خوشبختی کنه. این شرایط خاص هیچ وقت در یک انسان جمع نمی شه – اونهم در طول زندگی و نتیجه اینه که سیندی کرافورد (سوپر مدل) با اشاره به تصاویر شدیدا تغییر کردهاش توی رسانهها و تفاوت خود واقعیاش با این تصاویر گفته «من آرزوم اینه که شبیه سیندی کرافود بودم».
دارم کتاب نظریههای شخصیت تالیف شولتز با ترجمه یحیی سید محمدی رو می خونم. بدون شک ترجمه خوبیه از کسی که موضوع رو بلده، انگلیسی رو به خوبی متوجه شده و ادبیات فارسی روانی داره.
مثل اکثر کتاب های دیگه شروع اصلی با زیگموند فروید است و مثل هر کتاب خوب دیگه در مورد روانشناسی، بخشی از هر فصل مربوط به زندگی اون روانشناس است چون نظریههای روانشناسها به شکل غریبی مرتبط با زندگیشونه. در صفحه پنجاه می خونیم:
هنگامی که فروید به وین بازگشت، دوباره احتمال علت جنسی مشکلات هیجانی را به او یادآور شدند. یکی از همکاران او اضطراب بیمار زنی را شرح داد که درمانگر او تصور می کرد از ناتوانی جنسی همسرش ناشی شده بود. شوهر این خانم ظرف ۱۸ سال زندگی زناشویی هرگز با وی رابطه جنسی نداشته بود. همکار فروید گفت: «تنها تجویز برای چنین عارضهای همان چیزی است که برای ما آشناست، ولی نمیتوانیم آن را توصیه کنیم و آن !penis normalis dosim repetature است» (نقل شده در فروید، ۱۹۱۴، ص۱۳) (۳).
و بعد در زیر نویس شماره ۳ می خونیم:
(۳) – این جمله باید به زبان لاتین باشد. بنده بعد از پرس و جوهای زیاد نتوانستم به معنی آن دست پیدا کنم. م.
پاراگرافی که خوندین، تقریبا بدترین ترجمه رو در کل کتاب داره و به وضوح یک ویراستار کلی تغییر توش می ده. شاید هم دلیل بد بودن اینه که ترجمه دست خورده، شاید هم واقعا مترجم چیزی رو نمی دونسته و در نتیجه ساختار پاراگرافش به هم خورده (: من دو تا احتمال می دم.
اولی اینه که این مترجم عزیز واقعا معنی این جمله رو نمی دونه. این دو تا تعجب بر می انگیزه:
یعنی واقعا یحیی سید محمدی هم مثل مترجم قبلی، اهل جستجو در اینترنت نیست؟ آخه مگه می شه کسی بدون اینترنت مترجم باشه؟ مطمئنا معنی چنین جمله کلیدیای در اینترنت بارها و بارها نوشته شده.
این مترجم هم در خوندن زبان شجاع نیست؟ خوندن این کلمات به راحتی معنی جمله رو نشون می دن. چیزی که من همیشه در مورد انگلیسی می گم: از انگلیسی نترسین. بخونین و می فهمین. مشکل ما ایرانیها اینه که جوری زبان یاد گرفتیم که ازش بترسیم و در نتیجه تا به یک متن انگلیسی / عربی میرسیم کلا می ذاریمش کنار در حالی که با کمی تلاش به راحتی می تونیم بخونیمش. اینجا هم چند تا کلمه داریم که هر کس انگلیسی بدونه راحت می تونه حدسشون بزنه: penis که معلومه، normalis که نرمال خودمونه، dosim احتمالا همون است که توی فارسی هم می گیم دوز و repetature هم صد در صد مربوطه به repeat که همون تکرار خودمونه: پینس رو به دوز نرمال تکرار کنید یا چنین چیزی (: به این بیماری هم می خوره.
فرض دوم اینه که مترجم می خواسته این عبارت در کتاب باشه ولی گیرهایی داشته که باعث می شده فارسیاش نتونه تو کتاب بیاد. از خنده و شوخی دانشجوهای کلاسها گرفته تا گیرهای سانسورچیهای حکومت و به همین دلیل ترجیح داده این رو ترجمه نکنه و متن لاتین رو بیاره بدون ترجمه. اما خب به نظر من در این شرایط هم معقول نیست بنویسه که تلاش کرده معنی اینو پیدا کنه ولی نتونسته. می شد به راحتی گفت «و فلانی پاسخ داد penis normalis dosim repetature» و زیرنویس گذاشت که این متن لاتین است.
اما در کل کتاب بسیار خوبیه و بسیار توصیه می شه – بخصوص به خاطر زندگینامهها و ترجمه روون.
فدورا هیجده حدود یک هفته قبل اومد.. و اگر نظر من رو می خواین یکی از بدترین فدوراهای چند سال اخیره. فدورا توزیع خوبیه و من زیاد ازش استفاده می کنم ولی این نسخه ۱۸ واقعا بد بود. من نصب تمیز کردم و اونقدر نتیجه بد شد که تصمیم گرفتم در طول شش ماه آینده توزیع اصلیام چیز دیگهای باشه.
البته نباید زد توی سر فدورا. فدورا «لبه تکنولوژی» حرکت می کنه و این یعنی کاربر باید آماده دیدن و گزارش مشکلات باشه. اگر کسی توزیعی بی دردسر می خواد شاید اوبونتو گزینه بهتری است ولی اگر دنبال لبه تکنولوژی هستین، طبیعیه که امکان خطر کردن رو هم باید به زندگی اضافه کنین.
فدورا در این نسخه از دو تا چیز شدیدا رنج میبره: نصاب جدید و گنوم جدید نسخه سه ممیز شش.
نصاب جدید بسیار بسیار ابتدایی، شدیدا گیج کننده و بسیار ناکارا درست شده. یکسری از اولین اصول طراحی نرم افزار (مثلا ثابت بودن جا / شکل و مفهوم دگمههایی که شما رو به مراحل بعدی میبرن) توش رعایت نشده. یک جا دگمه Continue در پایین دارین، یک جایی تا اون عمل رو انجام ندین هیچ دگمهای نیست و یک جا باید دگمه Done رو در گوشه بالا بزنین تا بگین اون مرحله تموم شده. ولی وحشتناکتر از همه اینه:
من هفتهای یک توزیع نصب و بررسی میکنم و تا حالا سیستم پارتیشنبندیای عجیبتر و نامفهومتر از این ندیده بودم. اولین تلاشم برای نصب فدورای بتا رو به خاطر همین مرحله عجیب و ترسناک بیخیال شدم و الان هم فقط چون یک لپ تاپ جدید داشتم جرات کردم این مرحله رو تست کنم.
نصب که تموم شد با فاجعه بعدی روبرو شدیم! گنوم ۳.۶ جدید! این گنوم هنوز برای اینکه بیاد روی یک دسکتاپ (حتی فدورای لبه تکنولوژی) زیادی جدیده و در نتیجه مشکلات جدی در مورد شورتکاتها داریم. حتی نمیشه سر راست شورتکات زبون رو تغییر داد و اونو هم که عوض کنیم سرعتش کمه و در تایپ سریع کارا نیست.
خلاصه اینکه تجربه شروع با گنوم ۱۸ تجربه بدی بود و به کسی توصیه نمیشه (: من همین امروز hاوپن زوزه ۱۲.۲ رو نصب کردم و با بودن مرکز نرم افزار آنلاینش و لوگوی قشنگش دارم ازش لذت می برم!
فیلم رو دیشب دیدم. در یک سینمای پر پر که آدمها دم باجه داشتن بلیتهای سانسهای بعدی رو رزرو می کردن. این چند نکته الزاما واقعگرایانه نیستن، نقد حرفهای هم نیستن. فکرهای من هستن بعد از دیدن فیلم. من ذهن شاد و مثبتی ددارم. در ضمن بولت لیست زیر ممکنه نکات حساسی از فیلم رو لو بده – به قول خارجیها اسپویلر الرت!. اگر می خواین خوندن رو ادامه بدین سریع می رم سر اصل مطلب.
کارگردانی فریدون جیرانی بده. نماهای دوربین به نظر من که مسخره است و گرفتن کلی نما از پشت گیلاس و دور بطری و با کادر پنجره جلوی ماشین و از لای اشیای روی میز و زوم کردن توی حدقه چشم و اینها به نظرم بیشتر مناسب انگار دوربین رو تازه دادی دست یک نفر و هیجان داره هنر نمایی کنه باهاش. در بسیاری از فیلمهای خوبی که من این چند وقت دیدم تقریبا هیچ نمای عجیب غریب اینطوری نبود و اصولا فیلم برداری و کارگردانی چیزی نبود که مستقل از داستان و روایت احساس بشه.
داستان و طرحش ضعیف بودن. گذاشتن کلی عنصر عجیب توی یک داستان (سقط جنین ناموفق، تجاوز، بارداری با اولین سکس، دو تا خانواده از هم پاشیده، دوست دختر یک مرد که الان همسر دوستشه، دوست مرد که عاشق دخترش می شه، خودکشی، اعدام، پسر گیتارنواز که استخدام شده پیانو بزنه، مستی – توی فیلم های ایران -، زن فلانی که بعد از فلان سال از فرانسه اومده و این یکی می ره دنبالش تو فرودگاه، وکیل فاسد که می شه وکیل درخواست اعدام یکی دیگه، دار زدن، قتل، …) و در آوردن یک داستان هنر نیست. هنر اینه که در یک رابطه انسانی ساده و مرسوم پیچیدگیها رو نشون بدیم.
عده ای به این فیلم می گن مبتذل و می گن باید جمع بشه. چشمهاشون رو باز کنین و جامعه ای که در سه دهه اخیر ساختن رو نگاه کنن و اینهمه اداره عریض و طویل سانسور رو.
عدهای فکر میکنن دیدن این فیلم مبارزه است. مبتذلترین مبارزه اینه که من امن و امان برم در یک جای قشنگ یک بعد از ظهر تفریحی رو بگذرونم و حس کنم مبارزه کردم به نفع یک مجری تلویزیون که یک برنامه کمی قابل قبول رو تبدیل کرد به یک برنامه مهمل و کسی که حقوقش از کوبیدن نامنصفانه یکسری آدم شریف در می یاد.
عدهای میگن خودشون سر و صدا راه انداختن که فیلم فروش بره. اگر اینطور باشه نشونه بسیار خوبیه چون میگه خودشون میدونن که اگر فیملی مشهور بشه به مخالفت با ارزشهایی که پلیس در جامعه اجبار می کنه یا اگر طرفداران دو آتیشه سیستم سیاسی حاکم به چیزی حمله کنن، اکثریت جامعه از اون موضوع استقبال می کنن. در پله دوم اگر این آدمها (که مهرههای فرهنگی ساخته همین سیستم هستن) برای رسیدن به پول از آگاهی به «اقبال اکثریت جامعه به ارزشهای متضاد با ارزشهای تبلیغی / پلیسی» استفاده کنن کلا فضا به سمتی حرکت می کنن که احتمالا خودشون دلشون نمی خواد ولی خب پول ظاهرا مهمتره. راستش این نظریه از نظر من خیلی دور از ذهنه چون واقعا به خاطر بالا رفتن فروش یک فیلم اینها حاضرن اعتراف به چنین آگاهیای در سمت خودشون و چنین تضادی در جامعه بکنن؟ اونهم در حالی که تبلیغاتشون برای دیدن فیلم مهملی که طرفدار خودشونه هیچ تاثیر خاصی نداره و آخرش باید بلیت مجانی توزیع کنن شاید کسی بره ببینه اونو.
با خنده میتونیم بگیم فیلم در طرفداری از سقط جنینه. کل مشکلات برای این درست شده که سقط جنینی غیرقانونی و در نتیجه در شرایط نامناسب انجام و منجر به ناباروری شده. قابل تذکره که سقط جنین در شرایط درست هیچ خطری برای مادر نداره و اگر اینکار انجام شده بود الان هیچ کدوم از این انتقامهای توی فیلم جریان نمیداشت. این از نکات جالب فیلمه به نظرم.
به شلکی بی سابقه، این فیلم بهتون نشون می ده که چقدر سیستم قضایی بدون هیات منصفه ناکارآمده. یک نفر توی این سیستم می تونه با استناد صرف به حقوق و نشون دادن اینکه دختری با عموش راحت بوده، تجاوز عمو به اون رو خواست دختر جا بزنه و بدون قضاوت افکار عمومی و هیات منصفه، کل نظریات دفاع از خود یا جنون آنی و تجاوز رو علیرغم اینکه دختر رفته توی اتاق، بعد عمو پشتش رفته تو و دختر عمو رو توی تخت به قتل رسونده متنفی بدونه. جالبی جریان اینه که کل سینما که نشستن و دارن نگاه می کنن با کمی فاصله زمانی از دادگاه همون هیات منصفه ای هستن که نظرشون حتی دیده نمی شه تا دختر به دار کشیده بشه. چند تا فیلم توی ایران می تونین نشون بدین که توش قاضی رایی بده که از نظر بسیاری تماشاچی ها درست نباشه؟
اعدام هم خیلی واقعی نشون داده شده: آدمکشی ای رسمی در یک صحنه تلخ، بی فایده برای جامعه و بی فایده برای انتقام گیرنده. مستقل از نمایش ناکارآمد بودن اعدام، دار زدن دختر نه التیامی است برای درد زن و نه از جرمی پیش گیری می کنه و بدون شک یک اشتباه غیرقابل جبرانه. به نظرم هیچ فیلمی در جمهوری اسلامی نبوده که اینطور برهنه اعدام رو ناکارآمد نشون بده. قابل توجه است که اعدام در اکثر کشورهای جهان حذف شده یا در حال حذف شدن است چون دیدن که اشتباهه و بر خلاف تبلغی که دائما سعی می کنن توی کله آدم هایی که مستقل در این مورد چیز نخوندن بکنن، تاثیری توی بهبود جامعه نداره
فیلم پر است از مشروب. اونم مشروب خوب در زندگیهای طبیعی. این هم جدیده. کارگردان با اصرار مارک شرابها رو نشون میداد و استفاده شون رو توی زندگی عادی. قبلا مشروب اگر هم دیده می شد در زندگی یکسری جوون منحرف در پارتی بود در حالی که الان آدمهایی می خوردن که طبیعی می رفتن خونه و با شام یک مشروبی هم می زدن (:
در کل به نظرم فیلمی بود قابل توجه به خاطر مسایل حاشیه ای اش ولی به خاطر کارگردانی بسیار بد و داستان مغشوش و همینطور شخصیت زشت کارگردان به کسی توصیه نمی کنم فیلم رو ببینه. اگر دنبال دیدن فیلم قابل قبول روی پرده های سینما هستین، پیشنهاد من هنوز آینه های روبرو است.
کامنت خوبی از مسعود زمانی داشتم که اینجا نقلش میکنم:
منم دیشب فیلم رو دیدم… جسارتاً منم چند تا نکته به نظرم میرسه:
یک – در اینکه فریدون جیرانی آدم موج سواری هست هیچ شکی نداشتم، و این فیلم همه شکهای من رو برطرف کرد.
دو – فیلم ملغمه ای بود از هزاران نما و دیالوگ دزدی از انبوهی از فیلمهای خارجی و داخلی…
سه – پیام فیلم خیلی مسخره بود، عین فیلمهای آموزشی دهه شصت و هفتاد بود که مثلاً نشون میداد هرکی ویدیو داره حتماً آدم کثیفیه، و یا هرکسی ماهواره نگاه میکنه مطمئناً یه عذابی چیزی میاد سراغش…
چهار – جزئیات رفتاری آدمهای مست و یا شهوتران و یا مشکل دار به مسخره ترین و گل درشت ترین حالت ممکن نشان داده شده… هنوزم تنها پارامترهای رفتاری مستها برای کارگردانهای ایرانی تلوتلو خوردن و شل حرف زدنه…
پنج – جمله اول فیلم از آناکارنینا، بوضوح نشون داد که کارگردان میخواد خودش و فیلمش رو خیلی تحویل بگیره و تیریپ “شاهد اعظم” ورش داشته… بنظرم اگه یه جمله از کتاب جنایت مکافات انتخاب میکرد خیلی بهتر بود… هرچند که خیلی از حرفها و داستان فیلم از نمایش “ملاقات با بانوی سالخورده” گرته برداری شده بود
شش – تو یه صحنه ای که پسره که خاطرخواه دختره بود میاد تو خونه (بعد از قضیه دادگاه) و میگه من دخترتون رو دوست دارم با شلیک خنده تماشاچی ها تو سینما مواجه شد… یعنی خاک بر سر کارگردانی که فراز احساسی فیلمش از سوی اکثریت مخاطبان عامش به سخره گرفته میشه… البته از این خنده ها تو فیلم کم نبود که خداییش نمیدونم چقدر به خاطر درپیت بودن داستان بود و چقدرش هم سطح فرهنگی مخاطبانش
هفت – جیرانی یکاری رو خوب بلده، اونم نشون دادن ساختار روان پریش آدمهای مشکل دار هست… تنها جاهایی از فیلم که یه نموره قابل تحمل بود همین صحنه ها بود… نظیر جلسه مشاوره، یا اون صحنه ای که باران کوثری بعد از قتل سعید به مادرش گفت، سی دی خودمو پیدا نمیکنم… یا کنش های هیستریک فرهاد اصلانی به همسرش در خانه بعد از دادگاه
هشت – اینهمه کوبیدم فیلمو اینم بگم: فیلم دو صحنه قوی هم داشت… سکانسی که بعد از دادگاه نهایی “سیمین” با گرفتن حکم قصاص از توی دادگاه بیرون میاد و به سمت درب خروجی دادگاه و نور! میره و در آخرین لحظه مسیرش رو به سمت مستراح کج میکنه و حالش بهم میخوره… ریتم و نورپردازی و فیلمبرداری عالی بود در این صحنه…. و البته سکانس اعدام و بازی فرهاد اصلانی خیلی خوب بود… من فکر کنم هرکس که یه نخود هم به مکانیزم اعدام باور داشته باشه، تو این صحنه حالش بهم میخورد از این کار
نه – در مجموع فیلم ضعیف، کارگردانی ضعیف، فیلمبرداری (جو استفاده از استدی کم گرفته بودتشون) داغون، موسیقی تعطیل (بهترین استفاده موسیقیایی همون استفاده از ترانه Don’t Cry گروه Guns N’Roses بود که زنگ موبایل پسرک گیتاریست پیانیست هم بود)، بازیهای فیلم متوسط (باران کوثری همه فیلمهاشو یکج.ر بازی میکنه، فقط فرهاد اصلانی خوب بود)، فیلمنامه هم پر از سوراخ سنبه… دیدن فیلم رو اصلاً پیشنهاد نمیکنم.
ده – کل قضیه شلوغ بازیهای پیرامون فیلم بنظر بیشتر یجور Show Off برای جلب مخاطب به یکی از کارهای بسیار ضعیف یک کارگردان خودی است… فیلم نه سرگرم کننده بود و نه حداقل برای من خروجی قابل اعتنایی داشت.