چند روز پیش در خبرها بود که یکی از اعضای شورای شهر تهران از مردم خواهش کرده آب شیر نخورن. امروز هم تو تیتر روزنامهها دیدم که اعضای شورای شهر گفتن میرن کتابخونه های عمومی و از مردم هم خواهش کردن که بیان. دویست سیصد سال پیش هم ماری آنتوانت با شنیدن خبر انقلاب به خاطر کمبود نون به مردم گفته بود این چند وقتی که نون کمه، شیرینی بخورن و یه هفتصد هشتصد سال قبل هم مولانا گفته بود که ظاهرا بعضی ها سوراخ دعا رو گم کردن.
عضو محترم شورای شهر باید بدونه که مردم از سر سرخوشی نیست که آب شیر می خورن و از سر تنبلی نیست که نمی رن برای مصرف روزانه آب بطری بخرن. اگر هم واقعا می دونه که آب بطری گرونه و حرفش اینه که «آهای پولدارها! آبی که به فقرا می دین رو نخورین ها!» که اصلا بحث جداست.
در مورد کتاب هم دقیقا همینه. قبلا هم گفتم که در ایران مشکل کم بودن سرانه کتابخونی به خاطر بیشعوری مردم ما نیست بلکه به خاطر سانسور بالایی است که توی کتاب هست و مثلا کتاب زندگی لینوس توروالدز در این کشور مجوز نمی گیره چه برسه به رمان هایی که نویسندهاش صدها میلیون نسخه ازشون می فروشه و چه برسه به کتاب های فوق العاده ای از نویسنده های ایرانی که اجازه نشر ندارن (مثلا همسایههای احمد محمود).
طولانی اش نمی کنم چون حرف ها رو قبلا زدم ولی اگر کسی از شورای شهر رو دیدین بهش بگین که در کشوری که تک تک کتاب ها رو قبلا باید بزرگترمون بخونه و بعدا بگه کدومها اصلا مناسب ما نیست و توی بقیه هم کجاهاش باید حذف بشه تا ما بتونیم بخونیمشون، مردم کتاب خون بشویی که شما می خوای نخواهند شد چون حرفت این نیست که «مردم کتاب بخونین» بلکه اینه که «مردم! این چیزهایی که ما می گیم خوبه رو بخونین».
آپدیت تکمیلی: رابطه علی این مطلب این نیست که «مردم کتاب نمی خونن چون سانسوره». این مطلب می گه «اگر کسی می خواد مردم رو کتابخون کنه، با اصرار موفق نمی شه – باید محتوای خوب رو آزاد کنه».
مرتضی پاشایی شاید یکی از اولین سلبریتیهایی است که ما شاهد مرگش هستیم، درام مرگش رو شاهد هستیم و عضو نیم و FanPage فیسبوکشیم. قبلا خانم هایده و خانم مرضیه مرده بودن و از اونجایی که همه میمیرن – اگر زندگی معمولی داشته باشیم در آینده شاهد مرگ بسیاری سلبریتیهای مهاجر خواهیم بود ولی فرق مرگ مرتضی پاشایی اینه که در ایران اتفاق می افته و در حضور نسل جوونتری که حالا فرصت کرده عضوی از دنیا باشه. درست همونطور که در غرب با مردن مایکل جکسون گریه می کنن، مردم ما هم حق و لازم دارن که با از دست دادن مرتضی پاشایی عزاداری کنن، به خاکسپاری برن و عضوی از لایف استایل غربی ای باشن که بیشتر و بیشتر شاهدش هستیم.
این حجم از ناراحتی و غمگساری برای از دست دادن سلبریتی موسیقیای که احتمالا یک صدم جمعیت غمگسار هم تا پیش از این ازش سیدیای نخریدن یا عکسی ازش روی صفحه فیبسوکشون شر نکردن، احتمالا تا حدی مرتبط است به فراگیر شدن هالووین پارتی و خریدار داشتن نوشتههایی در مورد زندگی مخفی جوانان و قمارخانههای زیرزمینی تهران.
جامعه سریعا در حال درونی کردن ارزشها و رفتارهایی است که بعضی ها دوست دارن اسمش رو بذارن غربی و به نظرم کل این ماجرا یک اطلاعیه رسمی و مهم است برای هر دو گروهی که دوست دارن یک هزارم این جمعیت وقتی سه روز عزای عمومی رسمی اعلام می شه سیاه بپوشن یا دوست دارن یک هزارم این جمعیت در مورد حصر خانگی کروبی و موسوی عکس العمل محکمی نشون بدن.
کشور ما سریعا در حال درونی کردن ارزشهای حاکم بر جهان است. این رو هم وقتی می بینیم که تندروها شلوار جین می پوشن، هم وقتی می بینیم که چیزی به اسم سازمان حقوق بشر اسلامی تاسیس می شه، هم وقتی می بینیم که فلان آدم برای قانع کردن دخترها برای استفاده از حجاب سراغ اشعه چشم مردها می ره که باعث چروک در صورت دخترها می شه و معترفه که ارزش قانع کننده اینه که صورتمون چروک نشه (و اینا هنوز نفهمیدن چشم با اشعه ورودی کار می کنه نه خروجی؟) و وقتی می بینیم که بخش عظیمی از جامعه بدون هیچ تبلیغ و هماهنگی برای وداع با یک ستاره پاپ سیاه پوش می شه.
منحنیای است به اسم منحنی توزیع نرمال که اینکارهها بهش میگن منحنی گاوسی و اونکارههای بهش میگن توزیع زنگولهای – به خاطر شکلش:
از اونجایی هم که این منحنی با بسیاری از پدیدههای «طبیعی» سازگاره، بهش منحنی توزیع نرمال هم میگن. مثلا قد آدمها در یک جامعه تقریبا شبیه این منحنی است:
یعنی تعداد بسیار کمی هستن که ۱۳۰ سانت باشن و اکثریت ۱۶۵ سانت هستن و تعداد خیلی کمی هم هستن که ۲ متر و بیشترن. یا مثلا در مرد گرایش جنسی:
که می گه درصد کمی از مردها هستن که کاملا همجنسگرا هستن، درصد بیشتری تا حدی دوجنسگرا، اکثریت زن و مردهای با گرایش به جنس مخالف و طرف راست طیف هم دوباره زن هایی هستن با گرایش به جنس موافق اما درصدشون کمتر از متوسط ها است. این منحنی توضیح دهنده بخش بزرگی از پدیدههای اطراف ما است و به همین دلیل در علوم انسانی و شناخت و بررسی جوامع بسیار مهم. مثلا فرض کنین من بخوام ببینم وضع چاقی در ایران چطوریه، کافیه چند نمونه گویا داشته باشم تا بتونم با استفاده از منحنی نرمال به شما بگم که در ایران به احتمال زیاد چند نفر بالای ۲۰۰ کیلو وزن دارن.
حالا اینها چه ربطی پیدا می کنه به وایبر و اسید پاشی؟ اونجا هم بخشی از جامعه است و مثل هر چیز دیگه تابع یک منحنی نرمال. یعنی در هر جامعه ای کسی رو داریم که معتقده باید کسی که طبق میل اون لباس نمی پوشه، طبق میل اون رفتار نمی کنه، مثل اون حرف نمی زنه، رنگش با رنگ اون فرق داره و … رو از بین برد یا شکنجه کرد یا شلاق زد یا ترسوند یا بیرون کرد یا به گوشه خونه روند. اما اینها چند نفر هستن؟ اونم توی کشور عزیزی که از انواع تریبون هاش خشونت و عدم پایبندی به قانون تبلیغ و دیده می شه.
بذارین ببینیم تو جامعه در مقابل چنین چیزهایی، کیا رو داریم و با چه نسبتی:
یعنی تعدادی به شکل فعال برای برابری تلاش کنن، اکثریت بفهمن که زن ها و مردها فرصت ها و حقوق برابر دارن و تعداد کمی رفتارشون بگه که زن ها خنگ هستن و در انتهای طیف هم دیگه تعداد خیلی خیلی کمی باشن که معتقد باشن باید زنی که مثلا طبق نظر اونها لباس نپوشیده رو تنبیه بدنی کرد یا شلاق زد. در ضمن ما چیزی داریم به اسم گرایش به سمت نرمال که باعث می شه آدم ها ناخودآگاه رفتارشون به سمت وسط اینن نمودار بکشن.
حالا اینجاست که وایبر ترساناک می شه، نه خودش ذاتا بلکه مثل پنجره ای که برو به جامعه ای مریض باز شده.
و مشخصه که توی این جامعه کسی که اسید می پاشه هم حضور پررنگ تری داره. اگر متوسط جامعه من از نظرش زن بودن موضوع تمسخر است و مثلا صفحه بامزه اش چیزی به اسم «زن باس» است که توش به خنده می نویسه «زن باید خوشگل باشه، بقیه اش رو با کتک درست می کنم» اصلا نباید تعجب کرد که یک آدم تندرو هم – که شکی نیست جاسوس غرب و شرق و شمال و جنوب است و بازیچه انواع شاخه های مذهبی غیرشیعه است- روی زنی که حس می کنه «مناسب» نیست اسید بریزه.
راه حل چنین موضوعاتی در جوامع، تشدید قوانین و شکنجه بیشتر و اعدام و اینها نیست. قابل توجه است که ما در حال نه فقط یکی از چهل کشور باقی مونده هستیم که آدم ها رو اعدام می کنن که بین این چهل کشور، رتبه دوم رو هم از نظر کشتن آدم ها توسط دولت کسب کرده ایم و همه شاهد وضعمون هستین. راه حل چنین چیزهایی برابر دیدن انسان ها است تا توش «زن» دیگه یک «دیگری» نباشه که «مرد باس اصلاحش کنه». و خب معلومه که هم من و شما توش دخیلیم هم حکومتی که کل رسانهها، سیستم آموزشی، قانونگذاری و … رو زیر کنترلش گرفته. پس حداقل به نوبه خودتون دفعه بعد که زنها رو در گروه وایبری مسخره کردن، به این فکر کنین که در اسید پاشی تا حدی سهیم هستین. دردناکه ولی واقعیه؛ همه ما در شرایط جامعه مون سهیم هستیم و اتفاقاتی که در جوامع تکرار می شن، محصول تک تک افراد اون جامعه هستن و نه یک دونه جاسوس و دو تا دیوانه.
شماره چهل و پنجم رادیو گیک برای گیک هایی که درک می کنن یک جامعه چه زمانی امن است و چه زمانی ناامن. با اخباری از دوبی، اپل و آمازون و نگاهی عمیق تر از تعداد سی پی یو ها و رم گوشی بعدی فلان کارخونه به تکنولوژی. انتشار رادیو، بهترین حمایت شماست (:
سایت نیویورک تایمز گزارش داده که گوگل بهش خبر داده که از این به بعد چند تا از مقاله های قدیمی این نشریه در سرچهای اروپایی گوگل نشون داده نمی شن. این مساله به خاطر هماهنگ شدن با قانون «حق فراموشی» است که اتحادیه اروپا تصویب کرده و به آدم ها اجازه می ده در مواردی بتونن درخواست بدن که سرچ اینجین ها نتایج مربوط به اونها رو مخفی کنن تا در سرچ ها دیده نشه – در اصل آدم ها حق پیدا کردن که چیزهایی رو د رمورد خودشون مخفی کنن. این مقاله ها چیزهای عجیبی نبودن، یک گزارش عروسی و یک خبر چاپ شده در مورد مرگ و دو تا گزارش تحقیقی اما نکات جالبش اینه که هم می تونه مثبت باشه هم منفی. سیاستمدارها آیا می تونن سوتی هاشون رو مخفی کنن؟ روشی که روسیه داره سعی می کنه بکنه و آیا قراره دیگه بر اساس اینکه کجا زندگی می کنیم، نتایج جستجومون تغییر کنه؟
ایا صفهای خروج، جزو ساعت کار هستن؟
اگر کارگر بسته بندی آمازون هستین و اگر قرار باشه هربار موقع خروج از شرکت آمازون ۳۰ دقیقه توی صف واستین که از خط سکیوریتی رد بشین که چک می کنه چیزی ندزدیده باشین آیا این زمان باید جزو ساعت کاری شما باشه یا نه؟ یعنی باید انگشت بزنین و بعد تو صف خروج بایستین یا آخر صف و بعد از سرچ انگشت بزنین و از کارخونه بیرون برین؟ [ماجرای خودم و دور شدن مبین و قواعد مربوط به کار شبانه در شرکت]. روز دوشنبه دادگاه عالی آمریکا قبول کرده که این مساله رو بررسی کنه. از دید کارگردها این زمان باید حقوق داشته باشه و از نظر آمازون این چیزی است شبیه تو صف ایستادن برای انشت زدن یا پیاده رفتن از جای پارک تا ساختمون و .. و بخشی از ساعت کاری نیست. البته در آخرین آپدیت آمازون اعلام کرده که طبق بررسی انجام شه افراد تقریبا هیچ زمانی رو در این صف صرف نمی کنن. امیدوارم این شرکت بزرگ و نمونه ای که من دوستش دارم مثل دوستان نزدیک نباشه که کلا مدعی خواهند شد اسید پاشی اعتقادی ای در جریان نبوده (:
[آّهنگ همه چی ارومه]
اپل و سیم کارت هایی که می تونن به چند شبکه وصل بشن
خب یکی از پیش بینی های فنی قدیم من بالاخره درست شد. انانسمنت جدید اپل می گه که سیم کارتی به ابزارهاش اضافه شده که می تونه بین سه شرکت AT&T – Sprint – T-Mobile سوییچ کنه. نه به شکل رومینگ و نه با عوض کردن و خریدن سیم و این چیزها. بلکه فقط با تغییر یک تنظیم می تونین بگین از این به بعد می خواین مشتری یکی از این سه شرکت باشین. مطمئنا قدم بعدی اینه که شرکت های دیگه ای هم اضافه خواهند شد و شما با خریدن یک «تلفن» امکان دارین از هر شبکه معتبری در مثلا اروپا استفاده کنین و از اون بالاتر در مرحله بعدی احتمالا کلا سیم کارت فیزیکی از بین می ره و تبدیل می شه به یک مشخصه نرم افزاری در سیستم عامل. [بحث در مورد درآمد اپراتورهای موبایل و شاید هم پروتکل ایپ سیم و آوتنتیکیشن از رو اپراتور موبایل]
و تولدهای ما پلوتو و اوبونتو
پلوتو دوباره متولد شد! این سیاره یا سنگ اسمانی که در ۱۹۳۰ کشف شد و به جمع سیاره ها پیوست، در ۲۰۰۶ با رای اتحادیه ستاره شناسان بین المللی به «سیاره کوتوله» تبدیل شد و از جمع سیاره های واقعی خارج! این توده یخ که سطحش رو متان پوشونده و پنج شش میلیارد کیلومتر از خورشید فاصله داره حالا داره به جمع سیاره های مهربون منظومه شمسی برمیگرده. بحث هم سر اینه که مدیرکل سیاره ها یا چنین چیزی می گه که پلوتو نباید سیاره باشه چون تو تعریف رسمی که می گه «سیاره باید دور خورشید بچرخد. سیاره باید تقریبا گرد باشد. اطراف سیاره باید خلوت باشه یعنی دورش پر خورده ریز شبیه خودش نباشه» نمی گنجه اما رییس انجمن می گه که «سیاره مفهومی فرهنگی است که در طول زمان تغییر می کند». حالا این جنگ که ظاهرا در ۲۰۰۶ با این ادعا که چون اطراف پلوتو کلی «کوتوله» دیگه هست، پس پلوتو خودش هم کوتوله است تموم شده بود بازم باز شده و امیدواریم پلوتوی بیچاره به جمع سیاره ها برگرده.
در اعماق
پلیس دوبی مجهز به گوگل گلس و نرم افزار تشخیص چهره می شه
دوبی که پلیسش ظاهرا وظیفه ای بیشتر از پلیس بودن بر عهده داره و باید به رخ همه بکشه که چقدر این کشور خفن است (مثلا پورش سوار شدنشون) حالا یک پله هم جلو رفته و قراره مجهز بشه به گوگل گلس ۱۵۰۰ دلاری که نرم افزار تشخیص چهره روشه. روش هم اینجوری است که چهره «تحت تعقیب»ها به یک دیتابیس داده می شه و همینطو رکه پلیس داره می چرخه، عینک دنبال آدم ها می گرده. ایده عجیبی است چون معقولتره این رو به دوربین های مکان های عمومی مجهز کنن نه عینک پلیس و ایده بیشتر به همین «خفن بودن پلیس» است به نظرم. بحث امنیت و آزادی. جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ نوشته «خیلی خطرناک بود که افکارتان در محدوده عملکرد «ذهن خوان» یا هر جای عمومی به گردش در بیاید. کوچکترین فکری می تواند باعث شود شما را ببرند. یک تیک عصبی، یک نگاه مضطرب و حتی عادت به اینکه با خودتان حرف بزنید. داشتن حالتی غیرعادی در چهره (مثلا خوشحال نبودن وقتی پیروزی مجدد حکومت در امری اعلام شده) یک جرم قابل پیگیری بود.»
این مساله مدتی است که هی بدون سر و صدا در گوشه کنار اخبار امنیتی ظاهر می شه ولی مطمئنا اهمیتش باید خیلی خیلی بیشتر باشه. داستان اینه که یکسری دکل موبایل در آمریکا کشف شدن (در طول چند هفته) که همه نرم افزار یک شرکت آلمانی به اسم GSMK رو اجرا می کردن و شکی نیست که می تونستن IMSI گوشیها رو بخونن و احتمالا ممکنه تونسته باشن به تلفنها، اسمسها و ارتباطهای اینترنتی گوشی های هوشمند هم دسترسی داشته باشن. یک مقاله در واشنگتن پست به طور خاص به چند دکل اشاره می کنه که در جاهای حساس از نظر سیاسی نصب شده بودن. یک متخصص امنیت در این مورد می گه که توسعه یک زیرساخت شنود مشکلش اینه که دیگه نمی تونیم کنترل کنیم که کی ازش استفاده می کنه و مثلا بخشی از کدی که در این سیستم ها استفاده شده دقیقا چیزی است که اف بی آی مثل یک راز نگهش می داشته ولی الان همه بهش دسترسی دارن. به عبارت دیگه نمی شه دنیایی داشت که توش فقط دولت آمریکا بقیه رو شنود کنه و اگر این ابزارها مجاز باشن همه ازشون استفاده خواهند کرد [بحث قدیمی اینکه کی مواظب مواظبان است]
تبریک و تقبیح
برزگترین تقبیح تمام تاریخ مال کسی است که فکر می کنه اگر یکی دیگه بنا به سلیقه اون لباس نپوشید اجازه داره شلاقش بزنه یا زندانی اش کنه یا روش اسید بپاشه.
و … متاسفانه اینقدر غمگینه که چیز دیگه ای نمی تونیم بگیم.
نامه ها
آوا ماجرای کلاه بردارهایی رو گفته که اخیرا در اینترنت و چت روم ها می چرخن و می گن از فلان سایت هستن و آف خورده و پنجاه درصد تخفیف است ولی هنوز طراح تنبل بنرش رو نذاشته و می تونین همینجا پول بریزین به فلان حساب و اکانت بخرین ولی در واقع بعد از پول ریختن غیب می شن و حداقل در مورد شکایتی که آوا تو پلیس فتا کرده با وجود معلوم بودن حساب بانکی و غیره، … حواسمون باشه اگر پولی جایی می ریزیم که نمی دونیم طرف کیه و چیه، همیشه احتمال خورده شدن پول هست (:
فاطمه نوشته:
سلام
وقت بخیر
راستش یه مشکله نمیدونم بگم عجیب, خنده دار یا اعصاب خورد کن برای من پیش اومده :دی :|
با تعدادی از دوستام مشورت کردم اما به نتیجه ی معقولی نرسید گفتم اینجا هم مطرح کنم که هم کمکی گرفته باشم و هم اینکه شاید برای بقیه یه پیشگیری باشه!
اما ماجرا:
منم مثل خیلی های دیگه برای بالابردن امنیت اکانت هام (در سایت های مختلف) از تایید صحت دو مرحله ای استفاده میکردم. (البته به خاطر مسائلی یهویی (شکستن و….) که برای گوشیم قبلا پیش اومده بود به جای استفاده از نرم افزارهایی مثل google authenticator یا … به همون دریافت sms اکتفا کرده بودم.
همه چی خوب بود تا اینکه چند وقت پیش کلا هارد لب تابم و فرمت کردم و…
بعد از راه اندازی مجدد سیستم, وقتی اومدم مرورگر و باز کردم که به اکانتهام یه سری بزنم
طبیعتا به تایید صحت مرحله ی دوم رسیدم اما پیامکش نیومد. تلاش مجدد, پیامکش نیومد…اکانت بعدی پیامکش نیومد, تلاش مجدد , پیامکش نیومد….اکانت بعدی… .
(فراموش نشه این وسط به طرز ناباورانه ای پیامک گوگل اومد :دی)
حالا اینکه چی شده sms ها به من نمیرسه نمیدونم ( چون هنوز اون سرویس ها ایران و توی لیست ساپورتشون دارن و…)
اما عواقب:
قید گیت هاپ و همجبور شدم بزنم (چون کد ریکاوریش و پیدا نکردم -مجبورم به امان خدا رهاش کنم و ) احتمالا یه اکانت جدید بسازم
یاهو با دردسر درست شد اما چون فقط تماس تلفنیش اوکی بود مجبود شدم تایید صحت دو مرحله ای و غیرفعال کنم.
و البته توی چندتا سایت دیگه هم که ابزار هایی مثل google authenticator و ساپورت نمیکردن مجبور شدم تایید صحت و غیر فعال کنم.
اما جالب تر از همه linkedin بوده و بهشون ایمیل زدم و پاسخ جالبی گرفتم (که ضمیمه ایمیله) و در این مورد راهنمایی لازم دارم.
طبق پاسخ یا باید یه چند وقت برم شهروند آمریکا بشم :دی
یا باید بهشون اعتمادکنم و براشون گذرنامه ای, گواهینامه ای و… ای بفرستم.
فقط دو مشکل وجود داره
۱- اینکه به غیر از پاسپورت و گواهینامه بین المللی همه مدارک ما فارسی هست :|
۲- چطوری میتوانم به حرفشون اعتماد کنم, فرض کنم به linkedin اعتماد کنم به یاهو و گوگل چطور اعتماد کنم و … :/
(البته هنوز برای گواهینامه معمولی اقدام نکردم چه برسه به بین المللی)
به نظر خودم تنها گزینه عاقلانه اینکه طی یکی دو سال سال اینده مواظب گوشیم باشم نرم افزار linkedin گوشیم خراب نشه, آنستال نشه, گوشیم فرمت نشه, تعویض نیشه (از طریق گوشی هنوز متصلم) تا اینکه طی این مدت برای گواهینامه و بعد از اون گواهینامه بین المللی اقدام کنم . ( قابلیت دیلیت کردنش و ندارم از طرفی نمیتوانم به امان خدا رها کنم و یکی دیگه بسازم چون به اسم خودمه و …)
نظر شما چیه ؟! به نظرتون میشه اعتماد کرد و اسکن پاسپورت و فرستاد ؟!
مرسی که تا اینجا خواندید و بخشید خیلی طولانی شد :(
با احترام
پ.ن: قبلا همین مشکل برای فیس بوکم پیش اومد (که فهمیدم یه مشکل همه گیر برای خط تلفن های ۱۲ بوده, البته حدودا ۱ سال بعد هم پیامک و ایرانسلی ها دریافت نکردن و …)
علی:
سلام جادی
من یه کافی نت خیلی پرسابقه و معروف توی شهر یزد دارم. اینجا سرعت اینترنتم 10 مگابیت برثانیه هستش. خیلی از مشتریایه ما از سرعت اینترنت ما متعجب میشن. البته حق هم دارن. چون وقتی شرکتهای مختلف با کلی منت و بعضا قراردادهای پر غل و غش اینترنت 2مگابیت بر ثانیه عرضه می کنن سرعت یک تا یک و نیم مگا بایت اونم توی کافی نت اونم در یزد اونم بدون هزینه اضافی کمی زیادی عجیبه!
یه روز از یکی از مشتریا شنیدم که میگفت من در منزلم ویدیوها رو با همین سرعت اینجا میبینم با اینکه سرعتم 2 مگابیت بر ثانیست. و بعدش بحثی داشت در ارتباط با کیفیت اینترنت که وابستست به زیرساختهای شرکتای سرویس دهنده. اینطور که بعدش مطالعه کردم لود شدن ویدیوها وابستگی شدیدی داره به رسیدن منظم پاکتهای داده ها. مثلا اگر یه ویدیویه 15 ثانیه ای رو با اینترنت پرسرعتم بخوام ببینم باید داده های مربوط هر ثانیه از اون ویدیو پشت سرهم بیاد تا این سرعت بدرد بخوره. اما اگر ثانیه یک پاکتش لاست بشه 14 تای بعدی برسن من هنوز دارم علامت بافرینگ رو میبینم!
اگر دستت آزاد شد ازت میخوام درمورد کیفیت اینترنت باتوجه به دانش و تجربه ای که داری کار کن. فک میکنم فقر دانش در این زمینه بیش از تصوره. اونم جایی که هنوز باید فرق بین بیت و بایت رو در سرعت نت و سرعت دانلود توضیح داد!
و البته وقتی گفتم آدرس رو بگه گفت: مغازه من جاييه كه ميتونم از مريخ هم آدرس بدم! ببين: كره زمين ايران يزد ميدان باهنر كافي نت عدالت :-)
مهدی غیاثی:
من دیروز تلاش کردم که با پشتیبانی ویندوز صحبت کنم، بلکه بتونن یه باگ ریپورت بفرستن به تیم مورد نظر و این قضیه ساعت ویندوز رو حل کنن. ولی در کمال ناباوری، دیدم تاریخی که ویندوز میخواد این دفعه ساعت رو بکشه جلو، دقیقن درسته.
اولش فکر کردم آپدیتی چیزی دادن و این مشکل حل شده، از پشتیبانی تشکر و خداحافظی کردم.
اما موضوع وقتی عجیبتر شد که دیدم لپتاپ قدیمیای که روش ویندوز ۷ داره و آپدیت هم نشده، اون هم قصد داره دقیقن به موقع ساعت رو بکشه جلو!
شروع کردم به تغییر تاریخ ویندوز، تا ببینم در هر سالی چطور میخواد ساعت رو جلو و عقب بکشه.
دیدم ظاهراً هر سال یک روز میفته عقبتر. یعنی سال ۲۰۱۵ کاملاً درسته، بعد سال ۲۰۱۶ یک روز عقبتر میاد، سال ۲۰۱۷ یک روز بیشتر و …
و جالبه که دوباره در سال ۲۰۲۰ درست میشه. ظاهراً سال ۲۰۱۰ هم همینطور بوده.
انگار الگوریتمی که سعی میکنه تاریخ شمسی رو منطبق کنه بر میلادی و به دست بیاره که چه روزی باید این تغییر رخ بده، یه باگ داره که هر سال یک روز میفته عقب، و در سالهای مضرب ۵ دوباره درست میشه و سالهای بعدش دوباره یکی یکی میره عقب!
حالا، نمیدونم برای ریپورت باگی چنین عجیب و غریب چه کار کنم مناسبه. فهموندن چنین چیزی به بخش پشتیبانی مایکروسافت که تقریباً غیرممکنه، اون windowsphone.uservoice.com هم اخیراً پر از چرت و پرت شده و احتمال عدم موفقیت توش زیاده.
یک بخشی داره مایکروسافت برای ریپورت باگها: https://connect.microsoft.com/directory/accepting-bugs
اما متأسفانه در این بخش هم برای خود ویندوز نمیشه باگ ریپورت کرد.
بنابراین دو روش میمونه، یکی اینکه در فرومهای answers.Microsoft.com گزارش بشه، و از مردم دعوت کنیم بیان اون جا و I have this question too رو بزنن. بلکه یک نفر از مایکروسافت اونجا پیداش بشه، مشکل رو ببینه و گزارش کنه.
روش دوم هم اینکه از ابزارهای فیدبک موجود در ویندوز ۱۰ تکنیکال پریویو گزارش بدم این مشکل رو.
امروز تلاش کردم برای بار دوم با پشتیبانی مایکروسافت ویندوز صحبت کنم. اپراتوری که امروز باهاش صحبت کردم نسبت به دیشبی خیلی بهتر بود، به جای چکهای الکی، خیلی قشنگ گوش کرد و گفت که باگ ریپورت رو انجام میده. :)
البته ازش در مورد answers.microsoft.com هم پرسیدم، گفت بهتره اونجا هم ریپورت کنم. بالاخره دو تا راه بهتر از یه راهه! اگر اونجا فرستادم، لینکش رو برات میفرستم، که اگر خواستی توی توییتر یا وبلاگ مردم رو دعوت کنی بیان اون دکمهاش رو بزنن :)
فایلی که پیوست کردم متن چت هست، گفتم شاید علاقه داشته باشی بخونی.
اما به ذهنم این سوال خطور کرد که چرا تا حالا کسی اقدام نکرده برای ریپورت از این طریق؟
شاید به این خاطر باشه که پشتیبانی ویندوز نیاز به ویندوز اصلی داره که از مایکروسافت خریداری شده باشه، در غیر اینصورت رایگان نیست.
تقریباً همهی ویندوزهای اصلی که در ایران ممکنه کاربرها داشته باشن هم از اول روی لپتاپها بوده، که اونها نسخهی OEM دارن و پشتیبانیشون به عهدهی سازنده سختافزار است نه مایکروسافت.
حالا کامپیوتر من سازندهی سختافزارش هم مایکروسافته، احتمالن به همین دلیل تونستم باهاشون رایگان صحبت کنم.
به هر حال، امیدوارم این آقاهه واقعاً باگ ریپورت رو درست انجام بده، و این باگ رفع بشه. (البته ۲۰۱۵ که مشکلی نداره، از ۲۰۱۶ به بعد هم امیدوارم بی مشکل بشه با آپدیت)
آرش رسول زاده هم یک دردسر با همراه اول عزیز داره:
سلام
خسته نباشی جادی
امروز پیامکی داشتم با این متن :
مشترک گرامی نظر به اینکه مبلغ میاندوره جنابعالی از سقف مجاز افزایش یافته، ارتباط شما به مدت دو هفته یکطرفه میگردد. جهت جلوگیری از قطع کامل نسبت به پرداخت قبض به روز به مبلغ 609000 ریال صرفاً از طریق سامانه 9990 اقدام فرمایید. همراه اول
بعد یعو خطم یه طرفه شد.بعد اینترنت من که بسته داشتم هم قطع شد…
پس چرا بسته زدم؟بعد این فاصله زمانی که از بسته ام رفته چی میشه؟
محمد:
دلیلی که باعث شد بهت میل بزنم یه مشکل مسخره و البته به نظر خودم عجیبه
از وقتی که سی پلاس پلاس یاد گرفتم درگیر باگ ها و مشکلات در محاسبه و مقایسه اعداد اعشاری بودم کدم رو درست مینوشتم ولی جواب اشتباه برمیگردوند !
الان که دارم با سی شارپ کار می کنم می بینم همون مشکلات اینجا هم وجود دارن !
یه فایل ضمیمه کردم که یه تکه کد داخلشه و دو نمونه از این باگ ها رو داره که خروجی اشتباه برمیگردونه می تونی با این سایت آنلاین اجراش کنی: http://rextester.com/runcode [2] [1]
باید چیکار کنم؟ چجوری به مایکروسافت بگم که اصلاحشون کنن؟ و البته خودش کلی پیش رفته و دیده بقیه هم همین مشکلات رو دارن و غیره و غیره
سلام عرض میکنم خدمت جادی عزیز وحید حق خواه هستم دانشجوی نرم افزار مقطع کارشناسی که در کنار درس به ترجمه متون تکنولوژی مشغول هستم.
از تاریخ تیرماه 93 به عنوان نویسنده در سایت به اصطلاح تکنولوژی ترنجی مشغول به کار بودم که بعد از چند ماه به دلیل اختلاف نظر با مدیران سایت مذکور، اخراج شدم !
من اعتراضی به اخراج شدن ندارم تنها موضوعی که من رو آزار میده این هست که حدود 80 مقاله ای که بنده نوشتم و ترجمه کردم، بعد از اخراج شدنم تماما به نام مدیر سایت یعنی ” سینا آرامیان ” تغییر داده شده در حالی که اگر به کامنت ها توجه کنید متوجه میشید که کاربران از من یعنی ” وحید حق خواه ” به خاطر مقاله تشکر کردند در حالی که الان به نام سینا آرامیان ثبت شدند و این یعنی 80 مقاله ی من رو رسما دزدیدند و تماما به نام مدیر سایت درج شدند.
به نظر شما این انصافه؟ این اخلاق حرفه ایه؟
من هیچ تریبونی برای اعتراض در اختیار نداشتم تا اینکه یکی از دوستانم پیشنهاد داد که این مطلب رو با شما در میون بزارم تا شاید شما صحبت من رو از طریق بلاگ و پادکست هاتون به گوش طرفداران تکنولوژی برسونید که چطوری حق من خورده شد و مقالات من رو دزدیدند. به این نکته هم توجه داشته باشید که 80 مقاله رو کاملا رایگان و بدون دریافت حتی 1 ریال دستمزد برای سایت ترنجی نوشتم و در آخر اینجوری جواب یک تابستون زحمت کشیدن من رو دادند.
جادی جان، ازت خواهش میکنم که داستان من رو به گوش طرفداران تکنولوژی برسونی تا همه متوجه بشن که مدیران سایت های تکنولوژی حق ندارند به این شکل حق نویسنده ها رو ضایع کنند.
لینک یکی از مقالات بنده که به نام سینا آرامیان ثبت شده رو در ادامه براتون قرار میدم، لطفا به کامنت اول دقت کنید که ” وحید حق خواه ” مورد خطاب قرار گرفته و در کامنت دوم هم بنده پاسخ کاربر رو دادم.
امیدوارم که صدای من رو به گوش طرفداران تکنولوژی برسونید.
ارادتمند،
وحید حق خواه
بخش آخر
موسیقی
مهدی I’d loved to change the world رو پیشنهاد کرده و سجاد با تذکر این نکته که انیمه ناروتو رو دنبال می کنه و پیشنهادش کرده، گفته یک آهنگ ژاپنی بذاریم که حال و حوای انیمه رو هم بگیریم… آهنگ انتخاب یاز ناروتو و بلوبرد است. اما من در نهایت آهنگی از گروه
No Blues گذاشتم به اسم Wayak.
ایمیلش هست ukcrms فیلان ات یاهو بهمان که شبیه اسم اکثر آدم های گوشتی نیست
ما که از کسی پولی طلبکار نبودیم که حالا بخواد پس بده
برای پس دادن پول، شماره تلفن رو می خواد چیکار خب (: بریزه به حساب دیگه (:
«سلام مجدد» ؟! داره اصرار می کنه که آشنا است در حالی که من که اصلا اسمش رو هم نشنیدم
پس سریعا دگمه Report Spam رو فشار بدین.
و نکته طلایی چیه؟ اگر دنبال ارتباط با یک دختر هستیم باید به دنیای واقعی پا بذاریم. دنیای واقعی چیزی است بر خلاف دنیای تخیلی! دنیای مجازی هم می تونه واقعی باشه ولی دنیایی که توش یک دختری می یاد بگه تلفنت رو بده پولت رو بده، دنیای تخیلی است (:
نکته حساس این سوال اینه که اصولا گروههای وایبری محبوب نیستن، بلکه محتوای توشونه که محبوبه. گروههای وایبری یک مشکل بزرگ دارن: قاطی کردن شبکههای قوی و شبکههای ضعیف. بذارین اول به این دو تا نگاهی بندازیم.
شبکههای ضعیف شبکههایی هستن شامل آدمهایی که ما تو زندگی دیدیم، اسمشون رو شنیدیم یا باهاشون همکلاسی و همکار بودیم و حتی دوستای دوستامون بودن. درست همونهایی که احتمال داره توی فیسبوک شما «دوست» باشن. در مقابل شبکه های قوی شبکههایی هستن شامل آدمهایی که شما حاضرین به خاطرشون مثلا دست به جیب بشین یا یک کار مثبت انجام بدین یا وقت واقعی صرف کنین. اینها معمولا یک مشخصه دارن: شماره تلفنشون تو تلفن شما ذخیره شده. همکار نزدیکتون، پارتنرتون، دوستی که تو پارتیهاش شما رو دعوت میکنه و دوستانی که چهره به چهره باهاشون برخورد دارین. این آدمها شبکه قوی شما رو تشکیل می دن.
آدمها بارها با قاطی کردن این دو شبکه، تحلیلهای اشتباه دادن. مثلا فکر کردن که هشتگ زدن می تونه باعث اجرای عدالت توسط یک حکومت ظالم بشه یا فلان بیماری رو درمان کنه. این چیزها نیاز به حضور فیزیکی یا پول واقعی داره که معمولا از شبکههای ضعیف ایجاد نمی شه. در مقابل شبکههای قوی در این چیزها خیلی خوب هستن و میتونن واقعا باعث راه افتادن یک حرکت بشن چون اگر من توی یک سایت بگم لینوکسی ها بیان برای نشریه سلام دنیا پول بدن آدم ها واقعا می دن چون همدیگه رو شخصی میشناسن.
دقیقا همین مورد است که باعث می شه هرچقدر هم فیسبوک پول بالای واتس اپ بده، نتونه ازش چیزی رو که می خواد در بیاره چون واتس اپ شبکهای مبتنی بر رابطههای قوی است در حالی که فیسبوک ذاتا در تلاش ییوند زدن ما به شبکههای ضعیف.
حالا وضعیت وایبر و گروههاش این وسط چیه؟ وایبر شروع کرده به قاطی کردن این دو شکل از لینک. من اول با تمام دوستانی که تلفن من رو دارن در ارتباط قرار گرفتم که خوب بود اما بعدش عضو گروههایی شدم که کافی بود فقط یکیشون شماره من رو داشته باشه. این در طولانی مدت یک اشتباه استراتژیک است که آدمهایی که پرایوسی و حریم شخصی شون براشون مهمه رو از وایبر دور می کنه و از اونطرف من نمی دونم که آیا اینجا با دوستان در رابطه هستم یا با دوستای دوستام و دقیقا به همون دلیل که واتس اپ به درد فیسبوک نخورد، وایبر هم آدم هاش رو از دست خواهد داد.
اما چرا گروههای وایبر جذابن؟ همه غر می زنیم که خیلی بده که بیخودی ما رو عضو گروهها کردن ولی گاهی بیرون هم نمی یایم و چندان هم ناراضی نیستیم. یک دلیل سادهاش «تحریکهای کوتاه مدت» است. یادتونه قبلا گوشی رو آنلاک می کردیم و بیخودی صفحه هاش رو چپ و راست می رفتیم؟ حالا وایبر بهمون اجازه داده همیشه یک شات هیجان داشته باشیم – تصور کنید یک سرنگ که به شکل موقت آدم رو سرگرم می کنه، تحریک جنسی می کنه، به خنده می ندازه، افتخار برانگیز می شه یا هر چیز مشابه. در خیلی از جوامع برای اینکار ما نیازی به وایبر و گروه هاش نداریم و مثل آدم اجازه داریم خودمون انتخاب کنیم که در اون شات سریع، می خوایم چی ببینیم. مثلا یکی عضو ناین گگ می شه یا یکی دیگه می ره ردیت و هر بار که سری به گوشی می زنه یک شات هیجان به خودش تزریق می کنه و لحظاتی سرگرم می شه ولی خب اینجا که سانسورچی تصمیم می گیره آدم ها چی نبینن، آدم مجبوره به شبکههای ضعیفش پناه ببره و در شرایط سانسور، اختیار هیجانش رو بده دست دوستای دوستاش.
گروههای وایبر ایران رو ورداشتن چون
۱) سانسورچی سایتهای اخبار رو بسته
۲) سانسورچی سایتهای هیجان انگیز رو بسته
۳) سانسورچی سایتهای سکسی رو بسته
۴) ما آدمیم و برای زنده بودن و سالم بودن نسبی نیازمند ورودی جنسی، خبری، هیجان انگیز و .. هستیم
۵) ما آدمیم و نیاز به خوداظهاری داریم و گروههای وایبر برای گروهی فرصتی هستن تا نشون بدن که چقدر در سلسله مراتب چرخش جوک و خبر بالاتر از بقیه هستن
اگر سانسور نبود مطمئن باشین کپی پیست کنندگان وایبر الان گروه های فعال در ۹گگ داشتن و تو ردیت مطلب می نوشتن یا اصولا رفته بودن دنبال این چیزها به عنوان حرفه و خوانندهها هم خودشون تصمیم می گرفتن چه سرنگ هیجان موقتی به خودشون تزریق کنن.
خوشبختانه جواب این سوال هم مثل سوال قبلی بسیار ساده است: «آخه من از کجا بدونم؟» (: مگه من سانسورچی هستم؟ (:
البته واقعیت اینه که حتی اگر من مغزم نیمه-تعطیل بود و شغلم تعطیل کردن مغز بقیه و سانسورچی می شدم، بازم دقیق نمی دونستم که آیا در آینده وایبر قراره فیلتر بشه یا نه. حتی کمی قدیمتر که معاون اول قوه قضاییه به وزیر مخابرات اولتیماتوم بستن سرویس ها رو نمی داد حرف زدن از این بحث کمی راحتتر بود و همونطور که واتساپ و اسکایپ و غیره بسته شدن، می شد گفت وزارت مخابرات و دولت عزیز از سانسور شدن سرویس های مکالمه اینترنتی (چه مسیج چه صدا) خوشحال می شه؛ دلیلش هم اینه که این سرویسها پول بزرگی رو از جیب یک گروه که کل درآمدشون وابسته به انحصار مخابراتی است، خارج کردن.
اما حالا دیگه غول از چراغ آزاد شده و می دونیم که غولی که از چراغ آزاد بشه رو راحت نمی شه دوباره کرد تو بطری. الان دیگه مردم یاد گرفتن که برای سمس بازی شبانه با دوست دختر یا پسرشون لازم نیست برای هر ۱۴۰ کاراکتر ۱۰ تومن پول به حکومت بدن و پدر مادر ها هم یاد گرفتن که برای حرف زدن با بچهشون که به آرزوی بزرگ «خروج از ایران» رسیده، لازم نیست ماهانه شاهد صورتحسابهای چند صد هزار تومنی باشن. این رو دیگه با سانسور کردن یک سرویس و دو سرویس نمی شه برگردوند (: پس فاکتورها هم پیچیده تر می شن. در این مطلب به جای دادن یک جواب «نه» یا «آره» به این سوال که «آیا وایبر فیلتر می شه»، سوال رو عوض می کنیم به «نیروهای حکومتی موافق و مخالف سانسور شدن وایبر کیا هستن؟»
نیروهای موافق سانسور شدن
هر کی با ارتباط مردم با هم مخالفه
خب این که احتمالا اصلی ترین گروه موافق سانسور است. به هرحال هر جور ارتباط باعث شکل گیری افکار مشترک یا در سطحی بالاتر درک حضور افکار مشترک می شه. مطمئنا کلی آدم در سیستم هستن که دوست دارن تو پیاده روها میله بکشن، بر خلاف نص قانون اساسی هر تجمعی رو ممنوع بدونن، دانشگاهها رو از شهر بیرون ببرن و پراکنده کنن و پادگانها رو به شهرها بیارن و خوشحالها رو دستگیر کنن و آب بازی گروهی رو توطئه علیه خودشون بدونن (: اصلا عجیب نیست که این آدم ها از چیزی مثل وایبر که اجازه می ده گرهی بزرگتر از آدم ها با هم حرف بزنن و در رابطه باشن، منزجر باشن (:
نیروهایی که فرق محتوا و وسیله رو نمی فهمن
یکسری هم هستن که تفاوت بین وسیله و شکل استفاده رو نمی دونن. این گروه می گن اگر در وایبر چیزی به اشتراک گذاشته شد که اینها دوست نداشتن، پس خود وایبر باید تعطیل بشه (: درست همون گروهی که قبلا فکر می کردن دستگاه ویدئو باید ممنوع باشه و الان با ماهواره می جنگن و قبلا معتقد بودن بلندگو ابزار شیطانه. استدلال اینها در مقابل وایبر و نسل سوم موبایل درست مثل اینه که بگن چون یکی با تلفن حرف های بد می زنه باید دستگاه تلفن رو ممنوع کرد.
نیروهایی که از هر چیز جدید می ترسن
جامعه در حال تغییره و خیلی آدم ها نونشون در «وضع فعلی» است. در لایهای دیگه، آدم ها به شکلی بیولوژیک با تغییرات مقابله می کنن چون هر تغییر، تهدید است. فکر کنم حضرت علی می گه «مردم دشمن چیزهایی هستند که نمی دانند» و همین می شه که آدمها دشمن نسل سوم و وایبر و … می شن یا تلاش می کنن با ممنوع کردن و بلند کردن صدای بلندگو و … بهشون غلبه کنن.
گروهی که از مسیج پول در میارن و هنوز آپدیت نیستن که دنیا عوض شده
و در نهایت در بحث اقتصادی که این روزها مهمترین فاکتور گردش کشور و تحلیل وضعیت ماست، کسانی هستن که نونشون در اسمس است. اولین حضور برنامههای مسیجینگ یک شوک عظیم بود به کسانی که زمانی که حقوق در رده ۲۰۰ هزار تومن بود، سیم کارت ۴۰۰ هزارتومنی ثبت نام می کردن که سال دیگه با قرعه کشی تحویل بدن و با این پول بادآورده، خدایی می کردن. در آمد ثابت چند سال اخیر این آدمها اسمس بازی شبانه و تلفنهای راه دور و عشق و عاشقی بازی آدمها با تلفن بود. معلومه که هیچ نوجونی دوست نداره هر جمله اش ۱۰ تومن آب بخوره و هیچ پدر و مادری دوست نداره برای حرف زدن با بچه ای که توی آمریکا دنبال آرزوهاش می گرده ماهی ۲۰۰هزار تومن قبض تلفن بده. اینه که یکهو همه گوشی دست می گیریم و لاین و وایبر و واتساپ و .. نصب می کنیم و اینها می رن زیر حمله سانسورچی و … و این (چون مساله مالی است) به نظر من یکی از محکمترین فشارها برای سانسور این تیپ چیزها است.
اما…
غول آزاده شده و نیروهای مخالف سانسور شدن
کسانی که ماجراها رو با وایبر اوکی کردن
وقتی غول از چراغ آزاد شده، دیگه مردم در حال ارتباط با هم هستن و اگر هم مثل واتساپ و غیره سراغ فیلترکردنش بریم، مردم به یک چیز دیگه مهاجرت می کنن. یا باید کل اینترنت رو بست یا راهی برای حرف زدن پیدا می شه. خب در این شرایط حداقل بذاریم همه از یک چیز ثابت و شناخته شده استفاده کنن که ما هم بدونیم چیکارهایم. استدلال معقولی نیست؟ اگر من توی یک شهر دیگه نمی تونم قانون بذارم که «همه باید یک نسخه از کلید خونه شون رو تحویل حاکم شهر بدن» خب حداقل با همین راضی هستم که «به شرطی که از حسن آقا قفل خریده باشین، لازم نیست کلیدها رو به ما بدین». البته این فقط یک مثال است ولی مفهوم رو می رسونه: حق دارین آزادانه برین بچرخین ولی از گله جدا نشین.
کسانی که از دانلود اطلاعات توسط من و شما پول در میارن
این به نظرم یکی از مهمترین فاکتورها است. در حال حاضر کشور ما با سرعتی دیوانه وار در حال رفتن به سمت یک سرمایه داری است و تقریبا همه تناسبات کشور رو کشمکش اقتصادی نیروها تعیین می کنه. در این شرایط مطمئنا یکی از بزرگترین دیوارهای دفاعی سانسور نشدن سیستمی مثل وایبر، گروههایی هستن که پول عظیمی از قبل وایبر به جیب می زنن. مثلا همین ویدئوی لامپ رو مثال می زنم. من هرگز چنین چیزهایی رو نمی بینم ولی فرض کنیم حجم ویدئو یک مگ باشه. از اونجایی که هزینه ایرانسل برای gprs، پنج ریال برای هر کیلوبایت است، هربار دریافت این ویدئو توسط هر فرد در وایبر برای ایرانسل پونصد تومن درآمد داره (غیرقابل تصوره! اشتباه نمی کنم؟). یعنی کپی پیست این ویدئو در یک گروه وایبری با صد عضو، در لحظه برای ایرانسل پنجاه هزار تومن درآمد درست می کنه.
همین اتفاق در مورد همراه اول هم صادقه و هر روش دیگه ای که شما توی این میهن عزیز به اینترنت بسیار گرون دسترسی دارین. به گفته (احتمالا مهمل) یک نفر در حکومت، ۴۰ میلیون ایرانی وایبر دارن و فقط تصور کنین همین یک ویدئو چه پولی برای این شرکت ها جابجا می کنه. در اصل تمام چرندیاتی که داریم در طول روز می گیریم و می فرستیم منبع درآمد عظیمی برای شرکت هایی است که به پول خون پدر دارن اینترنت می فروشن و حسرت می خورن که چرا ما نمی تونیم پهنای باند رو توی یوتوب و هولو و ۹گگ و .. به فنا بدیم و احتمالا خوشحالن که هر نفر که تلفن هوشمند می خره بدون اینکه حتی یک کلیک برای عضویت هم بکنه ده بار هر عکس و ویدئوی مهملی رو از چند تا گروه مختلف دانلود می کنه (:
اینه که در نسل جدید سرویسهای مخابراتی، چیزی مثل وایبر به یک گاو شیرده عالی تبدیل می شه، بخصوص که این نرم افزار بر خلاف چیزی مثل لاین، هر ویدئو رو در هر بار آپلود و دانلود به تک تک افراد می فرسته و اصولا نمی فهمه که این همون ویدئو است و دیگه نفرستمش یا آپلودش کنم و به همون قبلی ارجاعشون بدم.
آدم های سالمی که مخالف هر شکلی از سانسور هستن
سانسورچی دو جور است:
– کسی که مطمئنه عقایدش اینقدر داغونن که تنها امید زنده موندنش سانسور کردن بقیه است
– کسی که فکر می کنه عقایدش شاید بدک هم نباشن ولی اینقدر کوته فکره که فکر می کنه سانسور کردن بقیه باعث رشد عقاید خودش می شه
امیدوارم توی حکومت واقعا کسی باشه که جزو دو گروه بالا نباشه و کلا مخالف سانسور باشه (:
نتیجه گیری
در کشور عزیز، احتمالا هیچ کس نمی دونه چی، چرا و در چه زمانی سانسور می شه. هر گوشه و کنار یکسری سانسورچی نشستن و سعی می کنن یک چیزهایی رو ببندن و یکسری هم سعی می کنن مقاومت کنن. احتمالا دو تا از اصلی ترین فاکتورها، امنیتچیها و اقتصادچیها هستن که نزدیک شدنشون به هم ماجراها رو پیچیده تر هم می کنه. در حال حاضر وایبر از نظر امنیتی خطر بزرگی نیست (حداقل در مقایسه با آلترناتیوها یا بدتر از اون پخش شدن آدم ها در سیستم های متنوع) و از نظر اقتصادی هم که شدیدا به نفع کسانی است که دارن التماس می کنن یک جوری ما اینترنت گرونشون رو مصرف کنیم (بخصوص روی موبایل و gprs). اما از اونطرف گروههای سنتی تر احتمالا شدیدا مخالف وایبر و دوستاش هستن و هنوز درست درک نکردن که وقتی خمیردندون از تیوپش بیرون میریزه، برگردوندنش به اون تو خیلی خیلی سخته.