قرار بود نتایج به طور کامل امروز منتشر بشه ولی یک مشکل پیش اومده: سر من بسیار شلوغه و از کارهام عقب هستن و از اونطرف دوستان در بعضی موارد توی فیلد توضیحات اطلاعاتی رو نوشتن که اطلاعات خصوصی شرکت ها حساب می شه و احتمالا انتشارش مشکلات حقوقی داشته باشه. برای بد قول نشدن من امروز خودم هم برای اولین بار بخش خلاصه نتایج که نمودارهای اتومامیک روی تک تک فیلدها است رو باز کردم و اکسپورت گرفتم و اینجا اتچ می کنم تا با هم نگاهش کنیم. مطمئنا یک مطلب ریزتر در مورد جزء جزء باید بنویسم و نتایج جزیی (خط به خط افراد پر شده بعد از حذف اطلاعات خصوصی شرکت ها) رو هم منتشر کنم که احتمالا می مونه سه چهار روز دیگه.
تا اینجا فایل پیوست رو بالا و پایین کنین که کلی اطلاعات است ولی خب به شکل خامی که خود گوگل اتوماتیک درست کرده. امیدوارم این فایل (و نتایج تکمیلی که چند روز آینده منتشر می کنم) باعث بشه شرایط کاری ما برای خودمون شناخته تر بشه و وضعیت زندگی و حقوقمون بهتر. با تشکر از همه دوستانی که در نظر سنجی شرکت کردن، پی دی اف درفت اولیه jadi.netبررسی وضعیت شغلی برنامه نویسان و مدیر سیستمهای ایران – Results_previwe رو از اینجا دانلود کنید. خیلی هم روش مانور ندین چون خیلی زود نتایج جزیی تر و سی اس ول کل اطلاعات رو منتشر می کنیم تا هر کس دوست داره بتونه روش کار کنه.
پانیدا این هفته از توی یه قفس دراومد و وسط دودها چیزی در مورد «جدایی» و «مرداب حقیقت» خوند؛ نزدیک به راک. به نظر من قشنگ هم بود. سندی هم بعد از اینکه اضافه می کنه که پانیدا تنها کسی است که کمی پیشرفت کرده، چیزی در این مضمون بهش می گه:
ما ایرانی ها ملودی های شرقی دوست داریم. حالا اگر ما موسیقی راک گوش بدیم و برگردیم تو خونه و شجریان بخونه دلمون آرامش پیدا می کنه و شاید اشک بریزیم. موسیقی شما ایرانی نیست و غربیه و برای جامعه ایرانی زیاد کار نخواهد کرد. ممکنه یکی دو آهنگ کار کنه ولی مثل حباب از بین می ره.
این بحث مستقیم خطاب به سندی نیست بلکه سندی مثالی است برای شکل استدلال اشتباه که خودم هم بارها درگیرش می شم. مطمئنا سندی منظور دقیقش اینه که «احتمال موفقیت این موسیقی در ایران پایین است» ولی خب جمله بندی «ما ایرانی ها ملودی شرقی دوست داریم. […] موسیقی شما ایرانی نیست و غربیه و برای جامعه ایرانی زیاد کار نخوهد کرد […] مثل حباب از بین می ره»؛ مستقل از اینکه اصولا سندی چقدر از جامعه امروز ایران درک داره، این سوالات رو به پیش می کشه:
آیا همه ایرانی ها یک جور هستن؟ ایرانی ای نداریم که از شجریان یا موسیقی شرقی خوشش نیاد؟
اگر همه هم موسیقی و ملودی شرقی بخوان ولی یک نفر بخواد راک پانیدا رو گوش بده، مشکلی هست؟ آیا همه باید مثل هم باشن؟
اگر «همه ملودی شرقی می خوان» منتج بشه به اینکه «ملودی غربی کار نمی کنه پس نباشه» که خب اصولا «همه ملودی شرقی می خوان» رو بی معنی می کنه. من نمی تونم کل مخالفانم رو خاموش کنم و بعد بگم «دیدین همه با من موافقن؟» (:
آیا من باید سعی کنم مثل همه باشم؟ ده تا مثل شجریان داریم و مطمئنا پانیدا نمی تونه رقابت زیادی باهاشون بکنه اما یک خواننده راک ممکنه تو گروه علاقمندان راک کلی هم مشهور بشه.
استدلال های بالا عملا در دو قسمت هستن:
استدلال اشتباه «جامعه ما فلان است پس…»
هر استدلال به شکل «جامعه ما فلان است پس فلان فرد باید …» اشتباهه. وضع وقتی بدتر می شه که کل قدرت از فلان حمایت کنه و هیچ کس نتونه نسبت به بهمان تبلغ مثبت کنه یا بسنجه که چند درصد مردم واقعا ایکس رو می خوان.
بهترش رو می شه اینجوری گفت که لازمه حساس باشیم اگر جایی دیدیم که بدون آمار و ارقام همه جامعه رو یکی می کنن و میگن همه جامعه ایکس رو می خوان – بخصوص اگر خودشون مدعی نمایندگی ایکس باشن. بایدحساس باشیم اگر جایی دیدیم سر چهارراه پلیس اخلاق با هر انحراف از ایکس مبارزه می کنه. اگر جایی دیدیم کل سیستم آموزش و پرورش در دفاع از ایکس بنا شده. اگر دیدین هیچ رسانه ای در مخالفت با ایکس آزاد نیست. اگر به شما گفتن هر انحراف از ایکس مجازات های وحشتناک و عیجب غریب داره و غیره و غیره و از همه مهمتر تا وقتی هیچ کس حق نداره بسنجه که اصولا مردم ایکس رو می خوان یا نه. در این شکل احتمالا ایکس خودش می دونه که ایگرگ در بحث آزاد برنده است (:
نمی شه من ادعای مبهمی بکنم که همه طرفدار من هستن و بعد به هیچ مخالفی اجازه حرف زدن ندم. سندی اینکار رو نکرده ولی در جامعه خیلی زیاد می بینیمش. اگر قراره از عرف حرف بزنیم باید مردم آزاد باشن که چیزی که می خوان رو انتخاب کنن و بعد عرف رو مشاهده کنیم نه اینجا بسازیم. عرف یک چیز دستوری نیست بلکه با مشاهده نمونه ها عرف رو تشخیص می دیم.
نمی شه گفت هیچ کس حق نداره آیفون استفاده کنه و هر کس اسم از آیفون بیاره می ره زندان، بعد توی رسانه اندرویدی و انحصاری خودم مدعی بشم که «توجه کنید که هر جامعه ای در جهان مختصاتی داره و جامعه ما یک جامعه اندرویدی است و در این جامعه که مردمش همه اندروید دارن، استفاده از آیفون بخشی از عرف پذیرفته مردم نیست و طبیعتا مخالفت با عرف، تبعاتی رو برای فرد منحرف داره.»
استدلال اشتباه «مثل همه باش»
و آیا حتی اگر «اکثریت ایکس رو دوست دارن» من برای موفقیت تجاری باید برم سراغ «ایکس»؟ اگر هم فرض کنیم سندی از جامعه ایران نظرسنجی کرده یا بررسی انجام داده و دیده در سال ۱۳۹۵ هنوزم اکثریت قریب به اتفاق دنبال ملودی های شرقی هستن، آیا پانیدا برای موفقیت باید شرقی بخونه؟ این بستگی داره هر کس بخواد کجا بایسته و چکار کنه. توی همین مسابقات چند نفر شرقی یا پاپ های مرسوم رو می خونن؟ چقدر ممکنه مردم شجریان، چاوشی، یگانه، … رو ول کنن و پانیدا گوش بدن؟ به جاش اگر پانیدا سبک خیلی خاصی از راک رو بخونه احتمالا تک تک طرفدارهای اون شاخه از راک پانیدا رو خواهند شناخت و گوش خواهند کرد و کنسرت خواهند رفت (حالا به فرض کشور آزاد). متوسط و مرسوم و مثل همه بودن هیچ وقت برای کسانی که می خوان موفقیت جدی کسب کنن توصیه نمیشه. مطمئنا نکته بسیار کوچکتری نسبت به نکته قبلی است ولی خوب بود گفته بشه.
نکته جایزه: هیچ اسکاتلندی واقعی…
حالا که ا اینجا با ما هستین به این مکالمه هم گوش بدین:
توی یک بار یک اسکاتلندی خبری در مورد یک انگلستانی می خونه که سه تا بچه رو کشته. این مرد به بغل دستی اش می گه:
– مردم انگلیس خیلی عجیبن… یک اسکاتلندی هیچ وقت چنین کاری نمی کنه!
فرد بغل دستی بهش جواب می ده:
– واقعا؟ همین پارسال نبود که تو اخبار بود که یک اسکاتلندی سه تا بچه رو کشته بود؟
– بله بله.. منظورم اینه که «یک اسکاتلندی واقعی» هیچ وقت چنین کاری نمی کنه.
این سبکی از مغالطه منطقی است که بهش می گن هیچ اسکاتلندی واقعی. وقتی فقط ایکس حق داره تبلیغ کنه و ایگرگ همیشه حذف و زندان می شه و من می گم «همه جامعه ایکس رو می خواد»، معمولا صدایی هم اگر از ایگرگ ها به گوش برسه سریع می گم «همه اعضای اصیل، شریف، بینا، پاک، … جامعه این رو می خوان» و عملا با مبهم کردن گروهم، هر مخالفی رو کلا از گروه بیرون می ذارم.
مسوولین شهر سیدنی استرالیا امیدوارن با کاندوم پوش کردن ستونی که در سال ۱۸۵۷ به یادبود اولین سیستم فاضلاب سیدنی علم شده، پیامی محکم و استوار به آدم ها بفرستن. این کاندوم ۱۸ متری به شهروندهای سیدنی یادآوری می کنه که اصلی ترین روش پیشگیری از بسیاری بیماری های جنسی، استفاده از ابزاری بسیار ساده به نام کاندوم است. در یک جامعه سالم کاندوم نه شرم آوره نه ضایع بلکه چیزی است برای فان، چه روی اوبلیسک شهر چه توی خونه ها و هر جایی که لازمه باشه.
امروز روز آخر مسابقات شطرنج گرندپری زنان جهان بود؛ توی تهران. به دلایل بسیار متنوع از ضعف فدراسیون شطرنج، نبودن انتخابات آزاد توش، صدا و سیمان شبه ملی و غیره و غیره پوشش خبری این مسابقات بسیار کم بود و بد نیست در جادی.نت کمی در موردش حرف بزنیم.
حواشی مسابقات که بسیار زیاد و بامزه بود. از پوستر اولیه بدون حجاب قهرمانهای جهان تا پوستر ثانویه که توش سر قهرمان های جهان حجاب کرده بودن (: همچنین محل برگزاری بسیار بد مسابقات و آزار و اذیت جنسی دو تا از قهرمان های زن توسط همشهریهام وقتی که تصمیم گرفته بودن برای تمدد اعصاب برن قدمی توی شهر بزنن.
اما مهمترین بخش این مسابقات که عدم پوشش درستش توی رسانه های به اصطلاح ملی و رسانه های بزرگی مثل بی بی سی و دویچه وله باعث شد فکر کنم من حتما باید در موردش بنویسم، شرکت کننده فوق العاده ایران به اسم سارا خادم الشریعه بود که حسابی هیجان درست کرد. وضعیت نهای مسابقات از این قراره:
بعله! سارا سادات خادم الشریعه نایب قهرمان مسابقات شده، در حالی که فقط هجده سالشه و در شروع مسابقات پایینترین رنکینگ بین همه شرکت کنندهها رو داشت. سارا خادم الشریعه الان بهترین زن شطرنج باز تاریخ ایران است و شاید براتون جالب باشه که در حال حاضر علیرضا فیروزجاه قهرمان شطرنج ایران است:
نفر دست چپ در عکس و البته نفر اول رنکینگ شطرنجبازان زیر ۱۴ سال جهان. شطرنج تو ایران در حال تحولات زیاده و دنبال کردنش میتونه هیجان انگیز باشه. یکی از اصلیترین جاهایی که من این چند وقت شطرنج رو ازش دنبال کرده ام و عکسهای این مطلب رو هم ازش برداشتهام کانال تلگرام آچمز است و البته سایتهای خوبی مثل سایت آچمز و سایت شطرنج استاد رستمی و چس بورد و … هم برای پیگری عالی هستن.
احتمالا از شطرنج کمی بیشتر بنویسم به امید اینکه بیشتر دیده بشه و علاقمدهاش بیشتر بشن تا وقتی که قهرمانهای ما هم مثل قهرمانهای دنیا آدمهای مشهور جامعهمون باشن. مثال؟ به این دو تبلیغ مگنوس کارلسن نگاه کنین: تبلیغ پورش و تبلیغ یک شبکه مخابراتی نروژی توسط قهرمان جهانی شطرنج کشورشون.
از چند وقت پیش برام سوال بود که لایسنس دقیقا چیه و چهجوری میشه یه لایسنس برای یه برنامه گرفت اما خیلی جدی دنبالش نبودم. امروز به طرز کاملا عجیبی برام مهم شد و بعد از کمی گوگل کردن فهمیدم که هیچی نمیفهمم! پس به یاد شما افتادم و با خودم گفتم اگه جادی یه مطلب در این باره بنویسه حتما میخونمش :)
وقتی نرمافزاری رو نصب می کنین معمولا قبلش یک «توافقنامه» رو امضا می کنین که مرتبط با شرایط استفاده از نرم افزار است. این لایسنس یا اجازهنامه به شما چیزهایی مثل این رو میگه که
کجا، چجوری، چه زمانی، در چه شراطی، چند بار و … اجازه دارین این نرم افزار رو نصب کنین
آیا اجازه دارین این برنامه رو برای خودتون یا یکی دیگه کپی کنین
آیا اجازه دارین برنامه رو تغییر بدین یا حداقل سورس اون رو ببینین
اطلاعاتی که این برنامه ذخیره می کنه از نظر قانونی چه وضعیتی دارن و آیا متعلق به شما هستن یا کس دیگه
…
در واقع اون YES که معمولا در انتهای متن «توافقنامه مجوز برنامه» یا به شکل خلاصه یولا (EULA) میزنیم دقیقا مشخص میکنه که استفاده از این نرمافزار چه حقوقی رو به ما میده و چه حقوقی رو از ما سلب میکنه؛ مثلا خیلی ها می گن «اگر این برنامه به شما صدمه زد، نویسنده برنامه مسوولیتی نداره» یا «من قبول می کنم که هیچ تلاشی برای نفوذ و مهندسی معکوس این برنامه نکنم». این لایسنس فقط و فقط با نوشتن اون توافقنامه در اول و امضا گرفتن از کاربر معتبر می شه یا حتی اگر نیازی به تایید کاربر نباشه، می شه فقط بالای برنامه نوشت که لایسنس این برنامه فلان است و این حقوق محفوظ و فلان حقوق واگذار شده یا حتی لینک داد به یک منبع دقیقتر به لایسنس.
حالا در دنیای نرم افزار آزاد ما انواعی از توافقنامه رو داریم که حقوق خیلی بیشتری به استفاده کننده میده. چهار حق اصلی که اگر داده بشن، یک برنامه آزاد خونده می شه (مثلا لایسنس جی پی ال) اینها هستن:
کاربران باید اجازه داشته باشند که نرمافزار مورد نظر را برای هر قصد و منظوری اجرا کنند.
کاربران باید اجازه داشته باشند نرمافزار را مطابق با نیازهای خود تغییر دهند. برای رسیدن به این هدف، کدهای منبع نرمافزار باید در اختیار کاربر قرار گیرد.
کاربران باید اجازه داشته باشند نرمافزار را مجدداً منتشر کرده و در اختیار دیگران قرار دهند. این کار میتواند به صورت رایگان و یا در ازای دریافت مبلغی پول صورت گیرد.
اگر کاربری نرمافزار را تغییر داد، باید اجازه داشته باشد آن را مجدداً منتشر کرده و در اختیار دیگران قرار دهد. (در مورد نرمافزارهای کپیلفت، لازم است تا کدهای منبع نرمافزار تغییریافته نیز در اختیار کاربران دیگر قرار گیرد)
میبینین که در چنین لایسنسی، اگر کسی برنامه رو تغییر بده باید لینک های نفر اصلی رو حفظ کنه و همچنین تغییرات خودش رو هم به شکل آزاد برای دیگران منتشر کنه. البته گاهی این آزادی ها حتی بیشتر هم میشن و مثلا در چیزی مثل لایسنس MIT حتی این اجازه به تغییر دهنده سورس داده میشه که بعد از تغییر سورس رو ببنده. راستی! ذکر این نکته هم مهمه که همونطور که با تعمق توی آزادیها متوجه میشیم، مساله هیچ ربطی به پول نداره و من کاملا اجازه دارم یک سیستم لینوکس رو به شما بفروشم، برای توسعهاش پول بگیرم یا هر درآمد دیگهآی که آزادیهای بالا رو به خطر نندازه برای خودم فراهم کنم.
در نهایت دو نکته رو باید اضافه کنم. اولی اینکه هر وقت بحث از حقوق و قضاوت می شه، مساله بسیار پیچیده است. گفته میشه استالمن چهار حق بالا رو ابداع کرده و بعد پیش یک حقوق دادن برده و حقوق دان چند صفحه کاغذ بهش تحویل داده که سعی می کرده همین چهار خط رو به زبان مانع و جامع توضیح بده. نکته دوم هم اینه که لایسنسها بسیار زیاد هستن. اگر می خوایم در مورد یک لایسنس خاص و فرقش با یک لایسنس دیگه بدونیم باید سرچ کنیم یا به یک وکیل متخصص در این حوزه مراجعه کنیم. مثلا این وبلاگ با لایسنس کریتیو کامنز منتشر می شه که دراینجا راهنمای خوبی برای انتخاب یکی از انواع دقیقتر اون و همچنین توضیحات دقیقتری در موردش وجود داره.
سریال شهرزاد این روزها پر بیننده است. ایدههای خوبی داره و ایدههای بدی. من اینجا با تاریخ و حضور زنان و نقش تلفن در خونهها در اون سالها و غیره کاری ندارم ولی در مورد سایتشون چیزی هست که خوبه در موردش صحبت بشه.
شهرزاد توی سایتش دائم از قانون و حلال حرف زده و در یک حرکت جالب این امکان رو داده که اگر کسی فایل رو از جای دیگه دانلود کرده، پولش رو اینجا پرداخت کنه. این کار جالبیه و حتی باید تشویق هم بشه. کسی مثل من کاملا ترجیح می ده از یک تورنت فایل رو بگیره به جای اینکه از دانلود سرور شهرزاد یک فایل رو بگیره که با پسورد زیپ شده! (: حتی دانلود کردن از چیزهای عجیبی مثل صابرفان و غیره راحتتر از دانلود کردن از سایت خود شهرزاد است،
از اونطرف کل سایت تلاش کرده در جاهای مختلف بحث «حلال» و «قانون» رو یادآوری کنه و حتی از اصطلاحی مثل «دانلودهای خود را حلال کنید» استفاده کرده. ایده بدی نیست و جالب هم هست ولی خب ما در جامعه ای هستیم که ۱) قانون از خواست مردم نمی یاد و در نتیجه در بسیاری جاها از دید آدمها یک مزاحم تلقی می شه تا یک قرارداد اجتماعی برای زندگی راحتتر و ۲) نگرش بخصوصی از یک دین به رفتارهای همه مردم جهت نمی ده. در نتیجه خوبه به جای یا حداقل در کنار مانور روی مفاهیم مذهبی و محاکم قانونی، بحث «اخلاق» هم پر رنگ میبود که فراتر از این دو عمل میکنه و تبلیغی هم برای پیشبرد جامعه است.
اما در عمل نکتهای که پیش اومد و باعث شد کل این رو بنویسم یک بحث دیگه بود: بحث شیوه فروش. توییت ساری گلین عزیز روی توییتر بود که به نکته جالبی در صفحه فروش سایت شهرزاد اشاره میکرد:
جذاب نیست. گزینه پیش فرض روی «همه کیفیتها» گذاشته شده در حالی که احتمالا هیچ کس به جز شخص صابرفان و ایرانیان و غیره که برای فروش مجدد دانلود می کنن نیازی به «همه کیفیتها» ندارن. از اونطرف کاملا ممکنه افراد خیلی زیادی به اشتباه یا اصولا بدون دونستن مفاهیم کیفیت فکر کنن باید همین گزینه رو بزنن. بهتر بود ..
… بهتر بود چی؟ گزینه «کیفیت کم» انتخاب میشد؟ خب چطور میبود که مثلا صدا هم خش دار بشه و یک قیمت پاینتر بدن؟ یا مثلا رنگ ها رو کمی یکنواختتر کنن و نصف قیمت بفروشن؟ به نظرم کم کردن کیفیت برای کم کردن قیمت کار قشنگی نیست. درسته که بعضی ها سختشونه فایل «بهتر» رو دانلود کنن ولی نباید «قیمت» فایل بهتر، بیشتر باشه. منطقا یک سریال ساخته شده و دو رندرش متفاوتش هزینه متفاوتی نداره و حتی دانلود شدن کیفیت بهتر باید برای یک مدیرفروش یا روابط عمومی خوب که تونسته با انواع ISPها قرارداد پهنای باند ببنده، سود آور هم باشه.
اینکه گزینه پیش فرض روی «همه کیفیتها» است یک اشکاله و اینکه کیفیت رو پایین بیارن و ارزون بفروشن هم یک بحث. مگه ماشینه؟ (: مثل اینه که من بگم یک برنامه نوشته ام ولی اگر شما کم پول دارین، چند تا باگ بهش اضافه می کنم می دم بهتون (: خب سریال درست شده و دو رندر ازش گرفته شده. یک نفر پهنای باند بیشتری داره و بهتره رو می گیره و یک نفر پهنای باند کمتر و کیفیت پایینتر رو. فروختن کیفیت بهتر به قیمت گرونتر از این نظر عجیبه که آدم ها بر اساس پول جیبشون کیفیت رو انتخاب نمی کنن بلکه از نظر توان دانلود اینکا ررو می کنن. در ضمن هزینه دانلود یک فایل مثلا ۷۰۰مگی در ایران اسلامی عزیز حدود ۳۰۰۰ تومن میشه که تقریبا با قیمت سریال یکی است! برای چنین پروژههایی عاقلانهترین کار اینه که در یک قرارداد مشترک، در ازای هر دانلود پولی هم از آی اس پی ها گرفته بشه. اگر یادآوری کنین مکانیزمش رو خیلی دقیق تر تشریح می کنم (:
در شماره ۵۹ از رادیو گیک توی دنیای خطرناکی پا می ذاریم. دنیایی که توش لازمه فیلسوفها و برنامهنویسها به تفاهم برسن که خودروهای بی سرنشین باید چه کسانی رو به کشتن بدن. در این شماره سعی میکنیم انسانها رو از نتایج ترسناک هوش مصنوعی در دنیایی سرمایهدارانه نجات بدیم و سورسها رو بررسی کنیم؛ از اینستاگرام تا گراب در لینوکس. باگها زیاد شدن. با رادیوگیک باشین!
اگر در دنیای کامپیوتر هستین حتما بابد با بیت کوین آشنا باشین. پولی دیجیتالی که مستقل از دولتها کار میکنه و اعتبارش دائما در سالهای اخیر در حال افزایش بوده. این پول وقتی درست شد که یک مقاله ناشناس با نویسندهای با نام مستعار ساتوشی ناکاموتو مکانیزم کارش رو تشریح کرد و بعد نرمافزار مرتبط با این مکانیزم ظاهر شد. حالا ظاهرا پلیس استرالیا به خونه یک کارآفرین و متخصص دانشگاهی به اسم کرایگ رایت حمله کرده چون فکر میکنه این آدم مبدع بیتکوین است.
روز چهارشنبه عصر به خونه کرایگ رایت رفته که چند ساعت قبل توسط دو سایت مهم گیزمودو و وایرد به عنوان طراح احتمالی بیتکوین معرفی شده بود. در حال حاضر آدمهای نزدیک به رایت میگن که خود این شخص مساله رو تکذیب میکرده و بعضیها هم مدعی شدن که گزارشهای مدعی افشای هویت مبدع این پول رمزنگاری شده، اصولا یک شوخی بیمعنی بیشتر نبودهاند. [توضیحات خودم]
حالا اینجا اصطلاح «برنامه نویس» درست نیست. در واقع برنامه جدید مایکروسافت به اسم PowerApp به کاربران تجاری اجازه می ده بدون کد نوشتن اپ هایی که دوست دارن رو درست کنن. خلاصه ماجرا اینه که این برنامه اجازه می ده شما اطلاعات رو از منابع مختلف، از دراپ باکس تا آفیس تا سیلزفورس تا اوراکل و سپ و غیره جمع کنه و خیلی ساده اونها رو به یک اپ شرکتی تبدیل کنه… مثلا برنامه ای از کاتالوگ کالاها که هر لحظه قیمتش تغییر می کنه، کاری شبیه به درست کردن پاورپوینت با کلی امکانات آنلاین. فلسفه مهم اینجاست که نوشتن اپ های جنرال داره ساده تر می شه و نیازهای اکثر ما هم یک چیزه و منطقا باید داشتن یک اپ چیزی شبیه به داشتن یک وبلاگ باشه.
چاکرا موتور جاوااسکریپت مایکروسافت است که حالا قراره اوپن سورس بشه. اونهم روی گیت هاب و لایسنس ام آی تی. ماجراها و جزییات طولانی است. از ۲۰۰۸ این موتور شروع شده و الان مایکروسافت مدعی است که یک موتور سریع، بسیار کارا و استاندارد جاوااسکریپت داره که از نمونه های مشابه کروم و فایرفاکس بهتر هستن و حالا می گه اونو خیلی هم آزاد کرده. اما چرا؟ [کمی توضیح خودم در مورد آینده و اهمیت موتور جاوااسکریپت در تکنولوژی آینده و اینکه شرکت ها می خوان مال اونها باشه] و [توضیح خودم در مورد فرصت خوب برای خودنمایی و مثلا خوندن کد، بهتر کردن، باگ پیدا کردن و .. سخت هم نیست. به ۲۸ بک اسپیس نگاه کنین که اصلا پیچیده نیست فضاش]
بایدو و ماشین های خود راننده بایدو در واقع گوگل چین است و الان اولین خودروی خودرانندهاش رهای خیابانها شده. این ماشین یک بی ام دبلیو سری ۳ است که تونسته حدود ۳۰ کیلومتر توی پایتخت چین رانندگی کنه – شامل اتوبان ها و خیابون ها و کوچهها و دور به چپ و راست و یو ترن و سبقت گرفتن از دیگر ماشین ها. حالا بیشتر بحث خواهیم کرد در بخش آخر ولی امیدوارم فردا شاهد بودجه برای خودوری شیلنگ و چیتا و اینها نباشیم (:
تقریبا این شماره ها همه پر است از سورپریز های «فلان چیز اوپن سورس شد». حالا هم بعد از گوگل که موتور هوش مصنوعی اش رو باز کرد، فیسبوک زده رو دستش و «سخت افزار» هوش مصنوعی اش رو باز کرده! هوش مصنوعی گوگل هنرنمایی هایی مثل درک تایپ روی صفحه کلید، ترجمه آنلاین، نشون دادن تابلوهای راهنمایی اسپانیایی به فارسی و .. داره و در مقابل فیسبوک هنرش رو روی تشخیص چهره، شناختن چهره ، انتخاب مناسبترین خبر و .. گذاشته. هفته قبل گوگل موتورش رو باز اعلام کرد و حالا فیسبوک نقشه های سخت افزاری رو رو و اوپن سورس اعلام کرده که می تونن پروسس لازم برای اجرای الگوریتم ها رو به بهترین نحو انجام بدن. دلیل؟ خیلی ساده: بازمتن کردن باعث می شه میلیون ها چشم بتونن اینها رو ببینن و بهتر کنن و شرکتی که ازشون استفاده می کنه رو پیش بندازن.
پرواز موفق اسپیس ایکس توضیحات کوتاه خودم در مورد الون ماسک و غیره
هوش مصنوعی ذاتا خطرناک نیست ولی در رادیوی قبلی هم گفتیم چی خطرناکش می کنه: سرمایه داری خبیث! حالا الون ماسک افسانه ای و سام آلتمن و یک محقق از گوگل شرکتی رو باز کردن به اسم OpenAI با این هدف که هوش مصنوعی دیجیتال رو به شکلی پیش ببرن که به نفع کل بشریت تموم بشه و هدفش به دست آوردن سود مقعطی برای یک گروه نباشه. [توضیحات خودم]. این رو هم بگم که آمازون وب سرویس هم یکی دیگه از سرمایه گذارهایی است که در کل ۱ میلیارد دلار تا حالا جمع کردن تا تحقیقات هوش مصنوعی به شکل اوپن و برای نفع همه و مشارکت همه پیش بره و همه هم به نتایجش دسترسی داشت باشن.
این روزها همه دارن از باگ ۲۸ تا بک اسپیس حرف میزنن. باگی بعضیها مینویسن اجازه میده به هر لینوکسی دسترسی پیدا کنین. هر چقدر هم نویسندهای از منطق و لینوکس دورتر باشه، خطرات بزرگتری رو براش قائل میشه. این باگ اولین توسط اسماییل ریپول و هکتور مارکو کشف شده و اینجا نگاهی دقیق داریم به اجزاش برای کسانی که دوست دارن بدونن واقعا ماجرا چی بوده و چه عواقبی داره.
هک شدن اینستاگرام یک هکر اعلام کرده که بعد از اعلام یک حفره امنیتی به فیسبوک، تهدید به تعقیب قضایی شده. این حفره اونقدر حاد بوده که از طریقش هکر میتونسته به سورس کد سایت اینستاگرام، کلیدهای رمزنگاری، کلید خصوصی کننده کوکیها، جزییات کاربران و کارمندهای اینستاگرام، رمزهای سرور ایمیل و …. دسترسی پیدا کنه. ما میتونیم بهش بگه «همه چیز اینستاگرام». اسم این محقق وزلی وینبرگ است. این باگ RCE (Remote Code Execuiton) توی کوکیهای سشن اتفاق میافتاده و در نهایت به وزلی اجازه داده به فایلی برسه که به شکل هارد کد، اکانت وب سرویسهای آمازون توش بوده و در نهایت وزلی از روی این سرورها به پسوردهای اصلی رسیده. این محقق برای شرکت سیناک کار می کنه و اعلام کرده که درخواستش برای شرکت در مسابقه کشف باگ فیسبوک رد شده و بعد مدیرش تلفنی ترسناک از فسیبوک داشته که تهدید آمیز بوده. فیسبوک معتقده این مساله واقعیت نداره ولی اسکرین شات ها و دیتاهای که این محقق امنیتی نشون داده، عکس این موضوع رو مدعی میشن. مواظب باشین که هکرها ممکنه فهمیده باشن هر روزناهار چی می خورین و سلفیهاتون ممکنه هک شده باشه (:
اسراییل جعلی و رمزنگار کشورهای مختلفی در دنیا نگران امنیت هستن و خیلیهاشون سعی می کنن «امنیت» رو از طریق درست کردن سوراخ تو امنیت حفظ کنن. مثلا می گن هر سیستم در کشور باید یک لینک به فلان جا و یک لینک به فلان جا داشته باشه یا هر سیستم رمزنگاری باید برای آدم های «خوب» داشته باشه. این بزرگترین اشتباهه و دنیا رو شدیدا ناامن تر می کنه [دلایل]. اما به اصطلاح اسراییل چیکار می کنه؟ law fare blog مقاله بسیار خوبی در این مورد داره و مدعی می شه حاکمان خاک اشغالی فلسطین، بدون تصویب هیچ قانون و بدون جلوگیری از انواع «ایجاد» امنیت هنوز کنترل کاملی نه فقط روی ارتباطات کشور که حتی روی ارتباطات جهان دارن. هایلایت اونجاست که می گه مدعیان اسراییل، فقط ۱۱صدم درصد جمعیت جهان هستن ولی ده درصد تمام فروش سیستم های امنیت جهان متعلق به اونهاست.. و حتی یک کشور فرضی که از بزرگترین سانسورچی های دنیا و مدعی دشمنی با این به اصطلاح کشور است هم اصلی ترین دیوایس های سانسورش رو از همین خبائث می خره. ظاهرا به اصطلاح دولت به اصطلاح اسراییل روابط بسیار تنگاتنگی هم با این گروه کوچیک داره که ده درصد کل سیستم های امنیتی دیجیتال دنیا رو می سازن. خبیث ها!
دستگیری راننده فراری از روی گزارش تصادف توسط خودرو زنگ پلیس ۹۱۱ فلوریدا که زنگ زد، ماجرا با همیشه فرق داشت. همیشه یک آدم حرف می زد اما اینبار.. [صدای روبات که تصادف رو گزارش می ده]. این سیستم توی خودروهای فورد و بی ام و و غیره کار می کنن و از طریق سنسورها و اینترنت تلاش می کنن در صورت تصادف زمان رسیدن اورژانس رو به حداقل برسونن. سیستم Emergency Assistance فورد در صورت تصادف مستقیما به پلیس زنگ می زنه و محل و زمان و مدل ماشین و شماره و غیره رو گزارش می ده تا اونها بتونن سریعا آمبولانس اعزام کنن. در این مورد خاص هم راننده دو تصادف پش هم داشته که از صحنه فرار کرده ولی ماشین هر دو مورد رو به پلیس گزارش داده. در تماس تلفنی پلیس با راننده، ایشون گفته هیچ تصادفی نداشته و در مقابل این ادعای پلیس که ماشین زنگ زده خبر داده که هر دو تصادف کار شما بوده، با تعجب مساله رو نفی کرده.
تبریک و تقبیح
تقبیح برای سانسورچی که با وقاحت سعی می کنه کل ترافیک اینترنت کشور رو بخونه و حقوق من و شما اصولا براش مهم نیست،.
تقبیح برای دیکتاتور سوریه که قتل عام آدم هاش دلیل موندنش بر قدرته و محمد فریس تنها فضانورد کشورش رو هم مجبور به فرار از کشورش کرده. فریس می گه تمرینات برای فضانوردی بسیار سخت بوده ولی حالا اون تمرینات در مقابل رنج مردم سوریه اصلا معنی نداره. کاش مردم اجازه داشتن حکومتشون رو انتخاب کنن و تغییر بدن. و یادآوری ای هم داریم از باگ سریع و فانی واتساپ که اگر ۴هزار تا اسمایلی برای یکی بفرستیم، گوشیش ریست می شه.. البته احتمالا تا این ضبط و پخش بشه، رفع شده (:
نامه ها
علی بهرامینژاد که در شماره قبل صحبت در مورد وویجر رو شنیده، یادآوری کرده که در این سفینهها که سمت خارج منظومه شمسی حرکت می کنن صداهایی گذاشته شده برای «بیگانگان» احتمالی… توی پیامها فارسی هم هست و همونی هست که اول رادیو هم شنیدین. امیدوارم موهای بدنتون رو سیخ کنه.. با این فکر که این پیامی است که از فارسی زبانها به موجودات ماورا ارسال شده.
ماشین های خودکار در حال زیاد شدن هستند. توی همین شماره دیدیم که این ماشین ها به چین هم رسیدن به زودی توی خیابان های اصلی شاهد تعداد بیشتری از اونها خواهیم بود. ماشین هایی که کلا راننده ندارن آینده واقعی هستن و حتی ماشین هایی که فرمون و گاز و دنده هم ندارن و باید خودشون کل تصمیم زندگیشون رو بگیرن.
حالا یک بحث فلسفی ولی سریعا عملی پیش می یاد: اگر خودرویی در مقابل تصمیمهای اخلاقی قرار بگیره باید چیکار کنه؟ فرض کنین یکهو با سرعت به یک گروه ده نفری برسه.. آیا باید خودش رو به دیوار بکوبه تا اون ده نفر نجات پیدا کنن؟ یادتون باشه که سرنشینها هم توی ماشین نشستن! یا مثلا آیا اگر یک گروه ده نفری جلوش توی خیابون باشن و یک نفر توی پیاده رو و مجبور باشه بین کشتن یکی از دو گروه انتخاب کنه، باید خلافکارها رو بکشه یا یک نفر رو به جای ده نفر؟
جواب این سوال ها توی دنیای فنی پیدا نمی شه. جواب این سوال ها ترکیبی است از اقتصاد و فلسفه اخلاق و خبر خوب اینه که جان فرانسیس توی دانشگاه تولوز فرانسه روی این مساله کار کرده و معتقده اون و تیمش جواب رو دارن؛ از روش سنجش عقاید مردم. اونها این سوالات عجیب اخلاقی رو برای آدم ها مطرح کردن و واکنش هاشون رو بررسی کردن. سوالها چنین چیزهایی هستن:
تصور کنید که در آینده نه چندان دور ماشین خودراننده ای دارید. یک روز هنگام حرکت در خیابان شرایطی پیش می آیند که ماشین در حال حرکت به سمت یک جمعیت ده نفره است که در حال رد شدن از خیابان هستند. ماشین امکان ایستادن ندارد ولی می تواند خودش را به یک دیوار بکوبد و شما را بکشد، ماشین باید چکار کند؟
خب اکثر آدم ها باید برن سراغ کشتن یک نفر به جای ده نفر ولی اگر اون یک نفر «خود شما» باشین چی؟ محقق چنین سوالاتی رو به صدها نفر از کارگران ترک آمازون داد (برای درک ترک مکانیکی رادیو گیک شماره هشت رو گوش بدین) و جواب هاشون رو تحلیل کرد. البته این مثال های حاوی شرایط کمی تغییر یافته در هر مورد بودن، مثلا تعداد افراد توی خیابون و ماشین کم و زیاد می شد.
جواب ها هم جالب بودن. مردم در کل موافق این بودن که تعداد مرگ افراد باید کم بشه حتی اگر راننده کشته بشه. البته ادامه تحقیق نشون می ده که اکثر جواب دهنده ها خودشون رو توی خیابون می بنین نه توی ماشین ولی همین که آدم ها خودشون رو راننده فرض می کنن، معتقدن ماشین باید پیاده ها رو بکشه و سرنشینش رو نشون بده چون این وظیفه خودرو است که از سرنشینانش حفاظت کنه!
این مساله بحث اقتصاد رو هم شدیدا پیچیده می کنه چون در نهایت کارخونه ها ماشین می سازن که بفروشن و چند نفر از خریدارها حاضرن ماشینی رو انتخاب کنن که در صورت بروز شرایط خطرناک، برای نجات جون بقیه قراره راننده اش رو بکشه!
صحبت خودم در مورد راه اینده.. دولت ها، قوانین جدید که حتما باید رانندگی پذیر باشه فعلا و کنترل مرکزی یا اصولا خیلی خیلی امن تر شدن ولی خب به هرحال شرایط خاصی است در دنیا که قراره صحبت هایی بسیار طولانی باشه در مورد لزوم توافق الگوریتم ها روی اخلاق.
موسیقی
اوخ اوخ.. واقعا لازم نیست ترک باشین یا ترکی بفهمین که همینجا عاشق بشین… برو بلبل برای مای خسته … جانوما قصد الین گوزینه گوربان… منی سرمست الین سوزینه گوربان
یکی از مشکلات ما ایرانیها شاد نبودنه. به شکل سیستماتیک با شادی مخالفت میشه؛ از دستگیری هپیها تا ممنوع بودن آب بازی تا حمله پلیس به پارتی و هر چیز مشابه دیگه. البته خوشبختانه حداقل در سطح ایده دوستان به این رسیدن که شاد بودن مهمه و بر خلاف زمان ما که رنگ مدرسه باید سیاه و قهوه ای و سرمه ای بود، زدن به کار صورتی و آبی و … ولی خب هنوزم که هنوز، غمگین بودن نه فقط تشویق که حتی اجبار هم میشه و از اون بامزهتر، سعی می شه خوشحال بودن هم در یک الگوی خاص برنامه ریزی و کنترل بشه – در حد «حالا افراد بخندن». نگاه کنین به اینکه در طول سال در طی روزهای خیلی خیلی زیادی شاد بودن اصولا ممنوعه و وقتی ما در شرایط «شاد نباشین» هستیم، حتی رفتن به سینما (که ذاتا لازم نیست شاد باشه) هم ممنوع میشه تا چهره شهر و مردم از فضای غم و اندوه بیرون نیاد (:
مشکلی که در این شرایط پیش می یاد اینه که زندگی نیاز به فراز و نشیب داره و ما آدمها لازم داریم روزهامون با روزهای دیگه مون فرق داشته باشه. ما الان تقریبا در یک سیکل ثابت از تقویم شمسی و قمری هستیم که باعث می شن کل هایلاتهای زندگی در مواقع ثابتی اتفاق بیافتن. حالا مثلا به عکس زیر نگاه کنین:
که توش پلیس ترافیک داره یک هایلات رو به شما یادآوری میکنه: اومدن جنگ ستارگان و این احتمالا می تونه کلی هیجان به روز شما بده. همین اتفاق رو مثلا توی این تبلیغ می بینیم:
و البته هنرنمایی کاخ که سخنگوش با استورمتروپرها در کنفرانس خبری آخر سال ظاهر شده:
جامعه شاد جامعه ای است که به سلیقه مردمش احترام میذاره و سالهای مختلف زندگی مردمش با هم فرق داره.