برچسب: جامعه
سیتو می خواد از لینوکس پول در بیاره و من هم بهش کمک می کنم
بچههای سیتو گفتن که اگر ۲۴ میلیون تومن جمع کنن، با استفاده از بهترین و شناخته شدهترین بچههای دنیای گنو/لینوکس ایران برای یکسال یک مجله با کیفیت بالا در مورد دنیاهای آزاد رو منتشر خواهند کرد. اونها برای رسیدن به مبلغ مورد نظر سایتی راه انداختن و با قدرت تلاش می کنن براش پول جمع کنن.
این ایده مشکلاتی داره. می شه بحث کرد که آیا ۲۴ میلیون تومن برای یک نشریه دیجیتال یکساله پول زیادی است یا نه. می شه در این مورد بحث کرد که چرا با نویسندهها صحبتی نشده که اصولا قراره چقدر مطلب بدن و چقدر پول بگیرن یا می شه گفت که چرا حقوقی که خود چرخوننده مجله از این پول بر می داره جایی عنوان نشده و غیره و غیره. کاملا درسته که اینها اشکالاتی هستن که وجود دارن و می شد شفاف تر و بهتر بشه؛ درست همونطور که این اشکال رو گرفتیم که «اگر پول کافی جمع نشد چی؟» و الان صریحا اعلام شده که در این صورت پولهای جمع آوری شده پس داده می شه.
اما من همین الان به سهم خودم به این کمپین کمک مالی می کنم. چرا؟ چون این سیستم رو «کثیف» یا «سوء استفادهچی» ندیدم. من آدمهای پشتش رو می شناسم و می دونم که تا الان کارهای خوبی برای لینوکس در ایران کردن و از اونطرف استدلالی دارم تحت عنوان «گر تو بهتر می زنی بستان بزن»!
استدلال ها به این شکل که «این کار بهترین کاری نیست که می شه کرد» استدلالهای چندان مورد توجهی نیستن. الان جنبش زنان در ایران فعاله و مسخره ترین شکل استدلال اینه که بگیم «چرا این گروه به جای اینکه بیانیه فلان رو بدن نرفتن جلوی مجلس به اینکه ایران تنها کشور با حجاب اجباری است اعتراض کنن». جواب اینکه «چرا به جای فلان کار بهمان کار رو نمی کنن» اینه که «خب شما برو بکن» (: یا مثلا اگر بگیم «۲۴ میلیون برای نشریه خیلی زیاده و با ۱۲ میلیون هم می شه در آورد» منطقا باید جواب بگیریم «خب اگر می ارزه شما با ۱۲ میلیون در بیار و همه هم خوشحال می شن».
در نهایت باید به این توجه کنیم که به دلایل نامشخص -برای من- در ایران ما گرفتار چیزی هستیم که شاید بهش بگیم «سخت گیری افقی». من با آدمهای افقی خودم سختگیری می کنم. من اتفاقا باید بسیار خوشحال بشم که یک مهندس مثل من در یک شرکتی مثل شرکت من به خاطر استحقاقش حقوقی خیلی بیشتر از من بگیره چون معنی اش اینه که سال دیگه حقوق من هم بالاتر خواهد رفت. همین جریان در مورد لینوکس صادقه. من باید بسیار خوشحال بشم که یک نفر در ایران از لینوکس پول در بیاره. از تی شرت چاپ کردنش، از ساپورت دادنش به شرکت ها، از پروژه انجام دادنش و از مجله ساختن و سی دی فروختنش. بهترین چیز برای یک جامعه اینه که افرادی که توش کار مثبت می کنن به اندازه کافی از این کار مثبتشون پول در بیارن. در این مورد بعدا حتما بیشتر می نویسم ولی خلاصه اش اینه که به ما یاد داده شده فکر کنیم کارهای «خوب» حتما باید «ضرر دهنده» باشه.
برای خاتمه اینو بگم که صداقت مهمه و پاکی. مطمئنا منظور این نیست که هر کس هر طور پول در بیاره باید خوشحال باشیم. اتفاقا وظیفه ما است که اگر می دونیم بنیادی دورغ می گه یا پولشویی میکنه و از حقوق واقعی هیچ کودکی دفاع نمی کنه ولی اسمش رو جوری مطرح می کنه که انگار قهرمان کودکان ایرانه باید اینو به بقیه بگیم و به چنین بنیادی کمک کنیم یا مثلا اگر می دونیم که سازمان خیریه ای هست که نصف بیشتر «کمک های مردمی» رو صرف حقوق دادن به هیات مدیره اش می کنه مشخصه که وظیفه داریم جلوش رو بگیریم (بخصوص اگر غیرشفاف باشه و اینو از دیگران مخفی کنه) ولی وقتی یک نفر هست که می گه با ۲۴ میلیون برامون یک نشریه خوب درست می کنه من مشکلی در این نمی بینم که بهش کمک مالی کنم و مطمئنا دوست دارم در هر شماره دقیقا خرج ها رو ببینم و اتفاقا خیلی هم خوشحال می شم ببینم زندگی این آدم از مجموعه همین چیزها گذشته چون منو به این باور می رسونه که توی این کشور هم می شه از لینوکس و نشریه زندگی کرد.
همین الان با افتخار ۵۰ تومن به این کمپین کمک کردم و از شرکتم هم خواسته ام که تا جایی که براش ممکنه به عنوان پشتیبان مالی در این نشریه حضور داشته باشه.
جمعهها: وی چت و اشتباهات ادراکی در مورد رفتارهای جنسی انسان
زن ها و مردها تفاوت هایی با هم دارن. تفاوتهای ظاهری رو اکثرا شکسته بسته بلدیم ولی تفاوتهای عمیقتر رو ظاهرا بعضی ها بلد نیستن. اولین آشنایی من با وی چت زمانی بود که یکسری پسر ۳۰ ساله نشسته بودن و تعریف می کردن که یک چیز عجیبی ظاهر شده که رو گوشی نصب می کنی و بعد تکونش می دی و بعد یک دختری پیدا می شه که تو می تونی باهاش بخوابی. ذهنیتی در حد دبیرستان.
در سطح بیولوژی تکاملی – روند توسعه نرم افزاری و سخت افزاری انسان در چند میلیون سال قبل تا حالا – یکی از فرقهای زنها با مردها شیوه انتخاب جفت است. مردها در طول این چند میلیون سال می تونستن در هفته با هفت نفر بخوابن و همه رو باردار کنن و ژنشون رو پخش. در مقابل زنهایی که در مقابل دریافت یک ژن، چند سال مسوول هستن براشون کاملا طبیعی است که موقع «انتخاب» جفت بسیار سخت گیر تر باشن و باید خیلی دقیق به این فکر کنن که وقتی در طول زندگی حداکثر می تونن ۱۰ انسان دیگه رو تحویل بدن (ژنشون رو ده بار پخش کنن) باید در این مورد که این شانس رو به کی می دن خیلی سخت گیر باشن.
در سطح اجتماعی هم زنها محدودیت های بیشتری دارن. تمام مفاهیمی مثل پاکدامنی، شرم، حیا، بکارت و .. برای زنها بار معنایی بیشتری پیدا کردن و از اونطرف هم اگر یک پسر و دختر با هم سکس داشته باشن، قضاوت عمومی جامعه به ضرر دختر خواهد بود – مفهومی شبیه Slut Shaming خارجیها.
حالا در این شرایط شما باید چند سالتون باشه و چقدر تجربه داشته باشید که این سناریو رو قبول کنید:
دختری هست که دنبال سکسه. برای سکس دنبال یک غریبه است. براش اوکی است که این غریبه یک همسایه نزدیک باشه و احتمالا اونو هم بعد از دیدن بشناسه یا فردا تو خیابون ببینه و شماره تماسش رو هم نگه داره
خب این آدم با افسانه دبیرستانی وی چت می خونه: دختری که موبایل رو برمیداره تکون می ده بعد می ره خونه یکی از همسایهها باهاش می خوابه.
ولی هزار و یک مدل مشکل ادراکی داره:
- دختری که سکس بخواد به راحتی می تونی از آدم های اطراف یکی رو پیدا کنه. نیازی به تست یک غریبه نیست.
- در جامعه ما کسی به راحتی به غریبه اعتماد نمی کنه. حتی در دنیای آدم های بالغتر هم برای تبدیل یک دوستی اینترنتی برای سکس به دیدن در دنیای واقعی کلی پیچیدگی وجود داره و هزار مدل احتیاط
- اگر دختری حتی یک سکس کژوال با یک غریبه بخواد، منطقا ترجیح می ده این سکس با همسایه یا همکار نباشه
- کلی افسانه در وی چت هست که درست مثل افسانه سیستم های هرمی (از گولدکوئست تا فلان و بهمان) هست: یک دوست دارم که با این کار کلی موفق شده. من حتی قصه کسایی رو شنیدم که سوار ماشین می شن می رن تو شهر می چرخن و وی چت رو تکون می دن تا بالاخره یکی بگه «بیا فلان کوچه فلان زنگ رو بزن»
- تو جمع پسرونه / مردونه که به جوابهاشون اطمینان هست مطرح که آیا کسی تا به حال از وی چت به سکس رسیده یا نه. جواب همه منفی بود.
- در جمع دخترهایی که انواع آسیبهای اجتماعی رو داشتن سوال شد که آیا با وی چت آشنا هستن. تقریبا همه بودن و داشتن ولی هیچ کس از این طریق کسی رو ندیده بود و به نظرشون یک چیز فان بود برای آشنایی و گپ.
- …
اما شکی نیست که وی چت ایران / دنیا رو برداشته. چرا؟ جوابش مطمئنا چند بعدی است و خارج از حوصله این مطلب که در مورد اشتباهات ادراکی سانسورچی در مورد جنسیت است. شاید نیاز به ارتباط یک دلیل اصلی باشه. آدم ها لازم دارن حرف بزنن، دوست پیدا کنن و درددل کنن و در جامعه ای که نه بار هست نه مدرسه مختلط و نه خیلی چیزهای دیگه و پلیس اخلاق سر کوچه واستاده تا بی اخلاقها از نظر خودش رو دستگیر کنه، چه روشی بهتر از یک روش ناشناس در اینترنت با کسی که مطمئن هستی الان می خواد با یکی حرف بزنه؟ من بارها در وی چت با آدمها گپ زدم. اونهم گپهای بسیار خوب و لذت بخش ولی هیچ وقت اون دختر فضایی که دلش سکس اتفاقی با یک همسایه ندیده و نشناخته می خواد رو ندیدم. وی چت تا جایی که من دیدم ابزاری بود برای گپ زدن با کسانی که اونها رو نمی شناسی. یک جور چت رولت و البته مشخصه که این می تونه منجر به دوستی و دیدنهای بیشتر بشه، مثل دوستی فیسبوک یا تو ایستگاه اتوبوس.
حالا وی چت احتمالا به دلیل همین اشتباهات ادراکی سانسورچی، سانسور شده و لازمه ما دو نکته رو فراموش نکنیم. اولی اینه که هیچ شکلی از سانسور کار نمی کنه و قفط مسائل رو عمیق تر، سرکوب شده تر و بیمارتر می کنه. سانسور وی چت، اخلاقیات رو به شیوه ای که سانسورچی دوست داره تنظیم نمی کنه. لرزوندن وی چت، «علت» نیست که با بستنش همه «سالم» بشن. لرزوندن وی چت معلول سانسورهای قبلی و سرکوبهای اجتماعی است و وی چت فقط یک روش برای رسیدن به هدفی که افراد دنبالش هستن است. دولت با بستن یک راه نمی تونه نیاز به رسیدن به یک مقصد رو از بین ببره. حکومت باید به جای بستن وی چت به این فکر کن که در طول سی و پنج سال حکومتش چیکار کرده که الان لازمه وی چت رو سانسور کنه. بستن راهها، مردم رو از رسیدن به مقاصد باز نمی داره بلکه فقط باعث می شه آدمها سر از زیرزمینهایی تاریکتر و دور از دسترس تر در بیارن.
نکته دوم هم اینه که سانسور وی چت درست مثل سانسور فیسبوک باعث سرازیر شدن جمعیتی بیشتری به دنیای برنامههای ضد سانسور خواهد بود. خاموش کردن چراغ یک اتاق ممکنه باعث بشه آدمها توی اون اتاق نرن ولی وقتی همه چراغهای خونه رو خاموش کردیم، هر کسی یک چراغ قوه دستش خواهد گرفت و به هر کجا که بتونه سر خواهد زد.
نقدها و پیشنهادها در مورد منشور حقوق شهروندی
نکته: این متن توسط یک شهروند کاملا معمولی غیر حقوقدان نوشته شده. ایدههای منه و حاوی چند اشکال مهم و یک پیشنهاد بسیار مهم. باید ازش ایده گرفت نه اینکه در سطح حقوقی در موردش بحث کرد هرچند که از بحث حقوقی مثبت چیز یاد میگریم و ازش استقبال می کنیم.
سایت ریاست جمهوری متنی رو منتشر کرده تحت عنوان «منشور حقوق شهروندی» و از دانشگاهیان، حوزههای علمیه، اندیشمندان و نخبگان جامعه» خواسته در موردش نظر بدن. با این عبارتها آدم روش نمی شه نظر بده ولی خب باید بگم که کلیت کار بسیار خوبه و شبیه تلاشی که خاتمی کرده بود و من هم نظراتم رو خدمت شهروندان، ملت شریف، فرزانگان، دانشگاهیان، حقوقدانان، فعالین اجتماعی و … میگم (:
ماده ۱- می گه کلیه اتباع ایران صرفنظر از جنسیت، قومیت، ثروت، طبقه اجتماعی، نژاد یا امثال آن از حقوق شهروندی…
اینجا دین و مذهب کاملا جا افتاده و ظاهرا به عمد. اصلی ترین شکاف در جامعه فعلی ما جنسیت است و دین و تبعیضهای جدی در مورد گرایشات جنسی هم داریم. اگر قراره این منشور درست نوشته بشه باید صریحا به برابری این چند مورد اشاره کنه.
ولی مشکلات در بخش حقوق هم ادامه داره:
۱-۳- شهروندان از حق حیات برخوردارند […] مگر بر اساس حکم دادگاههای […]
منطقا هیچ قانونی نمی گه «هیچ کس از حق حیات برخوردار نیست». اگر قانونگذار معتقده که انسان حق حیات داره باید معتقد باشه که هیچ کس حق نداره این حق رو سلب کنه و اگر معتقده کسی حق داره حق حیات من رو سلب کنه (قتل قانونی) منطقا نمی تونه همزمان معتقد باشه که حق حیات یک حق پایه ای است. قانون یا باید بگه «حق حیات پایه ای غیرقابل سلب است» یا چیزی در این مورد نگه.
۱۱-۳- شهروندان از حق آزادی اندیشه و بیان برخوردارند. این حق شامل آزادی ابراز، ترویج و انتشار اندیشهها و عقاید به صورت شفاهی، کتبی، الکترونیکی یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود شهروند با رعایت قانون، می باشد.
این بند و بسیاری بندهای دیگه که در بخش «آزادی اندیشه، بیان و مطبوعات» اومدن وابسته هستن به «مگر به حکم قانون / در قالب ضوابط قانونی / با رعایت قوانین» و .. و حتی مثلا دسترسی آزاد به تمامی رسانهها و منابع اطلاعاتی محدود شده به «در چارچوب قانون». این کاملا موضوع رو بی معنی می کنه. درست مثل «حق تجمع و تشکیل انجمنها» که در قانون اساسی آزاده ولی «قانون»های دیگه اونو نفی می کنن و شما شاهد هیچ تجمع آزادی در کشور نیستین. مطمئنا هیچ کشوری در جهان قانونی نداره که بگه «هیچ کس حق دسترسی به اطلاعات را ندارد». کشورها دو دسته هستن. سانسورچی ها می گن «همه حق دسترسی به اطلاعات را دارند مگر در مواردی که …» و آزادها می گن «همه حق دسترسی به اطلاعات دارند». این شبیه قانون قبلی که بالا نوشتم (حق حیات). اگر معتقدیم حقی پایه ای است نباید قابل نقض باشه و اگر معتقدیم حقی پایه ای نیست لازم نیست اعلامش کنیم چون در واقع این قانون می گه «مردم برخی حرفها رو حق دارن بزنن» (:
بند بسیار مهمی که جا افتاده
مطلب دیگه در حوزه تخصصی من بحث «حق دسترسی به اینترنت» است که در سطح جهانی داره به عنوان یک حق ابتدایی مطرح می شه و شدیدا لازمه در این قانون هم باشه. مثلا بندی که بگه:
پیشنهاد – هر فرد حق دسترسی به اینترنتی آزاد، بی طرف و با سرعتی شایسته را دارد. دولت موظف است شرایط این دسترسی را از طریق سرویسهای دولتی یا شرکتهای خصوصی برای تمام شهروندان درخواست کننده به شکل رایگان با قیمتی متناسب تضمین کند.
اگر در این مورد نیاز به توضیحات بیشتره یا لازمه حرف بزنین حتما بگین تا بیشتر در موردش حرف بزنیم ولی منابع بسیار زیادی هست که توضیح می ده چرا اینترنت باید به عنوان یکی از حقوق بشر (و حتی بالاتر از حق شهروندی) شناخته بشه.
اما در حوزههایی هم که تخصص من نیست اشکالات ابتدایی دیده می شه. من همه اش رو نمی نویسم چون انتظار می ره افراد و گروههای مدنی ذینفع در موردش حرف بزنن و فقط به نمونههایی اشاره می کنم. مثلا
۶۸-۳- زنان حق برخورداری از مرخصی دوران براداری، زایمان و شیردهی، را داشته و شهروندان معلول حق بهرهمندی از کار متناسب با معلولیت خود و شهروندان نوجوان حق بهرهمندی از شرایط کار متناسب با توان جسمی خود و منع اشتغال به کارهای سخت و زیانآور را دارند.
مستقل از اشتباههای دستوری هست (مثلا یک کامای اضافی قبل از «را») اصولا معلوم نیست این بند در مورد زنانه یا در مورد معلولین و آیا واقعا ذهن قانونگذار اینه که باید زنان و معلولین رو یکجا بیاره و «منع اشتغال» عبارت صحیحی است یا باید «منع اجبار به اشتغال» باشه و فقط هم در مورد معلولین اعلام بشه یا در شکلی پایه ای ترین مگر ممکنه در ایران کسی رو (در بحثی سطحی) به کاری مجبور کرد که لازم باشه قانونگذار بگه زنان رو نمی شه به کار سخت مجبور کرد؟
۷۵-۳- تمامی شهروندان حق دادخواهی داشته و می توانند به این منظور به دادگاههای صالح قانونی مراجعه نمایند.
الان یک زن بدون پوشیدن چادر نمی تونه وارد دادگاه انقلاب بشه یا با جوراب نازک یا و… آیا می شه مدعی شد که همه مردم به شکلی برابر حق دادخواهی دارن؟ این لازم نیست صریحتر بیان بشه که افراد مستقل از تیپ و رنگ و جنسیت و میزان ریش و … حق دادخواهی برابر دارن؟
فصل سیزدهم هم کلا در مورد خانواده، زنان، کودکان و کهنسالان است. اگر قراره این قانون بر اساس «شهروند» بودن باشه منطقا باید مستقل از جنسیت و سن حرف بزنه و زنان یک زیربخش در «خانواده» نباشن و مثلا بندی مثل ۱۰۲-۳ که می گه :
۱۰۲-۳- دولت موظف است در چارچوب قوانین و مقررات از زنان سرپرست خانوار در قالب بیمه و سایرخدمات اجتماعی حمایت نماید.
از نظر منطقی اضافی است و باید به این شکل باشه که «دولت موظف از تمامی شهروندان در قالب بیمه و سایر خدمات اجتماعی حمایت کند» و بدونه که زنان هم جزوی از شهروندان ایران هستن نه موجودات مستقل که باید به شکل مستقل در موردشون قانون گذاشت.
۱۱۷-۳- برگزاری و حضور در مراسم مذهبی ادیانی که در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدهاند، آزاد است.
تقریبا بدون شرحه. یعنی افرادی هستن که حق ندارن مراسم مذهبی داشته باشن و توش شرکت کنن (از بهایی تا بودایی تا پاستافارین) آیا این افراد جزو شهروندان ایران نیستن؟ یا شهروند هستن ولی حق ندارن دین دیگه ای داشته باشن و از نظر ما این مخل مفهوم «حق انسان بودن» نیست؟
و در نهایت
در سطح ادبی هم بارها و بارها اشتباهات ابتدایی در سجاوندی دیده می شه و استفاده از چیزی مثل «می باشد» به جای «است» یا «نماید» به جای «کند» که تقریبا هر کسی با ادبیات صحیح غیر «شبهرسمی» آشنا باشه می دونه اشتباهه یا یکبار بی فاصل نوشتن پسوندها و یک بار چسبوندن اون به کلمه قبلی مثل «دادگاهها». از یک متن قانونی انتظار می ره دقیق باشه و یکدست و تا حد ممکن غیرقابل تفسیر به رای. ولی در کل به فکر بودن نسبت به چنین قانونی خوبه و نشون دهنده روندی مثبت توی فکر دولت جدید.
خانم جام جهانی و داستان تکراری آدمهای بیمار محصول جامعه بیمار
این اسکرین شات و بارها و بارها رفتارهای مشابهاش منو یاد هموطنان گرامی می ندازه و رفتارهای چند سال پیششون که زنگ می زدن به کانالهای ماهوارهای و به مجریهای زن حرفهای رکیک میزدن. حرجی هم نیست. قشنگی موضوع به اینه که ربط اینها به سانسور و سرکوب رو ببینیم. ما تنها کشوری در جهان هستیم که توش حجاب اجباریه. یکی از بزرگترین سانسور کنندههای اینترنت هستیم و یکی از معدود کشورهایی هم هستیم که زیر عکسهای این خانم این کامنتها رو گذاشته. ربط اینها به هم بسیار ساده است: جامعه سرکوبگر آدمهای بیمار می سازه و سرکوب گسترده جنسی، آدمهای مریض جنسی.
به مناسبت هزار و یکمین روز زندانی بودن دو آدم الان شریف
این رو درست کردم برای یادآوری دو تا آدم الان شریف که می تونستن همرنگ جماعتشون بشن و رییس باشن و مدیر و عضو فلان مجمع و فلان شورا و … ولی ترجیح دادن از حقوق بشر حرف بزنن و از آزادی بیان و زمانی که تلویزیون هنوز می گفت باید به دروغگو تعظیم کنیم، گفتن که دروغ بده.
وبلاگستان چیز خاصی نیست، هیجان زده نشیم
وبلاگ ها یک زمانی جامعه ایران رو منفجر کردن و خاتمی رو مجبور به سانسور اینترت. چرا؟ چون سالها بود که سرکوب سعی می کرد بهمون بگه همه شبیه هم هستن و هیچ کس بی حجاب نیست و هیچ کس لزبین نیست و هیچ کس رابطه جنسی خارج از خانواده پذیرفته شده حکومت نداره و هیچ کس دوست نداره از ایران بره و همه معتقد هستن آمریکا بده و همه معتقد هستن خدا وجود داره و ما خیلی خوش شانسیم که صاف بین این چند هزار شاخه دینی، با بهترینش متولد شدیم و هیچ کس اصولا از هیچ چیز ناراضی نیست و به همه چیز که تلویزیون و کتاب درسی می گه باور داره.
اون زمان همچنین وبلاگ ها انحصار خبری رو شکسته بودن و مردم شروع کرده بودن خوندن اینکه ظاهرا در دهه ۶۰ هزاران مخالف حکومت قتل عام شدن و چند وقت پیشش اسلام شهر اتفاقاتی افتاده بوده و بعدش به کوی دانشگاه حمله شده و … فلان قرارداد نفتی وضعش فلان جوره و فلان وزیر فلان خونه رو داره و … اون زمان هر وقت دو تا جوون تو دانشگاه به هم می رسیدن در مورد وبلاگهاشون حرف می زدن و چند تا وبلاگ جدید به همدیگه معرفی می کردن و خب معلومه که اینترنت باید سانسور می شد.
به نظرم دلیلی که شروع کردیم به جمع وبلاگها بگیم «وبلاگستان» هم همین بود. ایران دیگه جمعی از مردم متنوع نبود. ایران جامعه ایرانی ها هم نبود. ایرانی که نشون می دادن یک چیز یک دست بود که توش همه یک شکل رفتار می کنن. چیزی شبیه یک کارخونه یا سربازخونه. ما یک جامعه لازم داشتیم که متنوع باشه، انواع آدم هایی که دور و برمون می بینیم توش باشن و نمودی واقعی از آدم هایی باشه که اینجاها زندگی می کنن. اینه که کشور جدیدمون رو تشکیل دادیم: وبلاگستان.
اما وبلاگستان نقشش رو بازی کرد و کنار رفت. درست مثل سکاف. پله بعدی برای جامعه ما شاید اورکات بود (جادی قدیمی رو اضافه کنین و بخندین). اورکات از وبلاگستان واقعی تر بود. اگر تو وبلاگستان اسم مستعار داشتیم و فقط فریاد می زدیم «این شکلی هم هست»، توی اورکات گفتیم که «من این شکلی هستم». عکسهای بی حجاب اورکات انفجار عظیمی بود و درست مثل انفجار وبلاگستان، جمع کردنش غیر ممکن. کسی نمی تونه خوردههای باقی مونده از یک آتیش بازی رو جمع کنه و دوباره فشفشه بسازه (: اورکات همون وبلاگستان بود ولی با پیوند واقعی بین یک URL و یک آدم و از وقتی اومد دیگه بچهها تو دانشگاه افتخار نمی کردن که شخصا سه تا وبلاگ دارن. حالا تعداد دوستها مهم شده بود.
جامعه بازم داره پیش می ره. الان تو فیسبوک هستیم و انواع شبکه های اجتماعی ریز و درشت و اصل و کپی شدن پاتوق ایرانیها. اما واقعیت رو بخواین وبلاگستان به معنی سابقش رو فیسبوک کنار نزد، بلکه جامعه کنارش زد. جامعه ما دیگه اون جامعه محدود، بسته، خاموش و ظاهرا-همگن دهه هفتاد نیست و در نتیجه نیازی هم به یک کشور مجازی به اسم وبلاگستان نداریم. الان توی جامعه آزاد اندیش هست، دموکرات هست، چپ هست، لیبرال هست، لزبین هست، پانک هست، رپ هست، آتئیست هست و … هرچند همه به نوبه خودشون زیر فشار و سرکوب هستن ولی دیگه دیده شدن و نیازی به مهاجرت به وبلاگستانی ندارن که توش فقط یک URL بشن.
اما ترس نداره! وبلاگ و وبلاگستان یک وسیله است. اگر بخوایم نوستالژیک باشیم و ناله کنیم که «وای وبلاگستان کمرنگ شد» منطقی تره این ناله پایهای تر رو بکنیم که «وای وب داره از بین میره». می دونیم که گوشی ها شدیدا در حال پیشرفت هستن و احتمالا تا چند سال دیگه حجم عظیمی از ارتباطات از طریق اپلیکیشنها و صفحات مخصوص گوشیهای همراه خواهد بود و احتمالا وب به شکلی که الان می شناسیمش کمرنگتر خواهد شد. اما ترس داره؟ نه! وبلاگ یک رابط است. بحث اینه که حرفی در جامعه داره زده می شه و خونده می شه. اینکه بترسیم که وبلاگستان کمرنگ شده مثل همونه که بترسیم که دیگه کسی به سخنرانیهای عمومی گوش نمی ده یا روزنامه کمرنگ شده یا … پیام در حال انتقاله – چه واسطش روزنامه باشه، چه وبلاگ و چه فیسبوک.
مرتبط:
– در باب وبلاگستان و سیم خارداری که جلوی سیل کشیده اند (:
– آقا اجازه! وبلاگستان دچار رکود شده؟
– غول به چراغ بر نمیگردد
– دردسرهای خوشتیپترین و باحالترین پسر وبلاگستان بودن
رجانیوز و تلاش برای گرفتن امتیاز در کلاب فیدیلیو
خبرگزاری(؟) رجا نیوز در لابلای خبرهایی مثل کشف فتنه از زبان آمریکایی ها و افشای پروژه ضد امنیتی رفع فیلتر فیسبوک و خاطره همسر شهید اندرزگو از پیشگویی شهید در مورد رهبر انقلاب و غیره یک خبر عالی هم داره: معرفی تبلیغاتی سایت فیدلیو با کلی تعریف و تمجید و یک لینک بخصوص به سایت:
حالا چرا این سایت مستضعف پرور به این سایت که قبلا در موردش مقاله داشت که «سایت فیدیلیو در شرایطی که ما فلان و فلان هستیم یک مسابقه همبرگر خوری گذاشته که توش یک نفر فلان تا همبرگر رو می خوره در حالی که در کشور فلان و فلان» چنین مطلب تبلیغاتی ای رو نوشته؟ خیلی ساده: برای گرفتن ریفرال.
اگر به لینک نگاه کنین، می ره به اینجا: http://club.fidilio.com/membership?r=54516. یعنی این خبر شما رو می فرسته به سایت فیدیلیو ولی تاکید می کنه که «این آدم رو من معرفی کردم ها! توی کارتم اعتبار بریز» و این اعتبار رو احتمالا می شه به عنوان یک قهوه مجانی یا یک کارت طلایی گرفتن با فلان قدر تخفیف و .. مصرف کرد.
این جور وقایع همیشه برای من نشون دهنده جریان فکری ای هستن که کل مشروعیتش رو نه فقط بین مخاطبان که پیش خودش هم از دست داده. دقیقا همون جریان فروشگاه «یاس بسیجیان» که تو هفت تیر درست می شه و بعد از مدتی کلمه «بسیجیان» رو از تابلوی عظیم سردرش حذف می کنه؛ نه فقط چون می دونه که حذف این کلمه باعث فروش بیشتر خواهد بود بلکه به این دلیل که فروش بیشتر رو بیشتر از حفظ اون اسم دوست داره. اگر نمونه دیگه ای می خواین می گم صندوق قرض الحسنه بسیجیان که وقتی بانک می شه ترجیح می ده به خودش بگه «بانک مهر اقتصاد» تا پول بیشتری جذب کنه.. و این جذب پول بیشتر رو خیلی مهمتر می دونه تا حفظ اون اسم. اینها نشونه های بسیار جالبی هستن از روندی که در جریانه.