اپلیکیشن «کاندوم فایندر» در روز ولنتاین برای ویندوز و بلک‌بری هم عرضه شد

روز ولنتاین، در بعضی کشورهای جهان روز ملی آگاهی از کاندوم هم اعلام شده و شهر نیویورک به مناسبت این روز اپلیکیشن «کاندوم یاب»ش که از طرف اداره بهداشت نوشته شده رو آپدیت کرده. تا قبل از این فقط کسانی که اندروید یا اپل داشتن می تونستن از این اپلیکیشن استفاده کنن اما حالا روی ویندوز و بلک‌بری هم می‌شه اونو نصب کرد. بنا به بیانیه مطبوعاتی:

این برنامه به کاربران اجازه خواهد داد تا از طریق سیستم GPS یا وارد کردن اطلاعات مکانی خود، محل نزدیکترین مرکز تهیه کاندوم و مسیر رسیدن به آن از طریق پیاده‌روی، وسایل نقلیه عمومی یا رانندگی را بیابند. همچنین برنامه می‌تواند بر اساس انواع روش‌های پیشگیری، دنبال مراکز مختلف بگردد و اطلاعاتی هم در مورد روش‌های صحیح استفاده در اختیار کاربر بگذارد. با داشتن این برنامه شهروندان نیویورک به بیش از هزار مرکز فروش دسترسی خواهند داشت و در هیچ شرایطی بهانه ای برای عدم پیشگیری از بیماری‌های قابل انتقال از طریق رابطه جنسی (مانند ایدز) و بارداری‌های ناخواسته نخواهند داشت.

جالب بود؟ دنبال NYC Condom در اپ‌استور اپل جستجو کنید یا آن را در اندروید مارکت ببینید. طبق نمودار زیر که اندرویدی های نیویورک به خوبی در روزهای گذشته از آن استقبال کرده‌اند (:

البته حداقل در تهران نیازی به چنین برنامه‌ای نیست چون نه فقط از داروخانه‌ها و سوپرمارکت‌ها که حتی از بقالی‌ها هم می‌شود کاندوم را تهیه کرد.


(توزیع رایگان کاندوم در ولز شمالی به مناسبت ولنتاین)

اصل اول جادی: در مسابقه ای که شرکت نکرده‌اید، برنده نمی شین

دوستی ایمیل کناری رو به همین شکل عکس دریافت کرده و برای من فوروارد کرده و پرسیده که به نظرش این جریان فیک (fake یا تقلبی) است و نظر من چیه.

نظر من که معلومه… می دونم که نظر شما هم معلومه ولی می خوام یک راهنمایی کوچیک بکنم که بتونین راحت همه اینها رو تشخیص بدین.

ذهن توانایی قوی ای داره توی دروغ گفتن به خودش و گول زدن خودش. اما یک روش هست که جلوی اینکار رو می گیره: تکرار شفاف فاکت ها. فاکت چیزی است که بهش اطمینان داریم… حینی که ذهن داره می گه شاید واقعا شما ۸۰۰۰۰۰ پوند برنده شده باشین و زندگیتون عوض شده باشه و غیره یک لحظه توقف کنین و واقعیت هایی که ازشون اطمینان دارین رو تکرار کنین. اینکار معمولا می تونه جلوی هر گول خوردنی رو بگیره. من این واقعیت ها رو می بینم:

من یک ایمیل دریافت کردم از یک فرستنده ناشناس که توش یک عکس اتچ شده که دوبار عکس لوگوی گوگل توش هست و توش نوشته که من به مناسبت پونزدهمین سال گوگل به شکل اتفاقی انتخاب شدم تا ۸۰۰ هزار پوند بگیرم و برای اینکار فقط کافیه که مشخصات فردی خودم رو برای فرستنده ایمیل که درست هم نمی دونم کی است ارسال کنم. راستی! من قبل از این عکس که به عنوان ایمیل برام فرستاده شده نه چیزی از پونزده سالگی گوگل و دادن چند میلیون پوند جایزه به اون دلیل شنیده بودم و نه توی هیچ مسابقه ای شرکت کرده بودم.

جواب من به دوستم یک خط بیشتر نبود و اونم با خنده مطمئن شد که تشخیص خودش درست بوده و این تقلبی است:

به اصل اول مقابله با دروغ های اینترنتی رجوع کن: محاله کسی در مسابقه ای که شرکت نکرده، برنده بشه.

اسمش رو هم بذارین اصل اول جادی (: درسته که این مسابقه نیست ولی گوگل اگر می خواست چند میلیون پوند جایزه بده، مطمئن باشین با سر و صدای خیلی بیشتری اینکار رو می کرد و اینجوری نبود که شما هیچ چیز نشنیده باشین و یکهو یک عکس براتون ایمیل بشه که با دو بار تکرار لوگوی گوگل (که البته یک علامت قفل هم بهش اضافه شده یعنی خیلی امنه!) یواشکی بگه شما برنده شدین و حالا باید مشخصات فردی و مشخصات حساب بانکی خودتون رو برای اونها بفرستین.

اما چرا؟

اگر ده سال پیش بود، بهتون می گفتن که سریع مشخصات بانک و پسورد اینترنتی اونو براشون بفرستین تا پول رو به حسابتون بریزن. الان همه می دونن که نباید پسورد اینترنتی بانک یا مشخصات کارت اعتباری رو به کسی بدن پس در قدم اول کسی از شما اینو نمی خواد تا مغزتون بتونه شما رو گول بزنه. وقتی مغز گولتون زد و یکسری مشخصات نیمه بی ضرر مثل آدرس و اسم و حساب بانکی و اینها رو بهشون دادین، می گن «اوه! ما اومدیم پول رو بریزیم ولی بانک گفت این حساب مشکوکه و باید پسوردش رو هم بدین، پس ممکنه پسورد اینترنتی تون رو هم لطف کنین؟» یا شاید هم اگر طمع کمتری داشته باشن بگن «اوه! ما اومدیم پول رو بریزیم ولی طبق مقررات گفتن که هزینه انتقال هشتصد هزار پوند انگلیس به حساب شما تقریبا چهار هزار دلار مالیات می خوره. ما این رو پیش بینی نکرده بودیم و براش بودجه نداریم پس خوشحال می شم اگر لطف کنین و این چهار هزار دلار رو به حساب ما بریزین تا ما سریعا یک ساعت بعدش هشتصد هزار تا رو منتقل کنیم. اگر امروز نتونین اینکار رو بکنین شاید فردا گوگل کلا با انتقال مخالف کنه».

و اگر فکر می کنین همین که چهار هزار تا رو ریختین اینها غیب می شن اشتباه می کنین! بعد از ریختن چهار هزار تا یکی دو روز ازشون خبری نمی شه و بعد می گن «اوه! حساب منتقل شده اما بلاک است چون شما برای انتقال از حساب دیگه ای استفاده کردین و اون چهار هزار تا هم بلاک شده. لطف کنین هشت هزار تای دیگه از همین حسابی که دریافت کننده پول است منتقل کنین تا ما بتونیم همه پول که الان در حساب شما است ولی بلاک شده رو آزاد کنیم»

و اگر فکر می کنین بعد از این هشت هزار تای دوم اینها غیب می شن بازهم اشتباه می کنین… این ماجرا تا لحظه که شما به امید برگردوندن پول اولیه و بعد به امید حداقل برگشت پول دوم و غیره و غیره در حال واریز پول هستین ادامه خواهد داشت… پس از همین اول، اصل اول جادی در کلاهبرداری‌های اینترنتی رو فراموش نکنین: محاله کسی در مسابقه ای که شرکت نکرده، برنده بشه.

دانشمندها این شکلی هستند

درسته که پوشیدن روپوش سفید توی آزمایشگاه مدرسه به ما حس دانشمند بودن می‌داد و درسته که خیلی وقت‌ها دانشمندها مردهای سفید پوست غربی تصور می‌شن اما واقعیت اینه که ما انواع و اقسام دانشمند داریم و یک دانشمند در طول روزهای کارهای بسیار متنوعی می‌کنه:

تصویر بالا چدار کرینر است که متخصص ادراکات تصویری و روان شناسی کاگنیتیو است و توی اوقات فراغتش مربیگری یک تیم فوتبال بچه‌های زیر ۵ سال رو بر عهده داره و تصویر پایین هم کریستی ویلکوکس است (بیولوژیست دریایی) که به ما می گه تصویرمون از دانشمندها رو باید تلطیف کنیم (:

بقیه عکسهای جذاب دانشمندها این شکلی هستند رو توی آلبوم تامبلر lookslikescience ببینید یا حتی اگر دانشمند هستین،‌ عکس خودتون رو بفرستین (:

آپدیت سریع: نس توی کامنت ها گفته که «خب اینها که طبیعی هستن». نکته اینه که این آلبوم مال اینه که ببینیم دانشمندها هم کاملا طبیعی و معمولی هستن و یک بچه دبستانی فکر نکنه اگر هدفش دانشمند شدن بشه، باید وقف علم بشه و به زندگی عادی اش نرسه یا مثلا از جامعه جدا بشه و بره جزو گیک هایی که تو دبستان دستشون می ندازن.

اما خب.. دانشمند آلترناتیو هم داریم که چهار تا از همین آلبوم اضافه می کنم:



میکروبیولوژیست، همسر و مادر


پاتریک، ژئوفیزیکدان


مارک و فرانک، شیمیدان


شیمیدان با تخصص داروشناسی ملکول‌های ریز(؟)

و البته آلترناتیوترین دانشمند سطح بالایی که من دیدم هم بدون شک برای من ریچارد فاینمن است که قبلا نظرم رو در باره کتاب زندگی نامه اش ( حتما شوخی می کنید آقای فینمن ) نوشته ام.

خاطرات سفر قطر – چشم انداز قطر ۲۰۳۰ و روز ملی ورزش

امروز همکارم بهم گفت فردا تعطیله و ساعت ۹ می‌تونم به کورنیش برم (جاده ساحلی) تا همراه چند ده هزار قطری و خارجی دیگه ورزش کنم، توی مسابقات مختلف شرکت کنم و تفریح کنم. جریان چیه؟ الان می‌گم…

کشور قطر چیزی داره به اسم Qatar 2030 Vision که ترسیم می‌کنه کشور قطر قراره ۱۸ سال دیگه چی باشه. مشخصه که همه کشورها دوست دارن در سال ۲۰۳۰ بهترین باشن اما مهم اینه که کی دیدگاهش رو برای اینکار واقع بینانه ترسیم می کنه، درست براش برنامه ریزی می کنه و به برنامه‌اش وفادار می مونه.

چشم انداز قطر ۲۰۳۰ مبتنی بر ۵ چالش اصلی است:

  • مدرن شدن در برابر حفظ سنت‌ها
  • پاسخگویی به نیازهای این نسل و نسل‌های بعدی
  • رشد برنامه ریزی شده و توسعه بدون کنترل
  • حجم و کیفیت نیروی کار خارجی و مسیر توسعه برنامه ریزی شده
  • رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی در مقابل مدیریت محیطی

و برای اینکار چهار ستون اصلی رو تعریف کرده که عبارت هستن از توسعه انسانی، توسعه اجتماعی، توسعه اقتصادی و توسعه محیطی.

یکی از چیزهایی که می‌تونه روی هر چهار قسمت این جریان تاثیر داشته باشه، ورزش است و کمیته المپیک قطر برای گسترش همگانی اون و یادآوری اهمیت فرهنگ ورزش به مردم، سه شنبه دوم هر ماه فوریه (که اینجا تقریبا می شه تنها هفته بهاری سال) رو روز ملی ورزش اعلام کرده که توش علاوه بر برنامه‌های دولتی و غیر دولتی ورزش همگانی، همه ورزشگاه‌ها و باشگاه‌ها هم درهاشون رو باز می‌کنن تا مردم هر چی دوست دارن رو تست کنن. این روز تعطیل ملی واگر می‌خواین اهمیتش رو بدونین باید اضافه کنم که قطر کلا چهار تعطیلی سالانه بیشتر نداره: روز ملی، عید فطر، عید قربان و روز ملی ورزش.

برنامه من و عبدالله و احمد و داریوش اینه که ساعت ۸ راه بیافتیم به سمت کورنیش (که توی کشورهای عربی به جاده کنار ساحل می‌گن که معمولا مرکز پیاده روی است)، تا جایی که می تونیم نرمش کنیم و بعد از شرکت توی مسابقه ماراتون (مشخصا تا جایی که بتونیم!) جمع بشیم و بریم برای افتتاحیه مسابقات تنیس زنان که توی دوحه برگزار می شه.

برای دیدن نمای سه ۳۶۰ درجه کورنیش دوحه روی تصویر زیر کلیک کنین و بعد با ماوس حرکتش بدین.


The Doha Cornish (Sea Shore) in Middle East

تک تیراندازان آمریکایی و پرچم اس اس‌های نازی‌ها

هی می‌گم جوون ها رو بذارین تاریخ بخونن و توی کتاب‌های تاریخ عکس چاپ کنین نمی کنین اینطوری می شه (:

دسته تک تیراندازهای پیشاهنگ‌های نیروی دریایی آمریکا که SS مخفف Scout Snipersشونه، رفتن برای خودشون پرچم درست کنین صاف از این فونت استفاده کردن:

و عکس کلی سر و صدا کرده به خاطر شباهت غیرقابل تصورش با پرچم SSهای آلمان نازی که علاوه بر هنرهای دیگه، مسوول اردوگاه‌های مرگ هم بودن:

نیروی دریایی توضیح داده که موضوع رو بررسی کرده و غیرعمدی بوده اما به همه تذکر داده شده و قرار شده دیگه این پرچم استفاده نشه ولی به هرحال سوتی خنده داری بوده که این روزها کلی جا دارن در موردش می نویسن (مثلا سی ان ان). اما راستش اینقدر ضایع شبیه هستن که من فکر می کنم یکی رفته اینترنت رو سرچ کرده و یک چیزی پیدا کرده و تحت عنوان طرح خودش قالب کرده (:

چرا گنو/لینوکس رو دوست دارم: یک ستونه کردن یک پی دی اف تصویری دو ستونه

بازم با یک سوال بسیار جذاب طرف هستیم: یک دوست خوب یک کتاب که منتظرش بودم بخونم رو بهم داده. پی دف اسکن شده. متاسفانه پی دی اف اسکن شده دو ستونه است و خوندنش روی دیوایس‌هایی با صفحه کوچیک سخت. این شکلی:

من می خوام اینها یک ستونه باشن. کار هم نشد نداره… بخصوص وقتی ابزار خوب دارین. قدم اول اینکه هر پی دی اف رو به یکسری عکس های مستقل با کیفیت خوب تبدیل کنم. می‌زنم:

$ convert -verbose -colorspace GRAY -interlace none -density 150 1.pdf 1.png

مشخصه: تغییر بده -حرف زیاد بزن -خاکستری -کیفیت ۱۵۰ فایل یک.پی‌دی‌اف رو روی فایل‌هایی به اسم ۱.پی‌ان‌جی.

نتیجه؟ بعد از رسیدن دمای سی پی یو به ۸۵ سانتی‌گراد، به چیزی شبیه این می‌رسیم:

کلی فایل دارم که دو ستونه هستن. حالا من یک چیزی می‌خوام که هر عکس رو به دو ستون مختلف تبدیل کنه. بازم جادوی convert. اینبار مثلا برای به دست آوردن سمت چپ صفحه بیست و پنج جلد یک اینطوری کار می کنیم:

$ convert 1-25.png -crop 1240×17540+0+0 +repage 1-25b.png

یعنی تغییر بده -فلان صفحه رو -ببر از گوشه سمت چپ بالا به عرض ۱۲۴۰ پیکسل (نصف عرض تصویر) و ارتفاع 1754 و نتیجه رو بریز توی فایلی با همون اسم که کنارش یک b است. در ضمن یک repage هم اضافه داره که باعث می شه موقع نوشتن تصویر جدید،‌ بیخیال این بشیم که قبلا این تصویر چه ابعادی داشته و کلا یک تصویر جدید با این اطلاعات جدید بسازیم.

برای سمت راست هم:

$ convert 1-25.png -crop 1240×1754+1240+0 +repage 1-25a.png

که خب مثل قبلی است ولی می گه از وسط عرض شروع کنه به بریدن که در نتیجه خروجی می شه ستون سمت راست (اسمش رو می ذاریم a).

حالا که با یک صفحه تونستم اینکار رو بکنم، باید با همه صفحات بتونم. کافیه دستور find که می تونه یکسری فایل رو بهم بده رو تست کنم:

$ find . -name “1-*” -exec convert \{\} -crop 1240×1754+0+0 +repage \{\}b.png \;

دستور فایند همه فایل های توی این شاخه که اسمشون شبیه اسم کتاب من هست رو پیدا می کنه و بعد در بخش exec اونها رو یکی یکی می ده به دستوری که بالا داشتیم (کانورت). حالا عین همین رو بعد از جدا کردن فایل های تازه وارد، برای صفحات سمت راست هم اجرا می کنم:

$ find . -name “1-*” -exec convert \{\} -crop 1240×1754+1240+0 +repage \{\}a.png \;

و بعد می رسم به مجموعه ای فایل‌ها که به ترتیب حروف الفبا،‌ صفحات کتاب هستن:

حالا کافیه مثلا مجموعه همه فایل‌هایی که با ۱ شروع می‌شن رو به هم بچسبونم و یک پی دی اف درست کنم تا به کتاب یک ستونی جلد یک برسم. اما یک سوال مطرحه! باید بتونیم ترتیب این فایل ها رو مشخص کنیم. اگر به سادگی بزنیم

$ convert 1*png jeld1.pdf

اوه شکست موقت خوردیم! ترتیب صفحات قاطی پاتی شده. من دقیق نمی‌دونم باید چیکار کنم پس یک راه کثیف سریع که بلدم رو استفاده می کنم! می دونم دستور دایرکتوری گیری یک سوییچ داره به اسم v که به ترتیب معقول مثل آدم سورت می کنه (پس بیخود نبود که از اسم a و b برای ستون راست و چپ استفاده کردیم ;) ). حالا ls رو با v به همراه سوییچ 1 که هر فایل رو در یک خط نشون می ده می زنم و خروجی رو می دم به xargs echo که کل اینها رو پشت هم نشون بده. می شه این:

می دونم کثیفه ولی یکبار در تاریخ می شه تحملش کرد و تازه جا داره دوستان پیشنهادات بهتر بدن! حالا کافیه این تیکه رو کپی پیست کنم جلوی یک دستور کانورت و آخرش هم اسم فایل خروجی رو بدم.. داریم:

$ convert 1-0.pnga.png 1-0.pngb.png 1-1.pnga.png 1-1.pngb.png 1-2.pnga.png 1-2.pngb.png 1-3.pnga.png 1-3.pngb.png 1-4.pnga.png 1-4.pngb.png 1-5.pnga.png 1-5.pngb.png 1-6.pnga.png 1-6.pngb.png 1-7.pnga.png 1-7.pngb.png 1-8.pnga.png 1-8.pngb.png 1-9.pnga.png 1-9.pngb.png 1-10.pnga.png 1-10.pngb.png 1-11.pnga.png 1-11.pngb.png 1-12.pnga.png 1-12.pngb.png 1-13.pnga.png 1-13.pngb.png 1-14.pnga.png 1-14.pngb.png 1-15.pnga.png 1-15.pngb.png 1-16.pnga.png 1-16.pngb.png 1-17.pnga.png 1-17.pngb.png 1-18.pnga.png 1-18.pngb.png 1-19.pnga.png 1-19.pngb.png 1-20.pnga.png 1-20.pngb.png 1-21.pnga.png 1-21.pngb.png 1-22.pnga.png 1-22.pngb.png 1-23.pnga.png 1-23.pngb.png 1-24.pnga.png 1-24.pngb.png 1-25.pnga.png 1-25.pngb.png 1-26.pnga.png 1-26.pngb.png 1-27.pnga.png 1-27.pngb.png 1-28.pnga.png 1-28.pngb.png 1-29.pnga.png 1-29.pngb.png 1-30.pnga.png 1-30.pngb.png 1-31.pnga.png 1-31.pngb.png 1-32.pnga.png 1-32.pngb.png 1-33.pnga.png 1-33.pngb.png 1-34.pnga.png 1-34.pngb.png 1-35.pnga.png 1-35.pngb.png 1-36.pnga.png 1-36.pngb.png 1-37.pnga.png 1-37.pngb.png 1-38.pnga.png 1-38.pngb.png 1-39.pnga.png 1-39.pngb.png 1-40.pnga.png 1-40.pngb.png 1-41.pnga.png 1-41.pngb.png 1-42.pnga.png 1-42.pngb.png 1-43.pnga.png 1-43.pngb.png 1-44.pnga.png 1-44.pngb.png 1-45.pnga.png 1-45.pngb.png 1-46.pnga.png 1-46.pngb.png 1-47.pnga.png 1-47.pngb.png 1-48.pnga.png 1-48.pngb.png 1-49.pnga.png 1-49.pngb.png 1-50.pnga.png 1-50.pngb.png 1-51.pnga.png 1-51.pngb.png 1-52.pnga.png 1-52.pngb.png 1-53.pnga.png 1-53.pngb.png 1-54.pnga.png 1-54.pngb.png 1-55.pnga.png 1-55.pngb.png 1-56.pnga.png 1-56.pngb.png 1-57.pnga.png 1-57.pngb.png 1-58.pnga.png 1-58.pngb.png 1-59.pnga.png 1-59.pngb.png 1-60.pnga.png 1-60.pngb.png 1-61.pnga.png 1-61.pngb.png 1-62.pnga.png 1-62.pngb.png 1-63.pnga.png 1-63.pngb.png 1-64.pnga.png 1-64.pngb.png 1-65.pnga.png 1-65.pngb.png 1-66.pnga.png 1-66.pngb.png 1-67.pnga.png 1-67.pngb.png 1-68.pnga.png 1-68.pngb.png 1-69.pnga.png 1-69.pngb.png 1-70.pnga.png 1-70.pngb.png 1-71.pnga.png 1-71.pngb.png 1-72.pnga.png 1-72.pngb.png 1-73.pnga.png 1-73.pngb.png 1-74.pnga.png 1-74.pngb.png 1-75.pnga.png 1-75.pngb.png 1-76.pnga.png 1-76.pngb.png 1-77.pnga.png 1-77.pngb.png 1-78.pnga.png 1-78.pngb.png 1-79.pnga.png 1-79.pngb.png 1-80.pnga.png 1-80.pngb.png 1-81.pnga.png 1-81.pngb.png 1-82.pnga.png 1-82.pngb.png 1-83.pnga.png 1-83.pngb.png 1-84.pnga.png 1-84.pngb.png 1-85.pnga.png 1-85.pngb.png 1-86.pnga.png 1-86.pngb.png 1-87.pnga.png 1-87.pngb.png 1-88.pnga.png 1-88.pngb.png 1-89.pnga.png 1-89.pngb.png 1-90.pnga.png 1-90.pngb.png 1-91.pnga.png 1-91.pngb.png 1-92.pnga.png 1-92.pngb.png 1-93.pnga.png 1-93.pngb.png 1-94.pnga.png 1-94.pngb.png 1-95.pnga.png 1-95.pngb.png 1-96.pnga.png 1-96.pngb.png 1-97.pnga.png 1-97.pngb.png 1-98.pnga.png 1-98.pngb.png 1-99.pnga.png 1-99.pngb.png 1-100.pnga.png 1-100.pngb.png 1-101.pnga.png 1-101.pngb.png 1-102.pnga.png 1-102.pngb.png 1-103.pnga.png 1-103.pngb.png 1-104.pnga.png 1-104.pngb.png 1-105.pnga.png 1-105.pngb.png 1-106.pnga.png 1-106.pngb.png 1-107.pnga.png 1-107.pngb.png 1-108.pnga.png 1-108.pngb.png 1-109.pnga.png 1-109.pngb.png 1-110.pnga.png 1-110.pngb.png 1-111.pnga.png 1-111.pngb.png 1-112.pnga.png 1-112.pngb.png 1-113.pnga.png 1-113.pngb.png 1-114.pnga.png 1-114.pngb.png 1-115.pnga.png 1-115.pngb.png 1-116.pnga.png 1-116.pngb.png 1-117.pnga.png 1-117.pngb.png 1-118.pnga.png 1-118.pngb.png 1-119.pnga.png 1-119.pngb.png 1-120.pnga.png 1-120.pngb.png 1-121.pnga.png 1-121.pngb.png 1-122.pnga.png 1-122.pngb.png 1-123.pnga.png 1-123.pngb.png 1-124.pnga.png 1-124.pngb.png 1-125.pnga.png 1-125.pngb.png 1-126.pnga.png 1-126.pngb.png 1-127.pnga.png 1-127.pngb.png 1-128.pnga.png 1-128.pngb.png 1-129.pnga.png 1-129.pngb.png 1-130.pnga.png 1-130.pngb.png 1-131.pnga.png 1-131.pngb.png 1-132.pnga.png 1-132.pngb.png 1-133.pnga.png 1-133.pngb.png 1-134.pnga.png 1-134.pngb.png 1-135.pnga.png 1-135.pngb.png 1-136.pnga.png 1-136.pngb.png 1-137.pnga.png 1-137.pngb.png 1-138.pnga.png 1-138.pngb.png 1-139.pnga.png 1-139.pngb.png 1-140.pnga.png 1-140.pngb.png 1-141.pnga.png 1-141.pngb.png 1-142.pnga.png 1-142.pngb.png 1-143.pnga.png 1-143.pngb.png 1-144.pnga.png 1-144.pngb.png 1-145.pnga.png 1-145.pngb.png 1-146.pnga.png 1-146.pngb.png jeld1.pdf

و حالا بعد از نیم ساعت کار یک کتاب دارم که جوری است که راحت می تونم بخونمش (:

صاحب ابزار خوب بودن فوق العاده نیست؟

توضیح لازم

من وقتی شروع می کنم به چنین کاری دقیقا نمی‌دونم چجوری و با چه ابزاری و با چه جزییاتی قراره انجام بشه.اما می‌دونم که اینکار چیزی پیچیده تر از تبدیل یکسری فرمت به همدیگه و بریدن و چسبوندن و اتوماتیک کردن این پروسه‌ها نیست و مطمئن هستم که فلسفه سیستم عامل من (گنو/لینوکس و فلسفه پوزیکس) دقیقا بر اساس همین ایده ابزارهای کوچیک و کارا که می شه به خوبی باهم ترکیبشون کرد ساخته شده پس مطمئن هستم که اینکار عملیه. در حین انجامش راهنما نگاه می کنم و سوییچ‌ها رو تجربه می کنم و کار پیش می ره و با هم لذت می بریم. قرار نیست کسی اینها رو حفظ باشه. چیزی که مهمه درک فلسفه پوزیکس است.

کتاب داستان پداگوژیکی است، که تا مدت محدودی برای دانلود می ذارمشون اینجا: جلد یک و جلد دو

جدی می گی نیکون؟

نیکون واقعا نمی دونم این سبک بازاریابی در نهایت چقدر موفقه ولی من که هیچ خوشم نمی یاد. منظورت رو نمی فهمم راستش… سه نفر بیان تا جایی که می تونن لخت بشن که من دوربینت رو بخرم؟ اینکه هر سه نفر خانوم هستن یعنی قرار نیست از بین خانم‌ها مشتری جذب کنی؟ اینها مدل حرفه ای هستن اما آیا حرف هم می زنن؟‌ مثلا می تونم در مورد دوربین سوال کنم؟ یا نقش مانکن دارن فقط؟

درسته که بهشون خوب خقوق می دی و درسته که من معتقد نیستم باید قانون جلوی حضورشون رو بگیره ولی لازم دیدم بهت بگم که از نظر من یکی که اصلا جذاب نیست و حتی اگر در لایه های پایینی اثر بذاره، مطمئن هستم که از چنین غرفه ای خرید نمی کنم.

مجوز عکس: Models pose with Nikon digital cameras during the 2012 International Consumer Electronics Show in Las Vegas. (REUTERS)

منبع و منبع

رستوران تایلندی کلم و کاندوم

اسم این رستوران هست کلم و کاندوم و صاحبش به شوخی می‌گه دلیل انتخاب اسم اینه که «کاندوم‌ها باید به اندازه کلم‌ها در دسترس باشن».

رستوران در منطقه‌ای سبز در حومه شهر بانکوک قرار داره و برگ‌های مو تزیینش کردن و تقریبا در هر گوشه و کنارش کاندوم به چشم می‌خوره – از چراغ‌های سقف تا درخت‌ها تا چراغ‌های روی میز و حتی گل‌های توی دستشویی. خوشبختانه غذا هم متنوع است و از بین منوهای پنجاه صفحه‌ای اش، می‌تونین چنین چیزهایی رو سفارش بدین:

و وقتی پول غذا رو بدین، پیشخدمت بقیه پولتون رو به همراه یک کاندوم بهتون پس می ده:

و اگر بخواین بعد از غذا چیزی بنوشین می تونین برین به بار کایپتان کاندوم و توی محیطی مشابه، لبی تر کنین:

و در نهایت هم در موقع خروج ازتون معذرت خواهی می شه که بهتون آدامس ندادن و به جاش ازتون درخواست می شه که یک کاندوم بردارین:

و فراموش نکنیم که چرا اسم رستوران هست کلم و کاندوم : کاندوم ترس، تعجب و خجالت نداره و باید خریدش مثل خرید کلم عادی باشه که خوشبختانه توی ایران هست و فقط خودمون هستیم که از خریدش ممکنه خجالت بکشیم که این رو هم به راحتی می شه با یک بار امتحان در داروخونه دید که چقدر ساده است یا اصولا از سوپرمارکت های بزرگ برداشت و انداخت تو سبد خرید. درست کنار کلم (:

منبع