پیشنهادی برای انجام آموزشی یک پروژه دِو-آپ دارین؟ سرویسی هست که دوست داشتین می‌بود ولی نیست؟

اصطلاحی که من دوست دارم کنار استارتاپ جا بیافته، لایف استایل پروگرمینگ است که شاید بشه «سبک زندگی برنامه نویسی» معرفی اش کرد. تو این سبک زندگی شما نه دنبال سرمایه گذار می‌گردین نه می‌خواین بترکونین نه میلیاردی شرکت می‌فروشین. توی سبک زندگی برنامه نویسی صبح بلند می‌شین، کمی کد می نویسین، کمی مشکل حل می‌کنین، کمی تبلیغ می‌کنین و هر کار دیگه که یک شرکت لازم داره رو یک نفری انجام می‌دین. معلومه که شرکت شما کوچیک می‌مونه ولی عوضش بهتون خوش می گذره و به جای بیزنس، مشغول کد نویسی و لینوکسی بازی هستین و هی هم کارها رو تغییر می‌دین. شاید بشه در دورانی که همه به شما می‌گن باید مارک زوکربرگ بعدی باشین، بشه بهش گفت یک جور عرفان برنامه نویسانه. من که دوستش دارم.

حالا توی این سیستم لازمه شما یک DevOp باشین که شاید بشه نوشتش دوآپ یا دو-آپ مثلا. این اصلاح ترکیبی است از Development و Operation و البته QA که توش مخفی شده! دوآپ یعنی مکانیزم‌ها و ابزارهایی برای نزدیک تر کردن هر چه بیشتر کسانی که سیستم رو می نویسن و کسانی که اونو ران می کنن و کسانی که سرور رو نگه می دارن و حتی کسانی که سفارش می دن و غیره .. به شکلی که زمان راه اندازی یا تغییر سرویس به حداقل برسه. البته می شه سر تعریفش بحث کرد ولی فعلا همین رو قبول کنین.

حالا با همه این تفاصل، فرض کنین یک نفر لازمه ببینه که یک دو آپ چطوری یک لایف استایل پروگرمینگ راه اندازی می کنه (: یعنی یک ایده داریم که می شه ازش یک درآمد بخور نمیر داشت و می خوایم از صفر تا هشتاد (برنامه نویسی تا راه اندازی سرور تا گذاشتن و کار روی گیت هاب تا سیستم مونیتورینگ تا پروسه های نگهداری و …) رو با هم توی یکسری ویدئو پیش بریم. به عبارتی [حداقل به نظر من] بهترین آموزشی که ممکنه جایی پیدا کنین از کلیات راه اندازی یک سرویس تحت وب!

حالا شما برای این سرویس پیشنهادی دارین؟ شرایط اینها است:

  • خیلی بزرگ و پیچیده نباشه، ایده آموزش است
  • به پول هم نرسید نرسید. تخصص من پول در نیاوردن است (: نکته اینه که می خوایم بامزه باشه
  • ترجیحا حداقل یک جاهاییش با اسمس کار کنه چون می خوام وب سرویس نوشتن رو هم نشون بدم
  • اگر یکسری اسکریپت باشه که کرون تب اجراشون می کنه بهترین حالته. اگر نشد گویی تحت وب داشته باشه

تکرار می کنم که هدف آموزش است و لازم نیست یک طرح تجاری باشه. اگر بود که چه بهتر ولی دنبال اون نیستیم مستقیما. بیشتر هدف اینه که شروع کنیم در یک سری ویدئو یک پروزه بزرگ واقعی دو-آپ / لایف ستایل پروگرمری رو پیش ببریم. با تمرکز روی دو آیتم اول که بالاتر گفتم، پیشنهادهای من چنین چیزهایی است:

  • یک یادآور اسمسی که اسمس بدی «۵روز یادت باشه احوال حسن رو بپرسی» و ۵ روز بعد این اسمس رو بهت بزنه یا بزنی «۶ماه دیدی یادت رفت غمت رو؟» و ۶ ماه بعد این اسمس رو بده
  • یک سیستم نگهداری خرج و دخل شخصی که درآمد و خرج‌هات رو توش بنویسی و آمار بده و اگر محدوده‌هایی رو رد کردی بهت اسمس بزنه یادآوری کنه (مثلا خرج هفتگی بیشتر از فلان)
  • یک سیستم گفتگوی بی سر و ته که توش به سیستم اسمس می دین و اسمس شما به یک ناشناس ارسال میشه و وقتی اون جواب بده شما جوابش رو می گیرین. اون ناشناس از کجا اومده؟ کسی است که خودش قبلا یک اسمس به سیستم زده و وارد بازی شده. مثلا می تونیم بهش بگیم «سلام غریبه»

شما پیشنهاد دیگه ای ندارین؟ سرویسی نیست که دوست می داشتین بود و الان فرشته مهربون پیاده اش کنه؟ یا شرکتی نیستین که به شکل پروژه بخواد از این سیستم حمایت کنه یا چیزی رو باهاش راه بندازه؟ پیشنهادهاتون رو بنویسین ببینیم به کجا می رسیم (:

جدولی برای محاسبه ارزش ایده‌های تجاری

مغزهای ما خیلی فعالن و دائما ایده درست می‌کنن. بخصوص اگر ذهنیت کارآفرینی داشته باشین تقریبا در هر قدم می‌تونین مدعی بشین که یک ایده به ذهنتون رسیده و اگر مثل من کمی سن شما بالا بره، در مورد خیلی چیزهای جالب که اطرافتون می‌بینین رو می‌تونین بگین «من قبلا این ایده رو داشتم». شایدم واقعا مثل من در هفته دو سه تا ایمیل بگیرین از کسانی که ایده‌های فوق العاده دارن ولی نمی‌تونن به کسی بگن چون ممکنه کسی اونها رو بدزده و دنبال روشی هستن که بتونن به خود زوکربرگ یا بیل گیتس خبرش بدن.

متاسفانه این ایده‌ها هیچ ارزشی ندارن. حقیقت تلخی است ولی بهتره زودتر باهاشون روبرو بشیم. من می تونم در مورد لپ‌تاپ بعدی اپل ایده بدم که قلم داشته باشه کنارش، به گوگل پیشنهاد بدم که از روی دی ان ای من تشخیص بده احتمالا به چی علاقمند هستم و اون رو بهم نشون بده در یک تصویر کوچیک تو صفحه اول، به مایکروسافت بگم از روی حرکات چشم کاربر صفحه رو اسکرول کنه یا حتی به تویوتا بگم ماشین پرنده بسازه (: همه اینها خوب هستن به نظر خودم ولی واقعیت اینه که کسی تره هم براشون خورد نمی کنه. چرا؟ چون اجرا نشدن.

ایده دادن راحته، حتی اونقدر راحت که گاهی آدم‌ها می گن ایده ای که شما می دین رو حداقل دو نفر قبلا دادن (: مسنجرهای مبتنی بر مکان، سایت های مچ کننده بر اساس انواع چیزها و … همه و همه ایده هایی ساده هستن ولی مثلا مایکروسافت حاضر می شه یک سایت رزومه سازی (مثل لینکدین‌) رو با قیمتی عجیب بخره یا فیسبوک بالای یک شرکت ۱۹ نفره کلی پول می ده فقط و فقط چون اونها ایده ساده شون رو «اجرا» کرده بودن. خلاصه کل بحث من این عکس است که تصمیم گرفتم تصویری درستش کنم تا بتونم دست به دستش کنم:

اینکه ما یک ایده فوق العاده داشته باشیم شاید ۲۰ هزار تومن بیارزه. اینکه همون ایده رو حتی خیلی بد هم اجرا کنیم ارزشش بشه دویست هزار تومن و اگر کمی اجرا رو بهتر کنیم بشه دو میلیون. حتی اگر یک ایده متوسط (مثلا همون ایده سایت رزومه ساختن) رو داشته باشیم ولی اجراش محشر باشه شاید پونصد میلیون بیارزه (: مطمئنا این جدول قرار نیست نرخ دقیق شرکت ها رو معین کنه و سر پنج سال هم با سقوط ارزش ریال ایران اسلامی عزیز ما بی معنی می شه ولی ایده اصلی رو باید بتونه به شما بده.

اگر ایده ای دارین، لازمه که اولا از ایده خام به سمت یک ایده پخته‌ و قابل اجرا ببرینش، روش محصول یا پتنت یا پیاده سازی قابل عرضه واقعی داشته باشین و بعد با پرزنتیشنی قابل دفاع به سراغ کسی برین که احتمال داره این رو بخره. البته معلومه که شغل و کارهای من این نیست و شاید دوستان کارشناس استارتاپ و کارآفرینی و … نظرات دقیق تری در مورد بخش آخر داشته باشن. تنها توصیه من می تونه این باشه که اگر از این چیزها دوست دارین، مجموعه تلویزیونی Shark Tank رو ببینین که توش افراد واقعی سعی می کنن درصد شرکت یا محصولات یا ایده‌هاشون رو به سرمایه گذارها بفروشن و برای توسعه پول بگیرن. اونجا می‌بینین سوال های کسی که «ایده» می خره چیه و به چه چیزهای توجه می کنه؛ تقریبا همیشه به اینکه چند تا یوزر دارن، چه پتنت هایی دارن و اگر پول بیشتر بگیرن باهاش چیکار خواهند کرد. به عبارت دیگه، قیمت ایده خوب به تنهایی، سه تا صد تومنه.

گوشه‌های از مسابقه بوچیای کمپین #۱۱ایران به مناسب هفته معلولین

مسابقه بوچیا قرار بود جمعه برگزار بشه. قوانینیش رو که بلد بودیم و رفتیم. البته روز قبلش توی موسسه رعد و علاوه بر دیدن بخشی از برنامه ها و فروش مرتبط با معلولین، توی زیر زمین چند تا توپ هم پرت کردیم.

البته قبلش توی سالن با بچه های تیم های مقابل آشنا شدیم و قرعه کشی کردیم که کی قراره با کی بازی کنه. ما در عین بدشانسی افتادیم به گروه چهار که از سه تا تیمش، دو تاشون بچه های معلول بودن که خب منطقا از ما قوی تر هستن تو بازی. ولی خطری نداره! فوقش می بازیم دیگه.

روز جمعه در یک برف دل انگیز خودمون رو ساعت ۸:۳۰ رسوندیم دانشگاه بهشتی و مسابقات شروع شد. بر خلاف تصور ما مسابقه اول گروه ما بین دو تیم توان‌یاب(؟) تقریبا ۲ ساعت طول کشید و تیم سه نفره فرزانه و مجید و من، بالاخره نشستیم برای مسابقه!

معلول‌ها دو شاخه جدا بودن از نظر من. کسانی که بدون مشکل فیزیکی/عصبی جدی یا مادرزادی، یکی از اعضاشون رو مثلا توی جنگ یا حادثه از دست داده بودن. مثل یک آدم ورزشکار معمول که پاهاش قطع شده باشه و بشینه روی ویلچر. در مقابل بعضی از معلولین با بیماری‌هایی درگیر بودن که امکان کنترل عضلات رو بهشون نمی داد؛ چیزی مثل sma یا همون تحلیل عضلانی که من هم تازه باهاش آشنا شدم و بیشتر در موردش حرف خواهیم زد به زودی. نفر بین من و فرزانه در اینجا با رها کردن توپ از دستش هم مشکل داشت و مدت ها نیاز به تمرکز داشت تا توپ رو پرت کنه ولی در نهایت پرتابش به اندازه ما یا حتی بیشتر دقت داشت. نفر انتهای تصویر که چندان توی عکس دیده نمی‌شه هم برای پرتاب توپ از یک سطح شیب‌دار کمک می‌گرفت که دستیارش بر اساس درخواست اون تنظیمش می کرد.

مسابقه زیر نظر یکسری داور و مسوول میز مهربون و همراه جریان داشت که خیلی هم به تیم های ما سخت نمی گرفتن وگرنه احتمالا شکست ما با نتیجه ای سخت تر از ۱۳ به ۲ رقم می خورد (: دوستان قوی بودن و کوبنده. بین برنامه ها یک تئاتر به فکر فروبرنده هم برگزار شد که ترکیبی از نمایشنامه رادیویی،‌ موسیقی و تئاتر بود در حوزه مسائل معلولان. به نکات مختلفی اشاره داشت از جمله اینکه شاید بخشی از مشکلات به تفکرات خود معلولان هم بر می گرده و خب از اونطرف این فکر تا حدی زاییده مشکلاتی است که اونها سال ها داشتن.

واقعیت اینه که شهرها، کارها، وسایل حمل و نقل و .. ما برای معلولین مناسب نیست. دفعه بعد که اتوبوس سوار می شدین فکر کنین اگر معلول بودین باید چیکار می کردین که بتونین جا بشین. برای مترو و تاکسی و حتی ماشین خودتون هم همینطور. فرض کنین وقتی پارک کردین اگر معلول بودین چطوری ممکن بود پیاده بشین و برسین به ساختمون محل کار یا مدرسه یا هر چی. فرض کنین اگر معلول بودین چقدر احتمال داشت تو مصاحبه کاری قبولتون کنن و چقدر ممکن بود … تازه همه اینها مربوط می شه به اون گروه از معلولینی که بقیه بدنشون کاملا سلامت است ولی مثلا پا ندارن یا دست ندارن. اگر به کسی فکر کنین که به سختی می تونه عضلاتش رو کنترل کنه و برای آب خوردن و دستشویی رفتن وابسته به دیگرانه وضع … آدم نمی دونم چی بگه.

گاهی از کشور درست حرف می زنیم. توی یک کشور درست باید بخش قابل قبولی از مالیات به چنین دوستانی برسه تا ادامه فعالیت هاشون وابسته به حمایت دائمی خانواده یا دوستان نباشه و بتونن بخشی از جامعه ای باشن که توش سهم دارن. و خب سهم ما هم در طول مسیر رسیدن به اون کشور درست اینه که توی ذهن های خودمون هم مساله رو زنده نگه داریم و برای رسیدن به چنین فضایی فشار بیاریم و در تفکرات خودمون معلولیت رو مسوولیت خودمون بدونیم نه چیزی برای ترحم یا شکرگزاری.

هوم.. مسابقه ادامه پیدا کرد و مشخصا از همه گروه های تیم های معلولان بالا اومدن و توی نیمه نهایی و فینال و رده بندی با هم بازی کردن و در نهایت قهرمان شدن (: این عکس از نظر ما عکس کاپیتان تیم ها است ولی در واقع کسانی که مشغول رتبه های اول و دومی و سومی بودن توش نیستن:

و البته با تشکر از بچه های خوب چارگون از جمله شاهین طبری و فرشته کرمعلی و همراهانشون که کلی زحمت کشیدن، همه مدال گرفتیم (: حتی اگر به نظر شما خنده دار باشه، من که حسابی خوشحال شدم که همه مدال گرفتیم چون من تا حالا حتی یک مدال هم نداشتم و مطمئنا در این مسابقات امیدی هم نمی‌رفت مدال بگیرم.

جمعه ما توی یک مسابقه بوچیا هستیم، اگر دوست داشتین بیاین تشویق! اینم قوانینش…

boccia

همونطور که قبلا هم گفتم، بوچیا ورزشی است برای معلولین. یک ورزش نشسته با توپ که حتی یک معلول گردن به پایین هم می تونه با همکاری یک نفر که یک سطح شیب دار رو تنظیم می کنه، توش شرکت کنه و قهرمان جهان بشه. به دعوت کمپین ۱۱ایران و این جمعه یک مسابقه بین ۶ تیم از معلولان و ۶ تیم از افرادی که معلولیت مشخصی در این لحظه ندارن برگزار می شه. در تیم معلولان ورزشکارهای بوچیا، اعضای تیم پاراالمپیک و … هستن و توی یکی از تیم‌های مقابلشون منم افتخار دارم باشم.

مسابقه ساعت هشت و نیم صبح جمعه ۱۹ آذر در دانشگاه شهید بهشتی برگزار می شه و خیلی خوشحال می شم دوستان بیان و تشویق کنن. دلیلش هم اینه که اصولا هدف از این ماجرا پیوند خوردن بیشتر کسانی که برخورد کمتری با جامعه معلولین داشتن با این جامعه آشنا بشن و همه یادمون باشه که شهر، شرکت، اداره، شغل و حتی فکرهای ما باید آماده حضور افراد مختلف و متنوع باشه و حق نداریم کسی رو به خاطر شرایط اعتقادی، فیزیکی، علاقمندی و .. از جامعه حذف کنیم.

اما اگر اومدین باید از بازی سر در بیارین و نشه مثل این فیلم‌های مرتبط با بیسبال که تلویزیون پخش می کنه و ما اصلا نمی فهمیم دقیقا چه خبره توش (: از اون بالاتر من که باید بازی کنم هم لازمه قوانین رو بدونم! پس اینها قانون های بازی بوچیا هستن:

تیم‌ها

بوچیا رو می‌شه انفرادی بازی کردی یا دو به و یا سه به سه. حداقل در سطح قانونی فکر کنم اینطوری است. هر تیم سه نفر می شه و تیم مقابل مسابقه می‌ده.

توپ‌ها

هر تیم شش توپ داره (یک تیم قرمز یک تیم آبی) و یک توپ سفید هم هست.

زمین بازی

زمین بازی بوچیا این شکلی است:

boccia-court-layout

اون مربع های پایین جای نشستن بازیکنان تیم است و میدون بالایی جای پرتاب/قل دادن توپ‌ها.

هدف بازی

داشتن حداکثر تعداد توپ رنگ خودمون به توپ سفید.

قواعد بازی

  • تیمی که شروع می‌کنه توپ سفید رو قل می ده توی زمین (شایدم این توپ از قبل رو زمین گذاشته شده؟) و بعد توپ قرمز تیم خودش رو هم قل می ده و سعی می کنه نزدیک توپ سفید جا بگیره.
  • تیم دوم توپ آبی رو قل می ده و سعی می کنه نزدیکتر به توپ سفید نگهش داره. تیم دوم اونقدر توپ آبی می ندازه که بالاخره یکی از توپ هاش نسبت به توپ قرمز، به توپ سفید نزدیکتر باشه
  • برخورد توپ ها به هم مشکلی نداره. می شه توپ سفید یا قرمز یا آبی رو در با پرتاب توپ جدید جابجا کرد
  • هر تیمی که نوبتش است اونقدر توپ می ندازه که بالاخره یک یاز توپ ها نزدیکترین توپ به توپ سفید بشه یا توپ هاش تموم بشه

امتیاز شماری

  • بعد از تموم شدن توپ های هر دو تیم، یک امتیاز به تیمی داده می شه که نزدیکترین توپ به توپ سفید رو داره. این تیم به ازای بقیه توپ هایی که نسبت به نزدیکترین توپ تیم مقابل، به توپ سفید نزدیکتر هستن یک امتیاز می گیره. مثلا اگر سه توپ نزدیک به توپ سفید، آبی باشن (بهترین توپ قرمز چهارمین توپ نزدیک به سفید باشه)، تیم آبی سه امتیاز میگیره
  • برنده کسی است که بعد از ۴ دست پرتاب توپ، بیشترین امتیاز رو داشته باشه

نکته جایزه

یه مشکل ماتوی ایران اینه که «کارهای اجتماعی» خیلی کمی داریم. یعنی اگر بخوایم یک عصر / شب رو بگذرونیم تقریبا تنها گزینه های مرسوم سینما است و غذا. بازی بوچیا مدل تنظیم شده تر برای مسابقه بازی بوچی است که یک بازی اجتماعی است. یعنی تو ایتالیا ممکنه شما و دوست پسرتون بگین «امروز بریم بوچی بازی کنیم» و با یک لیوان آبجو در درست عصر خودتون رو این شکلی بگذرونین:

bocce

اگر کسی پرسید چرا هوای تهران بعد از اینهمه بارون بازم آلوده است، این ویدئو رو بهش نشون بدین

اگر روزی کسی پرسید چرا بعد از اینهمه بارندگی و اینهمه ممنوع بودن آوردن ماشینی که سه برابر قیمت خریده ایم به خیابون و اینهمه منطقه که فقط وقتی پول می دیم می شه توش رانندگی کرد و اینهمه بنر «هوای خوب مهمه» که شهرداری نصب می کنه و … هنوز هوا آلوده است، ویدئوی بالا رو بهش نشون بدین و بگین به سال ها نگاه کنه و به مجوزهای ساخت و ساز و قطع درختی که در دوره هر شهردار و شورای شهر و مرکز محیط زیست و غیره و غیره داده شده.

ویدئو از پروژه تایم لپس گوگل گرفته شده که می‌تونین هر بخشی از جهان رو همینطوری نگاه کنین.

احتمالا بامز‌ه‌ترین کامیت به کرنل لینوکس

سه چهار روز پیش لینوس توروالدز با یک پول ریکوئست بسیار بامزه طرف شد. توی گیت هاب، پول ریکوئست یعنی یک نفر پروژه ای رو تغییر داده و از صاحب اصلی درخواست می کنه این تغییرات رو به کد اصلی اضافه کنه. توضیحات این پول ریکوئست بامزه اینه:

merge

و خب فایل‌های تغییر کرده اش هم این:

files

دوستمون با شناسه «مرد سومالیایی» عضو گیت‌هاب شده تا دو تا اسپیس اضافی رو توی فایل توضیحات کرنل حذف کنه. البته مدعی است ۴۸ سالشه و برای تامین هزینه اینترنت مجبور شده همسرش رو بفروشه و حالا علاقمند است که دولوپر خوبی بشه. در ضمن توی ویم کد می‌زنه و خواهش کرده کسی داستان زندگی اش رو کپی-پسترینو نکنه.

در چنین ماجرای بامزه‌ای هنوز توروالدز عکس العملی نشون نداده که با شناختی که ازش داریم طبیعی است. اگر شما هم دوست دارین دولوپر کرنل بشین کافیه مسائل رو زیر نظر بگیرین و شاید یک زمانی قرار شد فقط یک اسپیس حذف کنین تا فایل ها تمیز تر بشن. اگر هم دوست داشتین کار جدی تری بکنین یک شروع خوب، سی است و بعد جایی مثل اینجا.

حزب دزدان دریایی دعوت شده تا دولت بعدی ایسلند رو تشکیل بده

Yaaarrrh - eða bara Píratar
چند وقت پیش تو اخبار داشتیم که طبق نظر سنجی‌ها، حزب دزدان دریایی شانس قابل قبولی برای پیروزی توی انتخابات ایسلند داره ولی این اتفاق عملی نشد. اما حالا خبرهای جالبی در راهه: بعد از اینکه دو برنده اول به خاطر فاصله جدی هم از نتونستن دولت تشکیل بدن، حالا حزب دزدان دریایی دعوت شده تا دولت جدید رو تشکیل بدن؛ اونهم بعد از مشورت با رهبران احزاب مختلف.

من بارها در مورد حزب دزدان دریایی نوشته ام و بارها باهاشون جشن گرفتیم (حتی تو رادیو) و الان این خبر به نظرم عالیه. دزدان دریایی حزبی است که با آراء نزدیک به سایت پایرت بی قدیم تاسیس شد (سایت بعدا به چند نفر بیزنس من فروخته شد) و تمرکزش روی آزادی های دیجیتال، شفافیت اقتصادی، دفاع از آزادی بیان، دفاع از حق خلوت شخصی، اینترنت آزاد و باز و مبارزه با فساد اقتصادی است. همچنین این حزب یک ایده هیجان انگیز هم داره: پذیرش قانون اساسی ایسلند که توسط شهروندانش نوشته شده. دیگر خوبی های ایسلند؟ تلاش برای دادن یک راه خروج امن به اسنودن و حتی اعطای شهروندی افتخاری بهش.

با توجه به سوم بودن حزب دزدان دریایی،‌ تشکیل دولت می تونه براشون کار سختی باشه. این رو هم بگم که اصلی ترین مشکل حزب دزدان دریایی در بدو شروع درست همون مشکلی بود که احزاب سبز هم داشتن: داشتن ایده های پیشرو در بعضی زمینه ها و در مقابل نداشتن هیچ ایده ای در مقابل بعضی زمینه های دیگه. مثلا اگر الان من حزب دزدان دریایی ایران رو تشکیل بدم می تونم نظرات خیلی خوبی در مورد اینترنت و آزادی بیان و شهروندی و حقوق مرتبط با اون داشته باشم ولی مثلا در مورد شیوه بحث در اپک هیچ نظری ندارم و حزب‌ام در مورد بخش هایی مهم نمی تونه اظهار نظر کنه در نتیجه باید در ائتلاف با حزبی با سیاست‌های گسترده تر حرکت کنه.

به هرحال.. جشن می گیریم با دوستان ایسلندی مون.

دعوتین که تو رقابت بوچیا که این جمعه به مناسبت هفته معلولین برگزار می شه شرکت کنین

boccia

دوستان کمپین ایران ۱۱ (در توییتر) تمرکزشون روی حقوق معلولین است. حق توی شهر بودن، حق کار داشتن، حق مشارکت و حقوق مشابه. رسیدن به این چیزها نیاز ابعاد مختلفی داره. از اینکه یک معلول بتونه از خونه بیاد بیرون و تو شهر تردد کنه گرفته تا فضاهای کاری و رفتار دیگران و نحوه تفکرشون؛ و البته مشخصا حمایت‌های قانونی.

به عنوان یک قدم کوچیک، جمعه یک مسابقه برگزار می‌شه. مسابقه بوچیا بین ۶ تیم غیر حرفه ای و ۶ تیم بوچیای واقعی. به من هم افتخار دادن که در یکی از تیم‌ها بازی کنم.

خوشحال می شم شما هم در صبح جمعه توی سالن ورزشی دانشگاه شهید بهشتی به ما بپیوندین و با تشویق های خوبتون فلان و بهمان (: خوش می گذره.

نکات حساس:

  • کلمه «معلول» برای من همیشه یک جوری است. مثل «شهرستان». ولی خب.. نمی دونم درستش چیه و چک کردم کمیته ورزشی معلولان داشتیم در نتیجه همین رو استفاده کردم.
  • اگر اومدین که خیلی خوشحال می شیم بیاین، دقت داشته باشین که تیم ما سفید است؛ اشتباه تشویق نکنین (:
  • مجید علوی زاده تو تیم منه… من کاپیتان هستم البته. احتمالا به این دلیل که هیچ وقت تو ورزش کاپیتان نبوده ام!
  • بوچیا ورزش جالبیه. تو ویکپیدیا در مورد بوچیا می گه که حتی یک معلول که فقط گردن به بالا می تونه حرکت کنه هم می تونه بوچیا بازی کنه و این طراحی جالبی است واقعا.
  • اسم تیم، پرچمش و بقیه چیزهاش بعدا رونمایی می شه