تو ماشین رادیو روشنه. کمی خل بازی در میاره و باید به کنارش یه ضربه آروم زد تا پخش رو شروع کنه. دو تا خبری که دیروز و امروز بین آهنگ ها گفته شد اینها بودن:
همونطور که بعضی هاتون متوجه شدین، هفته گذشته یک مشکل در سیستم مخابراتی قطار شهری کوالالامپور [پایتخت مالزی] باعث شد مشکلاتی در رفت و آمد قطارها داشته باشیم. مدیرعامل شرکت حمل و نقل سریع پایتخت برای معذرت خواهی نسبت به این موضوع، در بیانهای گفته «من از طرف شرکت میخواهم از همه کسانی که از قطار استفاده میکنند و در طول هفته قبل دو بار دچار مشکل شدند معذرت خواهی کنم. ما برای نشان دادن تعهد خود نسبت به کار و اظهار احترام به تردد کنندگان، از ۱۳ تا ۱۵ سپتامبر قطارها را رایگان اعلام میکنیم تا نسبت به کسانی که در سفر خود دچار مشکل شدند، ادای دین کرده باشیم»
بعله (: خبر بعدی هم محتواش اینه که
در یکی از پروازهای ایرایزیا (مالزی)، مادر یک بچه اوتیسمی مدعی شده که یکی از مهماندارها به بچهاش بی احترامی کرده. در همون پرواز سرمهماندار که مدعی بوده وظیفه مهماندار شاد نگهداشتن مسافرها است به مهماندار تایلندی ایرایزیا گفته باید جلوی مادر و بچه زانو بزنه / تعظیم کنه و ازشون معذرت بخواد و اونم اینکار رو کرده. حالا مدیرعامل ایرایزیا که به تایلند رفته از همه مهماندارهای تایلندی و خانواده و مهمانداری که مجبور شده زانو بزنه معذرت خواهی کرده و گفته «من مقصر هستم. من رهبر این شرکت هستم و ما در هر دو طرف نیازمند پروسههای بهتری هستیم. بررسیها انجام خواهند شد و اقدامات مربوط صورت خواهد گرفت. من با مهماندارهای آن پرواز دیدار کردم و موضعیت مناسب است. فردا برای دیدن خانواده آن مهماندار به هات یایی (تایلند) خواهم رفت تا معذرت خواهی ام را کامل کنم».
گفتم شاید علاقمند باشین اخبار لوکال رو دنبال کنین یا براتون جالب باشه چرا یک جامعه توی این مدت واقعا کوتاه، اینهمه پیشرفت می کنه.
در این هفته بالاخره شجاع می شیم و پایه اول رادیو جوراب شلواری رو میذاریم. ایده رادیو جوراب شلواری اینه که چند شماره پی در پی در مورد جنسیت حرف بزنه و حوزههایی که ما توش غوطه وری ولی هیچ وقت در موردش بهمون آموزش رسمی داده نمیشه. در شماره ملایم اول که توش قراره شما شجاعت کافی ایجاد کنین تا این رادیو شش شمارهاش رو منتشر کنه، در مورد آبی و صورتی حرف میزنیم و نگاهی به این میندازیم که چیزهایی که در ذهن ما بدیهی تلقی میشن و بخشی از سرشت و ذات و فطرت و همه کلمات مبهم دیگه، چطوری ساخته جامعه اطراف ما هستن و کاملا مستقل از بیولوژی. اگر شنونده همیشگی رادیوگیک هستین، این شماره مثل همیشه نیست چون قراره ما سعی کنیم با مغزمون به مغزمون فکر کنه! با ما باشین شاید موفق بشیم.
واقعا ماجرای لباس های دخترونه و پسرونه و صورتی در مقابل آبی از کجا ظاهر شده؟ از کی؟ عکس زیر عکسی بسیار معمولی و طبیعی از فرانکلین روزولت است، در دوره ای که نه صورتی بوده نه آبی و اگر این لباس به یکی از دو رنگ نزدیکتر بوده باشه، اون رنگ صورتی بوده.
رادیو جوراب شلواری که لابلای رادیوگیک جا شده، انتظار داره تشویقی باشه تا با مغز، در مورد مغز فکر کنیم… کاری تقریبا نشدنی که فقط از یک گیک متمرکز بر میاد (:
موسیقی
در این شماره میزبان این موسیقیها بودیم:
– Gogol Bordello – ‘My Gypsy Auto Pilot’
– سیاوش قمیشی تقدیم به خودم از طرف محمد حسین
من الان تقریبا دو سه ساله که یک کیندل دارم. شایدم بیشتر؛ شایدم کمتر. مطمئن نیستم راستش. کیندل من مدل Paperwhite است با بک لیت و یک اکانت آمازون. از نظر من این ابزار فوق العاده است و خیلی هم زیاد ازش استفاده کردهام و امروز میخوام بعد از مدتها داشتنش نظرم رو در موردش بگ تا بقیه دید یک ایرانی فارسی زبان در مورد این دستگاه رو داشته باشن. اما اول یک بحث مهم داریم: کدوم کیندل!
کدوم کیندل
کیندل انواع مختلفی داره. حتی تبلت های اندرویدی کیندل هم وجود دارن که صفحه شون رنگی است و اصولا چیزی که بهش می گیم کتابخون نیستن. به نظر من اگر می خواین کیندل بخرین حتما باید به انواعی که صفحه نمایشی مشابه کاغذ دارن مراجعه کنین و بین اونها هم به نظر شخصی من حتما باید چیزی بخرین که از خودش نور داشته باشه تا توی تاریکی هم بشه کتاب خوند – حداقل در مورد من که اینطوره چون من خیلی از کتابهام رو زیر پتو می خونم! ولی واقعا من متوجه نمی شم چرا کسی باید سراغ کیندل جدید ۲۸۹ دلاری بره که به جز باتری بزرگتر از نظر من هیچ فرقی جدی ای با کیندل قبلی نداره! من یک کیندل پیپر وایت دارم و به نظرم هنوزم این کیندل ۱۲۰ دلاری دارای وایرلس و نور شخصی یکی از بهترین گزینه ها است برای کسی که براش مهمه چقدر پول می ده و چی می گیره.
همچنین بین گزینه «موقع لاک بودن دستگاه تبلیغ نشون بدن» یا «تبلیغ نداشته باشم ولی بشیتر پول بدین»، گزینه اول بسیار جذابتره. هم ارزونتره هم کیندل شما هر بار یک کتاب خوب به شما معرفی می کنه (:
نکات مثبت
کیندل دیوایس ارزونی است. اگر بتونین از کسی بخواین براتون بیاره واقعا عددی مثل صد و بیست دلار قیمت بالایی نیست.
باتری فوق العاده. تکنولوژی ePaper تقریبا باتری مصرف نمی کنه (: صفحه کیندل فقط موقع تغییر کردن برق مصرف می کنه و در نتیجه کیندل شما به راحتی هفته ها با یک شارژ به شما امکان کتاب خوندن می ده. من نور صفحه رو کم می ذارم و خیلی گاه گداری پیش می یاد که بخوام کیندلم رو شارژ کنم.
دسترسی زیاد به کتابها..= با کیندل شما واقعا به کتابهای جهانی دسترسی دارین. من سال ها حین سفر یک عالمه کتاب می خریدم تا توی ایران بتونم بخونم ولی بودن کیندل کاملا به من اجازه می ده که کتابها رو بدزدم و روی دیوایسم بخونم یا واقعا اکانت آمازونم رو با انواع راه ها شارژ کنم و چیزی که می خوام رو بخرم.
وزن و اندازه عالی. کیندل به راحتی به شما اجازه میده همیشه اونو همراه داشته باشین و هر وقت لازم داشتین با یک دست اونو داشته باشین و بخونین. این در وهله اول شاید خیلی مهم نباشه ولی سریعا متوجه میشین که یک تبلت ۱۰ اینچی رو آدم خیلی وقت ها نمیتونه همراهش ببره در حالی که کیندلش همیشه می تونه یک جایی جا داده بشه.
فقط کتابخون. این یکی از اصلیترین دلایل خریدن کیندل توسط من بود. من دوست نداشتم موبایل همیشه تو تختم باشه. چه به عنوان یک دستگاه الکترونیک و چه به عنوان یک منبع نوتیفیکیشن. وقتی کیندلم دستمه فقط دارم کتاب می خونم در حالی که حتی وقتی دارم توی گوشی شطرنج بازی می کنم هم نوتیفیکیشن اینکه فلان تو تلگرام فکر کرده خوبه شما فلان چیز رو بخونین یا اینقدر پول براتون واریز شده یا فلانی خواسته با شما حرف بزنه ولم نمی کنه. من این کیندل رو خیلی دوست دارم که فقط کتابخون است و نه هیچ چیز دیگه
صفحه مشابه کاغذ. هنوزم که هنوز کتاب کاغذی هیجان و دسترسی بهتری به آدم می ده ولی خب کیندل هم با توجه به تکنولوژی صفحه اش تا حد زیادی احساسی مشابه کتاب به چشم و مغز منتقل می کنه. من هیچ وقت احساس نکردم با خوندن از موبایل یا تبلت چشم هام خسته می شن یا ازشون اشک می یاد ولی به هرحال حس خوندن رو کیندل به نظرم کلاسیک تر و بهتر از خوندن روی موبایل و تبلت است.
نسبتا باز بودن. کیندل یه جایی بین آزادی نرم افزار آزاد و زندان سابقا-طلایی مک ایستاده. حداقل نکته مثبت برای من اینه که سخت گیری خاصی نیست به اینکه من این مطلب رو از کجا آورده ام یا کتاب رو صاحبم یا به چه روشی می خوام کپی اش کنم روی کیندل. به راحتی می شه کیندل رو وصل کرد به یک کامپیوتر و روش فایل کپی کرد و بعد خوند.
ارسال اسناد به کیندل. این یکی دیگه از قابلیت های فوق العاده کیندل است. من می تونم هر مطلبی که می خوام بخونم (متن خالص، ورد، پی دی اف، کتاب، …) رو به یک آدرس ایمیل کنم و چند لحظه دیگه اون متن توی کیندل ظاهر می شه.
نکات منفی
پی دی اف. کیندل برای خوندن پی دی اف های مرسوم که برای کاغذ آ۴ درست شدن مناسب نیست. اندازه کیندل اندازه کاغذ آ۵ است (یعنی نصف آ۴) و در نتیجه اکثر پی دی اف ها روی اون یا خیلی ریز می شن یا نیازمند اسکرول. اگر قراره از کیندل استفاده کنین بهتره فقط به فکر کتاب هایی باشین که نسخه واقعی ایبوک ریدر دارن.
فارسی. روی کیندل می شه فارسی خوند. اگر کتاب دیجیتال فارسی درست داشته باشین تا حد خیلی زیادی قابل خوندن روی کیندل است. من حتی خیلی از متن های مورد علاقه ام رو شخصا به کتاب تبدیل می کنم که بتونم روی کیندل بخونم. همچنین می شه پی دی اف های آ۵ ساخت که تقریبا معقول روی کیندل قابل خوندن هستن. اما در کل اگر به فکر خوندن اونهمه کتاب پی دی اف شده روی اینترنت هستین بهتره خیلی به فکر کیندل نباشین چون همونطور که در مورد قبلی گفتم خوندن آ۴ روی کیندل نیازمند اسکرول چپ و راست و اینها است و خیلی جذاب نیست. هرچند که با گیک بازی می شه اینو تا حدی حل کرد. عکس بالای مطلب صفحه ای از کتاب نسخه دیجیتال مخصوص کتابخون فقط برای تفریح است که روی کیندل باز شده.
گرافیک پایین. به هرحال بهترین کیندل هم کیفیت تصویر پایینتری از اکثر تبلت های امروزی داره و همچنین سیستم ePaper هم سیاه و سفیده. نتیجه این مساله اینه که کتاب هایی که چیزی بیشتر از متن دارن در کیندل خیلی جذاب نشن. از جمله کتاب های ریاضی، فیزیک، شطرنج و حتی گاهی برنامه نویسی. برای من کاربرد اصلی کیندل در خوندن رمان بوده و هست.
آزاد نبودن. در بخش قبلی گفتم که کیندل خیلی هم بسته نیست ولی خب در مقایسه با خیلی از کتابخون های دیگه (مثلا نوک ها] تا جایی که شنیده ام آزادی بیشتری به کاربر می دن.
عدم پشتیبانی از همه فرمتهای کتاب دیجیتال. کیندل رو شرکت امازون ساخته و از فرمت های کتاب خودش پشتیبانی میکنه. شما روی کیندل نمی تونین فرمت بسیار مرسوم epub رو بخونین بلکه اول باید با استفاده از یک سیستم (مثلا برنامه calibre) کتابتون رو به mobi تبدیل کنین و بعد اونو بخونین. هرچند که این مشکل حادی نیست ولی جذاب هم نیست.
عدم امکان تورق علمایی! تورق کتاب کار جذابیه.. شما کتاب رو دستتون می گیرین و مثل زمان هایی که قراره نقاشی متحرکی که کنار دفتر کشیدین رو نشون بدین، صفحه ها رو از زیر انگشت ها رد می کنین. یا یک کم می یاین عقب و می بینین سه صفحه قبل ماجرا چی بوده یا چقدر مونده و چی مونده از جلوتر کتاب و … اینکار توی داکیومنت دیجیتال بسیار بسیار سخته.
جمع بندی و یک نکته خیلی مهم
کیندل دیوایس خوبیه. اگر کتاب انگلیسی می خونین – بخصوص در حوزه متنی مثل رمان – به نظر می تونه کمک خیلی خوبی باشه. حتی خریدن کتاب اصل هزینه عجیبی نداره چون دادن مثلا ۸ دلار برای یک رمان که یک ماه شما رو مشغول می کنه برای اکثر ما سخت نیست. اگر کسی اهل کتاب است و دسترسی به یک آرشیو بزرگ و همچنین راحتی یک کتاب خون ای-ریدر رو می خواد به نظرم کیندل می تونه همراه خوبی باشه.
اما نکته خیلی خیلی مهم اینه که این حرف و نوشته و اونهمه تبلیغات دیگه اصلا به این معنی نیست که کسی برای کتاب خوندن نیاز به یک کیندل یا نوک یا تبلت یا هر چیزی داره. اکثر ما کتاب نمی خونیم چون کتاب نمی خونیم (: دلیل کتاب نخوندن اکثر ما این نیست که چون کیندل نداریم کتاب نمی خونیم و اگر کیندل بخریم حتما کتابخون می شیم. ممکنه هیجان اول باعث بشه یکی دو کتاب رو بخونین ولی در نهایت این اشتباه رو نکنین که داشتن یک کیندل باعث می شه آدمی که تا دیروز کتاب نمی خونده کتابخون بشه… شایدم بشه ها (: ولی علت کم بودن کتاب در جامعه ما چیزهای خیلی بیشتر از نداشتن کیندل است.
من هم مثل هر آدم دیگه یک بدن دارم. این بدن متعلق به من است. در عبارت درست تر حتی این بدن، خود من است. هر آدمی در واقع همون بدنش است؛ شامل مغزش و احساساتی که در اون بدن متولد می شن و می میرن. این بدن حق داره در مورد خودش تصمیم بگیره. این بدن حق داره بره بدنسازی. این بدن حق داره چاق باشه. این بدن حق داره لاغر باشه. این بدن حق داره سیگار بکشه و این بدن حق داره انتخاب کنه که چی بپوشه و دقیقا همین بدن حق داره تصمیم بگیره که می خواد به بدن دیگه ای زندگی ببخشه یا نه. بدن من است که تصمیم می گیره آیا لازمه توی بدن من یک موجود دیگه زندگی کنه یا ترجیح می ده تولید مثل نکنه. هر بدن حق داره آخرین حامل ژنی باشه که اونو ساخته یا اگر دوست داشت، ترکیب کننده این ژن باشه با ژن کسی که ازش خوشش می یاد.
همه ما چنین بدن هایی داریم و این بدن هامون وقتی به هم نزدیک هستن موفقتر به حیاتشون ادامه میدن. برای همین قبیلهها و روستاها و شهرها رو ساختیم تا بدنهامون (در واقع خودمون) کنار هم موفقتر به پیش بریم. اما وقتی به هم نزدیک هستیم لازمه توافقهایی رو هم در مورد اینکه چه کارهایی رو چطوری حق داریم انجام بدیم که حداقل صدمه رو به بقیه بزنیم، برای رسیدن به این توافق قراردادهای اجتماعی تنظیم میکنیم. ما برای به حداکثر رسوندن خوشحالیمون، میپذیریم که بر اساس توافق با همدیگه بر سر بدنهامون و محدودههاش، حداقل آسیب رو به هم بزنیم و حداکثر نفع رو ببریم. این چیزی است که حکومت و قانون رو شکل می ده که منطقا نباید چیزی خارج از توافق ما هم با همدیگه باشه.
مساله وقتی باعث بروز اینهمه جک در اینترنت می شه که یک سیستم احساس میکنه اجازه کامل کنترل دیگران رو داره. ما نه فقط یکی از معدود کشورهای جهان میشیم که حکومت توش حق مرگ و زندگی آدم ها رو برای خودش محفوظ می دونه که اتفاقا در کشتن شهروندانمون توسط حکومت بالاترین رتبهها رو هم میگیریم. در همین جا یکسری مون حقوق میگیرن تا نامحسوس مواظب باشن که بقیه اجازه نداشته باشن لباس مورد علاقهشون برای بدنشون رو انتخاب کنن و حق من برای انتخاب چیزی مثل وازکتومی محدود می شه چون یک گروه معتقدن من حتما باید بچه دار بشم و یک سازمان به اصطلاح فعال مدنی هم تبلیغ می کنه که یکسری دیگه که از نظرش مشکل جامعه هستن باید «عقیم سازی» بشن و حالا که نزدیک به تبلیغ هم شده، نظرش تبلیغ دولتی هم میشه. دقیقا ایده فاشیسم در دوران هیتلر: بازتولید اجباری آدم های «خوب» و حذف و عقیم کردن آدمهای «بد» بدون این درک که:
۱- آدم خوب و بد مربوط به شرایط جامعه است و نه ژنهای «دزدی» و «بی حجابی»
۲- اصولا ما جامعه رو تشکیل ندادیم که یک نفر بر اساس سلیقه اونو به جهتی ببره که دوست داره. جامعه متشکل از تک تک افراد است و قوانین و جهتگیری باید اولا منتج از نظر همگان باشه و ثانیا حقوق پایهای هیچ فردی رو نقض نکنه.
در اینجا دیگه واقعا فضا شبیه جک که نه، خود جک است و حداقل امیدوارم من و شما که نه در حکومت هستیم و نه سازمان های مبلغ عقیم سازی داریم و نه نظرمون به ممنوعیت پیشگری از بچه دار شدن یک گروه نزدیک است بتونیم چند لحظه یادمون نگه داریم که در دورانی زندگی کرده ایم که یک بخش از حکومت به یکسری جایزه می دادن که بچه دار بشن، انتخاب بچه دار نشدن رو ممنوع می کردن، یکسری رو عقیم می کردن و تمام تلاششون رو می کردن که یکسری جوری لباس بپوشن که اونها دوست دارن و در نهایت هم معتقد بودن کسانی که شبیه اونها نیستن یا کار عجیبی کردن رو بکشن تا معضلاتشون مساله حل بشه – و سال به سال هم معضلات عظیمتر و وحشتناکتر میشدن.
من و شما باید بدونیم که اتفاقات اجتماعی وابسته به آدم ها نیستن. اینجوری نیست که چند تا آدم خوب داریم و چند تا آدم بد که اگر خوب ها رو تکثیر کنیم و بدها رو اعدام کنیم یا عقیمشون کنیم، جامعه درست شده. جامعه یک ترکیب است و برآیندی از خیلی چیزهای دیگه. ایده «ژن خلافکار» دههها است که در جاهایی که علم حاکمه مورد خنده آدم ها است و البته بخشی از تاریخی هولناک. امیدوارم ما هم روزی به جای کشتن یا عقیم کردن کسانی که دوست نداریم و تلاش برای تکثیر کردن کسانی که دوست داریم، به این فکر بیافتیم که چرا یک نفر باید از حق مسکن و غذا و بهداشت محروم باشه و ما راه حل بدیم که «پس عقیمش کنیم» و چرا یک پسر ۱۷ ساله که همه چیزش رو ما ساختهایم، باید در جامعه مون به یک بچه تجاوز کنه و … تاسف آوره.
آپدیت: متاسفانه در جایی هستیم که بحث آزاد می تونه دردسرهای بزرگی داشته باشه و به همین خاطر کامنت ها رو حذف کردم. یادتون باشه اگر کسی طرفدار سانسور است و فکر می کنه بحث آزاد به ضرر عقیده اش تموم می شه و تهدید به انواع چیزها برای حذف نظرات دیگران می کنه یعنی دقیقا اون آدم می دونه که نظرش در بحث آزاد بازنده است (:
امین روز پنجشنبه می گفت از اینکه آدم ها اینهمه بهش علاقه دارن متعجب شده. حرفهایی با این مضمون:
می دونستم که استیج خیلی بیننده خواهد داشت ولی فکر نمی کردم دیگه اینطوری همه علاقه نشون بدن. من استقبال بی نظیری دیدم از صفحه ام و شبکههای اجتماعی. تازه الان تو ایران نیستیم؛ فکر کنین اگر ایران بودیم چقدر مردم هیجان نشون می دادن به کارهام.
ما توی فارسی اصطلاح سکسیستیای داریم به اسم قحط الرجال که به این اشاره می کنه که در شهر کورها، یک چشم پادشاهه یا مثلا چو بیشه تهی ماند از نره شیر، شغالان درآیند آنجا دلیر. ایده عجیب امین که اگر مسابقات استعداد خوانندگی یا رپ کردن به جای انگلیس توی ایران بود دیگه چقدر طرفدارهاش بیشتر می شدن شبیه ایده عجیب اصلاحاتیها است که می گن «اگر انتخابات آزاد بود و رد صلاحیت نداشتیم ببین چقدر مردم به ما رای می دادن».
به راحتی می شه تصور کرد که اگر همین مسابقات توی ایران آزاد انجام می شد، منطقا امین اصولا حتی امکان شرکت در مرحله دومش رو هم پیدا نمی کرد. اگر شرایط برابر بود یعنی منطقا کسانی مثل هیچکس، مروارید، لیتو (با آهنگ پنگوئن مثلا!)، سوگند، یاس و از اون بالاتر هزاران نفری که رپ می کنن ولی تو این شرایط دیده نشدن هم توی مسابقه بودن و اصولا صحنه به امین نامی نمی رسید که سعی کنه با آهنگ ایران و لر و بلوچ و ارمنی و شمالی و … رای جمع کنه (:
از اونطرف فرض کنین انتخابات در ایران «آزاد» بود. احتمالا رای های سیستم حاکم بدون داشتن تبلیغات انحصاری و بودجه حکومتی و … از ۲۰ به حدود ۱۰ یا ۱۵ درصد می رسید ولی مطمئنا رای های «اصلاح طلبها» خیلی خیلی کمتر می شد. معلومه که اگر یک سیستم قبلا مشخص نمی کرد مردم به کی اجازه دارن رای بدن و به کی اجازه ندارن رای بدن، در کنار افرادی مثل حسن خمینی (در نقش نوه امام) و خاتمی (که هشت سال رییس جمهور بود) و غیره آدم های بسیار معتبرتری هم وارد بازی می شدن و احزاب بالاخره واقعیت پیدا می کردن و حرف هایی رو میزدن که مردم واقعا بهشون علاقمند هستن و گوشههاییش رو در افق های محو اصلاح طلبی می بینن. این آزادی انتخابات احتمالا اصولا اصلاح طلب های فعلی رو از میدون خارج می کرد و بخش عظیمی از ۵۰٪ رای خاموش و ۲۵٪ رای به اصلاحات تقسیم می شد بین احزاب پیشرو در سطوح مختلف.
ایده اینکه «حالا ببین اگر من تو ایران آزاد رپ می کردم چقدر طرفدار داشتم» همونقدر ناکارا است که «حالا ببین اگر انتخابات آزاد بود اصلاحات چقدر رای داشت». اگر شرایط آزاد و برابر بود اصولا فرصت خاصی به این دو دوست نمی رسید. نه اینکه الان بد باشن ولی به این معنی که آزادی و برابری به ضرر شخصیشون کار می کرد نه به نفعشون.
استیج درس های زیادی داره؛ حتی اگر اول هر بحثی در موردش بگیم «من که نمی بینم ولی…»
امروز روز آخر مسابقات شطرنج گرندپری زنان جهان بود؛ توی تهران. به دلایل بسیار متنوع از ضعف فدراسیون شطرنج، نبودن انتخابات آزاد توش، صدا و سیمان شبه ملی و غیره و غیره پوشش خبری این مسابقات بسیار کم بود و بد نیست در جادی.نت کمی در موردش حرف بزنیم.
حواشی مسابقات که بسیار زیاد و بامزه بود. از پوستر اولیه بدون حجاب قهرمانهای جهان تا پوستر ثانویه که توش سر قهرمان های جهان حجاب کرده بودن (: همچنین محل برگزاری بسیار بد مسابقات و آزار و اذیت جنسی دو تا از قهرمان های زن توسط همشهریهام وقتی که تصمیم گرفته بودن برای تمدد اعصاب برن قدمی توی شهر بزنن.
اما مهمترین بخش این مسابقات که عدم پوشش درستش توی رسانه های به اصطلاح ملی و رسانه های بزرگی مثل بی بی سی و دویچه وله باعث شد فکر کنم من حتما باید در موردش بنویسم، شرکت کننده فوق العاده ایران به اسم سارا خادم الشریعه بود که حسابی هیجان درست کرد. وضعیت نهای مسابقات از این قراره:
بعله! سارا سادات خادم الشریعه نایب قهرمان مسابقات شده، در حالی که فقط هجده سالشه و در شروع مسابقات پایینترین رنکینگ بین همه شرکت کنندهها رو داشت. سارا خادم الشریعه الان بهترین زن شطرنج باز تاریخ ایران است و شاید براتون جالب باشه که در حال حاضر علیرضا فیروزجاه قهرمان شطرنج ایران است:
نفر دست چپ در عکس و البته نفر اول رنکینگ شطرنجبازان زیر ۱۴ سال جهان. شطرنج تو ایران در حال تحولات زیاده و دنبال کردنش میتونه هیجان انگیز باشه. یکی از اصلیترین جاهایی که من این چند وقت شطرنج رو ازش دنبال کرده ام و عکسهای این مطلب رو هم ازش برداشتهام کانال تلگرام آچمز است و البته سایتهای خوبی مثل سایت آچمز و سایت شطرنج استاد رستمی و چس بورد و … هم برای پیگری عالی هستن.
احتمالا از شطرنج کمی بیشتر بنویسم به امید اینکه بیشتر دیده بشه و علاقمدهاش بیشتر بشن تا وقتی که قهرمانهای ما هم مثل قهرمانهای دنیا آدمهای مشهور جامعهمون باشن. مثال؟ به این دو تبلیغ مگنوس کارلسن نگاه کنین: تبلیغ پورش و تبلیغ یک شبکه مخابراتی نروژی توسط قهرمان جهانی شطرنج کشورشون.
حالا کم کم داریم به آخرهای چالش کتاب ۱۳۹۴ نزدیک میشیم و در این قسمت کتابی رو خوندم که خیلی وقت بود در فهرست کتابهایی که قراره خونده بشن بود: لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف با ترجمه اکرم پدرام نیا؛ ظاهرا نسخه فارسی با ترجمه بد ذبیح الله منصوری هم موجوده.
لولیتا کتابی بسیار عجیبه. در پنجاه صفحه اول من میخواستم خوندن رو قطع کنم چون موضوع عجیب رابطه با یک کودک زیر ۱۸ سال برام فشار روانی زیادی داره. اما خب.. لولیتای ناباکوف یکی از کتابهای بالای تقریبا تمام فهرست کتابهایی که باید بخوانید است و منطقا خیلی زود تونست منو جذب خودش بکنه و در دو سه روز خوندن تموم بشه.
داستان اصلی ماجرای عشق و رابطه راوی نامطمئن داستان یعنی آقای هامبرت هامبرت با دخترخواندهاش لولیتا است. این مرد که شیفته گروهی خاصی از دخترهای بین تقریبا دوازده تا شونزده سالهای است که اونها رو نیمفت مینامه، ظاهرا در زندان و در انتظار دادگاه در حال نوشتن این مجموعه خاطره است که به نظر من با تردستی شگفت انگیز ناباکوف باعث میشه شما تا حدی حس همدردی بهش ابراز کنید. ناباکوف نه به زبان روسی و نه حتی به زبان فرانسوی که به زبان سومش انگلیسی لولیتا رو نوشته تا من و شما حتی در جاهایی فکر کنیم که پدرخوانده بدبخت توسط فرزندش که دختر سیزده چهارده سالهای بیشتر نیست اغفال شده؛ بخصوص در روایت صحنههایی که فقط پدر و فرزند در اون حضور دارن.
این کتاب رو شاید بشه کتابی اروتیک دونست هرچند که تا آخرش حتی یکبار هم مستقیم به سمت پورنوگرافی نمیره. خود نویسنده مدعی است تلاش کرده خط مرز هنر و پورن رو کمرنگ کنه – چون این خط مرز در غرب بیش از حد پر رنگ و غیرطبیعی به نظر میرسه. از نظر من لولیتا یک کتاب عمیق روانشناسی است که شما رو با کسی که خودش میدونه درگیریهای پیچیده ذهنی و عدم سازگاریهای قطعی با دنیای اطراف داره همراه میکنه.
فیلم ۱۹۶۲ کوبریک از این رمان از نظر بسیار دور از کتاب بود. کتاب شدیدا عمق روح یک فرد آگاه به مشکلات و تضادهاش با جامعه رو میکاوه و ما رو با درگیر کردن در ژرفای فکر هامبرت به سمت جنایت سوق میده در حالی که فیلم – بخصوص از نیمه به بعد – فضایی پلیسی به خودش میگیره و فاقد روح روانکاوانه کتاب میشه.
در صورتی که علاقمند به خوندن کتاب بودین حتما سراغ ترجمه اکرم پدرام نیا برین که قابل مقایسه با ترجمه نادقیق ذبیح الله منصوری نیست. البته معلومه که سانسورچی علاقمند به ترجمه درست این کتاب نیست و در ایران اجازه چاپ نداشته ولی خوشبختانه انتشارات زریاب کتاب رو در کشوری با آزادی بیان بسیار بیشتر از ما چاپ کرده و چند ده هزار نسخه از کتاب در ایران موجوده.
بابلیها و سومریهایی است در ۵۵۰۰ سال قبل سیستم سگزادسیمال (شصت شصتی) رو پایه گذاشتن و باعث شدن دقیقه ما شصت ثانیه داشته باشه و معتقد باشیم سر یک جغد صد و هشتاد در جه میچرخه. در شماره شصتم رادیو گیک، برای کمتر از یکساعت که بهش می گیم شصت دقیقه، مهمان رادیویی هستیم که یادآور ارتباط عمیق جامعه، سیاست و تکنولوژی است! در رادیو گیک، گیک بودن شرط لازمه، شریف بودن و عاشق بودن بودن شرط کافی! گیکهای جهان، متحد بشین که جهان نیاز به درک شدن و تغییر کردن داره!
اگر به شما بگن می تونین با تلفن وضعیت شنوایی خودتون رو بسنجین، حتما به یک اپ فکر می کنین. من هم همینطور. ولی یک آدم باحال اومده یک خط تلفن از این هوشمندها گرفته که در مقابل هر تماس ۵دلار از زنگ زننده کم می کنه و در مقابل با پخش کردن یکسری صدا و گرفتن فیدبک به شکل کلیدهای یک و دو میزان شنوایی رو تشخیص بده. [توضیحات خودم و ماجرای اون ضد اسپم]
وقتی فیسبوک شرکت اوکولوس رو خرید همه ناراضی بودن. مردم منتظر عرضه یک عینک عالی واقعیت مجازی بودن که غول دنیای اینترنت اومد و خریدش. حالا اعلام شده که هدست اول به قیمت ششصد دلار فروخته خواهد شد. البته احتمالا خیلی بیشتر از این قیمت رو باید برای استفاده واقعی ازش بدیم: پی سی و نرم افزار هم لازمه. از هفته بعد باید تو اینترنت دنبال تلاش ها برای نمایش دو بعدی چیزی باشیم که این دستگاه به شکل سه بعدی تولید می کنه. تا اون موقع بهتره من و شما که تو کار پول نیستیم، بریم سراغ گوگل کارد بورد و با هزینه خیلی خیلی کمتر برای خودمون یک عینک واقعیت مجازی بسازیم که بدونیم چه خبره. اگر باهاش آشنا نیستین، حتما سرچ کنین.
به جان فیلان و بهمان اتفاقی شدن این دو تا خبر! از گوگل کاردبرد گفتیم [توضیحات خودم]. حالا یکسری جراح که لازم بود روی قلب یک بچه که با یک ریه و قلب مشکل دار متولد شده بود جراحی انجام بدن، یک مشکل داشتن. شرایط خاص بچه پیچیده و نامرسوم بود و تصاویر دو بعدی معمول هم به اندازه کافی گویا نبودن تا بشه باهاشون قبل از باز کردن بدن، عملیات رو مرور کرد. این وسط یک دکتر با گوگل کاردبرد ۲۰ دلاری تصاویر دو بعدی ام آر آی رو به یک مدل سه بعدی تبدیل کرد و به دکترها اجازه داد تا قبل از باز کردن بدن، در این تصاویر حرکت کنن و از همه طرف وضعیت قلب و ناسازگاری اش رو بررسی کنن و تصمیم بگیرن از کجا باید برش بزنن و بدوزن و بقیه کارهای دکتری. عمل هفت ساعت طول کشید و موفقیت آمیز بود. [توضیحات خودم در مورد اولین تجربه کار حرفه ای در ۱۶ سالگی].
این هفته سی.ای.اس بوده و کلی خبر در مورد ماشینها.. یا بهتر بگیم خودروها که البته این روزها خیلی بهتر می شه بهشون گفت «خودرو» چون قبلا خودشون نمی رفتن! شورلت بولت رو معرفی کرده، فولکس واگن باد-ای رو و بقیه چیزهای دیگه رو. اما تسلا این وسط خط خودش رومی ده و اهل نمایشگاه و اینها نیست و به جاش یک آپدیت روی خودروها داده! فکر کنین چه حالی می ده خودروتون بهتون بگه که ورژن هفت و یک فرم ور اومده و نصب شده یک فیچر جدید هم اضافه کرده: پارک خودکار نسخه بتا! دقت کنین که تسلا خودروی خودراننده نیست و خودروی برقی اسپرت باحال است و حالا ظاهرا داره یک جینگول های خودراننده هم میزنه. از نظر قانونی این نسخه هنوز فقط اجازه داره خودرو توی گاراژ شخصی شما پارک کنه یا از اون بیرون بیاره و بعد کنترل رو به راننده بسپره و هنوز امکان پارک دوبل هم نداره! هرچند که ما هم امکان پارک دوبل چندانی نداریم. اگر شد فرم ور ما رو هم آپگرید کنن خیلی خوب می شه… اوه اینم بگم که پارک دوبل تسلا خیلی راحتتر است و فرمون و اینها رو خودش می چرخونه و راننده فقط کافیه ترمز رو کنترل کنه.
انتشار کد هوش مصنوعی بایدو
در هفته های قبل کلی خبر منتشر شدن آزاد کدهای هوش مصنوعی داشتیم – به طور خاص از فیسبوک و گوگل و بایدو هم خواسته عقب نمونه. بایدو در خبری خلاصه هفته قبل اعلام کرد که کدهای دیپ لرنینگش رو منتشر می کنه ۰ کدهایی که اجازه دادن تا حالا سیستم های هوش مصنوعی این شرکت چندان عقبتر از گوگل نباشن. باید منتظر بود و واقعا دید چه چیزی منتشر می شه. تنسر فلوی گوگل که با انتقادهای زیادی روبرو است. در همین هفته هم یاهو حجم عظیمی از دیتاها رو برای دانشمندان منتشر کرده. دیتاستهای فوق العاده بزرگ که می تونن توی یادگیری ماشینی کمک بزرگی باشه. ایول به همه این شرکت ها که درک می کنن به اشترا ک گذاشتن روش پیشرفت است.
بالاخره بعد از مدت ها بحث، دولت هلند به شکل رسمی اعلام کرد که مخالف حضور درهای عقبی در نرم افزارها است. این متن توسط وزارت امنیت و عدالت منتشر شده می گه «دولت اعتقاد دارد که در حال حاضر اتخاذ تصمیمات محدود کننده برای توزیع و توسعه و دسترسی به ابزارهای رمزنگاری در هلند مناسب نیست» این گزارش اینقدر پیش رفته که دقیقا نتیجه اش رو شفاف اعلام می کنه «معرفی کردن تکنولوژی هایی که به دولت و افراد قانونی دسترسی به اطلاعات رمزنگاری شده را فراهم کند، این رمزنگاری را در مقابل افراد بدنیت و جنایتکاران نیز ضربه پذیر خواهد کرد». این گزارش بعد از خبر هفته گذشته که می گفت دولت هلند یک کمک مالی نیم میلیون یورویی به بنیاد اوپن اس اس ال می کنه، خبر خیلی خوبی بود و نکته مثبتی برای کشور فهیم هلند. و البته در آخرین روز ضبط فرانسه هم همین قانون رو تصویب اونوقت… من.. تو اینجایی که همه هم سن هام مریضن و حسم رو الکی از بغلی می گیرم… نمی خوام مثل…
در دورانی که ماشین ها دارن خودکار می شن، ماکروفرها دارن هوشمند می شن و احتمالا قراره اجاق گازها با ما حرف بزنن اینتل داره تلاش می کنه که لباس ها هم از قافله عقب نمونن. البته خوب نگفتم. در واقع اینتل داره سعی می کنه کامپیوترهایی بسازه که ما بتونیم بپوشیمشون. مثلا کوری یک کامپیوتر ریز در حد و اندازه یک دگمه لباس است که می شه همیشه همراه شما باشه. این کامپیوتر یک ژیروسکوپ، سرعت سنج و بلوتوث داره و انواع فعالیت های فیزیکی رو تشخیص می ده. در حال حاضر این تیپ چیزها برای ورزش استفاده می شن ولی رقابت فقط سر ورزش نخواهد بود و خیلی زود همه یک کامپیوتر همراه خواهیم داشت که انواع چیزهای اطراف و راه دور رو کنترل می کنه و به ما خبر می ده (شاید در مراحل ابتدایی مثل یک رابط با گوشی یا لپ تاپمون) و احتمالا به چیزهایی مثل کفش یا کمربند یا عینک وصل خواهند بود تا تقریبا همیشه با صاحبشون باشن.
حملات هکری و جنگ های هکری خیلی پیچیده هستن [کمی توضیح]. ما ماجراهای استاکس نت رو داشتیم و همچنین در همین دوره خبر ادعای نفوذ هکرهایی از ایران به یک سد در آمریکا. اما اوج ماجرا این بود که یک بدافزار در هفته گذشته تونست توی اوکراین موجب قطع برق بشه و صدها هزار خونه رو به تاریکی فرو ببره. محققینی که بدافزار رو بررسی کردن می گن «تاثیرات مخرب» داشته و تونسته سه تا از مراکز توزیع برق رو به طور کامل از کار بندازه و برق رو قطع کنه. اگر این تایید بشه (که خب از نظر ما شده) این اولین حمله مستقیم نرم افزاری به منظور قطع برق گسترده است. این بدافزار به اسم «انرژی سیاه» اولین بار در ۲۰۰۷ کشف شد و سه بار با آپدیت های مختلف برگشت تا بالاخره امسال به نیت پلیدش دست پیدا کرد. محققین گفتن که این برنامه یک ریموت شل هم به حمله کننده ها داده بوده.
ما دائما در مورد هوش مصنوعی خبرداریم ولی آیا هوش مصنوعی میتونه مشکلات واقعی و بزرگ ما رو هم حل کنه؟ مثلا گرم شدن زمین، کم بود غذا و …؟ توی یک کنفرانس در نیویورک، اریک اشمیت که الان مدیر آلفابت است، مدیر بخش هوش مصنوعی گوگل و مدیر تکنولوژی فیسبوک با این نظر موافق هستن و می گن هوش مصنوعی خواهد تونست مشکلات واقعی و بزرگ جهان رو حل کنه؛ یا حداقل در حل اونها بسیار کمک کنه. تقریبا هر سه هم تایید دارن که در مرحله فعلی هیچ انتظاری نیست که هوش مصنوعی بهتر از انسان در این موارد کار کنه ولی در اینده به اونجا خواهیم رسید. مراسم رو دانشگاه نیویورک برگزار کرده بود و بحث های اخلاقی مثل اون چیزی که در مورد خودروهای خودراننده در شماره قبل کردیم هم توش به بحث و گفتگو گذاشته شده. مخالفها در مورد خطرات طولانی مدت هوش مصنوعی حرف می زن که از دید متخصص ها در واقع خطرات طولانی مدت سرمایه داری و تمرکز هوش مصنوعی در دست ثروتمندها است و پروژه هایی مثل اوپن ای آی سعی می کنن دسترسی به چنین تکنولوژی هایی رو عمومی کنن… منطقا در جامعه ای که فقط یک گروه به یکسری چیزها دسترسی داشته باشن، شاهد امنیت و آرامش نخواهیم بود؛ لازمه مثال بزنم؟ مدیر بخش هوش مصنوعی گوگل میگه که «مثل هر تکنولوژی دیگه، اگر قراره اینقدر قوی بشه لازمه در مورد مسائل اخلاقی و مسوولیتهای مرتبط با اون صحبت کرده باشیم».
باج افزار یا رنسم ور برنامه ای است که … [توضیحات خودم]. حالا یک رنسام ور یا همون باج افزار خنگ به اسم لینوکس.انکودر پیدا شده که سعی می کنه بعد از اشتباه مدیر سیستم و نصب شدنش، مای اسکوئل، آپاچی و هوم و روت رو رمزگزاری کنه و فقط در قبال پرداخت یک بیت کوین (الان حدود دو میلیون تومن) بازشون کنه. اما اگر گرفتارش شدین لبخند بزنین! این برنامه در دو نسخه اول از رمزنگاری ای استفاده می کرد که خود نویسنده هاش درست کرده بودن و شما اصل اول رمزنگاری رو می دونین: فقط رمزنگاری های شناخته شده معتبر هستن، مگر اینکه شما یک تیم بسیار قوی از ریاضی دانهایی داشته باشین که تمام زندگی رو صرف کشف یک الگوریتم امن جدید کرده باشن! دو نسخه اول کرک شده بودن و حالا لینوکس.انکودر نسخه سومش رو داده… که اونم این هفته توسط بیت دیفندر رمزگشایی شده! این تقریبا خنده دارترین نمونه از باج گیری آنلاین است و باید امیدوار باشیم خلافکارهای خنگ پشتش، کماکان به تلاش برای اختراع یک سیستم رمزگزاری به جای استفاده از سیستم های شناخته شده ادامه بدن!
بریم بخش تبریک ها.. نه نه صبر کنین.. اینو قرار بود تو بخش تبریک ها بگم: یک تبریک به دانشمندهای داده که به شیوه ای جالب نشون دادن ادعای بمب هیدروژنی کره شمالی دوست و برادر درست نیست و انفجار دقیقا تکرار آزمایش سه سال قبل بوده. ولی بعدش این خبر هم اضافه شد که یکسری دیتاساینتیست با استفاده از داده هایی که در اختیار همه هست نشون دادن که احتمالا در مسابقات تنیس جهانی در مسابقات اسلم تبانی وجود داره و بعد بی بی سی یک خبر در این مورد کار کرده. جذابیت ها: در اختیار همه هست و شکل جدیدی از دیتا جورنالیزم.
تبریک و تقبیح
چی کی؟ تقبیح نیست ولی یک باگ مهم در آخرین لحظات ضبط پادکست دیدم. یعنی حین ضبط! طبق معمول لینوکس ها سریع آپدیت می شن و اندرویدها باید منتظر بمونن ببینن آقاشون سامسونگ و اچ تی سی و بقیه چی می گن!
تبریک به فیسبوک که امکان استفاده از تور رو به اپ اندرویدش اضافه کرده!
تقبیح برای ابله هایی که وضع رو برای همه بدتر می کنن.
تقبیح برای آمریکای خبیث و اف بی ای که جوری بهترین هکرهای دنیا رو تهدید به تعقیب قضایی می کنه تا به حال دو نفرشون خودکشی کردن. و البته بگم که ترکیه هم هفته گذشته یک هکر به اسم اونور کوپچاک رو به جرم دزدی هویت و تقلب بانکی به ۳۳۴ سال زندان محکوم کرد!
و تبریک به ویکیپدیا و بچه های خوب ویکیپدیای فارسی که با همه مشکلات پروژه رو تا اینجا پیش بردن؛ تا جایی فوق العاده که به کلی آدم امکان دسترسی به دانش آزاد رو داده.
با تشکر از سعید که این مطلب از بنیانگذار ویکیپدا رو بهم نشون داد
گاهی مردم از من میپرسند که چرا حتا در مواردی که احتمالاً نرمافزار انحصاری برای نیازمان، مناسبتر است، اصرار دارم که ویکیپدیا باید همیشه از نرمافزار آزاد استفاده کند. در ادامه این طور استدلال میکنند که مأموریت اصلی ما، تولید دانش آزاد است نه ترویج نرمافزار آزاد و تا زمانی که در زمینههای کاربردی به چیزی نیاز داریم، ترجیح میدهیم از نرمافزار آزاد استفاده کنیم اما نباید در این باره سختگیری کنیم.
من فکر میکنم این استدلال نه تنها در بیشتر زمینههای کاربردی، بلکه در زمینهٔ اصول دانش آزاد اشکالات جدی دارد. دانش آزاد به نرمافزار آزاد نیاز دارد. این یک برداشت اشتباه است که فکر کنیم مأموریت ما به نوعی جدا از مأموریت نرمافزار آزاد است.
دانش آزاد چیست؟ دانشنامهٔ آزاد چیست؟ ذات دانش آزاد طوریست که هر کس نرمافزار آزاد را بفهمد، میتواند دانش آزاد را هم بفهمد. یک دانشنامهٔ آزاد یا هر دانش آزاد دیگری، بدون اجازهٔ هیچکس میتواند به صورت آزاد خوانده شود. دانش آزاد میتواند با دیگران آزادانه به اشتراک گذاشته شود. دانش آزاد میتواند مطابق نیازهای شما شود و نگارش مطابق نیازتان میتواند به صورت آزاد با دیگران همرسانی شود.
ما پایگاه وبی انبوه با تنوع خارقالعادهای از دانش ایجاد کردهایم. اگر ما این پایگاه را با نرمافزارهای انحصاری ایجاد کرده بودیم، به طور بالقوه باید موانع غیرقابل برطرف شدنی در برابر کسانی که دوست داشتند دانش ما را بگیرند و با آن کاری مشابه کاری که ما میکنیم را بکنند، قرار میدادیم. اگر شما برای این که بتوانید رونوشتهایی از کارتان ایجاد کنید، نیازمند گرفتن اجازه از فروشندههای نرمافزارهای انحصاری باشید، آنوقت شما واقعاً آزاد نیستید.
ولی برای مورد قالبهای انحصاری، وضعیت به مراتب بدتر است. هرچند به نظر من این حرف چندان متقاعد کننده نیست، ولی برای نرمافزارهای انحصاری میشود این توجیه را آورد که تا زمانی که مطالب ویکیمدیا میتواند به اندازه کافی ساده از طریق نرمافزارهای آزاد باز شوند، استفادهٔ داخلی ما از نرمافزارهای انحصاری آنقدرها هم بد نیست. ولی برای توجیه قالبهای انحصاری، حتا این سفسطههای گمراهکننده هم جواب نمیدهند. اگر ما اطلاعات را در یک قالب انحصاری یا قالب محدود شده به وسیلهٔ پتنتها ارائه کنیم، آنوقت نه تنها خلاف تعهدمان به آزادی عمل کردهایم، بلکه افرادی که میخواهند از دانش آزاد استفاده کنند را نیز مجبور به استفاده از نرمافزار انحصاری کردهایم.
در پایان، ما به عنوان یک جامعه نباید فراموش کنیم که پیشتاز انقلاب دانشی هستیم که جهان را تغییر خواهد داد. ما نوآوران و رهبران چیزی هستیم که در حال تبدیل به یک حرکت سراسری از محدودیتهای انحصاری به سمت دانش آزاد است. صد سال بعد، ایدهٔ دانشنامه یا کتابهای انحصاری عجیب و بعید به نظر میرسد؛ شبیه استفاده از زالو در علوم پزشکی.
از طریق کاری که میکنیم، هر کسی روی زمین، دسترسی ارزان و آزاد به دانش آزاد خواهد داشت و به این ترتیب این اختیار را خواهد داشت که کاری را بکند که میخواهد بکند. و در اینجا نظر من این است که این یک خیال پردازی بیهوده نیست، بلکه چیزیست که ما در حال انجام دادنش هستیم. ما به یکی از بزرگترین پایگاهها در جهان که مدلی است از عشق و همکاری که برای جهان پهناورتر کاملاً ناشناخته است، تبدیل شدهایم. اما ما هم برای اصولمان و هم برای دستاوردهایمان شناخته شدیم و شناخته خواهیم شد، به این خاطر که اینها اصولی است که دستاوردهایمان را ممکن میسازد.
در نهایت این شاید برایمان درجهای مهم از افتخار باشد که بنیاد ویکیمدیا همیشه روی تمام رایانههایی که داریم، از نرمافزار آزاد استفاده میکند و همیشه بهترین تلاشمان را میکنیم که تضمین کنیم دانش آزادمان، واقعاً آزاد است؛ که به تبع آن، مردم مجبور به استفاده از نرمافزار انحصاری برای خواندن، ویرایش و بازنشر آن، به گونهای که مناسب میدانند، نیستند.
موسیقی
و البته در این شب عالی… با فضانوردها به فضا می ریم… امیدوارم همیشه پیشتون باشه و همیشه روشن باشه… فضانوردا..