بیت باکت با پرچم رنگین کمان

می دونین که من معمولا لازم نمی بینم از چیزی بگم که همه دارن ازش حرف می زنن. منطقا اگر سه سال پیش بود براتون از موفقیت طرفدارهای حقوق مدنی می نوشتم و اینکه در آمریکا حکومت قبول کرده که اینکه چه جنسی با چه جنسی ازدواج می کنه ربطی به اون نداره ولی خب الان به اندازه کافی این بحث در جاهای مختلف هست و من چیز خاصی ندارم بهش اضافه کنم. اما یک اتفاق کوچولو باعث شد در این مورد این پست رو بنویسم. اون اتفاق اینه:

پوش کردن در گیت

هه هه.. بیت باکت که ریپوزیتوری کد ما در یکسری از پروژه‌ها است در جواب پوش برامون پرچم رنگین کمان فرستاده (: دقت کنین که در آمریکا همه گی نیستن ولی مثل هر جای دیگه اکثر آدم های حسابی از گرفتن یکی از حقوق انسانی از دولتشون خوشحال می‌شن. در واقع این یک پیروزی مدنی برای کسانی است که معتقدن دولت حق نداره در زندگی خصوصی مردم دخالت کنه و به جای سرک کشیدن تو اینکه کی چی می پوشه، چی می خوره، چی می گه، با کی رابطه داره و … به وظایف خودش می می پردازه که اکثرا چیزهایی هستن که باید اتفاق بیافتن ولی افراد مستقل سراغش نمی رن (مثلا آموزش رایگان، درمان رایگان، خدمات مخابراتی و …).

جذابیت اصلی این پرچم برای من این بود که می بینم چقدر در جامعه ای از برنامه نویس ها، گیک و غیره که دوستشون دارم و لذت ببرم از اینکه بخشی از یک جامعه جهانی فهیم هستم.

نکاتی به بهانه جشن انتشار ۱۵.۰۴

جشن و همایش نرم افزارهای آزاد و اوبونتوی ۱۵.۰۴

اوبونتو هر شش ماه یکبار منتشر می شه. این انتشار در سراسر جهان جشن‌های انتشاری به همراه داره که توسط جامعه کاربری این توزیع محبوب برگزار می شن. توی ایران هم سال‌ها است این جریان ادامه داره و با اومدن هر اوبونتوی جدید، بهانه خوبی داریم که دور هم جمع بشیم.

جشن امسال با همکاری خیلی خوب بچه‌های ACM دانشکده کامپیوتر دانشگاه تهران و مثل همیشه با حمایت دلگرم کننده شرکت رمیس و بخش آموزشی اون یعنی ارژنگ برگزار شد. صبح کارگاه‌ها برگزار شد که به نظرم از همه سال‌های قبل بهتر بود و بعدش هم همه توی سالن اصلی جمع شدیم و سخنرانی‌ها رو گوش کردیم و در نهایت هم ناهار و عکس‌های یادگاری و خداحافظی.

با خیلی ها حرف زدم و از همایش راضی بودن ولی صداهای بلندی انتقادی رو هم می‌شنیدیم. معلومه که هر چیزی همیشه می تونه بهتر بشه یا حتی می تونسته بهتر باشه و این ما هستیم که باید برای بهتر کردنش دست به دست هم بدیم. من به عنوان یکی از کسانی که از پشت صحنه جشن‌ها هم خبر داره تلاش خیلی زیاد آدم‌هایی که برای اینکار نه پولی می گیرن و نه حتی در خیلی موارد اعتباری نصیبشون می شه رو دیدم و به نظرم این دوره یکی از بهترین‌ها بود. برای توضیحات بیشتر می‌خوام چند نکته رو به شکل مستقل متذکر بشم که بتونیم اون طرف داستان رو هم ببینیم و در ضمن تلاش کنیم هر همایش از قبلی بهتر بشه.

مشکلات فنی

همه بچه‌های برگزار کننده از بچه‌ها دانشگاه تهران تا کسانی که ارائه داشتن هم مثل همه دوست دارن هیچ مشکل فنی در طول کنفرانس پیش نیاد. ولی خب مشکل همیشه پیش می یاد. ما باید در کنار هم با دوستی و مهربونی سعی کنیم مشکلات رو حل کنیم و حتی بهشون بخندیم. دست زدن جمعیت حین تلاش برای وصل کردن پروژکتور ایده خوبی بود و فضا رو تلطیف می کرد. هیچ کس اونجا متخصص صوتی تصویری یا پروژکتور نبود و مثل همه دانشگاه‌های دیگه کلا چند ساعتی سالن رو به آدم می دن و باید امیدوار باشیم که همه چیز درست کار کنه و اگر نکرد دور هم حلش کنیم.

ثبت نام

ثبت نام کارگاه‌ها و پیش ثبت نام همایش از طریق اینترنت انجام شد ولی ثبت نام خود همایش در صبح روز همایش اتفاق می افتاد. این دو تا تا حدی با هم اشتباه شدن و خیلی از کسانی که فقط در گارگاه‌ها ثبت نام کرده بودن فکر می کردن این ثبت نام برای همایش هم هست. هرچند که اصولا «ثبت نام» در این تیپ گردهمایی ها خیلی هم چیز قرص و محکمی نیست. بر خلاف دفعه پیش میزهای پذیرش بسیار منظم بود ولی بازهم متاسفانه خیلی ها بعد از ساعت ۹ در محل حاضر شدن و درخواست ثبت نام داشتن که کار رو سخت می کنه. البته من هنوز طرفدار این نظریه هستم که بهتره خیلی هم سخت گیر نباشیم در این مورد و اجازه بدیم آدم ها وقتی دیرتر می یان هم از کل همایش لذت ببرن.

سطح صحبت‌ها و کارگاه‌ها

به نظر من اینبار سطح کارگاه ها بسیار بهتر بود و سخنرانی ها هم خوب بودن. ممکنه یکی دو تا از سخنرانی‌ها برای همه مخاطبین نبود یا کارگاهی به درد کسی نمی خورد ولی خب این در همه همایش‌ها طبیعی است. مطمئنا می شه که بهتر بشه ولی نکته اینه که تیم برگزار کننده از هیچ کس نمی خواد که از قبل سخنرانی اش رو برای تایید به کسی بده در نتیجه طبیعی است که گاهی چیزهای غیرجذابی از توشون در بیاد. به هرحال در جشن‌های بعدی همیشه سعی می شه کسانی که بهتر بودن تکرار بشن، موضوعات از قبل هماهنگی کلی داشته باشن و کسانی که خوب نبودن برای شرکت مجدد نیازمند اصلاح باشن.

نظم – زمان بندی

متاسفانه زمانبندی این برنامه خیلی فشرده است چون می خوایم تا ظهر تموم بشه و ناهار آخرین مرحله اش باشه. معمولا امکان اجرای یک برنامه صبح و بعد از ظهر نیست و در نهایت مجبوریم صبح کارگاه باشن و بعدش سالن عمومی و بعدش ناهار و تمام. در چنین برنامه فشرده ای کافیه یک نفر سخنرانی‌اش رو طولانی کنه یا جمع شدن بچه‌ها توی سالن طول بکشه و .. تا برنامه دچار مشکل زمان بندی بشه. این رو باید هر بار اصلاح‌ کرد و سعی کرد که بهتر باشیم. اما از اونطرف مساله دیگه‌ای هم هست:‌ آخر یک کارگاه چند نفر می خوان بیشتر بدونن و سوال بپرسن یا چند نفر می خوان تو حیاط عکس بگیرن یا گپ بزنن یا برن استیکر بردارن. آیا باید اینها رو ممنوع کرد؟

نظم – ناهار و صندلی و …

ادعای صحیحی است اگر بگیم «من که ثبت نام کردم چرا باید صندلی نداشته باشم؟». هیچ جواب خیلی قانع کننده ای هم براش نیست. اما از اونطرف باید ببینیم مشکل اجرا چیه: مساله اینه که خیلی ها بدون ثبت نام می یان، خیلی ها که بعد از پر شدن ظرفیت به ثبت نام نرسیدن می یان و خیلی ها با دوستاشون می یان. همه هم دوست دارن کارگاه ها رو شرکت کنن، غذا بخورن و تو سالن اصلی باشن. اینجا با یک مساله پیچیده طرفیم: هر چقدر سخت تر بگیریم نظم بهتر می شه ولی افراد بیشتری از حضور در جشن جا می مونن و هر چقدر راحتتر بگیریم در حق کسانی که زودتر ثبت نام کردن جفا می شه ولی در عوض به همه سهم کوچیکتری از کیک می رسه. واقعا اینکه کجا باید پیچ رو بست رو من هم نمی دونم اما این رو مطمئن هستم که ترجیح می دم در یک سالن گرم و شلوغ باشم ولی همگان و با درهای باز باشم تا در یک جای مرتب و منظم که درش روی کسانی که دیر رسیدن یا خبر نداشتن بسته است. اگر قرار بود نشست کارآفرینان برتر خاور میانه یا مثلا گردهمایی ائمه جمعه رو برگزار کنیم خب باید نظم رو در حد اعلاء می گرفتیم و کارآفرین یا امام جمعه ای که سرخود می اومد رو راه نمی دادیم ولی وقتی با جامعه لینوکس طرفیم، از نظر من بهتره همدلی بیشتری داشته باشیم و اجازه بدیم در قبال گرما و شلوغی، همه فرصت شرکت داشته باشن؛ بخصوص که ثبت نام هم راحت و عمومی است و مایی که ثبت نام کردیم تفاوتمون با کسی که ثبت نام نکرده احتمالا فقط دیدن زودتر اعلامیه جشن است.

از اونطرف کسانی که ثبت نام نکردن بهتره حواسشون به این نکته باشه و خودشون رعایت کنن که اولویت ها با کسانی است که ثبت نام کردن. مثلا ما توی همین جشن مواردی داشتیم که بدون ثبت نام ناراضی بودن از اینکه چرا ناهار بهشون نمی رسه و حتی از یکی شنیدم که «خب پولش رو بگیرین ولی غذا بدین» (:

من با خوشحالی می تونم بگم که مدافع این نظریه هستم که این همایش ها نباید نظم آهنین داشته باشه و سیال بودنش بخشی از فرهنگش است. درست همونطور که در دنیای لینوکس ادعای اینکه «همه جمع بشن یک توزیع خوب بدن» اشتباهه و قدرت این سیستم در سیال بودنش، شاخه شاخه بودنش و روند هماهنگ با طبیعت اون است.

در حوزه نظم به نظرم کار خیلی خوب تیم برگزار کننده در مورد کارگاه‌ها بود. با کمال دوستی و احترام، ابتدا فقط کسانی که ثبت نام کرده بودن اجازه داخل شدن به کارگاه‌ّها رو داشتن ولی بعد از اینکه چند دقیقه ای از شروع کارگاه‌ها گذشت، در صورت بودن صندلی خالی بقیه هم وارد شدن و نشستن – از جمله خودم.

خروجی‌ها

به دلایلی نامشخص ما هیچ وقت نتونستیم فیلم جشن‌های قبلی رو بگیریم. در مواردی برگزار کننده‌ها تکه‌هایی از فیلم‌ها رو منتشر کردن ولی هیچ وقت فیلم‌های کامل منتشر نشده. اینبار سعی شده در هماهنگی با بچه‌های خوب ACM دانشگاه تهران، فیلم‌ها به طور کامل روی اینترنت منتشر بشه. منتظر هستیم ببینیم چی می شه (: به نظرم این بخش می تونه برای خیلی از کسایی که نیومدن، لذت بخش باشه – بخصوص کارگاه‌ها.

اشکالات

اصلی ترین اشکال در این همایش سخنرانی نامرتبط اسپانسر، گرم بودن سالن و ویدئوی نامرتبط ای سی ام بود که به نظرم بعد از دیدن اشکالات می تونست اصولا پخش نشه (: با غذا هم به نظرم باحالتر بود یک چیزی مثل ماست یا سالاد بدن که خب چون سلف دانشگاهه نمی دونم چطوری می شه درخواست کرد. همچنین به جای آب میوه شخصا چایی و قهوه رو ترجیح می دم.


به نظر من این یکی از بهترین جشن‌های انتشار اوبونتو بود و مثل همیشه هدف اصلی‌اش دور هم جمع شدن، دیدن و گپ و گفت. ممنون از همه و می دونیم که همیشه کاستی هست و ما هم مطمئنا دوست داریم در سالنی بزرگ با بهترین غذاها و همه چیز مجانی و بهترین امکانات فنی جشن بگیریم ولی با شرایطی که داریم به نظرم جشنی واقعا عالی بود. یادمون باشه که فرق جامعه لینوکس با خیلی جاهای دیگه در همین فرهنگ همراهی عمومی و مشارکت در بهتر کردن دنیا است. جشن بعدی می بینمتون (:

اشاره: در کامنت ها با دوستان حرف می زنیم. ظاهرا بعضی ها می گن بیشتر از ظرفیت سالن برای سالن ثبت نام شده بود که اگر اینطوره (هنوز چک نکردم با برگزار کننده ها)‌ کاملا اشتباهه. از اونطرف راهکار دادن هم مهمه. معلومه که غذا باید به کسانی که ثبت نام کردن برسه ولی راهکار چیه؟ موافقین به کسانی که ثبت نام نکردن غذا ندیم؟ معقوله که در سالن اصلی کسانی که ثبت نام کردن باید جا داشته باشن ولی راهکار چیه؟ نگهبان جلوی در سالن، چک کنه و کسانی که کارت ندارن رو راه نده تا اول همه برن؟

چالش کتاب ۱۳۹۴ – قدم دوم – گازم بگیر از مایک فریسی

book1394_2

در قدم دوم چالش کتاب ۱۳۹۴، تصمیم گرفتم چیزی رو بخونم که همیشه برام جالب بوده ولی حوصله نکردم بخونم: کتابی از یکی از نویسنده‌های مدرن دیجیتال. به دلیل اینکه در لحظه انتخاب، مایک فریسی یکی از کتاب‌هاش رو روی آمازون رایگان کرده بود، کتاب Bite Me یا «گازم بگیر» رو انتخاب کردم.

bite_me-mike_faricy

خود داستان تعریف خاصی نداره. من بهش دو ستاره از پنج ستاره دادم و توی بررسی ام نوشتم:

داستانی بدون خلاقیت خاص، با شخصیت‌های کلیشه‌ای و بدون تکنیک نویسندگی گیرا یا ارزشمند و حتی بدون پایان هیجان انگیز. اما کتابی سرگرم کننده و قابل خوندن.

تمام دلیلی هم که می خواستم از این نویسنده‌ّای موسوم به «نویسندگان ای بوکی» چیزی بخونم همین بود. این نویسنده‌ها در دنیای کیندل و نوک و غیره مشهور شدن و بدون حضور ناشرها، خودشون تو خونه چیزهایی می نویسن که درصد قابل قبولی از مردم جهان به خوندنش علاقه نشون می دن و اونها رو می خونن و اینها هم به پول خوبی می‌رسن. من از مایک فریسی خوندم. نویسنده داستان‌های پلیسی، کمیک، رمانتیک و اصلا هم ناراضی نیستم. کتاب‌ها در رده ده هزار تومن تموم می شن، حجم کمی دارن، بسیار ساده خونده می شن و به راحتی می تونن یک بعد از ظهر شما رو پر کنن.

کتاب «منو گاز بگیر» کتاب سوم از مجموعه جنایی کارآگاهی به اسم دولین هسکل است (سلام به دوستانی که احتمالا با جستجوی زبان برنامه نویسی هسکل به اینجا رسیدن!) و روندی بسیار منطقی و کلاسیک و نرمال داره. کارآگاه یک شغل جدید می گیره که توش درگیر ماجراهای نسبتا پیچیده ای می شه که در نهایت با ادعای تجاوز از طرف دوست دختر نیمه دیوانه اش اونو راهی زندان می کنه. زندانی که توش معلوم می شه چند قتل هم به گردنش افتاده. بعد با وثیفه بیرون می یاد و مساله رو دنبال می کنه و خودش و پلیس به این نتیجه می رسن که قاتل واقعی همون دوست دختر بوده. یک داستان ساده که حتی اگر ده صفحه آخرش رو هم نخونین، تفاوت عجیبی نمی کنه.

mike_faciry

این نویسنده‌های نوظهور بدون نیاز به روشنفکرهایی که آثارشون نقد کنن، بدون نیاز به صفحه ویکیپدیا، بدون نیاز به سازمان های انتشارتی و غیره رمان‌هایی ساده ولی عامه پسند می نویسن که به خوبی در اینترنت فروش می ره. این رمان هم مثل بقیه کتاب‌های این نویسنده ترکیبی بود از جنایت و ماجراهای پلیسی، شخصیت‌های تیپیک، سکس، فاکتورهای جامعه مدرن مثل دغدغه پول و تنهایی و رابطه و یک روند خطی از دید شخصیت اصلی که در اواخر کتاب به اوج می رسید و بعد به آرومی پایین می اومد.

من راضی هستم که خوندمش و دقیقا هم پروسه رو درک کردم: این نویسنده ها یک کتاب رو برای مدتی مجانی می کنن و من الان می دونم که اگر یکی دو روز بیکار داشتم بدون چیز جذابی برای خوندن، خریدن یک کتاب ده هزار تومنی از مایک فریسی گزینه خوبیه. این نکته تاکید کننده همون ماجرای قبلی است که «آیا ما ایرانی ها بی شعوریم که کتاب نمی خونیم؟ یا چی؟». کتاب های عامه پسند ترکیبی هستن از سرگرمی و مسائل پر کشش (از درگیری های روزمره اجتماعی تا سکس و رابطه و عشق و جنایت و معما) و خب وقتی ما بخشی از اینها رو ممنوع می کنیم و بخش دیگه رو سانسور و بخش دیگه رو تنظیم با تبلیغات دولتی،‌ معلومه که محصول نهایی جذاب نمی شه و کتاب همون مهملی باقی می مونه که انگار قراره هر لحظه باهاش بودن به ما آموزش بده (: فرهنگ ساز جان هم اینو درک نمی کنه که بخش بزرگی از کتاب ها برای سرگرمی هستن و همین شروع کتابخون شدن آدم ها است. به هرحال… می ریم برای قدم بعدی که به پیشنهاد یکی شروع کردم ولی تا اینجا که نسبتا به زور خوندم ولی تمومش می کنم تا از کسی که تا حالا نخوندم و اصلا نمی دونستم هست، چیزی خونده باشم: رمان کلاسیک کلید از جونیشی تانی‌زاکی که در ۱۸۸۶ به دنیا اومده!.

مرتبط
چالشی برای سال نو: کتابی بخونیم که….
دلبر اسپوتنیکی

بازی وبلاگی سال نو: هفت سینی از اسم کتاب‌ها


(منبع عکس)

احسان در وبلاگش دعوت جالبی کرده: نام بردن از کتاب‌هایی که دوستشون داریم و با سین شروع می شن. کار سختی است ولی خب محدود شدن به «سین» باعث می شه این پست با پست پنج کتاب تاثیر گذار تفاوت داشته باشه!

در حال و هوای من، چهار کتابی که می تونم با «سین» پیشنهادشون کنم (حالا شما بگیرین با صدای س) اینها هستن:

  • سرگذشت یک انقلابی اتفاقی؛ فقط برای تفریح (لینوس توروالدز) این کتاب که من اسم دومش رو اول آوردم، به شما می گه که سیستم عامل لینوکس چطوری ساخته شده! اینقدر جذاب بود که شخصا ترجمه اش کردم و آزاد رو اینترنت منتشرش کرده ام و پیشنهادش می کنم به هر کسی که تکنولوژی / برنامه نویسی رو دوست داره.
  • سنو کرش (نیل استیفنسون) راستش اگر مجبور نبودم کتاب‌هایی با صدای «س» نام ببرم، این اینجا نبود. SnowCrash یک رمان پست سایبرپانک است. کتابی در مورد جهانی که اقتصاد و سیستم های سرمایه داری اش فروریخته و فقط چند چیزش هنوز درست کار می کنه: میکروچیپ و برنامه نویسی و تحویل پیتزا! در این دنیا یک قهرمان که مسلح به برنامه نویسی و شمشیربازی است جایی بین فضای مجازی و دنیای واقعی سعی می کنه به همکاری دوست دخترش که یک پیک اسکیت سوار است در کنار ارتش‌های خصوصی که ناوهای هواپیمابر رو خریدن و کتابخونه‌هایی که نتیجه خصوصی سازی سازمان‌های اطلاعاتی کشورها هستن دنیا رو نجات بده! این رمان به فارسی ترجمه شده ولی هنوز منتشر نشده… امیدوارم اینم مثل کتاب قبلی به زودی منتشر کنم!
  • صبحانه قهرمانان (کرت وونه گات). کتابی است که به هرحال با صدای س شروع می شه و گفتم تو این لیست باشه خوبه. کرک وونه گات از نویسنده های محبوب من است و این کتاب رو به خودش هدیه داده تا بتونه هر چی که دوست داره رو بدون توجه خاص به روند داستان و این چیزها توش بنویسه. من دوستش داشتم و امیدوارم شما هم دوستش داشته باشین. نمی دونم به فارسی ترجمه شده یا نه ولی اسم انگلیسی اش هست The breakfast of champions.
  • و سقوط آلبر کامو و سلاخ خانه شماره پنج رو هم در این لیست می ذارم چون دعوت کننده اصلی بازی هم گذاشته و خودش هم در موردشون توضیح خوبی داده

شما چه کتابی رو دوست داشتین که با «س» شروع شده؟ تو وبلاگ یا تو کامنت ها بنویسین.. ظاهرا قراره سال ۱۳۹۴ سال کتابخونی باشه!

چالشی برای سال نو: کتابی بخونیم که…

در وبلاگستان چیزی بود به اسم «بازی وبلاگی» که وبلاگنویس ها همدیگه رو دعوت می کردن به کارهای مختلف. مثلا گفتن از شب یلدا، گذاشتن یک عکس در حال بوس یا مثلا گفتن از پنج کتاب تاثیر گذار و در أخر مطلب هم دعوت کردن پنج نفر دیگه برای ادامه جریان.

اما با اومدن «چلنج آب یخ» این کارها به جای بازی اسمش خودش رو به چالش داد و کمتر هم توجهی به این شد که «چالش» باید کاری سخت باشه و در حالت مثبت، مفید. مثلا در چالش آب یخ واقعا ریختن یک سطل آب یخ روی سر کاری سخته و در مقابل یا باعث تبلیغ یک خیریه می شه یا جمع شدن پول برای اون. اما مثلا چالش اسم بردن پنج تا کتاب منطقا نباید چالش باشه (می پذیرم که تو ایران هست) یا دیگه چالش نوشتن اسم با دست چپ یا چالش نقاشی کردن و … (: البته مشکلی هم نداره ولی خب اسم چالش برای اونکار مناسب نیست.

اما من با دیدن حرکتی مشابه برای سال ۲۰۱۵، و بعد از همراهی شما در چالش ۲۵۰ اسکوات، حس کردم خوبه شما رو به یک چالش دعوت کنم! یک چالش واقعی: خوندن کتاب با شرایطی خاص! این چالش رو شخصا برای خودم گذاشتم ولی بعد فکر کردم احتمالا بعضی ها هم شاید دوست داشته باشن توش مشارکت کنن یا تبلیغش کنن یا برای دوستانشون به اشتراکش بذارن. چالش سال ۱۳۹۴ من اینه که مربع های زیر رو تیک بزنم:

چالش کتابخوانی ۱۳۹۴ جادی

(لینک دانلود فایل چالش کتابخوانی سال ۱۳۹۴ از یک سرور دیگه)

خوشحال می شم این برگه رو هر جایی که دوست دارین پخش کنین و من در طول سال رون پیشرفتش در مورد خودم رو خواهم نوشت.

چهار عنصر هوا، آب، آتش، باد

من در سایت قدیمی‌ام مجموعه ای داشتم در مورد ادیان، اساطیر و نمادها که با پاک شدن سایت، اونم از دست رفت. حالا یکی از خواننده‌های قدیمی بخشی از اونها رو برام فرستاد که دارم بازنشرشون می کنم.

elements

بسیاری از فلاسفه قدیم به شکلی از چهارعنصر اصلی تشکیل دهنده جهان برای توضیح الگوهای موجود در طبیعت اعتقاد داشته اند. شکل یونانی این اعتقاد که به دوران پیش از سقراط بازمی‌گردد در طول قرون وسطی و رنسانس نیز به حیات ادامه داد و تاثیر خود را بر اندیشه و فرهنگ اروپایی برجای گذاشت. البته این اعتقاد به چهار عنصر بسیار پیش از این در ایران، هند، چین و خاور دور نیز حضور داشته اند و به راحتی می‌توان حضور آن را در عقاید زرتشتی، بودایی، هندو و تقریبا تمامی ادیان سری (Esoteric) نشان داد.

در یونان باستان، چهار عنصر اصلی، آتش، خاک، هوا و آب بودند که این الگو تقریبا در همه جا تکرار شده است. افلاطون از این عناصر را دارای ریشه‌های پیشا-سقراطی می‌داند. نمودار روبرو نشان دهنده خصوصیت هر یک از این چهار عنصر است:

  • آتش، گرم و خشک است
  • خاک سرد و خشک است
  • هوا گرم و تر است
  • آب سرد و تر است

به گفته گالن (Galen) این عناصر توسط هیپوکراتوس (پدر پزشکی مدرن) برای توضیح بدن انسان به عنوان چهار نوع مزاج گوناگون به کار رفته است : صفرای زرد (آتش)، صفرای سیاه (خاک)، خون (هوا) و بلغم (آب).

بعضی کیهان شناسان عنصر پنجم (اثیر یا اتر) را نیز به چهار عنصر فوق الذکر اضافه کرده اند. از جمله ارسطو که با اعتقاد به اینکه آب، باد، هوا و خاک عناصر زمینی و فساد پذیر هستند،‌ ستارگان را از اثیر / اتر می‌دانسته. اثر (Aether) در یونانی از ریشه Eternity (ازلی و ابدی) گرفته شده است.

لازم به ذکر است که بعضی متخصصین امور خفیه (Occultist) امروزی، این چهار عنصر ابتدایی را نمادی قدیمی از چهار حالت ماده دانسته اند. خاک برای جامد، آب برای مایع، هوا برای گاز و آتش برای پلاسما.

محققان درباره مشابهت این چهار عنصر بنیادین در بسیاری از فرهنگ‌ها تذکر داده اند که این چهار عنصر پایه حیات برای انسان‌ها بوده اند. خاک، غذای ما را تامین می‌کرده، آب و هوا لازمه ادامه حیات ما بوده اند و خورشید و آتش، گرما بخش زندگی بوده اند پس طبیعی است که بسیاری از گرایش های دینی، مفاهیمی خاص برای این چهار عنصر ابداع کنند یا حتی فلاسفه این چهار عنصر را عناصر اولیه جهان بدانند.

نکته : ارزشمند است بدانیم که در هندوئیسم و در سنت‌های ژاپنی، عنصر پنجم فضا (Space) و تهی (Void) است.

خاک

خاک یا زمین یکی از عناصر اربعه جهان باستان در فرهنگ یونانی و بسیاری از فرهنگ دیگر باستانی است. خاک سرد و خشک است و بر اساس نظر افلاطون با معکب مرتبط است.

در سنت ویکا (ویکان؛ نوعی رجعت مدرن به ادیان چند خدایی جهان پیش از مسیحیت) خاک با جهت شمال، فصل زمستان و رنگ سبز مرتبط است. خاک معمولا با مربع سبز، طبل، پوست حیوانات، سکه‌، طلسم پنج گوش، شیر، ضربان قلب، جواهرات، استخوان و چوب بلند نمایش داده می شود. خاک نمایش دهنده قدرت، وفور، پایداری و زنانگی است. در مناسک خاک از طریق دفن کردن اجسام در آن، گیاه‌ها یا ساخت اشکال با چوب یا سنگ حضور پیدا می‌کند.

تجلی عنصر خاک معمولا به شکل گیاهان و درختان، کوه‌ها، جنگل، غار و باغ است. در میان حیوانات نیز گوزن، گاو نر، خوک ماده، خرس و مار و تمامی حیوانات زندگی کننده زیر خاک یا نقب زن (مثل موش کور و خرگوش) نمایندگان عنصر خاک هستند. موجودات علوی ای همچون فاون/ساتیر(موجود نیمه بز و نیمه انسان)، دیو و گورزاد (Gnome) و حوری و جن جنگلی نیز با این عنصر مرتبط هستند. مکان خاک در پنج ضلعی (پنتاگون) در سمت چپ پایین است. در چین و ژاپن عنصر زمین توسط لاک پشت، در آزتک ها با خانه، در هندو با نیلوفر آبی، در یونان با چرخ و در مسیحیت با گاو نر نشان داده می شود.

حضور نماد خاک، نشان دهنده امور مالی، تجاری، پولی، خانه، فامیل و امنیت فیزیکی است. مشخص است که اطمینان مالی نیز بخشی از امنیت دنیای فیزیکی به شمار می رود. لازم به ذکر نیست که عنصر زمین، بخشی از «مادر زمین» است و به همین دلیل کاملا مرتبط با طبیعت و هر چیز که شکلی مادی داشته باشد بخشی از این طبیعت به شمار می رود

آب

آب یکی از چهار عنصر کلاسیک یونان باستان و بسیاری دیگر فرهنگ های جهان است. آب سرد و تر طبقه بندی می شود و بنا بر نظر افلاطون، با بیست وجهی مرتبط است.

در سنت‌های ویکا (شکلی از ادیان مدرن چند خدایی که به مفاهیم پیشا-مسیحی رجعت می‌کنند و از دید مسیحیان به جادوگری می پردازند) آب با جهت غرب، فص پاییز و رنگ آبی مرتبط است. این مفهوم گاهی با یک هلال آبی، جام، زنگ، صدف، سنگ صفیر و لاجورد، اشک و دیگ‌های بزرگ بازنمایی می‌شود. آب در علوم سری نشان دهنده هیجانات و احساسات، علم، روح و زنانگی است. در مناسک آب معمولا با ریخته شدن روی اشیای دیگر، دم کردن، جادوهای شفا بخشی، حمام‌های رسمی و رها سازی اشیا در تلاطم آب، کاربرد پیدا می‌کند.

در اندیشه تائوئیستی، آب بازنمای هوش و فرزانگی است اما حجم زیاد آن می‌تواند باعث مشکل شدن انتخاب و پیگیری امور شود. عنصر آب، به راحتی می‌تواند بر عنصر آتش فایق شود ولی خود تحت سلطه عنصر خاک است.

آب به شکل رود، دریا، اقیانوس، دریاچه، فوران، مه، نوشیدنی‌ها و باران ظاهر می‌شود. در میان حیوانات دلفین، فوک، لاک پشت و انواع ماهی نشان دهنده آن هستند. همچنین موجودات علوی ای همچون پری دریایی (Undine/Mermaid)، حوری دریایی (Oreade/Naiad) و اژدها و ماردریایی نیز با آب مرتبط هستند. در پنج ضلعی (پنتاگرام) مکان آب در سمت راست بالا است. در چین و ژاپن لاک پشت سیاه نماد آب است. در دین آزتکی، عصا و درهندوئیسم، یک جام خون.

رادیو گیک شماره ۴۸ – ریشه های بی ریشه قسمت دوم

ذن مکتبی از بودیسمه که توش تاکید می شه به تفکر لحظه به لحظه و نگاهی عمیق تر به ماهیت جهان. اونهم از طریق تجربه مستقیم. در ذن کوان هایی وجود دارن که مثل داستان های کوتاه هستن. این داستان ها موضوعی برای تفکر به شما می دن و تلنگری می شن برای رسیدن به روشنایی.

در کتاب ریشه های بی ریشه اریک ریموند که از خدایگان دنیای لینوکس است، کوان هایی رو برای ما نوشته که بتونیم باهاشون شاد باشیم، ازشون انرژی بگیریم و از همه مهمتر به روشنایی برسیم. چیزی بین طنز و جدی. بستگی داره نگاه شما چی باشه. این کوان ها رو احمد شریف پور عزیز به فارسی ترجمه کرده و من در پادکست ۳۲ (ریشه های بی ریشه) اکثرش رو خوندم. اما اون موقع چند کوان هنوز ترجمه نشده بودن که الان ترجمه شدن و در پادکست ۴۸ (مشهور به ۳۲ ممیز ۲) خونده می شن.

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

مرتضی پاشایی و جامعه ای که می خواد عضوی از جهان باشه

مرتضی پاشایی شاید یکی از اولین سلبریتی‌هایی است که ما شاهد مرگش هستیم، درام مرگش رو شاهد هستیم و عضو نیم و FanPage فیسبوکشیم. قبلا خانم هایده و خانم مرضیه مرده بودن و از اونجایی که همه می‌میرن – اگر زندگی معمولی داشته باشیم در آینده شاهد مرگ بسیاری سلبریتی‌های مهاجر خواهیم بود ولی فرق مرگ مرتضی پاشایی اینه که در ایران اتفاق می افته و در حضور نسل جوونتری که حالا فرصت کرده عضوی از دنیا باشه. درست همونطور که در غرب با مردن مایکل جکسون گریه می کنن، مردم ما هم حق و لازم دارن که با از دست دادن مرتضی پاشایی عزاداری کنن، به خاکسپاری برن و عضوی از لایف استایل غربی ای باشن که بیشتر و بیشتر شاهدش هستیم.

این حجم از ناراحتی و غم‌گساری برای از دست دادن سلبریتی موسیقی‌ای که احتمالا یک صدم جمعیت غمگسار هم تا پیش از این ازش سی‌دی‌ای نخریدن یا عکسی ازش روی صفحه فیبسوکشون شر نکردن، احتمالا تا حدی مرتبط است به فراگیر شدن هالووین پارتی و خریدار داشتن نوشته‌هایی در مورد زندگی مخفی جوانان و قمارخانه‌های زیرزمینی تهران.

جامعه سریعا در حال درونی کردن ارزش‌ها و رفتارهایی است که بعضی ها دوست دارن اسمش رو بذارن غربی و به نظرم کل این ماجرا یک اطلاعیه رسمی و مهم است برای هر دو گروهی که دوست دارن یک هزارم این جمعیت وقتی سه روز عزای عمومی رسمی اعلام می شه سیاه بپوشن یا دوست دارن یک هزارم این جمعیت در مورد حصر خانگی کروبی و موسوی عکس العمل محکمی نشون بدن.

کشور ما سریعا در حال درونی کردن ارزش‌های حاکم بر جهان است. این رو هم وقتی می بینیم که تندروها شلوار جین می پوشن، هم وقتی می بینیم که چیزی به اسم سازمان حقوق بشر اسلامی تاسیس می شه، هم وقتی می بینیم که فلان آدم برای قانع کردن دخترها برای استفاده از حجاب سراغ اشعه چشم مردها می ره که باعث چروک در صورت دخترها می شه و معترفه که ارزش قانع کننده اینه که صورتمون چروک نشه (و اینا هنوز نفهمیدن چشم با اشعه ورودی کار می کنه نه خروجی؟) و وقتی می بینیم که بخش عظیمی از جامعه بدون هیچ تبلیغ و هماهنگی برای وداع با یک ستاره پاپ سیاه پوش می شه.