به بهانه هفته کتاب: آیا ما ایرانی‌ها بی شعوریم که کتاب نمی خوانیم ؟ یا چی؟

اینکه رو هر روز و هفته یک اسم بذاریم کاریه مثل چسبوندن پلاکاردهای بزرگ «ما خیلی خوبیم» به در و دیوار شهر. فقط کسایی اینکارها رو می کنن که نه کتاب می خونن و نه خیلی خوبن (:

هفته گذشته هفته کتاب بود. توی ایران کتاب خونده نمی شه. سانسور بسیار شدیده و چاپ کردن یک کتاب کلی دردسر داره و زندگی مترجم و نویسنده رو هم نمی گذرونه و غیره و غیره. هفته گذشته در ایران هفته کتاب بود.

اما چرا کتاب خونده نمی‌شه؟ چند نفر از ما هستیم که در یک روز که نه، یک ماه هم که نه.. اصلا یک سال گذشته کتاب غیر درسی‌ای خونده باشیم؟ حالا من و شما خفن، چند نفر رو اطرافمون می شناسیم که در طول سال گذشته کتابی نخوندن؟

اما چرا؟ ژن ما ایرانی‌ها خرابه؟ بی شعوریم؟ نیازی نداریم؟ چی؟ راستش نظر خشن و صریح و تهاجمی من رو بخواین می گم اصلی‌ترین مشکل فقر است و دروغ است و سانسور.

کتاب نمی خونیم چون بهمون دروغ گفتن

.
بازم مثل همیشه اطرافمون پر بوده از الگوهای دروغی و خالی بندی‌های فرهنگی اساسی. گفتن کتاب بهترین دوسته. گفتن کتاب خیلی باحاله. گفتن اصلا با کتابخونی آدم به عرش اعلی می رسه. بعد یکسری کتاب کنکور و تست و حلّل دادن دستمون که جواب‌های یکی رو از توی اون یکی کپی کنیم و کاغذ بدیم به استاد و معلم و رییس و مامورگزینش و غیره. این شد کاربرد کتاب. تو موعظه کلی گفتن کتاب چیزهای خوب توش داره ولی بعد کتاب هایی دادن دستمون که فقط توش مهمل نوشته بود.

از اونطرف هم چون باید شعارها رو ادامه می دادن هی بهمون گفتن که کتاب یک چیز فرهنگی باکلاس روشنفکری است که آدم های خفن و فیلسوف‌ها و مطلعین می خونن. این بزرگترین دروغ بود. هیچ کس نگفت که سه تا پر فروشترین رمان‌های سال ۲۰۱۲ جلد اول و دوم و سوم «پنجاه سایه خاکستری» است که یک کتاب سرگرم کننده و بی ارزش از نظر «علمی» است که هیچ روشنفکری اونو نمی خونه.

هیچ کس اینجا جرات نداشت که بگه «اتفاقا کتاب یک چیز فان بامزه است که می شه باهاش خوش گذروند» چون همه می خواستن بگن «من کتاب های خفن می خونم».

کتاب نمی خونیم چون فقیریم

چه مالی چه فرهنگی. کتاب گرونه. من می تونم فیگور بیام که قیمت یک کتاب اندازه قیمت یک پیتزا است (حالا بگیریم پیتزای خوب!) ولی خب خیلی ها هستن که همین رو هم نمی تونن بخرن یا باید براش برنامه بریزن. در ضمن فقیریم از نظر فرهنگی. نزدیکترین کتابخونه که کتاب های مورد علاقه‌تون رو داشته باشه رو می شناسن؟ به فرض هم باشه.. احساس راحتی می کنین برین توش ؟ یا اصلا یاد گرفتیم عضو کتابخونه محل باشیم و نگران این نباشیم که وقتی رفتیم تو بگیم چی؟ آیا یاد گرفتیم که کتاب یک تفریحه؟ من توی قطر که بودم واقعا دیدم که یکی از بزرگترین تفریح‌ها و وقت گذرونی‌های خارجی‌هاش خوندن بود. چند نفر از ما برامون عادیه که قبل از اینکه کاملا رو مبل و جلوی تلویزیون و پشت اینترنت خوابمون ببره، با یک کتاب بریم توی تخت و کتاب بخونیم؟

حالا خواب فدای سرم،‌ چند نفر اصولا فکر می کنیم در وقتی غیر از وقت‌های مرده باید کتاب خوند؟ مثلا وقتی از دانشگاه می یایم خونه و دو ساعت تا شام مونده کی فکر می کنه بره این دو ساعت رو کتاب بخونه؟

اما وقتشه برگردیم به سوال اول ! آیا ما ژنمون خرابه که ساکنان قطر کتاب می خونن و ما نه؟ آیا ما بی شعوریم؟ یا مثلا ما کارهای جالبتری مثل ریفرش کردن فیسبوق به امید یک مطلب جذاب داریم که نمی ذاره به کتاب برسیم؟

کتاب نمی خونیم چون کشورمون پر از سانسوره

تو همون بخش دروغ هم گفتم: به ما دروغکی گفتن کتاب یک چیز خیلی خفن است که دانشمندان و فلاسفه و آدم‌های روشنفکر و … می خونن. هیچ کس به ما نگفت که پر فروشترین آثار دنیا اتفاقا کتاب‌هایی هستن که برای سرگرمی خونده می‌شن و اکثر اینها در ایران ممنوع هستن.

دانیل استیل رو در نظر بگیرین. این خانم شاید نزدیک صد تا کتاب نوشته در مورد خانواده‌های معمولا پولداری که دچار مشکلات مختلفی از عشق و خودکشی تا زندان و جنگ می‌شن. استیل تقریبا همونقدر سریع که شما می تونین بخونین کتاب می نویسه (: و تا حالا بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ میلیون جلد کتاب فروخته. تصور می کنین؟ یعنی خیلی بیشتر از ۵۰۰ تا ۸۰۰ میلیون نفر کتاب‌هاش خونده شدن و قول می دن که این خواننده‌ها نه نژادشون از ما خفن‌تره نه با شعورتر هستن نه فرهنگی‌تر از ما هستن و نه هیچچی. فقط آدم‌هایی با شغل متوسط هستن که با هیجان در یک لحظه فرصت که پیدا می کنن لای کتابشون رو باز می کنن تا ببین شخصیت اصلی داستان که یک کارگردان هالیوود است حالا چطوری می خواد در مقابل خیانت نزدیکترین دوستش بهش، عکس العمل نشون بده (برگردین به بخش دروغ و سانسور. به ما دروغکی گفتن کتاب باید خفن باشه و از اونطرف هم جذابترین کتاب ها رو برامون سانسور کردن).

تکمله

من حوالی ده دوازده سالگی با هیجان غیرقابل تصوری کتاب کفش‌های غمگین عشق تنهایی رو خوندم.. از ر.اعتمادی و به شکل یک کتاب پیدا شده ته انباری قدیمی. در همون سن هم می فهمیدم چقدر چرنده ولی در یک روز همه اش رو خوندم تا ببینم اون خانم بالاخره با عاشقش چیکار می کنه. بعدش ده جلد ژوزف بالسامو و غرش طوفان رو خوندم چون بسیار جذاب بود. هیچ کدوم از این کتاب‌ها کتاب یک روشنفکر نیست و حرف عجیبی هم برای زدن نداره و هر دوشون هم الان دیگه چاپ جدیدی ازشون وجود نداره. حرفم اینه: کتاب نمی خونیم چون نمی دونیم چقدر کتاب‌های جذاب برای خوندن هست.

مطمئن باشین اگر کتاب جذابی باشه که دستمون بهش برسه در هر ثانیه اضافی از زندگی که پیدا کنیم می خونیمش ولی چنین کتاب‌هایی تقریبا این اطراف چاپ نمی شن و کتاب کماکان برای ما یک چیزی است مربوط به طبقه روشنفکر یا کسانی که از سر وظیفه می خوننشون.

مرتبط
همین حالا کتابی بگشایید و خطی بخوانید / کلاغ کوچیکه
‏‫ خبرگزاری کتاب ایران که اخبار کتاب در ایران رو منتشر می کنه.. هرچند که کتاب های معرفی شده در اینجا اکثرا به درد خوندن نمی خورن

ویکیپدیا زیرو: استفاده رایگان از ویکیپدیا روی گوشی‌های همراه – رونوشت به ایرانسل، همراه اول و رایتل

طرح Wikipedia Zero طرحی برای تشویق استفاده بیشتر مردم به دونستن، مبتنی بر واقعیات حرف زدن و تشخیص حرف‌های مهمل. توی این طرح اپراتورهای موبایل تشویق می‌شن که استفاده از ویکیپدیا برای کاربرانشون رو مجانی کنن.

الان شما اگر روی موبایلتون به اینرتنت وصل باشین‌ (جی پی آر اس)‌ و به سایتی برین به شکل کیلوبایتی ازتون پول کم می‌شه یا اگر سرویس حجمی داشته باشین از حجمش مصرف می‌کنین. ایده Wikipedia Zero اینه که اگر سایتی که رو موبایل رفتین سراغش ویکپیدیا بود، شرکت تلفن ازتون پول کم نکنه.

اصلا هم فکر نکنین چنین سیستمی خیلی عجیبه. این یک تبلیغ خیلی خوبه برای اپراتور و تو ذهن آدم‌ها یک برند رو پیش می بره و آدم ها وقتی به این دلیل بیشتر و بیشتر موبایل رو در آوردن و رفتن ویکیپدیا بدون شک استفاده‌های دیگه هم ازش می کنن (مثلا کلیک کردن روی یک لینک) و در نهایت هم ممکنه درآمد بیشتری برای سرویس دهنده ایجاد کنن.

رونوشت به ایرانسل، همراه اول و رایتل (:

توضیح: عکس بالا مربوط است به تبلیغ استفاده رایگان از ویکیپدیا توسط اپراتور اورنج توی اوگاندا که یکی از چندین و چند اجرا کننده این طرح در جهانه.

گانگنام استایل به سبک دانشگاه ام.آی.تی

اگر ویدئوی گانگنام استایل رو ندیدین یعنی توی اینترنتی که جهانیان توش هستن، نیستین. این ویدئو و رقص عجیب اسب‌سواری مانند خواننده کره‌ای اش به شکل غریبی مشهور شده و تا این لحظه توی یوتوب نزدیک ۶۵۰ میلیون بار (بله درست خوندین! ۶۵۰ میلیون بار!) دیده شده و کلی گروه دیگه از این PSY تقلید کردن و ماسک‌های اسب توی ویدئو ساخته شده و غیره و غیره.

اون بحث یک طرف.. این بحث یکطرف: ویدئوی تقلیدی دانشجوهای کره‌ای (و غیر کره‌ای) دانشگاه ام آی تی از این ویدئو با حضور نوام چامسکی!

ویدئو خیلی شاده و کلی چیز رو یاد ما می‌یاره. اینکه آدم‌ها چطوری شاد و با حوصله کارهایی که دوست دارن رو می کنن. اینکه چه پهنای باند خوبی دارن، اینکه چطوری اینهمه گروه و سازمان هست توی یک داشگاه (از موسسه آسیایی آمریکایی‌ها تا تیم فوتبال زنان تا پروفسور اریک لاندر تا باشگاه قایق‌رانی تا سازمان دانش‌اموزان آسیای جوبی تا موسسه دانش‌اموزان کره‌ای و … تا شخص نوام چامسکی.

این برای ما یک آموزش شادی است (: نه فقط به خاطر امکانات مادی بیشتری که دارن بلکه به خاطر آزادی‌هاشون و راحتی‌شون با خودشون است که شادن (: ایول بهشون و از اون بالاتر ایول به پروفسوری که در عکس داره می رقصه و ایول به نوام چامسکی باشرف بزرگ چپ (:

پ.ن. دوستان توی کامنت اشاره می کنن به این ویدئو که پی اس وای به بان کی مون دبیرکل سازمان ملل داره رقص گانگنام استایل یاد می ده. واقعا هم چیز عجیبی نیست. این آدم ها به خاطر شایستگی‌هاشون در این مقام‌ها هستن و مثلا چامسکی بیاد تو ویدئو حرف بزنه یا استاد ریاضی با دانشجو برقصه و چهار میلیون نفر هم ببینن، احساس نگرانی خاصی ندارن چون دلیل رسیدن به اوج افتخارشون یک امر واقعی بوده نه ایجاد یک توهم از خودشون تو ذهن بقیه که با یک «جلف بازی» از هم بپاشه (:

آزادی بیان در فضای خصوصی

چاپ شده در اعتماد

اکثر ما ایرانی‌ها درک صحیحی از مفهوم آزادی بیان نداریم. طبیعی هم هست. این مفهوم نه هیچ گاه تدریس شده و نه هیچ گاه تبلیغ. البته خوشبختانه این روزها افراد بیشتر و بیشتری المان‌های دموکراسی را پذیرفته‌اند و از چیزهایی مثل مردم‌سالاری یا آزادی بیان و اهمیت آن در جوامع حرف می‌زنند و دشمن را محکوم به عدم رعایت آن‌ها می‌کنند. اما مستقل از بحث استفاده ابزاری، چه ایراد دیگری به این بحث وارد است؟

بگذارید مثالی از دنیای خارج بزنم. مثالی که اجازه صحبت آزاد در مورد‌ آن را داریم. هفته گذشته شبکه اجتماعی توییتر برای اولین بار دسترسی یک کاربر به سایت را به درخواست یک دولت خارجی قطع کرد. کاربر مزبور در شناسه‌اش تبلیغات مربوط به نئو-نازی‌ها را ارسال می‌کرد و نوشته‌هایش پر بود از تبلیغات فاشیستی. این تبلیغات بر اساس رای مردم در آلمان ممنوع هستند. دولت آلمان با استناد به این قانون دموکراتیک، از توییتر خواست این اکانت را مسدود کند و توییتر به عنوان یک شرکت خصوصی آمریکایی پس از مدتی به شکلی نصفه نیمه اینکار را انجام داد؛ حالا دسترسی به آن شناسه از داخل آلمان ممکن نیست ولی بقیه مردم جهان می‌توانند توییت‌های فاشیستی آن را دنبال کنند.

آیا این نقض آزادی بیان است؟ برای ما آزادی بیان خیلی وقت‌ها «گفتن هر چیزی در هر جایی»‌ معنی می‌دهد که برداشتی کاملا اشتباه است. اگر من یک وبلاگ دارم و فقط به بخش خاصی از نظرات در آن اجازه انتشار می‌دهم، این سیاست وبلاگ من است نه نقض آزادی بیان چون کسانی که نظراتشان در وبلاگ من پذیرفته نشده حق دارند آن را جای دیگری بیان و حتی تبلیغ کنند. نقل قولی مشهور از قاضی دادگاه عالی آمریکا الیور هولمز می‌گوید «آزادی بیان این نیست که اجازه داشته باشید در یک سالن شلوغ فریاد بزنید ‘آتش’». آزادی بیان اجازه داشتن و تبلیغ عقیده است و به طور مشخص حقی سیاسی است.

حالا بحث را یک پله سخت‌تر می‌کنیم. در شرایط آزاد، قبول داریم که افراد یک کشور باید دسترسی برابر به رسانه‌های دولتی داشته باشند و بخشی از وظایف هر دولت باید دادن رسانه به عقیده‌های مختلف درون کشور و حمایت از رشد آن‌ها باشد. تنها محدودیت این جریان چیزهایی مانند نفرت پراکنی است و مکانیزم محدود کننده هم تنها و تنها قوانینی که در پروسه‌های دموکراتیک ایجاد شده و در پروسه‌های دموکراتیک قابل مخالفت و تغییرند. اما در مورد یک شرکت خصوصی وضع به چه منوال است؟‌ آیا سایتی مانند توییتر یا فیسبوک اجازه دارند تصمیم گیری کنند که چه چیزی در آن‌ها قابل انتشار است یا نیست؟ طبق بحث قبلی باید این اجازه را داشته باشند چون یک شرکت خصوصی هستند که حق تصمیم‌گیری در مورد محتوای منشتر شده توسط خودشان را دارند و اگر کسی می‌خواهد چیزی منتشر کند که خارج از این سیاست است می‌تواند سراغ سایت‌های دیگر برود یا حتی سایت خودش را ایجاد کند. اما! اما امروزه این شرکت‌های خصوصی عملا به بزرگترین رسانه‌ها تبدیل شده‌اند و انحصاری که دارند اجازه رقابت را تا حد زیادی حتی از دولت‌ها هم گرفته است. در این مورد خاص‌، توییتر صریحا اعلام کرده که درخواست دولت آلمان برایشان معتبر نیست و شناسه‌ها تنها پس از بررسی داخلی و اجماع درون‌شرکتی مسدود می‌شوند.

این تغییری بزرگ در وضعیت جهان غرب است. حالا شرکت‌های خصوصی کنترلی بسیار بیشتر از دولت‌ها بر چرخش اطلاعات و اینکه چه افرادی در کجای دنیا می‌توانند چه اطلاعاتی دریافت و ارسال کنند دارند. مثلا در حال حاضر بنا به تصمیم توییتر افراد آلمانی نمی‌توانند توییت‌های آن شناسه نئونازی را مشاهده کنند ولی بقیه جهان این حق را دارند و این مساله‌ای جدی است برای طرفداران آزادی بیان. شاید واقعا لازم باشد ملت‌هایی که آزادی‌های پایه‌ای آزادی بیان در کشورشان را تثبیت کرده‌اند به سراغ قدم بعدی بروند و قوانینی برای رسانه‌های جمعی تصویب کنند چرا که ظاهرا کنترل دولتی بر جریان اطلاعات دیگر نه تضمین کننده این است که چه چیزی دیده شود و نه تضمین کننده اینکه چه چیزی از مردم باید مخفی بماند.

اخلاقیات بیچاره رو انگول نکنیم دوستان

یک دوستی داریم که این صفحه جدید سانسور اینترنت رو «طراحی» کرده. اول با خوشحالی و افتخار توی فیسبوکش این رو گفت و بعد که موج انتقادات شروع شد عکس العمل استاندارد رو نشون دادن: سعی کرد توضیح بده که اینکار غیراخلاقی نیست و به فلان دلیل و فلان دلیل کارش بد نیست و خودش هم با فیلترینگ مشکل داره و این فقط یک کار حرفه ای است و حتی باعث شده صفحه ای که به زور سانسورچی می بینیمش به «قشنگ تر» شده باشه و غیره و غیره و غیره ….

من همیشه دوست دارم یک چیزی رو توضیح بدم ولی معتقدم اکثر آدم ها که در یک جامعه پر از دروغ بزرگ شدن و همون رو یاد گرفتن نمی تونن درکش کنن. الان سعی‌ام رو می کنم اما. اون چیزی که می خوام بگم اینه «ما هیچ تضمینی ندادیم هیچ وقت کار بد نکنیم».

ببینین.. ما توی یک جامعه پر از دروغ بزرگ شدیم. با کلی شعار عجیب غریب و کلی هندونه زیر بغل همه گذاشتن که «تو خوبی». توش خیلی راحت سعی می کنیم باور کنیم که همه کارهای ما بر اساس اصول اخلاقی هستن. این یک پیش فرض کاملا اشتباهه. انسان ترکیبی است از کلی چیز مختلف. قبول کردن اینکه «من کار بد هم می کنم» به نظر من یکی از اولین چیزهایی است که ما لازم داریم. بذارین یک مثال خیلی تابلو بزنم: اگر شما یک پسر باشین و در حال راه رفتن توی خیابون و یک خانم در حال لباس عوض کردن پشت یک پنجره رو ببینین .. احتمالا قبلش داشتین پنجره رو نگاه می کردین و بعدش هم نگاهی می ندازین (حالا شما اگر نمی کنین یک مثال دیگه بزنین خودتون). درست؟ اینکار بده. خیلی ساده: اینکار بده.

حالا اگر کار بالا رو غیر ممکنه بکنین، به یک چیز دیگه فکر کنین. مثلا جوک قومیتی. مسخره کردن یک قوم بده ولی چون باعث می شه بقیه به شما توجه کنن و بخندن، انجامش می دین. اگر اینکار رو هم نمی کنین و غیبت هم نمی کنین و محاله به مال یکی دیگه هم دست بزنین به اون کار بدی فکر کنین که می کنین.. آهان! بذارین خودم رو مثال بزنم.

ما یک یخچال توی شرکت داریم که همه چیزهای مشترکشون رو می ذارن توش. این چیزها گاهی سرقت می شن! مثلا شما یک کیک گذاشتین توش و عصر می بینین یک گوشه‌اش نیست. یا من معتقدم یک دونه پنیر دارم ولی فردا صبح دیگه خبری ازش نیست. من چند وقت پیش می خواستم برم ناهار که دیدم یک ظرف بزرگ فلفل سبز توی کشو است که دو سه روزیه به من چشمک می زنه و هیچچی هم ازش کم نمی شه. خب برای ناهارم سه چهار تا از توش برداشتم و بردم ناهار.

خب من همین بالا دو سه تا استدلالم رو توضیح دادم! فلفل ها زیاد بودن پس من ضرر خاصی نزدم به کلیت سیستم. فلفل ها چند روزی بود که اونجا بودن. فلفل ها در این چند روز کم نشده بودن. فلفل ها دیگه داشتن خراب می شدن. روز شنبه بود و طبق یک قانون قدیمی در شرکت، روز پنجشنبه هر چیزی توی یخچال مونده باشه دور ریخته می شه پس وقتی در اصل این فلفل ها باید دور انداخته می شدن و دیگه مال کسی نبودن. من فردا یک عالمه فلفل آوردم گذاشتم تو شرکت برای هر کی می خواد و …

می بینین؟‌ انگار ما هی می خوایم اصرار کنیم که «من کار بد نمی کنم» و براش هزار تا بهانه مهمل پیدا می کنیم. اون کار من دزدی بوده. بد هم بوده. ولی خب من کردمش چون فلفل می خواستم و به نظرم ضررش (برای بقیه) از سودش (برای من) خیلی کمتر بوده ولی همه این مهملات نباید باعث بشه قبول نکنم که «کار بدی کردم».

این اون چیزیه که ما باید قبول کنیم: تک تک تصمیمات زندگی ما بر اساس اصول اخلاقی نیستن. ما مغز داریم و کلی عضو دیگه. همونم مغزمون هم کلی بخش مختلف داره. ما الزاما همه تصمیمات رو با بخش مربوط به فلسفه اخلاق نمی گیریم. ما سعی میکنیم لذت هم ببریم حتی اگر غیراخلاقی باشه. اما چیزی که خیلی خطرناکه اینه که اون «کار بد» که کردیم رو به خاطر دروغ مسخره «هیچ وقت کار بد نمی کنم»‌ که بهمون یاد دادن با هر مهملی که به ذهنمون می رسه توجیه کنیم.

فلفل دزدین بده. کار کردن با سیستم سانسور و سرکوب آزادی بیان یک کشور هم بده. ما هم گاهی ممکنه کار بد بکنیم. اما اینکه بیایم کل فلسفه اخلاق رو بپیچونیم و انگولک کنیم و هزار مدل بهانه «عقلی» بیاریم که کار بدمون، بد نبوده، خیلی خیلی بده. من درک می کنم که این دوستمون یک روز که مسابقه طراحی گذاشتن هیجان زده شده یک چیزی درست کرده فرستاده بدون اینکه حتی فکر کنه اینکار همکاری با سیستمی است که دومین اینترنت سانسور شده جهان رو درست کرده. الان که بهش فکر می کنه پذیرش اینکه «آره کار بدی بود» خیلی بهتر از پیچوندن اخلاقیات و به زور هزار مدل داستان سرایی، هماهنگ نشون دادن اخلاقیاتش با این جریانه. درست همونطور که من باید قبول کنم که بخش «فلفل می خوام» مغزم به بخش «دزدی نکن» غلبه کرده و فلفل رو برداشتم، اینجا هم باید قبول کرد که «آره بد بوده و شرمنده». در مورد فلفل بدترین کار دنیا اینه که الان بخوام توضیح بدم « [ چون من دزدیدم ] پس دزدی فلفل خیلی هم بد نیست » و فقط چون می خوام هی اصرار کنم که من هیچ وقت هیچ کار بدی نمی کنم ، حیثیت کل اخلاق رو هم به باد بدم.

پی.نوشت. امیدوارم تونسته باشم توضیح بدم که « قبول کردن اینکه آدم گاهی کارهای بد می کنه خیلی بهتر از اینه که کلا سعی کنه معنی خوب و بد رو جابجا کنه و بعد بگه کار بدی نکرده » و امیدوارم برداشت نشه که می گم کار بد بکنین. چیزی که می گم اینه که پذیرش اینکه کار بدی کردیم خیلی بهتر از گند زدن به مفهوم اخلاق است برای اصرار روی اینکه کار ما بد نبوده.


آپدیت: بحث ابتذال شر از هارنا آرنت رو به پیشنهاد خوب سولوژن به ویکیپدیا اضافه کردم (: خوندنش بسیار مفیده

آپدیت دو به پیشنهاد مهرداد در کامنت ها: آزمایش جونز رو از یک پزشک بخونین

رادیو گیک شماره ۱۷ – هش هش هش، به افتخار بچه های لجستیک

رادیوگیک این هفته، شماره ای پر از هش،‌پر از شکستن رمزها و پر از زامبی. رادیو گیک شماره هفدهم، برای گیک هایی می خوان ببینن آیا فیسبوک دنبال کنترل جمعیت می ره یا نه !

رادیویی برای کسانی که تکنولوژی براشون فقط تلاش دائمی برای خوندن و حفظ اینکه فلان مدل فلان چیز فرقش با فلان مدل بهمان چیز چیه و تو بازار چنده و شایعه اینکه قراره کی مدل فلانترش بیاد نیست و ترجیح می‌دن یک پله عمیق تر بشن و تو تقاطع تکنولوژی و جامعه، دغدغه‌های انسانی‌شون رو مطرح کنن. رادیو گیک برای گیک های سرگردان در تقاطع جامعه و تکنولوژی.

[audio:http://jadi.net/audio/jadi-net_radio-geek_017_hash-hash-hash.mp3]

یا از اینجا دانلود کنید یا به احترام آزادی نسخه OGG اون رو دریافت کنین.


آرس اس اس رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

شادیم! سلام می دیم به بچه های لجستیک که گفتن رادیو رو گوش می دن با اینکه موضوعش بهشون بی ربطه! و همراه

اخبار

کشت گوش روی مچ دست

یادتون باشه تو شماره های قبلی رادیو از موشی حرف زدیم که پشتش یک گوش رشد داده بودن. شماره های اول هم از سینگولاریتی گفتیم و کشت دادن اعضای بدن برای جایگزینی اعضای از بین رفته (پیشنهاد می کنم وبلاگ سینگولاریتی رو دنبال کنین: singularityp.com). حالا خبر تکمیلی دارم براتون: درینگ درینگ! خانمی که یک گوشش در روند مبارزه اش با سرطان به طور کامل برداشته شده بود، در حال رشد دادن یک گوش اضافی روی مچ دستش است. این گوش اضافی از بافت دنده پیوند زده شده و روی بازوی چپ این خانم رشد داده شده. وقتی گوش کامل شد از بازو جدا و به جای صحیحش پیوند زده خواهد شد. پزشک معالج گفته که این طرح رو سال‌ها داشته و فقط منتظر یک بیمار مناسب براش بوده.

کتاب ریاضی آزاد نوشته شده در یک هکاتون توسط ریاضی‌دانان فنلاندی

یک گروه از محققین، معلم‌ها و دانشجوهای فنلاندی یک تکست بوک ازاد نوشتن. اونهم توی یک هکاتون – ترکیبی از هک کردن و ماراتون. اونها جمعه شروع کردن و یکشنبه کتاب رو تموم کردن.. کتاب متاسفانه فنلاندی است ولی نکته مثبتش اینه که با لیسانس سی سی و به شکل لتکس و پی دی اف منتشر شده.

شاید یک کتاب ساده به نظر برسه ولی نکته اینه که این اولین کتاب آزاد مرجع یک کلاس است و فقط توی سه روز تهیه شده. در ضمن هکاتون ها معمولا مال نوشتن برنامه و اضافه کردن فیچر و اینجور چیزها بودن و این اولین باره که توش یک کتاب نوشته می شه.

به خودمون نگاه نکنین که اصولا اگر برای دانشگاه کتاب بخریم، کتاب آفست دزدی می خریم شش تومن (زمان ما شش تومن بود! الان چقدر شده؟ سی تومن؟). این بیچاره ها باید کلی پول کتاب بدن و بودن یک کتاب آزاد واقعا کمک بزرگی است. در ضمن این می تونه الگوی خیلی خیلی خیلی خوبی برای ما باشه. بعدا می گم نقشه چیه (:

تبلیغ:
برنامه دستیار حرفه ای که مخصوص اندروید هست یه ابزار همه کارست که باهاش میتونید بر روی برنامه‌هاتون قفل بگذارید ، مزاحم تلفونیاتونو بلاک کنید و حتی اینکه از آمدن پیامک های‌ تبلیغاتی مثل ایرانسل جلوگیری کنید و از شر ایرانسل راحت شید ، علاوه بر این امکانات ، برنامه با خودش یک سرچ فوق‌العاده سریع ( خداییش سریع هست آقای جدی دیگه !! ) داره که میتونید باسه اجرای برنامه‌ها ، شماره گرفتن ، پلی کردن موزیک‌ها ، یا حی پیدا کردن فایل استفاده کنید ، مهمترین ویژگی‌ جستجو این برنامه الگوریتم هوشمند و سرچ سریع آن است .
برنامه دستیار حرفه ای رو میتونید در بازار پیدا کنید ،

غیرامن بودن pptp

بعله! به لطف آقایان ماکسی مارلین‌اسپایک و دیوید هالتون، کدهای MS-CHAPv2 که برای وی پی ان استفاده می شن در صد در صد مواقع شکسته شدن. این همون وی پی ان ویندوزی است که ما بهش می گیم pptp و قبلا هم ثابت شده بود که مشکلات امنیتی زیادی داره و حالا این دو نفر در کنفرانس دفکن نشون دادن که می تونن فقط با هزینه کردن بیست دلار و صرف یک روز اون رو بشکنن – با درصد موفقیتی برابر صد در صد.

جایزه وضعیت gold standard‌ برای الگوریتم امنیتی جدید

بعد از پنج سال مسابقه بین متخصصین رمزنگاری و الگوریتم‌هاشون، بالاخره جانشین یکی از پر استفاده ترین الگوریتم‌های رمزنگاری مرسوم مشخص شد. مسابقه درست شده بود تا راه حلی ارائه بشه برای چند مشکل امنیتی الگوریتم گولد استاندارد قبلی. در این مسابقه الگوریتمی به اسم Keccak برنده مسابقه SHA3 شد. دوره قبلی این مسابقه که توسط موسسه ملی استاندارد و تکنولوژی در آمریکا برگزار می شه، سال ۲۰۰۰ بود که توش الگوریتم «استاندارد رمزگذاری پیشرفته» برنده مسابقه شد که این روزها همه از اسکایپ تا موسسه ملی استاندارد ازش استفاده می کنن. مسابقه فعلی هم وقتی ترتیب داده شد که یکسری نشون دادن که الگوریتم های قبلی مشکل دارن و حتی اس اش ای ۱ و اس اچ ای دو ممکنه غیرمطمئن باشن.

الگوریتم اس اش ای ۳ جدید در بعضی جاها بهتر از الگوریتم قبلی است ولی برگزار کننده ها می گن که فعلا کسی رو تشویق نمی کنن از اس اچ ای دوم مهاجرت کنه چون هر کدوم از این دو نسخه مزایا و معایب خودشون رو دارن که مهاجرت از یکی به نسخه بالاتر نیازمند آگاهی دقیق از دلایل اونه.

امکان رد یابی همه سیستم های تری.جی

یک حمله جدید نشون داده که هر ارائه دهنده سیستم موبایل نسل سومی که بر اساس استانداردهای نسل سوم کار کرده باشه، امکان هک شدن داره. منظور از هک اینجا کشف این نکته است که یک گوشی / شماره خاص در سل تحت حمله قرار داره یا نه. هکرها نشون دادن که می تونن با خریدن وسایل مرسوم الکترونیک که همه جا به فروش می رفن و داشتن یک فمتوسل (In telecommunications, a femtocell is a small, low-power cellular base station, typically designed for use in a home or small business.)و بدون هیچ نیازی به شکستن رمز یا داشتن کلید یا چنین چیزهایی مکان گوشی های موبایل نسل سوم یا هر دستگاه استفاده کننده از نسل سه رو کشف کنن. حمله اینطوری است که اتکر با داشتن کمی وسایل الکترونیک و یک فمتوسل روت شده پکت های لایه سه نسل سوم رو شنود می کنه و تغییرمی ده و تو شبکه تزریق می کنه و در اصل بین گوشی و دکل موبایل قرار می گیره تا اطلاعات رو گوش بده و گاهی یک فضولی هایی هم توش بکنه. مثلا توی چیزی به اسم حمله ایمزی (ایمزی شماره مشخصه هر سیم کارت است) حمله کننده توی یک سل پیج می کنه که فلان گوشی حضور داره یا نه. می دونیم که حمله اینقدر بزرگ نیست و نسبتا هم پیچیده است ولی نکته اصلی اش اینه که به ما یادآوری کنه امنیت لایه های مختلف داره و حمله حتما مستلزم شکستن رمز نیست و به سادگی با خوندن پروتکل ها و دیدن ضعف های منطقی شون می شه حملاتی رو انجام داد که نیازمند کارهای عجیبی هم نیستن. خود همین هکرها راه حل ساده استفاده از جفت کلید رو برای حل این مشکل پیشنهاد کردن و تذکر دادن که بهتره موقع طراحی پروتکل ها به نقاط ضعف بدیهی و ساده اونها توجه بشیتری بشه.

سیاست کنترل جمعیت در فیسبوک: آیا فیسبوک تاج بزرگترین شبکه اجتماعی رو با علاقه به یکی دیگه واگذار می کنه؟

فیسبوک بزرگ شد شکی هم نیست. حالا می گه یک میلیارد کاربر داره و در عرض دو سال هم ۲ میلیارد خواهد شد (: اما فیسبوک مشکل داره. فیسبوک با حجم اطلاعاتش به مشکل خورده و احتمالا سخت خواهد بود که در صدر شبکه های اجتماعی بمونه.

سی تی اوی هافینگتون پست می گه که رشد فیسبوک برای کیفیت خطر بزرگی است. بحثش اما جالبه. بحث هایی مثل مشکلات فنی سرویس دهی به این آدم ها یکطرفه و بحث تبلیغات بیشتر و بیشتر که کاربرها رو خسته می کنه هم یکطرف. اما اصل انتقاد عمیق تره. جان پاولی می گه مشکل اصلی که رشد شبکه های اجتماعی رو کند می کنه اینه که این شبکه ها بعد از داشتن حجم خیلی زیادی یوزر، دیگه نمی تونن از اومدن یک یوزر جدید متناسب با دردسرهاش پول در بیارن. از نظر علمی بهش میگ ن Law of Diminishing Returns (تقلیل).

پیشنهاد های مدیر عامل هافینگتن پست برای زوکربرگ مبتنی بر دو چیزه:‌اول داشتن یوزرهایی که پول اشتراک می دن و در عوض تبلیغ نمی بینن یا اماکانات بشیتری می گیرن و دوم اوپن سورس یا حتی آزاد کردن بخش هایی از کد و در نتیجه پذیرا بودن جامعه ای از گیک ها که حاضرن به رایگان به تیم بپیوندن و کارهایی که الان خرج های بسیاری روی دست شرکت می ذاره رو بر عهده بگیرن. الان شاید وقت این شده باشه که فیسبوک تلاشش برای افراد بشیتر رو کنار بذاره و سعی کنه بره سراغ آروم یک جا نشستن و پول ها رو شمردن و تقلای کاربر جذب کردن رو برای گوگلی بذاره که منابع عظیمی برای خرج کردن توی شبکه اجتماعی اش داره.

فیسبوک و کانفرم محققی که با کشف مشکل پرایوسی به سرعت تلفن کاربرها رو جمع می کرد

روز جمعه محققی به اسم سوریا پراکش اعلام کرد که اکثر تلفن های توی فیسبوک امن نیستن. البته درصد دقیق این جریان مشخص نشده. اول گفت که ۹۸٪ تلفن ها رو دسترسی داره و بعد گفت که از ششصد میلیون کاربر به تلفن پونصد میلیون دسترسی داره اما با وجود این ابهام کاملا در یک اجرا نشون داده که می تونه تلفن های غیرقابل شمارشی رو با تلاشی خیلی کم به دست بیاره.

فیسبوک هم این موضوع رو تاکید کرده اما گفته که جلوش رو گرفته ولی نظر سوریا پراکش چیز دیگه ای است.. بذارین کمی برگردیم عقب ببینیم چی می گه و چطور به این فکر رسیده:

تقریبا یک ماه گذشته بود که داشتم توی فسیبوک می گشتم و دیدم گزینه ای هست توی نرم افزار موبایلش برای پیدا کردن دوستان از روی کانتکت ها. کاری که این ابزار می کنه اینه که فهرست تلفن های ذخیره شده توی گوشی شما رو با دیتابیس فیسبوک چک می کنه و اگر تلفنی توی فهرست شما هست که توی فیسبوک به اسم کسیه اونو به شما نشون می ده

خب حدس بقیه اش سخت نیست (: کافیه همینجوری شماره ها رو یکی یکی درست و سرچ کنین و فیسبوک بهتون بگه که اتفاقا این شماره هم به اسم فلانی است و شماره بعدی به اسم بهمانی و کذا و کذا…

اگر علاقمندین بقیه ماجرای بامزه رو دنبال کنین. این محقق سکیوریتی به فیسبوک خبر می ده ولی هیچ جوابی نمی گیره. اصرار هم می کنه و بازم جوابی نمی گیره. پس یک اسکریپت می نویسه که یک رنج از شماره تلفن رو چک کنه و اسم آدم هاش رو بنویسه و کارها جلو می ره و جلو می ره (:

و در ادامه فیسبوک ها یک نامه هم از آدینا داریم… نکته جالبی رو می گه. اسکرین شاتی از اینکه پسوردش رو فقط با یک کاراکتر اشتباه تایپ کرده و فیسبوک بهش گفته «ظاهرا یک اشتباه تایپی داری. لطفا دوباره سعی کن» بازم بحث هش! اگر فیسبوک پسوردها رو هش می کنه چطوری اینو گفته؟ می دونیم که هش دو تا چیز شبیه هیچ شباهتی به همدیگه نداره پس اگر فیسبوک پسوردها رو هش می کنه چطوری می تونه بگه فقط یک کاراکتر رو اشتباه تایپ کردین؟ اگر هم هش نمی کنه که خب مگه می شه که دیگه واقعا فیسبوقه! ممنون آدیتا نکته جالبی بود.

در اعماق

اوبونتوی ۱۲.۱۰ و داستان‌هاش

بحث ها در مورد اوبونتوی بعدی زیادن. کنونیکال (کمپانی پشت اوبونتو) تصمیم‌های جدیدی برای تبلیغات توی اوبونتو داره که البته خودش می گه «تبلیغ» نیستن و سرچ مستقیم و بهتر هستن و این باعث شده بعضی ها اعتراض کنن که اوبونتوشون رو اینجوری دوست ندارن. کل جریان اینه که لینوکس سالها است که چیزی داره به اسم لانچر که من نمی دونم تو ویندوز بدون لانچر چجوری اصلا می شه زندگی کرد. لانچر اینجوری کار می کنه که یک رو می زنین و یک سرچ ظاهر می شه و هر چی می خواین توش می نویسین. از اسم فایلی که می خواین بازش کنین تا اسم دوستتون که می خواین باهاش چت کنین تا آدرس ایمیل تا یک محاسبه ریاضی تا تبدیل کیلومتر به اینچ تا اسم یک برنامه و … با انتر انجامش می دین. حالا از نسخه ۱۲.۱۰، لانچر اوبونتو چیزی که تایپ می کنین رو توی آمازون هم سرچ می کنه و نتایج رو نشون می ده. یعنی مثلا اگر بنویسین jsut for un بهتون نشون می ده که این یک کتاب هم هست توی آمازون که می تونین فلان دلار بخرینش و اگر دوست دارین کلیک کنین.

یکسری از این ناراضی هستن و می گن این یک تبلیغ ناخوپاسته است. کنونیکال می گه اینطور نیست و فقط گسترش سرچ است که انتظار می ره در آینده هر چیزی رو در هر کجا براتون پیدا کنه.

اینم بگم که من تقریبا چهار روزه روی اوبونتوی ۱۲.۱۰ هستم که هنوز تو بتا است. به شکل غیرقابل باوری برای یک اوبونتو یا حتی برای یک بتا پایدار و خوبه. مشخصه که به جای یونیتی گنوم-شل نصب کردم. اون سرچ آمازون هم هست. همینطور آیکون آمازون توی دش دیفالت. به هرحال تبلیغه و تا حدی آزار دهنده اما اینکه بگیم اوبونتو حق نداره اینو بذاره حرف چرتی است چون یک شرکت تجاری یک محصول داده و تصمیم می گیره چیزی رو بهش اضافه کنه تا به سود برسه. من اگر دوست ندارم می رم سراغ یک لینوکس دیگه. از فدورا و دبیان تا آریوس.

اما!‌یک دعوای نسبتا ولید اینه که من می گم دوست ندارم کالا باشم! من ترجیح می دم اوبونتو کالای کنونیکال باشه نه اینکه اوبونتو سرویسی که باهاش من رو به کالایی برای فروش به آمازون تبدیل می کنه. کنونیکال می گه از هیچ کس پولی برای این سرچ نمی گیره پس اینها تبلیغ نیستن اما این جریان کالا شدن ما بحث جدی است. همین اتفاق توی گوگل می افته. به هرحال هر شرکتی یکسری کالا داره و وقتی من پولی بهش نمی دم ولی دارم از سرویس هاش استفاده می کنم یعنی من دیگه مشتری نیستم بلکه من کالایی هستم که داره منو می فروشه به بقیه.

دستگیری پاستافارین یونانی به جرم «جرایم سایبری»

۲۴ سپتامبر شعبه جرایم سایبری یونان یک جوون ۲۷ ساله رو دستگیر کرد. جرم؟ کفر گویی و مسخره کردن یک روحانی یونانی به اسم الدر پایسیوس از طریق داشتن یک سایت به اسم الدر پاستیت‌سیوس (که یک پاستای یونانی است). پاستافارین‌های یونانی تظاهراتی برگزار کردن تا به جریان این دستگیری اعتراض کنن. در این تظاهرات پاستای یونانی به عنوان یک عنصر مقدس پاستافارینی بین مردم پخش شد. پاستافارین‌ها یک مذهب آلترناتیو بامزه هستن‌(:

تبلیغ: من سعی می کنم کم پرینت بگیرم چون می دونم که تا دارم با اینکار طبیعت رو آلوده و آلوده تر می کنم. اما امروز هشتاد صفحه پرینت گرفتم: شماره جدید نشریه الکترونیکی شگفتزار در مورد زامبی ها. صد و نود صفحه نشریه با کیفیتی که قسم می خورم در خیلی کشورهای دنیا بی نظیره. به http://www.fantasy.ir سر بزنین تا خوشحال باشین از اینکه چنین آدم هایی در ایران هستن. http://www.fantasy.ir یکی از امیدهای من برای ایران بودنه

مایکروسافت، گیر به عدد ۴۵ و سانسور کلی سایت از جمله دولت آمریکا، بی بی سی ، ویکیپدیا و بینگ! یوهههااا بینگ!

این DMCA و نوتیس‌هاش داره یک مشکل خیلی جدی برای اینترنت درست می کنه. البته مشکل جدی در مقایس کشورهای آزاد. اینجا که آب از سرما گذشته (((: ماجرا اینه که طبق قوانین شرکت ها حق دارن به بقیه نوتیس بدن که تا بررسی کامل یکسری چیز رو از سایت هاشون حذف کنن که بعدا بررسی بشه ببینیم مشکل کپی رایت دارن یا نه. اینها حالا به شکل خودکار انجام می شن. مثلا یک برنامه توی یوتوب می چرخه و هر ویدئویی که به نظرش موزیک داره رو گزارش می کنه و تا بررسی نشه، اون ویدئو برای یکسری کشورها ممنوع می شه. یا مثلا موتور دیگه ای در اینترنت می چرخه و هر چیزی که به نظرش ناقض کپی رایت فلان شرکت بیاد رو به گوگل ریپورت می کنه که از سرچ ها بیرونش کنه. حالا در یک اتفاق جدید مایکروسافت برنامه ای رو اجرا کرده که ظاهرا بر اساس تعداد تکرار عدد ۴۵ در لینک ها تشخیص می داده که این مربوط است به ویندوز هشت بتا که به بیرون نشت کرده و اونو گزارش می کنه به گوگل تا از سرچ ها حذف بشه .این برنامه هم کلی سایت رو پیدا کرده و به شکل اتوماتیک به گوگل گفته تا بررسی کامل اونها رو باید از سرچ خارج کنه. از جمله سایت هایی مثل تک کرانچ، ویکیپدیا، بی بی سی و حتی خود موتور جستجوی مایکروسافت یعنی بینگ. گوگل می دونه که این نوتیس‌ها اشتباه هستن و وایت لیستی درست می کنه از جاهایی مثل ویکیپدیا و بی بی سی و دولت آمریکا اما مثلا اگر این موتور اشتباهی سایت من و شما رو گزارش بده رسما هیچ شانسی نداریم و باید منتظر بمونیم کارمندهای گوگل شخصا بررسی کنن موضوع رو که با وجود گزارش های بیشتر و بیشتر این موتورها در هر هفته، حسابش با کرام الکاتبین است که کی فرصت بهمون برسه.

این قوانین نیاز به اصلاح دارن و منطقا فقط وقتی ثابت بشه که چیزی نقض کپی رایت است باید حذف بشه نه وقتی که اتهام وارد شد.

سر کار تفریح کنین یا اصلا کار رو بازی کنین

«تفریح دشمن کار نیست». این شعار شرکت نشنال بکستر اپلاید گیمینگ است. یک شرکت طراحی بازی که برای موسسه بانک جهانی، موسسه آینده (future inst) و جاهای دیگه بازی طراحی می کنه یا در اصل روندهای تفریحی رو طراحی می کنه که کمک می کنه کارمندها بهتر کار کنن.

به این جریان توی روانشناسی extrinsic motivation (انگیزه عارضی؟ بیرونی؟) می گن و دوام زیادی هم نداره. شما کار می کنین و حقوق می گیرین و سریعا هم از کارتون خسته می شین. در مقابل گفته می شه که نیازی نیست کار بی مزه باشه. کار می تونه شما رو واقعا درگیر خودش کنه؛ مثل یک بازی که یادتون می ره کی شب شد کی صبح شد. در ضمن توی کارهای ما کلی هم کار بی مزه هست که باید انجام بدیم. اونها رو هم می شه جالبتر کرد. مثلا ضبط ساعت های کاری، پر کردن گزارش های مالی و اینجور چیزها… حالا فکر کنین یک پنل داشته باشین که به شکل یک بازی مقدار ایمیل های دریافتی و ارسالی هر روز یا مثلا مقدار در آمد هر روز بر اساس حقوق ساعتی و اینها رو بهتون نشون بده و از روش بهتون مدال بده یا بین کارمندها بج «سریعترین پاسخ دهنده ایمیل» رو بهتون بده و اینها.. دقیقا کارهایی که برنامه هایی مثل فوراسکوئر می کنن. اینها بازی های جدی هستن. به این جریان می گن gamification. بازی ای کردن دنیای واقعی برای دادن بازخوردهای خوب به آدم ها. استاد دانشگاه استنفورد در حوزه ارتباطات می گه که ابزارهایی که اوراکل و آی بی ام به ما دادن تا باهاشون در اداره و شرکت و دانشگاه کار کنیم خیلی حوصله سر بر هستن و می تونن بسیار جالبتر باشن و این ایده که من در سر کار باید کار خشک بکنم و توی خونه با کامپیوتر بازی کنم ایده صحیحی نیست و بین این دو تا لازم نیست حتما یک مرز باشه. در رادیوهای بعدی در این مورد حتما بیشتر حرف می زنم و حتی شاید یک ویژه نامه هم براش بدیم.

تبریک ها و تقبیح ها

همه تقبیحمون رو جمع می کنیم برای سانسورچی اینترنت: ننگت باد. اگر هم روزی اومدی گفتی «من مامور بودم و معذور» بهت خواهیم گفت که عزیز دلم.. اون زمان که اونهمه آدم شریف و نیمه شریف زندگی می کردن چی شد که تو صاف شده بودی مامور این کار زشت؟

و تبریکمون رو صاف و صادق و ساده می دیم به رضا رشید پور، مهندس بیکار که دروغ رو تکرار نکرد و تو سه دقیقه باهامون از راهی حرف زد که دستمال نمی خواست.

نامه ها

مدتی بود هارد اکسترنالم دچار بیماری رندوم دیتکت شده بود و گاها بالا نمیومد و این اواخر هم با این که به نظر می رسید سالمه، دیگه کلا بالا نمیومد. اولین کار این بود که بک آپی از اطلاعات مهم تر گرفتم قبل از این که کاملا بمیره و بعد بردمش به گارانتی محترم سازگار ارقام. دوستان عزیز با تست هارد به روش گرفتنش کنار گوششون و گوش دادن به صدای هارد تشخیص دادند که هاردم سالم هست! مرحله بعدی این بود که اعلام کنند برای رفع عیوب سخت افزاری هیچ کاری نمی کنند و تنها کاری که ازشون بر میاد، فرمت کردن هارددیسک هست و اگر با فرمت به نتیجه نرسند، هارد جدید(؟) بهم می دن و دو گزینه پیش رو گذاشتند: ۱. درخواست بازیابی اطلاعات (هر گیگابایت = ۱۰۰۰ تومان رایج مملکت عزیز * ۶۷۳ گیگابایت اون داخل بودند) ۲. بی خیال شدن اطلاعات.

( ضمنا هارد یک ترابایتی که ۱۵، ۱۶ ماه قبل ۱۴۸هزار تومان و ۴، ۵ ماه قبل ۲۶۰هزارتومان خرید شده بود، شده ۳۳۰ هزار تومان!)

این طور شد که از خیر گارانتی گذشتیم و هارد رو از قابش که یه تکه پلاستیک بیشتر نیست، در آوردیم، به امید این که شاید پورت ساتا یا چیز دیگه ای برای بیرون کشیدن اطلاعات داشته باشه یا جایی برای انگولک و نداشت.

نهایتا دیروز به پایتخت رفتم تا شاید اونجا، عزیزان راه حلی برای تعویض پورت/بورد داشته باشند اما چیزی جز سگ رفتاری دوستان و جواب سربالاشون نصیبمون نشد. در مسیر برگشت با دست های درازتر از پا، چشمم به مغازه ای افتاد که هارد لپ تاپی و ... می فروخت. گفتم یه بار دیگه شانسم رو امتحان کنم. رفتم داخل. یه آقای میان سال هارد رو گرفت و پرسید که چند دقیقه ای وقت دارم یا نه، که تایید کردم. در کم تر از ۲ دقیقه هارد بالا اومد و همه اطلاعات سر جای اولشون بودند. چند باری هم تست کرد تا مطمئن بشه و هارد رو تحویل داد. (اولش گفت سعی نکن، نمی گم چی کار کردم! بهش گفتم قول می دم به کسی نگم و توضیح داد که چی کار کرده!)

نهایتا گفتم چه قدر باید پرداخت کنم؟

گفت ۵ مغازه پایین تر بستنی هست، سه تا بگیر و بیا!!

گفتم بستنی که نمی شه دستمزد، مبلغش هرچی هست همون رو بدم شما هرچی خواستی بخر باهاش.

گفت می تونستم مثل خیلی ها بگم برو یه ساعت دیگه بیا، کلی هم بلا سر هارد و اطلاعاتت بیارم و علافت کنم! الانم می گم هزینش سه تا بستنیه، یا بگیر یا برو به سلامت!

در نهایت گیجی اومدم بیرون تا بستنی فروشی رو پیدا کنم که دوباره صدام زد که از همون ۳۰۰تومنی هاش بخر!

سه تا مگنوم خریدم و برگشتم دم مغازش. بستنی ها رو تحویل گرفت و گفت خوش اومدی!

هستند هنوز چنین انسان هایی...

موسیقی

و موسیقی رو نمی دونم چی خواهد بود.. زمان ادیت انتخاب می کنم و شرمنده که دیگه نمی تونم اسمش رو بگم ولی حتما قشنگه… [ یک روز گذشت و این موسیقی انتخاب شده ]

دروغ‌هایی که سعی می کنن دنیا رو تغییر بدن

نظر من رو بخواین اینها شدیدا علاقمند هستن جیمیل رو سانسور کنن تا کم کم عده بیشتر و بیشتری رو مجبور کنن که بیان روی سرویس های تحت نظر خودشون و این جریان فیلم فقط یک بهانه فوق لعاده مسخره است که نه ربطی به گوگل داره و نه به جیمیل و تازه اگر کسی مفهوم یک سرویس آپلود فیلم و فیلم روش رو نفهمه و دیکتاتور هم باشه می تونه منجر به سانسور یوتیوب بشه نه جیمیل (: به هرحال.. هر کس هر چقدر هم بی سواد و بدون دید از دنیا باشه بعیده واقعا تصور کنه که بستن گوگل در ایران به گوگل در کوتاه مدت ضربه اقتصادی ای می زنه. ما واسه گوگل فقط هزینه هستیم به امید اینکه یک روزی شاید به در آمدزایی برسیم براش.

این ارزش سهام گوگل در پنج روز گذشته (: بعد از اینکه دوستان ضربه مهلک رو بهش زدن

بحث این نیست که سود گوگل خوبه یا بد. این برای امثال آقای خاوری که پولشون خارج از کشوره – چه خودشون داخل باشن چه خارج – معنا داره، برای من و شما این فقط یعنی سانسور و دروغ. بحث اینه که دروغ هر روز عادی تر و عادی تر می شه و این ایده که دروغ های بزرگتر بگیم، مرسوم تر و مرسوم تر تا وقتی که کلا گسستی بین حرف ها و واقعیت پیش می یاد که تنها راه پوشوندش دروغ های بزرگتره و خفه کردن هر صدای مخالف دروغ که در نهایت به چیزی جز گسست خود واقعیتشون منجر نمی شه. ظاهرا کسی هم اهل عبرت گرفتن نیست و هنوز تصور اینه که با شعار نوشتن که «همه چیز ایکس است» و توی رسانه انحصاری گفتن که «همه چیز ایکس است» و تعطیل کردن هر صدایی که همینو نگه، واقعا همه چیز ایکس می شه (: به این عکس لبخند بزنین:

پخش زنده همایش روز آزادی نرم افزار در اصفهان

من سرما خوردم و موندم خونه، البته اگر سرما نمی خوردم باید می رفتم سر کار. شما هم اگر وضعیت مشابهی دارین و توی اصفهان نیستین ولی به برنامه اصفهان علاقه دارین، می تونین پخش زنده صوتی، تصویری و آیدنتیکایی‌اش رو از این صفحه دنبال کنین: http://live.isfahansfd.org/. کار جالب و مفصلی است و امیدوارم در طول روز به خوبی کار کنه.