کانی ۲۰۱۲، انقلاب فیسبوقی و درک رسانه

بحث آقای ژوزف کونی یا به شکل معقول تر در فارسی کانی فعلا وب رو پر کرده و در وبلاگستان فارسی هم پر سر و صدا بوده (مثلا مطلب خوب امیروفسکی رو ببینین).

بحث اینه که یک جنایتکار علیه بشریت بچه ها رو می دزده و ازشون یک ارتش به اسم ارتش مقاومت پروردگار یا چنین چیزی درست می کنه. بله. کارش خیلی بده. شکی هم نیست. اما رسانه هم چیز عجیبیه. مثلا کمتر گفته می شه که این فیلم مدت ها قبل ساخته شده و هیچ کس بهش توجه نکرده اما یکهو رسما اسم خودش رو می ذاره نسخه ۲۰۱۲ و یکهو همه باید ببینیمش و معتقد باشیم که بالاخره یک قهرمان باید پیدا بشه و بچه های بیگناه رو از دست این آدم شرور بیمار نجات بده.

اما چرا؟ نمی خوام برم پشت نظریات توطئه قایم بشم. متخصص کانی و اقتصاد و اوگاندا و غیره هم نیستم. فقط فکرم با اینکه یکهو همه جا حرف از نجات مردم اوگاندا است مشکوک شده و هی به خبرهای دیگه نگاه می کنه:

  • یک خبر اینه که چند وقت پیش توی اوگاندا منابع بسیار عظیم نفت کشف شده و این کشور به زودی یک کشور تولید کننده نفت خواهد بود.
  • یکیش دیگه اش اینه که کلینتون با فاند خودش رفته اوگاندا فعالیت های مردم دوستانه می کنه
  • یک خبر دیگه اینکه رییس جمهور اوگاندا یک پیام تلویزیونی داده و گفته که این فیلم گمراه کننده و قدیمی است و ژوزف کانی و ارتشش اصلا دیگه توی اوگاندا نیست و لطفا مردم اگر می خوان پول بدن به سازمان های خوبی که الان توی اوگاندا هستن کمک کنن نه به کودکان نامرئی.

و در ضمن من می بینم که در کشور خودم آدم ها هر روز داره قدرت خریدشون کمتر می شه و بدون شک آدم ها دارن گرسنه می خوابن و خوندن داستان متجاوزین سریالی و گروهی و غیره کاملا عادی شده و تنها راه حل دولت هم کشتن و کشتن بیشتر است که در این سال ها فقط کار رو خرابتر و خرابتر کرده یا از اونور می شنوم توی آمریکا اگر کار و بیمه اجتماعی نداشته باشین حتی با مدرک مهندسی هم جاتون کنار خیابون می شه اما همه فقط در این فکرن که به بچه های بیچاره اوگاندا کمک کنن.

در نهایت هم یاد کمپین های فیسبوکی مون می افتم که فکر می کنیم اگر یک جایی کلیک کنیم یک بچه واقعا سیر می شه یا اگر فلان چیز رو لایک بزنیم فلان مشکل حل می شه و نود درصدش هم تحت عنوان دروغی در همین رسانه است تحت عنوان «انقلاب توییتری» یا «انقلاب فیسبوکی»… خلاصه اینکه کانی بده، کار بچه ها بده، دزدیده شدن بچه ها بده، ارتش رستگاری خداوند بده و کوچکترین قدم (حتی یک لایک) هم علیه اش خوب ولی اگر آگاهانه باشه و با دیدی انتقادی نه فقط با پیروی از رسانه های بزرگ که به ما می گن «افراد بخندن!» یا «حالا افراد به کانی توجه کنن» یا «حالا افراد…»

شکی نیست که برای گفتن اینکه سیگار برای سلامتی بده لازم نیست خودمون سیگار نکشیم یا شخصا تحقیق کرده باشیم اما لازمه متوجه باشیم که این چیزی که داریم تحت عنوان «فعالیت اجتماعی» انجامش می دیم از سر آگاهی است یا از دستور انگولک‌های رسانه در دوره های مختلف که ممکنه یک روز بهمون بگه «بانک ها باید مال دولت باشن تا مردم بتونن در رفاه زندگی کنن» و یک روز دیگه توی بوق بکنه که «بانک ها باید خصوصی باشن تا مردم به رفاه برسن» و ما هر دو رو قبول کنیم چون تلویزیون / رسانه / فیسبوک / … گفته. صحبت اینه که اگر یک روز آمریکا داشت نفت اوگاندا رو استخراج می کرد یا سازمان رهایی بخش کودکان شروع کرده بود به انباشت کمک های مالی ما برای نجات های اوگاندایی از دست این گرگ ها و دیگه نیازی نبود ما هر روز نگران کانی باشیم، آیا ما بازهم در مورد فقر بچه های اوگاندا یا گرسنگی شون یا جنگجویان محلی خواهیم شنید؟ راستی همین حالا چند تا مون می تونیم روی این نقشه، اوگاندا رو نشون بدیم؟

دو نکته رو بگم: این یک شنای همیشگی علیه جریان آب نیست. منم کوچکترین کمکی که بتونم بکنم رو می کنم حتی شده با یک کلیک. دومی هم اینکه پریروز یک دستور اشتباه زدم و کل هاردم رو از دست دادم. اگر نوشته آشفته است بذارین به حساب دو روز سر و کله زدن برای شاید بازیابی اطلاعات و شکست خوردن (: بعدا در موردش می نویسم. در این مورد کامنت نذارین ترجیحا تا فردا پس فردا زیر مطلب مربوط به خودش، در موردش حرف بزنیم.

مرتبط: توصیه می شه از آتلانتیک: The White Savior Industrial Complex

تست بکدل، بهترین فیلم‌های اسکار و روز جهانی زن

تست بکدل (bechdel test) اول به عنوان مطرح شد. طرح کننده‌اش هم خانوم آلیسون بکدل بود که یک کارتونیست است. این خانم در کاریکاتوری در ۱۹۸۵ زنی رو کشید که می‌گفت فقط به فیلم‌هایی نگاه می‌کنه که:

۱- حداقل دو تا زن اسم دار توش حضور داشته باشن
۲- این دو زن جایی از فیلم با هم حرف بزنن
۳- این صحبت در مورد چیزی به جز مردها و رمانس باشد

The Rule

به عبارت دیگه اگر فیلمی داشته باشین که توش دو تا شخصیت زن وجود داشته باشن، با هم صحبت کنن و این صحبت در مورد چیزی به جز یک مرد باشه، اون فیلم تست بکدل رو پاس می‌کنه.

ساده است؟ ظاهرا بعله. به نظر یک حداقل است که حتما بالاخره شرایط در یک فیلم دو ساعته اتفاق می افته. واقعا به نظر دور از ذهن می یاد که در یک فیلم دو ساعته، دو تا زن مشخص با هم در مورد چیزی به جز مردها حرف نزنن..

حالا اگر در یک کشور آزاد با پهنای باند قابل قبول هستین به این ویدئو نگاه کنین:

خلاصه‌اش اینه که این گروه اومدن و تمام فیلم‌های نامزد بهترین فیلم اسکار ۸۴مین اسکار رو با این تست بررسی کردن. نتیجه؟

  • Descendants قبول می شه. دو تا دختر یک پدر، توش با هم حرف می زنن
  • Moneyball رد می شه چون حتی دو تا شخصیت زن نداره که با هم صحبت کنن
  • Tree of Life رد می شد چون فقط یک صحنه کوتاه داره که دو تا زن توش حرف می زنن و این صحبت در مورد مرگ پسر خانواده است
  • Hugo چیزی بین رد و قبول. یک صحنه خیلی کوتاه دو تا زن در پشت زمینه حرف می زنن و وقتی دوربین می ره روشون حرفشون تموم می شه.
  • Extremely Load and Incredibly Close رد می شه. دو تا زنی که توشن هیچ وقت به جز در مورد پسر با هم حرف نمی زنن
  • Midnight in Paris آقامون هم رد شده. با اینکه تعداد زیادی زدن داره ولی هیچ جا در مورد چیزی به جز مرد حرف نمی زنن. با اینکه کیس مثل گرترود شتاین لزبین توشه، وودی آلن نیازی ندیده این شخصیت جایی با زنی در مورد چیزی به جز مردها صحبت کنه.
  • War Horse رد می شه. کلا در رابطه یک مرد و اسبش است.
  • The Help در مورد تعداد زیادی زن است و قبول می شه
  • The Artist رد می شه. با اینکه دیالوگ نداره ولی حتی یک صحنه هم نداره که از شکل رابطه، وضع صورت، حالت آدم ها و رفتارش بشون حدس زد که زنی با زنی در حال صحبت در مورد چیزی به جز مردها است.

امروز روز جهانی زن است. به امید دنیایی که توش انسان‌ها مستقل از جنسیت و رنگ و دین و غیره، حقوق و فرصت‌های برابر داشته باشن.

توضیح اضافی: بحث این نیست که اگر فیلمی این تست رو پاس کرد یعنی فیلم خوبیه و اگر پاس نکرد یعنی فیلم بدیه (: این یک معیار از دنیای طنز است که به ما یادآوری می کنه هنوز که هنوزه چقدر نقش زن ها توی رسانه فرعی و کمرنگ است و ما هنوز داریم با رسانه هایی تغذیه می شیم که توش یک حالت غریب حساب می شه که دو تا زن اسم داشته باشن و با هم در مورد چیزی به جز مردها حرف بزنن.

پتیشن و طومار ابزار همه کار نیست:‌ مورد نارنجی

چند وقت پیش بود که یکی از خوانندگان نارنجی برام ایمیل زد و درخواست کرد که از کار سایت زومیت حمایت کنیم. پرسیدیم کارش چیه و گفت که یک تومار درست کردن تا از گوگل بخوان که یکسری از سرویس‌ها از جمله افزونه‌های کروم رو برای ایرانی‌ها باز کنه.

من با اون دوستمون توی چند تا ایمیل بحث کردم و گفتم که اینکار معقول نیست. گفتم که گوگل به خاطر قوانین این چیزها رو می بنده و بر اساس یک تومار اینترنتی نمی‌یاد بازشون کنه. تنها راه بازشدنش اینه که ساز و کارهای قانونی‌اش نشون داده بشه و در عین حال باید مودب بود و عنوانی مثل «گوگل شر نباش» عنوان خوبی نیست برای یک درخواست.

بعدش به همین فکر می کردم که چرا ما ایرانی‌ها یاد گرفتیم برای هر چیزی یک تومار درست کنیم ؟ (: حدسم اینه که چون راحته و هیجان فعال بودن و تلاش رو هم می ده. از صبح که بلند می شیم تا شب می ‌تونیم چند تا مشکل دنیا رو حل کنیم و جهان رو به پیش ببریم. امن و امان و بی دردسر از توی خونه.

نمی‌گم تومار همیشه بده. به همون دوست هم گفتم که انجام اینکار بهتر از هیچ کاری نکردن است اما همیشه باید دنبال ابزارهای دقیق تر رفت. مثلا یک ایمیل معقول بررسی شده به بخش حقوقی گوگل ممکنه جواب بهتری بده تا یک تومار امضا شده اینترنتی.

این ماجرا از ذهنم خارج شده بود تا دیروز که نارنجی یک کار فوق العاده کرد! یکی از بچه‌های نارنجی که در سخنرنی اریک اشمیت بود، آخر سخنرانی از مدیر عامل سابق و ریس هیات مدیره گوگل سوال کرد که چرا ابزارهاش برای ایران بسته هستن. اریک اشمیت معذرت خواهی کرد، با وکیل صحبت کرد و امروز محدودیت دانلود اکستنش‌های کروم برای ایرانی‌ها برداشته شده (:

ابزارها در دنیا مختلف هستن و ابزارهای مختلف برای مقاصد مختلف کارایی‌های مختلف دارن. امضا جمع کردن همیشه بهترین کار نیست. درسته که اینترنتی اش آسون‌ترین کاره ولی همیشه بهترین کار نیست.

پی.نوشت. تکرار می کنم که پتیشن بد نیست. من یکی از هجده میلیون عضو Care2 هستم و در هفته چند تا پتیشن در حوزه هایی که برام مهم هستن امضا می کنم (: اما بحث اینه که موقع انتخاب ابزار، به تنوع اونها فکر کنیم و از فیسبوک درخواست نکنیم که به گوگل بگه که قوانین آمریکا رو رعایت نکنه.

پ.ن. میم بالا، اسمش هست دختر اعصاب خورد کن فیسبوک (:‌ از همون ها که می گه «دارم گریه می کنم» و زیرش می گه «نمی خوام بگم چرا. لطفا نپرسین» (:

آمریکا در وسط گود… شرکت های خصوصی

چند وقت پیش از آمریکا گفتم و اینکه ظاهرا توسط مخالفین اصولا درک نشده و فکر می کنن آمریکا مرکز جهان شده چون بهتر از ما سرکوب کرده و خاموش کرده و بهره کشی کرده. دوستان اصلا اینطور نیست.. آمریکا یک سیستم سرمایه داری پیشرفته و پیچیده است که مرکز جهان شده چون مدرنتر سرکوب و بهره کشی کرده که در نتیجه هم لذتش بیشتر بوده هم دردش کمتر.

آمریکا اوج سرمایه داری است. توش پول حرف اول رو می زنه، اینطوری نیست که چند نفر «رییس آمریکا» باشن و تصمیم بگیرن شرکت ها چیکار کنن که باعث تحقیر بقیه بشه یا هالیوود چه فیلمی بسازه که توش فلان سیاست عجیب نهفته باشه.

آمریکا ترکیبی از شرکت‌های عظیم است. شرکت های بزرگی که شدیدا در هم تنیده شدن و فقط هم به دنبال سود هستن. دولت چیزیه بالای اینها اما برآمده از اونها. مردم هم با خوشحالی دولت رو انتخاب می کنن چون اکثریتشون حرف اولشون پوله و این شرکت ها و هر چیزی که رسانه ها روش مانور بدن. دولت اصلا چیزی نیست که بخواد کل اقتصاد رو بچرخونه یا فرهنگ رو کنترل کنه یا از اینجور هنرها. دولت چیزیه برای پیش بردن چیزهایی که شرکت‌های دیگه دوست ندارن سراغش برن (مثلا مدارس مجانی) یا حفظ یک قدرت مرکزی برای برقراری تعادل در بین این شرکت ها وقتی این تعادل به هم می خوره.

بهانه این نوشته این عکسه:

فتواستریم رسمی کاخ سفید روی فلیکر. توی کشور ما فلیکر فیلتر است چون خطرناکه احتمالا اما توی کشور مرکز دنیا، کاخ سفید حاضره مثل یک مشتری ساده روی فلیکر یک اکانت بخره و عکسهاش رو اونجا آپلود کنه. بحث اینه که اگر دولت بخواد سایت شخصی عکس خودش رو راه بندازه، باید جوابگوی مردم (شرکت ها) باشه که چرا پول بیخودی حروم می کنه در حالی که میتونه به یک شرکت سود برسونه.

همین جریان رو توی یک کشور دیگه تصور کنین و ببینین چقدر ممکنه مثلا دفتر ریاست جمهوری یک فتواستریم داشته باشه که روزانه عکس های رییس جمهور رو روی یکی از سرویس های عکس خصوصی آپلود کنه. جایی که رییس جمهور هم با پرداخت هشت دلار در ماه، مثل بقیه شهروندان سرویس یک شرکت خصوصی رو استفاده می کنه.

نقدی به ترجمه کافکا در کرانه مهدی غبرائی یا مترجمین عزیز! اینترنت رو فراموش نکنید

شیبی عزیز که جزو شخصیت‌های دوست داشتنی منه کتاب کافکا در کرانه (هاروکی موراکامی) رو می‌خوند با ترجمه مهدی غبرائی. ایشون بدون شک مترجم بسیار خوبین (مثلا نوشته فروغ در وبلاگ ملکوت رو ببینین که از ترجمه راضی است) و خوشحال هم هستیم که آثار خوبی رو به فارسی برمی‌گردونن.

اما یک مشکل همیشه با مترجم است: چیزهایی که خودمون متوجه نشدیم رو چیکار کنیم؟ این مشکل واقعا شوخی نیست. اصلا غیرعادی نیست که آدم یکی دو جمله در یک کتاب رو نفهمه. موقع خوندن ازش رد می شیم ولی موقع ترجمه باید چیکار کنیم؟ خیلی از مترجم‌ها هستن که یکی دو جمله که سهله، کل کتاب رو هم که نمی‌فهمن ترجمه می‌کنن می دن بره برای چاپ (: اما مترجمین خوب متوقف می شن، تلاش میکنن و سعی می کنن کشف کنن که اون جمله یعنی چی.

آقای غبرائی (که یک مصاحبه خوب ازش رو اینجا بخونین) هم تلاشش رو کرده. جایی به این پاراگراف رسیده که:

زمین، زمان، مفاهیم، عشق، زندگی، باور، عدالت و شر همه سیالند و در حرکت. هیچ کدام برای همیشه در یک حالت و یک جا نمی‌مانند. تمام جهان همچون یک جعبه فدکس است.

احتمالا مدت ها متوقف مونده و در نهایت در کمال صداقت انگلیسی رو نوشته و زیرش گفته شاید نوعی کالیدوسکوپ باشه که نقش‌های گوناگون ظاهر می‌کنه.

نمی دونم چند سالتونه ولی ما که بچه بودیم کالیدوسکوپ یک اسباب بازی محبوب بود. یک لوله با یک چشمی و چند آینه زاویه دار که هر مهملی جلوش بود رو اونقدر تکثیر می کرد که چیز قشنگی ازش در بیاد:

بعد از مدتی تجعب هم اونو می شکستین تا ببینین توش چیه و فقط با چند آینه و یکسری خرت و پرت مثل تیله و حلقه و منجوق روبرو می شدین.

به هرحال… صداقت ایشون کاملا قابل تحسینه که انگلیسی متن رو هم آوردن. یک مترجم متقلب می تونست اصلا جایی که نمی فهمه رو نگه و بیخودی جمله رو به سلیقه خودش تموم کنه – مطمئن باشین که کم هم نیستن چنین مترجمینی. آقای غبرائی حدسشون رو هم زدن ولی در کارنامه ایشون جذاب نیست که این زیرنویس فدکس باشه. یک سرچ ساده توی اینترنت می تونست بگه که FedEx (اونم با ای بزرگ) یک شرکت بین المللی بسیار بزرگ است برای ارسال بسته‌های فیزیکی به اینطرف و اونطرف. یک جور پست بزرگ که خب بسته‌ای که بهش می دین امروز صبح در دوحه است، سه ساعت بعد در هواپیما به سمت فنلاند و چند ساعت بعد در یک شهر کوچیک فنلاند به اسم اسپو: بسته یک لحظه هم ثابت و ساکن نیست و دائما در حرکت.

اینهمه نوشتم که بگم: مترجم‌های عزیز، از قدرت اینترنت و گوگل غافل نشین. تقریبا چیزی نیست که در حوزه دانش بشر باشه ولی دراینترنت کشف نکنین که چیه و در چه موردی است. هم دردسر کمتری خواهید کشید برای کشف چیزها و هم ترجمه‌هاتون دقیق‌تر و بهتر می شه (:

قاضی دادگاه عالی آمریکا در برنامه کودکان

هه هه (: سونیا سوتومایور (که اصلیت پورتوریکویی داره) قاضی بالاترین دادگاه آمریکا است. اولین قاضی با اصلیت اسپانیایی/لاتین و سومین قاضی زن دیوان عالی ایالات متحده آمریکا.

حالا ایشون اومده تو برنامه کودکان برای خوردن یک قهوه و صحبت با بچه‌ها که عروسک‌های خیابون سسمی می ریزن دورش و از همدیگه شکایت می کنن و قاضی تصمیم می گیره مشکلشون رو حل کنه. اول به هر دو نفر گوش می ده و بعد هم با پادرمیونی مشکل رو حل می کنه (:

من خوشم اومد که چنین مقام بالایی چقدر باحال و معقول و انسانی توی یک برنامه کودک رفتار می کنه و بچه ها از کوچیکی در مورد سیستم قضایی چه چیزهایی یاد می گیرن.

کشف بقیه وب

برای خیلی ها کل اینترنت خلاصه می شه توی وب. برای خیلی ها خود وب هم خلاصه می شه توی وب فارسی و خب افرادی هم هستن که وب فارسی هم براشون خلاصه می شه به چند تا سایت. حالا اینجا در مورد کسانی که وب براشون خلاصه می شه به فیسبوک چیزی نمی گم ولی واقعیت اینه که اینترنت جای بزرگی است.

اما اتفاق جالبی که الان در حال وقوعه، کشف گسترده‌تر بقیه وب توسط گروهی از ایرانی ها و کپی کردن اون بخش توی وبی است که افراد بیشتری می شناسن. فعلا 9gag روی بورس است و حتی بعضی‌ها شروع می کنن به ترجمه کردنش میم‌هاش برای رونق دادن به سایت‌های خودشون و حرفه‌ای ترها هم سراغ جاهایی مثل Shit Brix می‌رن.

این اتفاق خیلی خوبیه. حالا مستقل از افرادی که سعی می کنن با کپی پیست خودشون رو مشهور کنن یا باحال باشن، در نهایت این اتفاق باعث می شه ما کم کم به دنیا بپوندیم. من خوشحالم که داره اتفاق می افته و سرعتش کاملا نشون دهنده اینه که چقدر بیشتر از قبل با دنیا در حال پیوند خوردن هستیم.

اینکه گفتم کسانی سعی می کنن خودشون رو مشهور کنن اصلا منظورم این اسکرین شات ها نیست بلکه سایت هایی است که بدون گفتن اینکه اینها رو از کجا کپی پیست می کنن کل کارشون شده نمایش اینها، ترجمه های بدشون و چسبوندن یک لوگوی گنده کنارشون بدون اینکه توجه کنن اصولا توی این خرده‌فرهنگ، سازنده اثر هم امضاش نمی کنه چه برسه به مترجمش (: البته اضافه کنم که این کار الزاما ایرانی بازی هم نیست (: ما هم کمابیش مردمی هستیم شبیه بقیه مردم. گاهی دوست داریم مشهور بشیم گاهی دوست داریم چیزهایی که خوشمون اومده رو با بقیه به شراکت بذاریم ولی منبع رو بیخیال می شیم و گاهی هم به شکل معقول مردم رو در منبعی که پیدا کردیم و باحاله شریک می کنیم.

حرفم اینجا اینه که این اتفاق، اتفاق بسیار خوبیه. ما باید جزوی از جهان باشیم و به هر شکلی پیوند فرهنگی خوردن با دنیا جذابه (:

ترجمه فارسی کتاب زندگی نامه استیو جابز رو رایگان از نارنجی دانلود کنین

سایت خوب نارنجی اخیرا یک حرکت عالی انجام داده: انتشار کتاب زندگی‌نامه استیو جابز به شکل دیجیتال و رایگان اما با امکان و در خواست کمک مالی مستقیم به مترجم.

این حرکت از چند نظر خیلی خوبه:

  • این کتاب کتاب خوبیه. دقیقا اگر فن-بوی اپل نباشین خیلی مفیده اگر این کتاب رو بخونین. من قبلا بعضی بخش هایی که دوست داشتم بقیه بخونن رو ترجمه کرده بودم و الان خوشحالم که همه امکان خوندن فارسی اش رو دارن.
  • انتشار دیجیتال باعث می شه سانسور حذف بشه. ایران جزو معدود کشورهایی است که برای انتشار هر کتاب یک نفر دیگه باید اول اونو بخونه و در موردش نظر بده و بخش هایی که به نظر شخصی خودش خوب نیست رو برای کل مردم سانسور کنه. انتشار دیجیتال این داستان ها رو نداره. این کتاب صحنه های سکسی و سیاسی نداره ولی کل این حرکت نویدبخش خوندن واقعی تر آثار است
  • کتاب رایگان گذاشته شده با امکان کمک مالی به مترجم. این هم خیلی خوبه. جنبش «اگر از کتاب خوشتون اومد به اندازه پول یک پیتزا کمک کنین» جنبش خوبیه (: احتمالا درآمد مترجم به راحتی به درآمدی که ازناشر می گرفت می رسه و مردم هم راحت تر هستن
  • ترجمه این کتاب بسیار خوبه. من به ترجمه حساسم ولی ترجمه و ویراستاری این کتاب به نظرم کاملا خوب اومد
  • بخش سانسور کتاب وزارت ارشاد اسلامی یک سیستم بسیار کند است. حتی من وقتی حاضر شدم کتاب توروالدز رو بهشون بدم برای بررسی تقریبا هشت یا ده ماه طول کشید تا بگن غیرقابل چاپ است (: بعد هم کتاب می ره توی صف انتشاراتی ها و بی کاغذی و بعد سیستم پخش و غیره تا بالاخره با تیراژ اسم مثلا ۱۵۰۰ نسخه منتشر بشه (: دنیای دیجیتال بیخیال همه اینها می شه

خلاصه اینکه من از این حرکت واقعا خوشم اومد و ازش استقبال می کنم و دو تا کتابی که خودم دارم رو هم می دم به سایت نارنجی تا اگر صلاح دونستن منتشر کنن. اگر هم نه، خودم همینجا اینکار رو می کنم. بالاخره! بعد از دو سه سال ! (((:

اوه راستی! یک بحث جانبی هم درگرفت که نارنجی با اینکار حق کپی رایت رو نقض کرده. این حرف تا حدی درسته. نه مترجم این کتاب تونست از ایمیل‌هایی که به نویسنده و ناشر زد جوابی بگیره و نه من تونستم در مورد دو کتابی که ترجمه کردم از ناشر یا نویسنده اصولا جواب بگیرم (مستقل از منفی یا مثبت). این از نظر من در سطح اخلاقی یعنی مراعات نکردن کپی رایت (بحث اخلاقی دارم. در سطح قانونی ایران نیازی نداره قانون کپی رایت کشور آمریکار و رعایت کنه).

خب اگر اینطور نبود بهتر بود ولی بین نخوندن این کتاب و ترجمه بدون اجازه از ناشرش من دومی رو انتخاب می کنم (: اگر کسی معتقده اولی رو باید انتخاب کنه و هر چیزی که ناشرش اصولا نمی دونه باید به یک درخواست ترجمه از ایران چجوری جواب بده (چون هیچ روابط تجاری ای با هم نداریم)، باید در مورد کتاب های دانشگاهی، کتاب های دیگه که می خره، برنامه‌ها و نرم افزارهایی که استفاده می کنه یا توصیه می کنه، موزیک و فیلم و غیره هم تجدید نظر کنه. حداقل جریان این است که یک نفر زمان طولانی گذاشته و کلمه به کلمه این متن رو ترجمه کرده. این هنوز از نظر اخلاقی نقض کپی رایت است ولی بسیار بسیار محترمتر و بهتر از اینکه کسی برنامه قفل شکسته بفروشه، کتاب انگلیسی رو افست کنه یا موسیقی و فیلم رو کپی کنه.

راستش من مشکلی ندارم… منهم تلاش کردم از ناشر یا حداقل نویسنده کتاب هایی که ترجمه کردم اجازه بگیرم ولی هیچ کدوم حتی جواب هم ندادن بهم و من هم کتاب‌هام رو ترجمه کردم و خیلی هم افتخار می کنم که رایگان بذارم توی اینترنت و درخواست کنم که اگر کسی خواست حمایت کنه کمک مالی کنه – تقریبا به اندازه پول یک وعده غذاش (از ساندویچ دل و جیگر تا پیتزای پپرونی).

تا اینجا با من بودین؟ خسته نباشین ولی خلاصه بحث همین بود: سایت نارنجی ترجمه فارسی کتاب زندگی نامه استیو جابز رو منتشر کرده و می تونین نسخه دیجیتالش رو دانلود کنین و اگر علاقمند بودین، برای مترجم کمک مالی بفرستین.

(اگر هنوز حوصله دارین، بقیه نوشته های من در مورد جابز اپل و غیره رو بخونین کلیک کنین (: )