رد رفقای روس بر دامن ماه

یک زمانی بود که جنگ سرد فعالیت های ابرقدرت ها رو شکل می داد – مثلا باعث می شد کلی پول خرج کنن تا زودتر از جو زمین خارج بشن. جنگ جهانی تموم شده بود و بلوک شرق و غرب باید ثابت می کردن که کی پیشرفته تره. یکطرف یک کشور بزرگ و فقیر و تنها بود که با تمام قوا تلاش می کرد صنعتی بشه و پیشرفت کنه و تازه تونسته بود با سی سال کار خودش رو به کشورهای رده اول دنیا برسونه و یک طرف سرمایه داری آمریکا که آهسته و پیوسته پیش اومده بود و نمی ترسید اعتراف کنه که بیکاری براش مفیده، جنگ براش مفیده و مشکلی با استثمار نداره و تنها مشکلش وقتیه که کسی سود رو پایین بیاره.

در اوج این جریان ماه قرار داشت. کی زودتر به ماه می رسه؟ رفقای روسی اول موجود زنده به فضا فرستاده بودن (یک سگ) و اول انسان به فضا فرستاده بودن و فقط مونده بود اول به ماه برسن. قدم قبل از اینکار، گذاشتن کارت ویزیتی روی ماه بود و چه کارت ویزیتی بهتر از این توپ که الان یک نمونه مشابه اش در موزه کسموسفر کانزاس موجوده:

این توپ با سفیه لونا۲ پرتاب شد و اولین جسم ساخت انسان بود که به سطحی به جز سطح زمین برخورد کرد. این توپ تبلیغاتی از قطعاتی ساخته شده بود که روی تک تکشون حروف اول اسم اتحاد جماهیر شوروی و سال ۱۹۵۹ حک شده بود و درست بعد از ورود لونا۲ به محدوده ماه، از اون جدا شد و بعد هم قطعه قطعه. این قطعات الان روی ماه پخش هستن تا اثباتی باشن بر پیروزی خلق (:

روسیه خیلی خوب پیش رفت ولی بعد جنگ سرد رو به ماشین لباسشویی و آدامس و مدادرنگی و حق انتخاب رابحه صابون و غیره باخت.

کانی ۲۰۱۲، انقلاب فیسبوقی و درک رسانه

بحث آقای ژوزف کونی یا به شکل معقول تر در فارسی کانی فعلا وب رو پر کرده و در وبلاگستان فارسی هم پر سر و صدا بوده (مثلا مطلب خوب امیروفسکی رو ببینین).

بحث اینه که یک جنایتکار علیه بشریت بچه ها رو می دزده و ازشون یک ارتش به اسم ارتش مقاومت پروردگار یا چنین چیزی درست می کنه. بله. کارش خیلی بده. شکی هم نیست. اما رسانه هم چیز عجیبیه. مثلا کمتر گفته می شه که این فیلم مدت ها قبل ساخته شده و هیچ کس بهش توجه نکرده اما یکهو رسما اسم خودش رو می ذاره نسخه ۲۰۱۲ و یکهو همه باید ببینیمش و معتقد باشیم که بالاخره یک قهرمان باید پیدا بشه و بچه های بیگناه رو از دست این آدم شرور بیمار نجات بده.

اما چرا؟ نمی خوام برم پشت نظریات توطئه قایم بشم. متخصص کانی و اقتصاد و اوگاندا و غیره هم نیستم. فقط فکرم با اینکه یکهو همه جا حرف از نجات مردم اوگاندا است مشکوک شده و هی به خبرهای دیگه نگاه می کنه:

  • یک خبر اینه که چند وقت پیش توی اوگاندا منابع بسیار عظیم نفت کشف شده و این کشور به زودی یک کشور تولید کننده نفت خواهد بود.
  • یکیش دیگه اش اینه که کلینتون با فاند خودش رفته اوگاندا فعالیت های مردم دوستانه می کنه
  • یک خبر دیگه اینکه رییس جمهور اوگاندا یک پیام تلویزیونی داده و گفته که این فیلم گمراه کننده و قدیمی است و ژوزف کانی و ارتشش اصلا دیگه توی اوگاندا نیست و لطفا مردم اگر می خوان پول بدن به سازمان های خوبی که الان توی اوگاندا هستن کمک کنن نه به کودکان نامرئی.

و در ضمن من می بینم که در کشور خودم آدم ها هر روز داره قدرت خریدشون کمتر می شه و بدون شک آدم ها دارن گرسنه می خوابن و خوندن داستان متجاوزین سریالی و گروهی و غیره کاملا عادی شده و تنها راه حل دولت هم کشتن و کشتن بیشتر است که در این سال ها فقط کار رو خرابتر و خرابتر کرده یا از اونور می شنوم توی آمریکا اگر کار و بیمه اجتماعی نداشته باشین حتی با مدرک مهندسی هم جاتون کنار خیابون می شه اما همه فقط در این فکرن که به بچه های بیچاره اوگاندا کمک کنن.

در نهایت هم یاد کمپین های فیسبوکی مون می افتم که فکر می کنیم اگر یک جایی کلیک کنیم یک بچه واقعا سیر می شه یا اگر فلان چیز رو لایک بزنیم فلان مشکل حل می شه و نود درصدش هم تحت عنوان دروغی در همین رسانه است تحت عنوان «انقلاب توییتری» یا «انقلاب فیسبوکی»… خلاصه اینکه کانی بده، کار بچه ها بده، دزدیده شدن بچه ها بده، ارتش رستگاری خداوند بده و کوچکترین قدم (حتی یک لایک) هم علیه اش خوب ولی اگر آگاهانه باشه و با دیدی انتقادی نه فقط با پیروی از رسانه های بزرگ که به ما می گن «افراد بخندن!» یا «حالا افراد به کانی توجه کنن» یا «حالا افراد…»

شکی نیست که برای گفتن اینکه سیگار برای سلامتی بده لازم نیست خودمون سیگار نکشیم یا شخصا تحقیق کرده باشیم اما لازمه متوجه باشیم که این چیزی که داریم تحت عنوان «فعالیت اجتماعی» انجامش می دیم از سر آگاهی است یا از دستور انگولک‌های رسانه در دوره های مختلف که ممکنه یک روز بهمون بگه «بانک ها باید مال دولت باشن تا مردم بتونن در رفاه زندگی کنن» و یک روز دیگه توی بوق بکنه که «بانک ها باید خصوصی باشن تا مردم به رفاه برسن» و ما هر دو رو قبول کنیم چون تلویزیون / رسانه / فیسبوک / … گفته. صحبت اینه که اگر یک روز آمریکا داشت نفت اوگاندا رو استخراج می کرد یا سازمان رهایی بخش کودکان شروع کرده بود به انباشت کمک های مالی ما برای نجات های اوگاندایی از دست این گرگ ها و دیگه نیازی نبود ما هر روز نگران کانی باشیم، آیا ما بازهم در مورد فقر بچه های اوگاندا یا گرسنگی شون یا جنگجویان محلی خواهیم شنید؟ راستی همین حالا چند تا مون می تونیم روی این نقشه، اوگاندا رو نشون بدیم؟

دو نکته رو بگم: این یک شنای همیشگی علیه جریان آب نیست. منم کوچکترین کمکی که بتونم بکنم رو می کنم حتی شده با یک کلیک. دومی هم اینکه پریروز یک دستور اشتباه زدم و کل هاردم رو از دست دادم. اگر نوشته آشفته است بذارین به حساب دو روز سر و کله زدن برای شاید بازیابی اطلاعات و شکست خوردن (: بعدا در موردش می نویسم. در این مورد کامنت نذارین ترجیحا تا فردا پس فردا زیر مطلب مربوط به خودش، در موردش حرف بزنیم.

مرتبط: توصیه می شه از آتلانتیک: The White Savior Industrial Complex

مسابقه کاریکاتور در مورد بوت محدود کننده ویندوز

چند بار قبلا در مورد ماجرا حرف زدم: مایکروسافت طرحی داره تا بوت کامپیوترها رو محدود کنه به سیستم عامل‌های خاص. در صورت اجرای این سیستم که بهش UEFI گفته می شه، کامپیوتر فقط به سیستم‌عامل‌هایی که مجوز داشته باشن اجازه نصب شدن روی پی سی رو می ده و به عبارت دیگه ما دیگه حق نخواهیم داشت هر سیستم عاملی که دوست داریم روی هر کامپیوتری که می خریم نصب کنیم.

برای آگاهی بخشی در این مورد،‌ مقاله زیاد نوشته شده و تو پادکست‌ها هم حرف زدیم اما الان سازمان FSF یک مسابقه هم پیشنهاد کرده: طراحی کاریکاتور.

تا تاریخ ۱۷ مارس فرصت دارین کاریکاتورهایی که طراحی کردین (و مجوز آزاد دارن) رو به campaigns@fsf.org ایمیل کنین. من که شخصا تلاش می‌کنم یک چیزی درست کنم.

تا من سعی می کنم کاریکاتور بکشم، پیشنهاد می کنم این تومار اینترنتی رو هم امضا کنین که به تولید کننده‌ها می گه که تضمین کنن که کاربران خواهند تونست نرم افزارهای آزاد رو روی سیستم‌هاشون نصب کنن؛ احتمالا از طریق غیرفعال کردن گزینه بوت امن مایکروسافتی از داخل بایوس.


ربط کاریکاتور؟ من باید آزاد باشم و با آزادی حق انتخاب داشته باشم و از طریق حق انتخاب بگم چی می خوام چی نمی خوام. اینکه یکی دیگه بگه من چی لازم دارم و بعد حق انتخاب من رو بگیره و آزادی من رو سلب کنه تا اون چیز رو بهم بده، راه اشتباه است. این مسیر اشتباه رو هم رفقای کمونیست مدل شوروی و چین و غیره رفتن که مثلا سعی کردن بهداشت رو با گرفتن آزادی آدم ها تقسیم کنن و هم اونهایی که فکر کردن اخلاقیات آدم ها نیازمند نگهبانی شخص اونهاست و باید با گرفتن آزادیشون اونو تضمین کنن و هم مایکروسافت که الان داره سعی می کنه با محدود کردن آزادی کاربران، اونها رو امن نگه داره.

از دو تا آدم نقل قول بیارم و خلاص.

اولی دکتر عبداللهی با همه خاطرات خوبش که سر کلاس جامعه شناسی می گفت

راه عدالت باید از آزادی بگذره. مردم باید آزاد باشن تا عدالت رو انتخاب کنن. عدالت تحمیلی، دیکتاتوری می شه.

و دومی هم از بنجامین فرانکلین (از پایه گذاران آمریکا) که گفته

آنانی که آزادی را برای امنیت قربانی کنند، لیاقت هیچکدام را ندارند.

آمریکا در وسط گود… شرکت های خصوصی

چند وقت پیش از آمریکا گفتم و اینکه ظاهرا توسط مخالفین اصولا درک نشده و فکر می کنن آمریکا مرکز جهان شده چون بهتر از ما سرکوب کرده و خاموش کرده و بهره کشی کرده. دوستان اصلا اینطور نیست.. آمریکا یک سیستم سرمایه داری پیشرفته و پیچیده است که مرکز جهان شده چون مدرنتر سرکوب و بهره کشی کرده که در نتیجه هم لذتش بیشتر بوده هم دردش کمتر.

آمریکا اوج سرمایه داری است. توش پول حرف اول رو می زنه، اینطوری نیست که چند نفر «رییس آمریکا» باشن و تصمیم بگیرن شرکت ها چیکار کنن که باعث تحقیر بقیه بشه یا هالیوود چه فیلمی بسازه که توش فلان سیاست عجیب نهفته باشه.

آمریکا ترکیبی از شرکت‌های عظیم است. شرکت های بزرگی که شدیدا در هم تنیده شدن و فقط هم به دنبال سود هستن. دولت چیزیه بالای اینها اما برآمده از اونها. مردم هم با خوشحالی دولت رو انتخاب می کنن چون اکثریتشون حرف اولشون پوله و این شرکت ها و هر چیزی که رسانه ها روش مانور بدن. دولت اصلا چیزی نیست که بخواد کل اقتصاد رو بچرخونه یا فرهنگ رو کنترل کنه یا از اینجور هنرها. دولت چیزیه برای پیش بردن چیزهایی که شرکت‌های دیگه دوست ندارن سراغش برن (مثلا مدارس مجانی) یا حفظ یک قدرت مرکزی برای برقراری تعادل در بین این شرکت ها وقتی این تعادل به هم می خوره.

بهانه این نوشته این عکسه:

فتواستریم رسمی کاخ سفید روی فلیکر. توی کشور ما فلیکر فیلتر است چون خطرناکه احتمالا اما توی کشور مرکز دنیا، کاخ سفید حاضره مثل یک مشتری ساده روی فلیکر یک اکانت بخره و عکسهاش رو اونجا آپلود کنه. بحث اینه که اگر دولت بخواد سایت شخصی عکس خودش رو راه بندازه، باید جوابگوی مردم (شرکت ها) باشه که چرا پول بیخودی حروم می کنه در حالی که میتونه به یک شرکت سود برسونه.

همین جریان رو توی یک کشور دیگه تصور کنین و ببینین چقدر ممکنه مثلا دفتر ریاست جمهوری یک فتواستریم داشته باشه که روزانه عکس های رییس جمهور رو روی یکی از سرویس های عکس خصوصی آپلود کنه. جایی که رییس جمهور هم با پرداخت هشت دلار در ماه، مثل بقیه شهروندان سرویس یک شرکت خصوصی رو استفاده می کنه.

اکانت رسمی توییتر کشور سوئد در کنترل فرد فرد سوئدی‌ها

سوئد رو به عنوان یک کشور پیشرفته می‌شناسیم و کشور پیشرفته جایی است که مردم واقعا صاحب کشور هستن. کشور سوئد یک اکانت رسمی توییتر داره. از یک طرف جالبه که یک کشور به این عظمت یک اکانت رسمی توی یک سیستم تجاری یک شرکت خصوصی یک کشور دیگه داره بدون اینکه متهمش کنه به جاسوسی یا به جوون های خودی بودجه بده که توییتر ملی سوئد بنویسن و کسی هم توش نیاد اما نکته بامزه‌تر اینه که خب این اکانت رو کی باید آپدیت کنه؟ رییس جمهوری؟ ملکه؟ وزیر مخابرات؟ رییس پلیس پایتخت؟ (: یا مردم؟

حداقل توی سوئد که مردم صاحب این اکانت هستن. به معنی واقعی. توماس برول رییس آژانس مسافرتی VisitSweden می‌گه:

هیچ کس بیشتر از خود مردم نمی‌تواند صاحب برند سوئد باشد و درست‌ترین کار این است که خود مردم باشند که سوئد را به جهان معرفی می کنند

و در نتیجه این امکان رو فراهم کردن که هر شهروندی که بخواد بتونه ثبت نام کنه و یک هفته اکانت رسمی توییتر کشور سوئد رو در کنترل خودش بگیره و از طرف کشورش با مردم جهان حرف بزنه (: البته این بحث مشکلاتی هم درست کرده. بعضی‌ها شوخی‌های سکسی می‌کنن و بعضی‌ها به «مقدسات» گیر می‌دن اما در نهایت

ایده این است که مردم از طریق توییت‌هایشان علاقه و کنجکاوی ‌ای نسبت به سوئد ایجاد کنند که فراتر از تبلیغات رسمی عمل کند.

پول آب و گاز و برق و غیره و انحصار دولتی و پول زور

حالا که توضیح دادم چرا مالیاتت پول زوره، اینم بگم که ما دو جور اقتصاد داریم: چپ و راست. دولت در سیستم‌های چپ پول مالیات و نفت و غیره رو بر می‌داره و سعی می کنه اون رو به شیوه‌های مختلف بین مردم توزیع کنه. در این سیستم اکثر چیزهای اصلی بسیار ارزون یا مجانی هستن و همه قراره به حداقل‌هایی مثل بهداشت، خونه، غذا، تحصیل و حمل و نقل دسترسی داشته باشن.

در مقابل در سیستم راست، رقابت و غیره قراره سیستم رو به سمت جلو ببره. در این سیستم قبول می‌شه که یکسری آدم باید فقیر باشن و بیکار تا بقیه غذا بخورن. در این سیستم گفته می‌شه که رقابت باعث بهبود قیمت‌ها می‌شه و اگر چیزی بیخودی گرونه یا سیستمی ناکارا است، بقیه رقبا وارد بازار می‌شن تا سود کنن و اون چیز ناکارا باید از سیستم خارج بشه یا خودش رو اصلاح کنه.

اما.. فکر کنین به نوشته‌های زیر قبض گاز و برق در سال گذشته و به رقم قبض‌ها در امسال. دولت غر می‌زنه که تولید گاز براش سودزا نیست پس باید گرونش کنه. غر می‌زنه که تولید برق هزینه مالی‌اش بیشتر از پولی است که از مردم گرفته می‌شه پس مردم باید بیشتر پول بدن. خب ولی گرامی! اگر بلد نیستی بچرخونی بده دست یکی دیگه (: نمی‌شه بگی « فقط من تولید کنم! هر قیمتی هم که در اومد شما باید بدین ». البته به زور می‌شه ولی واقعا کشور رو نمی‌شه اینطوری به سمت توسعه برد. دولت عزیز. شما الان کل پول مالیات و کل پول نفت دستته پس منطقی نیست که حداقل مثل یک شرکت خصوصی با من برخورد نکنی؟ اگر واقعا معتقدی هر قیمتی که بنزین در بیاد رو ما باید بهت پرداخت کنیم خیلی هم منطقی است ما بگیم حداقل امکانش رو بده که بقیه هم رقابت کنن. اگر واقعا فکر می کنی دولتی، پس حداقل امکانات رو هم توزیع کن. نمی شه اینترنت رو به قیمت دلبخواه تو بخریم بعد سر امنیت بگی که موقعی که از بانک می یام بیرون اطرافمون رو نگاه کنیم موتور سوار کیفمون رو ندزده.

حکومت جان، کار معقولی نیست که یک چیز رو در انحصار خودت بگیری و بعد یک شرکت هم بسازی و یک چیزی بفروشی و هر چقدر برات دراومد به زور همه پولش رو از ما بگیری. اگر قراره ما کل پول چیزی که بهمون می دن رو بدیم خب حداقل باید اجازه داشته باشیم انتخاب کنیم کی اینا رو بهمون می ده یا نه؟ بالاخره تو دولتی یا شرکت خصوصی.

کارت درست مثل اینه که دو تا کارخونه ماشین سازی بیشتر اجازه نداشته باشن ماشین بفروشن و بعد به هر قیمتی که خواستن هر چیز مزخرفی رو بفروشن و هیچ کس هم حق نداشته باشه باهاشون رقابت کنه…

خودت بگو ببینم این چیزی که درست کردی چپه یا راسته یا «پول زور وَده» است؟

مالیات پول زوره

بی بی سی فارسی امروز یک مقاله داره که توش احمدی نژاد می‌گه مالیات پول زور نیست. متاسفانه باید بگم اشتباه کرده و مالیات پول زوره.

دو نکته اینجا مهمه.

اول اینکه چرا فقط وقتی زورتون می رسه مالیات سی درصدی می گیرین؟

من یک مهندسم توی یک شرکت کاملا وفادار به قانون. حقوقم حوالی دو میلیون است که این روزها عدد عظیمی نیست ولی شرکتم چون اهل زیرآبی رفتن نیست عین همون دو میلیون رو به عنوان حقوقم ثبت می کنه و ازش (چون زیاده)‌ ۳۰٪ مالیات کسر می شه. من کمترین مالیاتی که ممکنه در یک ماه بدم ۴۴۰هزار تومن است و بیشترین مالیاتی که تا حالا دادم تقریبا ۱۱۰۰۰۰۰ تومن در ماه است. سوالم اینه که اگر مالیات پول زور نیست، رییس جمهور، نماینده‌های مجلس و غیره نگاه کنن ببینن چقدر ماهانه دریافتی دارن و چقدر مالیات می دن. اگر نسبتش همین بود تازه می‌رسیم به بخش دوم.

آیا کسانی که میلیاردی پول در میارن هم همینقدر مالیات می‌دن؟ کسانی که ده میلیونی در می یارن چطور؟ با یک پزشک که سه تا مطب کار می کنه و یک بیمارستان سهام داره صحبت می کردم و غر می زد که امسال براش هفتصد تومن مالیات «بریدن». تقریبا یک دوازدهم من. همینطور دوست بازار آهن که تو کار بساز بفروشی هم هست شاکی بود که پارسال پونصد تومن مالیات داده.

اگر مالیات پول زور نبود، دادنش بستگی به زور و اخلاق نداشت.

دوم اینکه بدون نظر من هر کس زور داره خرجش می کنه

اگر مالیات پول زور نباشه من باید خیلی هم از دادن و خرج شدنش خوشحال باشم. فرض کنید من بتونم مجلسی رو انتخاب کنم که نظارت داشته باشه روی بودجه کشور و بر اساس نظر همه ایرانی‌ها، پول رو خرج کنه.. حالا یا در یک سیستم اکثریتی (که توش اقلیت حق حرف زدن و تبلیغ دارن)‌ یا از اون بهتر توی یک سیستم حزبی پارلمانی (که توش هر نظری درصد خودش توی مجلس رو داره). اما حالا پول به زور از من گرفته می‌شه و اصولا به من گفته نمی‌شه که کجا داره خرج می‌شه. در اصل هر کس زورش برسه مالیات رو می‌گیره و هر جا دوست داره خرج می‌کنه و این روزها هم که بخش بزرگی اش خرج می شه تا طرفش زورش رو حفظ کنه که بتونه مالیات بیشتری بگیره.

خلاصه اینکه

مالیات پول زوره رفیق (: تعارف که نداریم. حالا زورتون می رسه می‌گیرین و زورتون می‌رسه جایی که دوست دارین خرج می‌کنین فدای سرمون ولی دیگه در این دورانی که پلیس حمله می کنه به خونه و هر چهارراه پر از پلیس اخلاق شما است و سه هزار میلیارد رو بیخیال می شین و پلیس برای دستگیری مشاور رییس جمهور باید گاز اشک آور بزنه و آخرش عقب نشینی کنه و وقتی ثابت می کنین از یک لات قوی ترین باید آفتابه بکنین تو دهنش که نشون بدین الان از شما ضعیف تره و غیره و غیره دیگه زور که نباید خجالت داشته باشه (: خب زورتون می رسه می گیرین. ما هم می خندیم می ریم پی کارمون. اما پول زور، پول زوره.

اگر می خواین پول زور نباشه

نمی دونم چرا ممکنه ولی اگر واقعا دوست دارین مالیاتی که می گیرین پول زور نباشه دو تا قدم اصلی داره:
۱- از همه بر اساس یک معیار برابر و بدون زیرآبی رفتن بگیرین و خودتون هم جزو همه باشین
۲- در یک سیستم دموکراتیک و شفاف خرجش کنین

بستن روزنامه‌ها و فشار به خبرنگاران

ایران جزو بزرگترین سرکوب کننده‌های مطبوعات است و یکی از زندان‌های بزرگ خبرنگاران. اخیرا در یک رکورد دیگه هم مشغول رقابت با معدود کشورهای شرکت کننده در این بازی هستیم: کوچ دادن اجباری خبرنگاران.

خاطره‌ام از زمانی است که یکسری دوستام رو دستگیر کرده بودن. اونها می‌خواستن عید دیدنی برن پیش مادر کسی که بچه جوونش توی زندان مرده بود و بهش بگن که لباس سیاهش رو در بیاره. پلیس دستگیرشون می کنه و مشخصه که جرمی هم اتفاق نیافتاده و حتی اتهام بچسبی هم ندارن. آزادی قطعیه ولی خب با کسانی طرف هستیم که کلی دروغ می گن و کار رو کش می دن تا شب بشه و بعد هم که تعطیلات عید و کل دوستای ما تعطیلات عید رو توی اوین بگذرونن تا بعد از باز شدن اداره‌ها و برگشتن قاضی از مرخصی و غیره، بعد از یک هفته بدون حتی یک معذرت خواهی آزاد بشن.

این وسط یکی می گفت که قاضی بهش گفته باید وثیقه بیاره. مشخصه که یک خبرنگار وثیقه ملکی نداره. قاضی قبول می کنه فیش حقوقی بذارن و خانم خبرنگار رو آزاد کنن ولی بعد از اینکه قاضی می‌شنوه کل حقوق این دوستمون در رده ۲۴۰ تومن است، فکر می کنه دارن بهش دروغ می گن و کارها رو سخت تر می کنه! در نهایت با بردن فیش حقوقی روزنامه، قاضی مجبور می شه قبول کنه که یک خبرنگار کل حقوقش ۲۴۰ تومن در ماهه و خوشحال می شدم ببینم چی با خودش فکر می کنه.

حالا در شرایطی که خبرنگارها واقعا یکی از کمترین حقوق های قابل باور در جامعه رو دارن، یک فشار دیگه بهشون بستن روزنامه است. یک خبرنگار همینجوری هم حقوقش رو دیر می گیره. من برای کلی مجله و روزنامه نوشتم و تا حالا یک ریال هم نگرفتم چون نظرم اینه که اصولا به راحتی نمی تونن پول بدن. راستش بسته شدن روزنامه اعتماد برای من به این معنی است که ۱)‌ در یک کشور با حداقل آزادی بیان زندگی می کنم و ۲) یک کار خیلی اولویت بالا از لیست کارهای سه شنبه ام حذف می شه. اما همین خبر برای خیلی ها یعنی یک فشار دیگه برای ساقط کردنشون از حداقل زندگی ای که دارن و تذکر دادن به همه دانشجوها و غیره که «اگر بیاین توی خط حقوق بشر و مطبوعات و رسانه آزاد و آزادی بیان و اینها، تلاشمون رو می کنیم که حین حفظ ابروی نسبی، گرسنه نگهتون داریم». راستش من اینو خیلی دور نمی دونم از مثلا اینکه من یک رودخونه داشته باشم و به مخالفانم بگم «اگر بخواین با ما بجنگین حق ندارین از اینجا آب بخورین» یا مثلا تمام منابع نون کشور رو دستم بگیرم و بگم «فقط کسانی که همه اش از من خوب بگن حق دارن سیر بشن». خلاصه… می گیم به سلامتی اونی که وقتی رودخونه رو فتح کرد، به کسایی که مجیزش رو نمی گفتن هم آب داد.

پ.ن. باور کردنی نیست ولی ظاهرا در همین سیستم ، هفته قبل رفتن مشاور مطبوعاتی رییس جمهور رو دستگیر کنن و تو روزنامه ایران بعد از زد و خورد و گاز اشک آور چون زور ضابطین قضایی به آقای فلانی نرسیده فعلا بیخیال دستگیری شدن (: بعد آدم های بی گناه ما رو کل تعطیلات توی اوین نگه می دارن که احتمالا درس عبرت بشه. اوه راستی! اون دوران بعضی از بچه ها که لینک های دولتی داشتن سعی کردن جلوی این ضایع بازی رو بگیرن – حتی با توسل به خود گروه زندانی کننده و این استدلال که بابا آخه این چه کاریه که می ذارین تو رزومه‌تون. همون موقع مرد شریفی به اسم مهدی کروبی با اینکه می گفت هیچ کاری از دستش بر نمی یاد و کسی حرفش رو نمی خونه همه تلاشش رو کرد که بچه ها تمام تعطیلات عید رو بی دلیل توی زندان نباشن. این بود که بعدا وقتی گفت حقوق بشر براش مهم شده و می خواد در موردش حرف بزنه، من باور کردم و هنوزم افتخار می کنم به رای ام به این شیخ شریف شجاع که آخر عمری نون دونی رو تعطیل کرد (: