کیو آر کد برای پاینت های آبجوی گینس

گینس آبجوی مورد علاقه منه و حالا بیشتر: کمپین تبلیغاتی اش لیوان هایی (پاینت هایی) ساخته که دارای کیو آر کدی هستن که فقط وقتی توشون گینس ریخته بشه، قابل استفاده هستن. من اول که خبر رو خوندم فکر کردم با یک واکنش شیمیایی / فیزیکی خاص طرفم ولی بعدا دیدم ایده خیلی ساده است:

آبجوهای دیگه کم رنگ هستن و در نتیجه پر کردنشون توی پاینت باعث خوانا شدن کیو آر نمی شه ولی گینس با رنگ تیره اش کیو آر رو خوانا می کنه و این می تونه باعث بشه شما به راحتی حضورتون در این بار رو توییت کنین، چک این کنین، استاتوس فیسبوک مرتبط بنویسین و غیره.

چرا بهتر از است از شر (همه) تبلیغات مزاحم خلاص نشویم

رایت وب یک مطلب خوب و مفصل داره در مورد خلاص شدن از شر تبلیغات مزاحم در صفحات وب. افزونه Adblock Plus رو معرفی می کنه و اینکه چطوری می شه باهاش مستقل از تبلیغاتی که خودش حذف می کنه،‌ تبلیغات دهه نودی سایت هایی مثل سایت تابناک رو حذف کرد.
همین افزونه و کلی از نمونه های مشابه‌اش روی فایرفاکس و گوگل کروم هم هستن… صفحات رو هم با حذف تبلیغاتی که وبلاگ ها و وب سایت ها به خودشون اضافه کردن خیلی قشنگ تر می کنن.

من هم مدت ها از این تبلیغات-کش‌ها استفاده می کردم اما الان غیرفعالشون کردم. چرا؟ چون تبلیغات یکی از معدود راه های یک درآمد حداقلی برای یک سایت هستن.

بخصوص تبلیغات توی وبلاگ ها چیزی هستن که خیلی از وبلاگ نویس ها رو زنده نگه داشته. توی ایران این جریان کمتره و تبلیغات توی ایران هم اکثرا زشت تر و مزاحم تر ولی بعد از یکباری که دیدم یک وبلاگ نویس نوشته بود لطفا از این افزونه ها استفاده نکنین چون خرج هاست من از همین تبلیغ ها در می یاد و من نمی خوام برای این وبلاگ مستقل از وقت و غیره از جیبم هم پول خرج کنم به این نتیجه رسیدم که شخصا ترجیح می دم اگر وبلاگنویسی به این نتیجه رسیده که برای اون درآمد کوچیک توی وبلاگش تبلیغ بذاره، من هم بپذیرم که اگر خواننده اش هستم اون تبلیغ ها رو ببینم و حتی اگر وبلاگش رو دوست دارم گاهی روشون کلیک کنم تا به نتیجه دلخواهش برسه.

در یاد دادن فارسی به دیگران لطفا بامزه نباشید

معنی این دقیقا چیه؟ یک نفر به من اعتماد کرده تا چند عبارت از زبونم یاد بگیره تا بعدا بتونه دوستانش رو متعجب کنه یا خوشحالشون کنه یا رابطه ای برقرار کنه یا هر چی…. و من چیزهایی که همیشه دوست داشتم بگم ولی روم نمی شده رو به جای ترجمه واقعی چیزی که می خواسته بهش گفتم تا توی جمع بر خلاف منی که همیشه بهم گفتن باید مودب باشم و حرف زشت نزنم و … حرف زشت بزنه و بی ادب باشه و احتمالا بقیه هم بهش بخندن.

اینجا من دارم به اعتماد طرف مقابلم خیانت می کنم، بهش دروغ می گم و احتمالا مورد تمسخر قرارش می دم و حتی شاید مشکلات بزرگتری رو هم ایجاد کنم فقط به این خاطر که سعی می کنم بامزه باشم یا یک لایه پایینتر سعی می کنم چیزهایی که دوست داشتم می تونستم بکنم رو توسط یک نفر دیگه انجام بدم.

فکر کنین کسی که مورد این شوخی واقع شده بعدا با این سوالها مواجه بشه که «آیا می شه به یک ایرانی اعتماد کرد؟ آیا می شه در مورد چیزی که نمی دونیم به حرف یک ایرانی اتکا کنیم؟‌ آیا ایرانی ها زیاد دروغ میگن؟» فکر می کنین جوابش چیه؟ حالا من هر چقدر که می خوام از کورش کبیر تا اسلام ناب دستاویز پیدا کنم که ایرانی ها خیلی خوبن.

راستش این برای من مثل یک مریضی دیده می شه. مریضی جامعه ای سرکوب شده که دوست داره از هر کجا که می تونه فریاد بکشه. کسی که یک عمر دوست داشته به خانواده اش بگه «سلام بی شعورها» ولی روش نشده و حالا اینو می ندازه گردن یکی دیگه. کسی که همیشه جلوی یک «خارجی» احساس تحقیر می کنه و بعد در فرصتی که به دست می یاره سعی می کنه کاری کنه که اون خارجی مورد تمسخر، خشونت یا تحقیر قرار بگیره و ثابت بشه که اون «خارجی» هم بی ادب و بی نزاکت است و کسی که با دروغ شنیدن دائمی ، دروغ گفتن به آدم ها – وقتی که مطمئنه اونها راهی برای فهمیدن این دروغ ندارن – براش یک تفریحه.

خلاصه این بحث اینه: وقتی یک نفر از ما می خواد یک چیز سطحی از فرهنگ ایرانی بهش یاد بدیم، ما واقعا نیازی نداریم عمق این فرهنگ رو بهش نشون بدیم.

(اگر مطلب نامفهومه بگم که بالای این مطلب یک عکس هست (: اگر دیده نمی شه بعد از ذکر عباراتی که سانسورچی هر ساعت برای اجداش به ارمغان می فرسته بگم که توی اون اسکرین شات یک نفر نوشته که یک خارجی بهش رسیده و گفته «سلام بی شعور» و فکر می کرده این یعنی Hi Beautiful )

گزارش تصویری بازی ایران قطر از دوحه – قسمت اول : خود بازی

من فوتبالی نیستم و‌آخرین باری که رفتم ورزشگاه بازی ایران استرالیا بود و اونهم فقط به خاطر اینکه خواهر فامیلم تو سفارت استرالیا کار می کرد و بهمون بلیت داده بودن (: بله! در جایگاه استرالیانگ بودیم ولی در زندگی یکنواخت و عادی دوحه، بعد از سه ماه، پیشنهاد رفتن به ورزشگاه غیرقابل رد بود و با خوشحالی قبول کردم.

از تابلویی که اخطار می ده اگر با سرعت ۲۵۰ تا رانندگی کنیم زندگی مون در خطره می گذرم و با عرض شرمندگی از دوستم که منتظره دیر به ورزشگاه می رسم.

دوستم برام بلیت خریده و منتظره (پیام شخصی: ببخشید ناصر! یادم رفت بهت بگم.. خیلی سریع جور شد – بازی سپاهان رو با هم می ریم). جلوی گیت دوازده. ماشین رو پارک می کنم و می رم تو. جلوی گیت دوازده همه ایرانی هستن و باشگاه هواداران پرچم می فروشه و یکسری پلاستیک هست که روش یک چیزی در مورد طوفان سرخ نوشته. دیر شده و بدو بدو می رم تو. دفعه قبل حتی در آزادی هم همین حس رو داشتم: ورزشگاه اونقدرها هم بزرگ نیست و آدم های توی زمین به اندازه کافی بزرگ دیده می شن. اصلا شبیه تلویزیون نیست. بودن زن و مرد تو ورزشگاه واقعا بهتره. یک جور عمومی خانوادگی هست به همراه یک جو دوستانه جوون پسند.

جای بد ورزشگاه رو به ما دادن (یک گوشه هستیم) و جای خوب خوب رو به یک وضع تشریفاتی به یکسری و روبروی اون رو به قطری ها که ظاهرا یک مجموعه خارجی هم باهاشون هستن – نمی تونم به این فکر نکنم که این مجموعه خارجی رو از یک کارخونه یا کارگاه با اتوبوس آوردن (: یکنواخت هستن همه با هم.

بازی شروع می شه و …

پرسپولیس زلزله توی پنج شیش دقیقه دو تا گل می زنه (: دو تا گل پرسپولیس خوبیش اینه که باعث می شه ما روحیه بگیریم و کمی تشویق کنیم. کلا اولش فکر می کردم طرف عرب ها می شستم بیشتر خوش می گذشت چون خیلی خوشگل سه چهار نفر دف و یکی دو نفر طبل و بقیه دست می زنن و تشویق می کنن. در حد موزیک عربی. اینجا معلومن:

و اونطرف هم می بینین که یکسری هندی-طور اومدن بازی رو ببینن. سر دقیقه هشتاد همه اینها مرتب و منظم بلند شدن رفتن و نظریه اینکه همه رو با هم آورده برای شلوغ کاری تقویت شد (:‌ در ضمن خیابانی گفت که ما پنجاه نفر بیشتر نبودیم که یکی هم بلندگو داشت! اصلا اینطور نبود. طبق اعلان بلندگوی ورزشگاه ۲۸۰۰ نفر توی ورزشگاه بودن که بدون شک تعداد ایرانی ها از هزار نفر بیشتر بود هیچ کدوم هم بلندگو نداشتیم (: البته ما عادت داریم بگن کمیم… ناراحتی نداره که (: به ما که خوش گذشت. البته ناتوانی ما در شعار مرتب منظم دادن جذاب نبود و در مقابل عرب ها که تا آخرین لحظه تشویق تیم سه تا خورده‌شون رو وا ندادن، قابل تشویقن (:‌

بعد از دقایق طوفانی اولیه، همه اش اونها حمله کردن و ما استرس داشتیم. خوبیش این بود که آدرنالین ترشح می شد و هیجان زده می شدیم. اولش خیلی لوس بود که قارت قارت گل زدیم. توی نیمه خبرنگاها لپ تاپ ها رو باز کردن و احتمالا خبر نوشتن یا چت کردن (: تا ده دقیقه بعد از شروع نیمه دوم این جریان ادامه داشت. می خواستم برم یک عکس از دستشویی بین نیمه هم بگیرم ولی بیخیال شدم.. می خواستم ببینم مثل اون بازی ورزشگاه آزادی که رفته بودمه یا نه. اونجا تا زانو انشاء الله آب واستاده بود تو دستشویی ها (:

یک گل دیگه هم زدیم و بازی تمم شد (:

علی کریمی هم هر روز برای من قابل احترام تر. واقعا یک آدم با شعور و مردمی و ورزشکار (: تنها کسی بود که بدو بدو اومد بهمون تعظیم کرد، برامون دست تکون داد، خداحافظی کرد و رفت (: منم جو فوتبال رو وا ندادم:

بعله ((: فکر می کنین تیم ها بدون تماشاگر خوب جرات دارن بیان ورزشگاه؟ البته واقعا در طول بازی تشویق ایران خیلی بیشتر از تشویق پرسپولیس بود و حتی بعضی ها با صورت دو رنگ آبی و قرمز اومده بودن ورزشگاه و بعضی ها هم با پرچم تیم خودشون ولی برای تشویق تیم ایران. قشنگ بود:

دم مرامشون گرم (: در مواقعی هم بازیکن شماره ده تیم حریف رو تشویق می کردیم که ایرانی بود (: حتی می گفتیم مرامی یک گل هم بزنه (: (مجیدی؟ برهانی؟)

در نهایت بگم که جو ورزشگاه مختلط خیلی خیلی خیلی بهتره. واقعا نمی فهمم چرا یکسری فکر می کنن نصف مردم باید از بودن در این فضا محروم باشن. استدلال هایی مثل «جو مردونه» هم فوق العاده مسخره و جلفه چون شما نمی تونن زن ها رو محروم کنین از حضور در یک جایی و بعد که فقط مرد بودن بگین «چون جو مردونه است زن ها نباید بیان»! (((: هر کس در تاکسی ای که فقط مردها توش هستن، مدرسه پسرونه، میز ناهارخوری دانشگاه که فقط پسرها پشتش هستن و … نشسته باشه احتمالا موافقه.

بیرون که اومدیم.. اوه! ماجرا تازه شروع شد… می رم قسمت دوم…منتظر باشین (:

میمون ها، قفس، موز و شوک آب سرد؛ به عادت هایمان فکر کنیم


جادی

این آزمایش تقریبا واقعی است. مشخصه که اینجا خیلی ساده شده ولی اصلش رو استفنسون در سال ۱۹۶۷ انجام داده به این مرجع:

Stephenson, G. R. (1967). Cultural acquisition of a specific learned response among rhesus monkeys. In: Starek, D., Schneider, R., and Kuhn, H. J. (eds.), Progress in Primatology, Stuttgart: Fischer, pp. 279-288.

قاضی دادگاه عالی آمریکا در برنامه کودکان

هه هه (: سونیا سوتومایور (که اصلیت پورتوریکویی داره) قاضی بالاترین دادگاه آمریکا است. اولین قاضی با اصلیت اسپانیایی/لاتین و سومین قاضی زن دیوان عالی ایالات متحده آمریکا.

حالا ایشون اومده تو برنامه کودکان برای خوردن یک قهوه و صحبت با بچه‌ها که عروسک‌های خیابون سسمی می ریزن دورش و از همدیگه شکایت می کنن و قاضی تصمیم می گیره مشکلشون رو حل کنه. اول به هر دو نفر گوش می ده و بعد هم با پادرمیونی مشکل رو حل می کنه (:

من خوشم اومد که چنین مقام بالایی چقدر باحال و معقول و انسانی توی یک برنامه کودک رفتار می کنه و بچه ها از کوچیکی در مورد سیستم قضایی چه چیزهایی یاد می گیرن.

خاطرات سفر قطر – چشم انداز قطر ۲۰۳۰ و روز ملی ورزش

امروز همکارم بهم گفت فردا تعطیله و ساعت ۹ می‌تونم به کورنیش برم (جاده ساحلی) تا همراه چند ده هزار قطری و خارجی دیگه ورزش کنم، توی مسابقات مختلف شرکت کنم و تفریح کنم. جریان چیه؟ الان می‌گم…

کشور قطر چیزی داره به اسم Qatar 2030 Vision که ترسیم می‌کنه کشور قطر قراره ۱۸ سال دیگه چی باشه. مشخصه که همه کشورها دوست دارن در سال ۲۰۳۰ بهترین باشن اما مهم اینه که کی دیدگاهش رو برای اینکار واقع بینانه ترسیم می کنه، درست براش برنامه ریزی می کنه و به برنامه‌اش وفادار می مونه.

چشم انداز قطر ۲۰۳۰ مبتنی بر ۵ چالش اصلی است:

  • مدرن شدن در برابر حفظ سنت‌ها
  • پاسخگویی به نیازهای این نسل و نسل‌های بعدی
  • رشد برنامه ریزی شده و توسعه بدون کنترل
  • حجم و کیفیت نیروی کار خارجی و مسیر توسعه برنامه ریزی شده
  • رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی در مقابل مدیریت محیطی

و برای اینکار چهار ستون اصلی رو تعریف کرده که عبارت هستن از توسعه انسانی، توسعه اجتماعی، توسعه اقتصادی و توسعه محیطی.

یکی از چیزهایی که می‌تونه روی هر چهار قسمت این جریان تاثیر داشته باشه، ورزش است و کمیته المپیک قطر برای گسترش همگانی اون و یادآوری اهمیت فرهنگ ورزش به مردم، سه شنبه دوم هر ماه فوریه (که اینجا تقریبا می شه تنها هفته بهاری سال) رو روز ملی ورزش اعلام کرده که توش علاوه بر برنامه‌های دولتی و غیر دولتی ورزش همگانی، همه ورزشگاه‌ها و باشگاه‌ها هم درهاشون رو باز می‌کنن تا مردم هر چی دوست دارن رو تست کنن. این روز تعطیل ملی واگر می‌خواین اهمیتش رو بدونین باید اضافه کنم که قطر کلا چهار تعطیلی سالانه بیشتر نداره: روز ملی، عید فطر، عید قربان و روز ملی ورزش.

برنامه من و عبدالله و احمد و داریوش اینه که ساعت ۸ راه بیافتیم به سمت کورنیش (که توی کشورهای عربی به جاده کنار ساحل می‌گن که معمولا مرکز پیاده روی است)، تا جایی که می تونیم نرمش کنیم و بعد از شرکت توی مسابقه ماراتون (مشخصا تا جایی که بتونیم!) جمع بشیم و بریم برای افتتاحیه مسابقات تنیس زنان که توی دوحه برگزار می شه.

برای دیدن نمای سه ۳۶۰ درجه کورنیش دوحه روی تصویر زیر کلیک کنین و بعد با ماوس حرکتش بدین.


The Doha Cornish (Sea Shore) in Middle East

کشف بقیه وب

برای خیلی ها کل اینترنت خلاصه می شه توی وب. برای خیلی ها خود وب هم خلاصه می شه توی وب فارسی و خب افرادی هم هستن که وب فارسی هم براشون خلاصه می شه به چند تا سایت. حالا اینجا در مورد کسانی که وب براشون خلاصه می شه به فیسبوک چیزی نمی گم ولی واقعیت اینه که اینترنت جای بزرگی است.

اما اتفاق جالبی که الان در حال وقوعه، کشف گسترده‌تر بقیه وب توسط گروهی از ایرانی ها و کپی کردن اون بخش توی وبی است که افراد بیشتری می شناسن. فعلا 9gag روی بورس است و حتی بعضی‌ها شروع می کنن به ترجمه کردنش میم‌هاش برای رونق دادن به سایت‌های خودشون و حرفه‌ای ترها هم سراغ جاهایی مثل Shit Brix می‌رن.

این اتفاق خیلی خوبیه. حالا مستقل از افرادی که سعی می کنن با کپی پیست خودشون رو مشهور کنن یا باحال باشن، در نهایت این اتفاق باعث می شه ما کم کم به دنیا بپوندیم. من خوشحالم که داره اتفاق می افته و سرعتش کاملا نشون دهنده اینه که چقدر بیشتر از قبل با دنیا در حال پیوند خوردن هستیم.

اینکه گفتم کسانی سعی می کنن خودشون رو مشهور کنن اصلا منظورم این اسکرین شات ها نیست بلکه سایت هایی است که بدون گفتن اینکه اینها رو از کجا کپی پیست می کنن کل کارشون شده نمایش اینها، ترجمه های بدشون و چسبوندن یک لوگوی گنده کنارشون بدون اینکه توجه کنن اصولا توی این خرده‌فرهنگ، سازنده اثر هم امضاش نمی کنه چه برسه به مترجمش (: البته اضافه کنم که این کار الزاما ایرانی بازی هم نیست (: ما هم کمابیش مردمی هستیم شبیه بقیه مردم. گاهی دوست داریم مشهور بشیم گاهی دوست داریم چیزهایی که خوشمون اومده رو با بقیه به شراکت بذاریم ولی منبع رو بیخیال می شیم و گاهی هم به شکل معقول مردم رو در منبعی که پیدا کردیم و باحاله شریک می کنیم.

حرفم اینجا اینه که این اتفاق، اتفاق بسیار خوبیه. ما باید جزوی از جهان باشیم و به هر شکلی پیوند فرهنگی خوردن با دنیا جذابه (: